0

اشعار زیبای ولادت امام زمان(عج)

 
farnaz_s
farnaz_s
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1392 
تعداد پست ها : 7586
محل سکونت : اردبیل

اشعار زیبای ولادت امام زمان(عج)

يا نور الله

دست افشاني كند سرو ِ سر ِ هر كوچه اي

جشن ها بر پا شده است بر معبر هر كوچه اي

 

اين هزار و چندمين روز عبادت ميشود

اين هزار و چندمين جشن ولادت ميشود

 

ميسپارم نامه ات را دست اين فريادها

هركجا هستي مبارك باشد اين ميلادها

 

طاق نصرت ها نواي العجل سر داده اند

در شبِ مهتاب،دل در راهِ دلبر داده اند

 

ريسه هاي رنگيِ در باد سرگردان شده

رنگ رنگش بي قرار ديدن جانان شده

 

شربت و شيريني و نقل و گلاب آورده اند

راه بگشاييد جشن آفتاب آورده اند

 

اي محل رفت و آمدهاي خوشحال ملك

فرش سبز خيمه ي تو از پر و بال ملك

 

كيستي اي جلوه ي زيبايي هفت آسمان

اي كه يك گوشه نگاهت خالق رنگين كمان

 

قبله پشت تو نشسته تو امام قبله اي

بهتر از اين را بگويم تو تمام قبله اي

 

اشتياقت در نگاه همچو درياي من است

شاهد اين بي قراري جمكران هاي من است

 

چلّه ي عهدي كه خواندم چند سالي ميشود

آبگير ِ چشم هايم كِي زلالي ميشود؟

 

ندبه ي حالي به حالي دلم را ديده اي

اشك هاي نرگس دريايي ام را چيده اي

 

ديده اي هر عصر جمعه باز دلگير توام

يا به قولِ كافي مرحوم من پير توام

 

شرم دارم پيش تو اما و شايد گفته ام

گاه گاهي شايد اين جمعه بيايد گفته ام

 

يابن طاها يابن ياسين يابن زهرا يابن نور

تكيه بر ديوار كعبه سر بده بانگ ظهور

 

ذوالفقارت را بتابان و انالحق را بخوان

در رجزهايت دوباره شير خندق را بخوان

 

سر بده بانگ علي را در تمام عالمين

تكيه بر كعبه بزن با يا لثارات الحسين

 

بعد از آن دنيا سراسر نور و زيبايي بُوَد

در ركابت كربلا رفتن تماشايي بُوَد

 

كربلا گفتم مفاتيح دلِ من باز شد

افضل الاعمال روز عيدتان آغاز شد

 

كربلا گفتم دلم با ناحيه پرواز كرد

مرغ روح خسته ام با نامتان پر باز كرد

 

گفته اي هرجا كه ياد ساقي لشگر شود

ديده ات از غُصه ي سقاي لشگر تر شود

 

ياد چشمان پُر از شور اقاي ميكنم

تا به دست آرم دلت را ياد ساقي ميكنم

 

اين شنيدم كه همين بي دست بودن مشكل است

از بلندي تا زمين بي دست بودن مشكل است

 

تير را در بين زانو ميفشرد و ميفشرد

هِي سرش را سمت بالا سمت آقا ميسپرد

 

دشت سرشار عبور جلوه هاي ياس شد

عطر زهرا در مشام خيمه ها احساس شد

 

تا سرش بر دامن بانوي آئينه نشست

بغض چندين ساله ي لبهاي دريايي شكست

 

يا اخا گفت و سبك شد جان سرگردان او

مانده تا صبح قيامت ديده ها حيران او

 

(علي اشتري)


☆☆ خداوندا، اراده ام را به زمان کودکی بازگردان ☆☆

 

☆☆ همان زمان که برای یکبار ایستادن هزار بار می افتادم اما نا امید نمی شدم ☆☆

 

ツ وبلاگ لبخند زیبای زندگیツ

 

 ☆☆  مدیر تالار ادبیات ☆☆

 

جمعه 16 خرداد 1393  12:54 AM
تشکرات از این پست
farnaz_s
farnaz_s
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1392 
تعداد پست ها : 7586
محل سکونت : اردبیل

پاسخ به:اشعار زیبای ولادت امام زمان(عج)

اللهم عجل لوليك الفرج

تاکه گردیدم آشنای سحر

شد دلم وادی صفای سحر

بین سجاده تربتم گِل شد

با نم اشک و گریه های سحر

دست خالی نمی رود هرگز

آن کسی که شده گدای سحر

تو امام شکسته دلهایی

صاحب سفره ي عطای سحر

بوی وصل تو میکنم احساس

از نفسهای جان فزای سحر

چشم امید ما گنه کاران

بوده بر سوز یک دعای سحر

ریشه ي مشکلات ما این است

دلمان نیست مبتلای سحر

گره از کار واکند بی شک

ناله های گره گشای سحر

 

شب شب همزبانی یار است

درد ما غفلت از تو دلدار است

 

بی جهت نیست در نوایی تو

ماچه کردیم ؟ تا بیایی تو

این نشد رسم انتظار فقط

نعره ها میزنم کجایی تو

تو ز اجداد خود غریب تری

بیکس و یار و آشنایی تو

بارها سر زدی به غفلت ما

شاهد کوه ادعایی تو

دست مارا گرفتی و رفتی

چون کریم و گره گشایی تو

همچونان مادرت تمام شب

تا سحر دست بردعایی تو

بر گنه کارها دعا کردی

بسکه آقا و با وفایی تو

شک ندارم که هر شب جمعه

زائر دشت کربلایی تو

 

تحت قبه چه ناله ها بکنی

خودبرای فرج دعا بکنی

 

جلوات پیمبری داری

ازهمه خلق برتری داری

بین اولاد حضرت زهرا

دلربایی ِدیگری داری

نقش بازوی توست جاءالحق

تابگویی چه محوری داری

ذوالفقار از تو جان بگیرد باز

چون تجلی ِحیدری داری

کرم تو گدا نواز بُوَد

دست اکرام مادری داری

ازتمام پیمبران خدا

یک نشان بهر رهبری داری

از همه برگزیدگان خلق

در رکابت تو لشگری داری

تو کجا و عزیز مصر کجا

چون خداوند مشتری داری

 

تویی حسن ختام اهل البیت

دست بوست تمام اهل البیت

 

سامرا از تو آبرو دارد

حرف ناگفته در گلو دارد

در و دیوار خلوت سرداب

با نم اشک تو وضو دارد

کاسه ي چشم مانده بر راهت

باده ای ناب در سبو دارد

تو گل نرگسی و عرش دلم

با نفسهات رنگ و بو دارد

چه کنم ؟ این دل گرفتارم

دیدن رویت آرزو دارد

بین محراب نیمه های شب

دل من با تو گفتگو دارد

 

نیمه شد ماه ، ماه من برگرد

رحم بنما به آه من برگرد

 

پسر ناز حضرت نرجس

قبله ي راز حضرت نرجس

روزی خویش بُردم عمری از

سفره ي باز حضرت نرجس

ذکر تسبیحتان به گهواره

بال پرواز حضرت نرجس

بارها دیده ام به زندگی ام

دست اعجاز حضرت نرجس

خواستگاری فاطمه سندی است

بهر اعجاز حضرت نرجس

آمد از عرش تک کنیز خدا

تا کِشد ناز حضرت نرجس

روح توحید جلوه ای بنمود

گاه ابراز حضرت نرجس

 

مادرت همردیف لیلا شد

آخرین نوعروس زهرا شد

 

نیمه شب بود یا که وقت سحر

مادر آمد به دیدگان تر

چند روزیست گشته مانوس ِ

لبِ گرم تو سینه ي مادر

آمد و دید بین گهواره

جای تو خالی است ای دلبر

رو به سوی امام کرده و گفت:

پسرم نیست چاره ای آخر

پاسخ آمد که غم مخور نرجس

گشته مهمان حضرت داور

بال جبریل بالش سر اوست

در طوافش ملائکه یک سر

جای او امن و کام او پر شیر

السلام علی ال«علی اصغر»

مادری بین خیمه می چرخید

دست بر روی سر،دلِ مضطر

هاجر کربلا چه چاره کند

سینه بی شیر...انتظار پسر

ناگهان در حرم به خود لرزید

میکند از چه هلهله لشگر

چونکه هر بار هلهله کردند

به هدف خورده تیر های سه پر

دختری زد صدا رباب بیا

پشت خیمه به پاشده محشر

وقتی آمد که قبر حاضر بود

غرق خون طفل روی دست پدر

 

(قاسم نعمتی)


☆☆ خداوندا، اراده ام را به زمان کودکی بازگردان ☆☆

 

☆☆ همان زمان که برای یکبار ایستادن هزار بار می افتادم اما نا امید نمی شدم ☆☆

 

ツ وبلاگ لبخند زیبای زندگیツ

 

 ☆☆  مدیر تالار ادبیات ☆☆

 

جمعه 16 خرداد 1393  12:55 AM
تشکرات از این پست
farnaz_s
farnaz_s
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1392 
تعداد پست ها : 7586
محل سکونت : اردبیل

پاسخ به:اشعار زیبای ولادت امام زمان(عج)

دوازده

زلفت اگر نبود نسيم سحر نبود

گمراه مي شديم نگاهت اگر نبود

مهر شما به داد تمناي ما رسيد

ورنه پل صراط چنين بي خطر نبود

تعداد بي نظيري تان روي اين زمين

از چهارده نفر به خدا بيشتر نبود

پيراهن،اشتياق نسيمانه اي نداشت

تا چشم هاي حضرت يعقوب ، تر نبود

بي تو چه گويمت؟ كه در اين خاك ،سرزمين

صدها درخت بود وليكن ثمر نبود

 

اي آخرين بهار چرا دير كرده اي ؟

اي مرد با وقار چرا دير كرده اي ؟

 

اين جشن ها براي تو تشكيل مي شود

اين اشك ها براي تو تنزيل مي شود

وقتي براي آمدنت گريه مي كنيم

چشمان ما به آينه تبديل مي شود

بوي خزان گرفته ي پاييز مي دهد

سالي كه بي نگاه تو تحويل مي شود

ايمان ما كه اكثرا از ريشه ناقص است

با مقدم ظهور تو تكميل مي شود

تقويم را ورق بزن و انتخاب كن

اين جمعه ها براي تو تعطيل مي شود

 

اي آخرين بهار چرا دير كرده اي ؟!

اي مرد با وقار چرا دير كرده اي ؟!

 

اي آخرين توسل خورشيد بام ها

اي نام تو ادامه ي نام امام ها

مي خواستم بخوانمت، اما نمي شود

لكنت گرفته اند زبان كلام ها

ما آن سلام اول ادعيه ي توايم

چشم انتظار صبح جواب سلام ها

حالا چگونه دست توسل نياوريم

وقتي گدا به چشم تو دارد مقام ها

از جانماز رو به خداي بهشتي ات

عطري بياوريد براي مشام ها

 

اي آخرين بهار چرا دير كرده اي ؟!

اي مرد با وقار چرا دير كرده اي ؟!

 

اي التماس و خواهش بالا، دوازده !

ظهر اذان عقربه ي ما، دوازده!

من حقم است هشت گرفتم چرا كه من

يك جمله هم نساخته ام با دوازده

با چند نمره باشد اگر رد نمي شوم ؟

يك ،دو ،سه،هفت،هشت،نه آقا دوازده

بي تو تمام اهل قيامت رفوزه اند

اي نمره ي قبولي دنيا، دوازده !

ثانيه هاي كند،توسل مي آورند

يا صاحب الزمان خدا!يا دوازده

حالا كه ساعت تو و چشم خدا يكي است

آقا چقدر مانده زمان تا دوازده !

امروز اگر نشد ولي يك روز مي شود

ساعت به وقت شرعي زهرا، دوازده

 

اي آخرين بهار چرا دير كرده اي ؟!

اي مرد با وقار چرا دير كرده اي؟

 

هر شب كنار پنجره هاي وصال تو

حرف تو بود و آمدني كه قرار بود

آن روزها كه بوي تو در سال مي وزيد

پاييز هم براي درختان بهار بود !

حتي نگاه كردن خورشيد جمعه هم

نذر ظهور دولت چشم نگار بود

جمعيتي به ناله ي ما گريه مي شدند

از بس كه آه ندبه ي ما گريه دار بود

 

اي آخرين بهار چرا دير كرده اي ؟!

اي مرد باوقار چرا دير كرده اي؟!

 

دارد دوباره ميوه ي ما كال مي شود

پرواز ما بدون پر و بال مي شود

در آسمان و در شب شعر خدا هنوز

قافيه هاي چشم تو دنبال مي شود

يعني تو آمدي و همه گرم ديدنت

وقتي كنار پنجره جنجال مي شود

روز ظهور تو كه دقايق،ستاره اي است

روشن ترين ِ خاطره ي سال مي شود

بيش از تمام بال و پر يا كريم ها

دست كبود فاطمه خوشحال مي شود

 

اي آخرين بهار چرا دير كرده اي ؟!

اي مرد با وقار چرا دير كرده اي؟!

 

(علی اکبر لطيفيان)


☆☆ خداوندا، اراده ام را به زمان کودکی بازگردان ☆☆

 

☆☆ همان زمان که برای یکبار ایستادن هزار بار می افتادم اما نا امید نمی شدم ☆☆

 

ツ وبلاگ لبخند زیبای زندگیツ

 

 ☆☆  مدیر تالار ادبیات ☆☆

 

جمعه 16 خرداد 1393  12:56 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها