يا حضرت علي اكبر (ع)
شب ولادت تو عيدسيدالشهداست
دلم خوش است كه ميلاد اكبرليلاست
توآمدي كه بگويي حسين تنها نيست
وتاقيام قيامت حسين پابرجاست
همينكه چشم تو واشدمدينه روشن شد
به يمن خاك كف پاي تو كه عرش خداست
مسيح خانه اربابمان تويي آقا
چراكه در رگ توخون حيدر و زهراست
ستاره ها همه امشب به خاك مي ريزند
ومقصد همه پايين پاي كرببلاست
خدابه روي تو امشب گلاب مي ريزد
براي اينكه لبت مشك حضرت سقاست
براي مادر تو كعبه اي بنا كرده
دوچشم زمزمُ اين گونه ها كه سعيُ صفاست
شب ولادت تو بوي ياس مي آيد
يقين بدان تو كه مادر بزرگ تو اينجاست
تودرحوالي بالاترين دنيايي
چراكه مهدتو آغوش زينب كبراست
تويي كه راه نجات ازنگات معلوم است
وتارموي توتاروز حشرپرچم ماست
توهم شبيه علي افتخار ميكده اي
علي خانه اربابمان خوش آمده اي
لب تو واشد و تاريخ را مصفاكرد
توراخداي تو تقديم دست ليلا كرد
تو رابراي حسين آفريد و كرببلا
و بعد صحنه جنگ تو را مهياكرد
براي اينكه تو عين پيامبر باشي
تو را شبيه پيمبر امير دلها كرد كرد
رخ تورا زرخ مصطفي كشيد خدا
وبازوان تورابازوان مولا كرد
همينكه قبله تو راديد دستُ پاگم كرد
شدي تو يوسفُ حق كعبه رازليخا كرد
اذان كه گفت در گوش تو امير عرب
تورا هوائي ديدار روي زهرا كرد
بروي سينه تو تاكه بوسه زدزينب
فضاي قلب تورا مثل طور سيناكرد
به بازوان تو وقتي نظرنمود حسين
دلاوري تورا هم تراز سقا كرد
همينكه روي تو واشد ازآسمان خورشيد
نشست روي قشنگ تورا تماشا كرد
تويي كه در نفست يك جهان غزل داري
بروي باغ لبت كوهي از عسل داري
كسي مثال تو آئينه ي پيمبر نيست
و يا شبيه تو مثل علي دلاور نيست
تو آمدي وشبيه ولادت زهرا
خدانوشت به دلها حسين ابتر نيست
تمام عرش اگر روي كفّه اي باشند
به تار موي گداي درت برابر نيست
هميشه تيغ تو چون رعد و برق ميبريد
چرا كه تيغ تو از ذوالفقار كمتر نيست
هزار لشگر جنگي هزار فرمانده
حريف ضربه ي دست علي اكبرنيست
مرابه خاك درت نوكريست اربابي
چراكه خاك درت كمتر از ابوذر نيست
زخاك پاي تو جوشيد چشمه كوثر
مقام حضرت ليلا كه مثل هاجر نيست
توآمدي كه اذان نمازها باشي
توآمدي كه گل ياس كربلا باشي
منم گداي قديمي دستهاي شما
من آ فريده شدم تاشوم گداي شما
زناز چشم تو جبريل هم به شك افتاد
پيمبري تو مگر جان من فداي شما
تو بوتراب حسيني پيمبر ليلا
مسير سبز بهشت است چشمهاي شما
ز روي مأ ذنه امشب اذان بگو آقا
كه خلق بيمه شوند از دم صداي شما
اگر مقام تو گويم به خلق مي ميرند
هزار يوسف مصري نشسته پاي شما
كرامت تو شبيه امام دوم بود
مدينه سير شد از نان سفره هاي شما
معلمان ادب راويان مكتب عشق
گرفته اند همه يك نخ از عباي شما
بيامرا برسان مثل حضرت فطرس
پري بده بپرم باز در هواي شما
به جان مادرت آقا صداقت است اگر
شبي مرا برسانند كربلاي شما
وضو گرفته و ذكر حسين مي گيرم
به سر زنان وسط گريه هام مي ميرم
(مهدی نظری)