0

غزل ۰۱۵- ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل ۰۱۵- ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت

 

ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت

و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت

خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز

کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت

درویش نمی‌پرسی و ترسم که نباشد

اندیشه آمرزش و پروای ثوابت

راه دل عشاق زد آن چشم خماری

پیداست از این شیوه که مست است شرابت

تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت

تا باز چه اندیشه کند رای صوابت

هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی

پیداست نگارا که بلند است جنابت

دور است سر آب از این بادیه هش دار

تا غول بیابان نفریبد به سرابت

تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل

باری به غلط صرف شد ایام شبابت

ای قصر دل افروز که منزلگه انسی

یا رب مکناد آفت ایام خرابت

حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد

صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت

 

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

یک شنبه 22 تیر 1393  2:30 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل ۰۱۵- ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت

۱۵. ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت 
• زمان : 01:33 
با صدای استاد موسوی گرمارودی 

 

 

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

یک شنبه 22 تیر 1393  2:31 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل ۰۱۵- ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت

معانی لغات غزل

قدسی: منسوب به عالم قدس، پاک و منزّه.
نقاب: پوشش و حفاظ پارچه یی نازک از توری تیره که بانوان به وسیله بندی بر روی پیشانی خود بسته و در جلوی صورت آویزان نموده در نتیجه آنها قادر به دیدن اطراف و اطرافیان از دیدن چهره آنها محروم بودند.
مرغ بهشتی: کنایه از طاووس است که آنهم مانند حضرت آدم از بهشت رانده شد، معشوق خوش اندام.
درویش نمی پرسی: از حال درویش نمی پرسی.
راه زدن: راه را به قصد دستبرد بستن.
راه دل زدن: غارت دل کردن.
ثواب: اجرِ اخروی.
خماری: خمارین، مخمور، دردسری که پس از صرف شراب و رفع مستی دست می دهد.
چشم خماری: چشم می زده و مست.
جناب: درگاه، آستانه.
سَرِ آب: سرچشمه.
شرابت: شراب تو و در اینجا کنایه از چشمهای مست تو است.
غول بیابان: موجودی افسانه یی و هیولا مانند که در بیابانها به سر برده و مسافرین را گول زده و با خود می برد.
سراب: زمین شوره زار مسطّح که در دل روز و زیر آفتاب در اثر انعکاس زاویه نور از دور به مانند آب نما و دریا به چشم مسافرین آمده و سبب گمراهی و انحراف آنها می شود.
غلط: اشتباه.
خواجه: سرور، ولی نعمت، وزیر، عنوان برای دانشمندان و بزرگان شهیر.

معانی ابیات غزل

(۱)ای فرشته بهشتی! چه کسی روپوش از چهره ات به کنار زده و به دیدارت نایل می آید؟ و ای طاووس زیبا و مرغ بهشتی! چه کسی به تو آب و دانه داده و تو را می پروراند؟
(۲)در این خیال آزار دهنده و جگرسوز که آغوش گرم چه کسی دربرگیرنده و خوابگاه تست، خواب را از چشمان من ربوده است.
(۳)پُرسشی از حال این درویش نمی کنی! از این می ترسم که اندیشه آمرزش و پروای پاداش آخرت در سر تو نباشد.
(۴)آن چشمهای می زده، دل عشّاق را از راه به در بُرد و چنین بر می آید که چشمانت مست و خرابند.
(۵)آن تیر عشوه یی که به سوی دلم رها کردی چندان کاری نبود تا بار دیگر رای درست تو چه اندیشه و اراده کند؟
(۶)(از این که) هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی، بر می آید که آستان و درگاه منزلت بلند است! و ناله ما به آن نمی رسد.
(۷)در این بیابان تا سرچشمه آب راه زیادی است. به هوش باش تا غول بیابان با منظره سراب تو را نفریبد و از راه به در نبرد.
(۸)ای دل! روزگار جوانی تو به اشتباه و غفلت سپری شد. باید دید در این ایّام پیری چه راه و روشی را در پیش می گیری.
(۹)ای کاخ امّید و آرزوهای دل من که جایگاه دلخواه دل منی، از خدا می خواهم که از چشم زخم و بلای روزگار در امان باشی.
(۱۰)حافظ بنده یی نیست که سر از فرمان سرور و ولی نعمت خود برتابد. با من برسر لطف دیرین باز آی که از پرخاش و دلگیری تو آزرده خاطرم.
شرح ابیات غزل

وزن غزل: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
بحر غزل: هزج مثمّن اخرب مکفوف محذوف
*
صورت ظاهر غزل به ویژه در چهار بیت اوّل مشابه غزل عاشقانه بوده و در ابیات بعدی ایهاماتی مشهود است که مربوط به روابط فیمابین حافظ و خواجه جلال الدّین تورانشاه وزیر در بُرهه یی از زمان است. تورانشاه مردی عاقل و مال اندیش و از دوستداران حافظ بود که در مقام وزارت نمی توانست همه اعمال و رفتار دوستان را تأیید کند و فی الجمله مشاهده می شود که گاهگاه حافظ ابیاتی از سر گلایه اشاره به او دارد. در این غزل هم در بیت ششم حافظ می فرماید هر چه ناله و خواهش کردم مورد اجابت تو واقع نشد و در بیتهای بعدی بطورِ مسلّم هشدار و زنهار حافظ مربوط به یک مسئله فیمابین است که چندان معلوم نیست. بالاخره در دو بیت آخر غزل همانطور که شیوه همیشگی شاعر است که پس از گلایه حالت انعطاف و نرمی را در پیش می گیرد به دعاگویی و استمالت پرداخته و به حالت اعتراض و پرخاش قبلی تورانشاه اشاره کرده می گوید لطفی کن و از حال اعتراض و سرزنش به درآمده و با من همچنان باش که اوّل بودی.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

یک شنبه 30 شهریور 1393  7:57 AM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به: غزل ۰۱۵- ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت

تعبیر :

از در آشتی درآی، وگرنه ایام جوانیت خراب می شود. کاری نکن که در زمان پیری افسوس جوانی را بخوری. در همه حال به خدا پناه ببر. مواظب باش در راهی که قدم گذاشته ای به خطا نروی. به هشدار پیران گوش کن. فریب ظواهر را نخور و فقط بنده ی خداوند باش.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

شنبه 5 اردیبهشت 1394  7:08 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها