0

غزل ۰۰۹- رونق عهد شباب است دگر بستان را

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل ۰۰۹- رونق عهد شباب است دگر بستان را

 

رونق عهد شباب است دگر بستان را

می‌رسد مژده گل بلبل خوش الحان را

ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی

خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را

گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش

خاکروب در میخانه کنم مژگان را

ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان

مضطرب حال مگردان من سرگردان را

ترسم این قوم که بر دردکشان می‌خندند

در سر کار خرابات کنند ایمان را

یار مردان خدا باش که در کشتی نوح

هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

برو از خانه گردون به در و نان مطلب

کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را

هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است

گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را

ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد

وقت آن است که بدرود کنی زندان را

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی

دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

 

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

یک شنبه 22 تیر 1393  12:00 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

صوت غزل ۰۰۹- رونق عهد شباب است دگر بستان را

۹. رونق عهد شباب است دگر بستان را 
• زمان : 02:02 
با صدای استاد موسوی گرمارودی 

 

 

 

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

یک شنبه 22 تیر 1393  12:01 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل ۰۰۹- رونق عهد شباب است دگر بستان را

وزن غزل: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)

۱ بار دیگر باغ و بستان جلوه ی عهد جوانی یافته اند؛ برای بلبل خوش آواز مژده ی آمدن گل می رسد.

عهد شباب: زمان جوانی ، و از جوانیِ بُستان مراد آغاز فصل بهار است.

اَلحان: جمع لحن به معنی آهنگ.

می گوید فصل بهار آغاز شده و باغ که در پاییز و زمستان، بر اثر ریختن برگ درختان، به صورت پیران درآمده بود، با درآمدن دوباره ی برگ و شکوفه به صورت جوانان درآمده؛ برای بلبل مژده می رسد که گل به باغ می آید، و مراد از این مژده بوی خوش گل است که پراکنده می شود.

 

۲ ای باد صبا اگر بار دیگر به جوانان چمن برسی؛ مراتب ارادت ما را به سرو و گل و ریحان برسان.

ریحان: هر گیاه خوشبو، ناز بویه.

جوانان چمن مراد جوانه ها یا شاخه های جوان سرو و گل و ریحان در مصراع دوم است.

به باد صبا پیام می دهد که اگر به فضای چمن وزیدی شوق و ارادت ما را به جوانه های تازه دمیده سرو و گل و ریحان- سبزه های خوشبو – برسان. شوق دیدن باغ و بستان داریم.

 

۳ اگر مغبچه ی باده فروش اینگونه جلوه گری کند؛ من خاک در میخانه را با مژه ها خواهم رُفت.

مغبچه: فرزند مغ، پسرکی که در میکده ها خدمت می کند.

خاکروب: جارو.

می گوید اگر مغبچه ی باده فروش، با این جذابیت و جمال، جلوه گری کند، من چنان سر بر آستانه ی میخانه فرو می آورم که مژه هایم آستانه ی میکده را جارو کند.

 

۴ ای کسی که بر چهره ی ماه خود از عنبر ناب خط چوگانی می کشی؛ من سرگشته و بی سامان را آشفته حال مکن.

کشیدن: به معنی نقاشی کردن یا دراز کردن، حرکت دادن است.

عنبر: ماده ای است چرب و خوشبو که از داخل معده و روده ماهی عنبر استخراج می شود، معمولا خاکستری رنگ است، اما نوع عالی آن سیاهرنگ است.

سارا: خالص، بی غش.

می گوید تو که از عنبر خالص بر صورت همچون ماه خود ابروئی مثل هلال چوگان زیبا می کشی، مرا مثل گوی در برابر این چوگان بیقرار و سرگردان مکن. به بیان دیگر هر چه بر جمالت افزوده می شود بر بی‌قراری من نیز افزوده می شود.

چوگان را می توان کنایه از زلف معشوق نیز دانست و در این صورت کشیدن به معنای حرکت دادن یا کشیدن چوگان برای نواختن گوی است.

 

۵ می ترسم مردمی که باده نوشان فقیر را استهزاء می کنند؛ سرانجام خود طوری به کار خرابات کشیده شوند که ایمانشان بر سر آن برود.

دُرد کش معنی تحقیری دارد، چون ثروتمندان شراب صافی می نوشند و درد کش کسی است که درد ته خم را که ارزانتر است می نوشد.

خرابات که معمولا در حافظ به معنی جایگاه اهل فسق و رندان و رانده شدگان از اجتماع است، در فرهنگ اشعار حافظ چنین تعریف شده است: “در لغت به معنی میخانه و قمارخانه و جای زنان بدکار آمده است… علامه قزوینی این کلمه را جمع خرابه دانسته و نوشته اند “به معنی حقیقی آن که جمع خرابه باشد… و مقصود همان معنی میخانه و فاحشه خانه ی شُعر است با تلمیحی به معنی مجازی این مفهوم یعنی مکان عیش و طرب معنوی روحانی مردان حقیقت…” ممکن است خرابات خورآباد بوده و با خورشید و مهر پرستی رابطه داشته باشد اما آنچه راجع به حافظ است همین معنی هاست که گفته شد و در معنی مهر پرستی آن اگر هم صحیح باشد ارتباطی با حافظ پیدا نمی کند.”[۱] و از آنچه خواجه رشید الدین فضل الله نوشته به خوبی معلوم می شود که معنی خرابات همان است که علامه قزوینی می فرماید. صرفنظر از اشتقاق کلمه و اینکه عرفا آن را در چه معنای مجازی به کار برده اند. نوشته ی خواجه رشیدالدین که فقط حدود پنجاه سالی پیش از زمان حافظ است به خوبی می تواند نمودار مفهوم اجتماعی این کلمه در زمان شاعر باشد.[۲] و در اوراد الاحباب چنین معنی شده است: “ خرابات و مصطبه عبارت و کنایت است از خرابی و تغییر رسوم و عادات طبیعت و ناموس و خویشتن نمائی و خودبینی و ظاهر آرائی و تبدیل اخلاق بشریت به اخلاق اهل مودت و محبت. و خرابی به طریق حبس و قید و منع او از عمل خویش.”[۳] پس مقصود از کار خرابات در بیت به هر حال عدول از رسوم و قیود جاری و سرکشی در برابر احکام است.

می گوید می ترسم این قوم زاهدان که به مردم لاابالی و بی پروا خنده می زنند، سرانجام خود چنان خراباتی و آلوده شوند که ایمانشان از دست برود.

۶ با مردان خدا یار و همدل باش زیرا در کشتی نوح؛ خاکی هست که طوفان در برابر آن به اندازه آبِ اندکی ارزش ندارد.

آبی: آب اندکی، چنانکه در این بیت:

شاید که به آبی فلکت دست نگیرد                 گر تشنه لب از چشمه حیوان بدرآئی

مضمون اشاره به داستان حضرت نوح دارد که بیشتر افراد قوم او بر اثر طوفان خشم الهی از میان رفتند؛ و تنها تعدادی که با او همدلی کردند و در کشتی نشستند، از آسیب طوفان مصون ماندند.

با تاملی در بیت معلوم می شود که از مرد خدا در مصراع اول، مراد نوح است که به علت مقام نبوت و تقرب به درگاه الهی سبب نجات یاران خود گردید. می گوید هنگام سختی به مردان خدا متوسل شو هم چنانکه در کشتی نوح خاکی هست که با توسل به مردان خدا – نوح- از غرق شدن در آب نجات یافت.

اما اینکه مراد از این خاک چیست، نظر های مختلفی ابراز شده که بعضی را در زیر می آوریم:

سودی معتقد است که مراد از خاک به اعتبار اینکه وجود نوح از خاک ساخته شده، خود حضرت نوح است، که طوفان در برابر او به اندازه یک قطره آب ارزش ندارد، و یارانش با توسل به او نجات یافتند. در بانگ جرس[۴] آمده که مقصود خواجه از خاک، قالب آدم است. علامه قزوینی[۵] نیز در معنی این بیت به قصه حمل جسد حضرت آدم در کشتی نوح اشاره کرده است، خاک را عظام رمیم آن حضرت دانسته که نوح آنها را همراه خود به کشتی برد. قزوینی به تعلیقات مفید شیرازی متخلص به داور در حاشیه دیوان چاپ قدسی نیز رجوع داده است. و در حاشیه قدسی آمده “ مراد از خاک جسد حضرت آدم است که بنا بر اخبار، نوح آن را با خود در سفینه حمل می کرد” و نیز گفته است که “مراد از خاکی: آن خاک است که نوح برای تیمم با خود در کشتی می برده است.”[۶]

محمد بن محمد دارابی در لطیفه غیبی آورده “ و در خبر است که به اشاره جبرئیل امین حضرت نوح مقداری خاک در کشتی برد و از مصاحبت نوح حق تعالی خاک را در فقدان آب جانشین آب قرار داد. از این رو به جای وضو و غسل، تیمم جایز است.”[۷]

به یاری فهرست اعلام تفسیر طبیری به بیش از نود مورد که نام نوح در آن تفسیر آمده رجوع شد و معلوم گشت که هیچ جا از خاکی که در کشتی نوح بوده باشد و اینکه چگونه این خاک برای طوفان به اندازه آبی ارزش قائل نشده باشد سخنی نرفته است؛ و برای حل این مشکل چیزی به دست نیامد. از آنچه مفسران حافظ نوشته اند و مختصری هم اکنون نقل کردیم، بر تعبیر سودی این ایراد وارد است که اگر منظور از خاک خود نوح است پس مردان خدا که هستند که نوح یار آنها شده باشد. بعلاوه مگر آنها که به نوح متوسل شدند و در کشتی نشستند خود از خاک خلق نشده بودند. و این که مراد از خاک جسد حضرت آدم است فکر دوری است که با “ به آبی نخریدن طوفان” نیز رابطه ای ندارد. ناگزیر باید خاک را همان خاکی بدانیم که گفته اند نوح برای تیمم به کشتی برده است و اینگونه تعبیر کنیم که خاکی که نوح با خود به کشتی برد به برکت مصاحبت او از بلای طوفان نجات یافت، متبرک شد و مانند بقیه خاک زمین در طوفان غرق نگردید. طوفان نوح برای او ارزش آب اندکی را هم نداشت.

۷ از خانه دنیا بیرون برو و نانی از آن مطلب؛ زیرا این میزبان سیه کاسه سرانجام مهمان خود را خواهد کشت.

سیه کاسه: به معنای بخیل و ممسک است. چنانکه در این بیت خاقانی:

وز دهر سیاه کاسه در کاسم صد ساله غم است شرب یک روزه[۸]

و در برابر آن سفید کاسه آمده است به معنای جوانمرد و بخشنده.

می گوید از خانه دنیا بیرون برو و از آن توقع نان دادن و پذیرایی نداشته باش؛ زیرا میزبان این خانه بخیل و لئیم است و سرانجام مهمان خود را خواهد کشت.

۸ مگر نه اینکه سر انجام، هرکس باید بر مشتی خاک بیارامد؛ پس بگو چه نیازی است که اکنون خانه ای با ایوان بلند بسازی.

۹ زیبای کنعانی من، مقام سلطنت مصر به تو تعلق گرفت؛ اکنون وقت آن است که با زندان خداحافظی کنی.

مسند در لغت به معنی جایگاه و بالش گرانبهایی است که تکیه گاه سلاطین بوده، و مسند مصر در بیت کنایه از مقام عزیز مصر است.

ماه کنعانی کنایه از حضرت یوسف است که زیبا روی و اهل کنعان بوده و چنانکه در قصه او در قرآن مجید آمده، به تهمت زلیخا به زندان افتاد، سرانجام از او رفع اتهام شد، از زندان بیرون آمد و به مقام عزیزی مصر رسید.

می گوید محبوب مثل یوسف زیبای من، مقام سلطنت مصر به تو تعلق یافت، از زندان بیرون بیا.

اشاره به ممدوحی است که در شرف رهایی از بنده و زندان و رسیدن به مقام والا است.

۱۰ حافظ، می بنوش، بی پروا باش، و زندگی را به خوشی بگذران؛ اما مانند دیگران قرآن را وسیله فریب مردم قرار مده.

 

**********************

این غزل به عقیده دکتر غنی[۹] به مناسبت استخلاص جلال الدین تورانشاه، وزیر مورد علاقه ی شاعر از زندان سروده شده است و بوی امید و خوش بینی از آن استشمام می شود. مضمون کنائی بیت نهم “ماه کنعانی من…” و “بدرود کردن زندان”، گواه روشنی بر صحت وجود چنین اشاره‌ای است.

 

—————————————————————-

[۱] رجائی،… فرهنگ اشعار حافظ… ص ۱۰۶٫

[۲] رجوع کنید به رشیدالدین فضل الله … جامع التواریخ… تهران، ۱۳۳۸٫

[۳] باخرزی ،… اوراد الاحباب … ص ۲۵۰٫

[۴] پرتو علوی،… بانگ جرس … ص ۳۸٫

[۵] قزوینی،… “بعضی تضمینهای حافظ”، یادگار، ش ۱، ش ۸ ، ص ۶۱-۶۳

[۶] حافظ،… حافظ قدسی … ص ۴۵٫

[۷] دارابی ، … لطیفه غیبی … ص ۳۹٫

[۸] خاقانی ، … دیوان … ص ۷۹۹٫

[۹] غنی،… تاریخ عصر حافظ … ص ۲۷۶-۲۷۷٫

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 27 شهریور 1393  7:51 AM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل ۰۰۹- رونق عهد شباب است دگر بستان را

معانی لغات غزل (9)


رونق: رواج، حسن و جمال، زیبایی.
الحان: آواز، نغمه.
عهد شباب: دوره جوانی.
باز، رسی: دوباره برسی.
جوانان چمن: نورستگان چمن مانند سرو و گل و ریحان.
مُغبچه: پسر بچه مُغ، مُغ در اول نام عام برای زرتشتیان بود (استعاره)، پسر بچه ساقی زیبا.
خاکروب: روبندِه خاک چنانکه جاروب روبنده جای معنا می دهد و خاک روب وسیله ای مشابه بیل بوده است.
مَه: ماه.
عنبر: نوعی موم است که از عسل کوههای هندوچین به دست می آید و از آنجا که سیل محتویات کندوی طبیعی عسل آن کوهها را به دریا برده و حیوانات دریایی آن را می بلعند و به علت عدم هضم از دهان و شکم بیرون داده به دریا می سپارند بعضی گمان برده اند که سرگین ستور بحری است و آن ماده نرم معطری است.
سارا: خالص و صاف.
عنبرِ سارا: (استعاره) زلف معطر.
مضطرب: پریشان، جُنبنده و لرزنده.
دُرد: رسوب و ته نشین ته خم سرکه و شراب.
دُردکشان: دُردنوشان، حاملین شرابهای ته مانده خم و شاربین آن. توضیحاً در قدیم میخانه ها دارای زیرزمین بود که خمهای شراب در آن جای داشت و مشتریان پولدار از شراب زلال و عقیقی رنگ روی خم پذیرایی می شدند. بر در هر میخانه همیشه عده یی معتاد به شراب و فقیر می ایستادند و از مشتریان پولدار تقاضا می کردند که به عمله شراب میخانه دستور دهید که پس از صاف کردن شراب شما آن بخش ته مانده کدر را به ما ارزانی بخشد و دور نریزد. به این عده معتادان دَرِ میخانه دُردکشان می گفتند که معنای دُردسرکشان و دُردنوشان می دهد. به عمله شراب که شراب را از سرداب از خم بیرون می آورده و صاف می کرده و از مشتریان پذیرایی می کرده و به هنگام توزیع دُرد به فقرای معتاد، دُردکش اطلاق می شده به این دلیل که صاحب میخانه هرگز کسی را برای این وظیفه استخدام نمی کرده و مزدی نمی پرداخته بلکه همیشه تعداد زیادی از معتادان بی بضاعت داوطلب این شغل بوده اند که به صورت رایگان خدمت کرده در عوض از دُردهای ته خم شراب رفع خماری کنند. بابافغانی شاعر شیرازی سالها به شغل دُردکشی در میخانه مشغول بوده است.


در سِرِ کارِ: در هوای کارِ، در آرزوی کار کردن.
خرابات: میخانه و روسپی خانه و محل فسق و فجور و بیت اللّطف نام دیگر آن است.
خاکی: خاک در این بیت به معنای جسد حضرت آدم علیه السلام است که به موجب تفسیر طبری به هنگام توفان نوح خداوند به نوح وحی فرستاد که جسد آدم را از گور بردار و در کشتی گذار و نوح جسد آدم را از خاک مکّه یا از جزیره سرندیب (سریلانکای امروز) حمل کرده در کشتی نهاد و پس از فروکش کردن طوفان آن را در کوفه به خاک سپرد و به همین دلیل حضرت علی علیه السّلام را (ضجیع آدم) یعنی بر پهلو در کنار خفته آدم می گویند.
بِدَر: به خارج، به بیرون.
سیه کاسه: خسیس، میزبان مهمان کُش.
خوابگَهِ آخر: آخرین خوابگاه.
رندی کن: ظاهر خود را در ملامت و باطن خود را در سلامت بدار.
دام تزویر: وسیله و ابزار نیرنگ و ریاکاری.


معانی ابیات غزل (9)


(1)بار دیگر هنگام رونق و رواج و دوره جوانی باغ و بوستان است و در این بهار به گوش بلبل خوش آواز مژده شکوفا شدن گل می رسد.


(2)ای نسیم سحر بهاری، چون دوباره به نورستگان چمن بِوَزی، سلام ما را به سرو و گل و ریحان برسان.


(3)اگر پسر بچه زیبای ساقی هم مانند جوانان چمن (سرو و گل و ریحان) جلوه گری کند، من خاک در میخانه را با مژگان خود خواهم رُفت.


(4)ای دلبری که با زُلف معطر به گوی صورت ماه خود چوگان کشیده یی، بیش از این مرا که چون گوی در حال سرگردانی هستم به جنب و جوش مینداز.


(5)بیم آن دارم که این دارودسته یی که حال دُردکشان را تحقیر کرده و پست می شمارند، عاقبت ایمان خود را در راه خرابات و باده گساری از دست بدهند.


(6)با مردان خدا همراه و یار و یاور باش که در کشتی نوح خاکی (تربت جسد حضرت آدم) هست که در دیده او این طوفان مهیب به اندازه قطره آبی اهمیت و اعتبار نداشته و او را هراسناک نمی کند.


(7)(خطاب به خود) از این مهمانسرای فلک گام بیرون نه و نان و کام مجوی که این میزبان مهمان کُش عاقبت تو را نابود خواهد کرد ...


(8)(و از آنجایی که) خوابگاه آخرین هر کس خاک گور اوست، چه نیازی است که در سر، فکر تدارک ایوانهای سر به فلک برکشیده را داری.


(9)ای یوسف ثانی و ماه کنعانی من، کرسی فرمانروایی مصر از آن تو شد. حالی زمان آن فرا رسیده که از زندان به درآیی.


(10)ای حافظ می بخور و ادای رندان درآور و خوش و سرمست باش اما مانند دیگران، قرآن را دام تزویر و ریا و ملعبه قرار مده.

 

شرح ابیات غزل (9)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن
بحر غزل: مثمّن مخبون اصلم
*
سعدی (طیّبات) چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را
چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را 
*
سعدی (بدایع) ای که انکار کنی عالم درویشان را 
تو چه دانی که چه سود است سر ایشان را 
*
ریاضی سمرقندی: هرگه آرم به نظر آن رخ نور افشان را 
پنجه در پنجه خورشید کنم مژگان را 
*
عماد فقیه: گر درست است که او می شکند پیمان را 
نبرد کس به در از ورطه عشقش جان را 
*
خواجو کرمانی: آخر ای یار فراموش مکن یاران را 
دل سرگشته به دست آر جگر خواران را 
*
1-در رقابتی که بین رجال دوره شاه شجاع بود، رکن الدین حسن یزدی پسر معین الدین اشرف وزیر شاه شجاع برای برانداختن تورانشاه وزیر وقت حیلتی به کار برده و به کمک منشی مخصوص وزیر نامه یی جعل کرده و از قول تورانشاه برای شاه محمود می فرستد. شاه شجاع بر این امر واقف و تورانشاه وزیر را به زندان می اندازد. بر اثر تحقیقات بعدی مطلب روشن شده و رکن الدین حسن که به دروغ به قرآن سوگند خورده بود مفتضح و به وضع فجیع مقتول و تورانشاه از زندان خلاصی یافته و به مقام وزارت باز می گردد.


این غزل پس از خلاصی تورانشاه از زندان سروده شده و در آن وضوحاً اشارات بدین رویداد دارد.
2-شاعر در بیت هفتم به مضمون خاقانی عنایت دارد. خاقانی می گوید:


دهر سیه کاسه یی است ما همه مهمان او
خوش نمکی تعبیه ست در نمک خوان او 


3-شاعر در بیت: ترسم این قوم که بر دُردکشان می خندند ... به آیه 38 سوره هود عنایت داشته که نوح کشتی می ساخت و مردمان بر کار او می خندیدند و نوح گفت اگر شما امروز من را مسخره می کنید به زودی ما بر مسخره کنندگان می خندیم.


4-همچنین در بیت: ماه کنعانی من مسند مصر آنِ تو شد، گوشه چشمی به آیه 54 سوره یوسف داشته که می فرماید: شاه گفت یوسف را از زندان پیش من آورید تا از خاصّان درگاه خود کنم.


5-در بیت: یار مردان خدا باش، شاعر تلویحاً به تورانشاه وزیر پس از خلاصی از زندان و وزارت مجدّد گوشزد می کند که برخلاف کار پسر نوح که از همراهی و همکاری پدر امتناع ورزید، تو یار مردان خدا یعنی نسبت به شاه شجاع وفادار و صدیق باش.
***

http://jalalian.ir/

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 4 اردیبهشت 1394  1:07 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:غزل ۰۰۹- رونق عهد شباب است دگر بستان را

تعبیر :

قدر جوانی را بدانید. منتظر خبری خوش باشید که برای آن دست به دعا برداشته اید. از چیزی نترسید، ایمانتان شما را از هر طوفانی نجات می بخشد. به بازوی خودتان متکی باشید. خودتان را از بند مادی رها کنید و به قران توسل جوئید.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

شنبه 5 اردیبهشت 1394  1:03 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها