(بسم الله الرحمن الرحیم)
جوانان به عنوان اصلی ترین سرمایه اجتماعی، موتور محرک تحولات اجتماعی و آینده سازان یک کشور هستند که به دلیل این ویژگی ها دشمنان سرمایه گذاری ویژه ای برای به تباهی کشاندن آنها و دور کردنشان از هویت اصلی شان کرده اند.
بدون شک، غرب به موازات کسب توانایی ها و اقتدار سرشار مادی و تکنیکی، در عرصه معنویت و مکارم اخلاقی، شدیداً به انحطاط گراییده است و بر این اساس، نه تنها جوامع غرب، بلکه بیشتر جوامع بشری دستخوش بحران های گوناگون شده اند.
از میان ابزارهایی که فرهنگ ها و تمدن های دیگر را به چالش های جدی کشانده، ماهواره است که با هدف تهاجم فرهنگی به دیگر کشورها در عرصه رسانه ها، جایی برای خود باز کرده است. ماهواره از جمله پدیده هایی است که وقتی پا در صحنه اجتماعی و سیاسی کشورمان گذاشت، عده ای را به طرفداران و مخالفان افراطی خود تبدیل کرد.
از سویی هویت هر انسانی به فرهنگ و تمدن او بر می گردد و انسانی که دارای فرهنگ و تمدن نباشد دچار بحران هویت گشته و از او یک شخصیت کاملا وابسته و متکی به دیگران می سازد و دائما چشمش به دیگران بوده تا خود را مو به مو همانند آن ها سازد و این مطلب به ویژه در مورد ملت ایران که دارای فرهنگ کهن و اصیل می باشد بسیار خطرناک بوده و تهدیدی بسیاری جدی به شمار می آید.
از طرف دیگر قوام جامعه به اخلاق و رعایت اخلاقیت افراد جامعه می باشد و زمانی که انسانیت، حریم های شخصی ، خانواده و... از بین برود چنین جامعه ای از درون خالی شده و با تلنگری در هم می ریزد و این مساله در مورد جوانان و نوجوانان مهم تر است ماهواره از طریق پخش فیلم های غیر اخلاقی که نتیجه ای جز بی بند و باری، بی حیایی، مشوش شدن ذهن جوان و... ندارد.
در سلسله نوشتارهای جوان و ماهواره به دنبال بررسی همه جانبه تاثیرات شبکه های ماهواره ای بر روح و روان جوانان به عنوان سرمایه های اصلی یک کشور هستیم.
جوان و ماهواره
هر فردی با مراجعه به زندگی جوانان و مطالعه رفتارهای اجتماعی آنها، این مسئله را به صورت ملموس درخواهد یافت که در سال های اخیر گرایش به فرهنگ بیگانه و فرهنگ غربی در بین جوانان ما رشد صعودی یافته است.
از خانواده آغاز می کنیم که اولین زنجیره اتصال افراد جامعه است و وابستگی ها در آن جایگاهی ویژه دارد. ماهواره ها با برنامه هایی که دارند نوعی تقابل را بین دو نسل بوجود می آورند. این برنامه ها موجب می شود تا جوان احساس نوعی دوگانگی با والدین را در خود احساس کند و فکر کند که هیچ گونه توافقی در زندگی با آنها ندارد و هیچ نقطه مشترکی بین آنها نیست.
«درک جوان» از جمله مسائلی است که لازم است در مورد جوانان رعایت شود. به دلیل آنکه جوان خود را در این سنین غریب و تنها می بیند، اغلب سعی می کند علیه سنّت ها و آداب و رسوم قیام نماید، از والدین خود و جامعه کناره گیری کند و فقط با همسالان خود تماس بگیرد. در چنین حالتی، جوان به یک یا چند راهنما نیاز دارد تا او را درک کرده و محرم اسرار و همراز او گردند.
حال اگر کسی نباشد که به درد دل های جوان گوش فرا دهد و یا احیاناً پدر و مادر در مقابل تفکرات او واکنش شدیدی از خود نشان دهند، روشن است که جوان دیگر والدین را محرم اسرار خود نمی داند و مسائل خصوصی را با آنان در میان نمی گذارد.
نقش خانواده در کاهش آسیب های اجتماعی
خانواده به عنوان اولین واحد اجتماعی و مهمترین آن حداقل نزد ما ایرانیان، می تواند در این بین نقشی اساسی ایفا کند.
والدین باید در راستای مدیریت خانواده گامهای بلندی بردارند. یکی از این گام های بسیار موثر دادن فرصت بیشتر به فرزندان است. آنها باید فرزندان را مورد توجه قرار دهند.
در کنار دادن فرصت بیشتر به فرزندان، محبت در خانواده نقش مهمی در جلوگیری از آسیب های اجتماعی دارد و باید به این مهم توجه ویژه داشت.
والدین نباید از اکسیر محبت نسبت به فرزندان خود غافل شوند و مدام با مهربانی جویای مشکلات آنها شوند و برای حل آنها هم فکری کنند.
اگر چنین مساله مهمی رخ دهد جوانان با اعتماد به والدین ارتباط خوبی با آنها برقرار کرده از تجارب آنها در زندگی بهره بگیرند و خود را برای زندگی در جامعه آماده کنند.
وقتی جوان احساس کرد که حرف هایش خریدار دارد، آنها را با پدر و مادر در میان خواهد گذاشت. در غیر این صورت، او احساس تنهایی می کند و تعادل روانی خود را از دست نمی دهد. حال اگر جوانی به هر دلیلی احساس کند درک نمی شود و خود را در سطح خانه یا جامعه بیگانه ببیند، علیه تفکر، مذهب و یا نحوه پوشیدن لباس بزرگ سالان طغیان می کند و این مسئله را به شکل های گوناگون از جمله پوشیدن لباس هایی با نماد غربی بروز می دهد.
دوران نوجوانی و جوانی مهم ترین دوران زندگانی انسان محسوب می شود. در این دوران تحولات عظیمی در درون فرد روی می دهد. او در مرز بلوغ و نوجوانی می خواهد به خود متکی گردد؛ نیروی عاطفی در او افزایش می یابد و در عالم دوستی، افراد را عاشقانه دوست دارد و در عالم قهر و نزاع، تا مرز انتقام پیش می رود.
در این سنین، افراط و تندروی، غرور، خودشناسی، تردید، اضطراب، خیالات، تهور، استدلال قوی و هوش در بالاترین درجه خود قرار دارد و استعدادها به اوج می رسد. گویا ترقّی انسان در این سن شکل می گیرد و انحطاط و سقوط نیز در همین سن به وقوع خواهد پیوست.
نوجوان و جوانی که در یک خانواده نابسامان و محیطی آمیخته با اختلافات خانوادگی پرورش یافته، به سختی در مدرسه قابل تربیت خواهد بود. اگر والدین بیش از آنچه که به نیازهای مادی فرزندانشان اهمیت می دهند به جنبه های روحی آنان می پرداختند، مشکلات کمتری به بار می آمد و بزهکاری ها کاهش می یافت. بیشتر کودکان بزهکار، از حاکمیت نداشتن عاطفه در روابط خانوادگی و کمبود محبت گلایه داشته و رنج می برند.
شرایط حاکم بر این دوران بیانگر این است که نوجوان و جوان احتیاج به آرامش روانی بیشتر و ارتباط صمیمانه و دوستانه دارد. به عبارت دیگر، او همدم و مونسی می طلبد که وجودش را درک کند و همچون او، طعم ناخوشایند انتقاد، تهدید، تحقیر و روابط آمرانه را چشیده باشد. کسی را می خواهد که به دور از روابط آمرانه، حاکمانه و ناصحانه، با او دوستانه و صمیمانه سخن بگوید و دیگران وجودش را به گونه ای که هست، درک کنند.