0

غزل ۰۴۷- به کوی میکده هر سالکی که ره دانست

 
amirhossein1392
amirhossein1392
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 16034
محل سکونت : -

غزل ۰۴۷- به کوی میکده هر سالکی که ره دانست

               به کوی میکده هر سالکی که ره دانست                                دری دگر زدن اندیشه تبه دانست

               زمانه افسر رندی نداد جز به کسی                                       که سرفرازی عالم در این کله دانست

               بر آستانه میخانه هر که یافت رهی                                       ز فیض جام می اسرار خانقه دانست

               هر آن که راز دو عالم ز خط ساغر خواند                                  رموز جام جم از نقش خاک ره دانست

               ورای طاعت دیوانگان ز ما مطلب                                           که شیخ مذهب ما عاقلی گنه دانست

               دلم ز نرگس ساقی امان نخواست به جان                              چرا که شیوه آن ترک دل سیه دانست

               ز جور کوکب طالع سحرگهان چشمم                                     چنان گریست که ناهید دید و مه دانست

               حدیث حافظ و ساغر که می‌زند پنهان                                    چه جای محتسب و شحنه پادشه دانست

               بلندمرتبه شاهی که نه رواق سپهر                                      نمونه‌ای ز خم طاق بارگه دانست

 

اگر کسی را یافتی که در لبخندت غمت را دید، در سکوتت حرف هایت را شنید و در خشمت محبتت را فهمید؛ بدان او بهترین دارایی توست :)

سه شنبه 24 تیر 1393  11:39 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:غزل ۰۴۷- به کوی میکده هر سالکی که ره دانست

۴۷. به کوی میکده هر سالکی که ره دانست 
• زمان : 01:37 
با صدای استاد موسوی گرمارودی 

 

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 2 آبان 1393  5:57 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل ۰۴۷- به کوی میکده هر سالکی که ره دانست

معانی لغات غزل (۴۷)
کوی میکده: کوچه و محله‌یی که میکده در آن واقع است.
سالک: راهرو، پوینده راه و رفتار و در اصطلاح عارفان به رونده راهی گفته می‌شود که به حق و حقیقت منتهی می‌شود.
اندیشه تبه: اندیشه تباه: فکر بی ربط، کار ناصحیح.
آستانه: درگاه ورودی.
فیض: رسیدن آب رودخانه پس از طغیان به زمینهای دو طرف، برکت.
اسرارخانقه: اسرار خانقاهیان، کنایه از رفتار ناشایست خانقاهیان.
خط ساغر: جام پیمانه شراب خوری، در میخانه‌های قدیم ظروفی متحدالشکل و گرد بوده که در طرف داخل با خطوط مستوی افقی تقسیم‌بندی می‌شده و وظیفه ساقی میخانه که شخصی مجرب و مشتری شناس بوده است این بوده که بسته به ظرفیت اشخاص در پیمانه آنها شراب می‌ریخته و صرف شراب بسته به میل واراده مشتری لیکن میزان آن بسته به تشخیص ساقی بوده است و کسی که با صرف چهار پیمانه پر و لبریز یعنی تا خط هفتم ازحال تعادل خارج نمی‌شده و بدمستی نمی‌کرده است به هفت خط مشهور می‌شده است. وظیفه دیگر ساقی این بوده که باملاحظه ظواهر حال مشتری فاصله بین دو پیمانه او را تنظیم کند تا شارب خمر از حد اعتدال و شادابی خارج نشده و به بدمستی نیفتد و اینکه در اشعار قدما ملاحظه می‌شود که از ساقی تمنای باده و تجدید جام می‌کنند به سبب همین رعایت ساقی در تنظیم باده‌گساری مشتریان بوده است. نام این هفت خط از بالا به پایین توسط شاعری در دو بیت شعر آمده است:
هفت خط داشت جام جمشیدی
هر یکی در صفا چو آیینه

جور و بغداد و بصره و ازرق
اشک و کاسه گر و فرودینه

که خط اشک یا ورشکر حد خطیر و میزان حداکثر ظرفیت مردم بوده و خط ششم و هفتم نادراً کسی در یک مجلس توان دریافت آن را داشته است. توضیح دیگر آنکه ساقی در پیمانه اول که به مشتری می‌داده پیمانه او را تا سرخط هفتم یعنی خط جور لبریز می‌کرده و این میزان شراب را هرکس می‌تواند تحمل کند در نوبتهای بعدی بسته به ظرفیت شارب ساقی پیمانه را تا یکی از خطوط زیر خط جور شراب می‌ریخته است و هنر ساقی در این بوده که مشتریان را در حال شادی و شنگولی نگهدارد و تعداد دفعات که هر دفعه از دفعه قبل حجم کمتری دارد و هر دفعه یک خط پایین‌تر از خط قبلی است کمتر به خط پنجم می‌رسیده است.
جام جم: جام کیخسرو، جام گیتی نما، جام جهان‌نما، جام جهان‌بین، جام جمشید، کنایه از جامی است که در اختیار کیخسرو بوده و با نگریستن در آن از وضعیات هفت کشور آگاه می‌شده است.
ورای: در پشت، به غیر از، بیشتر از.
طاعت: عبادت.
نرگس ساقی: (استعاره) چشم ساقی.
امان: پناه، عنایت.
شیوه: راه، رسم.
کوکب طالع: ستاره در حال برآمدن، ستاره بخت و اقبال، ستاره‌یی که به هنگام تولد هر کس طلوع می‌کند و سعد و نحس بودن اقبال را در بر دارد.
محتسب: نهی کننده کارهای ناشایست.
شحنه: داروغه:
نه رواق سپهر: نه آسمان، نه افلاک که درهیئت قدیم عبارت بوده است از فلک الافلاک یا عرش، فلک البروج، زحل، مشتری، مریخ، خورشید، زهره، عطارد، ماه.
طاق: سقف.
طاق بارگه: سقف بارگاه و دربار سلطنتی.


معانی ابیات غزل (۴۷)
(۱) کسی که راه میکده را یاد گرفت، در زدن و سر زدن به جاهای دیگر را کاری بیهوده می‌داند.


(۲) آنکه پایش به راه میخانه باز شده، به برکت جام می به رفتار ناشایست خانقاهیان پی می‌برد.

 

(۳) زمانه تاج و کلاه رندی را جز به آنهایی که سربلندی و عزت را در داشتن این کلاه می‌دانند نمی‌دهد.


(۴) کسی که راز دو عالم را از خط ساغر باده خوانده و درک کند، می‌تواند از نقش خاک راه هم اسرار جام جمشید را دریابد.


(۵) بیش از فراخور دیوانگان، بندگی از ما مخواه چرا که پیر، و راهنمای ما فرزانگی را جایز نمی‌دانست.


(۶) دلم از چشمهای مست و سیاه و خونریز ساقی، برای جان خود امان نخواست زیرا به بی‌رحمی این ترک سیاهدل پی برده بود.


(۷) چشمانم از جور ستاره نحس اقبالم به هنگام سحر چنان گریست که ناهید و ماه بدان آگاهی یافتند.


(۸) چه نگاه عارفانه‌یی است آن نگاهی که لب پیمانه را به مانند ماه شب اول و چهره ساقی را به سان ماه شب چهارده می‌بیند.


(۹) داستان باده‌نوشی پنهانی حافظ، نه تنها به گوش محتسب و داروغه که به گوش پادشاه هم رسیده است.


(۱۰) (به گوش همان) شاه بلند مرتبه‌یی که نه سقف آسمان نشانه‌یی از نیمدایره سقف بارگاه با عظمت اوست.

شرح ابیات غزل (۴۷)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع‌لان
بحر غزل: مجتث مثمن اصلم مسبغ
*
غزلهای عارفانه حافظ آیینه تمام‌نمای افکار و عقاید اوست. شاعر با به کارگیری کلمات و اصطلاحات عارفانه نه تنها معانی تحت‌اللفظی زیبایی را به ابیات می‌دهد بلکه خواننده آگاه به رموز و اصطلاحات عرفانی را جانی تازه می‌بخشد و این اقوای دلیلی است بر اینکه حافظ دردرک و شناخت طریقت و شریعت و موارد اختلاف آنها بصیرت و احاطه کامل دارد و ما حصل قضاوت وباور قلبی خود را در قالب غزلهای عارفانه می‌ریزد.
شاعر دربیت اول می‌خواهد چنین تفهیم کند که سالک راه طریقت همین که راه‌کوی عشق را برگزید محال است که به راههای دیگری مانند راه شریعت و تعبد دستوری گام بنهد و لازم به توضیح است که معنا و مفهوم قلبی شاعر در کلمه ردیف این غزل در همه ابیات با زمان ماضی آن منطبق نیست و در بعض ابیات کلمه (دانست) معنای (می‌داند) یا (می‌شناسد) یا (می‌یابد) را افاده می‌کند چه مفاد بعض ابیات حالت استمرار داشته و زمان آینده را نیز در بر خواهد گرفت.
دربیت دوم حافظ اعتراض خود را به صوفیان به صورت غیرمستقیم بیان می‌دارد. چه این شاعربصیر از فرقه صوفیه و ریاکاریهای آنها در زمان خود چنان به جان آمده بود که در هر فرصت مناسب به آنها می‌تازد و در این بیت درزیر عبارت اسرار خانقه، اسرار خانقاهیان سورچران و این الوقت و متظاهر را منظور نظر دارد.
در بیت سوم از شیوه رندی خود دفاع کرده و می‌گوید این نعمت را دست روزگار به همه کس عنایت نمی‌کند و به کسی می‌دهد که بدان افتخار کند.
بیت چهارم و در وصف آزاداندیشی درفرجه مستی و بی‌خبری است که بند از پا و سد از جلوی اندیشه برداشته و متفکرین را شجاعانه به سوی مقصود هدایت می‌کند.
دربیت پنجم شاعر می‌خواهد بگوید که عارف نمی‌تواند به دستورات عقل پای‌بند ومحافظه‌کارباشد و بایستی عاشق و بی‌پروار بوده و منهم چنینم و از دیوانه شرعاً تکلیف عبادت ساقط است و با برابر دانستن عشق و جنون، مقام و عظمت عشق و فداکاری عاشق را در راه شناخت مبداء خلقت از مقام عقل برتر می‌داند.
دربیت ششم در ترک طلب نفسانی و پرهیز از خواهش‌های جسمانی عقیده باطنی خود را درباره سرنوشت محتوم بیان می‌دارد و می‌گوید من باکمک پرهیزکاری و دستورات عقلانی شریعت از خطرات دلدادگی خود جلوگیری نکردم و محو جمال ساقی و شیوه چشم مست اوشدم چه می‌دانستم که گیرندگی این چشم و دلدادگی من یک قسمت ازلی است و ناگزیر به آن تن در می‌دهم و صلاح کار من درتسلیم مقدرات است.
در بیت هفتم نیز همان اندیشه سرنوشت محتوم را بازگو می‌کند. باید دانست که عقیده قدما بر این بوده است که همزمان با ولادت هر نوزاد ستاره‌یی که در همان لحظه در آسمان طلوع می‌کند بسته به موقعیت آن ستاره و سعد یا نحس بودن آن موقعیت طالع نوزاد نیزسعد یا نحس خواهد شد و حافظ با اشاره به این عقیده از بخت و طالع نامیمون خود به طور کلی در زندگانی شاکی و درد دل خود را بدینوسیله بازگو می‌کند.
در بیت هشتم تکیه بر نظر عارفانه به مشهودات دارد چه بین دید عارف و عامی در امور فرق و فاصله بسیار است و عارف کسی است که پیچش مو و اشارتهای ابرو را می‌بیند و عامی به مو ابرو، نگاه می‌کند.
بیت نهم و دهم گریزی است به شاه شجاع که پس از پدر محتسب خود به سلطنت رسیده و از حال حافظ با اطلاع است و باید با دیده انصاف به این موضوع نگریست که موقعیت زمان و موقعیت شاعر در آن زمان چیزی نیست که بتوان نادیده گرفت شاعر مجبور است غزل عارفانه یکدست خود را با تلفیق و وصله‌کاری با دو بیت به سمع و نظر شاه برساند و زبردستی او را که چگونه یک غزل عارفانه را به تخلص می‌رساند امری است که نباید از نظرها دور بماند.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 10 اردیبهشت 1394  8:00 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل ۰۴۷- به کوی میکده هر سالکی که ره دانست

تعبیر :

پل های پشت سر خود را خراب نکن. سرت را بالا بگیر. همنوز رموز زندگی را نمی دانی. ستاره ی دولت و اقبال تو چون ناهید درخشان است. پیشنهاد خود را مطرح کن و دل به دریا بزن. زمانی پیروز می شوی که خودت مشکلاتت را حل کنی و به امید دیگران ننشینی.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 10 اردیبهشت 1394  8:02 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها