0

اشعار زیبایی در مدح و ولادت حضرت علي اكبر(ع)

 
farnaz_s
farnaz_s
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1392 
تعداد پست ها : 7586
محل سکونت : اردبیل

اشعار زیبایی در مدح و ولادت حضرت علي اكبر(ع)

 ياحضرت علي اكبر(ع)

جان عالم تصدق سرتان

به فدای شما و مادرتان

تو امیری امیر قلب منی

این منم من همیشه نوکرتان

میشود لایقم بدانی تا

برسم یک سحر به محضرتان

تا بخوانم زفرط عشق و جنون

نذرچشم علی اکبرتان


عیدی ام را دهید تا بروم

یک شب جمعه -پابرهنه-حرم


ماه در گردش خدا هستی

نوه ی شاه لافتی هستی

خلقا و منطقا شبیه رسول

المثنای مصطفی هستی

حیدری بار آمدی آقا

چقدر شکل مرتضی هستی

در مقام شما همین بس که

پسر شاه کربلا هستی


چقدر غیرتی و حساسی

رونوشت جناب عباسی


به شما ماه آسمان گفتند

باسخاوت و مهربان گفتند

ا’نا سائلکم یابن حسین

به تو اقای سائلان گفتند

به شما ای یگانه ی ارباب

بی نهایت و بی کران گفتند

ای جوان امام عاشورا

روزی من به دست تان گفتند

 

می سرایم برای چشمانت

این جوانی من به قربانت

 

آیت الله اکبری اکبر

اکبری یا پیمبری اکبر ؟

یا نه اصلا میان معرکه ها

اسدالله حیدری اکبر؟

میوه ی قلب حضرت لیلا

جان زهرای اطهری اکبر

یل اردوی نینوای حسین

شیرمردی دلاوری اکبر

یوسف هاشمی آل علی

از همه یوسفان سری اکبر

کوری چشم نسل "شاهین"ها

به عجب اسم محشری اکبر


آینه آینه رخت مهتاب

ای ولیعهد حضرت ارباب


آسمانی همیشه بالایی

همه ی زندگی لیلایی

هم عرب هم عجم هلاک تو

ای خداوندگار زیبایی

در نگاه تو میشود حس کرد

معنی عاشقی و شیدایی

پدرت قوم و خویش ماست آقا

سحری سمت ما نمی آیی؟


عاشقم از تبار سلمانم

نذر چشم تو روضه میخوانم


از غمت قامت پدر تاشد

دیده هامان شبیه دریا شد

هرکسی شد گدای خانه تان

تا قیام قیامت آقا شد

ای موذن نماز عاشورا

با اذان شما چه زیباشد

خوانده ام من که دوره ات کردند

پیکر پاکت اربا اربا شد

بر سر نعش پاره پاره ی تو

گریه های حسین تماشا شد


سرخوش از بوی عطر سیبم کن

یک سفر کربلا نصیبم کن

(عليرضا خاكساري)


☆☆ خداوندا، اراده ام را به زمان کودکی بازگردان ☆☆

 

☆☆ همان زمان که برای یکبار ایستادن هزار بار می افتادم اما نا امید نمی شدم ☆☆

 

ツ وبلاگ لبخند زیبای زندگیツ

 

 ☆☆  مدیر تالار ادبیات ☆☆

 

جمعه 16 خرداد 1393  12:36 AM
تشکرات از این پست
farnaz_s
farnaz_s
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1392 
تعداد پست ها : 7586
محل سکونت : اردبیل

پاسخ به:اشعار زیبایی در مدح و ولادت حضرت علي اكبر(ع)

  دلبر حسين(ع)

گیسو به باد می دهی و دلبری علی

پا در رکاب می زنی و محشری علی

ابرو نهان کن از نظر  خیره  حسود

آیینه   دار  صورت  پیغمبری  علی

قامت مگو قیامت زهراست  قامتت

از بس که قد کشیده ای و محشری علی

گرم  طواف  روی  تو  آل  ابوتراب

غرق عبادتی و  خدا  منظری  علی

وصفت همین بس است که درکوی رب عشق

شه  زاده  حرم  علی  اکبری  علی

وجه غیور هر غضبت وقت حمله ها

گاه رجز تو منتسب از  حیدری  علی

 

بین خطوط روی جبینت پراز خداست

ابن الحسین  لیلی  لیلای  کربلاست

 

نور خدا ز صورت تو دیده می شود

پیغمبرانه بر  همه  تابیده  می شود

شمشاد قامتی و به شمشیر کوفیان

گلبرگها ز ساقه تو  چیده می شود

مثل بلورشیشه ای سنگ خورده ای

با بوسه ای وجود توپاشیده می شود

مقراض اهل کوفه چه آورده برسرت

هرگوشه ای زدشت تنت دیده می شود

در زیر سم اسب  تنت  مثل  زعفران

برروی سنگها همه سابیده می شود

جسمی که زیرضربه به هم ریخته چسان

هرتکه ای به روی عبا چیده می شود

بر   ناله  های   ممتد بابا  کنار    تو

ازسوی لشگری همه خندیده می شود

قلبی که از تمام  تنت  پاره  تر  شده

با هر صدای قهقه  رنجیده  می شود

 

دنبال زینب  آمده  سقای  عالمین

فریاد می زنند که وای از دل حسین

 

(قاسم نعمتي)


☆☆ خداوندا، اراده ام را به زمان کودکی بازگردان ☆☆

 

☆☆ همان زمان که برای یکبار ایستادن هزار بار می افتادم اما نا امید نمی شدم ☆☆

 

ツ وبلاگ لبخند زیبای زندگیツ

 

 ☆☆  مدیر تالار ادبیات ☆☆

 

جمعه 16 خرداد 1393  12:39 AM
تشکرات از این پست
farnaz_s
farnaz_s
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1392 
تعداد پست ها : 7586
محل سکونت : اردبیل

پاسخ به:اشعار زیبایی در مدح و ولادت حضرت علي اكبر(ع)

 يا شبه پيمبر

دل حرم میشود سحر گاهی

که شود صحن دیده تر گاهی

قطره ي آب در مرور زمان

میکند در حجر اثر گاهی

دل من سخت تر زسنگ که نیست

امتحان کن بر این جگر گاهی

ای خریدار بر رضای خدا

جنس پس مانده را بخر گاهی

یعنی آنقدر بی بها هستم

نیستم لایق نظر گاهی

بین سجاده دیده بر راهم

نیمه شب میشود خبر گاهی

بنده ای راکه دست وپا گیر است

همرهت تا خدا ببر گاهی

قتلگاهی به پا کنی با ناز

گر از اینجا کنی گذر گاهی

پسری که کریم زاده بُوَد

میکند جلوه ي پدر گاهی

 

تاج اصحاب یا علی اکبر

یابن ارباب یا علی اکبر

 

تو مطهر شدی زهر چه بدی

تابگويی ز نسل لم یلدی

صدو ده بار هو کشم زجگر

که تو با کعبه زاده هم عددی

همه دلگرمی ام محبت توست

یابن لیلا «علیک معتمدی»

گرتو شاگرد مجتبی هستی

دست خالی نمی رود احدی

ناز تو فاطمی تر از همه است

راه دل بردن از علی بلدی

نوه ي ارشد دو دریایی

موجی از عشق،گاه جذر و مدی

جای مادر بزرگ تو خالی

زود پر زد به وادی ابدی

تو ز هر پنج تن نشان داری

تو حدیث کسای مستندی

جز برای دلِ ابوفاضل

پرده از روی خویش پس نزدی

 

تا خدا پرده ازرخ توکشید

چشم عباس مصطفی را دید

 

تا که بابا تو را صدا میکرد

محشری در حرم به پا میکرد

با نگاهی به قد و بالایت

یاد پیغمبر خدا میکرد

تو که هستی که پیر میخانه

با مناجات تو صفا میکرد

ای دل آرام خوش صدای حجاز

مأذنه بر تو اقتدا میکرد

آتش روی بام خانه ي تو

کوچه ها را پر از گدا میکرد

هرکسی داشت نذر پیغمبر

به در خانه ات ادا میکرد

بسکه با غمزه راه میرفتی

پدرت پشت سر دعا میکرد

دور از چشم  شور مردم شهر

از رخ تو نقاب وا میکرد

بوسه ای از لب تو هر دردِ

پدری پیر را دوا میکرد

گوشه ای مینشست و با زینب

نظری سوی مجتبی می کرد

 

بعد میگفت این پسر غوغاست

چقدر شکل مادرم زهراست

 

تو ز اجداد خود چه کم داری

نسبی پاک و محترم داری

وارث آدم و کلیم و مسیح

بهر احیای مرده دم داری

گشته شش گوشه این حرم یعنی

تو جدا گانه یک حرم داری

که زیارات کامل و متقن

همچونان سایر اُمَم داری

تو ز پایین پا ولایت بر

کرسی و نون و والقلم داری

ما به نام تو سینه زن شده ایم

حق شاهی تو بر عجم داری

تو که باب الحوائجی بی شک

بسکه آقایی و کرم داری

یک قدم تو عقب تر از عباس

برسر دوش خود علم داری

 

شانه هایت ز بس مودب بود

دومین تکیه گاه زینب بود

 

خیز و شمشیر مرتضی بردار

بزن ای شیر بردل کفار

زره مصطفی بپوش علی

در رکاب عقاب پا بگذار

نعره ای زن منم علی اکبر

نوه ي حق حیدر کرار

همچو شیری بزن به قلب سپاه

تا بریزی به هم یمین و یسار

ضجه ي کوفه را درآوردی

ای ابَر مرد عرصه ي پیکار

هر طرف تاب میدهی تیغت

پشته سازی ز کشته ي بسیار

تشنگی را بهانه فرمودی

رو نمودی به جانب دلدار

لب نهادی بر آن لبانِ خشک

گفتی آهسته این سخن با یار

کای محاسن سپید در بندم

دست خود از محاسنت بردار

 

تا که دل کنده از تو بابا شد

بالهای شهادتت وا شد

 

نا گَه از دشت یک صدا آمد

ناله ي ای پدر بیا آمد

پدر آمد ولی چه آمدنی

چه کسی گفته روی پا آمد

پیرمردی کنار جسم جوان

با سر زانو از قفا آمد

روضه ات گشته شرح موت حسین

وسط هلهله نوا آمد

آنچنان نعره زد علی ولدی

ناله اش بین تا کجا آمد

دست خود را گرفته روی سر

زینب از سوی خیمه ها آمد

شد حسین زنده با دم زینب

پای معجر میان تا آمد

با تن ریخته بهم چه کند

نوبت یاری عبا آمد

شب جمعه است بس کن ای شاعر

چونکه مادر به کربلا آمد

 

هر شب جمعه کربلا غوغاست

فاطمه روضه خوان کرب و بلاست

 

(قاسم نعمتي)


☆☆ خداوندا، اراده ام را به زمان کودکی بازگردان ☆☆

 

☆☆ همان زمان که برای یکبار ایستادن هزار بار می افتادم اما نا امید نمی شدم ☆☆

 

ツ وبلاگ لبخند زیبای زندگیツ

 

 ☆☆  مدیر تالار ادبیات ☆☆

 

جمعه 16 خرداد 1393  12:40 AM
تشکرات از این پست
papeli
farnaz_s
farnaz_s
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1392 
تعداد پست ها : 7586
محل سکونت : اردبیل

پاسخ به:اشعار زیبایی در مدح و ولادت حضرت علي اكبر(ع)

   شبه پيمبر

دلم را هوای تو پر کرده است

غم آشنای تو پر کرده است

حسینیه و مسجد و دیر را

نسیم دعای تو پر کرده است

تو پیغمبری و بلاد مرا

اذان صدای تو پر کرده است

چه باکی ز گمراهی ام جاده را

اگر ردّ پای تو پر کرده است

هزاران سده می شود که خدا

سبو را برای تو پر کرده است

 

دلم را به گیسوی تو بسته اند

به طاق دو ابروی تو بسته اند

 

من از گیسوانت پریشان ترم

ز چشم خراب تو ویران ترم

تو از نور خورشید پیداتری

من از نور مهتاب پنهان ترم

کویرم ولی از کرامات تو

من از عطر گل های باران، ترم

تو لیلایی و بلکه لیلاترین

من از آهوان تو حیران ترم

اگر روی تو قبله گاه من است

من از هر مسلمان مسلمان ترم

 

تو موسایی و رود نیلت منم

شرار غمی و خلیلت منم

 

فدای دو چشمان شهلایتان

به قربان این قدّ و بالایتان

مگر از کدامین جهت آمدی

ملک می چکد از سراپایتان

نگاه تو کرده است مجنونمان

خدای تو کرده است لیلایتان

اسیران زلف تو را چاره نیست

به قربان طرح معمایتان

تو آنی که روح القدس می شود

گدای نسیم نفس هایتان

 

جمال تو پیغمبر اکرمی ست

اسیری زلف تو هم عالمی ست

 

تو در سینه ی ما حرم می زنی

برای دلم حرف غم می زنی

تو آنی که در قله ی ماذنه

قدم می زنی و علم می زنی

سحرگاه با اذان سحرگاهیت

سکوت دلم را به هم می زنی

تو در محضر ماه ام البنین

ادب می کنی حرف کم می زنی

 

نبودی اگر نامی از گل نبود

ترنم نبود و تغزل نبود

 

تو شه زاده ای و علی اکبری

علی اکبری یا که پیغمبری؟

درِ خانه ات ازدحام گداست

ولی خم به ابرو نمی آوری

تو آنی که در بین گهواره ات

به نازی دل عمه را می بری

مرا از مناجات شب بهتر است

دو رکعت نماز علی اکبری

برای اذان گفتن کربلا

تو از هر کس دیگری بهتری

 

نمازت نیاز شب کربلاست

گرفتار تو زینب کربلاست

 

خدایی ترین جلوه بی نیاز

موذن ترینِ زمینِ حجاز

غلامی کوی تو را کرده ام

اگر آبرومندم و سرفراز

ندیدم در این کوچه های کرم

کسی را شبیه تو مهمان نواز

کنار خرابات گهواره ات

اذانی بگو تا بخوانم نماز

بیا از بقایای خاکسترم

حسینیه ی ام لیلا بساز

 

مرا تا بهشت نگاهت ببر

به پابوسی قتلگاهت ببر

 

مرا وصل دریا شدن بهتر است

گرفتار لیلا شدن بهتر است

کنار حریم کریمانه ات

مرا مردن از پا شدن بهتر است

به پای رکاب تو له له زدن

مرا از مسیحا شدن بهتر است

تو ممسوس حقی و جذب خدا

تو را ارباً اربا شدن بهتر است

فراقت توان پدر را گرفت

کنار تو پس تا شدن بهتر است

 

دو چشمان تو اختران حسين

قد و قامتت سايه بان حسين 

 

(علی اکبر لطیفیان)


☆☆ خداوندا، اراده ام را به زمان کودکی بازگردان ☆☆

 

☆☆ همان زمان که برای یکبار ایستادن هزار بار می افتادم اما نا امید نمی شدم ☆☆

 

ツ وبلاگ لبخند زیبای زندگیツ

 

 ☆☆  مدیر تالار ادبیات ☆☆

 

جمعه 16 خرداد 1393  12:43 AM
تشکرات از این پست
farnaz_s
farnaz_s
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1392 
تعداد پست ها : 7586
محل سکونت : اردبیل

پاسخ به:اشعار زیبایی در مدح و ولادت حضرت علي اكبر(ع)

يا شهزاده علي اكبر(ع)

هر جا سخن از خاک دری هست، سری هست

هر جا تب عشق است، دل در به دری هست

دیروز گدایان همه دنبال تو بودند

هر جا که شلوغ است یقیناً خبری هست

اجداد من از دیر زمان عاشق عشقند

دیدید که در طینت ما هم هنری هست

بازار مرا با قدمت گرم نکردی

یک چند غلامی که بیایی ببری هست

در غیبت شه روی به شهزاده می آرند

صد شکر که در خانه ی آقا، پسری هست

هر جا قد و بالای رشیدی ست، یقیناً

دنبال سرش نیم نگاه پدری هست

 

یا حضرت ارباب، دمت گرم و دلت شاد

یا حضرت ارباب کرم، خانه ات آباد

 

داریم همه محضر تو عرض سلامی

تو شاهی و ما نیز هر آن چه تو بنامی

تا خانه ی آباد شما بنده پذیر است

ویرانه ترینم نکنم میل غلامی

ای قامت قد قامت تو عین قیامت

قربان قدت صد قد و بالای گرامی

تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی؟!

پس لطف بفرما و بفرما که کدامی؟

تو مستحب الطاعه ترین واجب مایی

هر چند امامت نکنی، باز امامی

 

هر کس که هوای پدری داشته باشد

خوب است كه همچين پسری داشته باشد

 

انگار رسول است، نمایی که تو داری

انگار بتول است، صدایی که تو داری

بد نیست که هر روز عقیقه بنمایی

با این قد انگشت نمایی که تو داری

باید که برای تو کرم خانه بسازند

از بس که زیاد است گدایی که تو داری

از شش جهت کعبه دل لطف تو جاری است

از سفره ی پر جود و سخایی که تو داری

تو آن قدر از خویشتن خویش گذشتی

که منتظر توست، خدایی که تو داری

فردای قیامت به خدا خوب ترینند

در بین شهیدان، شهدایی که تو داری

 

کاری نکن ای دوست مرا از تو بگیرند

بگذار که عشاق به پای تو بمیرند

 

ای سیر کمالات همه تا سر کویت

ای آب حیاتم، نمی از آب وضویت

ابن الحسنت گفته حسین بس که کریمی

مانند حسن جود بود عادت و خویت

عالم همه حیران ابوالفضل و حسینند

ماتند ابوالفضل و حسین از گل رویت

پایین قدم های حسین جای کمی نیست

جا دارد اگر غبطه خورد بر تو عمویت

این قدر مزن آب به سرخی لب خود

حیف است که پیچیده شود این همه بویت

 

حیف از تو مرا عبد و غلام تو بدانند

باید که مرا عبد غلامان تو خوانند

 

ای زاده ی زهرا جگرت می رود از دست

امروز که دارد پسرت می رود از دست

ای کاش که بالای سرش زود بیایی

گر دیر بیایی ثمرت می رود از دست

بد نیست بدانی؛ اگر از خیمه می آیی

با دیدن اکبر کمرت می رود از دست

افتادنت از زین پدرت را به زمین زد

برخیز و گر نه پدرت می رود از دست

 

برخیز که عمه نبرد دست به معجر

بر خیز به جان من و این عمه ات، اکبر

 

(علی اکبر لطیفیان)


☆☆ خداوندا، اراده ام را به زمان کودکی بازگردان ☆☆

 

☆☆ همان زمان که برای یکبار ایستادن هزار بار می افتادم اما نا امید نمی شدم ☆☆

 

ツ وبلاگ لبخند زیبای زندگیツ

 

 ☆☆  مدیر تالار ادبیات ☆☆

 

جمعه 16 خرداد 1393  12:43 AM
تشکرات از این پست
farnaz_s
farnaz_s
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1392 
تعداد پست ها : 7586
محل سکونت : اردبیل

پاسخ به:اشعار زیبایی در مدح و ولادت حضرت علي اكبر(ع)

يا حضرت علي اكبر(ع)

وقتي كه طبع من بدمد سورشعر را

در واژ ه ها به عشق تومحشر شود به پا

تا اينكه جايي از غزلت جايشان شود

هر واژه اي به سمت خدا دست بر دعا

در بين حرف ها به تمناي وصف تو

با عين و لام و يا بشود كعبه اي بنا

بايد خدا خودش بنويسد ز وصف تو

يا اين قلم به دست من و شعر از خدا

شاعر چه زود خسته شد و بر ورق نوشت

بي انتهايي و غزلت نيست كار ما

 

بايد براي شعر شما جبرييل شد

حتما به وحي هاي الهي دخيل شد

 

آهوی طبع من به هوایت رمیده است

آوارگی عشق تورا برگزیده است

ابروی تو دوبیتی چشمت رباعی است

نامت غزل بلندی قدت قصیده است

باران شناسنامه دست کریم تو

مهر شناسنامه چشمت سپیده است

عباس و تو دوشعله عشقید ودیده ای

در آسمان دو قرص قمر را ندیده است

جاداشت تا ترک بخورد کعبه باز هم

وقتی شنید حیدر لیلا رسیده است

 

با خلق توخدا به نبوت اشاره كرد

با قامتت به روز قيامت اشاره كرد

 

باعشق تو تمام دلم عشق ميكند

تا مينويسم از تو قلم عشق ميكند

نه اينكه ما فقط به تو دلداده ايم بس

با عشق تو خداي تو هم عشق ميكند

هم تو كريم و هم پدر و هم قبيله ات

بر خانواده ي تو كرم عشق ميكند

وقتي به پيش چشم پدر راه ميروي

بر قامتت قدم به قدم عشق ميكند

وقتي كنارحضرت عباس ميرسي

از اين سپاه چشم حرم عشق ميكند

 

قلب پدر از عشق تو تسخير مي شود

روحش به چشمهاي تو زنجير مي شود

 

صاحب نفس شدي مسيحاي ديگري

اصلا خودت بگو كه علي يا پيمبري

می بینمت تورا به بلندای بالها

از تاق عرش یک سرگردن تو سرتری

با اين قداستي كه تو داري مساجدي

بايد بنا شود به رهي گر تو بگذري

بر آسمان اگر كه نگاهت گذر كند

خورشيد را به نور خود از روي ميبري

آقا مگر كه عاشق تو ميشود نبود

ليلاي زاده هستي و استاد دلبري

 

تصویر رفتن تو سر آغاز عاطفه است

معنای اوج قله پرواز عاطفه است

 

پر بود چشمهای حسین از محبتت

پربود چشمهای ترت از نجابتت

وقتی قدم به صحنه میدان گذاشتی

مومن شدند چندنفر بر نبوتت

اما تمام دشت به یک بار نیزه شد

وقتی شنید از رجز تو اصالتت

جاداشت از فلک برسد صوت لافتی

هنگام رقص تیغ تو در شان قدرتت

معراج تو میان حرایی زنیزه است

چیزی نمانده شبه پیمبر به بعثتت

 

بابا به پیش پیکر تو محتضر شود

در بین یک عبا بدنت مختضر شود

 

(موسی علیمرادی)

جمعه 16 خرداد 1393  12:45 AM
تشکرات از این پست
farnaz_s
farnaz_s
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1392 
تعداد پست ها : 7586
محل سکونت : اردبیل

پاسخ به:اشعار زیبایی در مدح و ولادت حضرت علي اكبر(ع)

يا حضرت علي اكبر (ع)

شب ولادت تو عيدسيدالشهداست

دلم خوش است كه ميلاد اكبرليلاست

توآمدي كه بگويي حسين تنها نيست

وتاقيام قيامت حسين پابرجاست

همينكه چشم تو واشدمدينه روشن شد

به يمن خاك كف پاي تو كه عرش خداست

مسيح خانه اربابمان تويي آقا

چراكه در رگ توخون حيدر و زهراست

ستاره ها همه امشب به خاك مي ريزند

ومقصد همه پايين پاي كرببلاست

خدابه روي تو امشب گلاب مي ريزد

براي اينكه لبت مشك حضرت سقاست

براي مادر تو كعبه اي بنا كرده

دوچشم زمزمُ اين گونه ها كه سعيُ صفاست

شب ولادت تو بوي ياس مي آيد

يقين بدان تو كه مادر بزرگ تو اينجاست

تودرحوالي بالاترين دنيايي

چراكه مهدتو آغوش زينب كبراست

تويي كه راه نجات ازنگات معلوم است

وتارموي توتاروز حشرپرچم ماست

 

توهم شبيه علي افتخار ميكده اي

علي خانه اربابمان خوش آمده اي

 

لب تو واشد و تاريخ را مصفاكرد

توراخداي تو تقديم دست ليلا كرد

تو رابراي حسين آفريد و ‌كرببلا

و بعد صحنه جنگ تو را مهياكرد

براي اينكه تو عين پيامبر باشي

تو را شبيه پيمبر امير دلها كرد كرد

رخ تورا زرخ مصطفي كشيد خدا

وبازوان تورابازوان مولا كرد

همينكه قبله تو راديد دستُ پاگم كرد

شدي تو يوسفُ حق كعبه رازليخا كرد

اذان كه گفت در گوش تو امير عرب

تورا هوائي ديدار روي زهرا كرد

بروي سينه تو تاكه بوسه زدزينب

فضاي قلب تورا مثل طور سيناكرد

به بازوان تو وقتي نظرنمود حسين

دلاوري تورا هم تراز سقا كرد

همينكه روي تو واشد ازآسمان خورشيد

نشست روي قشنگ تورا تماشا كرد

 

تويي كه در نفست يك جهان غزل داري

بروي باغ لبت كوهي از عسل داري

 

كسي مثال تو آئينه ي پيمبر نيست

و يا شبيه تو مثل علي دلاور نيست

تو آمدي وشبيه ولادت زهرا

خدانوشت به دلها حسين ابتر نيست

تمام عرش اگر روي كفّه اي باشند

به تار موي گداي درت برابر نيست

هميشه تيغ تو چون رعد و برق ميبريد

چرا كه تيغ تو از ذوالفقار كمتر نيست

هزار لشگر جنگي هزار فرمانده

حريف ضربه ي دست علي اكبرنيست

مرابه خاك درت نوكريست اربابي

چراكه خاك درت كمتر از ابوذر نيست

زخاك پاي تو جوشيد چشمه كوثر

مقام حضرت ليلا كه مثل هاجر نيست

 

توآمدي كه اذان نمازها باشي

توآمدي كه گل ياس كربلا باشي

 

منم گداي قديمي دستهاي شما

من آ فريده شدم تاشوم گداي شما

زناز چشم تو جبريل هم به شك افتاد

پيمبري تو مگر جان من فداي شما

تو بوتراب حسيني پيمبر ليلا

مسير سبز بهشت است چشمهاي شما

ز روي مأ ذنه امشب اذان بگو آقا

كه خلق بيمه شوند از دم صداي شما

اگر مقام تو گويم به خلق مي ميرند

هزار يوسف مصري نشسته پاي شما

كرامت تو شبيه امام دوم بود

مدينه سير شد از نان سفره هاي شما

معلمان ادب راويان مكتب عشق

گرفته اند همه يك نخ از عباي شما

بيامرا برسان مثل حضرت فطرس

پري بده بپرم باز در هواي شما

به جان مادرت آقا صداقت است اگر

شبي مرا برسانند كربلاي شما

 

وضو گرفته و ذكر حسين مي گيرم

به سر زنان وسط گريه هام مي ميرم

 

(مهدی نظری)


☆☆ خداوندا، اراده ام را به زمان کودکی بازگردان ☆☆

 

☆☆ همان زمان که برای یکبار ایستادن هزار بار می افتادم اما نا امید نمی شدم ☆☆

 

ツ وبلاگ لبخند زیبای زندگیツ

 

 ☆☆  مدیر تالار ادبیات ☆☆

 

جمعه 16 خرداد 1393  12:46 AM
تشکرات از این پست
farnaz_s
farnaz_s
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1392 
تعداد پست ها : 7586
محل سکونت : اردبیل

پاسخ به:اشعار زیبایی در مدح و ولادت حضرت علي اكبر(ع)

  حيدر كربلا 

 بر مَقدمت تغزل شيوا ترانه ريخت

 شوريده وار صد غزل عاشقانه ريخت

 دست نسيم بر سر راه عبورتان

 باراني از شكوفه ي سيب و جوانه ريخت

 شب گيسوان تيره و آشفته حال را

 با شانه ي طلوع سحر؛ روي شانه ريخت

 آيينه از نگاه اهورايي شما

 صد تكه شد،به پاي شما خاضعانه ريخت

 تنديس حُسن يوسف مصري شكسته شد

 با آذرخش خنده تان صادقانه ريخت

 

ميلادتان به قافيه احساس مي دهد

ابيات شعر عطر گل ياس مي دهد

 

 يوسف ترين خَلقي و احمد شمايلي

 زهرا صفات هستي و حيدر خصائلي

 چشمان تان دليل توالي جز و مد

 مهتاب پرفروغ تمام سواحلي

 از خانواده ي كرمي اي بزرگوار

 باني خير سفره ي فضل محافلي

 آوازه ات رسيده به دروازهاي چين

 گنجينه ي سترگ و عظيم فضائلي

 شاگرد درس رزم علمدار كربلا

 جنگاور بدون رقيب قبائلي

 

اي دومين قمر رخ ايل ابوتراب

تصويري از شجاعت عباس بين قاب

 

 ارباب زاده هستي و مهتاب زاده اي

 در بارگاه سلطنتي شاه زاده اي

 سرو بلند باغ اميد عشيره اي

 بر قله ي غرور حسين ايستاده اي

 اي تك سوار صاعقه پوش مسير عشق

 در انتهاي دورترين جاي جاده اي

 آيينه ي تجلي اوصاف حيدري

 تو صخره ي شهامت و كوه اراده اي

 دوم ركاب محمل مستور زينبي

 تو پرده دار حرمت اين خانواده اي

 

سايه به سايه هم قدم عصمت خدا

ديوار غيرت حرم عصمت خدا

 

(وحید قاسمی)


☆☆ خداوندا، اراده ام را به زمان کودکی بازگردان ☆☆

 

☆☆ همان زمان که برای یکبار ایستادن هزار بار می افتادم اما نا امید نمی شدم ☆☆

 

ツ وبلاگ لبخند زیبای زندگیツ

 

 ☆☆  مدیر تالار ادبیات ☆☆

 

جمعه 16 خرداد 1393  12:48 AM
تشکرات از این پست
farnaz_s
farnaz_s
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1392 
تعداد پست ها : 7586
محل سکونت : اردبیل

پاسخ به:اشعار زیبایی در مدح و ولادت حضرت علي اكبر(ع)

پيغمبر حرم

عشقت میان سینه ی‌ من پا گرفته

شکر خدا که چشم تو ما را گرفته

دریاب دلها را تو با گوشه نگاهی

حالا که کار عاشقی بالا گرفته

عمریست آقا جان دلم از دست رفته

پائین پای مرقدت مأوا گرفته

گیسو کمند خوش قد و بالای ارباب

شش گوشه هم با نور تو معنا گرفته

از کودکی آواره ی کوی تو هستم

دست دلم را حضرت زهرا گرفته

 

مانند جدت رحمتٌ للعالمینی

حیف است دست خالی ما را نبینی

 

زلف تو را موج پریشان می شناسد

چشم تو را آیات باران می شناسد

عطر تو و پیراهنت را یوسف شهر

کوچه به کوچه صبح کنعان می شناسد

اعجاز چشمان تو را آیه به آیه

آری دل تازه مسلمان می شناسد

آقا کرامات نگاه روشنت را

خورشید در هر صبحگاهان می شناسد

خشم و خروش و هیبتت را بین میدان

هوهوی رعد و برق طوفان می شناسد

 

خورشید از شرم نگاهت رو گرفته

در ساحل نورانیت پهلو گرفته

 

بالاتر از حد تصور ها کمالت

دل می برد از اهل این عالم خیالت

صبح ازل چشمان مبهوت ملائک

بودند شیدای تماشای جمالت

می جوشد از خاک قدمهای تو زمزم

کوثر شراب خانگیّ لا یزالت

کی می شود با بالهای این چنینی

پرواز تا اوج شکوه بی مثالت

آنجا که بال جبرئیل آتش گرفته

بام نخست پر کشیدنهای بالت

خُلقاً و خَلقاً ، منطقاً عین رسولی

دیگر چه گویم از تو و خوی و خصالت

وقتی که تکبیرت طنین انداز می شد

می گفت لیلا مادرت : شیرم حلالت

 

می ریزد از عطر نگاهت یاس آقا

تنها تویی هم شانه با عباس آقا

 

هر صبح بر لب نغمه ی تکبیر داری

تو آفتابی ، صبح عالمگیر داری

با حلقه های گیسوی پر پیچ و تابت

صد کاروان دل در تب زنجیر داری

از لهجه ات عطر خدا می بارد آقا

هر گاه بر لب نغمه ی تکبیر داری

از میمنه تا میسره می پاشد از هم

وقتی که در دستان خود شمشیر داری

باید برایت ذوالفقاری دست و پا کرد

حیدر شدی و هیبتی چون شیر داری

 

از هیبت چشم تو دشمن می گریزد

پلکی بزن تا عالمی بر هم بریزد

 

حالا که خاکم را سرشته دستهایت

بگذار تا باشم همیشه خاک پایت

بال و پری می خواهم امشب از تو آقا

تا که تمام عمر باشم در هوایت

آه ای اذان گوی سحر گاه مدینه

یاد نبی را زنده می سازد صدایت

ای کاش چشمانم تبرّک می شدند از

گرد و غبار بال خاکیّ عبایت

ای زینت کرب و بلای حضرت عشق

بگذار باشم زائر پائین پایت

 

عمریست از مهر تو در دل توشه دارم

شوق طواف مرقد شش گوشه دارم

 

(یوسف رحیمی)


☆☆ خداوندا، اراده ام را به زمان کودکی بازگردان ☆☆

 

☆☆ همان زمان که برای یکبار ایستادن هزار بار می افتادم اما نا امید نمی شدم ☆☆

 

ツ وبلاگ لبخند زیبای زندگیツ

 

 ☆☆  مدیر تالار ادبیات ☆☆

 

جمعه 16 خرداد 1393  12:48 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها