گفته آمد که هر ذرّه از ذرّات عالم را مصالح و حکمت های بسیار است که باید به مُقْتَضای آنها جاری باشند.
امّا انسان چون محلّ امانت و اختیار است و خود او را در بعضی امور، تصرّف و تدبیری داده اند، می شود اموری را که در دست او هست، بر وِفْقِ حکمت و مقتضای مصلحتی که خواسته اند مصروف دارد تا شکر آنها را به جا آورده باشد. بسا می شود که کفران آنها را کرده و در خلاف مصلحت و مطلوب، استعمال نماید.
مثلاً کسی که به دست خود دیگری را بزند، کفران نعمتِ دست را نموده؛ زیرا غرض از خلقت دست، دفع اذیت از خود و برداشتن چیزهای ضروری است، نه آزار رسانیدن به دیگران. هر که نظر به نامحرم کند نعمت چشم را کفران نموده. هر که طلا و نقره را حبس کند و ذخیره نماید، کفران نعمت خدا نموده؛ زیرا مطلوب از خلق آنها آن است که بندگان به آنها نفعی برند، و عدالت و مساوات در مبادله و معامله به واسطه آنها به عمل آید. پس هر که آنها را حبس نماید، کفران نعمت خدا را کرده و ظلم و ستم به آنها نموده، و مانند کسی است که حاکمِ عادلِ مسلمین را زندان نماید.
کسی که قدر ضرورت را در مایحتاج خود صَرْف، و زاید را در راه خدا میان بندگان به نحو مقرّر در شرع تقسیم نماید، آنها را بر وفق حکمت مصرف نموده، و شکر آنها را به جا آورده است.