بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
آیه: قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
ترجمه: بگو: «اي بندگان من که بر خود اسراف و ستم کردهايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد که خدا همه ي گناهان را ميآمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.
تفسیر: خداوند همه گناهان را ميآمرزد
به دنبال تهديدهاي مکرري که در آيات گذشته در مورد مشرکان و ظالمان آمده بود در اين آيات راه بازگشت را توأم با اميدواري به روي همه گنهکاران
ميگشايد زيرا هدف اصلي از همه اين امور تربيت و هدايت است نه انتقامجوئي و خشونت، با لحني آکنده از نهايت لطف و محبت آغوش رحمتش را به روي همگان بازکرده و فرمان عفو آنها را صادر نموده، ميفرمايد: «به آنها بگو اي بندگان من که بر خودتان اسراف و ستم کردهايد از رحمت خداوند نوميد نشويد که خدا همه گناهان را ميبخشد» که او بخشنده و مهربان است (قل يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لا تقنطوا من رحمة اللَّه ان اللَّه يغفر الذنوب جميعا).
دقت در تعبيرات اين آيه نشان ميدهد که از اميدبخشترين آيات قرآن مجيد نسبت به همه گنهکاران است، شمول و گستردگي آن به حدي است که طبق روايتي امير مؤمنان علي عليهالسلام فرمود: در تمام قرآن آيهاي وسيعتر از اين آيه نيست» (ما في القرآن آية اوسع من يا عبادي الذين اسرفوا...).
دليل آن نيز روشن است زيرا:
1- تعبير به «يا عبادي» (اي بندگان من!) آغازگر لطفي است از ناحيه پروردگار.
2- تعبير به «اسراف» به جاي «ظلم و گناه و جنايت» نيز لطف ديگري است.
3- تعبير به «علي انفسهم» که نشان ميدهد گناهان آدمي همه به خود او بازميگردد نشانه ديگري از محبت پروردگار است همانگونه که يک پدر دلسوز به فرزند خويش ميگويد اينهمه بر خود ستم مکن!
4- تعبير به «لا تقنطوا» (مأيوس نشويد) با توجه به اينکه «قنوط» در اصل به معني مأيوس شدن از خير است به تنهائي دليل بر اين است که گنهکاران نبايد از «لطف الهي» نوميد گردند.
5- تعبير «من رحمة اللَّه» بعد از جمله «لا تقنطوا» تأکيد بيشتري بر اين
خير و محبت ميباشد.
6- هنگامي که به جمله «ان اللَّه يغفر الذنوب» ميرسيم که با حرف تأکيد آغاز شده و کلمه «الذنوب» (جمع با الف و لام) همه گناهان را بدون استثنا در برميگيرد سخن اوج ميگيرد و درياي رحمت مواج ميشود.
7- هنگامي که «جميعا» به عنوان تأکيد ديگري بر آن افزوده ميشود اميدواري به آخرين مرحله ميرسد.
8 و 9- توصيف خداوند به «غفور» و «رحيم» که دو وصف از اوصاف اميدبخش پروردگار است در پايان آيه جائي براي کمترين ياس و نوميدي باقي نميگذارد.
آري به همين دليل آيه فوق گستردهترين آيات قرآن است که شمول آن هرگونه گناه را در برميگيرد، و نيز به همين دليل از اميدبخشترين آيات قرآن مجيد محسوب ميشود.
و به راستي از کسي که درياي لطفش بيکران و شعاع فيضش نامحدود است جز اين انتظاري نميتوان داشت.
از کسي که «رحمتش بر غضبش پيشي گرفته» و بندگان را براي رحمت آفريده، نه براي خشم و عذاب، غير از اين چشمداشتي نيست.
چه خداوند رحيم و مهرباني و چه پروردگار پرمهر و محبتي!!
در اينجا دو مسأله فکر مفسران را به خود مشغول ساخته که اتفاقا راه حل آن در خود آيه و آيات بعد نهفته است.
نخست اينکه: آيا عموميت آيه همه گناهان حتي شرک و گناهان کبيره ديگر را فراميگيرد؟ اگر چنين است پس چرا در آيه 48 سوره نساء شرک از گناهان قابل بخشش استثناء شده است؟ «ان اللَّه لا يغفر أن يشرک به و يغفر ما دون ذلک لمن يشاء: «خداوند شرک را نميبخشد، اما کمتر از آن را براي
هرکس که بخواهد ميبخشد».
ديگر اينکه: آيا اين وعده غفران که در آيه مورد بحث آمده است مطلق است يا مشروط به توبه و مانند آن؟
البته اين دو سؤال به هم مربوط است. و پاسخ آن را در آيات بعد به خوبي ميتوان يافت زيرا سه دستور در آيات بعد داده شده که همه چيز را روشن ميسازد: انيبوا الي ربکم(به سوي پروردگارتان باز گرديد)و اسلموا له(در برابر فرمان او تسليم شويد)و اتبعوا احسن ما انزل اليکم من ربکم(پيروي کنيد از بهترين دستوراتي که از سوي پروردگارتان بر شما نازل شده). اين دستورهاي سهگانه ميگويد درهاي غفران و رحمت به روي همه بندگان بدون استثنا گشوده است مشروط بر اينکه بعد از ارتکاب گناه به خود آيند، و تغيير مسير دهند، رو به سوي درگاه خدا آورند، در برابر فرمانش تسليم باشند و با عمل، صداقت خود را در اين توبه و انابه نشان دهند، به اين ترتيب نه شرک از آن مستثناست و نه غير آن، و نيز مشروط بودن اين عفو عمومي و رحمت واسعه به شرائطي غير قابل انکار است. و اگر ميبينيم در آيه 48 سوره نساء بخشش و عفو مشرکان را استثنا کرده در مورد مشرکاني است که در حالت شرک از دنيا بروند، نه آنها که بيدار شوند و راه حق پيش گيرند، چرا که اکثريت قريب به اتفاق مسلمانان صدر اسلام چنين بودهاند.
اگر حال بسياري از مجرمان را در نظر بگيريم که بعد از انجام گناهان کبيره چنان ناراحت و پشيمان ميشوند که باور نميکنند راه بازگشتي به روي آنها بازباشد و آنچنان خود را آلوده ميدانند که با هيچ آبي قابل شستشو نيستند ميپرسند آيا به راستي گناهان ما قابل بخشش است؟
آيا راهي به سوي خدا براي ما باز است؟ آيا پلي در پشت سر ما وجود دارد که ويران نشده باشد؟ مفهوم آيه را به خوبي درک ميکنيم، زيرا آنها آماده هرگونه توبهاند ولي گناه خود را قابل بخشش نميدانند، مخصوصا اگر بارها توبه کرده باشند و شکسته باشند.
اين آيه به همه آنها نويد ميدهد که راه به روي همه شما باز است.
لذا «وحشي» جنايتکار معروف تاريخ اسلام و قاتل «حمزه سيدالشهداء» هنگامي که ميخواست مسلمان شود از اين ميترسيد که توبهاش پذيرفته نگردد، زيرا به راستي گناه او بسيار سنگين بود، جمعي از مفسران ميگويند: آيه فوق نازل شد و درهاي رحمت الهي را به روي وحشي و وحشيهاي توبهکار گشود!
گرچه اين سوره از سورههاي مکي است و آن روز که اين آيات نازل شد نه جنگ احد رخ داده بود و نه داستان شهادت حمزه و توبه وحشي، بنابراين اين ماجرا نميتواند شأن نزولي براي آيه باشد، بلکه از قبيل تطبيق يک قانون کلي بر يکي از مصاديق آن است، اما به هر حال گستردگي مفهوم آيه را ميتواند مشخص کند.
از آنچه گفتيم روشن شد که اصرار بعضي از مفسران مانند «آلوسي» در «روح المعاني» بر اينکه وعده غفران در آيه فوق مشروط به چيزي نيست، و حتي هفده دليل براي آن ذکر کرده! مطلب نادرستي است، چرا که با آيات بعد تضاد روشني دارد، و ادله هفدهگانه او که بسياري از آن قابل ادغام در يکديگر است چيزي بيش از اين نميرساند که رحمت خدا وسيع و گسترده است که شامل همه گنهکاران ميشود و اين منافات با مشروط بودن اين وعده الهي به قرينه آيات بعد ندارد.
در مورد اين آيه مطالب ديگري است که به خواست خدا در بحث «نکات» خواهد آمد.
نکتهها:
1- راه توبه به روي همه باز است
از مشکلات مهمي که بر سر راه مسائل تربيتي وجود دارد احساس گناهکاري بر اثر اعمال بد پيشين است، مخصوصا زماني که اين گناهان سنگين باشد که اين فکر دائما در نظر انسان مجسم ميشود که اگر بخواهد مسير خود را به سوي پاکي و تقوا تغيير دهد، و به راه خدا بازگردد چگونه ميتواند از مسئوليت سنگين گذشته خود را برهاند، اين فکر مانند کابوسي وحشتناک بر روح او سايه ميافکند، و چه بسا او را از تغيير برنامه زندگي و گرايش به پاکي بازميدارد به او ميگويد توبه کردن چه سود؟!
زنجير اعمال گذشتهات همچون يک طوق لعنت بر دست و پاي تو است، اصلا تو رنگ گناه پيدا کردهاي، رنگي ثابت و تغييرناپذير!
کساني که با مسائل تربيتي و گنهکاران توبهکار سر و کار دارند آنچه را گفتيم به خوبي آزمودهاند، آنها ميدانند که اين چه مشکل بزرگي است؟
در فرهنگ اسلامي که از قرآن مجيد گرفته شده اين مشکل حل شده، و توبه و انابه را هرگاه با شرائط همراه باشد وسيله قاطعي براي جدا شدن از گذشته، و آغاز يک زندگي جديد، و حتي «تولد ثانوي» ميداند کرارا در روايات دربارهي بعضي از گنهکاران ميخوانيم کمن ولدته امه: «او همانند کسي است که از مادر متولد شده»!
به اين ترتيب قرآن درهاي لطف الهي را به روي هر انساني در هر شرائطي و با هرگونه بار مسؤليتي بازميگذارد و نمونه زندهاش آيات فوق است که با انواع لطائف بيان مجرمان و گناهکاران را به سوي خدا دعوت ميکند و به آنها قول ميدهد که ميتوانند خود را از زندگي گذشته به کلي جدا کنند.
در روايتي از پيامبر گرامي اسلام صلي اللَّه عليه و آله ميخوانيم التائب من الذنب کمن لا ذنب له: «کسي که از گناه توبه کند همانند کسي است که اصلا گناه نکرده است».
همين معني با اضافهاي از امام باقر عليهالسلام نقل شده که فرمود: التائب من الذنب کمن لا ذنب له، و المقيم علي الذنب و هو مستغفر منه کالمستهزء: «کسي که از گناه توبه کند همچون کسي است که گناه نکرده، و کسي که استغفار ميکند و با اين حال به گناه ادامه ميدهد مانند کسي است که مسخره ميکند».
ولي بديهي است اين بازگشت به سوي رحمت الهي نميتواند بيقيد و شرط باشد که او حکيم است و کاري بيحساب نميکند، اگر آغوش رحمتش را به روي همگان گشوده و پيوسته آنها را به سوي خود ميخواند، وجود آمادگيهائي در بندگان نيز لازم است.
از يک سو بايد با تمام وجود خواهان بازگشت باشند و انقلاب دروني
و دگرگوني بنيادي پيدا کنند.
از سوي ديگر بايد بعد از بازگشت پايههاي ايمان و اعتقاداتشان که بر اثر طوفان گناه فروريخته نوسازي و تجديد بنا شود.
و از سوي سوم بايد با اعمال صالح ناتواني روحي و ضعف اخلاقي خود را جبران نمايند، البته هر قدر گناهان سابق سنگينتر بوده بايد اعمال صالحتري انجام دهند، و اين دقيقا همانست که قرآن در سه آيه فوق تحت عنوان «انابه» و «اسلام» و «اتباع از احسن» بيان کرده است.
2- سنگينباران
بعضي از مفسران شأن نزولهائي براي آيات فوق ذکر کردهاند که احتمالا همه از قبيل «تطبيق» است، نه «شأن نزول».
از جمله داستان «وحشي» است که در ميدان احد بزرگترين جنايت را مرتکب شد، و عموي پيامبر صلي اللَّه عليه و آله حمزه آن افسر شجاعي که جان خود را همه جا سپر براي پيامبر صلي اللَّه عليه و آله ميساخت به طرز ناجوانمردانهاي شهيد کرد، هنگامي که اسلام اوج گرفت مسلمانان در همه جا پيروز شدند وحشي ميخواست اسلام بياورد اما ميترسيد اسلامش مورد قبول واقع نشود که آيه فوق نازل گرديد و او اسلام آورد، پيامبر صلي اللَّه عليه و آله از او پرسيد: «عمويم حمزه را چگونه کشتي»؟ وحشي ماجرا را شرح داد پيامبر صلي اللَّه عليه و آله سخت گريه کرد، توبه او را پذيرا شد ولي به او فرمود: غيب وجهک عني فاني لا استطيع النظر اليک فلحق بالشام فمات في الخمر «در برابر چشمان من هرگز ظاهر مشو چرا که نميتوانم به تو نگاه کنم، وحشي به سوي شام رفت و سرانجام در سرزمين خمر از دنيا رفت.
بعضي سؤال کردند آيا اين آيه تنها دربارهي او است يا همه مسلمين را شامل
ميشود فرمود همه را شامل ميشود.
ديگر داستان مرد «نباش» است (کسي که قبرها را ميشکافت و کفن مردگان را بازميکرد و با خود ميبرد) که فشردهاش چنين است:
«جواني گريان خدمت پيامبر صلي اللَّه عليه و آله آمد و سخت ناراحت بود و ميگفت از خشم خدا ميترسم.
فرمود: شرک آوردهاي؟!
گفت: نه.
فرمود: خون ناحق ريختهاي؟
عرض کرد: نه.
فرمود: خدا گناه تو را ميآمرزد هر قدر زياد باشد.
عرض کرد: گناه من از آسمان و زمين و عرش و کرسي بزرگتر است.
فرمود: گناهت از خدا هم بزرگتر است؟!
عرض کرد: نه خدا از همه چيز بزرگتر است.
فرمود: برو (توبه کن) که خداي عظيم گناه عظيم را ميآمرزد.
بعد فرمود: بگو ببينم گناه تو چيست؟
عرض کرد: اي رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله از روي تو شرم دارم که بازگو کنم.
فرمود: آخر بگو ببينم چه کردهاي؟!
عرض کرد: هفت سال نبش قبر ميکردم، و کفنهاي مردگان را برميداشتم تا اينکه روزي به هنگام نبش قبر به جسد دختري از انصار برخورد کردم، بعد از آنکه او را برهنه کردم ديو نفس در درونم به هيجان درآمد... (سپس ماجراي تجاوز خود را شرح ميدهد).
هنگامي که سخنش به اينجا رسيد پيامبر صلي اللَّه عليه و آله سخت برآشفت و ناراحت شد فرمود: اين فاسق را بيرون کنيد، و رو به سوي او کرده اضافه نمود: تو چقدر به دوزخ نزديکي؟!
جوان بيرون آمد سخت گريه ميکرد، سر به بيابان گذاشت و عرض ميکرد: اي خداي محمد صلي الله عليه و آله! اگر توبه مرا ميپذيري پيامبرت را از آن باخبر کن و اگر نه آتشي از آسمان بفرست و مرا بسوزان و از عذاب آخرت برهان، اينجا بود که پيک وحي خدا بر پيامبر نازل شد و آيه «قل يا عبادي الذين اسرفوا...» را بر آن حضرت خواند».
تلاوت اين آيه از سوي جبرئيل در اينجا ممکن است به عنوان نخستين بار نباشد که جنبه شأن نزول پيدا کند، بلکه تکرار آيهاي باشد که قبلا نازل شده براي تأکيد و توجه بيشتر و اعلام قبول توبه آن مرد گنهکار.
باز تکرار ميکنيم که اينگونه اشخاص که بار سنگين از گناه را به دوش ميکشند مسؤليت سنگينتري در مقام جبران از طريق اعمال صالح خود دارند.
فخر رازي شأن نزول ديگري براي آيات فوق آورده است، نقل ميکند بعضي گفتهاند: اين آيات دربارهي اهل مکه نازل شده، آنها ميگفتند: محمد صلي اللَّه عليه و آله چنين فکر ميکند که هرکس پرستش بت کند يا دستش به خون انساني آغشته شود هرگز بخشوده نخواهد شد، در عين حال به ما ميگويد اسلام بياوريد، ما چگونه اسلام بياوريم در حالي که هم بت پرستيدهايم و هم خون بيگناهان ريختهايم؟! (آيات فوق نازل شد و درهاي توبه را به روي آنان گشود).
درسته خدا خیلی بخشنده و مهربانه ولی خدا خودش گفته اگر حقی از مردم بره گردن شما باشه من نمی بخشم خداوند فقط حق الله رو می بخشه نه حق الناس رو. بِلا تشبیه هیچ کس نمی تونه جای کس دیگه ببخشه یا نبخشه خدا هم رحمتشو شامل حال تمام بندگانش می کنه ولی در عین حال این حق رو هم به اون ها می ده که همدیگر رو ببخشن یا نبخشن. خداوند هزارتاراه گذاشته تا گناهان آمرزیده بشه هیچ دشمنی هم با بندگانی که خودش آفریده نداره چون با عقل هم جور در نمیاد که خداوند بندگانش رو خلق کنه بعد به اونها ستم کنه. این خود بندگان هستن که به خودشون ستم می کنن و خدا و رحمت بی اندازه او را فراموش می کنن.
همیشه از ته دل یادمون باشه که خدا خیلی بزرگه رحمتش هم بی اندازست اونقدر که شامل حال همه بندگانش میشه و کسی کم نمیاره.
التماس دعا