وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
این غزل به گمان سودی و تصریح و تأکید دکتر مرتضوی یکی از دو غزلی است که حافظ مستقیماً در آن به داستان شیخ صنعان نظر داشته، و «پیر ما» در مطلع غزل همان شیخ صنعان است. دکتر مرتضوی مینویسد: «… نکته بسیار جالبی که بر اثر تتبع در این مورد دستگیر نگارنده شده است دریچه ایست که از برکت شیخ صنعان به سوی پیر حافظ و تحلیل روحیه و شخصیت مراد تصوری سلطان عاشقان جهان گشوده یافت و اکنون نگارنده را تقریباً مسلم است که «شیخ صنعان» هسته مرکزی شخصیت پیر تصوری حافظ میباشد. و به عبارت دیگر ذهن خواجه شیراز مجذوب و مرعوب شخصیت افسانهای این پیر آتشافروز است و او را اساس شخصیت پیر مغان و پیر می فروش خود که مظهر و مز و «سمبل» عالی عرفان عشاقانه و روش ملامتیه است قرار داده، چنانکه در این غزل مشهور خود که بدون ادنی تردیدی راجع به شیخ صنعان است، شیخ صنعان را «پیر ما» خطاب میکند و با اخلاص و صداقت خاصی از ناگزیری و اجبار خود در تبعیت از راه و روش آن پیر روشندل که ظاهرش جالب ملامت و باطنش سلامت است سخن می گوید: دوش از مسجد سوی …
آیا پیر سالک عشقی که فتوی «به می سجاده رنگین کردن» و «می خوردن» و «دست زدن به محرمات شرعیه و اعمالی که به ظاهر مخالف شرع است» می دهد و مریدان ظاهربین را که از رموز و اسرار راه عشق خبری ندارند دچار وسواس و تردید و دو دلی میکند، در حالیکه فرمانهای او متضمن مصلحت کامل و صلاح عشق و طریقت و در حکم بوته آزمایشی است که قلب تیره را از زر سره جدا میکند، جز «شیخ صنعان» است؟[۱]»
«… علاوه بر موارد متعددی که توجه خواجه به داستان شیخ صنعان معلوم است در بسیاری از مضامین غرقانی و عاشقانه نیز که به طور خاص نمی توان حکم به تأثر از این داستان داد. نفوذ روح داستان و آثار اشتغال ذهنی به مضامین و نتایج آن جلوه گر است.[۲]»
غزل دیگر موردنظر استاد مرتضوی که در آغاز سخن از آن یاد میکند «بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت» است که در آن نام شیخ صنعان به صراحت آمده است. برویم بر سر سخن.
۱ دیشب پیر ما از مسجد به سوی میخانه آمد؛ رفیقان راه از این پس تدبیر کار ما چیست.
یاران طریقت: رفیقان راه. در اصطلاح عرفا طریقت راه وصول به حق است. «حقیقت سرمنزل و نتیجه سلوک در طریقت است زیرا سالک در طلب لطیفه باطنی که منظور مطلوب اوست می رود. همین که آن لطیفه روحانی را یافت به منظور عالی خود واصل شده یعنی به حقیقت رسیده است. در مبحث تصوب و عرفان سه مرحله را باید در نظر داشت: شریعت، طریقت و حقیقت.[۳]» از قول خواجه عبدالله انصاری آمده است «شریعت را تن شمر، طریقت را دل و حقیقت را جان[۴]».
۲ وقتی پیر ما به سوی خانه خمار تمایل دارد، ما مریدان چگونه به خانه کعبه روی بیاوریم.
میگوید وقتی مرشد و راهنمای ما به سوی خانه شراب فروش می رود ما چگونه می توانیم روی به سوی کعبه بیاوریم. و کعبه اشاره به آن قسمت از داستان شیخ صنعان دارد که شیخ از مکه به سوی روم میرود.
۳ در خرابات مغان ما با پیر هم منزل می شویم؛ زیرا تقدیر ما از روز ازل چنین بوده است.
دنباله بیت قبلی است که پیر از مسجد به سوی میخانه آمده. میگوید در میخانه یا خرابات مغان ما هم به پیر ملحق میشویم، زیرا تقدیر ما چنین بوده است.
۴ اگر عقل بداند که دل در قید عشق چه خوش میگذارند؛ صاحبان عقل برای گرفتار شدن در زنجیر ما دیوانه خواهند شد.
میگوید عقلا که عوالم عشق را به چشم تحقیر می نگرند اگر از لذت این گرفتاری آگهی یابند خود شیفتهوار آرزو میکنند که در زنجیر عشق اسیر شوند – برای اسیر شدن در زنجیر عشق دیوانه می شوند.
۵ روی خوبت نمادی از لطف به ما عرضه داشت: از آن سبب غیر از لطف و خوبی در تفسیر ما نیست.
آیت: علامت و نشانه، و نیز به معنای درجه اعلای هر چیزی است. آیتی از لطف اشاره به آیات لطف و رحمت در قرآن دارد، در برابر آیات عذاب.
میگوید جمال تو که خود نشانهای از لطف و مهربانی پروردگار است چنان ما را تحت تأثیر قرار داد که همه آیات را از جنبه لطف و رحمت آنها تفسیر میکنیم و نه از جنبه ترس و وحشت.
جمال معشوق که جایگاه تجلی ذات الهی است زیباست، پس همه آفریدهها را زیبا می بینم، و این اشاره به مذهب اصحاب تجلی دارد که جان را جلوهگاه ذات الهی می دانند.
۶ آیا آه سوزناک همچون آتش، و سوز و گداز ناله سحرگاه ما، شبی بر دل سنگین تو اثر خواهد کرد.
شبگیر: طرفهای صبح در اواخر شب.
آتش در سنگ نمی گیرد و آه آتشناک شاعر در دل سنگ معشوق بی اثر است.
۷ تیر آه ما از آسمان خواهد گذشت، حافظ خاموش با؛ از تیر ما بپرهیز و بر جان خود رحم کن.
به حافظ میگوید خاموش باش و اسرار عرفانی را فاش مکن زیرا آه ما عارفان آنقدر مؤثر است که بر عالم بالا هم اثر خواهد نهاد. اگر اسرار را فاش کنی تو را نفرین خواهیم کرد. به جان خود رحم کن و از تیر آه ما بترس.
این دو بیت در نسخه علامه قزوینی موجود نمیباشد ولی دکتر هروی در شرح این غزل این دو بیت را نیز جزء ابیات غزل منظور داشتهاند.
۸
|
باد بر زلف تو آمد شد جهان بر من سیاه
|
نیست از سودای زلفت بیش از این توفیر ما
|
۹
|
مرغ دل را صید جمعیت به دام افتاده بود
|
زلف بگشای ز شست ما بشد نخجیر ما
|
۸ باد زلف تو را آشفته کرد و جهان در برابر چشمم سیاه شد؛ در معامله عشق تو نفعی بیش از این نصیب ما نگردید.
سودا: معامله.
توفیر: سود، فراوانی.
میگوید باد بر زلف تو وزید و زلف سیاه تو را که در برابر نظرم بود چنان آشفته کرد که جهان در برابر چشمم سیاه شد. در معامله عشق تو بیش از تیرگی و آشفتگی سودی نصیب ما نشد.
۹ مرغ دل، جمعیت را مثل شکاری به دام آورده بود؛ وقتی تو زلف باز کردی شکار ما از دام ما گریخت.
صید: شکار کردن، آنچه شکار کنند.
شست: دام، دام ماهیگیری.
میگوید دل من به جمعیت خاطری رسیده بود ولی وقتی تو زلفت را باز کردی و آن را جلوهگر ساختی صید، یعنی جمعیت خاطر ما، بال گشود و رفت.
مقصود اینکه دل من آرام و قرار یافته بود ولی وقتی تو زلف گشودی مجذوب آن شد و قرار و جمعیت خود را از کف داد. به عبارت دیگر با دیدن زلف تو خاطر جمع ما پریشان شد.
————————————————————————-
[۱] – مرتضوی، … مکتب حافظ، … ص ۳۱۵ -۳۱۷٫
[۲] – مرتضوی، … همان اثر ص ۳۱۵٫
[۳] – رجائی، … فرهنگ اشعار حافظ … ص ۴۲۴٫
[۴] – مجتبائی، … «عرفان پیر هرات» مقالات و بررسیها، دفتر ۳۲-۳۳، ص ۲۰٫