مسؤولیت مهم اجتماعی که از جانب خدای سبحان بر دوش امامان معصوم علیهالسلام نهاده شده است، مسؤولیت رهبری میباشد. البته که دنیا طلبان با این موضوع مهم اجتماعی در چالش خواهند بود. رهبری اجتماعی و سیاسی همانند اهل بیت را که بر اساس مساوات و عدالت اجتماعی و توسعه فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی بنیان نهاده شده است، بر نمیتابند. به همین جهت حزب عثمانیه بزرگترین جریان اجتماعی چالشگر برغم عترت و تشکل همسوی آنان بود. این حزب با فرصتسازی هایی که شکل داد، رهبری و مدیریت سیاسی را به عهده گرفت و امامان معصوم و تشکل همسوی عترت را از این مسؤولیت بزرگ محروم ساخت.
این حزب از فرصتسازی که بنیان آن در زمان معاویه بنا نهاده شده بود؛ بعد از امام مجبتی علیهالسلام عرصهدار و یکهتاز میدان مدیریت شد. به گونهای که این فرصت در زمان امام حسین علیهالسلام و در زمان امام سجاد علیهالسلام و امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) هم که به پایان دوران حزب عثمانیه انجامید، برای عترت فراهم نشد.
در این مدت که نزدیک به یک قرن به طول انجامید، عترت آل رسول صلی الله علیه و آله و سلم گر چه از مسؤولیت مهم یعنی مدیریت سیاسی بازماند؛ لیکن این سخن بدین معنا نبود که آنان نقش مهم و فرهنگی و اقتصادی خویش را ایفا ننمایند. بلکه در تمام این دوران در فرایندهای گوناگون فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی نقش آفرینی نمودند.
در این فرصت ها امام معصوم علیهالسلام، در بعد اقتصادی به کار و تلاش و تولید بارور، فرصت فراهم میسازد. به همین خاطر مشاهده میشود، امام از آبادگری و اصلاح سیستم اقتصادی جامعه محروم است، زیرا آن توانمندی اجتماعی را ندارد که در سیستم اقتصادی عمومی نقش آفرینی نمایند؛ لیکن در محدوده مسؤولیت فردی خویش آن چنان به کار و تلاش و سازندگی میپردازد، که از خویش الگوی پایدار به یادگار مینهد.
از سیره امام همام این نکته شفاف است، که امام به کار و تولید و تلاش همت گماشته بود. به گونهای که در هنگام رحلت دارای شصت برده و غلام میباشد، که یک سوم آنها را وصیت به آزادی مینماید. [1] . همراه داشتن شصت برده که بمانند شصت کارگر میباشند، دلیل روشن بر کار و تلاش حضرت است. زیرا برده ها برای کار و خدمت گماشتن خریداری میشد. البته این آمار غیر تعداد فراوان برده دیگر است، که حضرت همراه داشتند. در بسیاری از موارد آنان را گروهی آزاد میکردند. چنان که در مورد حضرت آمده است در یک روز یازده برده از بزرگان خویش را آزاد نمود. [2] . همچنین انفاقهای فراوان حضرت، گواه روشن دیگری بر تلاش و سازندگی حضرت است. این انفاق ها نه تنها از اموال عمومی و بیت المال نبوده است و از اموالی که با اعجاز و کرامت حضرت پدید آمده باشد، نیز نبوده است؛ بلکه انفاق ها از دسترنج خود باقر العلوم علیهالسلام بوده است. از زبان امام صادق علیهالسلام این گونه نقل میشود که روزی بر پدرم در مدینه وارد شدم، حضرت هشت هزار دینار را در بین مستمندان تقسیم نمود. [3] .
هم چنین بذل و بخششهای حضرت به فرهنگ آفرینان و شعرای اهل بیت مانند کمیت اسدی و... که در بخش فرهنگی شرح آن آمده است، گواه دیگری بر کار و تلاش و سازندگی حضرت دارد. گرچه در برخی موارد از این صله ها سخن از اعجاز و کرامت درهم و دینارهاست. [4] لیکن اعجاز و کرامت تلاشهای موردی امامان است که در صورتی که نیاز احساس شود به آن اعمال دست میزنند. این انفاق ها به صورت عادی از حاصل کار و تلاش و تولید سرچشمه میگرفته است. امام معصوم از اموال شخصی خود که دسترنج تلاش خویش میباشد، این ارزش ها را میآفرید. و در این صورت است که سیره آنان الگوپذیر برای دیگران میباشد. افزون بر اینها زندگی امام توأم با کار و تلاش و سازندگی است. به گونهای که حضرت در روز گرم تابستان در باغستان و زمینهای تولیدی خویش به همراه بردگان و کارگران خود، عرق ریزان در کار و تلاش است.
محمد بن منکدر میگوید، من گمان نمیکردم علی بن الحسین علیهالسلام یادگاری همانند خودش یا افضل از خودش بجای نهد؛ تا هنگامی که محمد بن علی (علیهما السلام) را دیدم باورم آمد. روزی خواستم وی را موعظه کنم، لیکن وی مرا موعظه نمود. در یک روز گرم به اطراف شهر مدینه رفته بودم. محمد بن علی (علیهما السلام) را دیدم با دو غلام خویش عرقریزان در گرما گرم روز مشغول کارند. نزدیک رفتم، گفتم بزرگی از بزرگان قریش در این لحظه با این حالت در طلب دنیاست! آن گاه گفتم اگر در این حال مرگ تو فرا رسد، چگونه پاسخ خواهی داد!
در گفتار محمد بن منکدر چند نکته برجسته است. نخست این که کار و تلاش را برای بزرگان و افراد با شخصیت عیب میپندارد. دو دیگر این که کار و تلاش را دنیاگرایی میبیند. نکته سوم این که وی میپندارد این کار و تلاش بر خلاف رضایت الهی است و به همین جهت آن را گناه میپندارد! که میپرسد اگر در این حال از دنیا رحلت کنی، چگونه پاسخگو خواهی بود!
پی نوشت ها:
[1] شرح شافیه ابی فراس، ص 589.
[2] بحار، ج 46، ص 302 .
[3] شرح شافیه، ص 589.
[4] اختصاص، ص 272.