0

غزل ۰۲۶- زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل ۰۲۶- زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست

زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست

پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان

نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

سر فرا گوش من آورد به آواز حزین

گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست

عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند

کافر عشق بود گر نشود باده پرست

برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر

که ندادند جز این تحفه به ما روز الست

آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم

اگر از خمر بهشت است وگر باده مست

خنده جام می و زلف گره گیر نگار

ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست

 

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

دوشنبه 23 تیر 1393  6:37 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل ۰۲۶- زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست با صدای استاد گرمارودی

۲۶. زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست 
• زمان : 01:10 
با صدای استاد موسوی گرمارودی 

 

 
 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 8 مهر 1393  7:54 AM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:غزل ۰۲۶- زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست

معانی لغات غزل (26)
آشفته: پریشان.
خوی: با واو معدوله و بر وزن می به معنای عرق و خوی کرده به معنای عرق بر چهره نشسته است.
پیرهن چاک: یقه باز.
صُراحی: شیشه شراب.
نرگس: نام گلی و کنایه از چشم.
عربده جو: بدمست و پرخاشگر.
افسوس: حسرت، دریغ.
افسوس کنان: دریغ گویان.
آواز حزین: آوازی در مایه حزین و غمگین.
دیرینه: قدیمی.
خوابت هست؟: آیا می توانی بخوابی؟
باده شبگیر: باده شبانه.
کافر عشق: منکر عشق.
تُحفَه: هدیه، ارمغان، بدیع.
خَمرِ بهشت: شراب بهشتی که خداوند در قرآن در آیه 21 سوره دَهر وعده داده است.
باده مست: شراب مستی آور، شراب انگوری.
خنده جام: اشاره به دهان گشاد پیاله است که به لب و دهان خندان تشبیه شده است.
گره گیر: گِره در گِره، چین و شکنج دار، مجعّد.

 

معانی ابیات غزل (27)


(1)با زلفهایی پریشان و چهرهِ عرق نشسته و لبی خندان، در حال مستی، و با پیراهنی یقه باز، در حالی که شیشه شرابی در دست داشت و آواز می خواند ...


(2)... (و) با چشمانی پرخاشگر و لبانی دریغ گویان، نیمه شبی به بالین من آمد و بنشست.


(3)(آنگاه) سر به گوش من نهاده و با لحنی غمناک به من گفت ای خاطرخواه قدیمی من، خواب هم به چشمان تو می آید؟


(4)عاشقی چون من را که چنین موهبت شبانه یی، همانند باده شبگیری نصیبش می شود اگر به پرستش و ستایش او نپردازد باری منکر عشق شده است.


(5)ای زاهد! ما می زدگان را شماتت مکن، چرا که جز این، ارمغانی در روز ازل به ما ندادند.


(6)ما آنچه را که دست ساقی ازلی از سهمیه ما، در پیمانه ما ریخت می نوشیم، می خواهد باده بهشتی باشد یا شراب انگوری.


(7)چه بسیار، چهره خندانِ جامِ می و زلف تابدارِ دلداری سبب شکستن توبه، همانند توبه حافظ شده است.

شرح ابیات غزل (27)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات
بحر غزل: رمل مثمّن مخبون مقصور
*
1-شادروان دکتر خانلری در شماره دهم دوره پنجم مجلّد سخن در صفحۀ 736 طیّ مقاله یی می نویسند: این غزل در وزن و قافیه و معنا و مضمون و اسلوبِ بیان حاصل اندیشه و تصحیح و تکمیلِ یک عدّه از شعرا از قرن پنجم به بعد تا زمان حافظ می باشد.
مضمون آن، عبارتست از اعتراض دلدارِ شوخِ مست به زهد و تقوای عاشقِ عارف و نخستین بار در غزلی از سنایی دیده می شود:
شور در شهر فکند آن بت زنّار پرست
چون سحرگه ز خرابات برون آمد مست 
پرده راز دریده قدح می در کف
شربتِ کفر چشیده علم کفر به دست ...
*
پس از سنایی انوری همین مفاد و مضمون را در وزن و قافیه دیگر چنین بیان کرده است:
باز دوش آن صنم باده فروش 
شهری از ولوله آورد به جوش
صبحدم بود که می شد به وثاق.
چون پرندوش نه بیهُش نه بهوش
*
پس از انوری، ظهیر فاریابی از این مضمون و وزن پیروی کرده است:
یارِ می خواره من دی قدحِ باده به دست 
با حریفان ز خرابات برون آمد مست
به دَرِ میکده بگذشت و صلایی در داد
سَرِ خُم را بگشاد و دَرِ غَم را در بست 
*
و پس از ظهیر فاریابی، شیخ فریدالدّین عطّار همین مضمون را در وزنی دیگر پرورانده است:
نیم شبی سیمبرم نیم مست 
نعره زنان آمد و در را شکست 
هوش بشد از دل من کو رسید 
جوش بخاست از جگرم چون نشست
*
و پس از عطّار نوبت به خواجوی کرمانی می رسد:
سحرگه ماه عقرب زلفِ من مست 
درآمد همچو شمعی، شمع در دست 
دو پیکر عقربش را زهره در برج 
کمانکش جادویش را نیز در شست
*
آنگاه نوبت به حافظ می رسد که این هنرمند معجزه گر به زیباترین وجهی این مضمون را تکمیل کرده و بیان می کند:
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست 
پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست ...
*
2-حافظ در بیت دوم اشاره به آواز حزین دارد و این نامی است که به گونه یی از آواز که به آن (نواخت) هم می گفتند اطلاق می شده و مسبوق به سابقه بوده است. سعدی فرماید:
چه خوش باشد آواز نرم حزین 
به گوش حریفانِ مستِ صبوح
به از روی زیباست آواز خوش 
که آن حظّ نفس است و این قوتِ روح 
و در جای دیگر گوید: 
حزین نشسته حسودان دولتت همه سال
تو گوش کرده به آواز مطربانِ حزین
*
پس می توان گفت که آواز حزین نوعی از آواز نرم و گرم و گوشنواز بوده که در آن رگه یی از درد عشق نهفته و بازگو کننده حالت نگرانی و غمزدگی عاشق بوده است.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

یک شنبه 6 اردیبهشت 1394  11:44 AM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:غزل ۰۲۶- زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست

تعبیر :

چرا کاری را که به نفع تو نیست انجام می دهی و چیزی را که ارزشی ندارد به بهای گزاف می خواهی به دست آوری. گره کارت به دست خودت باز می شود. پس منتظر غیب منشین. متکی به بازوی خودت باش تا به مراد خود برسی.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

یک شنبه 6 اردیبهشت 1394  11:47 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها