داستان ولادت به گونه اى كه در روايات شيخ صدوق(ره)در امالى و علل و عيون اخبار الرضا(ع)و روايات ديگر محدثين شيعه و اهل سنت آمده و از امام سجاد(ع) روايت شده اين گونه است كه فرمود:
چون فاطمه(س)فرزندش حسن را به دنيا آورد، به پدرش على(ع)عرض كرد: نامى براى او بگذار، على(ع)فرمود: من چنان نيستم كه در مورد نامگذارى او به رسول خدا پيشى گرفته و سبقت جويم.در اين وقت رسول خدا(ص)بيامد، و آن كودك را در پارچه زردى پيچيده، به نزد آن حضرت بردند.حضرت فرمود: مگر من به شما نگفته بودم كه او را در پارچه زردنپيچيد؟سپس آن پارچه را به كنارى افكند و پارچه سفيدى گرفته و كودك را در آن پيچيد، آنگاه رو به على(ع)كرده فرمود: آيا او را نامگذارى كرده اى؟
عرض كرد: من در نامگذارى وى به شما پيشى نمي گرفتم!
رسول خدا(ص)فرمود: من هم در نامگذارى وى بر خدا سبقت نمي جويم!
در اين وقت خداى تبارك و تعالى به جبرئيل وحى فرمود كه براى محمد پسرى متولد شده، به نزد وى برو و سلامش برسان و تبريك و تهنيت گوى و به وى بگو: براستى كه على نزد تو به منزله هارون است از موسى، پس او را به نام پسر هارون نام بنه!
جبرئيل از آسمان فرود آمد و از سوى خداى تعالى به وى تهنيت گفت و سپس اظهار داشت: خداى تبارك و تعالى تو را مامور كرده كه او را به نام پسر هارون نام بگذارى. رسول خدا(ص)پرسيد: نام پسر هارون چيست؟عرض كرد: «شبر».فرمود: زبان من عربى است؟ عرض كرد: نامش را«حسن »بگذار، و رسول خدا(ص)او را حسن ناميد... (2)
و در برابر اين روايت، روايات ديگرى هم در كتابهاى علماى شيعه و اهل سنت آمده كه چون حسن(ع)به دنيا آمد، على(ع)او را«حرب »ناميد، و چون رسول خدا(ص)اطلاع يافت به على(ع)دستور داد آن نام را به «حسن »تغيير دهد... (3)
و يا اينكه على(ع)نام اين نوزاد را«حمزه »گذارد و چون حسين به دنيا آمد نام او را«جعفر»گذارد، و پس از آن رسول خدا(ص)على(ع)راطلبيده و به او فرمود: به من دستور داده شده كه نام اين فرزند خود را تغيير دهم، سپس به على(ع)دستور داد كه نام آن دو را«حسن »و«حسين »بگذارد، و على(ع)نيز به دستور آن حضرت عمل كرد... (4)
ولى همان گونه كه صاحب كشف الغمه گفته است، اين مطلب بعيد به نظر مي رسد، و خلاف مشهور و ضعيف است، و مشهور همان است كه در روايت بالا ذكر شد، و باقر شريف در كتاب حياة الحسن اين گونه روايات را از موضوعات و جعليات دانسته و دليلهايى بر اين مطلب ذكر كرده كه بهتر است براى اطلاع بيشتر به همان كتاب مراجعه نماييد. (5)
و در روايات بسيارى از طريق اهل سنت آمده كه اين دو نام شريف «حسن »و«حسين »در جاهليت سابقه نداشته و از نامهاى بهشتى است، و متن يكى از آن روايات كه طبرى در كتاب ذخائر العقبى روايت كرده، اين گونه است كه عمران بن سليمان گفته:
«الحسن و الحسين اسمان من اسماء اهل الجنة، ما سميت بهما فى الجاهلية » (6)
(حسن و حسين دو نام از نامهاى اهل بهشت است كه در زمان جاهليت سابقه نداشته است.)
انجام مراسم دينى و سنتهاى مذهبى
از جمله سنتهاى اسلامى درباره نوزاد، گفتن اذان و اقامه در گوش راست و چپ اوست كه رسول خدا(ص)اين سنت را درباره اين نوزاد عزيز انجام داد، و پس از اينكه او را به دست آن حضرت دادند، در گوش راستش اذان و در گوش چپ او اقامه گفت (7) .
و نيز براى نوزاد جديد عقيقه كرد(يعنى گوسفندى براى او قربانى كرد (8) و يك ران آن را به قابله داد، و در برخى از روايات است كه اين كار را در روز هفتم انجام داد (9) .
و در روايت كلينى(ره)در كافى اين گونه است كه پس از عقيقه اين دعا را خواند:
«...بسم الله عقيقة عن الحسن »
(به نام خدا اين عقيقه اى است از حسن...)
و به دنبال آن نيز اين دعا را خواند:
«اللهم عظمها بعظمه، و دمها بدمه، و شعرها بشعره، اللهم اجعله وقاءا لمحمد و آله » (10)
(خدايا استخوان آن در برابر استخوان اين نوزاد، و گوشتش در برابر گوشت وى، و خونش در برابر خون او، و مويش در برابر موى او، خدايا آن را وسيله حفاظتى براى محمد و خاندانش قرار ده.)
و همچنين رسول خدا(ص)دستور داد موى سر نوزاد را در روز هفتم بتراشند و هم وزن آن نقره صدقه دهند، و سپس بر سر نوزاد«خلوق »-كه نوعى عطر مخلوط بوده-ماليد، و به دنبال آن به عنوان مذمت از رسم و شيوه معمول آن زمان كه خون بر سر نوزاد مي ماليدند به اسماء كه راوى حديث است فرمود: «يا اسماء الدم فعل الجاهلية »
(اى اسماء ماليدن خون بر سر نوزاد از كارهاى زمان جاهليت است!)
و در پاره اى از روايات اهل سنت آمده كه در روز هفتم مراسم ختنه نوزاد نيز انجام شد (11) ، ولى ظاهر روايات شيعه آن است كه از جمله مختصات ائمه دين(ع)آن بوده كه «مختون »(يعنى ختنه شده)به دنيا مي آمدند، جز آنكه به عنوان استحباب و سنت، صورتى (12) از اين كار را انجام مي دادند... (13)
و از جمله سنتهاى نوزاد در اسلام تعويذ او به دعاست، يعنى براى سلامتى و حفظ او از چشم زخم و شياطين جنى و انسى به وسيله خواندن يا نوشتن دعا او را در پناه خدا قرار داده و به خدا مي سپارند.
و طبق روايات بسيارى كه در كتابهاى شيعه و اهل سنت آمده، رسول خدا(ص)دو فرزند خود حسن و حسين(ع)را به اين دعا تعويذ فرمود:
«اعيذ كما بكلمات الله التامة من كل شيطان وهامة و من كل عين لامة » (14)
(شما را پناه مي دهم به كلمات تامه و كامله پروردگار از هر شيطان بدخواهى و از هر چشم زخمى.)
و در روايت ديگرى است كه اين گونه مي فرمود:
«اعيذ كما من عين العاين و نفس النافس » (15)
(شما را پناه مي دهم از چشم چشم زن، و نفس نفس زن.)
كنيه و القاب
و از جمله آداب و سنتهاى ولادت نوزاد پس از نامگذارى، تعيين كنيه براى اوست كه طبق حديثى، امام باقر(ع)فرمود:
«انا لنكنى اولادنا فى صغرهم مخافة النبز ان يلحق بهم » (16)
(ما براى فرزندانمان در كودكى كنيه قرار مي دهيم، از ترس آنكه مبادا در بزرگى دچار لقبهاى ناخوشايند گردند.)
و كنيه آن حضرت بر طبق روايات بسياري «ابو محمد»بوده و كنيه ديگرى نداشته است.
و اما القاب آن حضرت بدين شرح است: سبط، زكى، مجتبى، سيد، تقى، طيب، ولى...
و مرحوم اربلى در كتاب كشف الغمة پس از نقل كنيه و القاب آن حضرت از روى كتابهاى اهل سنت گفته است: مشهورترين اين القاب «تقي »است و بهترين و شايسته ترين آنها همان است كه رسول خدا(ص)او را بدان ملقب فرمود و آن «سيد»است. (17)
پي نوشت ها:
1.مستدرك حاكم، ج 3، ص 169، اسد الغابه، ج 2، ص 9، اكمال الرجال خطيب تبريزى، ص 627، حياة الامام الحسن، ج 1، ص 59.
2.بحار الانوار، ج 43، ص 238، و به همين مضمون روايات بسيارى در كتب اهل سنت نقل شده كه بيشتر آنها در ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 492 به بعد ذكر شده است.
3.بحار الانوار، ج 43، ص 251، حياة الحسن باقر شريف، ج 1، ص 63، ملحقات احقاق الحق، ج 10، صص 501-492.
4.بحار الانوار، ج 43، ص 255، ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 498.
5.حياة الامام الحسن بن على، ج 1، ص 63.
6.ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 488 و حياة الامام الحسن بن على، ج 1، ص 63.و در مناقب ابن شهرآشوب از عمران بن سليمان و عمرو بن ثابت نقل كرده كه گفته اند: «ان الحسن و الحسين اسمان من اسامى اهل الجنة و لم يكونا فى الدنيا»
7.بحار الانوار، ج 43، ص 239، مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 391، صحيح ترمذى، ج 1، ص 286، صحيح ابى داود، ج 33، ص 214، احقاق الحق، ج 11، صص 8-6.
8.و در برخى از روايات شيعه و اهل سنت آمده كه دو گوسفند براى حسن(ع)و دو گوسفند براى حسين(ع)قربانى كرد، ولى روايت يك گوسفند مشهورتر و از نظر سند هم قوي تر از روايات ديگر است، چنانچه در حياة الامام الحسن نيز بدان تصريح كرده است.
9 و 10.بحار الانوار، ج 43، صص 239 و 250 و 257.حياة الامام، ج 1، ص 64.ملحقات احقاق الحق، ج 10، صص 17-511.
11.نور الابصار، ص 108، و ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 519 به نقل از مفتاح النجا بدخشى.
12.و به تعبير روايات «امرار موسي »مي كرده اند.
13.سفينة البحار، ج 1، ص 379.
14.سفينه، ج 2، ص 287 و ملحقات احقاق الحق، ج 10، صص 520 و 524 و 527.
15.ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 527.
16.حياة الامام الحسن(ع)، ج 1، ص 65.
17.بحار الانوار، ج 43، ص 255.
برگرفته از:
«زندگانى امام حسن مجتبى عليه السلام»، سيد هاشم رسولى محلاتى