0

غزل ۰۰۳- اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل ۰۰۳- اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

 

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت

کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را

فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب

چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را

ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است

به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم

که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم

جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند

جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو

که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را

غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ

که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

شنبه 21 تیر 1393  2:13 PM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh borkhar
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

صوت غزل ۰۰۳- اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

۳. اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را 
• زمان : 02:08 
با صدای استاد موسوی گرمارودی 

 

 

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

شنبه 21 تیر 1393  2:20 PM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh borkhar
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

پاسخ به: غزل ۰۰۳- اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

تفسیر و معنای برخی لغات

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را    به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

ترک : سمبل معشوق زیباست و ترک شیرازی یعنی زیبا روی شیرازی.

خال هندو : دو معنی دارد : یکی خال که به رسم هندوان بر گونه می گذارند و دیگر خالی که مثل هندو سیاه است و بیشتر همین معنی مراد است.

سمر قند و بخارا : از شهرهای عمده ترکمنستانند که در دوران های اسلامی به آبادانی و ثروت و داشتن مردم خوبروی شهرت داشتند.

 



بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت    کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را

می باقی : باقیمانده می

رکناباد : رکن آباد . آب رکناباد . آب رکن الدوله .قناتی در حدود ده کیلومتری شیراز که احداث آنرا به رکن الدوله دیلمی در سال 338 هجری قمری نسبت می دهند.

گلگشت مصلا : تفرجگاهی در شیراز


فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب    چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را

ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است    به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم    که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم    جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند    جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو    که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را

غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ    که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

یک شنبه 22 تیر 1393  2:33 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به: غزل ۰۰۳- اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

وزن غزل: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)

۱ اگر آن معشوق نکوروی شیرازی رضای خاطر ما را به دست آورد؛ شهرهای سمرقند و بخارا را به عنوان هدیه تقدیم خال سیاهش می‌کنم.

ترک: در زبان فارسی سمبول معشوق زیباست و ترک شیرازی یعنی زیباروی شیرازی.

خال هندو را به دو گونه می‌توان معنی کرد: یکی خالی که به رسم هندوان برگونه می‌گذارند و دیگر خالی که مثل هندو، سیاه است و بیشتر همین معنی مراد است.

سمرقند و بخارا از شهرهای عمده ترکستانند که در دوران‌های اسلامی به آبادانی و ثروت و داشتن مردم خوبروی شهرت داشتند.

حاصل معنی اینکه اگر آن محبوب شیرازی به تمنیات دل من تسلیم شود، در برابر خال سیاه او، که نقطه کوچکی از مجموعه زیبایی‌های اوست، شهرهای سمرقند و بخارا را تقدیم او می‌کنم.

در بعضی روایات تاریخ آمده که در ملاقاتی که میان امیرتیمور و خواجه حافظ در شیراز صورت گرفته، موضوع این بیت از جانب فاتح مطرح و مورد اعتراض واقع شده است. نخستین بار دولتشاه سمرقندی سمرقندی[۱] داستان این ملاقات را نوشت. دکتر غنی آن را رد نمیک‌ند و می‌گوید«اگر راست بدانیم و امر تاریخی بشماریم و مثل غالب قصه‌هایی که از روی مضامین غزل‌های خواجه ساخته شده است نباشد، باید فرض کنیم که در اواخر همین سال هفتصد و هشتاد و نه واقع شده است. علی بن الحسین الواعظ الکاشفی المشتهر به البیهقی در کتاب لطائف الطائف که در سال نهصد و سی و نه به نام شاه محمد سلطان تصنیف نموده در باب نهم … می‌گوید «چون امیر تیمور ولایت فارس را مسخرکرد و به شیراز آمد و شاه منصور را بکشت، خواجه حافظ شیرازی را طلبید واو همیشه منزوی بود و به فقر و فاقه می‌گذرانید. سید زین‌العابدین جنابذی که نزد امیر تیمور قربی تمام داشت و مرید خواجه حافظ بود، او را به ملازمت امیر تیمور آورد. امیر دید که آثار فقر و ریاضت بر او ظاهر است. گفت ای حافظ من به ضرب شمشیر تمام روی زمین را خراب کرده تا سمرقند و بخار ا را معمور کردم و تو به یک خال هندی می‌بخشی…. خواجه حافظ گفت، از این بخشندگی‌هاست که بدین فقر و فاقه افتاده‌ام. امیر تیمور خندید و برای حضرت خواجه وظیفه لایق تعیین کرد.» در هر حال دلیلی بر تکذیب این قضیه نداریم، بلکه قرائن و مؤیداتی نیز موجود است.[۲]

در مجمل فصیحی[۳] آمده است که تیمور دو بار شیراز را به تصرف آورد. یک باردر ۷۸۹ ق؛ یعنی سه سال پیش از مرگ حافظ و بار دوم در ۷۹۵ ق یعنی سه سال بعد از مرگ حافظ. به این حساب ملاقات تیمور با حافظ باید در سال ۷۸۹ ق انجام شده باشد.

۲ ساقی آن چه از می در شیشه باقی مانده به من بده؛ زیرا صفای کناب آب رکناباد و گردش شادمانه مصلا را در بهشت نخواهی یافت.

می باقی: یعنی باقیمانده می چنانکه در این بیت خواجو:

شبست و خلوت و مهتاب و ساغر ای بت ساقی                   بریز خون صراحی بیار باده باقی[۴]

رکناباد: «یا آب رکنی یا آب رکن الدوله، قناتی است که در حدود ۸ کیلومتری شیراز از دامنه کوه بَمو سرچشمه می‌گیرد. این قنات در سال ۳۳۸ هجری قمری در یک فرسنگ و نیمی شیراز توسط رکن‌الدوله احداث شد. آب آن در تنگ الله اکبر حدود یک و نیم کیلومتری شیراز آفتابی می‌شده است. این آب دشت مصلا را آبیاری می‌کرده است… آب رکن آباد بتدریج خشکیده است و امروز بیش از رشته باریکی نیست[۵]

گلگشت: مرحوم مینوی معتقد بود که گلگشت معنای درستی ندارد و این کلمه غلط خواندة گلکشت است و جوکِشت و گندم کِشت را شاهد بر صحت نظر خود می‌آورد. دکتر خانلری[۶] نیز این نظر را تأیید می‌کند. به گمان نگارنده، لفظ گل گرچه اسم است ولی به اعتبار اوصاف خود گاهی صفت واقع می‌شود. چنانکه در ترکیبات گلبانگ و گلخند ….. دیده می‌شود و در این حالت زیبا مثل گل معنی می‌دهد. در گلگشت هم اگر گل را صفت گشت بگیریم – نه اسم گل سرخ – می‌توان آن راپذیرفت و گشتی مثل گل زیبا معنی کرد. به هر حال این کلمه پیش از حافظ در ادب فارسی استعمال داشته است. باباطاهر می‌گوید:

بهار آمد به صحرا و در و دشت

جوانی هم بهاری بود و بگذشت

سرقبر جوانان لاله رویه

دمیکه مهوشان آین به گلگشت[۷]

لغت نامه دهخدا «گلگشت مصلا» را به مثابه اسم خاص، نام تفرجگاهی در شیراز ذکر کرده است و دکتر معین می‌نویسد: « چون علاقه حضرت خواجه بدان موضع بسیار بود، هم در آنجا به خاکش سپردند و «خاک مصلی ـ حسن اتفاق را ماده تاریخ وفاتش گشت؛ یعنی ۷۹۱ رحمةالله علیه»[۸]

حاصل سخن اینکه شاعر در کنار گلگشت مصلا و آب رکناباد به تفرج مشغول است و از ساقی می‌خواهد که آنچه از مجلس پیشین می در شیشه باقی مانده برای او بیاورد.

«در جنت نخواهی یافت» یک معنای حقیقی دارد و آن اینکه در واقع در بهشت نه آب رکناباد وجود دارد و نه گلگشت مصلا؛ و معنای کنائی آن اینکه به صفا و زیبایی این آب و این گلگشت، آبی و جائی در بهشت وجود ندارد که مقایسه ترجیحی است و مزیت به آب رکناباد و مصلای شیراز داده شده.

۳ داد و فغان که این زیبارویان گستاخ که با حرکات شیرین خود در شهر آشوب بپا می‌‌‌کنند؛ چنان صبر از دل من بردند که غلامان ترک خوان یغما را.

لولی: لطیف، ظریف، نازک. «مردم چادرنشین که ظاهراً اول بار در زمان بهرام گور تقاضای این پادشاه، عده‌ای حدود چهار هزار نفر برای خوانندگی و نوازندگی از هند به ایران آمدند. فردوسی از آنها به عنوان لوری نام می‌برد.»[۹]

شوخ: بی شرم، شاد و شنگول، دزد و راهزن.

خوان یغما: به گفته دکتر زرین کوب: «سفره عام بوده است که غالباً سلاطین و حکام درایام عید مخصوصاً عید قربان می‌چیده‌اند و عوام و محتاجان آن را غارت می‌کرده‌اند.. وصف یک همچون خوانی به مناسبت عید فطرآمده است که در بغداد خوانی بزرگ به وسعت سیصد در هفت ذرع چیدند و بعد از نماز فطر که خلیفه خواند، مردم خوان را غارت کردند.»[۱۰]و ترکان مقصود غلامان ترک است که در اینگونه غارتگری‌ها پیشگام بودند.

حاصل معنی اینکه همانطور که ترکان خوان یغما را غارت میظکنند، زیبارویان آشوبگر صبر دل مرا به یغما بردند.

۴ زیبایی یار نیازی به عشق ناقص و ناتمام ما ندارد؛ چهره زببا را احتیاجی به آب و رنگ و خط و خال نیست.

جمال: نیکو صورت و نیکو سیرت بودن. زیبایی.

با توجه به این نکته که عرفا معتقدند عشق عاشق است که سبب جلوه و کمال زیبایی معشوق می‌گردد. می‌گوید عشق ما در حد کمال نیست. از این رو جمال یار که در کمال زیبایی است، نیازی به این عشق ناتمام ندارد. همانطور که روی زیبا نیازی به آب و رنگ و خط و خال ندارد. به عبارت دیگر جمال یار فی نفسه آراسته است و نیازی به این ندارد که با این عشق ناتمام، جلوه‌گری پیدا کند و مراد از عشق ناتمام، عشقی است که با مدح و تحسین معشوق پایان یابد و به مراحل ایثار و فداکاری نرسد.

۵ من می‌دانستم که آن حسن روزافزون یوسف سرانجام سبب خواهد شد که عشق، زلیخا را از پس پرده شرم و عفت بیرون آورد.

زلیخا: «در روایات اسلامی نام زنی است که گویند زوجه پوطیفار (عزیز مصر) بود و نسبت به یوسف اظهار عشق کرد … نام زلیخا در قرآن نیامده… مع ذالک در کتب میدراش نام این زن زلیخا و منشأ روایات اسلامی نیز ظاهراً همان است. تفصیلات حکایت عشق زلیخا به یوسف، از طریق کتب میدراش و تلمود وارد روایات اسلامی شده است و در قرآن نیز – بدون ذکر نام زلیخا – آمده است.»[۱۲]

خلاصه داستان اینکه یوسف و زلیخا دارد، چنانکه در قرآن در سوره یوسف آمده. خلاصه داستان اینکه یوسف که در دربار عزیزمصر جزء غلامان بود، به سبب حسن و زیبایی بی حد مورد توجه و علاقه زلیخا زوجه پوطیفار قرار می‌گیرد، زلیخا شرم و حیا را کنار می‌گذارد و بی پروا به او اظهار عشق می‌کند. به گفته سعدی:

زلیخا چو گشت از میعشق مست                     به دامان یوسف درآویخت دست

و چون یوسف از پذیرفتن این رابطه عشقی ابا می‌کند، براو تهمت نهاده اورا به زندان می‌افکند.

حاصل معنی اینکه از آنچه درآغاز داستان یوسف، در شرح زیبایی او خواندم، یقین داشتم که زلیخا در برابر جمال او نمی‌تواند پرهیزگاری خود را محفوظ دارد – جلوه جمال بر شرم و حیا غلبه می‌کند.

۶ به من بد گفتی و راضی هستم، خدا ترا ببخشاید، خوب گفتی؛ زیرا ازلب و دهان شیرین سرخ فام جواب تلخ زیبنده است.

عفاک الله: خدا ترا ببخشاید.

خا: از فعل خائیدن به معنی به نرمی جویدن است و «لب لعل شکر خا» مقصود لب سرخ معشوق است که هر سخنی که از آن بیرون بیاید، مثل شکر شیرین است. یا سخن گفتن او شکر جویدن یا شکر خائیدن است.

می‌گوید اگر چه به من جواب تلخ دادی، ترا می‌بخشم؛ زیرا جواب تلخ از دهان شیرین تو بر من ناگوار نیست.

۷ نصیحت گوش کن عزیز من؛ زیرا جوانان سعادتمند پند پیر دانا را از جان عزیزتر می‌دارند.

یعنی تو اگر می‌خواهی سعادتمند شوی، پند من پیر دانا را گوش کن.

۸ از مطرب و میس خن بگو و در پی گشودن اسرار کائنات مباش؛ زیرا معمای وجود را کسی با فکر و فلسفه حل نکرده و حل نخواهد کرد.

حکمت: دانایی، دانش، معرفت به حقایق اشیاء به قدر طاقت بشری، فلسفه.

خطاب به کسانی است که می‌خواهند از طریق عقل و فلسفه، مسائل ماوراءالطبیعه را حل کنند. عرفا معتقدند عقل انسان، که مبتنی و محدود بر حواس ظاهر است، قلمرو شناسایی محدودی دارد و نمی‌تواند براسرار خلقت، که نامتناهی است، محیط شود. همین ایرادی است که هگل بر فلسفه یوانانی وارد می‌کند: «حکمت یوانانی می‌خواهد نامتناهی را در متناهی بگنجاند».[۱۱] دور نیست که مراد شاعر از حکمت در بیت همین حکمت یونانی باشد. چنانکه دربیت زیر نیز از حکمت، به قرینه افلاطون، به همین مکتب فلسفی نظر دارد:

جز افلاطون خم نشین شراب                 سر حکمت به ما که گوید باز

۹ حافظ، غزل گفتی و مروارید سفتی – نکته های سربسته را گشودی؛ اکنون بیا و به آهنگ خوش بخوان، تا آسمان گردن بند ثریا را به عنوان نثار بر شعر تو بیفشاند.

سفتن: سوراخ کردن؛ و در سفتن: سوراخ کردن مروارید. کنایه از سخن گرانبها گفتن ، معانی دشوار را بیان کردن.

فلک: آسمان و کنایه از قدرت الهی.

عِقد: گردن بند.

ثریا: پروین، شش ستاره کوچک نزدیک به هم که آن را به گردن بند یا خوشه انگور تشبیه می‌کنند. ارزقی گوید:

دوش در گردن شب عقد ثریا دیدم                     نوعروسان فلک را به تماشا دیدم[۱۳]

غزل‌های خود را به مروارید سفته تشبیه کرده، به خود می‌گوید آنها را به نوای خوش بخوان تا آسمان مجذوب زیبایی آنها شود و مجموعه ستاره های ثریا را که مثل گردن بندی است، به عنوان هدیه بر شعر تو نثار کند.

—————————————————————————————————————-

[۱] . دولتشاه …. تذکرةالشعرا … ص ۳۴۱٫

[۲] . غنی … تاریخ عصر حافظ… ص ۳۹۱٫

[۳] . فصیح خوافی … مجمل … ص ۱۲۸، ۱۳۵٫

[۴] . خواجو کرمانی … دیوان … ص ۳۳۱٫

[۵] . مصاحب … دائرةالمعارف فارسی.

[۶] . حافظ … دیوان … مقدمه و تصحیح و تحشیه خانلری … ص ۹۹۹٫

[۷] . بابا طاهر … دیوان … ص ۴٫

[۸] . معین…. حافظ شیرین سخن … ص ۱۱۵٫

[۹] . مصاحب … دائرةالمعارف … از کوچه رندان … ص ۲۳۱٫

[۱۰] . زرین کوب …. از کوچه رندان… ص ۲۳۱٫

[۱۱] . اندره دوشتارک. (Andre de Staerke) به نقل از هروی …. «حافظ و والری» … مقالات و بررسی‌ها. دفتر دوم. ص ۹۶

[۱۲] . مصاحب …. دایرةالمعارف فارسی. برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به قزوینی ….. یادداشت‌های قزوینی …. ج ۵٫

[۱۳] . ازرقی …. به نقل از مصفی …. فرهنگ اصطلاحات نجومی.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 27 شهریور 1393  7:18 AM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به: غزل ۰۰۳- اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

معانی لغات غزل (3)


تُرک: به قوم تاتار که از سیبری به جنوب سرازیر و با جنگ و کشتار در آسیا و شرق اروپا مستقر شدند گفته می شود. از این قوم جنگجو عده ای در سپاه هلاکو بودند و در شیراز مانده دو مجتمع جداگانه تشکیل دادند:
1-عده ای خارج از شهر و بصورت ایل که تا به امروز هم به نام ایل ترک قشقایی وجود داشته در اطاعت از رئیس ایل همانند دوران قرون وسطی مشهورند.
2-عده کمتری در شهر شیراز ساکن و کولی وار زندگی می کردند و دختران آنها به آوازه خوانی و لوندی و دلیری و شهامت مشهور بودند بعدها این قوم به تدریج در جمعیت شهرنشین مستحیل شدند.
تُرکِ شیرازی: مقصود باطنی حافظ از ترکیب این دو کلمه شاه شجاع می باشد که از طرف مادر نسبش به ترکان قراختایی کرمان می رسید و همانند سایر افراد آل مظفر خالی سیاه در چهره داشت لیکن منظور ظاهری شعر اشاره به همان قوم ترکی دارد که در شهر شیراز می زیسته اند.
هندو: به معنای اهل هند، و چون متولدین بومی هند رنگ تیره ای دارند خال صورت به هندو تشبیه می شود.
سمرقند و بخارا: دو شهر مشهور خراسان بزرگ دیروز و ازبکستان امروز که ساکنین آن از نژاد ترکمان و به زیبایی چشم و خوش آب و رنگی مشهور و این دو شهر به فراوانی نعمت معروف است.
باقی: باقی مانده.
رُکناباد: چشمه رکن آباد که از کوههای الله اکبر سرچشمه می گیرد و در سابق بسیار پر آب بوده و دهکده رکن آباد را سیراب می کرده و هنوز هم مختصر آبی دارد.
مصلّی: دشت سرسبزی که از یکسو به دهکده رکن آباد و از ضلع دیگر به شهر متصل و محل تفرّج و گشت و گذار مردم شیراز بوده و مدفن حافظ در آنجاست.
گُلگَشت: گشت و گذار در دشت و چمنزاری که پر از گل و ریاحین باشد.
لولیان: کولیان، زنان مطرب سیاه چشمی که نژاداً ترک و در شیراز مستقر بودند. لولی به معنای زن کولی ظریف کار و لوند.
خوان: سفره گسترده پر از طعامهای رنگارنگ.
یغما: (یَقما) رسمی که در زمان مغول پس از تجمّع سالیانه سران این قوم معمول و چنین بوده است که پس از صرف غذا هر کسی مقداری از لوازم مهمانی و اثاث خوان را به رسم یادگار (یقما) می کرده و با خود می برده است. بعدها این کلمه در زبان فارسی به یغما بدل شده است.
عصمت: باز داشتن خود از گناه، پاکدامنی کسی که در طول عمر گناه کبیره و زنا نکرده باشد.
عقد: گره.
ثریّا: ستاره پروین که مجموعه ای از ستارگان است و به گلوبند تشبیه می شود.

معانی ابیات غزل (3)
(1)اگر آن محبوب ترک شیرازی، با من مهربان و یکدل شود، دو شهر سمرقند و بخارا را نثار خال مشکینش می کنم.


(2)ساقی! آن مِی باقی مانده را در پیاله ریخته به من به پیما که حتی در بهشت هم جایی به طراوت و زیبایی منظرِ کنار چشمه رکن آباد و چمنزار پر گل مصلّی یافت نخواهد شد.


(3)ای داد و بیداد! که این کولی صفتانِ زنده دلِ شیرین حرکاتِ آشوبگر چنان صبر و قرار را از دل من ربودند که ترکان خوان نعمت را به یغما و تاراج می بردند.


(4)زیبایی چهره یار بی نیاز از بیان عشقِ ناقص و تعریف ماست آخر روی زیبا را چه نیازی به سرخاب و سفیداب و وسمه و سُرمه است.


(5)به لحاظ زیبایی و حُسنِ روزافزون یوسف، برای من مسلّم بود که نیروی عشق او پرده پاکدامنی زلیخا را خواهد درید.


(6)هر چه به من ناسزا و دشنام فرستی باز دعاگوی تواَم چرا که پاسخ تند و تلخ از لب میگون شکّرین تو زیباست.


(7و8)عزیز من! از آنجا که جوانان عاقبت به خیر به اندرز پیران دانا گوش فرا می دهند، این اندرز را بگوش گیر: از می و مطرب روی گردان مباش و در راه کشف رازِ کاینات عمرِ گرانمایه به هدر مده که تا به امروز نه کسی از اسرار آفرینش سر درآورده و نه خواهد آورد.


(9)حافظ! غزلی زیبا و بی مانند و مبتکرانه سروده ای! حالی بیا و آن را با آواز خوش و دل نشین خود بر خوان تا آسمان گِرِه از گردنبند ثریّا گشوده و آن همه گوهر را نثار شعر زیبای تو کند.

شرح ابیات غزل (3)
وزن غزل: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
بحر غزل: هزج مثمّن سالم
*
مولوی غزلی در این بحر و وزن دارد:
هلا ای زُهره ی زهرا بکش آن گوش زهرا را 
تقاضایی نهادستی درین جذبه دل ما را 


و سلمان ساوجی نیز:
به دست باد گهگاهی سلامی می رسان ما را 
که از لطف تو آخر خود پیامی می رسان ما را 


1-این غزل برای شاه شجاع سروده شده است چه مادر شاه شجاع از ترکان قراختایی کرمان بود.


2-همه افراد خانواده آل مظفر یک خال سیاه درشت در صورت خود داشتند و اشاره خال هندو بدین سبب است.


3-در این غزل شاعر در پنج بیت نخستین به تعریف شاه شجاع می پردازد. غزل مربوط به اوایل زمانی است که شاه شجاع به متولیان شریعت نزدیک شده و حافظ از این بابت نگران است و در بیت ششم اشاره به این معنا دارد که تغییر رویه تو ای شاه شجاع هر چه باشد من دعاگوی تواَم و در بیت هفتم و هشتم به شاه اندرز می دهد که دست از خوشگذرانی برندار و به حرفهای شیخ زین الدین کلاه و عبدالله بنجیری گوش مده و در مقطع کلام شاعر از اینکه این همه ایهامات را در قالب غزل گنجانیده و ظاهر غزل را به صورت غزلی عاشقانه درآورده است راضی است و از این بیت چنین برمی آید که شاعر غزلهای خود را پس از سرودن با آوازی خوش برای دیگران می خوانده و مردم را محظوظ و طرفدار خویش می ساخته است.


4-شادروان دکتر قاسم غنی بر این عقیده اند که این غزل را به ظنّ قوی، حافظ برای شاه زین العابدین سروده است.
***

شرح استاد جلالیان
http://jalalian.ir/

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 3 اردیبهشت 1394  7:54 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به: غزل ۰۰۳- اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

تعبیر :

به قولی که داده ای عمل کن. کار ناتمامت را تمام کن ولی پایت را از گلیمت درازتر نکن چون باعث رسوایی ات می شود. در حق کسی بدی نکن چون نتیجه اش دامنت را می گیرد. نصیحت این پیر دانا را گوش کن تا سعادتمند شوی و گره ی کار تو باز شود. اقبال و ستاره ی تو چون خوشه ی پروین است.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 4 اردیبهشت 1394  1:37 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها