0

..........رازهای مدیران و رهبران صاحب ثروت مادی ومعنوی.........

 
fox40m
fox40m
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : شهریور 1388 
تعداد پست ها : 17
محل سکونت : تهران

..........رازهای مدیران و رهبران صاحب ثروت مادی ومعنوی.........

.......................این سخنان را از دست ندهید......................

مطالبي را كه در اين بخش مي خوانيد مربوط به تجربيات افرادي است كه در طول تاريخ در راه دستيابي به قدرت اجتماعي دجار فراز و نشيب هاي مختلف شده اند.

در فرهنگ هاي غربي مكتبي به نام ماكياوليسم وجود دارد كه رسيدن به قدرت را از هر راهي كه ممكن است توجيه مينمايد.اين مكتب براي بسياري از سياست مداران غربي كاربرد خاص دارد و بسياري از آنها دقيقا از اين مكتب پيروي مي نمايند.ازسوي ديگر مكاتب شرقي خصوصا دين مبين اسلام بر اين ديد گاه استوار است كه : مومن بايد همه كارهايش را براي رضاي خدا انجام دهد.اين ديدگاه غني كه از دستورات الهي نشات گرفته است ، مسلمانان را ملزم ميسازد كه همه سياست هاي خويش را بر پايه احكام قرآني پايه ريزي نمايند و به آن عمل نمايند .

بر اساس همين ديدگاه است كه مسلمانان سياست را در خدمت دين ميگيرند و از آن به عنوان يك وسيله ،نه هدف استفاده ميكنند.ولي يك نكته را نبايد از ياد برد.در عصر كنوني كه فرهنگ غربي با همه قدرت خويش ميكوشد تا ابتكار عمل سياست جهاني را در دست بگيرد،آگاهي از مكاتب آنها براي برخورد مناسب تر با آنها امري اجتناب ناپذير ميباشد.در مقالات زير كه از سوي يك نويسنده غربي نوشته شده است انواع مختلف ترفندهاي دستيابي به قدرت و حذف حريفان به شيو ه هاي مختلف با ذكر مدارك تاريخي مطرح شده است . برخي از اين سياست ها درتاريخ ادبيات اسلامي و آموزش هاي ديني ما وجود دارند وبرخي ديگر در نقطه مقابل ما ميباشند. در هر صورت براي شناسايي اين سياست ها بايد به مكاتب آنها رجوع نمود.

اين ترفند ها دير زماني است كه ازسوي آنها اجرا ميشوند و ما مي خواهيم از آنها با خبر شويم تا در زمان وقوع واقعه غافلگير نشويم.

ما قضاوت درستي يا نادرستي اين مطالب را به عهده خوانندگان محترم ميگذاريم.

از شما مي خواهيم پس از مطالعه اين مطالب نظر خود را به آدرس اي ميل ما ارسال نماييد.در صورتي كه مايل نيستيدكه مطالب شما در سايت درج شود ، لطفا در پيام خود قيد نماييد. با تشكر

   


 

چگونه قدرتمند شويم:

((راه هاي كسب قدرت))

 

 

براي همه انسانها دستيابي به قدرت با احساس لذت بخشي همراه است.هيچكس نمي خواهد كه بعنوان فردي ضعيف و ناتوان در جامعه زندگي كند.از سوي ديگر دستيابي به قدرت براي همگان، امري ساده نيست و بعضي ها براي كسب قدرت راه هاي نادرستي را انتخاب مي كنند كه از آنها چهره خشن و نامطلوبي را به تصوير مي كشد.

در طول تاريخ زندگي بشر، هميشه افرادي بوده اند كه دوروبر پادشاهان، امپراطورها، رهبران و ملكه هابه دنبال كسب قدرت بودند. آنها براي اين تكاپو مجبور بودند كه به اربابان خود خدمت كنند، ولي در اين وادي بسياري از آنها مورد غضب ساير اطرافيان قرارگرفته وخطرات شديدي را متحمل مي شدندكه بعضاً به از دست دادن جانشان منتهي مي شد.از اين رو آنها براي دستيابي به قدرت مجبور بودند كه بصورت پنهاني به كوشش خود ادامه دهند.در بازي قدرت حتي افراد بسيار ماهر مجبورند كه خود را در برابر حسادت زيردستان خود محافظت نمايند چون هر لحظه بيم آن مي رفت كه آنها او را از صحنه خارج كنند.

در طول تاريخ افراد موفق دريافته اند كه همه برنامه هاي خود را در امر كسب قدرت » به طور غيرمستقيم « اجرا نمايند و اگر بخواهند ساير حريفان خود را از صحنه كنار بزنند بايد به گفته ناپلئون » دستان آهنين خود را در دستكش هاي مخملي نهاده و شيرين ترين لبخندها را بر لب داشته باشند « آنها با » اغواگري « ، » فريبندگي « و روشهاي پنهاني هميشه در چند مسير به پيش مي تاختند. زندگي در صحنه هاي پررقابت » قدرت « فقط يك بازي پايان ناپذير است كه به » تفكر تاكتيكي « و حوصله بسيار نياز دارد.

امروزه هر قدمي را كه براي كسب قدرت برمي داريم، بايستي رنگ و بوي تمدن، آزادي خواهي، عدالت، جامعه پسند و جوانمردانه داشته باشد.

در اين بازي جسورانه اگر طوري عمل نمائيم كه در نظر رقباي ما، كاري ساختگي جلوه نمايد بزودي توسط آنها از صحنه خارج خواهيم شد و دوره اقتدارمان خيلي زود به سرخواهد رسيد.

در صحنه قدرت، افراد موفق كساني هستند كه با القاي باورهايي به ديگران آنها را همسو با اهداف خودشان به حركت وادارند. شما مي توانيد ديگران را بدون آنكه خودشان متوجه شوند به خود وابسته نماييد و اين يكي از رموز موفقيت شما در دنياي كنوني خواهد بود.

بسياري از مردم اظهار مي كنند كه جستجوي راه هايي براي قدرت از تفكرات شيطاني، قديمي و غير متمدن است.ولي اگر با دقت بيشتري به اعمالشان در جامعه توجه نماييد در ميابيد كه خود آنها از ماهرترين افراد براي كسب قدرت در جامعه شما به شمار مي آيند و هم اكنون هم افراد قدرتمندي هستند .

اين افراد ظاهراً اينطور وانمود مي كنند كه در صحنه قدرت، آدمي ضعيف و ناتوان هستند و علاقه اي به اين كار ندارند. ولي اين كار نمايشي بيش نيست و جزو سياستهاي مؤثر است كه بيشتر آنها براي كسب قدرت از آنها بهره مي برند.

بعضي از مردم عقيده دارند كه در جامعه بايستي با همگان صرفنظر از شرايط و قدرتشان بطور يكسان برخورد شود ولي خود اين تفكر نيز يك بازي سياسي بيش نيست چونكه افراد بشر هر كدام نقاط ضعف و قدرت خاص خودشان را دارند كه برخورداري مساوي از امكانات جامعه بدون در نظر گرفتن لياقتهاي آنها كاري غير عادلانه است.

بيشتر افرادي كه اين شعار را در جامعه اشاعه مي دهند، بدشان نمي آيد كه در كسب قدرت از ديگران پيشي بگيرند.دسته اي از افراد جامعه دوست دارند كه با صداقت و درستكاري و رك گويي به زندگي ادامه دهند ولي بايستي گفت كه صداقت و راستگويي آنها ممكن است براي بسياري از همتايان آنها مضر و خطرناك بوده و ممكن است دردسرهاي زيادي برايشان ايجاد نمايد.

بايد بدانيد هر چقدر هم راستگو وصديق باشيد، ديگران فكر مي كنند كه در پشت گفته هايتان حتماً اهدافي نهفته است كه قطعاً به سود خودتان خواهد بود.راستي چرا اينطور است؟

چون در صحنه قدرت افراد بيشماري  بوده اند كه از لغت » صداقت « و » جوانمردي « براي فريب و اغواي ديگران سود برده اند.

آنها براي كسب قدرت، خود را در برابر ديدگاه سايرين، فردي صديق، درستكار و خيرانديش معرفي كرده اند. » تظاهر به صداقت و راستي « خود روشي مرسوم براي دستيابي به قدرت است.

نكته ديگر اينكه ، حتي معصوم ترين افراد جامعه هم به دنبال راهي براي گذران بهتر زندگي خود هستند.حتي كودكان هم از روي غريزه خود به ترفندهايي دست مي زنند كه شرايط زندگي خود را در  خانواده و محيط اطراف خود بهتر نمايند.

لذا باز هم مي گوييم » آنهايي كه خود را در جامعه فردي صديق و مترقي و درستكار معرفي مي كنند، ممكن است بسياري از صفات نيك فوق را نداشته باشند «

حال كه ما در اين دوره زندگي مي كنيم، چاره اي جز اين نداريم كه در ابن بازي قدرت شركت نماييم.

هر فردي در اين جامعه در هر درجه تحصيلي، شغلي و مهارتي كه باشد، بايستي براي گذران زندگي خود و خانواده اش در اين بازي شركت كند و چاره اي جز اين ندارد.

دنياي كنوني، چون بارگاهي است كه همگان در آن به دنبال كسب قدرتي براي خود مي باشند.بي قدرتي و هر آنچه كه سبب اين امر مي شود پديده هايي نفرت انگيز هستند.

بنابراين بجاي قلم فرسايي درباره مضرات قدرت طلبي، بهتر است خودتان طعم قدرت را بچشيد.

مطمئن باشيد در اين دنيا كسي نيست كه به دنبال كسب قدرت نباشد.

هر چقدر بهتر در راه كسب قدرت پيشرفت كنيد، دوستان بهتر، زندگي بهتر، همسر بهتر و شخصيت مقبول تري نصيبتان خواهد شد.

شما مي توانيد كاري كنيد تا ديگران درباره خودشان احساس بهتري داشته باشند و مايه دلخوشي آنها شويد، آنهااز اين طريق به شما وابسته شده و خواهان حضور شما در جمع خود خواهند شد.

حال كه از بازي قدرت نمي توانيد فرار كنيد، بهتر است در اين بازي جزو بهترين ها باشيد.

 

يادگيري (( بازي قدرت))

 

براي آموختن بازي قدرت، بايد با ديد خاصي به جهان اطراف خود بنگريد.قبل از همه بايد احساسات خود را كنترل نماييد.

پاسخ احساسي به شرايط موجود، همچون سدي است كه مانع دست يابي ما به قدرت مي شود. اين حركت اشتباه تاوان بسيار سنگيني دارد كه خيلي بيشتر از لذت روحي آن است.

احساسات سبب تيرگي شعورتان مي شوند و اگر شما نتوانيد شرايط اطراف خود را به وضوح ببينيد، نمي توانيد خود را در برابر آنها نموده و آنها را تحت كنترل خود درآوريد.

» عصبانيت « مخرب ترين پاسخ روحي است، چون از جمله احساساتي است كه بيشتر از احساسات ديگر چشمتان را به روي وقايع مهم زندگي تان مي بندد. اگر عصباني باشيد نمي توانيد شرايط اطراف را تحت كنترل خود درآوريد و ديگر اينكه بهانه اي در دست حريف خود خواهيد داد.

به گفته يكي از بزرگان علم سياست:

» اگر مي خواهيد دشمني را كه به شما آسيب رسانده از دور خارج كنيد، بهتر است به جاي نشان دادن عصبانيت خود به او، با او از در دوستي وارد شويد «

» عشق « و » تاثيرپذيري « نيز از موارد بازدارنده در امر كسب قدرت مي باشند. اين عوامل چشم شما را براي ديدن حقايق كور مي كنند و سبب مي شوند كه بسياري از خطرات از ديد شما دور بمانند.

البته شما قادر نيستيد عاشق نشويد، ولي بايد دقت كنيد كه در وضعيت مناسبي، عشق خود را ابراز نموده و مهمتر از همه اينكه، عشق نبايد اهداف و طرح هاي شما را تحت تاثير قرار دهد.

» كنترل احساسات « به اين معني است كه شما قادر باشيد خود را از اين زمان جدا نموده و به گذشته و آينده بيانديشيد. براي مقابله بهتر با خطرات احتمالي، شما بايد در آن واحد بتوانيد به گذشته و آينده خود بيانديشيد.

هيچ چيزي نبايد شما را غافلگير كند.خوش بيني در بعضي موارد كار ساده لوحان است.هيچ چيزي نبايد شما را غافلگير كند و شما بايد قادر باشيد كه هر واقعه اي را از قبل پيشگويي كنيد.

هر چه افق ديد شما وسيعتر باشد، قدم هاي مفيدتري خواهيد برداشت و به قدرت بيشتري خواهيد رسيد.در نگاه خود به گذشته لازم نيست كه از تلخي و ناكامي هاي خودتان ياد كنيد.اين كار اثر منفي در كار شما خواهد داشت.فراموشي موهبتي است كه مي توانيد به موقع از آن بهره مند شويد و اين ناكامي ها و تلخي ها را به فراموشي بسپاريد.

بايد يدانيم كه هدف اصلي از يادآوري گذشته، آموزش است.ما براي اين به تاريخ مراجعه مي كنيم كه از گذشتگان خود عبرت بگيريم.در بسياري از وقايع تاريخي، درسهاي باارزشي نهفته است.

از اين رو با نگاهي به گذشته مي توانيد با ديد روشنتري به دوروبر و دوستان خود بنگريد.تاريخ گذشتگان دانشگاهي پرارزش است كه درسهاي آن براي طالبان قدرت بسيار حياتي است، چون از تجربيات انسانها سخن مي گويد.

اگر به گذشته خود مي نگريد، با نگاهي به اشتباهات خود اين كار را شروع كنيد. به مواردي فكر كنيد كه بيشتر از همه سبب به عقب انداختن شما شده است.لازم نيست با ديد احساسي به گذشته خود بنگريد.

 

پس از آنكه به اشتباهات قبلي خود پي برديد، بايد به خود بگوئيد:

» من ديگر اين اشتباه را تكرار نخواهم كرد «.

» من ديگر به اين دام نخواهم افتاد «.

 اگر بتوانيد با اين روش خودتان را ارزيابي كنيد، خواهيد آموخت كه چگونه آن عوامل مخرب را از سر راهتان برداريد.اين همان مهارتي است كه در تمام عمر به دنبال آن بوديد.

در صحنه بازي قدرت بايد هنر پيشه خوبي باشيد، بايد بياموزيد كه در شرايط مختلف، ماسكهاي گوناگوني را به چهره بزنيد و كوله باري از ترفندهاي اغوا كننده به همراه داشته باشيد.

در نظر شما نبايد اغواي ديگران امري غير اخلاقي و ناپسند باشد. در تمام روابط بين انسانها، درجات مختلفي از فريبندگي نهفته است و همين خصيصه است كه انسان را از حيوانات متمايز مي كند.در اساطير يونان باستان و ساير مكاتب، هميشه عواملي اغواگر بوده اند كه سبب تغييرات مهمي در سرنوشت يك قوم شده اند.

در اين برهه از زمان افراد مختلف، لغت اغواگري را در پوششي از لغات آبرومندانه تر پنهان مي كنند. آنها از هدايت، خيرانديشي، نيكبختي و نصيحتهاي سودمند به جاي لغت اغواگري استفاده مي كنند ولي بايستي گفت كه در نهايت قصدشان اين است كه ديگران را به راه دلخواه خودشان متمايل كنند و در نهايت به قدرت بيشتري برسند.

در دنياي كنوني، اغواگري و فريبندگي الزاماً به صورت يكي از هنرهاي مؤثر روابط انساني و به عنوان قوي ترين سلاح در بازي قدرت در جوامع انساني مي باشد.

براي مهارت در هنر اغواگري بايد ياد بگيريد كه در هر لحظه چهره اي مناسب را از خود ارائه دهيد، بايد بتوانيد مقاصد خود را تا آنجا كه ممكن است از ديگران پوشيده نگهداريد و ياد بگيريد كه چگونه از ديگران براي پيشبرد اهداف خود بهره ببريد.

شما با بازي با چهره هاي ساختگي خود در صحنه قدرت، با هنرمندانه ترين روش، بازي را به نفع خود خاتمه خواهيد داد ولي براي استفاده از اين سلاح بايد درسهاي خود را به خوبي فرا بگيريد.

چرا كه اگر نتوانيد اين بازي را تا آخر به پيش بريد، خودتان به دام خواهيد افتاد.پس بايد در قدم اول فردي صبور باشيد.

» صبر « شما را از اقدام به كارهاي مخرب محافظت مي كند.

» صبوري « نيز مانند » كنترل احساسات « يك مهارت است كه به خودي خود به آن نمي رسيد و بايستي آن را فرا بگيريد.

به قول پيشينيان » صبر يك عطيه خداوندي براي كساني است كه بجز وقت چيز ديگري ندارند. «

از طرف ديگر، بي صبري سبب مي شود كه شما را انساني ضعيف نشان دهد.

» قدرت « يك نوع بازي است و نمي تواند زياد تكرار شود.در بازي شما نمي توانيد حريفتان را از روي مقصودش بشناسيد، بلكه بايد به تأثير عملكردهاي آن توجه نماييد.

شما بايد اهداف و قدرت حريفانتان را از روي آنچه كه حس مي كنيد و » مي بينيد « ارزيابي كنيد.

 

زندگي در اين جهان به يك بازي براي قدرت تبديل شده است.حريفتان روبروي شما مي نشيند، هر دوي شما مثل آدمهاي مبادي آداب و متمدن و با فرهنگ برخورد مي كنيد. با يك هدف، بازي خود را آغاز مي كنيد و با آرامش تمام به حريفتان مي نگريد. بايد به چشمانتان بياموزيد كه نتايج هر حركتي از سوي حريفتان را ارزيابي نمايند. نبايستي تحت هيچ شرايطي كنترل خود را از دست دهيد.

نيمي از مهارت شما در بازي قدرت مربوط به كارهايي است كه نبايستي انجام دهيد . براي كسب اين مهارت شما بايد ببينيد كه  » بهاي انجام هر كاري تا چه حد است. «

به قول » نيچه « :

بعضي وقتها، ارزش يك چيز بر اين اساس نيست كه چه چيزهايي را مي توان با آن به دست آورد، بلكه بر آن اساس است كه چه بهايي بايد براي آن بپردازيم.

شما ممكن است به يك هدف ارزشمند برسيد ولي بايد بدانيد كه بهاي آن چقدر است؟

اين موضوع را بايد در همه موارد در مواقعي كه با ديگران همكاري مي كنيد و يا در مواقعي كه به ياري ديگران مي شتابيد در نظر داشته باشيد.

نكته پاياني در بازي قدرت اين است كه شما زمان كوتاهي را در اختيار داريد و انرژي شما نيز محدود است. بهتر است زمان ارزشمند خود و يا قدرت فكري خود را در كارهايي كه مربوط به شما نمي شوند صرف نكنيد، چون بهاي اين كار براي شما گران تمام خواهد شد. 

 

 

درس اول

- روش دستيابي به قدرت

 

- هرگز از رئيس خود پيشي نگيريد

        ·           هميشه سعي كنيد آنهايي كه در مقام بالاتر از شما هستند، احساس برتري را در خود حس كنند.

        ·            سعي نكنيد كه براي راضي و خشنود كردن آنها بيش از اندازه خود را باهوش و متكبر نشان دهيد، زيرا در اين صورت نتيجه عكس خواهيد گرفت و آنها در مقابل شما احساس ترس و ناامني خواهند كرد.

        ·           سعي كنيد رؤساي شما درخشان تر از آنچه كه هستند، به نظر برسند. با اين روش شما به قله هاي قدرت خواهيد رسيد.

 

روايت اول

در اوايل دهه 1600  ميلادي، گاليله، منجم و رياضيدان ايتاليائي براي پيشرفت در كارش، احتياج به حمايت فرمانروايان عصر خود داشت. بنابراين مانند همه دانشمندان عهد رنسانس، تصميم گرفت كه اختراعات و كشفيات خود را به آنها تقديم كند.

او يك ابزار نظامي را كه خودش اختراع كرده بود، به فرمانرواي گونزاگا ( Gonzaga ) و سپس كتابي را كه در خصوص روش استفاده از آن وسيله نوشته بود به مديسيس ( Medisic ) ديگر فرمانرواي منطقه هديه نمود.

با اين روش گاليله توانست، نظر هر دو فرمانروا را به خود جلب و آنها را خشنود سازد و دانشجويان بيشتري را براي آموزش به گرد خود جمع كند.

با آنكه اختراع گاليله در زمان خود، بسيار ارزشمند بود فرمانرواها به جاي پول نقد، به او هديه هاي

بي ارزش مي دادند كه در شأن اختراع او نبود و گاليله مجبور بود كه تمام عمر به آنها وابسته باشد و زندگي نامطمئني را بگذراند. بنابراين او به فكر راه حل بهتري افتاد.

در سال 1610 ميلادي گاليله، اقمار ستاره ژوپيتر را كشف كرد. او اين بار بجاي اينكه كشفيات خود را بين چند فرمانروا قسمت كند، تصميم گرفت فقط به فرمانروا مدسيس توجه كند.

او مدسيس را به يك دليل انتخاب كرده بود:

بنيانگذار سلسله مديسي » كاسيموي اول « ( Casimo-I ) چهار پسر داشت. يكي از پسران به نام » كاسيموي دوم « پس از مرگ پدر بر تخت سلطنت نشسته و فرمانرواي زمان گاليله بود.

سياره ژوپيتر نيز چهار قمر داشت كه به دور آن مي چرخيدند. گاليله اعلام كرد كه در زمان به سلطنت رسيدن » كاسيموي دوم « ستاره هاي روشني (چهار قمر ژوپيتر) در آسمان پديدار شدند. اين چهار ستاره همان چهار فرزند فرمانروا » كاسيموي اول « هستند كه به دور پدر خود (سياره ژوپيتر) مي چرخند.

ژوپيتر و چهار قمر آن همان خانواده سلطنتي هستند كه فرمانروايي منطقه را به عهده دارند.

او پس از اهداي كشف بزرگ خود به خانواده سلطنتي، يك مهر با نشان ژوپيتر و چهار قمرش كه به زيبائي با شكل يك ابر تزئين شده بودند را به پادشاه » كاسيموي دوم « هديه كرد.

پادشاه نيز گاليله را به مقام فيلسوف رياضيدان رسمي دربار منصوب كرد و حقوق ماهيانه بسيار زيادي برايش مقرر كرد.

براي دانشمندي چون گاليله، اين بهترين راه براي گذران زندگي و رهايي هميشگي از درماندگي و فقر بود.

 

 

تفسير

گاليله با يك روش جديد توانست به اهداف بسياري دست يابد.

علت اين موفقيت چه بود؟

پادشاهان و بزرگان دوست دارند، هميشه درخشان تر از ديگران در جامعه جلوه كنند. آنها اهميتي به دانش حقايق علمي و اختراعات جديد نمي دهند، بلكه فقط به نام و نشان و اعتبار خودشان اهميت مي دهند.

گاليله با اين ترفند توانست، اعتبار فرمانروا را تا حد آسمانها بالا ببرد. او بجاي آنكه خود را ناثر و خلاق تر

از فرمانروا جلوه دهد، جاي خود را به فرمانروا داد و با اين حيله هم خود را از كينه و حسد پادشاه در امان نمود و هم به مكنت و راحتي بسيار دست يافت.

 

 

كليدهاي قدرت :

در اين دنيا هر كس در هر درجه و مقامي كه باشد، احساس ناامني مي كند. شما با نمايش هوش، مهارت و تجربه خود، حسد، ترس و كينه بسياري از بزرگان را نسبت به خود برمي انگيزيد.

نبايد كاري كنيد بزرگان جامعه، در مقابل شما احساس ناامني و در مقابل قدرت خلاقيت شما احساس حقارت كنند. بلكه بايد فكر كنند، پيشرفت شما به سود آنان خواهد بود.

آنها بايد به اين نتيجه برسند كه حضور شما در كنار آنان سبب امنيت بيشتري مي شود.

يكي از كارهاي اشتباه افراد باهوش و مبتكر اين است كه با نشان دادن هوش و زكاوت خود به رؤساي خودشان، مي خواهند جايگاه خود را در كنار او تثبيت كنند، غافل از اينكه طرف مقابل ممكن است در مقابل آنها احساس حقارت و ناامني كرده و به سرعت جاي آنها را با افراد كم هوش تر و كم خطرتر تعويض ميكند  تا از شرش خلاص شود. 

 

 

روايت دوم

نيكلاس فوكه در سالهاي اوليه حكومت لوئي چهاردهم، وزير امور مالي بود.او مردي عياش و پول پرست و عاشق مهمانيهاي مجلل، زنان زيبا و شعر بود. وي از مردان باهوش و بانفوذ دربار پادشاهي به شمار مي رفت. هنگاميكه ژول مازارين نخست وزير وقت، در سال 1661 فوت كرد، فوكه انتظار داشت نخست وزير بعدي او باشد. اما پادشاه هرگز وي را به اين مقام برنگزيد.

اين مسئله و چند عامل مشابه ديگر،فوكه را به اين فكر انداخت كه شايد از چشم پادشاه افتاده است. بنابراين تصميم گرفت با برگزاري مهماني باشكوه، توجه لوئي چهاردهم را دوباره نسبت به خود جلب كند.مهماني در ظاهر به افتخار به اتمام رسيدن ساختمان قصر ولوديكونت برگزار مي شد. اما در حقيقت براي جلب توجه مهمان افتخاري خود، يعني پادشاه بود.

مشهورترين اشرافزادگان و بزرگترين متفكرين عصر، چون لافونتن،لاروشفوكول و مادام دوسوين در مهماني حضور داشتند.مولير نمايش نويس معروف،  به افتخار اين جشن نمايشنامه اي نوشت كه خود نيز در آن ايفاي نقش مي كرد.

ميز شام با انواع غذاهاي لذيذ و اشتها برانگيز مشرق زمين، كه قبلاً هرگز كسي در فرانسه آن را نچشيده بود تزئين شده بود و صداي روح نواز موزيك به هنگام صرف غذا شنيده مي شد.

پس از شام، فوكه شخصاً پادشاه را براي گردش در ميان باغهاي قصر همراهي كرد. باغچه ها به شكل منظم اشكال هندسي، تزئين شده بودند. در اطراف آب نماها، نمايش آتش بازي برپا بود و پس از آن نمايشنامه مولير به روي صحنه رفت.

تمامي مدعوين معتقد بودند كه اين به يادماندني ترين مهماني است كه در آن شركت كرده اند.

روز بعد، دارتانيان (سرتفنگجي پادشاه) فوكه را به جرم دزدي از خزانه كشور دستگير كرد.(دزديهايي كه در حقيقت به دستور پادشاه انجام شده بود).در دادگاه فوكه مجرم شناخته شد و به دورافتاده ترين زندان فرانسه، واقع در كوه هاي پيرنه تبعيد شد. محلي كه بيست سال آخر عمرش را در تنهايي و انزوا سپري كرد.

لوئي چهاردهم » پادشاه خورشيد « مردي مغرور و متكبر بود و دوست داشت هميشه، در مركز توجه ديگران قرار بگيرد.

او وزارت امورمالي را به ژان پاپسيست كوبر داد. كوبر به خساست و ترتيب دادن مهمانيهاي كسل كننده معروف بود. كوبر اموال خزانه دولت را در اختيار پادشاه قرار داد و لوئي چهاردهم توانست، قصري باشكوه تر از قصر فوكه، يعني قصر ورساي را بسازد.

 او در ساختن قصر همان معماران، دكوراتورها و طراحان كه قصر فوكه را ساخته بودند به كار گرفت.

شاه چنان مهمانيهاي باشكوهي در ورساي برگزار مي كرد كه هزينه يكي ازر اين جشنها از هزينه آزادي فوكه بيشتر بود.

بيائيد دوباره موقعيت را بررسي كنيم:

فوكه مهماني مجللي به طمع جلب توجه پادشاه و نشان دادن وفاداري و محبت خويش نسبت به ايشان، برگزار كرد. تصور مي كرد با اين حركت به پادشاه ثابت مي كند كه شخصي مناسب براي تصدي نخست وزيري است. اما تعريفها و ستايشهاي مدعوين از مهماني او موجب رنجش پادشاه شد. شاه فكر مي كرد كه وزير امورماليش مي خواهد ثروت و قدرتش را به رخ او بكشد. با اين بهانه، پادشاه شخصي را كه موجب نگرانيش شده بود، كنار زد و از شرش خلاص شد.

اين سرنوشت همه كساني است كه ندانسته غرور رئيس خود را جريحه دار كرده وباعث مي شوند كه آنها نسبت به بزرگي خود دچار شك و ترديد شوند.

در ابتداي شب فوكه در اوج قدرت بود و در انتهاي شب در حفيض ذلت.

        ·          هرگز تصور نكنيد چون رئيستان به شما علاقه مند است،مي توانيد هر كاري دلتان مي خواهد انجام دهيد.

 

در اواخر قرن شانزدهم در كشور ژاپن » سن نوريكيو « بسيار مورد علاقه و اطمينان امپراطور » هيديوشي « بود. او از بزرگترين هنرمندان عصر خود و از اعتبار خاصي در كشور برخوردار بود.

ريكيو در سال 1591 دستگير و به دستور امپراطور اعدام شد.

علت بدبختي ناگهاني او چه بود؟

او مجسمه اي چوبي كه صندل به پا داشت (نشانه اشرافيت) را از خود ساخته و در مهمترين معبدي كه در دروازه هاي قصر امپراطور بود، به طوري كه همگان ببينند قرار داد.

او فراموش كرده بود كه خودش به اين مقام نرسيده، بلكه امپراطور او را به اين قدرت رسانيده است.

تفكري اشتباه كه به قيمت جانش تمام شد.

 

 

چگونه با رؤساي خود برخورد كنيم؟

درس اول-هرگز در ظاهر از رئيس خود پيشي نگيريد و سعي نكنيد كه در مقابل ديگران، خود را باهوش تر از او نشان دهيد. اين كار بسيار خطرناك است.

رئيس خود را به اصطلاح » باد « كنيد تا بزرگتر از آنچه هست به نظر برسد. اما هرگز در مقابل همكاران خود و به صورت علني از رئيستان تعريف و تمجيد نكنيد. زيرا ممكن است مورد غضب آنها قرار بگيريد.

اگر شما باهوش تر از رئيس خود هستيد، كاري كنيد كه او باهوش تر از شما به نظر برسد. اينطور وانمود كنيد كه هنوز آدمي ناپخته هستيد و به تجربيات او نياز داريد.

» اشتباهات بي خطري « را در حين كار مرتكب شويد و از رئيس خود، براي حل آنها كمك بخواهيد. رؤسا

عاشق اين درخواستها هستند.

اگر ايده هاي نو و خلاق تري نسبت به رئيس خود داريد، در ملأ عام اين ايده ها را به او نسبت دهيد. اين طور وانمود كنيد كه گفته هاي شما الهام گرفته از گفته هاي اوست.

هرگز كاري نكنيد كه او در مقابل شما احساس حقارت كند.

كاري كنيد كه در ديد مردم، چون خورشيدي بدرخشد و مركز توجه ديگران باشد.

او خودش خواهد فهميد كه تمامي اين شكوه را از شما دارد و بيش از پيش به شما وابسته خواهد شد و بدون شما احساس ترس و ضعف خواهد كرد.

 

 

 

در چه مواقعي مي توان بر رؤساي خود پيشي گرفت؟

تنها در يك حالت اين كار امكان پذير است:

زماني كه رئيس شما چون خورشيدي كه غروب مي كند، رو به افول است. در اين مواقع در لحظه هاي كليدي اعتبار او را خدشه دار كنيد و بصورت غير مستقيم باعث كاهش قدرت او شويد. اگر باز هم مصرانه بر قدرت خود مي خواهد تكيه زند، بايد صبور باشيد.

به هر حال سقوط خواهد كرد و اگر درست بازي كنيد، شما برنده خواهيد شد.

در درسهاي بعدي اين نكته را خواهيد آموخت.

روانشناسي قدرت (درس دوم )

 

همانگونه كه گفته شد ، آگاهي از رموز ارتباط عمومي متداول در جهان كنوني براي هر فردي كه ميخواهد در عرصه بين المللي به فعاليت بپردازد ، امري الزامي است .

(روانشناسي قدرت ) گفته شد، بسياري از مطالب اين سري مقالات ممكن است از ديدگاه جامعه شناسي منتسب به مكتب ماكياوليسم باشد ولي از ديدگاه مديريت در حال حاضر به عنوان (علم مديريت و اداره سازمانها ي خصوصي و دولتي و چكونگي برقراري روابط عمو مي با زير دستان و بالا دستان در ادارات و سازمان هاي خصو صي و دولتي ) در بسياري از دانشگاه هاي جهان برا ي دانشجويان رشته هاي مديريت  و علوم سياسي تدريس ميشود.نياز ما به آگاهي از چگونگي برخورد با فرهنگهاي غربي و آشنايي با علوم استراتژيك ما را ملزم مي سازد كه از اين آموزشها بر خوردار شويم تا در زمان  مقتضي بتوانيم واكنش هاي سريع و موثري را از خود ارايه دهيم و غافلگير نشويم .

ما اميدواريم كه تا اندازه اي بتوانيم شما را با ديدگاه هاي كهن غربيان در امر حكمراني و رموز مديريت در سازمانها آشنا نماييم .

درس دوم :

 

ياد بگيريد كه ديگران را وابسته به خودتان نگاه داريد

 

قضاوت:

براي آنكه استقلالتان را حفظ كنيد، بايد هميشه مورد نياز و خواست ديگران باشيد. هر چقدر ديگران به شما اتكا كنند، آزاديتان بيشتر خواهد بود. مردم را براي خوشبختي و سعادتشان متكي به خود سازيد و از هيچ چيزي نترسيد. هرگز به آنها به اندازه اي ياد ندهيد كه بتوانند بدون شما كارشان را انجام دهند.

 

روايت اول

در قرون وسطي، سربازي مزدور كه نامش در تاريخ ثبت نشده است، شهر » سيينا « ۱  را از دست متجاوزان خارجي نجات داد. شهروندان سيينا چگونه مي توانستند مزد او را بدهند؟ هيچ مقدار پول يا افتخاري قابل مقايسه با آزادي شهر نبود.شهروندان در اين فكر بودند كه او را حاكم شهر كنند، اما حتي اين كار هم در برابر خدمت بزرگ او هيچ بود. سرانجام يكي از اهالي شهردر مقابل ديگران ايستاد و گفت:

» بيائيد او را بكشيم و سپس او را به عنوان حامي مقدس پرستش كنيم. «

و آنگاه مردم شهر آنچنان كه شايسته او بود، از وي تشكر و قدرداني كردند.

» كنت كارماگنولا « ۲  يكي از شجاعترين و موفقترين افراد عصر خود بود. او مورد علاقه مردم و از شهرت و افتخار زيادي برخوردار بود. در سال 1442 پس از طي سالها كه درگير جنگ با فلورانس بودند، ناگهان به ونيز احضار شد.

غروب آنروز قرار بود براي خوردن شام به قصر حاكم برود. در راه كاخ، متوجه شد كه او را به مسير ديگري غير از مسير هميشگي مي برند. در حاليكه از پل مشهور » سايس « ۳   مي گذشتند با تعجب فهميد كه او را به سياهچال مي برند. او به يك تهمت ساختگي متهم شد و روز بعد در » پيازاسان ماركو « ۴  در مقابل ديدگان وحشت زده مردم، سر از تنش جدا شد.

 

تفسير

بسياري از سربازان بزرگ دوره رنسانس در ايتاليا به چنين سرنوشتي همچون حامي مقدس سيينا و كنت كارماگنولا دچار شدند. آنها به خاطر فرماندهانشان در جنگها شركت كرده و پيروز مي شدند.

اما تنها چيزي كه نصيب آنها مي شد، تبعيد، زنداني شدن و يا اعدام بود. مشكل آنها ناسپاسي و يا نافرماني نبود بلكه سربازان بي شمار ديگري به شجاعت و توانائي آنها وجود داشتند كه مي شد جايگزين آنان گردند.

با كشتن آنها چيزي از بين نمي رفت. هر چه مسن تر مي شدند، قوي تر شده و پول بيشتري براي كارهايشان درخواست مي كردند. بنابراين بهتر بود كه، آنها را از صحنه خارج كنند و سربازان ارزانتري به خدمت بگيرند.

 

1. Siena                                               3. Sighs

2. The count of Carmagnola               4. Piazza San Marco

اين، سرنوشت كنت كارماگنولا بود. شخصي كه شروع كرده بود تا مستقل و گستاخانه عمل كند. او قدرتش را بكار گرفته بود بدون اينكه مطمئن باشد كه آيا وجودش واقعاًحياتي است؟

اين چنين است سرنوشت كساني كه ديگران را وابسته به خود نمي سازند. دير يا زود شخص ديگري مي آيدكه مي تواند كارهاي او را به همان خوبي انجام دهد. شخصي جوانتر،سرحالتر، ارزانتر وكم خطرتر.

 

سعي كنيد تنها كسي باشيد كه مي تواند كارها را انجام دهد. سرنوشت كساني كه شما را به خدمت گرفته اند  را طوري به خودتان مرتبط سازيد كه آنها نتوانند از شر شما خلاص شوند.

در غير اينصورت شما روزي مجبور مي شويد كه از پل » سايس «  گذر نمائيد و از دور خارج شويد.  

 

 

روايت دوم

در سال 1817  زمانيكه » اتوفون بيسمارك « ۱  در مجلس پروس (آلمان قديم) نماينده شد، سي ودو سال سن داشت و هيچ دوست و پشتيباني نداشت. اوبراي كسب حمايت از بين گروه هاي مجلس هيچكدام از گرو ه هاي مجلس را انتخاب نكرد، بلكه در كمال تعجب پادشاه فردريك ويليام چهارم را برگزيد. انتخاب عجيبي بود، زيرا قدرت پادشاه از تمام گروه ها در مجلس كمتر بود.

پادشاه مردي ضعيف و بي ثبات و در حقيقت بي اراده بود و بيسمارك در همه موارد متضاد او بود. با اين وجود شب و روز در دربار به سر مي بردو در اين انديشه بود كه از اين موقعيت به نفع خود استفاده كند ..

زمانيكه ساير نمايندگان، به خاطر سياستهاي غلط شاه به او اعتراض كردند، تنها بيسمارك از او طرفداري كرد. پس از گذشت سالها در سال 1851 بيسمارك به عنوان يك وزير در كابينه پادشاه انتخاب شد.

اوكه براي خدمت به دربار رفته بود، پادشاه را متقاعد كرد تا به او اختيار سازماندهي يك ارتش را بدهد، تا در برابر آزاديخواهان بايستد و شاه دقيقاً همانكاري كه بيسمارك مي خواست انجام داد.

او از پادشاه فردريك خواست تا قاطع باشد و با غرور حكومت كند. بيسمارك به آرامي قدرت پادشاه را دوباره زنده كرد، تا جائيكه حكومت او قدرتمندترين نيرو در پروس شد.

در سال 1861 زمانيكه پادشاه فردريك مرد، برادرش ويليام سلطنت را به عهده گرفت. ويليام به شدت از بيسمارك متنفر بود و تصميم نداشت كه او را نگاه دارد. اما او نيز در همان موقعيت برادرش گرفتار بود، دشمنان زيادي كه مي خواستند قدرت را از او بگيرند.

ويليام تصميم گرفت از سلطنت كناره گيري كند زيرا احساس مي كرد كه قدرت مقابله با اين موقعيت مخاطره انگيز را ندارد. اما بيسمارك به كمك او آمد و جاي خود را پيش شاه باز كرد.

در كنار پادشاه جديد ايستاد، به او قدرت داد و به او اصرار كرد تا قاطعانه عمل كند.

پادشاه به تدابير جنگي قوي بيسمارك وابسته شد. براي سركوب كردن دشمنان و با وجود تنفري كه از او

1. Otto Van Bismarck

 

داشت، بيسمارك را نخست وزير كرد. آن دو اغلب بر سر مسائل سياسي كشمكش داشتند. بيسمارك مصمم بود. اما شاه متوجه وابستگي اش بود. هر زمان كه نخست وزير تهديد به استعفا مي كرد، ويليام تسليم او مي شد و در واقع بيسمارك بود كه سياستش را اجرا مي كرد.

سالها بعد، كارهاي بيسمارك به عنوان نخست وزير پروس موجب شد كه ايالتهاي متعدد آلمان به يك كشور واحد تبديل شود. حالا بيسمارك در مقابل پادشاه به خودش اجازه داده بود كه تاج و تخت امپراطوري آلمان را به دست گيرد. در واقع او بود كه به اوج قدرت رسيده بود. به عنوان مرد دست راست امپراطور، صدراعظم امپراطوري و شواليه پادشاه، همه گونه وسايل اعمال فشار را به كار مي گرفت.

 

تفسير

بيشتر سياستمداران جوان و جاه طلب به چشم انداز سياسي 1840 آلمان كه سهمي در ساختن برترين قدرت داشته، نگاه مي كنند. بيسمارك ديده بوكع در جهان قدرتمنداني وجود دارند كه مي توانند احمق باشند. آنها شما را نابود خواهند كرد، درست همانطوريكه حاكم ونيز كنت كارماگنولا را نابود كرد.

اگر رؤساي شما قوي باشند، به شما وابسته نخواهند شد. اگر جاه طلب هستيد، بهتر است كه در يك سازمان درجستجوي مديران ضعيفي باشيد كه بتوانيد آنها را وابسته خود كنيد. شما قدرت، هوش و اراده آنها خواهيد شد.

چنانكه آنها بخواهند از شر شما خلاص شوند، همه چيزشان خراب خواهد شد.

دنيا را نياز مي چرخاند. بيشتر اوقات مردم كاري را انجام مي دهند كه مجبور به انجام آن شده باشند.

اگر شما در ديگران نيازي ايجاد نكنيد در اولين فرصت كنارزده خواهيد شد. ولي اگر قوانين قدرت را درك كنيد و ديگران را براي سعادتشان به خودتان وابسته سازيد و مانند بيسمارك با ضعف آنها مبارزه كنيد، اين شما هستيد كه بر جاي خواهيد ماند.

يك فرمانرواي عاقل به روشهاي وابسته سازي مردمش از هر قشري و هر شرايطي مي انديشيد، تا آنها را وابسته به خود سازد. آنگاه مردم هميشه به او وفادار خواهند بود.

                                                                           نيكولو ماكياولي.1527-1469

 

كليدهاي قدرت

قدرت نهايي، قدرتي است كه مردم را وادار به انجام هر كاري كه شما مي خواهيد مي كند. زمانيكه شما بتوانيد چنين كاري را بدون اينكه مردم را مجبور كنيد يا اينكه به آنها صدمه بزنيد، انجام دهيد و زمانيكه آنها مشتاقانه چيزي كه شما داريد را انجام دهند، قدرت شما بي نظير است.

بهترين روش براي رسيدن به اين موقعيت، ايجاد روابط وابسته است. اربابي كه به خدمتهاي شما نياز دارد، ضعيف است يا اينكه قادر نيست بدون شما كاري كند و دور شدن از شما براي اومشكلات عظيمي بوجود خواهد آورد، يا حداقل اينكه زمان باارزشي را براي جايگزيني شخص ديگري به جاي شما، از دست خواهد داد. با برقراري چنين روابطي شما خود را به عنوان دست راست او خواهيد ساخت و با نفوذتان در واقع هر كاري كه دوست داريد، او انجام مي دهد.

اين است يك نمونه تاريخي از مردي در پشت دربار سلطنت حرف اول را مي زدوبا آنكه خدمتگذار شاه  بود ولي در واقع او را كنترل مي كرد.بيسمارك مجبور نبود، فردريك يا ويليام را مجبور به اطاعت از دستورات خود كند. او به آساني اين مسأله را تفهيم كرده بود كه اگر چيزي را كه مي خواهد انجام نشود، آنجا را ترك كرده و پادشاه را در گردباد حوادث رها مي كند، بنابراين خيلي زود هر دو پادشاه به ساز بيسمارك مي رقصيدند و دستورات او را اطاعت مي كردند.

 

 

نباشيد يكي از بي شمار افرادي كه به اشتباه باور دارند نهايت قدرت، استقلال است. قدرت وابسته به روابطتان با مردم است. شما هميشه به ديگران به عنوان سربازانتان يا حتي به عنوان فرمانده ضعيفي كه در پيشاپيش شما انجام وظيفه مي كند، نياز داريد.

فرد مستقل از ديگران بايد در جنگل زندگي كند تا هر وقت كه بخواهد در رفتن و آمدن آزاد باشد. اما چنين فردي هيچ قدرتي ندارد.بهترين روشي كه مي توانيد به آن اميد داشته باشيد اين است كه ديگران به شما بسيار وابسته شوند، نياز شديد آنها شما را آزاد مي سازد.

 

روايت سوم

لوئي يازدهم (1483-1423) پادشاه بزرگ فرانسه، اشتياق بيش از حدي به طالع بيني داشت. او يك طالع بين را در دربار نگاه داشته بود، تا اينكه يك روز آن مرد پيش بيني كرد يكي از زنهاي دربار تا هشت روز ديگر خواهد مرد. زمانيكه پيش گوئي او درست از آب درآمد، لوئي وحشت زده فكر كرد كه يا آن مرد براي اثبات گفته اش، زن را كشته يا در كارش بسيار ماهر است كه در اينصورت قدرت او، قدرت لوئي را تهديد مي كند.

در عصر يك روز لوئي، طالع بين را به اتاقش كه در بلندترين نقطه كاخ بود، احضار كرد. قبل از اينكه مرد برسد، پادشاه به خدمتكارانش گفته بود زمانيكه او اشاره كرد، طالع بين را بلند كرده و از پنجره به پائين پرتاب كنند.

طالع بين آمد و لوئي تصميم گرفت قبل از كشتن او آخرين سؤال را بپرسد: » شما ادعا مي كنيد كه طالع بيني مي دانيد و سرنوشت ديگران را پيش گوئي مي كنيد. بنابراين به من بگوئيد سرنوشت شما چه خواهد شد و چه مدت ديگر زنده خواهيد بود؟ «

او پاسخ داد: » من درست سه روز قبل از شما خواهم مرد. « پادشاه هرگز به خدمتكارانش اشاره نكرد و زندگي مرد بخشيده شد. لوئي نه تنها تا زمانيكه زنده بود از او محافظت كرد، بلكه با دست و دلبازي بسيار هديه هايي به او مي داد و بهترين پزشكان دربار از او مراقبت مي كردند. طالع بين چندين سال بيشتر از لوئي عمر كرد، شايد واقعاً قدرت پيشگوئي نداشت، اما مهارتش را در قدرت ثابت كرد.

ديگران را طوري به خودتان وابسته سازيد كه خلاص شدن از شر شما، فاجعه ايجاد كند و رئيس شما هرگز جرأت وسوسه شدن در بيرون كردن شما را نداشته باشد. روشهاي زيادي براي رسيدن به اين وضعيت وجود دارد. مهمترين روش اين است كه از استعداد و مهارتي برخوردار باشيد كه شخص ديگري به سادگي  نتواند جايگزين شما شود.

 

در زمان رنسانس مهمترين مانع در راه موفقيت يك نقاش، نداشتن يك حامي خوب بود. » ميكل آنژ « اين كار را بهتر از هر كس ديگري انجام داد. حامي او پاپ جوليوس دوم بود. ولي او و پاپ بر سر ساختن مقبره مرمرين پاپ كشمكش داشتند، بنابراين ميكل‌آنژ با تنفر روم را ترك كرد. نزديكان پاپ با كمال تعجب ديدند كه ، نه تنها پاپ او را اخراج نكرد، بلكه به جستجوي او رفت و از وي خواست كه بماند.

ميكل آنژ دانست كه مي تواند حامي ديگري بيابد، اما پاپ هرگز نمي توانست ميكل آنژ ديگري پيدا كند. شايد استعداد ميكل آنژ را نداشته باشيد، اما مي توانيد خود را از ديگران جدا سازيد. شما بايد موقعيتي ايجاد كنيد تا هميشه به فرد ديگري تكيه كنيد اما او نتواند به آساني فرد ديگري را با مشخصات خاص شما بيابد.

اگر واقعاً براي او حياتي نيستيد بايد روشي پيدا كنيد كه كارتان را مهم نشان دهيد و ظاهري به خود بگيريد گويي دانش خاصي داريد و ديگران را به گونه اي توجيه نماييد كه فكر كنند بدون شما نمي توانند كار كنند.

وابستگي واقعي به مهارتهاي شما، به هر حال او را نسبت به تدابير شما آسيب پذير مي سازد و او هميشه در محدوده قدرت شما خواهد بود.

اين است مفهوم به هم پيچاندن سرنوشتها: مثل پيچكي خزنده، شما خودتان را طوري به دور منبع قدرت مي پيچانيد كه براي جدا كردن شما از آن ضايعه زيادي براي او ايجاد كند. لازم نيست خودتان اين كار را بكنيد. شخص ديگري اين كار را برايتان انجام خواهد داد.

 

روزي » هري كهن ۱   « رئيس جمهور كلمبيا، در دفترش با گروهي كه از قوه مجريه اش ناراضي بودند، ملاقات كرد. در سال  1951  در هالي وود آمريكا، عليه كمونيست ها اقداماتي صورت گرفت. اين فعاليتها بوسيله كنگره آمريكا و كميته عمليات آمريكايي هدايت مي شد. يكي از كارمندان قوه مجريه بنام » مان هواردلاوسن «

كه نويسنده نيز بود، كمونيست شناخته شده بود و مجبور بودند كه فوراً از شر او خلاص شده و خشم آن كميته را فرو نشانند.

» هري كهن « يك جمهوريخواه سخت كوش بود نه يك آزاديخواه طالب خونريزي. سياستمدار مورد علاقه او » بنيتو موسيليني « بود كه يك بار او را ملاقات كرده بود و عكس او را به ديوار اتاقش زده بود.

اگر كسي از » كهن « متنفر بود او را يك كمونيست بي اعتبار مي ناميد. در كمال تعجب » كهن « ، » لاوسن «

را اخراج نكرد زيرا او يك نويسنده خوب به شمار مي رفت. » لاوسن « نويسنده » همفري بوكارت « (هنر پيشه معروف و ستاره استوديو كلمبيا) بود.

ارزش لاوسن بسيار بيشتر از آن جاروجنجال وحشتناكي بود كه با سرپيچي او از فشار بازرسان بوجود آمده بود.

» هنري كيسينجر «  بسياري از درگيريهاي كاخ سفيد » نيكسون « را آرام كرده بود. به اين خاطر كه بهترين مشاور سياسي بود كه مي توانست پيدا كند. البته مشاوران خوب ديگري نيز وجود داشتند و » كيسينجر « به اين دليل در كارسياسي خود القا شده بود كه خودش را در اين ناحيه از ساختار سياسي به نحوي مستحكم كرده بود كه دور شدن او منجر به آشوب مي شد.

 

1. Hary Cohn                                                                                                        

قدرت » كيسينجر « نيز زياد بود. او در بسياري از بخشهاي دولتي درگير بود و درگيري او، كارت برنده اي در دستش بود. او همچنين حاميان زيادي داشت. اگر شما بتوانيد چنين موقعيتي براي خودتان ترتيب دهيد، خلاص شدن از دست شما خطرناك مي شود. بنابراين قدرت » متمركز « داشتن آزادي بيشتري را نسبت به قدرت » وسيع «

داشتن فراهم مي كند، زيرا كسانيكه اين قدرت را دارند به خاطر امنيتشان به هيچ فرد بخصوص يا موقعيت خاصي وابسته نيستند.

براي اينكه ديگران را به خود وابسته سازيد، بايد از تاكتيك هوش استفاده كنيد. رهبران پليس مخفي، اسرار بسياري مي دانند ولي هرگز خواستار افشاي آن نيستند. آنها با تزريق قدرت يك پادشاه رامي سازند و يا از بين مي برند و يا » جي ادگارهودر « را به عنوان يك رئيس جمهور مي آفرينند.

اما اين كار پر از ناامني و بدگماني است. قدرت خود خطرآفرين است.

شما نمي توانيد با خيال راحت استراحت كنيد.

قدرتي كه هيچ آسايشي براي شما نمي آورد چه لذتي دارد؟

هشدار آخر: تصور نكنيد كه وابستگي ما فوق شما باعث مي شود كه عاشقتان شود. در حقيقت ممكن است از شما متنفر شود و بترسد. اما طبق گفته ماكياولي، بهتر است كه از شما بترسند تا اينكه دوستتان داشته باشند. ترس را مي توانيد كنترل كنيد ولي عشق را هرگز. وابسته بودن به يك احساس ظريف و قابل تغييري چون محبت و عشق، تنها وضعيت شما را ناامن مي سازد. ديگران را به خود وابسته سازيد. ترس از عواقب از دست دادن شما، بهتر از عشق به رفاقت با شما است.

 

تصور كن درخت مو را با شاخه هاي زيادش. در زيرزمين، ريشه اش عميق و وسيع است و در بالا، از لا به لاي بيشه ها رشد مي كند، در همديگر و به درختها و ميله ها و پنجره ها مي پيچد. براي خلاص شدن از شر آنها بايد خون و عرق بريزيد. آسانتر است كه اجازه دهيد تا به رشدشان ادامه دهند.

 

» ديگران را وابسته به خود سازيد. از طريق وابستگي چيزهاي بيشتري نسبت به عملكرد خوب بدست خواهيد آورد. اگر وابستگي از بين رود بزرگواري، شايستگي و احترام نيز از بين خواهد رفت. اولين درسي كه تجربه تاريخ به شما مي آموزد اين است كه هميشه ديگران را به خود اميدوار كنيد ولي هرگز آنها را كاملاً از خود راضي نكنيد، حتي يك سلطان را نيازمند خود سازيد. «

                                                                       (بالتازار گراميان  .  1658-1601)

عكس مسائل فوق

يكي از معايب وابسته ساختن ديگران به خود اين است كه شما نيز تا اندازه اي به آنها وابسته باشيد.

 سعي كنيد فراتر از آن باشيد كه ديگران نخواهند از شر شما خلاص شوند. به اين معني كه مستقل بوده و به كسي وابستگي نداشته باشيد. اين چنين است حركات انحصارگرايانه » جي پي مورگان « يا » جان وودي راك فلر « كه تمام رقابتها را با كنترل كامل به اتمام رساندند.

 

 

قانون سوم

 

جهت تسليم كردن قربانيان از صداقتي مخصوص   استفاده كنيد. حركت يك فرد صادق و بي ريا بيشتر از يك فرد دورو تأثير خواهد داشت. حركت صادقانه، حتي يك نگهبان مشكوك را راضي مي كند. زمانيكه صداقت شما حفره اي در حصار ديگران ايجاد كرد، مي توانيد با مهارت، آنها در راه رسيدن به خواسته هايتان گول بزنيد. يك هديه به موقع چون  اسب تروا  اين هدف را تأمين مي كند.

 

عنوان:صداقت خود را در مواقع لزوم نشان دهيد .

روايت اول

 

در سال 1962 مردي بلند قد با آلكاپون، ترسناكترين تبهكار آلفازان، ملاقات كرد. او خود را » كنت ويكتور لاستيج « معرفي نمود و قول داد اگر » كاپون « به او 000/50 دلار بدهد مي تواند آن را در مدت دو ماه دو برابر كند. » كاپون « خيلي بيشتر از اين پول براي سرمايه گذاري داشت بنابراين قبول كرد و خودش پولها را شمرده و به  » لاستيج « داد.

» لاستيج « پولها را در يك گاوصندوق در بانك شيكاگو گذاشت و عازم نيويورك شد، جايي كه چندين طرح اين چنيني براي پيشرفت كارش داشت.

او براي دو برابر كردن پول هيچ تلاشي نكرد و دو ماه بعد با همان 000/50 دلار نزد كاپون رفت. در حاليكه به چهره خشن محافظ كاپون نگاه مي كرد از روي پشيماني لبخندي زد و گفت: آقاي كاپون لطفاً تأسف شديد مرا به خاطر شكست نقشه ام بپذيريد، من شكست خوردم.

كاپون به آرامي بلند شد و به لاستيج چپ چپ نگاه كرد، پيش خود فكر كرد كه او را در كدام قسمت رودخانه بياندازد. اما كنت دستش را به داخل جيب كتش برد و 000/50 دلار را برداشته و روي ميز گذاشت و گفت: » بفرمائيد، اين پول شما است. دوباره عذرخواهي مرا بپذيريد، بسيار شرمنده ام. كارها آنطوري كه من فكر مي كردم پيش نرفتند. من دوست داشتم براي رسيدن به منفعت خودم هم كه شده پول شما را دو برابر كنم، اما نقشه ام تحقق نيافت. «

كاپون بر روي صندلي اش نشست ، گيج بود و به كنت گفت: مي دانم كه شما مرد قابل اطميناني هستيد. از ابتدا كه شما را ديدم به اين موضوع پي بردم. من انتظار داشتم كه يا يكصد هزار دلار را بياوريد و يا هيچي، اما با كمال تعجب شما پول را برگردانديد .

لاستيج دوباره عذرخواهي كرد و همانطور كه كلاهش را برمي داشت آنجا را ترك كرد. كاپون فرياد زد، خداي من شما خيلي صادق هستيد. اگر به پول نياز داريد اين پنجاه هزار دلار را بگيريد. كنت مات و مبهوت به نظر مي رسيد. تعظيم كرد، پول را گرفت و آنجا را ترك كرد.

بعد از تمام اين ماجراها، اين لاستيج بود كه000/50 دلار بدست آورد.

 

 

 

تفسير

» كنت ويكتور لاستيج « مردي بود كه به چندين زبان صحبت مي كرد و به برتري و فرهنگش افتخار مي نمود. او يكي از هنرمندان بزرگ در دوره خودش بود و به خاطر شجاعت و از همه مهمتر علم روانشناسي اش معروف بود. كنت مي توانست در عرض چند دقيقه يك فرد را بخوبي بشناسد و نقاط ضعف را بفهمد.

لاستيج مي دانست كه بيشتر افراد در مقابل كلاهبرداري حالت تدافعي به خود مي گيرند. كار او به اين شكل بود كه اين حالت تدافعي را از بين مي برد.

يك روش مطمئن براي انجام اين كار، نشاندن صداقت و خلوص نيت است. اگر كسي هم شك كند، گرفتار  ظاهر صادق او مي شود. لاستيج اين صداقت را چندين بار به كار برد، اما در برخورد با كاپون چندين قدم جلوتر رفت. يك فرد معمولي نمي تواند چنين اطميناني بوجود آورد.

او افراد ساده لوح را انتخاب مي كرد و به خاطر خوي رام شدنيشان آنها را تحت تأثير افسون خود قرار مي داد.

افرادي مثل كاپون در جامعه ما زيادند كه عمري را با ترس ونگراني و عدم اطمينان به ديگران مي گذرانند و لاستيج اين را مي دانست.

در اطراف كاپونهاي جامعه ما فرد صادقي وجود ندارد و البته بودن در ميان گرگها خسته كننده و غم انگيز است. مردي مثل كاپون آرزو دارد كه از يك فرد رفتاري بزرگوارانه يا صادقانه ببيند و احساس كند كه كسي سر او كلاه نگذاشته يا از او دزدي نمي كند.

رفتار صادقانه لاستيج كاپون را تسليم كرد زيرا خيالي غير منتظره بود.

 

از تمرين كردن اين قانون بر روي كاپونهاي جهان خجالت نكشيد. با يك نمايش بموقع از صداقت، مي توانيد وحشي ترين حيوان را رام كرده و در اختيار خود بگيريد.

 

 

كليدهاي قدرت

 

اساس اغواگري، بر هم ريختن  تمركز حواس است.

 

با پرت كردن حواس افرادي كه مي خواهيد از آنها استفاده كنيد، وقت و زمان كافي براي انجام كارهايي كه آنها توجه ندارند، خواهيد داشت. عملي از روي محبت، بخشش يا صداقت، اغلب قدرتمندترين فرم سرگرم كردن است زيرا شك ديگران را برطرف مي كند. آنها را تبديل به بچه هايي مي كند كه مشتاقانه هر نوع محبتي را مي پذيرند.

 

در چين باستان ضرب المثلي است كه مي گويد: » دست بده داشته باش قبل از اينكه چيزي بگيري. «

 

گرفتن چيزي اگر خصمانه باشد براي قدرتمندان هم خطرناك است زيرا معمولا قربانياناين وقايع و مال باختگان  براي انتقام، نقشه خواهد چيد. همچنين درخواست مؤدبانه و ساده از ديگران نيز ساده لوحانه است.

تا زمانيكه شخص مقابل منفعتي را براي خودش نبيند از خواسته شما سرباز مي زند.

اگر قبل از گرفتن دست بده داشته باشيد، زمينه را براي درخواست شما آماده مي كند.

 

اعطا كردن مي تواند به  فرمهاي مختلفي باشد، يك هديه واقعي، يك عمل بزرگوارانه، يك لطف و محبت پذيرش صادقانه يا به هر صورت ديگر.

 

در اولين برخورد ،انتخاب صداقت بهترين روش است.

 

اولين برداشت از افراد مدت زيادي در ذهن ما مي ماند. اگر شخصي در ابتداي رابطه تان باور كرد كه شما فرد صادقي هستيد، مدت زيادي وقت مي برد تا ديگران او را قانع كنند كه اشتباه مي كند و همين امر به شما مجال هر كاري را مي دهد.

 

» جي گلد « مثل » كاپون « به كسي اطمينان نداشت. در سي وسه سالگي مولتي ميلياردر بود. با حقه بازي و قلدري در سال 1860، در شركت راه آهن » اري   « ۱ سرمايه گذاري كرد و تعداد زيادي سهام خريد.  

پس از مدتي فهميد كه بازار بورس پر از سهام تقلبي شده و او ضرر زيادي كرده است.

در اين حين مردي به نام   » لردجان گوردن « به او پيشنهاد كمك كرد. » گوردن « با استخدام چند متخصص ردپاي جاعلين را پيدا كرده و به » گلد « ثابت كرد كه مقصر اصلي درواقع چند مدير رده بالاي شركت راه آهن » اري « بودند.

» گلد « بسيار سپاسگذار او شد. » گوردن « سپس پيشنهاد كرد كه با » گلد « در راه آهن » اري « مشاركت داشته باشد، او نيز موافقت كرد.

براي مدتي مشاركت آنها در ظاهر موفق بود. دو مرد حالا دوستان خوبي بودند. هر زمان كه  » گوردن « از » گلد «   تقاضاي پول جهت سرمايه گذاري مي كرد، پول را مي پرداخت.

در سال 1873، » گوردن «  ناگهان تمام سهام را زير قيمت فروخت، پولها را برداشت و از نظرها ناپديد شد.

طي تحقيقاتي » گلد « فهميد كه نام واقعي او، » جان كرونينگس نيلد « و بچه نامشروع يك بازرگان دريايي و يك خدمتكار لندني بوده است. اولين حركت صادقانه » گوردن « ، » گلد « را كور كرده بود.

 از ديد گاه سياست مداران ، براي اثبات صداقت لازم است كه چندين عمل صادقانه انجام شود هر چند كه ممكن است كاملاً به هم بي ربط باشند.

 

 

زماني در چين قديم، » دوكويو « ۲ از منطقه » چنگ ۳   « فكر مي كرد كه حالا بهترين وقت است كه بر سلطنت قدرتمند » هيو ۴   « غلبه كند. او در مورد نقشه اش به كسي چيزي نگفت.

دخترش را به عقد شاه هيو درآورد. سپس به وزراي مجلس گفت: من در نظر دارم با ارتش به كشوري حمله كنم به نظر شما به كدام كشور بايد حمله كنيم؟

 

همانطور كه انتظار داشت يكي از وزرا پاسخ داد: بايد به هيو حمله كنيم. او در پاسخ گفت: ولي هيو در حال حاضر يك ايالت خواهر است. چرا شما پيشنهاد مي كنيد كه به آن حمله كنيم؟

 

سپس آن وزير را به خاطر برخورد نامؤدبانه اش مورد بازخواست قرار داد.

 

حاكم هيو از اين جريان مطلع شد و هيچ اقدام احتياطي براي حفاظت در مقابل ايالت چنگ انجام نداد. چند هفته بعد، نيروهاي چنگ به هيو تاختند و آنجا را گرفتند.

 

 متاسفانه در تاريخ بشريت ،صداقت يكي از مهمترين روشها است كه محتاطانه سبب تسليم شدن طرف مقابل مي شود، اما تنها روش نيست. هر نوع رفتار شايسته كه دوستانه باشد، تأثير خواهد داشت.

 

1. Erie                               2. Duke Wu                                 

3. Cheng                           3. Hu

 

شايد بهترين عمل، بزرگواري و بخشش باشد. كم هستند افرادي كه نتوانند حتي از بدترين دشمنانشان هديه را قبول نكنند. پس دادن هديه روش خوبي براي تسليم كردن فرد مي باشد.

هدايا اغلب انگيزه هاي دروني و حركات حيله گرانه را مخفي مي كنند .

 

پيش از سه هزار سال قبل يونانيان براي تصرف دوباره شهر تروا از دريا گذشتند. آنها شهر را محاصره كردند و اين محاصره ده سال طول كشيد. قهرمانان و جنگجويان بسياري مردند بدون اينكه پيروزي به دست آورند.

 

يكي از رهبران يونانيان آنها را جمع كرد و گفت: » ضربه زدن به اين ديوارها را متوقف كنيد. شايد بايد راه حل ديگري بيابيم، راه حلي مفيد. در اينجا بايد فكر را بكار بياندازيم، از نيروي بازو كاري ساخته نيست. «

سپس دستور داد اسب بزرگي بسازند تا سربازان بتوانند درون آن مخفي شوند و سپس اسب را به مردمان تروا هديه دهند. پسر اوديسيوس با اين حيله مخالف بود، او معتقد بود اين عمل غيرانساني است. اما سربازان در انتخاب بين ده سال محاصره، صداقت و مرگ از يك طرف و پيروزي فوري از طرف ديگر، ساختن اسب را انتخاب كردند و به اين ترتيب پيروز شدند و يك هديه، جنگي ده ساله را خاتمه داد.

 

سالها بود كه رومي هاي قديم براي تصرف شهر فاليسكانس ۱ ،اين شهر را محاصره كرده بودند ولي همچنان ناموفق بودند. تا اينكه روزي يكي از ژنرالهاي رومي بنام كاميليوس ۲ مردي را ديد كه تعدادي بچه را به طرف او مي آورد. آن مرد يك معلم سرخانه بود و بچه ها، كودكان ثروتمندان و اشراف زادگان شهر بودند كه به ظاهر براي پياده روي آمده بودند ولي در حقيقت، او قصد داشت آنها را به عنوان گروگان به رومي ها بدهد.

كاميليوس، گروگانها را نپذيرفت و دست و پاي مرد را بست و به كودكان اجازه داد تا او را چوب بزنند و همگي را به شهر بازگرداند.

خودداري كاميليوس از گرفتن بچه ها به عنوان گروگان، مقاومت فاليسكانس را از بين برد و آنها تسليم شدند. ژنرال بدرستي محاسبه كرده بود. او مي دانست كه گروگانگيري پايان جنگ نخواهد بود. با عوض كردن اوضاع، او اطمينان و احترام دشمن را بدست آورد و در جنگ پيروز شد.

 

مهرباني خاص حتي سرسخت ترين ها را رام مي كند. هميشه هدفتان قلب مردم باشد. به ياد داشته باشيد  با برخورد متناسب و با احترام به احساسات مردم مي توانيد يك » كاپون « را به يك بچه خوش باور تبديل كنيد،

در اين راه بايد هوشيار باشيد.

 اگر طرف هاي مقابل به اهداف شما پي ببرند، آگاهي آنها تبديل به عدم اطمينان و تنفر مي شود .

 

زمانيكه » دوك سيين ۳   « از چين مي خواست كه » يو ۴   « را تسخير كند به آنها يك گله اسب اهدا كرد و زمانيكه » ارل چيه ۵   « چين مي خواست كه » چويويو ۶   « را تصرف كند به آنها يك ارابه بي نظير اعطا نمود.                                             ( فيلسوف چيني-قرن سوم قبل از ميلاد     Han-Fei-tzu )  

 

 

 

1.                  Faliscans                    3. Duke Hsien                    5. Earl Chih

2.                  Camillus                     4. Yu                                  6. Ch  Ou-Yu

عكس مسائل فوق

 

 اگر شما سابقه تقلب و حيله داشته باشيد، هر چقدر هم كه صادق باشيد بخشش يا مهرباني تان مردم را گول نمي زند. در حقيقت، تنها توجه به حيله هاي شما بيشتر مي شود. لذا سعي كنبد كه سابقه بدي در بين مردم نداشته باشيد.

 

زمانيكه مردم شما را به عنوان يك متقلب مي شناسند، صادقانه عمل كردن ايجاد شك مي كند. در اين موارد نمي توانيد با صداقت وارد شويد.

 

همانطور كه ديپلمات فرانسوي  » تايران « پيرتر مي شد، شهرتش به عنوان يك فرد متقلب زياد مي شد. در كنگره وبيتا (1815-1814) او داستانهايي باورنكردني تعريف مي كرد و غيرممكن بود آنهايي كه او را مي شناختند داستانهاي او را باور كنند. روزي در جمعي دوستانه گفت كه در تجارت بايد دو طرف كاملاً روراست باشند.

 

زمانيكه درخواست كمك مي كنيد، به سوي علايق افراد برويد نه به طرف حس ترحم يا حق شناسي آنها.

 

اگر شما نياز به كمك يك حامي داريد، هرگز سعي نكنيد كه كمكها و كارهاي خوب گذشته تان را به ياد آوريد چون بالاخره او راهي براي عدم توجه به شما مي يابد. درخواستتان را در رابطه تان كه به سود او هم خواهد بود، مخفي كنيد. او با علاقه مندي به شما جواب خواهد داد، زمانيكه ببيند چيزي هم عايد خودش مي شود. مطالبي را كه در اين بخش مي خوانيد مربوط به تجربيات افرادي است كه در طول تاريخ در راه دستيابي به قدرت اجتماعي دجار فراز و نشيب هاي مختلف شده اند.

در فرهنگ هاي غربي مكتبي به نام ماكياوليسم وجود دارد كه رسيدن به قدرت را از هر راهي كه ممكن است توجيه مينمايد.اين مكتب براي بسياري از سياست مداران غربي كاربرد خاص دارد و بسياري از آنها دقيقا از اين مكتب پيروي مي نمايند.ازسوي ديگر مكاتب شرقي خصوصا دين مبين اسلام بر اين ديد گاه استوار است كه : مومن بايد همه كارهايش را براي رضاي خدا انجام دهد.اين ديدگاه غني كه از دستورات الهي نشات گرفته است ، مسلمانان را ملزم ميسازد كه همه سياست هاي خويش را بر پايه احكام قرآني پايه ريزي نمايند و به آن عمل نمايند .

بر اساس همين ديدگاه است كه مسلمانان سياست را در خدمت دين ميگيرند و از آن به عنوان يك وسيله ،نه هدف استفاده ميكنند.ولي يك نكته را نبايد از ياد برد.در عصر كنوني كه فرهنگ غربي با همه قدرت خويش ميكوشد تا ابتكار عمل سياست جهاني را در دست بگيرد،آگاهي از مكاتب آنها براي برخورد مناسب تر با آنها امري اجتناب ناپذير ميباشد.در مقالات زير كه از سوي يك نويسنده غربي نوشته شده است انواع مختلف ترفندهاي دستيابي به قدرت و حذف حريفان به شيو ه هاي مختلف با ذكر مدارك تاريخي مطرح شده است . برخي از اين سياست ها درتاريخ ادبيات اسلامي و آموزش هاي ديني ما وجود دارند وبرخي ديگر در نقطه مقابل ما ميباشند. در هر صورت براي شناسايي اين سياست ها بايد به مكاتب آنها رجوع نمود.

اين ترفند ها دير زماني است كه ازسوي آنها اجرا ميشوند و ما مي خواهيم از آنها با خبر شويم تا در زمان وقوع واقعه غافلگير نشويم.

ما قضاوت درستي يا نادرستي اين مطالب را به عهده خوانندگان محترم ميگذاريم.

از شما مي خواهيم پس از مطالعه اين مطالب نظر خود را به آدرس اي ميل ما ارسال نماييد.در صورتي كه مايل نيستيدكه مطالب شما در سايت درج شود ، لطفا در پيام خود قيد نماييد. با تشكر

Adress:

Iran_zamin_parsian@yahoo.com  

 

 

 

چگونه قدرتمند شويم:

((راه هاي كسب قدرت))

 

 

براي همه انسانها دستيابي به قدرت با احساس لذت بخشي همراه است.هيچكس نمي خواهد كه بعنوان فردي ضعيف و ناتوان در جامعه زندگي كند.از سوي ديگر دستيابي به قدرت براي همگان، امري ساده نيست و بعضي ها براي كسب قدرت راه هاي نادرستي را انتخاب مي كنند كه از آنها چهره خشن و نامطلوبي را به تصوير مي كشد.

در طول تاريخ زندگي بشر، هميشه افرادي بوده اند كه دوروبر پادشاهان، امپراطورها، رهبران و ملكه هابه دنبال كسب قدرت بودند. آنها براي اين تكاپو مجبور بودند كه به اربابان خود خدمت كنند، ولي در اين وادي بسياري از آنها مورد غضب ساير اطرافيان قرارگرفته وخطرات شديدي را متحمل مي شدندكه بعضاً به از دست دادن جانشان منتهي مي شد.از اين رو آنها براي دستيابي به قدرت مجبور بودند كه بصورت پنهاني به كوشش خود ادامه دهند.در بازي قدرت حتي افراد بسيار ماهر مجبورند كه خود را در برابر حسادت زيردستان خود محافظت نمايند چون هر لحظه بيم آن مي رفت كه آنها او را از صحنه خارج كنند.

در طول تاريخ افراد موفق دريافته اند كه همه برنامه هاي خود را در امر كسب قدرت » به طور غيرمستقيم « اجرا نمايند و اگر بخواهند ساير حريفان خود را از صحنه كنار بزنند بايد به گفته ناپلئون » دستان آهنين خود را در دستكش هاي مخملي نهاده و شيرين ترين لبخندها را بر لب داشته باشند « آنها با » اغواگري « ، » فريبندگي « و روشهاي پنهاني هميشه در چند مسير به پيش مي تاختند. زندگي در صحنه هاي پررقابت » قدرت « فقط يك بازي پايان ناپذير است كه به » تفكر تاكتيكي « و حوصله بسيار نياز دارد.

امروزه هر قدمي را كه براي كسب قدرت برمي داريم، بايستي رنگ و بوي تمدن، آزادي خواهي، عدالت، جامعه پسند و جوانمردانه داشته باشد.

در اين بازي جسورانه اگر طوري عمل نمائيم كه در نظر رقباي ما، كاري ساختگي جلوه نمايد بزودي توسط آنها از صحنه خارج خواهيم شد و دوره اقتدارمان خيلي زود به سرخواهد رسيد.

در صحنه قدرت، افراد موفق كساني هستند كه با القاي باورهايي به ديگران آنها را همسو با اهداف خودشان به حركت وادارند. شما مي توانيد ديگران را بدون آنكه خودشان متوجه شوند به خود وابسته نماييد و اين يكي از رموز موفقيت شما در دنياي كنوني خواهد بود.

بسياري از مردم اظهار مي كنند كه جستجوي راه هايي براي قدرت از تفكرات شيطاني، قديمي و غير متمدن است.ولي اگر با دقت بيشتري به اعمالشان در جامعه توجه نماييد در ميابيد كه خود آنها از ماهرترين افراد براي كسب قدرت در جامعه شما به شمار مي آيند و هم اكنون هم افراد قدرتمندي هستند .

اين افراد ظاهراً اينطور وانمود مي كنند كه در صحنه قدرت، آدمي ضعيف و ناتوان هستند و علاقه اي به اين كار ندارند. ولي اين كار نمايشي بيش نيست و جزو سياستهاي مؤثر است كه بيشتر آنها براي كسب قدرت از آنها بهره مي برند.

بعضي از مردم عقيده دارند كه در جامعه بايستي با همگان صرفنظر از شرايط و قدرتشان بطور يكسان برخورد شود ولي خود اين تفكر نيز يك بازي سياسي بيش نيست چونكه افراد بشر هر كدام نقاط ضعف و قدرت خاص خودشان را دارند كه برخورداري مساوي از امكانات جامعه بدون در نظر گرفتن لياقتهاي آنها كاري غير عادلانه است.

بيشتر افرادي كه اين شعار را در جامعه اشاعه مي دهند، بدشان نمي آيد كه در كسب قدرت از ديگران پيشي بگيرند.دسته اي از افراد جامعه دوست دارند كه با صداقت و درستكاري و رك گويي به زندگي ادامه دهند ولي بايستي گفت كه صداقت و راستگويي آنها ممكن است براي بسياري از همتايان آنها مضر و خطرناك بوده و ممكن است دردسرهاي زيادي برايشان ايجاد نمايد.

بايد بدانيد هر چقدر هم راستگو وصديق باشيد، ديگران فكر مي كنند كه در پشت گفته هايتان حتماً اهدافي نهفته است كه قطعاً به سود خودتان خواهد بود.راستي چرا اينطور است؟

چون در صحنه قدرت افراد بيشماري  بوده اند كه از لغت » صداقت « و » جوانمردي « براي فريب و اغواي ديگران سود برده اند.

آنها براي كسب قدرت، خود را در برابر ديدگاه سايرين، فردي صديق، درستكار و خيرانديش معرفي كرده اند. » تظاهر به صداقت و راستي « خود روشي مرسوم براي دستيابي به قدرت است.

نكته ديگر اينكه ، حتي معصوم ترين افراد جامعه هم به دنبال راهي براي گذران بهتر زندگي خود هستند.حتي كودكان هم از روي غريزه خود به ترفندهايي دست مي زنند كه شرايط زندگي خود را در  خانواده و محيط اطراف خود بهتر نمايند.

لذا باز هم مي گوييم » آنهايي كه خود را در جامعه فردي صديق و مترقي و درستكار معرفي مي كنند، ممكن است بسياري از صفات نيك فوق را نداشته باشند «

حال كه ما در اين دوره زندگي مي كنيم، چاره اي جز اين نداريم كه در ابن بازي قدرت شركت نماييم.

هر فردي در اين جامعه در هر درجه تحصيلي، شغلي و مهارتي كه باشد، بايستي براي گذران زندگي خود و خانواده اش در اين بازي شركت كند و چاره اي جز اين ندارد.

دنياي كنوني، چون بارگاهي است كه همگان در آن به دنبال كسب قدرتي براي خود مي باشند.بي قدرتي و هر آنچه كه سبب اين امر مي شود پديده هايي نفرت انگيز هستند.

بنابراين بجاي قلم فرسايي درباره مضرات قدرت طلبي، بهتر است خودتان طعم قدرت را بچشيد.

مطمئن باشيد در اين دنيا كسي نيست كه به دنبال كسب قدرت نباشد.

هر چقدر بهتر در راه كسب قدرت پيشرفت كنيد، دوستان بهتر، زندگي بهتر، همسر بهتر و شخصيت مقبول تري نصيبتان خواهد شد.

شما مي توانيد كاري كنيد تا ديگران درباره خودشان احساس بهتري داشته باشند و مايه دلخوشي آنها شويد، آنهااز اين طريق به شما وابسته شده و خواهان حضور شما در جمع خود خواهند شد.

حال كه از بازي قدرت نمي توانيد فرار كنيد، بهتر است در اين بازي جزو بهترين ها باشيد.

 

يادگيري (( بازي قدرت))

 

براي آموختن بازي قدرت، بايد با ديد خاصي به جهان اطراف خود بنگريد.قبل از همه بايد احساسات خود را كنترل نماييد.

پاسخ احساسي به شرايط موجود، همچون سدي است كه مانع دست يابي ما به قدرت مي شود. اين حركت اشتباه تاوان بسيار سنگيني دارد كه خيلي بيشتر از لذت روحي آن است.

احساسات سبب تيرگي شعورتان مي شوند و اگر شما نتوانيد شرايط اطراف خود را به وضوح ببينيد، نمي توانيد خود را در برابر آنها نموده و آنها را تحت كنترل خود درآوريد.

» عصبانيت « مخرب ترين پاسخ روحي است، چون از جمله احساساتي است كه بيشتر از احساسات ديگر چشمتان را به روي وقايع مهم زندگي تان مي بندد. اگر عصباني باشيد نمي توانيد شرايط اطراف را تحت كنترل خود درآوريد و ديگر اينكه بهانه اي در دست حريف خود خواهيد داد.

به گفته يكي از بزرگان علم سياست:

» اگر مي خواهيد دشمني را كه به شما آسيب رسانده از دور خارج كنيد، بهتر است به جاي نشان دادن عصبانيت خود به او، با او از در دوستي وارد شويد «

» عشق « و » تاثيرپذيري « نيز از موارد بازدارنده در امر كسب قدرت مي باشند. اين عوامل چشم شما را براي ديدن حقايق كور مي كنند و سبب مي شوند كه بسياري از خطرات از ديد شما دور بمانند.

البته شما قادر نيستيد عاشق نشويد، ولي بايد دقت كنيد كه در وضعيت مناسبي، عشق خود را ابراز نموده و مهمتر از همه اينكه، عشق نبايد اهداف و طرح هاي شما را تحت تاثير قرار دهد.

» كنترل احساسات « به اين معني است كه شما قادر باشيد خود را از اين زمان جدا نموده و به گذشته و آينده بيانديشيد. براي مقابله بهتر با خطرات احتمالي، شما بايد در آن واحد بتوانيد به گذشته و آينده خود بيانديشيد.

هيچ چيزي نبايد شما را غافلگير كند.خوش بيني در بعضي موارد كار ساده لوحان است.هيچ چيزي نبايد شما را غافلگير كند و شما بايد قادر باشيد كه هر واقعه اي را از قبل پيشگويي كنيد.

هر چه افق ديد شما وسيعتر باشد، قدم هاي مفيدتري خواهيد برداشت و به قدرت بيشتري خواهيد رسيد.در نگاه خود به گذشته لازم نيست كه از تلخي و ناكامي هاي خودتان ياد كنيد.اين كار اثر منفي در كار شما خواهد داشت.فراموشي موهبتي است كه مي توانيد به موقع از آن بهره مند شويد و اين ناكامي ها و تلخي ها را به فراموشي بسپاريد.

بايد يدانيم كه هدف اصلي از يادآوري گذشته، آموزش است.ما براي اين به تاريخ مراجعه مي كنيم كه از گذشتگان خود عبرت بگيريم.در بسياري از وقايع تاريخي، درسهاي باارزشي نهفته است.

از اين رو با نگاهي به گذشته مي توانيد با ديد روشنتري به دوروبر و دوستان خود بنگريد.تاريخ گذشتگان دانشگاهي پرارزش است كه درسهاي آن براي طالبان قدرت بسيار حياتي است، چون از تجربيات انسانها سخن مي گويد.

اگر به گذشته خود مي نگريد، با نگاهي به اشتباهات خود اين كار را شروع كنيد. به مواردي فكر كنيد كه بيشتر از همه سبب به عقب انداختن شما شده است.لازم نيست با ديد احساسي به گذشته خود بنگريد.

 

پس از آنكه به اشتباهات قبلي خود پي برديد، بايد به خود بگوئيد:

» من ديگر اين اشتباه را تكرار نخواهم كرد «.

» من ديگر به اين دام نخواهم افتاد «.

 اگر بتوانيد با اين روش خودتان را ارزيابي كنيد، خواهيد آموخت كه چگونه آن عوامل مخرب را از سر راهتان برداريد.اين همان مهارتي است كه در تمام عمر به دنبال آن بوديد.

در صحنه بازي قدرت بايد هنر پيشه خوبي باشيد، بايد بياموزيد كه در شرايط مختلف، ماسكهاي گوناگوني را به چهره بزنيد و كوله باري از ترفندهاي اغوا كننده به همراه داشته باشيد.

در نظر شما نبايد اغواي ديگران امري غير اخلاقي و ناپسند باشد. در تمام روابط بين انسانها، درجات مختلفي از فريبندگي نهفته است و همين خصيصه است كه انسان را از حيوانات متمايز مي كند.در اساطير يونان باستان و ساير مكاتب، هميشه عواملي اغواگر بوده اند كه سبب تغييرات مهمي در سرنوشت يك قوم شده اند.

در اين برهه از زمان افراد مختلف، لغت اغواگري را در پوششي از لغات آبرومندانه تر پنهان مي كنند. آنها از هدايت، خيرانديشي، نيكبختي و نصيحتهاي سودمند به جاي لغت اغواگري استفاده مي كنند ولي بايستي گفت كه در نهايت قصدشان اين است كه ديگران را به راه دلخواه خودشان متمايل كنند و در نهايت به قدرت بيشتري برسند.

در دنياي كنوني، اغواگري و فريبندگي الزاماً به صورت يكي از هنرهاي مؤثر روابط انساني و به عنوان قوي ترين سلاح در بازي قدرت در جوامع انساني مي باشد.

براي مهارت در هنر اغواگري بايد ياد بگيريد كه در هر لحظه چهره اي مناسب را از خود ارائه دهيد، بايد بتوانيد مقاصد خود را تا آنجا كه ممكن است از ديگران پوشيده نگهداريد و ياد بگيريد كه چگونه از ديگران براي پيشبرد اهداف خود بهره ببريد.

شما با بازي با چهره هاي ساختگي خود در صحنه قدرت، با هنرمندانه ترين روش، بازي را به نفع خود خاتمه خواهيد داد ولي براي استفاده از اين سلاح بايد درسهاي خود را به خوبي فرا بگيريد.

چرا كه اگر نتوانيد اين بازي را تا آخر به پيش بريد، خودتان به دام خواهيد افتاد.پس بايد در قدم اول فردي صبور باشيد.

» صبر « شما را از اقدام به كارهاي مخرب محافظت مي كند.

» صبوري « نيز مانند » كنترل احساسات « يك مهارت است كه به خودي خود به آن نمي رسيد و بايستي آن را فرا بگيريد.

به قول پيشينيان » صبر يك عطيه خداوندي براي كساني است كه بجز وقت چيز ديگري ندارند. «

از طرف ديگر، بي صبري سبب مي شود كه شما را انساني ضعيف نشان دهد.

» قدرت « يك نوع بازي است و نمي تواند زياد تكرار شود.در بازي شما نمي توانيد حريفتان را از روي مقصودش بشناسيد، بلكه بايد به تأثير عملكردهاي آن توجه نماييد.

شما بايد اهداف و قدرت حريفانتان را از روي آنچه كه حس مي كنيد و » مي بينيد « ارزيابي كنيد.

 

زندگي در اين جهان به يك بازي براي قدرت تبديل شده است.حريفتان روبروي شما مي نشيند، هر دوي شما مثل آدمهاي مبادي آداب و متمدن و با فرهنگ برخورد مي كنيد. با يك هدف، بازي خود را آغاز مي كنيد و با آرامش تمام به حريفتان مي نگريد. بايد به چشمانتان بياموزيد كه نتايج هر حركتي از سوي حريفتان را ارزيابي نمايند. نبايستي تحت هيچ شرايطي كنترل خود را از دست دهيد.

نيمي از مهارت شما در بازي قدرت مربوط به كارهايي است كه نبايستي انجام دهيد . براي كسب اين مهارت شما بايد ببينيد كه  » بهاي انجام هر كاري تا چه حد است. «

به قول » نيچه « :

بعضي وقتها، ارزش يك چيز بر اين اساس نيست كه چه چيزهايي را مي توان با آن به دست آورد، بلكه بر آن اساس است كه چه بهايي بايد براي آن بپردازيم.

شما ممكن است به يك هدف ارزشمند برسيد ولي بايد بدانيد كه بهاي آن چقدر است؟

اين موضوع را بايد در همه موارد در مواقعي كه با ديگران همكاري مي كنيد و يا در مواقعي كه به ياري ديگران مي شتابيد در نظر داشته باشيد.

نكته پاياني در بازي قدرت اين است كه شما زمان كوتاهي را در اختيار داريد و انرژي شما نيز محدود است. بهتر است زمان ارزشمند خود و يا قدرت فكري خود را در كارهايي كه مربوط به شما نمي شوند صرف نكنيد، چون بهاي اين كار براي شما گران تمام خواهد شد. 

 

 

درس اول

- روش دستيابي به قدرت

 

- هرگز از رئيس خود پيشي نگيريد

        ·           هميشه سعي كنيد آنهايي كه در مقام بالاتر از شما هستند، احساس برتري را در خود حس كنند.

        ·            سعي نكنيد كه براي راضي و خشنود كردن آنها بيش از اندازه خود را باهوش و متكبر نشان دهيد، زيرا در اين صورت نتيجه عكس خواهيد گرفت و آنها در مقابل شما احساس ترس و ناامني خواهند كرد.

        ·           سعي كنيد رؤساي شما درخشان تر از آنچه كه هستند، به نظر برسند. با اين روش شما به قله هاي قدرت خواهيد رسيد.

 

روايت اول

در اوايل دهه 1600  ميلادي، گاليله، منجم و رياضيدان ايتاليائي براي پيشرفت در كارش، احتياج به حمايت فرمانروايان عصر خود داشت. بنابراين مانند همه دانشمندان عهد رنسانس، تصميم گرفت كه اختراعات و كشفيات خود را به آنها تقديم كند.

او يك ابزار نظامي را كه خودش اختراع كرده بود، به فرمانرواي گونزاگا ( Gonzaga ) و سپس كتابي را كه در خصوص روش استفاده از آن وسيله نوشته بود به مديسيس ( Medisic ) ديگر فرمانرواي منطقه هديه نمود.

با اين روش گاليله توانست، نظر هر دو فرمانروا را به خود جلب و آنها را خشنود سازد و دانشجويان بيشتري را براي آموزش به گرد خود جمع كند.

با آنكه اختراع گاليله در زمان خود، بسيار ارزشمند بود فرمانرواها به جاي پول نقد، به او هديه هاي

بي ارزش مي دادند كه در شأن اختراع او نبود و گاليله مجبور بود كه تمام عمر به آنها وابسته باشد و زندگي نامطمئني را بگذراند. بنابراين او به فكر راه حل بهتري افتاد.

در سال 1610 ميلادي گاليله، اقمار ستاره ژوپيتر را كشف كرد. او اين بار بجاي اينكه كشفيات خود را بين چند فرمانروا قسمت كند، تصميم گرفت فقط به فرمانروا مدسيس توجه كند.

او مدسيس را به يك دليل انتخاب كرده بود:

بنيانگذار سلسله مديسي » كاسيموي اول « ( Casimo-I ) چهار پسر داشت. يكي از پسران به نام » كاسيموي دوم « پس از مرگ پدر بر تخت سلطنت نشسته و فرمانرواي زمان گاليله بود.

سياره ژوپيتر نيز چهار قمر داشت كه به دور آن مي چرخيدند. گاليله اعلام كرد كه در زمان به سلطنت رسيدن » كاسيموي دوم « ستاره هاي روشني (چهار قمر ژوپيتر) در آسمان پديدار شدند. اين چهار ستاره همان چهار فرزند فرمانروا » كاسيموي اول « هستند كه به دور پدر خود (سياره ژوپيتر) مي چرخند.

ژوپيتر و چهار قمر آن همان خانواده سلطنتي هستند كه فرمانروايي منطقه را به عهده دارند.

او پس از اهداي كشف بزرگ خود به خانواده سلطنتي، يك مهر با نشان ژوپيتر و چهار قمرش كه به زيبائي با شكل يك ابر تزئين شده بودند را به پادشاه » كاسيموي دوم « هديه كرد.

پادشاه نيز گاليله را به مقام فيلسوف رياضيدان رسمي دربار منصوب كرد و حقوق ماهيانه بسيار زيادي برايش مقرر كرد.

براي دانشمندي چون گاليله، اين بهترين راه براي گذران زندگي و رهايي هميشگي از درماندگي و فقر بود.

 

 

تفسير

گاليله با يك روش جديد توانست به اهداف بسياري دست يابد.

علت اين موفقيت چه بود؟

پادشاهان و بزرگان دوست دارند، هميشه درخشان تر از ديگران در جامعه جلوه كنند. آنها اهميتي به دانش حقايق علمي و اختراعات جديد نمي دهند، بلكه فقط به نام و نشان و اعتبار خودشان اهميت مي دهند.

گاليله با اين ترفند توانست، اعتبار فرمانروا را تا حد آسمانها بالا ببرد. او بجاي آنكه خود را ناثر و خلاق تر

از فرمانروا جلوه دهد، جاي خود را به فرمانروا داد و با اين حيله هم خود را از كينه و حسد پادشاه در امان نمود و هم به مكنت و راحتي بسيار دست يافت.

 

 

كليدهاي قدرت :

در اين دنيا هر كس در هر درجه و مقامي كه باشد، احساس ناامني مي كند. شما با نمايش هوش، مهارت و تجربه خود، حسد، ترس و كينه بسياري از بزرگان را نسبت به خود برمي انگيزيد.

نبايد كاري كنيد بزرگان جامعه، در مقابل شما احساس ناامني و در مقابل قدرت خلاقيت شما احساس حقارت كنند. بلكه بايد فكر كنند، پيشرفت شما به سود آنان خواهد بود.

آنها بايد به اين نتيجه برسند كه حضور شما در كنار آنان سبب امنيت بيشتري مي شود.

يكي از كارهاي اشتباه افراد باهوش و مبتكر اين است كه با نشان دادن هوش و زكاوت خود به رؤساي خودشان، مي خواهند جايگاه خود را در كنار او تثبيت كنند، غافل از اينكه طرف مقابل ممكن است در مقابل آنها احساس حقارت و ناامني كرده و به سرعت جاي آنها را با افراد كم هوش تر و كم خطرتر تعويض ميكند  تا از شرش خلاص شود. 

 

 

روايت دوم

نيكلاس فوكه در سالهاي اوليه حكومت لوئي چهاردهم، وزير امور مالي بود.او مردي عياش و پول پرست و عاشق مهمانيهاي مجلل، زنان زيبا و شعر بود. وي از مردان باهوش و بانفوذ دربار پادشاهي به شمار مي رفت. هنگاميكه ژول مازارين نخست وزير وقت، در سال 1661 فوت كرد، فوكه انتظار داشت نخست وزير بعدي او باشد. اما پادشاه هرگز وي را به اين مقام برنگزيد.

اين مسئله و چند عامل مشابه ديگر،فوكه را به اين فكر انداخت كه شايد از چشم پادشاه افتاده است. بنابراين تصميم گرفت با برگزاري مهماني باشكوه، توجه لوئي چهاردهم را دوباره نسبت به خود جلب كند.مهماني در ظاهر به افتخار به اتمام رسيدن ساختمان قصر ولوديكونت برگزار مي شد. اما در حقيقت براي جلب توجه مهمان افتخاري خود، يعني پادشاه بود.

مشهورترين اشرافزادگان و بزرگترين متفكرين عصر، چون لافونتن،لاروشفوكول و مادام دوسوين در مهماني حضور داشتند.مولير نمايش نويس معروف،  به افتخار اين جشن نمايشنامه اي نوشت كه خود نيز در آن ايفاي نقش مي كرد.

ميز شام با انواع غذاهاي لذيذ و اشتها برانگيز مشرق زمين، كه قبلاً هرگز كسي در فرانسه آن را نچشيده بود تزئين شده بود و صداي روح نواز موزيك به هنگام صرف غذا شنيده مي شد.

پس از شام، فوكه شخصاً پادشاه را براي گردش در ميان باغهاي قصر همراهي كرد. باغچه ها به شكل منظم اشكال هندسي، تزئين شده بودند. در اطراف آب نماها، نمايش آتش بازي برپا بود و پس از آن نمايشنامه مولير به روي صحنه رفت.

تمامي مدعوين معتقد بودند كه اين به يادماندني ترين مهماني است كه در آن شركت كرده اند.

روز بعد، دارتانيان (سرتفنگجي پادشاه) فوكه را به جرم دزدي از خزانه كشور دستگير كرد.(دزديهايي كه در حقيقت به دستور پادشاه انجام شده بود).در دادگاه فوكه مجرم شناخته شد و به دورافتاده ترين زندان فرانسه، واقع در كوه هاي پيرنه تبعيد شد. محلي كه بيست سال آخر عمرش را در تنهايي و انزوا سپري كرد.

لوئي چهاردهم » پادشاه خورشيد « مردي مغرور و متكبر بود و دوست داشت هميشه، در مركز توجه ديگران قرار بگيرد.

او وزارت امورمالي را به ژان پاپسيست كوبر داد. كوبر به خساست و ترتيب دادن مهمانيهاي كسل كننده معروف بود. كوبر اموال خزانه دولت را در اختيار پادشاه قرار داد و لوئي چهاردهم توانست، قصري باشكوه تر از قصر فوكه، يعني قصر ورساي را بسازد.

 او در ساختن قصر همان معماران، دكوراتورها و طراحان كه قصر فوكه را ساخته بودند به كار گرفت.

شاه چنان مهمانيهاي باشكوهي در ورساي برگزار مي كرد كه هزينه يكي ازر اين جشنها از هزينه آزادي فوكه بيشتر بود.

بيائيد دوباره موقعيت را بررسي كنيم:

فوكه مهماني مجللي به طمع جلب توجه پادشاه و نشان دادن وفاداري و محبت خويش نسبت به ايشان، برگزار كرد. تصور مي كرد با اين حركت به پادشاه ثابت مي كند كه شخصي مناسب براي تصدي نخست وزيري است. اما تعريفها و ستايشهاي مدعوين از مهماني او موجب رنجش پادشاه شد. شاه فكر مي كرد كه وزير امورماليش مي خواهد ثروت و قدرتش را به رخ او بكشد. با اين بهانه، پادشاه شخصي را كه موجب نگرانيش شده بود، كنار زد و از شرش خلاص شد.

اين سرنوشت همه كساني است كه ندانسته غرور رئيس خود را جريحه دار كرده وباعث مي شوند كه آنها نسبت به بزرگي خود دچار شك و ترديد شوند.

در ابتداي شب فوكه در اوج قدرت بود و در انتهاي شب در حفيض ذلت.

        ·          هرگز تصور نكنيد چون رئيستان به شما علاقه مند است،مي توانيد هر كاري دلتان مي خواهد انجام دهيد.

 

در اواخر قرن شانزدهم در كشور ژاپن » سن نوريكيو « بسيار مورد علاقه و اطمينان امپراطور » هيديوشي « بود. او از بزرگترين هنرمندان عصر خود و از اعتبار خاصي در كشور برخوردار بود.

ريكيو در سال 1591 دستگير و به دستور امپراطور اعدام شد.

علت بدبختي ناگهاني او چه بود؟

او مجسمه اي چوبي كه صندل به پا داشت (نشانه اشرافيت) را از خود ساخته و در مهمترين معبدي كه در دروازه هاي قصر امپراطور بود، به طوري كه همگان ببينند قرار داد.

او فراموش كرده بود كه خودش به اين مقام نرسيده، بلكه امپراطور او را به اين قدرت رسانيده است.

تفكري اشتباه كه به قيمت جانش تمام شد.

 

 

چگونه با رؤساي خود برخورد كنيم؟

درس اول-هرگز در ظاهر از رئيس خود پيشي نگيريد و سعي نكنيد كه در مقابل ديگران، خود را باهوش تر از او نشان دهيد. اين كار بسيار خطرناك است.

رئيس خود را به اصطلاح » باد « كنيد تا بزرگتر از آنچه هست به نظر برسد. اما هرگز در مقابل همكاران خود و به صورت علني از رئيستان تعريف و تمجيد نكنيد. زيرا ممكن است مورد غضب آنها قرار بگيريد.

اگر شما باهوش تر از رئيس خود هستيد، كاري كنيد كه او باهوش تر از شما به نظر برسد. اينطور وانمود كنيد كه هنوز آدمي ناپخته هستيد و به تجربيات او نياز داريد.

» اشتباهات بي خطري « را در حين كار مرتكب شويد و از رئيس خود، براي حل آنها كمك بخواهيد. رؤسا

عاشق اين درخواستها هستند.

اگر ايده هاي نو و خلاق تري نسبت به رئيس خود داريد، در ملأ عام اين ايده ها را به او نسبت دهيد. اين طور وانمود كنيد كه گفته هاي شما الهام گرفته از گفته هاي اوست.

هرگز كاري نكنيد كه او در مقابل شما احساس حقارت كند.

كاري كنيد كه در ديد مردم، چون خورشيدي بدرخشد و مركز توجه ديگران باشد.

او خودش خواهد فهميد كه تمامي اين شكوه را از شما دارد و بيش از پيش به شما وابسته خواهد شد و بدون شما احساس ترس و ضعف خواهد كرد.

 

 

 

در چه مواقعي مي توان بر رؤساي خود پيشي گرفت؟

تنها در يك حالت اين كار امكان پذير است:

زماني كه رئيس شما چون خورشيدي كه غروب مي كند، رو به افول است. در اين مواقع در لحظه هاي كليدي اعتبار او را خدشه دار كنيد و بصورت غير مستقيم باعث كاهش قدرت او شويد. اگر باز هم مصرانه بر قدرت خود مي خواهد تكيه زند، بايد صبور باشيد.

به هر حال سقوط خواهد كرد و اگر درست بازي كنيد، شما برنده خواهيد شد.

در درسهاي بعدي اين نكته را خواهيد آموخت.

روانشناسي قدرت (درس دوم )

 

همانگونه كه گفته شد ، آگاهي از رموز ارتباط عمومي متداول در جهان كنوني براي هر فردي كه ميخواهد در عرصه بين المللي به فعاليت بپردازد ، امري الزامي است .

(روانشناسي قدرت ) گفته شد، بسياري از مطالب اين سري مقالات ممكن است از ديدگاه جامعه شناسي منتسب به مكتب ماكياوليسم باشد ولي از ديدگاه مديريت در حال حاضر به عنوان (علم مديريت و اداره سازمانها ي خصوصي و دولتي و چكونگي برقراري روابط عمو مي با زير دستان و بالا دستان در ادارات و سازمان هاي خصو صي و دولتي ) در بسياري از دانشگاه هاي جهان برا ي دانشجويان رشته هاي مديريت  و علوم سياسي تدريس ميشود.نياز ما به آگاهي از چگونگي برخورد با فرهنگهاي غربي و آشنايي با علوم استراتژيك ما را ملزم مي سازد كه از اين آموزشها بر خوردار شويم تا در زمان  مقتضي بتوانيم واكنش هاي سريع و موثري را از خود ارايه دهيم و غافلگير نشويم .

ما اميدواريم كه تا اندازه اي بتوانيم شما را با ديدگاه هاي كهن غربيان در امر حكمراني و رموز مديريت در سازمانها آشنا نماييم .

درس دوم :

 

ياد بگيريد كه ديگران را وابسته به خودتان نگاه داريد

 

قضاوت:

براي آنكه استقلالتان را حفظ كنيد، بايد هميشه مورد نياز و خواست ديگران باشيد. هر چقدر ديگران به شما اتكا كنند، آزاديتان بيشتر خواهد بود. مردم را براي خوشبختي و سعادتشان متكي به خود سازيد و از هيچ چيزي نترسيد. هرگز به آنها به اندازه اي ياد ندهيد كه بتوانند بدون شما كارشان را انجام دهند.

 

روايت اول

در قرون وسطي، سربازي مزدور كه نامش در تاريخ ثبت نشده است، شهر » سيينا « ۱  را از دست متجاوزان خارجي نجات داد. شهروندان سيينا چگونه مي توانستند مزد او را بدهند؟ هيچ مقدار پول يا افتخاري قابل مقايسه با آزادي شهر نبود.شهروندان در اين فكر بودند كه او را حاكم شهر كنند، اما حتي اين كار هم در برابر خدمت بزرگ او هيچ بود. سرانجام يكي از اهالي شهردر مقابل ديگران ايستاد و گفت:

» بيائيد او را بكشيم و سپس او را به عنوان حامي مقدس پرستش كنيم. «

و آنگاه مردم شهر آنچنان كه شايسته او بود، از وي تشكر و قدرداني كردند.

» كنت كارماگنولا « ۲  يكي از شجاعترين و موفقترين افراد عصر خود بود. او مورد علاقه مردم و از شهرت و افتخار زيادي برخوردار بود. در سال 1442 پس از طي سالها كه درگير جنگ با فلورانس بودند، ناگهان به ونيز احضار شد.

غروب آنروز قرار بود براي خوردن شام به قصر حاكم برود. در راه كاخ، متوجه شد كه او را به مسير ديگري غير از مسير هميشگي مي برند. در حاليكه از پل مشهور » سايس « ۳   مي گذشتند با تعجب فهميد كه او را به سياهچال مي برند. او به يك تهمت ساختگي متهم شد و روز بعد در » پيازاسان ماركو « ۴  در مقابل ديدگان وحشت زده مردم، سر از تنش جدا شد.

 

تفسير

بسياري از سربازان بزرگ دوره رنسانس در ايتاليا به چنين سرنوشتي همچون حامي مقدس سيينا و كنت كارماگنولا دچار شدند. آنها به خاطر فرماندهانشان در جنگها شركت كرده و پيروز مي شدند.

اما تنها چيزي كه نصيب آنها مي شد، تبعيد، زنداني شدن و يا اعدام بود. مشكل آنها ناسپاسي و يا نافرماني نبود بلكه سربازان بي شمار ديگري به شجاعت و توانائي آنها وجود داشتند كه مي شد جايگزين آنان گردند.

با كشتن آنها چيزي از بين نمي رفت. هر چه مسن تر مي شدند، قوي تر شده و پول بيشتري براي كارهايشان درخواست مي كردند. بنابراين بهتر بود كه، آنها را از صحنه خارج كنند و سربازان ارزانتري به خدمت بگيرند.

 

1. Siena                                               3. Sighs

2. The count of Carmagnola               4. Piazza San Marco

اين، سرنوشت كنت كارماگنولا بود. شخصي كه شروع كرده بود تا مستقل و گستاخانه عمل كند. او قدرتش را بكار گرفته بود بدون اينكه مطمئن باشد كه آيا وجودش واقعاًحياتي است؟

اين چنين است سرنوشت كساني كه ديگران را وابسته به خود نمي سازند. دير يا زود شخص ديگري مي آيدكه مي تواند كارهاي او را به همان خوبي انجام دهد. شخصي جوانتر،سرحالتر، ارزانتر وكم خطرتر.

 

سعي كنيد تنها كسي باشيد كه مي تواند كارها را انجام دهد. سرنوشت كساني كه شما را به خدمت گرفته اند  را طوري به خودتان مرتبط سازيد كه آنها نتوانند از شر شما خلاص شوند.

در غير اينصورت شما روزي مجبور مي شويد كه از پل » سايس «  گذر نمائيد و از دور خارج شويد.  

 

 

روايت دوم

در سال 1817  زمانيكه » اتوفون بيسمارك « ۱  در مجلس پروس (آلمان قديم) نماينده شد، سي ودو سال سن داشت و هيچ دوست و پشتيباني نداشت. اوبراي كسب حمايت از بين گروه هاي مجلس هيچكدام از گرو ه هاي مجلس را انتخاب نكرد، بلكه در كمال تعجب پادشاه فردريك ويليام چهارم را برگزيد. انتخاب عجيبي بود، زيرا قدرت پادشاه از تمام گروه ها در مجلس كمتر بود.

پادشاه مردي ضعيف و بي ثبات و در حقيقت بي اراده بود و بيسمارك در همه موارد متضاد او بود. با اين وجود شب و روز در دربار به سر مي بردو در اين انديشه بود كه از اين موقعيت به نفع خود استفاده كند ..

زمانيكه ساير نمايندگان، به خاطر سياستهاي غلط شاه به او اعتراض كردند، تنها بيسمارك از او طرفداري كرد. پس از گذشت سالها در سال 1851 بيسمارك به عنوان يك وزير در كابينه پادشاه انتخاب شد.

اوكه براي خدمت به دربار رفته بود، پادشاه را متقاعد كرد تا به او اختيار سازماندهي يك ارتش را بدهد، تا در برابر آزاديخواهان بايستد و شاه دقيقاً همانكاري كه بيسمارك مي خواست انجام داد.

او از پادشاه فردريك خواست تا قاطع باشد و با غرور حكومت كند. بيسمارك به آرامي قدرت پادشاه را دوباره زنده كرد، تا جائيكه حكومت او قدرتمندترين نيرو در پروس شد.

در سال 1861 زمانيكه پادشاه فردريك مرد، برادرش ويليام سلطنت را به عهده گرفت. ويليام به شدت از بيسمارك متنفر بود و تصميم نداشت كه او را نگاه دارد. اما او نيز در همان موقعيت برادرش گرفتار بود، دشمنان زيادي كه مي خواستند قدرت را از او بگيرند.

ويليام تصميم گرفت از سلطنت كناره گيري كند زيرا احساس مي كرد كه قدرت مقابله با اين موقعيت مخاطره انگيز را ندارد. اما بيسمارك به كمك او آمد و جاي خود را پيش شاه باز كرد.

در كنار پادشاه جديد ايستاد، به او قدرت داد و به او اصرار كرد تا قاطعانه عمل كند.

پادشاه به تدابير جنگي قوي بيسمارك وابسته شد. براي سركوب كردن دشمنان و با وجود تنفري كه از او

1. Otto Van Bismarck

 

داشت، بيسمارك را نخست وزير كرد. آن دو اغلب بر سر مسائل سياسي كشمكش داشتند. بيسمارك مصمم بود. اما شاه متوجه وابستگي اش بود. هر زمان كه نخست وزير تهديد به استعفا مي كرد، ويليام تسليم او مي شد و در واقع بيسمارك بود كه سياستش را اجرا مي كرد.

سالها بعد، كارهاي بيسمارك به عنوان نخست وزير پروس موجب شد كه ايالتهاي متعدد آلمان به يك كشور واحد تبديل شود. حالا بيسمارك در مقابل پادشاه به خودش اجازه داده بود كه تاج و تخت امپراطوري آلمان را به دست گيرد. در واقع او بود كه به اوج قدرت رسيده بود. به عنوان مرد دست راست امپراطور، صدراعظم امپراطوري و شواليه پادشاه، همه گونه وسايل اعمال فشار را به كار مي گرفت.

 

تفسير

بيشتر سياستمداران جوان و جاه طلب به چشم انداز سياسي 1840 آلمان كه سهمي در ساختن برترين قدرت داشته، نگاه مي كنند. بيسمارك ديده بوكع در جهان قدرتمنداني وجود دارند كه مي توانند احمق باشند. آنها شما را نابود خواهند كرد، درست همانطوريكه حاكم ونيز كنت كارماگنولا را نابود كرد.

اگر رؤساي شما قوي باشند، به شما وابسته نخواهند شد. اگر جاه طلب هستيد، بهتر است كه در يك سازمان درجستجوي مديران ضعيفي باشيد كه بتوانيد آنها را وابسته خود كنيد. شما قدرت، هوش و اراده آنها خواهيد شد.

چنانكه آنها بخواهند از شر شما خلاص شوند، همه چيزشان خراب خواهد شد.

دنيا را نياز مي چرخاند. بيشتر اوقات مردم كاري را انجام مي دهند كه مجبور به انجام آن شده باشند.

اگر شما در ديگران نيازي ايجاد نكنيد در اولين فرصت كنارزده خواهيد شد. ولي اگر قوانين قدرت را درك كنيد و ديگران را براي سعادتشان به خودتان وابسته سازيد و مانند بيسمارك با ضعف آنها مبارزه كنيد، اين شما هستيد كه بر جاي خواهيد ماند.

يك فرمانرواي عاقل به روشهاي وابسته سازي مردمش از هر قشري و هر شرايطي مي انديشيد، تا آنها را وابسته به خود سازد. آنگاه مردم هميشه به او وفادار خواهند بود.

                                                                           نيكولو ماكياولي.1527-1469

 

كليدهاي قدرت

قدرت نهايي، قدرتي است كه مردم را وادار به انجام هر كاري كه شما مي خواهيد مي كند. زمانيكه شما بتوانيد چنين كاري را بدون اينكه مردم را مجبور كنيد يا اينكه به آنها صدمه بزنيد، انجام دهيد و زمانيكه آنها مشتاقانه چيزي كه شما داريد را انجام دهند، قدرت شما بي نظير است.

بهترين روش براي رسيدن به اين موقعيت، ايجاد روابط وابسته است. اربابي كه به خدمتهاي شما نياز دارد، ضعيف است يا اينكه قادر نيست بدون شما كاري كند و دور شدن از شما براي اومشكلات عظيمي بوجود خواهد آورد، يا حداقل اينكه زمان باارزشي را براي جايگزيني شخص ديگري به جاي شما، از دست خواهد داد. با برقراري چنين روابطي شما خود را به عنوان دست راست او خواهيد ساخت و با نفوذتان در واقع هر كاري كه دوست داريد، او انجام مي دهد.

اين است يك نمونه تاريخي از مردي در پشت دربار سلطنت حرف اول را مي زدوبا آنكه خدمتگذار شاه  بود ولي در واقع او را كنترل مي كرد.بيسمارك مجبور نبود، فردريك يا ويليام را مجبور به اطاعت از دستورات خود كند. او به آساني اين مسأله را تفهيم كرده بود كه اگر چيزي را كه مي خواهد انجام نشود، آنجا را ترك كرده و پادشاه را در گردباد حوادث رها مي كند، بنابراين خيلي زود هر دو پادشاه به ساز بيسمارك مي رقصيدند و دستورات او را اطاعت مي كردند.

 

 

نباشيد يكي از بي شمار افرادي كه به اشتباه باور دارند نهايت قدرت، استقلال است. قدرت وابسته به روابطتان با مردم است. شما هميشه به ديگران به عنوان سربازانتان يا حتي به عنوان فرمانده ضعيفي كه در پيشاپيش شما انجام وظيفه مي كند، نياز داريد.

فرد مستقل از ديگران بايد در جنگل زندگي كند تا هر وقت كه بخواهد در رفتن و آمدن آزاد باشد. اما چنين فردي هيچ قدرتي ندارد.بهترين روشي كه مي توانيد به آن اميد داشته باشيد اين است كه ديگران به شما بسيار وابسته شوند، نياز شديد آنها شما را آزاد مي سازد.

 

روايت سوم

لوئي يازدهم (1483-1423) پادشاه بزرگ فرانسه، اشتياق بيش از حدي به طالع بيني داشت. او يك طالع بين را در دربار نگاه داشته بود، تا اينكه يك روز آن مرد پيش بيني كرد يكي از زنهاي دربار تا هشت روز ديگر خواهد مرد. زمانيكه پيش گوئي او درست از آب درآمد، لوئي وحشت زده فكر كرد كه يا آن مرد براي اثبات گفته اش، زن را كشته يا در كارش بسيار ماهر است كه در اينصورت قدرت او، قدرت لوئي را تهديد مي كند.

در عصر يك روز لوئي، طالع بين را به اتاقش كه در بلندترين نقطه كاخ بود، احضار كرد. قبل از اينكه مرد برسد، پادشاه به خدمتكارانش گفته بود زمانيكه او اشاره كرد، طالع بين را بلند كرده و از پنجره به پائين پرتاب كنند.

طالع بين آمد و لوئي تصميم گرفت قبل از كشتن او آخرين سؤال را بپرسد: » شما ادعا مي كنيد كه طالع بيني مي دانيد و سرنوشت ديگران را پيش گوئي مي كنيد. بنابراين به من بگوئيد سرنوشت شما چه خواهد شد و چه مدت ديگر زنده خواهيد بود؟ «

او پاسخ داد: » من درست سه روز قبل از شما خواهم مرد. « پادشاه هرگز به خدمتكارانش اشاره نكرد و زندگي مرد بخشيده شد. لوئي نه تنها تا زمانيكه زنده بود از او محافظت كرد، بلكه با دست و دلبازي بسيار هديه هايي به او مي داد و بهترين پزشكان دربار از او مراقبت مي كردند. طالع بين چندين سال بيشتر از لوئي عمر كرد، شايد واقعاً قدرت پيشگوئي نداشت، اما مهارتش را در قدرت ثابت كرد.

ديگران را طوري به خودتان وابسته سازيد كه خلاص شدن از شر شما، فاجعه ايجاد كند و رئيس شما هرگز جرأت وسوسه شدن در بيرون كردن شما را نداشته باشد. روشهاي زيادي براي رسيدن به اين وضعيت وجود دارد. مهمترين روش اين است كه از استعداد و مهارتي برخوردار باشيد كه شخص ديگري به سادگي  نتواند جايگزين شما شود.

 

در زمان رنسانس مهمترين مانع در راه موفقيت يك نقاش، نداشتن يك حامي خوب بود. » ميكل آنژ « اين كار را بهتر از هر كس ديگري انجام داد. حامي او پاپ جوليوس دوم بود. ولي او و پاپ بر سر ساختن مقبره مرمرين پاپ كشمكش داشتند، بنابراين ميكل‌آنژ با تنفر روم را ترك كرد. نزديكان پاپ با كمال تعجب ديدند كه ، نه تنها پاپ او را اخراج نكرد، بلكه به جستجوي او رفت و از وي خواست كه بماند.

ميكل آنژ دانست كه مي تواند حامي ديگري بيابد، اما پاپ هرگز نمي توانست ميكل آنژ ديگري پيدا كند. شايد استعداد ميكل آنژ را نداشته باشيد، اما مي توانيد خود را از ديگران جدا سازيد. شما بايد موقعيتي ايجاد كنيد تا هميشه به فرد ديگري تكيه كنيد اما او نتواند به آساني فرد ديگري را با مشخصات خاص شما بيابد.

اگر واقعاً براي او حياتي نيستيد بايد روشي پيدا كنيد كه كارتان را مهم نشان دهيد و ظاهري به خود بگيريد گويي دانش خاصي داريد و ديگران را به گونه اي توجيه نماييد كه فكر كنند بدون شما نمي توانند كار كنند.

وابستگي واقعي به مهارتهاي شما، به هر حال او را نسبت به تدابير شما آسيب پذير مي سازد و او هميشه در محدوده قدرت شما خواهد بود.

اين است مفهوم به هم پيچاندن سرنوشتها: مثل پيچكي خزنده، شما خودتان را طوري به دور منبع قدرت مي پيچانيد كه براي جدا كردن شما از آن ضايعه زيادي براي او ايجاد كند. لازم نيست خودتان اين كار را بكنيد. شخص ديگري اين كار را برايتان انجام خواهد داد.

 

روزي » هري كهن ۱   « رئيس جمهور كلمبيا، در دفترش با گروهي كه از قوه مجريه اش ناراضي بودند، ملاقات كرد. در سال  1951  در هالي وود آمريكا، عليه كمونيست ها اقداماتي صورت گرفت. اين فعاليتها بوسيله كنگره آمريكا و كميته عمليات آمريكايي هدايت مي شد. يكي از كارمندان قوه مجريه بنام » مان هواردلاوسن «

كه نويسنده نيز بود، كمونيست شناخته شده بود و مجبور بودند كه فوراً از شر او خلاص شده و خشم آن كميته را فرو نشانند.

» هري كهن « يك جمهوريخواه سخت كوش بود نه يك آزاديخواه طالب خونريزي. سياستمدار مورد علاقه او » بنيتو موسيليني « بود كه يك بار او را ملاقات كرده بود و عكس او را به ديوار اتاقش زده بود.

اگر كسي از » كهن « متنفر بود او را يك كمونيست بي اعتبار مي ناميد. در كمال تعجب » كهن « ، » لاوسن «

را اخراج نكرد زيرا او يك نويسنده خوب به شمار مي رفت. » لاوسن « نويسنده » همفري بوكارت « (هنر پيشه معروف و ستاره استوديو كلمبيا) بود.

ارزش لاوسن بسيار بيشتر از آن جاروجنجال وحشتناكي بود كه با سرپيچي او از فشار بازرسان بوجود آمده بود.

» هنري كيسينجر «  بسياري از درگيريهاي كاخ سفيد » نيكسون « را آرام كرده بود. به اين خاطر كه بهترين مشاور سياسي بود كه مي توانست پيدا كند. البته مشاوران خوب ديگري نيز وجود داشتند و » كيسينجر « به اين دليل در كارسياسي خود القا شده بود كه خودش را در اين ناحيه از ساختار سياسي به نحوي مستحكم كرده بود كه دور شدن او منجر به آشوب مي شد.

 

1. Hary Cohn                                                                                                        

قدرت » كيسينجر « نيز زياد بود. او در بسياري از بخشهاي دولتي درگير بود و درگيري او، كارت برنده اي در دستش بود. او همچنين حاميان زيادي داشت. اگر شما بتوانيد چنين موقعيتي براي خودتان ترتيب دهيد، خلاص شدن از دست شما خطرناك مي شود. بنابراين قدرت » متمركز « داشتن آزادي بيشتري را نسبت به قدرت » وسيع «

داشتن فراهم مي كند، زيرا كسانيكه اين قدرت را دارند به خاطر امنيتشان به هيچ فرد بخصوص يا موقعيت خاصي وابسته نيستند.

براي اينكه ديگران را به خود وابسته سازيد، بايد از تاكتيك هوش استفاده كنيد. رهبران پليس مخفي، اسرار بسياري مي دانند ولي هرگز خواستار افشاي آن نيستند. آنها با تزريق قدرت يك پادشاه رامي سازند و يا از بين مي برند و يا » جي ادگارهودر « را به عنوان يك رئيس جمهور مي آفرينند.

اما اين كار پر از ناامني و بدگماني است. قدرت خود خطرآفرين است.

شما نمي توانيد با خيال راحت استراحت كنيد.

قدرتي كه هيچ آسايشي براي شما نمي آورد چه لذتي دارد؟

هشدار آخر: تصور نكنيد كه وابستگي ما فوق شما باعث مي شود كه عاشقتان شود. در حقيقت ممكن است از شما متنفر شود و بترسد. اما طبق گفته ماكياولي، بهتر است كه از شما بترسند تا اينكه دوستتان داشته باشند. ترس را مي توانيد كنترل كنيد ولي عشق را هرگز. وابسته بودن به يك احساس ظريف و قابل تغييري چون محبت و عشق، تنها وضعيت شما را ناامن مي سازد. ديگران را به خود وابسته سازيد. ترس از عواقب از دست دادن شما، بهتر از عشق به رفاقت با شما است.

 

تصور كن درخت مو را با شاخه هاي زيادش. در زيرزمين، ريشه اش عميق و وسيع است و در بالا، از لا به لاي بيشه ها رشد مي كند، در همديگر و به درختها و ميله ها و پنجره ها مي پيچد. براي خلاص شدن از شر آنها بايد خون و عرق بريزيد. آسانتر است كه اجازه دهيد تا به رشدشان ادامه دهند.

 

» ديگران را وابسته به خود سازيد. از طريق وابستگي چيزهاي بيشتري نسبت به عملكرد خوب بدست خواهيد آورد. اگر وابستگي از بين رود بزرگواري، شايستگي و احترام نيز از بين خواهد رفت. اولين درسي كه تجربه تاريخ به شما مي آموزد اين است كه هميشه ديگران را به خود اميدوار كنيد ولي هرگز آنها را كاملاً از خود راضي نكنيد، حتي يك سلطان را نيازمند خود سازيد. «

                                                                       (بالتازار گراميان  .  1658-1601)

عكس مسائل فوق

يكي از معايب وابسته ساختن ديگران به خود اين است كه شما نيز تا اندازه اي به آنها وابسته باشيد.

 سعي كنيد فراتر از آن باشيد كه ديگران نخواهند از شر شما خلاص شوند. به اين معني كه مستقل بوده و به كسي وابستگي نداشته باشيد. اين چنين است حركات انحصارگرايانه » جي پي مورگان « يا » جان وودي راك فلر « كه تمام رقابتها را با كنترل كامل به اتمام رساندند.

 

 

قانون سوم

 

جهت تسليم كردن قربانيان از صداقتي مخصوص   استفاده كنيد. حركت يك فرد صادق و بي ريا بيشتر از يك فرد دورو تأثير خواهد داشت. حركت صادقانه، حتي يك نگهبان مشكوك را راضي مي كند. زمانيكه صداقت شما حفره اي در حصار ديگران ايجاد كرد، مي توانيد با مهارت، آنها در راه رسيدن به خواسته هايتان گول بزنيد. يك هديه به موقع چون  اسب تروا  اين هدف را تأمين مي كند.

 

عنوان:صداقت خود را در مواقع لزوم نشان دهيد .

روايت اول

 

در سال 1962 مردي بلند قد با آلكاپون، ترسناكترين تبهكار آلفازان، ملاقات كرد. او خود را » كنت ويكتور لاستيج « معرفي نمود و قول داد اگر » كاپون « به او 000/50 دلار بدهد مي تواند آن را در مدت دو ماه دو برابر كند. » كاپون « خيلي بيشتر از اين پول براي سرمايه گذاري داشت بنابراين قبول كرد و خودش پولها را شمرده و به  » لاستيج « داد.

» لاستيج « پولها را در يك گاوصندوق در بانك شيكاگو گذاشت و عازم نيويورك شد، جايي كه چندين طرح اين چنيني براي پيشرفت كارش داشت.

او براي دو برابر كردن پول هيچ تلاشي نكرد و دو ماه بعد با همان 000/50 دلار نزد كاپون رفت. در حاليكه به چهره خشن محافظ كاپون نگاه مي كرد از روي پشيماني لبخندي زد و گفت: آقاي كاپون لطفاً تأسف شديد مرا به خاطر شكست نقشه ام بپذيريد، من شكست خوردم.

كاپون به آرامي بلند شد و به لاستيج چپ چپ نگاه كرد، پيش خود فكر كرد كه او را در كدام قسمت رودخانه بياندازد. اما كنت دستش را به داخل جيب كتش برد و 000/50 دلار را برداشته و روي ميز گذاشت و گفت: » بفرمائيد، اين پول شما است. دوباره عذرخواهي مرا بپذيريد، بسيار شرمنده ام. كارها آنطوري كه من فكر مي كردم پيش نرفتند. من دوست داشتم براي رسيدن به منفعت خودم هم كه شده پول شما را دو برابر كنم، اما نقشه ام تحقق نيافت. «

كاپون بر روي صندلي اش نشست ، گيج بود و به كنت گفت: مي دانم كه شما مرد قابل اطميناني هستيد. از ابتدا كه شما را ديدم به اين موضوع پي بردم. من انتظار داشتم كه يا يكصد هزار دلار را بياوريد و يا هيچي، اما با كمال تعجب شما پول را برگردانديد .

لاستيج دوباره عذرخواهي كرد و همانطور كه كلاهش را برمي داشت آنجا را ترك كرد. كاپون فرياد زد، خداي من شما خيلي صادق هستيد. اگر به پول نياز داريد اين پنجاه هزار دلار را بگيريد. كنت مات و مبهوت به نظر مي رسيد. تعظيم كرد، پول را گرفت و آنجا را ترك كرد.

بعد از تمام اين ماجراها، اين لاستيج بود كه000/50 دلار بدست آورد.

 

 

 

تفسير

» كنت ويكتور لاستيج « مردي بود كه به چندين زبان صحبت مي كرد و به برتري و فرهنگش افتخار مي نمود. او يكي از هنرمندان بزرگ در دوره خودش بود و به خاطر شجاعت و از همه مهمتر علم روانشناسي اش معروف بود. كنت مي توانست در عرض چند دقيقه يك فرد را بخوبي بشناسد و نقاط ضعف را بفهمد.

لاستيج مي دانست كه بيشتر افراد در مقابل كلاهبرداري حالت تدافعي به خود مي گيرند. كار او به اين شكل بود كه اين حالت تدافعي را از بين مي برد.

يك روش مطمئن براي انجام اين كار، نشاندن صداقت و خلوص نيت است. اگر كسي هم شك كند، گرفتار  ظاهر صادق او مي شود. لاستيج اين صداقت را چندين بار به كار برد، اما در برخورد با كاپون چندين قدم جلوتر رفت. يك فرد معمولي نمي تواند چنين اطميناني بوجود آورد.

او افراد ساده لوح را انتخاب مي كرد و به خاطر خوي رام شدنيشان آنها را تحت تأثير افسون خود قرار مي داد.

افرادي مثل كاپون در جامعه ما زيادند كه عمري را با ترس ونگراني و عدم اطمينان به ديگران مي گذرانند و لاستيج اين را مي دانست.

در اطراف كاپونهاي جامعه ما فرد صادقي وجود ندارد و البته بودن در ميان گرگها خسته كننده و غم انگيز است. مردي مثل كاپون آرزو دارد كه از يك فرد رفتاري بزرگوارانه يا صادقانه ببيند و احساس كند كه كسي سر او كلاه نگذاشته يا از او دزدي نمي كند.

رفتار صادقانه لاستيج كاپون را تسليم كرد زيرا خيالي غير منتظره بود.

 

از تمرين كردن اين قانون بر روي كاپونهاي جهان خجالت نكشيد. با يك نمايش بموقع از صداقت، مي توانيد وحشي ترين حيوان را رام كرده و در اختيار خود بگيريد.

 

 

كليدهاي قدرت

 

اساس اغواگري، بر هم ريختن  تمركز حواس است.

 

با پرت كردن حواس افرادي كه مي خواهيد از آنها استفاده كنيد، وقت و زمان كافي براي انجام كارهايي كه آنها توجه ندارند، خواهيد داشت. عملي از روي محبت، بخشش يا صداقت، اغلب قدرتمندترين فرم سرگرم كردن است زيرا شك ديگران را برطرف مي كند. آنها را تبديل به بچه هايي مي كند كه مشتاقانه هر نوع محبتي را مي پذيرند.

 

در چين باستان ضرب المثلي است كه مي گويد: » دست بده داشته باش قبل از اينكه چيزي بگيري. «

 

گرفتن چيزي اگر خصمانه باشد براي قدرتمندان هم خطرناك است زيرا معمولا قربانياناين وقايع و مال باختگان  براي انتقام، نقشه خواهد چيد. همچنين درخواست مؤدبانه و ساده از ديگران نيز ساده لوحانه است.

تا زمانيكه شخص مقابل منفعتي را براي خودش نبيند از خواسته شما سرباز مي زند.

اگر قبل از گرفتن دست بده داشته باشيد، زمينه را براي درخواست شما آماده مي كند.

 

اعطا كردن مي تواند به  فرمهاي مختلفي باشد، يك هديه واقعي، يك عمل بزرگوارانه، يك لطف و محبت پذيرش صادقانه يا به هر صورت ديگر.

 

در اولين برخورد ،انتخاب صداقت بهترين روش است.

 

اولين برداشت از افراد مدت زيادي در ذهن ما مي ماند. اگر شخصي در ابتداي رابطه تان باور كرد كه شما فرد صادقي هستيد، مدت زيادي وقت مي برد تا ديگران او را قانع كنند كه اشتباه مي كند و همين امر به شما مجال هر كاري را مي دهد.

 

» جي گلد « مثل » كاپون « به كسي اطمينان نداشت. در سي وسه سالگي مولتي ميلياردر بود. با حقه بازي و قلدري در سال 1860، در شركت راه آهن » اري   « ۱ سرمايه گذاري كرد و تعداد زيادي سهام خريد.  

پس از مدتي فهميد كه بازار بورس پر از سهام تقلبي شده و او ضرر زيادي كرده است.

در اين حين مردي به نام   » لردجان گوردن « به او پيشنهاد كمك كرد. » گوردن « با استخدام چند متخصص ردپاي جاعلين را پيدا كرده و به » گلد « ثابت كرد كه مقصر اصلي درواقع چند مدير رده بالاي شركت راه آهن » اري « بودند.

» گلد « بسيار سپاسگذار او شد. » گوردن « سپس پيشنهاد كرد كه با » گلد « در راه آهن » اري « مشاركت داشته باشد، او نيز موافقت كرد.

براي مدتي مشاركت آنها در ظاهر موفق بود. دو مرد حالا دوستان خوبي بودند. هر زمان كه  » گوردن « از » گلد «   تقاضاي پول جهت سرمايه گذاري مي كرد، پول را مي پرداخت.

در سال 1873، » گوردن «  ناگهان تمام سهام را زير قيمت فروخت، پولها را برداشت و از نظرها ناپديد شد.

طي تحقيقاتي » گلد « فهميد كه نام واقعي او، » جان كرونينگس نيلد « و بچه نامشروع يك بازرگان دريايي و يك خدمتكار لندني بوده است. اولين حركت صادقانه » گوردن « ، » گلد « را كور كرده بود.

 از ديد گاه سياست مداران ، براي اثبات صداقت لازم است كه چندين عمل صادقانه انجام شود هر چند كه ممكن است كاملاً به هم بي ربط باشند.

 

 

زماني در چين قديم، » دوكويو « ۲ از منطقه » چنگ ۳   « فكر مي كرد كه حالا بهترين وقت است كه بر سلطنت قدرتمند » هيو ۴   « غلبه كند. او در مورد نقشه اش به كسي چيزي نگفت.

دخترش را به عقد شاه هيو درآورد. سپس به وزراي مجلس گفت: من در نظر دارم با ارتش به كشوري حمله كنم به نظر شما به كدام كشور بايد حمله كنيم؟

 

همانطور كه انتظار داشت يكي از وزرا پاسخ داد: بايد به هيو حمله كنيم. او در پاسخ گفت: ولي هيو در حال حاضر يك ايالت خواهر است. چرا شما پيشنهاد مي كنيد كه به آن حمله كنيم؟

 

سپس آن وزير را به خاطر برخورد نامؤدبانه اش مورد بازخواست قرار داد.

 

حاكم هيو از اين جريان مطلع شد و هيچ اقدام احتياطي براي حفاظت در مقابل ايالت چنگ انجام نداد. چند هفته بعد، نيروهاي چنگ به هيو تاختند و آنجا را گرفتند.

 

 متاسفانه در تاريخ بشريت ،صداقت يكي از مهمترين روشها است كه محتاطانه سبب تسليم شدن طرف مقابل مي شود، اما تنها روش نيست. هر نوع رفتار شايسته كه دوستانه باشد، تأثير خواهد داشت.

 

1. Erie                               2. Duke Wu                                 

3. Cheng                           3. Hu

 

شايد بهترين عمل، بزرگواري و بخشش باشد. كم هستند افرادي كه نتوانند حتي از بدترين دشمنانشان هديه را قبول نكنند. پس دادن هديه روش خوبي براي تسليم كردن فرد مي باشد.

هدايا اغلب انگيزه هاي دروني و حركات حيله گرانه را مخفي مي كنند .

 

پيش از سه هزار سال قبل يونانيان براي تصرف دوباره شهر تروا از دريا گذشتند. آنها شهر را محاصره كردند و اين محاصره ده سال طول كشيد. قهرمانان و جنگجويان بسياري مردند بدون اينكه پيروزي به دست آورند.

 

يكي از رهبران يونانيان آنها را جمع كرد و گفت: » ضربه زدن به اين ديوارها را متوقف كنيد. شايد بايد راه حل ديگري بيابيم، راه حلي مفيد. در اينجا بايد فكر را بكار بياندازيم، از نيروي بازو كاري ساخته نيست. «

سپس دستور داد اسب بزرگي بسازند تا سربازان بتوانند درون آن مخفي شوند و سپس اسب را به مردمان تروا هديه دهند. پسر اوديسيوس با اين حيله مخالف بود، او معتقد بود اين عمل غيرانساني است. اما سربازان در انتخاب بين ده سال محاصره، صداقت و مرگ از يك طرف و پيروزي فوري از طرف ديگر، ساختن اسب را انتخاب كردند و به اين ترتيب پيروز شدند و يك هديه، جنگي ده ساله را خاتمه داد.

 

سالها بود كه رومي هاي قديم براي تصرف شهر فاليسكانس ۱ ،اين شهر را محاصره كرده بودند ولي همچنان ناموفق بودند. تا اينكه روزي يكي از ژنرالهاي رومي بنام كاميليوس ۲ مردي را ديد كه تعدادي بچه را به طرف او مي آورد. آن مرد يك معلم سرخانه بود و بچه ها، كودكان ثروتمندان و اشراف زادگان شهر بودند كه به ظاهر براي پياده روي آمده بودند ولي در حقيقت، او قصد داشت آنها را به عنوان گروگان به رومي ها بدهد.

كاميليوس، گروگانها را نپذيرفت و دست و پاي مرد را بست و به كودكان اجازه داد تا او را چوب بزنند و همگي را به شهر بازگرداند.

خودداري كاميليوس از گرفتن بچه ها به عنوان گروگان، مقاومت فاليسكانس را از بين برد و آنها تسليم شدند. ژنرال بدرستي محاسبه كرده بود. او مي دانست كه گروگانگيري پايان جنگ نخواهد بود. با عوض كردن اوضاع، او اطمينان و احترام دشمن را بدست آورد و در جنگ پيروز شد.

 

مهرباني خاص حتي سرسخت ترين ها را رام مي كند. هميشه هدفتان قلب مردم باشد. به ياد داشته باشيد  با برخورد متناسب و با احترام به احساسات مردم مي توانيد يك » كاپون « را به يك بچه خوش باور تبديل كنيد،

در اين راه بايد هوشيار باشيد.

 اگر طرف هاي مقابل به اهداف شما پي ببرند، آگاهي آنها تبديل به عدم اطمينان و تنفر مي شود .

 

زمانيكه » دوك سيين ۳   « از چين مي خواست كه » يو ۴   « را تسخير كند به آنها يك گله اسب اهدا كرد و زمانيكه » ارل چيه ۵   « چين مي خواست كه » چويويو ۶   « را تصرف كند به آنها يك ارابه بي نظير اعطا نمود.                                             ( فيلسوف چيني-قرن سوم قبل از ميلاد     Han-Fei-tzu )  

 

 

 

1.                  Faliscans                    3. Duke Hsien                    5. Earl Chih

2.                  Camillus                     4. Yu                                  6. Ch  Ou-Yu

عكس مسائل فوق

 

 اگر شما سابقه تقلب و حيله داشته باشيد، هر چقدر هم كه صادق باشيد بخشش يا مهرباني تان مردم را گول نمي زند. در حقيقت، تنها توجه به حيله هاي شما بيشتر مي شود. لذا سعي كنبد كه سابقه بدي در بين مردم نداشته باشيد.

 

زمانيكه مردم شما را به عنوان يك متقلب مي شناسند، صادقانه عمل كردن ايجاد شك مي كند. در اين موارد نمي توانيد با صداقت وارد شويد.

 

همانطور كه ديپلمات فرانسوي  » تايران « پيرتر مي شد، شهرتش به عنوان يك فرد متقلب زياد مي شد. در كنگره وبيتا (1815-1814) او داستانهايي باورنكردني تعريف مي كرد و غيرممكن بود آنهايي كه او را مي شناختند داستانهاي او را باور كنند. روزي در جمعي دوستانه گفت كه در تجارت بايد دو طرف كاملاً روراست باشند.

 

زمانيكه درخواست كمك مي كنيد، به سوي علايق افراد برويد نه به طرف حس ترحم يا حق شناسي آنها.

 

اگر شما نياز به كمك يك حامي داريد، هرگز سعي نكنيد كه كمكها و كارهاي خوب گذشته تان را به ياد آوريد چون بالاخره او راهي براي عدم توجه به شما مي يابد. درخواستتان را در رابطه تان كه به سود او هم خواهد بود، مخفي كنيد. او با علاقه مندي به شما جواب خواهد داد، زمانيكه ببيند چيزي هم عايد خودش مي شود. مطالبي را كه در اين بخش مي خوانيد مربوط به تجربيات افرادي است كه در طول تاريخ در راه دستيابي به قدرت اجتماعي دجار فراز و نشيب هاي مختلف شده اند.

در فرهنگ هاي غربي مكتبي به نام ماكياوليسم وجود دارد كه رسيدن به قدرت را از هر راهي كه ممكن است توجيه مينمايد.اين مكتب براي بسياري از سياست مداران غربي كاربرد خاص دارد و بسياري از آنها دقيقا از اين مكتب پيروي مي نمايند.ازسوي ديگر مكاتب شرقي خصوصا دين مبين اسلام بر اين ديد گاه استوار است كه : مومن بايد همه كارهايش را براي رضاي خدا انجام دهد.اين ديدگاه غني كه از دستورات الهي نشات گرفته است ، مسلمانان را ملزم ميسازد كه همه سياست هاي خويش را بر پايه احكام قرآني پايه ريزي نمايند و به آن عمل نمايند .

بر اساس همين ديدگاه است كه مسلمانان سياست را در خدمت دين ميگيرند و از آن به عنوان يك وسيله ،نه هدف استفاده ميكنند.ولي يك نكته را نبايد از ياد برد.در عصر كنوني كه فرهنگ غربي با همه قدرت خويش ميكوشد تا ابتكار عمل سياست جهاني را در دست بگيرد،آگاهي از مكاتب آنها براي برخورد مناسب تر با آنها امري اجتناب ناپذير ميباشد.در مقالات زير كه از سوي يك نويسنده غربي نوشته شده است انواع مختلف ترفندهاي دستيابي به قدرت و حذف حريفان به شيو ه هاي مختلف با ذكر مدارك تاريخي مطرح شده است . برخي از اين سياست ها درتاريخ ادبيات اسلامي و آموزش هاي ديني ما وجود دارند وبرخي ديگر در نقطه مقابل ما ميباشند. در هر صورت براي شناسايي اين سياست ها بايد به مكاتب آنها رجوع نمود.

اين ترفند ها دير زماني است كه ازسوي آنها اجرا ميشوند و ما مي خواهيم از آنها با خبر شويم تا در زمان وقوع واقعه غافلگير نشويم.

ما قضاوت درستي يا نادرستي اين مطالب را به عهده خوانندگان محترم ميگذاريم.

از شما مي خواهيم پس از مطالعه اين مطالب نظر خود را به آدرس اي ميل ما ارسال نماييد.در صورتي كه مايل نيستيدكه مطالب شما در سايت درج شود ، لطفا در پيام خود قيد نماييد. با تشكر

Adress:

Iran_zamin_parsian@yahoo.com  

 

 

 

چگونه قدرتمند شويم:

((راه هاي كسب قدرت))

 

 

براي همه انسانها دستيابي به قدرت با احساس لذت بخشي همراه است.هيچكس نمي خواهد كه بعنوان فردي ضعيف و ناتوان در جامعه زندگي كند.از سوي ديگر دستيابي به قدرت براي همگان، امري ساده نيست و بعضي ها براي كسب قدرت راه هاي نادرستي را انتخاب مي كنند كه از آنها چهره خشن و نامطلوبي را به تصوير مي كشد.

در طول تاريخ زندگي بشر، هميشه افرادي بوده اند كه دوروبر پادشاهان، امپراطورها، رهبران و ملكه هابه دنبال كسب قدرت بودند. آنها براي اين تكاپو مجبور بودند كه به اربابان خود خدمت كنند، ولي در اين وادي بسياري از آنها مورد غضب ساير اطرافيان قرارگرفته وخطرات شديدي را متحمل مي شدندكه بعضاً به از دست دادن جانشان منتهي مي شد.از اين رو آنها براي دستيابي به قدرت مجبور بودند كه بصورت پنهاني به كوشش خود ادامه دهند.در بازي قدرت حتي افراد بسيار ماهر مجبورند كه خود را در برابر حسادت زيردستان خود محافظت نمايند چون هر لحظه بيم آن مي رفت كه آنها او را از صحنه خارج كنند.

در طول تاريخ افراد موفق دريافته اند كه همه برنامه هاي خود را در امر كسب قدرت » به طور غيرمستقيم « اجرا نمايند و اگر بخواهند ساير حريفان خود را از صحنه كنار بزنند بايد به گفته ناپلئون » دستان آهنين خود را در دستكش هاي مخملي نهاده و شيرين ترين لبخندها را بر لب داشته باشند « آنها با » اغواگري « ، » فريبندگي « و روشهاي پنهاني هميشه در چند مسير به پيش مي تاختند. زندگي در صحنه هاي پررقابت » قدرت « فقط يك بازي پايان ناپذير است كه به » تفكر تاكتيكي « و حوصله بسيار نياز دارد.

امروزه هر قدمي را كه براي كسب قدرت برمي داريم، بايستي رنگ و بوي تمدن، آزادي خواهي، عدالت، جامعه پسند و جوانمردانه داشته باشد.

در اين بازي جسورانه اگر طوري عمل نمائيم كه در نظر رقباي ما، كاري ساختگي جلوه نمايد بزودي توسط آنها از صحنه خارج خواهيم شد و دوره اقتدارمان خيلي زود به سرخواهد رسيد.

در صحنه قدرت، افراد موفق كساني هستند كه با القاي باورهايي به ديگران آنها را همسو با اهداف خودشان به حركت وادارند. شما مي توانيد ديگران را بدون آنكه خودشان متوجه شوند به خود وابسته نماييد و اين يكي از رموز موفقيت شما در دنياي كنوني خواهد بود.

بسياري از مردم اظهار مي كنند كه جستجوي راه هايي براي قدرت از تفكرات شيطاني، قديمي و غير متمدن است.ولي اگر با دقت بيشتري به اعمالشان در جامعه توجه نماييد در ميابيد كه خود آنها از ماهرترين افراد براي كسب قدرت در جامعه شما به شمار مي آيند و هم اكنون هم افراد قدرتمندي هستند .

اين افراد ظاهراً اينطور وانمود مي كنند كه در صحنه قدرت، آدمي ضعيف و ناتوان هستند و علاقه اي به اين كار ندارند. ولي اين كار نمايشي بيش نيست و جزو سياستهاي مؤثر است كه بيشتر آنها براي كسب قدرت از آنها بهره مي برند.

بعضي از مردم عقيده دارند كه در جامعه بايستي با همگان صرفنظر از شرايط و قدرتشان بطور يكسان برخورد شود ولي خود اين تفكر نيز يك بازي سياسي بيش نيست چونكه افراد بشر هر كدام نقاط ضعف و قدرت خاص خودشان را دارند كه برخورداري مساوي از امكانات جامعه بدون در نظر گرفتن لياقتهاي آنها كاري غير عادلانه است.

بيشتر افرادي كه اين شعار را در جامعه اشاعه مي دهند، بدشان نمي آيد كه در كسب قدرت از ديگران پيشي بگيرند.دسته اي از افراد جامعه دوست دارند كه با صداقت و درستكاري و رك گويي به زندگي ادامه دهند ولي بايستي گفت كه صداقت و راستگويي آنها ممكن است براي بسياري از همتايان آنها مضر و خطرناك بوده و ممكن است دردسرهاي زيادي برايشان ايجاد نمايد.

بايد بدانيد هر چقدر هم راستگو وصديق باشيد، ديگران فكر مي كنند كه در پشت گفته هايتان حتماً اهدافي نهفته است كه قطعاً به سود خودتان خواهد بود.راستي چرا اينطور است؟

چون در صحنه قدرت افراد بيشماري  بوده اند كه از لغت » صداقت « و » جوانمردي « براي فريب و اغواي ديگران سود برده اند.

آنها براي كسب قدرت، خود را در برابر ديدگاه سايرين، فردي صديق، درستكار و خيرانديش معرفي كرده اند. » تظاهر به صداقت و راستي « خود روشي مرسوم براي دستيابي به قدرت است.

نكته ديگر اينكه ، حتي معصوم ترين افراد جامعه هم به دنبال راهي براي گذران بهتر زندگي خود هستند.حتي كودكان هم از روي غريزه خود به ترفندهايي دست مي زنند كه شرايط زندگي خود را در  خانواده و محيط اطراف خود بهتر نمايند.

لذا باز هم مي گوييم » آنهايي كه خود را در جامعه فردي صديق و مترقي و درستكار معرفي مي كنند، ممكن است بسياري از صفات نيك فوق را نداشته باشند «

حال كه ما در اين دوره زندگي مي كنيم، چاره اي جز اين نداريم كه در ابن بازي قدرت شركت نماييم.

هر فردي در اين جامعه در هر درجه تحصيلي، شغلي و مهارتي كه باشد، بايستي براي گذران زندگي خود و خانواده اش در اين بازي شركت كند و چاره اي جز اين ندارد.

دنياي كنوني، چون بارگاهي است كه همگان در آن به دنبال كسب قدرتي براي خود مي باشند.بي قدرتي و هر آنچه كه سبب اين امر مي شود پديده هايي نفرت انگيز هستند.

بنابراين بجاي قلم فرسايي درباره مضرات قدرت طلبي، بهتر است خودتان طعم قدرت را بچشيد.

مطمئن باشيد در اين دنيا كسي نيست كه به دنبال كسب قدرت نباشد.

هر چقدر بهتر در راه كسب قدرت پيشرفت كنيد، دوستان بهتر، زندگي بهتر، همسر بهتر و شخصيت مقبول تري نصيبتان خواهد شد.

شما مي توانيد كاري كنيد تا ديگران درباره خودشان احساس بهتري داشته باشند و مايه دلخوشي آنها شويد، آنهااز اين طريق به شما وابسته شده و خواهان حضور شما در جمع خود خواهند شد.

حال كه از بازي قدرت نمي توانيد فرار كنيد، بهتر است در اين بازي جزو بهترين ها باشيد.

 

يادگيري (( بازي قدرت))

 

براي آموختن بازي قدرت، بايد با ديد خاصي به جهان اطراف خود بنگريد.قبل از همه بايد احساسات خود را كنترل نماييد.

پاسخ احساسي به شرايط موجود، همچون سدي است كه مانع دست يابي ما به قدرت مي شود. اين حركت اشتباه تاوان بسيار سنگيني دارد كه خيلي بيشتر از لذت روحي آن است.

احساسات سبب تيرگي شعورتان مي شوند و اگر شما نتوانيد شرايط اطراف خود را به وضوح ببينيد، نمي توانيد خود را در برابر آنها نموده و آنها را تحت كنترل خود درآوريد.

» عصبانيت « مخرب ترين پاسخ روحي است، چون از جمله احساساتي است كه بيشتر از احساسات ديگر چشمتان را به روي وقايع مهم زندگي تان مي بندد. اگر عصباني باشيد نمي توانيد شرايط اطراف را تحت كنترل خود درآوريد و ديگر اينكه بهانه اي در دست حريف خود خواهيد داد.

به گفته يكي از بزرگان علم سياست:

» اگر مي خواهيد دشمني را كه به شما آسيب رسانده از دور خارج كنيد، بهتر است به جاي نشان دادن عصبانيت خود به او، با او از در دوستي وارد شويد «

» عشق « و » تاثيرپذيري « نيز از موارد بازدارنده در امر كسب قدرت مي باشند. اين عوامل چشم شما را براي ديدن حقايق كور مي كنند و سبب مي شوند كه بسياري از خطرات از ديد شما دور بمانند.

البته شما قادر نيستيد عاشق نشويد، ولي بايد دقت كنيد كه در وضعيت مناسبي، عشق خود را ابراز نموده و مهمتر از همه اينكه، عشق نبايد اهداف و طرح هاي شما را تحت تاثير قرار دهد.

» كنترل احساسات « به اين معني است كه شما قادر باشيد خود را از اين زمان جدا نموده و به گذشته و آينده بيانديشيد. براي مقابله بهتر با خطرات احتمالي، شما بايد در آن واحد بتوانيد به گذشته و آينده خود بيانديشيد.

هيچ چيزي نبايد شما را غافلگير كند.خوش بيني در بعضي موارد كار ساده لوحان است.هيچ چيزي نبايد شما را غافلگير كند و شما بايد قادر باشيد كه هر واقعه اي را از قبل پيشگويي كنيد.

هر چه افق ديد شما وسيعتر باشد، قدم هاي مفيدتري خواهيد برداشت و به قدرت بيشتري خواهيد رسيد.در نگاه خود به گذشته لازم نيست كه از تلخي و ناكامي هاي خودتان ياد كنيد.اين كار اثر منفي در كار شما خواهد داشت.فراموشي موهبتي است كه مي توانيد به موقع از آن بهره مند شويد و اين ناكامي ها و تلخي ها را به فراموشي بسپاريد.

بايد يدانيم كه هدف اصلي از يادآوري گذشته، آموزش است.ما براي اين به تاريخ مراجعه مي كنيم كه از گذشتگان خود عبرت بگيريم.در بسياري از وقايع تاريخي، درسهاي باارزشي نهفته است.

از اين رو با نگاهي به گذشته مي توانيد با ديد روشنتري به دوروبر و دوستان خود بنگريد.تاريخ گذشتگان دانشگاهي پرارزش است كه درسهاي آن براي طالبان قدرت بسيار حياتي است، چون از تجربيات انسانها سخن مي گويد.

اگر به گذشته خود مي نگريد، با نگاهي به اشتباهات خود اين كار را شروع كنيد. به مواردي فكر كنيد كه بيشتر از همه سبب به عقب انداختن شما شده است.لازم نيست با ديد احساسي به گذشته خود بنگريد.

 

پس از آنكه به اشتباهات قبلي خود پي برديد، بايد به خود بگوئيد:

» من ديگر اين اشتباه را تكرار نخواهم كرد «.

» من ديگر به اين دام نخواهم افتاد «.

 اگر بتوانيد با اين روش خودتان را ارزيابي كنيد، خواهيد آموخت كه چگونه آن عوامل مخرب را از سر راهتان برداريد.اين همان مهارتي است كه در تمام عمر به دنبال آن بوديد.

در صحنه بازي قدرت بايد هنر پيشه خوبي باشيد، بايد بياموزيد كه در شرايط مختلف، ماسكهاي گوناگوني را به چهره بزنيد و كوله باري از ترفندهاي اغوا كننده به همراه داشته باشيد.

در نظر شما نبايد اغواي ديگران امري غير اخلاقي و ناپسند باشد. در تمام روابط بين انسانها، درجات مختلفي از فريبندگي نهفته است و همين خصيصه است كه انسان را از حيوانات متمايز مي كند.در اساطير يونان باستان و ساير مكاتب، هميشه عواملي اغواگر بوده اند كه سبب تغييرات مهمي در سرنوشت يك قوم شده اند.

در اين برهه از زمان افراد مختلف، لغت اغواگري را در پوششي از لغات آبرومندانه تر پنهان مي كنند. آنها از هدايت، خيرانديشي، نيكبختي و نصيحتهاي سودمند به جاي لغت اغواگري استفاده مي كنند ولي بايستي گفت كه در نهايت قصدشان اين است كه ديگران را به راه دلخواه خودشان متمايل كنند و در نهايت به قدرت بيشتري برسند.

در دنياي كنوني، اغواگري و فريبندگي الزاماً به صورت يكي از هنرهاي مؤثر روابط انساني و به عنوان قوي ترين سلاح در بازي قدرت در جوامع انساني مي باشد.

براي مهارت در هنر اغواگري بايد ياد بگيريد كه در هر لحظه چهره اي مناسب را از خود ارائه دهيد، بايد بتوانيد مقاصد خود را تا آنجا كه ممكن است از ديگران پوشيده نگهداريد و ياد بگيريد كه چگونه از ديگران براي پيشبرد اهداف خود بهره ببريد.

شما با بازي با چهره هاي ساختگي خود در صحنه قدرت، با هنرمندانه ترين روش، بازي را به نفع خود خاتمه خواهيد داد ولي براي استفاده از اين سلاح بايد درسهاي خود را به خوبي فرا بگيريد.

چرا كه اگر نتوانيد اين بازي را تا آخر به پيش بريد، خودتان به دام خواهيد افتاد.پس بايد در قدم اول فردي صبور باشيد.

» صبر « شما را از اقدام به كارهاي مخرب محافظت مي كند.

» صبوري « نيز مانند » كنترل احساسات « يك مهارت است كه به خودي خود به آن نمي رسيد و بايستي آن را فرا بگيريد.

به قول پيشينيان » صبر يك عطيه خداوندي براي كساني است كه بجز وقت چيز ديگري ندارند. «

از طرف ديگر، بي صبري سبب مي شود كه شما را انساني ضعيف نشان دهد.

» قدرت « يك نوع بازي است و نمي تواند زياد تكرار شود.در بازي شما نمي توانيد حريفتان را از روي مقصودش بشناسيد، بلكه بايد به تأثير عملكردهاي آن توجه نماييد.

شما بايد اهداف و قدرت حريفانتان را از روي آنچه كه حس مي كنيد و » مي بينيد « ارزيابي كنيد.

 

زندگي در اين جهان به يك بازي براي قدرت تبديل شده است.حريفتان روبروي شما مي نشيند، هر دوي شما مثل آدمهاي مبادي آداب و متمدن و با فرهنگ برخورد مي كنيد. با يك هدف، بازي خود را آغاز مي كنيد و با آرامش تمام به حريفتان مي نگريد. بايد به چشمانتان بياموزيد كه نتايج هر حركتي از سوي حريفتان را ارزيابي نمايند. نبايستي تحت هيچ شرايطي كنترل خود را از دست دهيد.

نيمي از مهارت شما در بازي قدرت مربوط به كارهايي است كه نبايستي انجام دهيد . براي كسب اين مهارت شما بايد ببينيد كه  » بهاي انجام هر كاري تا چه حد است. «

به قول » نيچه « :

بعضي وقتها، ارزش يك چيز بر اين اساس نيست كه چه چيزهايي را مي توان با آن به دست آورد، بلكه بر آن اساس است كه چه بهايي بايد براي آن بپردازيم.

شما ممكن است به يك هدف ارزشمند برسيد ولي بايد بدانيد كه بهاي آن چقدر است؟

اين موضوع را بايد در همه موارد در مواقعي كه با ديگران همكاري مي كنيد و يا در مواقعي كه به ياري ديگران مي شتابيد در نظر داشته باشيد.

نكته پاياني در بازي قدرت اين است كه شما زمان كوتاهي را در اختيار داريد و انرژي شما نيز محدود است. بهتر است زمان ارزشمند خود و يا قدرت فكري خود را در كارهايي كه مربوط به شما نمي شوند صرف نكنيد، چون بهاي اين كار براي شما گران تمام خواهد شد. 

 

 

درس اول

- روش دستيابي به قدرت

 

- هرگز از رئيس خود پيشي نگيريد

        ·           هميشه سعي كنيد آنهايي كه در مقام بالاتر از شما هستند، احساس برتري را در خود حس كنند.

        ·            سعي نكنيد كه براي راضي و خشنود كردن آنها بيش از اندازه خود را باهوش و متكبر نشان دهيد، زيرا در اين صورت نتيجه عكس خواهيد گرفت و آنها در مقابل شما احساس ترس و ناامني خواهند كرد.

        ·           سعي كنيد رؤساي شما درخشان تر از آنچه كه هستند، به نظر برسند. با اين روش شما به قله هاي قدرت خواهيد رسيد.

 

روايت اول

در اوايل دهه 1600  ميلادي، گاليله، منجم و رياضيدان ايتاليائي براي پيشرفت در كارش، احتياج به حمايت فرمانروايان عصر خود داشت. بنابراين مانند همه دانشمندان عهد رنسانس، تصميم گرفت كه اختراعات و كشفيات خود را به آنها تقديم كند.

او يك ابزار نظامي را كه خودش اختراع كرده بود، به فرمانرواي گونزاگا ( Gonzaga ) و سپس كتابي را كه در خصوص روش استفاده از آن وسيله نوشته بود به مديسيس ( Medisic ) ديگر فرمانرواي منطقه هديه نمود.

با اين روش گاليله توانست، نظر هر دو فرمانروا را به خود جلب و آنها را خشنود سازد و دانشجويان بيشتري را براي آموزش به گرد خود جمع كند.

با آنكه اختراع گاليله در زمان خود، بسيار ارزشمند بود فرمانرواها به جاي پول نقد، به او هديه هاي

بي ارزش مي دادند كه در شأن اختراع او نبود و گاليله مجبور بود كه تمام عمر به آنها وابسته باشد و زندگي نامطمئني را بگذراند. بنابراين او به فكر راه حل بهتري افتاد.

در سال 1610 ميلادي گاليله، اقمار ستاره ژوپيتر را كشف كرد. او اين بار بجاي اينكه كشفيات خود را بين چند فرمانروا قسمت كند، تصميم گرفت فقط به فرمانروا مدسيس توجه كند.

او مدسيس را به يك دليل انتخاب كرده بود:

بنيانگذار سلسله مديسي » كاسيموي اول « ( Casimo-I ) چهار پسر داشت. يكي از پسران به نام » كاسيموي دوم « پس از مرگ پدر بر تخت سلطنت نشسته و فرمانرواي زمان گاليله بود.

سياره ژوپيتر نيز چهار قمر داشت كه به دور آن مي چرخيدند. گاليله اعلام كرد كه در زمان به سلطنت رسيدن » كاسيموي دوم « ستاره هاي روشني (چهار قمر ژوپيتر) در آسمان پديدار شدند. اين چهار ستاره همان چهار فرزند فرمانروا » كاسيموي اول « هستند كه به دور پدر خود (سياره ژوپيتر) مي چرخند.

ژوپيتر و چهار قمر آن همان خانواده سلطنتي هستند كه فرمانروايي منطقه را به عهده دارند.

او پس از اهداي كشف بزرگ خود به خانواده سلطنتي، يك مهر با نشان ژوپيتر و چهار قمرش كه به زيبائي با شكل يك ابر تزئين شده بودند را به پادشاه » كاسيموي دوم « هديه كرد.

پادشاه نيز گاليله را به مقام فيلسوف رياضيدان رسمي دربار منصوب كرد و حقوق ماهيانه بسيار زيادي برايش مقرر كرد.

براي دانشمندي چون گاليله، اين بهترين راه براي گذران زندگي و رهايي هميشگي از درماندگي و فقر بود.

 

 

تفسير

گاليله با يك روش جديد توانست به اهداف بسياري دست يابد.

علت اين موفقيت چه بود؟

پادشاهان و بزرگان دوست دارند، هميشه درخشان تر از ديگران در جامعه جلوه كنند. آنها اهميتي به دانش حقايق علمي و اختراعات جديد نمي دهند، بلكه فقط به نام و نشان و اعتبار خودشان اهميت مي دهند.

گاليله با اين ترفند توانست، اعتبار فرمانروا را تا حد آسمانها بالا ببرد. او بجاي آنكه خود را ناثر و خلاق تر

از فرمانروا جلوه دهد، جاي خود را به فرمانروا داد و با اين حيله هم خود را از كينه و حسد پادشاه در امان نمود و هم به مكنت و راحتي بسيار دست يافت.

 

 

كليدهاي قدرت :

در اين دنيا هر كس در هر درجه و مقامي كه باشد، احساس ناامني مي كند. شما با نمايش هوش، مهارت و تجربه خود، حسد، ترس و كينه بسياري از بزرگان را نسبت به خود برمي انگيزيد.

نبايد كاري كنيد بزرگان جامعه، در مقابل شما احساس ناامني و در مقابل قدرت خلاقيت شما احساس حقارت كنند. بلكه بايد فكر كنند، پيشرفت شما به سود آنان خواهد بود.

آنها بايد به اين نتيجه برسند كه حضور شما در كنار آنان سبب امنيت بيشتري مي شود.

يكي از كارهاي اشتباه افراد باهوش و مبتكر اين است كه با نشان دادن هوش و زكاوت خود به رؤساي خودشان، مي خواهند جايگاه خود را در كنار او تثبيت كنند، غافل از اينكه طرف مقابل ممكن است در مقابل آنها احساس حقارت و ناامني كرده و به سرعت جاي آنها را با افراد كم هوش تر و كم خطرتر تعويض ميكند  تا از شرش خلاص شود. 

 

 

روايت دوم

نيكلاس فوكه در سالهاي اوليه حكومت لوئي چهاردهم، وزير امور مالي بود.او مردي عياش و پول پرست و عاشق مهمانيهاي مجلل، زنان زيبا و شعر بود. وي از مردان باهوش و بانفوذ دربار پادشاهي به شمار مي رفت. هنگاميكه ژول مازارين نخست وزير وقت، در سال 1661 فوت كرد، فوكه انتظار داشت نخست وزير بعدي او باشد. اما پادشاه هرگز وي را به اين مقام برنگزيد.

اين مسئله و چند عامل مشابه ديگر،فوكه را به اين فكر انداخت كه شايد از چشم پادشاه افتاده است. بنابراين تصميم گرفت با برگزاري مهماني باشكوه، توجه لوئي چهاردهم را دوباره نسبت به خود جلب كند.مهماني در ظاهر به افتخار به اتمام رسيدن ساختمان قصر ولوديكونت برگزار مي شد. اما در حقيقت براي جلب توجه مهمان افتخاري خود، يعني پادشاه بود.

مشهورترين اشرافزادگان و بزرگترين متفكرين عصر، چون لافونتن،لاروشفوكول و مادام دوسوين در مهماني حضور داشتند.مولير نمايش نويس معروف،  به افتخار اين جشن نمايشنامه اي نوشت كه خود نيز در آن ايفاي نقش مي كرد.

ميز شام با انواع غذاهاي لذيذ و اشتها برانگيز مشرق زمين، كه قبلاً هرگز كسي در فرانسه آن را نچشيده بود تزئين شده بود و صداي روح نواز موزيك به هنگام صرف غذا شنيده مي شد.

پس از شام، فوكه شخصاً پادشاه را براي گردش در ميان باغهاي قصر همراهي كرد. باغچه ها به شكل منظم اشكال هندسي، تزئين شده بودند. در اطراف آب نماها، نمايش آتش بازي برپا بود و پس از آن نمايشنامه مولير به روي صحنه رفت.

تمامي مدعوين معتقد بودند كه اين به يادماندني ترين مهماني است كه در آن شركت كرده اند.

روز بعد، دارتانيان (سرتفنگجي پادشاه) فوكه را به جرم دزدي از خزانه كشور دستگير كرد.(دزديهايي كه در حقيقت به دستور پادشاه انجام شده بود).در دادگاه فوكه مجرم شناخته شد و به دورافتاده ترين زندان فرانسه، واقع در كوه هاي پيرنه تبعيد شد. محلي كه بيست سال آخر عمرش را در تنهايي و انزوا سپري كرد.

لوئي چهاردهم » پادشاه خورشيد « مردي مغرور و متكبر بود و دوست داشت هميشه، در مركز توجه ديگران قرار بگيرد.

او وزارت امورمالي را به ژان پاپسيست كوبر داد. كوبر به خساست و ترتيب دادن مهمانيهاي كسل كننده معروف بود. كوبر اموال خزانه دولت را در اختيار پادشاه قرار داد و لوئي چهاردهم توانست، قصري باشكوه تر از قصر فوكه، يعني قصر ورساي را بسازد.

 او در ساختن قصر همان معماران، دكوراتورها و طراحان كه قصر فوكه را ساخته بودند به كار گرفت.

شاه چنان مهمانيهاي باشكوهي در ورساي برگزار مي كرد كه هزينه يكي ازر اين جشنها از هزينه آزادي فوكه بيشتر بود.

بيائيد دوباره موقعيت را بررسي كنيم:

فوكه مهماني مجللي به طمع جلب توجه پادشاه و نشان دادن وفاداري و محبت خويش نسبت به ايشان، برگزار كرد. تصور مي كرد با اين حركت به پادشاه ثابت مي كند كه شخصي مناسب براي تصدي نخست وزيري است. اما تعريفها و ستايشهاي مدعوين از مهماني او موجب رنجش پادشاه شد. شاه فكر مي كرد كه وزير امورماليش مي خواهد ثروت و قدرتش را به رخ او بكشد. با اين بهانه، پادشاه شخصي را كه موجب نگرانيش شده بود، كنار زد و از شرش خلاص شد.

اين سرنوشت همه كساني است كه ندانسته غرور رئيس خود را جريحه دار كرده وباعث مي شوند كه آنها نسبت به بزرگي خود دچار شك و ترديد شوند.

در ابتداي شب فوكه در اوج قدرت بود و در انتهاي شب در حفيض ذلت.

        ·          هرگز تصور نكنيد چون رئيستان به شما علاقه مند است،مي توانيد هر كاري دلتان مي خواهد انجام دهيد.

 

در اواخر قرن شانزدهم در كشور ژاپن » سن نوريكيو « بسيار مورد علاقه و اطمينان امپراطور » هيديوشي « بود. او از بزرگترين هنرمندان عصر خود و از اعتبار خاصي در كشور برخوردار بود.

ريكيو در سال 1591 دستگير و به دستور امپراطور اعدام شد.

علت بدبختي ناگهاني او چه بود؟

او مجسمه اي چوبي كه صندل به پا داشت (نشانه اشرافيت) را از خود ساخته و در مهمترين معبدي كه در دروازه هاي قصر امپراطور بود، به طوري كه همگان ببينند قرار داد.

او فراموش كرده بود كه خودش به اين مقام نرسيده، بلكه امپراطور او را به اين قدرت رسانيده است.

تفكري اشتباه كه به قيمت جانش تمام شد.

 

 

چگونه با رؤساي خود برخورد كنيم؟

درس اول-هرگز در ظاهر از رئيس خود پيشي نگيريد و سعي نكنيد كه در مقابل ديگران، خود را باهوش تر از او نشان دهيد. اين كار بسيار خطرناك است.

رئيس خود را به اصطلاح » باد « كنيد تا بزرگتر از آنچه هست به نظر برسد. اما هرگز در مقابل همكاران خود و به صورت علني از رئيستان تعريف و تمجيد نكنيد. زيرا ممكن است مورد غضب آنها قرار بگيريد.

اگر شما باهوش تر از رئيس خود هستيد، كاري كنيد كه او باهوش تر از شما به نظر برسد. اينطور وانمود كنيد كه هنوز آدمي ناپخته هستيد و به تجربيات او نياز داريد.

» اشتباهات بي خطري « را در حين كار مرتكب شويد و از رئيس خود، براي حل آنها كمك بخواهيد. رؤسا

عاشق اين درخواستها هستند.

اگر ايده هاي نو و خلاق تري نسبت به رئيس خود داريد، در ملأ عام اين ايده ها را به او نسبت دهيد. اين طور وانمود كنيد كه گفته هاي شما الهام گرفته از گفته هاي اوست.

هرگز كاري نكنيد كه او در مقابل شما احساس حقارت كند.

كاري كنيد كه در ديد مردم، چون خورشيدي بدرخشد و مركز توجه ديگران باشد.

او خودش خواهد فهميد كه تمامي اين شكوه را از شما دارد و بيش از پيش به شما وابسته خواهد شد و بدون شما احساس ترس و ضعف خواهد كرد.

 

 

 

در چه مواقعي مي توان بر رؤساي خود پيشي گرفت؟

تنها در يك حالت اين كار امكان پذير است:

زماني كه رئيس شما چون خورشيدي كه غروب مي كند، رو به افول است. در اين مواقع در لحظه هاي كليدي اعتبار او را خدشه دار كنيد و بصورت غير مستقيم باعث كاهش قدرت او شويد. اگر باز هم مصرانه بر قدرت خود مي خواهد تكيه زند، بايد صبور باشيد.

به هر حال سقوط خواهد كرد و اگر درست بازي كنيد، شما برنده خواهيد شد.

در درسهاي بعدي اين نكته را خواهيد آموخت.

روانشناسي قدرت (درس دوم )

 

همانگونه كه گفته شد ، آگاهي از رموز ارتباط عمومي متداول در جهان كنوني براي هر فردي كه ميخواهد در عرصه بين المللي به فعاليت بپردازد ، امري الزامي است .

(روانشناسي قدرت ) گفته شد، بسياري از مطالب اين سري مقالات ممكن است از ديدگاه جامعه شناسي منتسب به مكتب ماكياوليسم باشد ولي از ديدگاه مديريت در حال حاضر به عنوان (علم مديريت و اداره سازمانها ي خصوصي و دولتي و چكونگي برقراري روابط عمو مي با زير دستان و بالا دستان در ادارات و سازمان هاي خصو صي و دولتي ) در بسياري از دانشگاه هاي جهان برا ي دانشجويان رشته هاي مديريت  و علوم سياسي تدريس ميشود.نياز ما به آگاهي از چگونگي برخورد با فرهنگهاي غربي و آشنايي با علوم استراتژيك ما را ملزم مي سازد كه از اين آموزشها بر خوردار شويم تا در زمان  مقتضي بتوانيم واكنش هاي سريع و موثري را از خود ارايه دهيم و غافلگير نشويم .

ما اميدواريم كه تا اندازه اي بتوانيم شما را با ديدگاه هاي كهن غربيان در امر حكمراني و رموز مديريت در سازمانها آشنا نماييم .

درس دوم :

 

ياد بگيريد كه ديگران را وابسته به خودتان نگاه داريد

 

قضاوت:

براي آنكه استقلالتان را حفظ كنيد، بايد هميشه مورد نياز و خواست ديگران باشيد. هر چقدر ديگران به شما اتكا كنند، آزاديتان بيشتر خواهد بود. مردم را براي خوشبختي و سعادتشان متكي به خود سازيد و از هيچ چيزي نترسيد. هرگز به آنها به اندازه اي ياد ندهيد كه بتوانند بدون شما كارشان را انجام دهند.

 

روايت اول

در قرون وسطي، سربازي مزدور كه نامش در تاريخ ثبت نشده است، شهر » سيينا « ۱  را از دست متجاوزان خارجي نجات داد. شهروندان سيينا چگونه مي توانستند مزد او را بدهند؟ هيچ مقدار پول يا افتخاري قابل مقايسه با آزادي شهر نبود.شهروندان در اين فكر بودند كه او را حاكم شهر كنند، اما حتي اين كار هم در برابر خدمت بزرگ او هيچ بود. سرانجام يكي از اهالي شهردر مقابل ديگران ايستاد و گفت:

» بيائيد او را بكشيم و سپس او را به عنوان حامي مقدس پرستش كنيم. «

و آنگاه مردم شهر آنچنان كه شايسته او بود، از وي تشكر و قدرداني كردند.

» كنت كارماگنولا « ۲  يكي از شجاعترين و موفقترين افراد عصر خود بود. او مورد علاقه مردم و از شهرت و افتخار زيادي برخوردار بود. در سال 1442 پس از طي سالها كه درگير جنگ با فلورانس بودند، ناگهان به ونيز احضار شد.

غروب آنروز قرار بود براي خوردن شام به قصر حاكم برود. در راه كاخ، متوجه شد كه او را به مسير ديگري غير از مسير هميشگي مي برند. در حاليكه از پل مشهور » سايس « ۳   مي گذشتند با تعجب فهميد كه او را به سياهچال مي برند. او به يك تهمت ساختگي متهم شد و روز بعد در » پيازاسان ماركو « ۴  در مقابل ديدگان وحشت زده مردم، سر از تنش جدا شد.

 

تفسير

بسياري از سربازان بزرگ دوره رنسانس در ايتاليا به چنين سرنوشتي همچون حامي مقدس سيينا و كنت كارماگنولا دچار شدند. آنها به خاطر فرماندهانشان در جنگها شركت كرده و پيروز مي شدند.

اما تنها چيزي كه نصيب آنها مي شد، تبعيد، زنداني شدن و يا اعدام بود. مشكل آنها ناسپاسي و يا نافرماني نبود بلكه سربازان بي شمار ديگري به شجاعت و توانائي آنها وجود داشتند كه مي شد جايگزين آنان گردند.

با كشتن آنها چيزي از بين نمي رفت. هر چه مسن تر مي شدند، قوي تر شده و پول بيشتري براي كارهايشان درخواست مي كردند. بنابراين بهتر بود كه، آنها را از صحنه خارج كنند و سربازان ارزانتري به خدمت بگيرند.

 

1. Siena                                               3. Sighs

2. The count of Carmagnola               4. Piazza San Marco

اين، سرنوشت كنت كارماگنولا بود. شخصي كه شروع كرده بود تا مستقل و گستاخانه عمل كند. او قدرتش را بكار گرفته بود بدون اينكه مطمئن باشد كه آيا وجودش واقعاًحياتي است؟

اين چنين است سرنوشت كساني كه ديگران را وابسته به خود نمي سازند. دير يا زود شخص ديگري مي آيدكه مي تواند كارهاي او را به همان خوبي انجام دهد. شخصي جوانتر،سرحالتر، ارزانتر وكم خطرتر.

 

سعي كنيد تنها كسي باشيد كه مي تواند كارها را انجام دهد. سرنوشت كساني كه شما را به خدمت گرفته اند  را طوري به خودتان مرتبط سازيد كه آنها نتوانند از شر شما خلاص شوند.

در غير اينصورت شما روزي مجبور مي شويد كه از پل » سايس «  گذر نمائيد و از دور خارج شويد.  

 

 

روايت دوم

در سال 1817  زمانيكه » اتوفون بيسمارك « ۱  در مجلس پروس (آلمان قديم) نماينده شد، سي ودو سال سن داشت و هيچ دوست و پشتيباني نداشت. اوبراي كسب حمايت از بين گروه هاي مجلس هيچكدام از گرو ه هاي مجلس را انتخاب نكرد، بلكه در كمال تعجب پادشاه فردريك ويليام چهارم را برگزيد. انتخاب عجيبي بود، زيرا قدرت پادشاه از تمام گروه ها در مجلس كمتر بود.

پادشاه مردي ضعيف و بي ثبات و در حقيقت بي اراده بود و بيسمارك در همه موارد متضاد او بود. با اين وجود شب و روز در دربار به سر مي بردو در اين انديشه بود كه از اين موقعيت به نفع خود استفاده كند ..

زمانيكه ساير نمايندگان، به خاطر سياستهاي غلط شاه به او اعتراض كردند، تنها بيسمارك از او طرفداري كرد. پس از گذشت سالها در سال 1851 بيسمارك به عنوان يك وزير در كابينه پادشاه انتخاب شد.

اوكه براي خدمت به دربار رفته بود، پادشاه را متقاعد كرد تا به او اختيار سازماندهي يك ارتش را بدهد، تا در برابر آزاديخواهان بايستد و شاه دقيقاً همانكاري كه بيسمارك مي خواست انجام داد.

او از پادشاه فردريك خواست تا قاطع باشد و با غرور حكومت كند. بيسمارك به آرامي قدرت پادشاه را دوباره زنده كرد، تا جائيكه حكومت او قدرتمندترين نيرو در پروس شد.

در سال 1861 زمانيكه پادشاه فردريك مرد، برادرش ويليام سلطنت را به عهده گرفت. ويليام به شدت از بيسمارك متنفر بود و تصميم نداشت كه او را نگاه دارد. اما او نيز در همان موقعيت برادرش گرفتار بود، دشمنان زيادي كه مي خواستند قدرت را از او بگيرند.

ويليام تصميم گرفت از سلطنت كناره گيري كند زيرا احساس مي كرد كه قدرت مقابله با اين موقعيت مخاطره انگيز را ندارد. اما بيسمارك به كمك او آمد و جاي خود را پيش شاه باز كرد.

در كنار پادشاه جديد ايستاد، به او قدرت داد و به او اصرار كرد تا قاطعانه عمل كند.

پادشاه به تدابير جنگي قوي بيسمارك وابسته شد. براي سركوب كردن دشمنان و با وجود تنفري كه از او

1. Otto Van Bismarck

 

داشت، بيسمارك را نخست وزير كرد. آن دو اغلب بر سر مسائل سياسي كشمكش داشتند. بيسمارك مصمم بود. اما شاه متوجه وابستگي اش بود. هر زمان كه نخست وزير تهديد به استعفا مي كرد، ويليام تسليم او مي شد و در واقع بيسمارك بود كه سياستش را اجرا مي كرد.

سالها بعد، كارهاي بيسمارك به عنوان نخست وزير پروس موجب شد كه ايالتهاي متعدد آلمان به يك كشور واحد تبديل شود. حالا بيسمارك در مقابل پادشاه به خودش اجازه داده بود كه تاج و تخت امپراطوري آلمان را به دست گيرد. در واقع او بود كه به اوج قدرت رسيده بود. به عنوان مرد دست راست امپراطور، صدراعظم امپراطوري و شواليه پادشاه، همه گونه وسايل اعمال فشار را به كار مي گرفت.

 

تفسير

بيشتر سياستمداران جوان و جاه طلب به چشم انداز سياسي 1840 آلمان كه سهمي در ساختن برترين قدرت داشته، نگاه مي كنند. بيسمارك ديده بوكع در جهان قدرتمنداني وجود دارند كه مي توانند احمق باشند. آنها شما را نابود خواهند كرد، درست همانطوريكه حاكم ونيز كنت كارماگنولا را نابود كرد.

اگر رؤساي شما قوي باشند، به شما وابسته نخواهند شد. اگر جاه طلب هستيد، بهتر است كه در يك سازمان درجستجوي مديران ضعيفي باشيد كه بتوانيد آنها را وابسته خود كنيد. شما قدرت، هوش و اراده آنها خواهيد شد.

چنانكه آنها بخواهند از شر شما خلاص شوند، همه چيزشان خراب خواهد شد.

دنيا را نياز مي چرخاند. بيشتر اوقات مردم كاري را انجام مي دهند كه مجبور به انجام آن شده باشند.

اگر شما در ديگران نيازي ايجاد نكنيد در اولين فرصت كنارزده خواهيد شد. ولي اگر قوانين قدرت را درك كنيد و ديگران را براي سعادتشان به خودتان وابسته سازيد و مانند بيسمارك با ضعف آنها مبارزه كنيد، اين شما هستيد كه بر جاي خواهيد ماند.

يك فرمانرواي عاقل به روشهاي وابسته سازي مردمش از هر قشري و هر شرايطي مي انديشيد، تا آنها را وابسته به خود سازد. آنگاه مردم هميشه به او وفادار خواهند بود.

                                                                           نيكولو ماكياولي.1527-1469

 

كليدهاي قدرت

قدرت نهايي، قدرتي است كه مردم را وادار به انجام هر كاري كه شما مي خواهيد مي كند. زمانيكه شما بتوانيد چنين كاري را بدون اينكه مردم را مجبور كنيد يا اينكه به آنها صدمه بزنيد، انجام دهيد و زمانيكه آنها مشتاقانه چيزي كه شما داريد را انجام دهند، قدرت شما بي نظير است.

بهترين روش براي رسيدن به اين موقعيت، ايجاد روابط وابسته است. اربابي كه به خدمتهاي شما نياز دارد، ضعيف است يا اينكه قادر نيست بدون شما كاري كند و دور شدن از شما براي اومشكلات عظيمي بوجود خواهد آورد، يا حداقل اينكه زمان باارزشي را براي جايگزيني شخص ديگري به جاي شما، از دست خواهد داد. با برقراري چنين روابطي شما خود را به عنوان دست راست او خواهيد ساخت و با نفوذتان در واقع هر كاري كه دوست داريد، او انجام مي دهد.

اين است يك نمونه تاريخي از مردي در پشت دربار سلطنت حرف اول را مي زدوبا آنكه خدمتگذار شاه  بود ولي در واقع او را كنترل مي كرد.بيسمارك مجبور نبود، فردريك يا ويليام را مجبور به اطاعت از دستورات خود كند. او به آساني اين مسأله را تفهيم كرده بود كه اگر چيزي را كه مي خواهد انجام نشود، آنجا را ترك كرده و پادشاه را در گردباد حوادث رها مي كند، بنابراين خيلي زود هر دو پادشاه به ساز بيسمارك مي رقصيدند و دستورات او را اطاعت مي كردند.

 

 

نباشيد يكي از بي شمار افرادي كه به اشتباه باور دارند نهايت قدرت، استقلال است. قدرت وابسته به روابطتان با مردم است. شما هميشه به ديگران به عنوان سربازانتان يا حتي به عنوان فرمانده ضعيفي كه در پيشاپيش شما انجام وظيفه مي كند، نياز داريد.

فرد مستقل از ديگران بايد در جنگل زندگي كند تا هر وقت كه بخواهد در رفتن و آمدن آزاد باشد. اما چنين فردي هيچ قدرتي ندارد.بهترين روشي كه مي توانيد به آن اميد داشته باشيد اين است كه ديگران به شما بسيار وابسته شوند، نياز شديد آنها شما را آزاد مي سازد.

 

روايت سوم

لوئي يازدهم (1483-1423) پادشاه بزرگ فرانسه، اشتياق بيش از حدي به طالع بيني داشت. او يك طالع بين را در دربار نگاه داشته بود، تا اينكه يك روز آن مرد پيش بيني كرد يكي از زنهاي دربار تا هشت روز ديگر خواهد مرد. زمانيكه پيش گوئي او درست از آب درآمد، لوئي وحشت زده فكر كرد كه يا آن مرد براي اثبات گفته اش، زن را كشته يا در كارش بسيار ماهر است كه در اينصورت قدرت او، قدرت لوئي را تهديد مي كند.

در عصر يك روز لوئي، طالع بين را به اتاقش كه در بلندترين نقطه كاخ بود، احضار كرد. قبل از اينكه مرد برسد، پادشاه به خدمتكارانش گفته بود زمانيكه او اشاره كرد، طالع بين را بلند كرده و از پنجره به پائين پرتاب كنند.

طالع بين آمد و لوئي تصميم گرفت قبل از كشتن او آخرين سؤال را بپرسد: » شما ادعا مي كنيد كه طالع بيني مي دانيد و سرنوشت ديگران را پيش گوئي مي كنيد. بنابراين به من بگوئيد سرنوشت شما چه خواهد شد و چه مدت ديگر زنده خواهيد بود؟ «

او پاسخ داد: » من درست سه روز قبل از شما خواهم مرد. « پادشاه هرگز به خدمتكارانش اشاره نكرد و زندگي مرد بخشيده شد. لوئي نه تنها تا زمانيكه زنده بود از او محافظت كرد، بلكه با دست و دلبازي بسيار هديه هايي به او مي داد و بهترين پزشكان دربار از او مراقبت مي كردند. طالع بين چندين سال بيشتر از لوئي عمر كرد، شايد واقعاً قدرت پيشگوئي نداشت، اما مهارتش را در قدرت ثابت كرد.

ديگران را طوري به خودتان وابسته سازيد كه خلاص شدن از شر شما، فاجعه ايجاد كند و رئيس شما هرگز جرأت وسوسه شدن در بيرون كردن شما را نداشته باشد. روشهاي زيادي براي رسيدن به اين وضعيت وجود دارد. مهمترين روش اين است كه از استعداد و مهارتي برخوردار باشيد كه شخص ديگري به سادگي  نتواند جايگزين شما شود.

 

در زمان رنسانس مهمترين مانع در راه موفقيت يك نقاش، نداشتن يك حامي خوب بود. » ميكل آنژ « اين كار را بهتر از هر كس ديگري انجام داد. حامي او پاپ جوليوس دوم بود. ولي او و پاپ بر سر ساختن مقبره مرمرين پاپ كشمكش داشتند، بنابراين ميكل‌آنژ با تنفر روم را ترك كرد. نزديكان پاپ با كمال تعجب ديدند كه ، نه تنها پاپ او را اخراج نكرد، بلكه به جستجوي او رفت و از وي خواست كه بماند.

ميكل آنژ دانست كه مي تواند حامي ديگري بيابد، اما پاپ هرگز نمي توانست ميكل آنژ ديگري پيدا كند. شايد استعداد ميكل آنژ را نداشته باشيد، اما مي توانيد خود را از ديگران جدا سازيد. شما بايد موقعيتي ايجاد كنيد تا هميشه به فرد ديگري تكيه كنيد اما او نتواند به آساني فرد ديگري را با مشخصات خاص شما بيابد.

اگر واقعاً براي او حياتي نيستيد بايد روشي پيدا كنيد كه كارتان را مهم نشان دهيد و ظاهري به خود بگيريد گويي دانش خاصي داريد و ديگران را به گونه اي توجيه نماييد كه فكر كنند بدون شما نمي توانند كار كنند.

وابستگي واقعي به مهارتهاي شما، به هر حال او را نسبت به تدابير شما آسيب پذير مي سازد و او هميشه در محدوده قدرت شما خواهد بود.

اين است مفهوم به هم پيچاندن سرنوشتها: مثل پيچكي خزنده، شما خودتان را طوري به دور منبع قدرت مي پيچانيد كه براي جدا كردن شما از آن ضايعه زيادي براي او ايجاد كند. لازم نيست خودتان اين كار را بكنيد. شخص ديگري اين كار را برايتان انجام خواهد داد.

 

روزي » هري كهن ۱   « رئيس جمهور كلمبيا، در دفترش با گروهي كه از قوه مجريه اش ناراضي بودند، ملاقات كرد. در سال  1951  در هالي وود آمريكا، عليه كمونيست ها اقداماتي صورت گرفت. اين فعاليتها بوسيله كنگره آمريكا و كميته عمليات آمريكايي هدايت مي شد. يكي از كارمندان قوه مجريه بنام » مان هواردلاوسن «

كه نويسنده نيز بود، كمونيست شناخته شده بود و مجبور بودند كه فوراً از شر او خلاص شده و خشم آن كميته را فرو نشانند.

» هري كهن « يك جمهوريخواه سخت كوش بود نه يك آزاديخواه طالب خونريزي. سياستمدار مورد علاقه او » بنيتو موسيليني « بود كه يك بار او را ملاقات كرده بود و عكس او را به ديوار اتاقش زده بود.

اگر كسي از » كهن « متنفر بود او را يك كمونيست بي اعتبار مي ناميد. در كمال تعجب » كهن « ، » لاوسن «

را اخراج نكرد زيرا او يك نويسنده خوب به شمار مي رفت. » لاوسن « نويسنده » همفري بوكارت « (هنر پيشه معروف و ستاره استوديو كلمبيا) بود.

ارزش لاوسن بسيار بيشتر از آن جاروجنجال وحشتناكي بود كه با سرپيچي او از فشار بازرسان بوجود آمده بود.

» هنري كيسينجر «  بسياري از درگيريهاي كاخ سفيد » نيكسون « را آرام كرده بود. به اين خاطر كه بهترين مشاور سياسي بود كه مي توانست پيدا كند. البته مشاوران خوب ديگري نيز وجود داشتند و » كيسينجر « به اين دليل در كارسياسي خود القا شده بود كه خودش را در اين ناحيه از ساختار سياسي به نحوي مستحكم كرده بود كه دور شدن او منجر به آشوب مي شد.

 

1. Hary Cohn                                                                                                        

قدرت » كيسينجر « نيز زياد بود. او در بسياري از بخشهاي دولتي درگير بود و درگيري او، كارت برنده اي در دستش بود. او همچنين حاميان زيادي داشت. اگر شما بتوانيد چنين موقعيتي براي خودتان ترتيب دهيد، خلاص شدن از دست شما خطرناك مي شود. بنابراين قدرت » متمركز « داشتن آزادي بيشتري را نسبت به قدرت » وسيع «

داشتن فراهم مي كند، زيرا كسانيكه اين قدرت را دارند به خاطر امنيتشان به هيچ فرد بخصوص يا موقعيت خاصي وابسته نيستند.

براي اينكه ديگران را به خود وابسته سازيد، بايد از تاكتيك هوش استفاده كنيد. رهبران پليس مخفي، اسرار بسياري مي دانند ولي هرگز خواستار افشاي آن نيستند. آنها با تزريق قدرت يك پادشاه رامي سازند و يا از بين مي برند و يا » جي ادگارهودر « را به عنوان يك رئيس جمهور مي آفرينند.

اما اين كار پر از ناامني و بدگماني است. قدرت خود خطرآفرين است.

شما نمي توانيد با خيال راحت استراحت كنيد.

قدرتي كه هيچ آسايشي براي شما نمي آورد چه لذتي دارد؟

هشدار آخر: تصور نكنيد كه وابستگي ما فوق شما باعث مي شود كه عاشقتان شود. در حقيقت ممكن است از شما متنفر شود و بترسد. اما طبق گفته ماكياولي، بهتر است كه از شما بترسند تا اينكه دوستتان داشته باشند. ترس را مي توانيد كنترل كنيد ولي عشق را هرگز. وابسته بودن به يك احساس ظريف و قابل تغييري چون محبت و عشق، تنها وضعيت شما را ناامن مي سازد. ديگران را به خود وابسته سازيد. ترس از عواقب از دست دادن شما، بهتر از عشق به رفاقت با شما است.

 

تصور كن درخت مو را با شاخه هاي زيادش. در زيرزمين، ريشه اش عميق و وسيع است و در بالا، از لا به لاي بيشه ها رشد مي كند، در همديگر و به درختها و ميله ها و پنجره ها مي پيچد. براي خلاص شدن از شر آنها بايد خون و عرق بريزيد. آسانتر است كه اجازه دهيد تا به رشدشان ادامه دهند.

 

» ديگران را وابسته به خود سازيد. از طريق وابستگي چيزهاي بيشتري نسبت به عملكرد خوب بدست خواهيد آورد. اگر وابستگي از بين رود بزرگواري، شايستگي و احترام نيز از بين خواهد رفت. اولين درسي كه تجربه تاريخ به شما مي آموزد اين است كه هميشه ديگران را به خود اميدوار كنيد ولي هرگز آنها را كاملاً از خود راضي نكنيد، حتي يك سلطان را نيازمند خود سازيد. «

                                                                       (بالتازار گراميان  .  1658-1601)

عكس مسائل فوق

يكي از معايب وابسته ساختن ديگران به خود اين است كه شما نيز تا اندازه اي به آنها وابسته باشيد.

 سعي كنيد فراتر از آن باشيد كه ديگران نخواهند از شر شما خلاص شوند. به اين معني كه مستقل بوده و به كسي وابستگي نداشته باشيد. اين چنين است حركات انحصارگرايانه » جي پي مورگان « يا » جان وودي راك فلر « كه تمام رقابتها را با كنترل كامل به اتمام رساندند.

 

 

قانون سوم

 

جهت تسليم كردن قربانيان از صداقتي مخصوص   استفاده كنيد. حركت يك فرد صادق و بي ريا بيشتر از يك فرد دورو تأثير خواهد داشت. حركت صادقانه، حتي يك نگهبان مشكوك را راضي مي كند. زمانيكه صداقت شما حفره اي در حصار ديگران ايجاد كرد، مي توانيد با مهارت، آنها در راه رسيدن به خواسته هايتان گول بزنيد. يك هديه به موقع چون  اسب تروا  اين هدف را تأمين مي كند.

 

عنوان:صداقت خود را در مواقع لزوم نشان دهيد .

روايت اول

 

در سال 1962 مردي بلند قد با آلكاپون، ترسناكترين تبهكار آلفازان، ملاقات كرد. او خود را » كنت ويكتور لاستيج « معرفي نمود و قول داد اگر » كاپون « به او 000/50 دلار بدهد مي تواند آن را در مدت دو ماه دو برابر كند. » كاپون « خيلي بيشتر از اين پول براي سرمايه گذاري داشت بنابراين قبول كرد و خودش پولها را شمرده و به  » لاستيج « داد.

» لاستيج « پولها را در يك گاوصندوق در بانك شيكاگو گذاشت و عازم نيويورك شد، جايي كه چندين طرح اين چنيني براي پيشرفت كارش داشت.

او براي دو برابر كردن پول هيچ تلاشي نكرد و دو ماه بعد با همان 000/50 دلار نزد كاپون رفت. در حاليكه به چهره خشن محافظ كاپون نگاه مي كرد از روي پشيماني لبخندي زد و گفت: آقاي كاپون لطفاً تأسف شديد مرا به خاطر شكست نقشه ام بپذيريد، من شكست خوردم.

كاپون به آرامي بلند شد و به لاستيج چپ چپ نگاه كرد، پيش خود فكر كرد كه او را در كدام قسمت رودخانه بياندازد. اما كنت دستش را به داخل جيب كتش برد و 000/50 دلار را برداشته و روي ميز گذاشت و گفت: » بفرمائيد، اين پول شما است. دوباره عذرخواهي مرا بپذيريد، بسيار شرمنده ام. كارها آنطوري كه من فكر مي كردم پيش نرفتند. من دوست داشتم براي رسيدن به منفعت خودم هم كه شده پول شما را دو برابر كنم، اما نقشه ام تحقق نيافت. «

كاپون بر روي صندلي اش نشست ، گيج بود و به كنت گفت: مي دانم كه شما مرد قابل اطميناني هستيد. از ابتدا كه شما را ديدم به اين موضوع پي بردم. من انتظار داشتم كه يا يكصد هزار دلار را بياوريد و يا هيچي، اما با كمال تعجب شما پول را برگردانديد .

لاستيج دوباره عذرخواهي كرد و همانطور كه كلاهش را برمي داشت آنجا را ترك كرد. كاپون فرياد زد، خداي من شما خيلي صادق هستيد. اگر به پول نياز داريد اين پنجاه هزار دلار را بگيريد. كنت مات و مبهوت به نظر مي رسيد. تعظيم كرد، پول را گرفت و آنجا را ترك كرد.

بعد از تمام اين ماجراها، اين لاستيج بود كه000/50 دلار بدست آورد.

 

 

 

تفسير

» كنت ويكتور لاستيج « مردي بود كه به چندين زبان صحبت مي كرد و به برتري و فرهنگش افتخار مي نمود. او يكي از هنرمندان بزرگ در دوره خودش بود و به خاطر شجاعت و از همه مهمتر علم روانشناسي اش معروف بود. كنت مي توانست در عرض چند دقيقه يك فرد را بخوبي بشناسد و نقاط ضعف را بفهمد.

لاستيج مي دانست كه بيشتر افراد در مقابل كلاهبرداري حالت تدافعي به خود مي گيرند. كار او به اين شكل بود كه اين حالت تدافعي را از بين مي برد.

يك روش مطمئن براي انجام اين كار، نشاندن صداقت و خلوص نيت است. اگر كسي هم شك كند، گرفتار  ظاهر صادق او مي شود. لاستيج اين صداقت را چندين بار به كار برد، اما در برخورد با كاپون چندين قدم جلوتر رفت. يك فرد معمولي نمي تواند چنين اطميناني بوجود آورد.

او افراد ساده لوح را انتخاب مي كرد و به خاطر خوي رام شدنيشان آنها را تحت تأثير افسون خود قرار مي داد.

افرادي مثل كاپون در جامعه ما زيادند كه عمري را با ترس ونگراني و عدم اطمينان به ديگران مي گذرانند و لاستيج اين را مي دانست.

در اطراف كاپونهاي جامعه ما فرد صادقي وجود ندارد و البته بودن در ميان گرگها خسته كننده و غم انگيز است. مردي مثل كاپون آرزو دارد كه از يك فرد رفتاري بزرگوارانه يا صادقانه ببيند و احساس كند كه كسي سر او كلاه نگذاشته يا از او دزدي نمي كند.

رفتار صادقانه لاستيج كاپون را تسليم كرد زيرا خيالي غير منتظره بود.

 

از تمرين كردن اين قانون بر روي كاپونهاي جهان خجالت نكشيد. با يك نمايش بموقع از صداقت، مي توانيد وحشي ترين حيوان را رام كرده و در اختيار خود بگيريد.

 

 

كليدهاي قدرت

 

اساس اغواگري، بر هم ريختن  تمركز حواس است.

 

با پرت كردن حواس افرادي كه مي خواهيد از آنها استفاده كنيد، وقت و زمان كافي براي انجام كارهايي كه آنها توجه ندارند، خواهيد داشت. عملي از روي محبت، بخشش يا صداقت، اغلب قدرتمندترين فرم سرگرم كردن است زيرا شك ديگران را برطرف مي كند. آنها را تبديل به بچه هايي مي كند كه مشتاقانه هر نوع محبتي را مي پذيرند.

 

در چين باستان ضرب المثلي است كه مي گويد: » دست بده داشته باش قبل از اينكه چيزي بگيري. «

 

گرفتن چيزي اگر خصمانه باشد براي قدرتمندان هم خطرناك است زيرا معمولا قربانياناين وقايع و مال باختگان  براي انتقام، نقشه خواهد چيد. همچنين درخواست مؤدبانه و ساده از ديگران نيز ساده لوحانه است.

تا زمانيكه شخص مقابل منفعتي را براي خودش نبيند از خواسته شما سرباز مي زند.

اگر قبل از گرفتن دست بده داشته باشيد، زمينه را براي درخواست شما آماده مي كند.

 

اعطا كردن مي تواند به  فرمهاي مختلفي باشد، يك هديه واقعي، يك عمل بزرگوارانه، يك لطف و محبت پذيرش صادقانه يا به هر صورت ديگر.

 

در اولين برخورد ،انتخاب صداقت بهترين روش است.

 

اولين برداشت از افراد مدت زيادي در ذهن ما مي ماند. اگر شخصي در ابتداي رابطه تان باور كرد كه شما فرد صادقي هستيد، مدت زيادي وقت مي برد تا ديگران او را قانع كنند كه اشتباه مي كند و همين امر به شما مجال هر كاري را مي دهد.

 

» جي گلد « مثل » كاپون « به كسي اطمينان نداشت. در سي وسه سالگي مولتي ميلياردر بود. با حقه بازي و قلدري در سال 1860، در شركت راه آهن » اري   « ۱ سرمايه گذاري كرد و تعداد زيادي سهام خريد.  

پس از مدتي فهميد كه بازار بورس پر از سهام تقلبي شده و او ضرر زيادي كرده است.

در اين حين مردي به نام   » لردجان گوردن « به او پيشنهاد كمك كرد. » گوردن « با استخدام چند متخصص ردپاي جاعلين را پيدا كرده و به » گلد « ثابت كرد كه مقصر اصلي درواقع چند مدير رده بالاي شركت راه آهن » اري « بودند.

» گلد « بسيار سپاسگذار او شد. » گوردن « سپس پيشنهاد كرد كه با » گلد « در راه آهن » اري « مشاركت داشته باشد، او نيز موافقت كرد.

براي مدتي مشاركت آنها در ظاهر موفق بود. دو مرد حالا دوستان خوبي بودند. هر زمان كه  » گوردن « از » گلد «   تقاضاي پول جهت سرمايه گذاري مي كرد، پول را مي پرداخت.

در سال 1873، » گوردن «  ناگهان تمام سهام را زير قيمت فروخت، پولها را برداشت و از نظرها ناپديد شد.

طي تحقيقاتي » گلد « فهميد كه نام واقعي او، » جان كرونينگس نيلد « و بچه نامشروع يك بازرگان دريايي و يك خدمتكار لندني بوده است. اولين حركت صادقانه » گوردن « ، » گلد « را كور كرده بود.

 از ديد گاه سياست مداران ، براي اثبات صداقت لازم است كه چندين عمل صادقانه انجام شود هر چند كه ممكن است كاملاً به هم بي ربط باشند.

 

 

زماني در چين قديم، » دوكويو « ۲ از منطقه » چنگ ۳   « فكر مي كرد كه حالا بهترين وقت است كه بر سلطنت قدرتمند » هيو ۴   « غلبه كند. او در مورد نقشه اش به كسي چيزي نگفت.

دخترش را به عقد شاه هيو درآورد. سپس به وزراي مجلس گفت: من در نظر دارم با ارتش به كشوري حمله كنم به نظر شما به كدام كشور بايد حمله كنيم؟

 

همانطور كه انتظار داشت يكي از وزرا پاسخ داد: بايد به هيو حمله كنيم. او در پاسخ گفت: ولي هيو در حال حاضر يك ايالت خواهر است. چرا شما پيشنهاد مي كنيد كه به آن حمله كنيم؟

 

سپس آن وزير را به خاطر برخورد نامؤدبانه اش مورد بازخواست قرار داد.

 

حاكم هيو از اين جريان مطلع شد و هيچ اقدام احتياطي براي حفاظت در مقابل ايالت چنگ انجام نداد. چند هفته بعد، نيروهاي چنگ به هيو تاختند و آنجا را گرفتند.

 

 متاسفانه در تاريخ بشريت ،صداقت يكي از مهمترين روشها است كه محتاطانه سبب تسليم شدن طرف مقابل مي شود، اما تنها روش نيست. هر نوع رفتار شايسته كه دوستانه باشد، تأثير خواهد داشت.

 

1. Erie                               2. Duke Wu                                 

3. Cheng                           3. Hu

 

شايد بهترين عمل، بزرگواري و بخشش باشد. كم هستند افرادي كه نتوانند حتي از بدترين دشمنانشان هديه را قبول نكنند. پس دادن هديه روش خوبي براي تسليم كردن فرد مي باشد.

هدايا اغلب انگيزه هاي دروني و حركات حيله گرانه را مخفي مي كنند .

 

پيش از سه هزار سال قبل يونانيان براي تصرف دوباره شهر تروا از دريا گذشتند. آنها شهر را محاصره كردند و اين محاصره ده سال طول كشيد. قهرمانان و جنگجويان بسياري مردند بدون اينكه پيروزي به دست آورند.

 

يكي از رهبران يونانيان آنها را جمع كرد و گفت: » ضربه زدن به اين ديوارها را متوقف كنيد. شايد بايد راه حل ديگري بيابيم، راه حلي مفيد. در اينجا بايد فكر را بكار بياندازيم، از نيروي بازو كاري ساخته نيست. «

سپس دستور داد اسب بزرگي بسازند تا سربازان بتوانند درون آن مخفي شوند و سپس اسب را به مردمان تروا هديه دهند. پسر اوديسيوس با اين حيله مخالف بود، او معتقد بود اين عمل غيرانساني است. اما سربازان در انتخاب بين ده سال محاصره، صداقت و مرگ از يك طرف و پيروزي فوري از طرف ديگر، ساختن اسب را انتخاب كردند و به اين ترتيب پيروز شدند و يك هديه، جنگي ده ساله را خاتمه داد.

 

سالها بود كه رومي هاي قديم براي تصرف شهر فاليسكانس ۱ ،اين شهر را محاصره كرده بودند ولي همچنان ناموفق بودند. تا اينكه روزي يكي از ژنرالهاي رومي بنام كاميليوس ۲ مردي را ديد كه تعدادي بچه را به طرف او مي آورد. آن مرد يك معلم سرخانه بود و بچه ها، كودكان ثروتمندان و اشراف زادگان شهر بودند كه به ظاهر براي پياده روي آمده بودند ولي در حقيقت، او قصد داشت آنها را به عنوان گروگان به رومي ها بدهد.

كاميليوس، گروگانها را نپذيرفت و دست و پاي مرد را بست و به كودكان اجازه داد تا او را چوب بزنند و همگي را به شهر بازگرداند.

خودداري كاميليوس از گرفتن بچه ها به عنوان گروگان، مقاومت فاليسكانس را از بين برد و آنها تسليم شدند. ژنرال بدرستي محاسبه كرده بود. او مي دانست كه گروگانگيري پايان جنگ نخواهد بود. با عوض كردن اوضاع، او اطمينان و احترام دشمن را بدست آورد و در جنگ پيروز شد.

 

مهرباني خاص حتي سرسخت ترين ها را رام مي كند. هميشه هدفتان قلب مردم باشد. به ياد داشته باشيد  با برخورد متناسب و با احترام به احساسات مردم مي توانيد يك » كاپون « را به يك بچه خوش باور تبديل كنيد،

در اين راه بايد هوشيار باشيد.

 اگر طرف هاي مقابل به اهداف شما پي ببرند، آگاهي آنها تبديل به عدم اطمينان و تنفر مي شود .

 

زمانيكه » دوك سيين ۳   « از چين مي خواست كه » يو ۴   « را تسخير كند به آنها يك گله اسب اهدا كرد و زمانيكه » ارل چيه ۵   « چين مي خواست كه » چويويو ۶   « را تصرف كند به آنها يك ارابه بي نظير اعطا نمود.                                             ( فيلسوف چيني-قرن سوم قبل از ميلاد     Han-Fei-tzu )  

 

 

 

1.                  Faliscans                    3. Duke Hsien                    5. Earl Chih

2.                  Camillus                     4. Yu                                  6. Ch  Ou-Yu

عكس مسائل فوق

 

 اگر شما سابقه تقلب و حيله داشته باشيد، هر چقدر هم كه صادق باشيد بخشش يا مهرباني تان مردم را گول نمي زند. در حقيقت، تنها توجه به حيله هاي شما بيشتر مي شود. لذا سعي كنبد كه سابقه بدي در بين مردم نداشته باشيد.

 

زمانيكه مردم شما را به عنوان يك متقلب مي شناسند، صادقانه عمل كردن ايجاد شك مي كند. در اين موارد نمي توانيد با صداقت وارد شويد.

 

همانطور كه ديپلمات فرانسوي  » تايران « پيرتر مي شد، شهرتش به عنوان يك فرد متقلب زياد مي شد. در كنگره وبيتا (1815-1814) او داستانهايي باورنكردني تعريف مي كرد و غيرممكن بود آنهايي كه او را مي شناختند داستانهاي او را باور كنند. روزي در جمعي دوستانه گفت كه در تجارت بايد دو طرف كاملاً روراست باشند.

 

زمانيكه درخواست كمك مي كنيد، به سوي علايق افراد برويد نه به طرف حس ترحم يا حق شناسي آنها.

 

اگر شما نياز به كمك يك حامي داريد، هرگز سعي نكنيد كه كمكها و كارهاي خوب گذشته تان را به ياد آوريد چون بالاخره او راهي براي عدم توجه به شما مي يابد. درخواستتان را در رابطه تان كه به سود او هم خواهد بود، مخفي كنيد. او با علاقه مندي به شما جواب خواهد داد، زمانيكه ببيند چيزي هم عايد خودش مي شود.
شنبه 14 شهریور 1388  12:59 AM
تشکرات از این پست
fox40m
fox40m
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : شهریور 1388 
تعداد پست ها : 17
محل سکونت : تهران
شنبه 14 شهریور 1388  1:07 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها