0

مبحث 50 طرح صالحین"امام حسین،حضرت عباس،امام سجاد (علیهم السلام)"

 
rohallah
rohallah
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 220
محل سکونت : اردبیل

پاسخ به:مبحث پنجاهم طرح صالحین"امام حسین،حضرت عباس،امام سجاد(ع)"

بستر عشق

بزن جام از می جان پرور عشق
بگیر از دست ساقی، ساغر عشق

برآید آفتابی، هستی افروز
شود هر دل سپند مجمر عشق

                                              گوارایت شود شهد شهادت
                                                گلوگر ترکنی از کوثر عشق

                                         دهندت رتبه عین الیقین را
                                              اگر در سینه داری باور عشق

                                               کسی نومید از این درگه نگردد
                                                  ندارد برگ باطل، دفترعشق

به تیغ عشق هر کس جان سپارد
سرش گردد سزای افسرعشق

به راه عشق جانبازی بیاموز
ز سردار  امیر لشکر عشق

ابالفضل آن گل بستان حیدر
که  در دشت بلا  شد  پرپرعشق

در آن هنگامه هر زخمی که برداشت
دمید از جای آن صد اخترعشق

" محمد علی صاعد"

خورشيد جاويدان

ماه بني هاشم يل ميدان، ابالفضل
روح شرف، شاه جوانمردان، ابالفضل
بر جان دشمن چون شهاب شب شكن بود
شهباز نام آور يل ميدان ، ابالفضل
مير سپاه بيقراران شهادت
نور خدا، وان ساقي طفلان ابالفضل


آن سربدار كاروان عشقبازان
چشم و چراغ محفل ياران ، ابالفضل
پيچيده در هفت آسمان نام بلندش
جاويد دلها ، رهبر عرفان، ابالفضل
از نام سرخش مي وزد خورشيد توحيد
آيينه دار مكتب قرآن ، ابالفضل
با شد به گيتي حضرتش باب الحوايج
بر درد هاي بيكسي درمان، ابالفضل
تسخير دلها مي كند برق نگاهش
آتش زند برجان مشتاقان، ابالفضل
در كشور دلهاي مشتاق زمانه
باشد امير و حاكم و سلطان ابالفضل
اسطوره ي مردانگي و سرفرازي
قلب زمان، خورشيد جاويدان ابالفضل


سقاي اردوي عطش روح فتوت
درياي رحمت ، فضل بي پايان ابالفضل
فرما نظر بر عاشقانت ، روز محشر
اي حيدر ثاني ، شه احسان ابالفضل
 

محمدرضا كوزه گر كالجي متخلص به قنبر ثاني

مظهر عشق و محبت

 

خرم ای دل که جهان پر زسرور است، امشب

کشور جان همه چون وادی طور است، امشب

مظهر عشق و محبت به ظهور است، امشب

صحنه دهر همه غرقه نور است، امشب

شام میلاد همایون اباالفضل رسید

پسر علم و فضیلت، پدر فضل رسید...

بود عباس به دنیا همه جا یار حسین

در صف ماریه بُد یار و مددکار حسین

ساقی تشنه لبان بود و سپهدار حسین

قهرمان بود که گردید علمدار حسین

 نیّر نورفشان، ماه بنی هاشم اوست

صف شکن، صفدر ذیجاه بنی هاشم اوست...

بر سپهر عظمت، ماه جهانتاب بود

به گلستان حقیقت، گل شاداب بود

مخزن علم و ادب را دُرّ نایاب بود

بر همه خلق جهان، مایه اعجاب بود

دافع رنج و محن، کشف مهماّت رسید

ز امر یزدان، به جهان، قاضی حاجات رسید

چون در کرب و بلا، جانب میدان آمد

نی پی جنگ و جدل، از پی فرمان آمد

به تمنای دل خیل یتیمان آمد

تا برد آب سوی خیمه، شتابان آمد

ساقی تشنه لبان، منصبش از حیدر بود

بلکه از لطف خداوند و ز پیغمبر بود

گفت: ای لشکریان، سرور و سالار منم

یاور خسرو دین، میر علمدار منم

بر سپاه شه مظلوم، سپهدار منم

همچنان شیر خدا، قاتل کفار منم

پسر شیر خدا و پدر فضلم من

یاور خسرو مظلوم، ابالفضلم من

منهدم کاخ ستمکار، ز تکبیر من است

منهدم لشکر کفار، ز تدبیر من است

شیرغرّنده چو گنجشک به نخجیر من است

تیز و برنده تر از صاعقه، شمشیر من است

من اباالفضل، حسین بن علی را یارم

اوست اندر دو جهان، روشنی افکارم

من اباالفضل، یل صف شکن دورانم

نیست امروز هماورد، در این میدانم

زهره شیر شود آب، گه جولانم

یاور دینم و فرزند شه مردانم

جان خود را به ره دوست فدا خواهم کرد

چشم خود را سپر تیر بلا خواهم کرد

ای سپه! حجّت حق، ملک نجات است حسین

مظهر عدل خدا، مظهر ذات است حسین

به خداوند قسم اصل حیات است حسین

روز میعاد، رفیع الدرجاتست حسین

حجّة الله بود، سبط رسول دو سراست

پسر فاطمه، فرزند علی، شیر خداست

من حسین بن علی دارم و قرآن دارم

یاوری همچو برادر، شه خوبان دارم

خوشدلم زان که چو او، رهبر ایمان دارم

من کنم یاری دین، تا که به تن جام دارم

یاور دینم و از بهر فدا آمده ام

از پی یاوری دین خدا آمده ام

بارالها! به اباالفضل جوان، یار حسین

به دل سوخته جمله انصار حسین

که نمودند همه جان خود، ایثار حسین

شیعیان را همه کن پیرو افکار حسین

نظری جانب احباب، زغفّاری کن

حکم حق را زعدالت به جهان جاری کن

کردگارا! دل ما غرقه خون گردیده

اختیار از کف احباب، برون گردیده

بهر ما محنت و اندوه، فزون گردیده

کار بر وفق دل دشمن دون گردیده

همگی خون جگر و غمزده و زار شدیم

از غم هجر رخ یار، دل افگار شدیم

بارالها! فرج مهدی موعود چه شد؟

آنکه دلها زعطایش زغم آسود، چه شد؟

گوهر گنج فضایل، دُرمنضود، چه شد؟

صبح امید چه شد؟ طالع مسعود چه شد؟

" سرویا" غصه مخور، روز فرج نزدیک است

گرچه امروز جهان بر تو و ما تاریک است

"قاسم سرویها"

شنبه 10 خرداد 1393  2:36 PM
تشکرات از این پست
aboalfazlm
aboalfazlm
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : مرداد 1388 
تعداد پست ها : 323
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مبحث پنجاهم طرح صالحین"امام حسین،حضرت عباس،امام سجاد(ع)"

مدح و ولادت

صفحات اماکن به هلال شعبان

ز نگاه رضوان شده دلرباتر

زتبسم گل زنوای بلبل

خبرم رسیده زبهار دیگر

دو پسر عطا شد به دو مام والا

دو قمر خدا داد به رسول و حیدر

دو یم عنایت دو مه هدایت

دو بزرگ آیت دو نکو برادر

صلوات حیدر صلوات احمد

صلوات قرآن صلوات داور

به جلال هر دو جمال هر دو

به کمال هر دو شب و روز و هر دم

به زمین اگر چه به سما اگر چه

سخن از حسین است و ولادت او

به نگاه دیگر به دو دست حیدر

بنگر به عباس و ارادت او

به اخّوت او به فتوّت او

به بزرگی او به سیادت او

به محبّت او به مودّت او

به شهامت او به رشادت او

به حقیقت او به ولادت او

به عبادت او به شهادت او

صلوات خالق صلوات مخلوق

صلوات عالم صلوات آدم

ثمر ولایت به ریاض قرآن

به گل و بهاران به شجر مبارک

به سما ستاره کند این اشاره

که طلوع خورشید به سحر مبارک

به سما مبارک به زمین مبارک

به ملک مبارک به بشر مبارک

شب عید عباس به حسین تبریک

گل روی فرزند به پدر مبارک

به ادب مبارک به وفا مبارک

به جهاد تبریک به ظفر مبارک

ادب و وفا و ظفر و جهادند

هم از او مشرف هم از او مکّرم

به کدام مضمون به کدام منطق

لب خود گشایم به ثنای عباس

نه دُّر است قابل نه گهر مقابل

خجلم که ریزم چه به پای عباس

همه های و هویم که شده هوائی

دل بی هوایم به هوای عباس

همه کربلایم زبلای عشقش

همه نینوایم به نوای عباس

به صفای عباس به وفای عباس

به ندای عباس به خدای عباس

که محبتش را که ولایتش را

که مودّتش را ندهم به عالم

همه لحظه گوشم پی گفتگویش

همه عمر چشمم به خیال رویش

چه شود غباری ببرم زخاکش

چه شود که جامی زنم از سبویش

من و خاک کویش من و آب جویش

من های و هویش من و عطر و بویش

به شرار قهرش به نگاه مهرش

به صفای خلقش به خصال و خویش

 

به جبین و دستش به دو چشم مستش

 

به بهار حسنش به شکنج مویش

 

نگهم دهد جان به تمام امکان

 

اگر او نگاهی فکند به من هم

 

هله ای که زیبد زمقام و رفعت

 

به جهان حسین دگرت بخوانم

 

تو که به زمهری، تو که به زماهی

 

به کدام جرأت قمرت بخوانم

 

به خدا که زیبد به وفا و عشق و

 

ادب و شهامت پدرت بخوانم

 

لب خود بشویم به گلاب و آنگه

 

به رسول و زهرا پسرت بخوانم

 

به حسین یاور به حسن برادر

 

به علی فروغ بصرت بخوانم

 

شرف و ولایت زتو جلوه کرده

 

کمر شجاعت به تو گشته محکم

 

تو علی شمایل تو حسن خصایل

 

تو ابوالفضائل تو گره گشائی

 

تو جهان فروزی تو به سینه سوزی

 

تو به جسم جانی تو به دل صفائی

 

تو سپهر غیرت تو امید عترت

 

تو شفیع امّت به صف جزائی

 

تو بزرگ مردی تو دوای دردی

 

تو محیط مهری تو یم وفائی

 

تو امیر لشکر تو شهید داور

 

تو عزیز حیدر تو پناه مائی

 

زتو درد درمان زتو زخم مرهم

 

زتو شعله لاله زتو نار خرّم

 

به خدای منّان به تمام قرآن

 

که به سینه شوق حرم تو دارم

 

اگرم که بررو بود آبروئی

 

زصفای خاک قدم تو دارم

 

چه غم از نشورم چه غم از صراطم

 

چه غم از جحیمم که غم تو دارم

 

شرف عیان را شرر نهان را

 

به خدا زلطف و کرم تو دارم

 

دل آسمانی گهر معانی

 

دم مدح خوانی زدم تو دارم

 

به ریاض حسنت به بهشت رویت

 

که برون زکویت نروم مسلم؟

 

به جلال داور به دل پیمبر

 

به نماز زهرا به خلوص حیدر

 

به حطیم و کعبه به مقام و زمزم

 

به صفا و مروه به منی و مشعر

 

به حسین و عباس به زهیر و یحیی

 

به حبیب و مسلم به علیِّ اکبر

 

به سرشک طفلان به فرات خونین

 

به رباب محزون به علیِّ اصغر

 

اگرم برانی اگرم بخوانی

 

نروم از این کو، نروم از این در

 

به تو سر سپردم به تو دست دادم

 

به تو رو نهادم زتو می زنم دم

 

تو که می بری دل تو که می دهد جان

 

گهی از تبسّم کهی از نگاهت

 

تو که روز محشر شهدا سراسر

 

ببرند حسرت به مقام و جاهت

 

تو که خلق عالم شده هم گدایت

 

شده هم غلامت شده هم سپاهت

 

چه شود که منّت به سرم گذاری

 

زغبار کویت زتراب راهت

 

زکرم بخوانی من بینوا را

 

که شبی نهم رو سوی بارگاهت

 

بگشا خدایا ره کربلا را

 

چه به روی عالم چه به روی (میثم)


--------------------------------------------------------------------
غلامرضا سازگار

***مدح و ولادت

دریا بیا و موج بزن بر دل کویر

ما را ببر به خدمت آن زاده ی امیر

ما را ببر به علقمه آن قبله گاه آب

امشب جواز نوکریَم را از او بگیر

با او بگو که بچه یِ آهو زِ ترس گرگ

با حال زار آمده است در پناه شیر

دست شماست، هرچه که خواهی به او بکن

یا که بگو بمان به بَرَم، یا بگو بمیر

امشب بیا چو دانه همه بارور شویم

از لطف شمس، زائر روی قمر شویم

امشب دوباره شهر پُر از یار می شود

یعقوب زاده راهیِ بازار می شود

اُمُّ البنین به لطفِ کنیزی اهل بیت

از حضرت امیر پسردار می شود

تعبیر خواب اُمّ بنین است این پسر

دامان او سپید و قمربار می شود

امشب دو چشم ماهِ بنی هاشمِ علی

از صورت حسین خبردار می شود

از آسمان عشق، گل یاس می رسد

ماه منیر، حضرت عباس می رسد

می آید آن کسی که بود دلبر حسین

تاجی پر افتخار به روی سر حسین

او آن کسی بود که به وقت شهادتش

فرمود«یا بُنَیَّ» به او مادر حسین

او آمده است تا که نماید چو مادرش

تا وقت مرگ، نوکری خواهر حسین

ذُخرُالحسین آمده تا روز کارزار

در لشگر خدا بشود حیدر حسین

یکتاترین برادر نایاب آمده

پشت و پناه حضرت ارباب آمده

او چشم باز کرد و جهان مست چشم او

هر هفت سرزمین جنان مست چشم او

اینکه به دست های پسر بوسه می زند

بابای اوست گریه کنان، مست چشم او

تنها علی که نه، به خدای علی قسم

چشم امام های زمان مست چشم او

امروز مست ساغر چشمش پدر شده

فردا لبان تیر و سنان مست چشم او

در پیش قامتش همگی پست می شوند

از چشم های او همه سرمست می شوند

دست خدا کشید چونقش جمال تو

گفت آفرین به کار خودم، بر کمال تو

از معنی خدای احد، "نام" مال من

هرچه که ماند مابقی اش جمله مال تو

تو عبد صالح منی و من میان خلق

ای یاور حسین ندارم مثال تو

در کربلا دو دست خودت را به من بده

تا که خودِ خودم بشوم هر دو بال تو

ای خوبتر زِ هر چه به گیتی شده است خوب

از صورت حسین تویی کاشف الکروب

ای درد مند مردِ به هر درد آشنا

باب الحوائجیّ و به یاران کرم نما

شأنت بلند مرتبه، هر چند روی نی

ماییم خاک پای تو، هر چند زیر پا

امشب دو بال لطف خودت را تکان بده

بالی بزن بزن و در این آسمان درآ

ای ساقی حسین، بیا ابر شو ببار

حُبُّ الحُسین در دل همچون کویر ما

سرچشمه ی امید وَ ای آرزوی آب

مانده هنوز چشم به راه شما رباب

-----------------------------------------------------
امیر عظیمی

 

شنبه 10 خرداد 1393  2:40 PM
تشکرات از این پست
aboalfazlm
aboalfazlm
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : مرداد 1388 
تعداد پست ها : 323
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مبحث پنجاهم طرح صالحین"امام حسین،حضرت عباس،امام سجاد(ع)"

اباالفضل علیه السلام الگویی برای نسل امروز

جمال حق ز سر تا پاست عباس                    به یكتایى قسم، یكتاست عباس

خدا داند كه از روز ولادت                                 امام خویش را مى‏خواست عباس

علم در دست، مشك آب بر دوش                 كه هم سردار و هم سقاست عباس

نه در دنیا بود باب الحوائج                                 شفیع خلق در عقباست عباس

هنوز از تشنه كامان شرمگین است                    ببین در علقمه تنهاست عباس

اگرچه زاده ام‌البنین است                                 ولیكن مادرش زهراست عباس

حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام در روز چهارم شعبان سال 26 ه. ق در مدینه منوره دیده به جهان گشود.پدر بزرگوارش على بن ابى طالب قنداقه او را در بغل گرفت و پس از خواندن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ، نام او را عباس گذارد.مورخان نوشته‏ اند: على علیه السلام او را به این خاطر عباس نامید كه به شجاعت، قدرت، صلابت و شهامت او در جنگ با دشمنان و در رویارویى با جنگجویان آگاهى داشت.مادر با فضیلتش فاطمه معروف به «ام‏البنین‏» دختر حزام بن خالد كلابى بود.
واژه «عباس‏» از نظر لغوى به معناى «بسیار ترش‏رو» است. و یا به معناى شیرى كه شیران دیگر از او فرار كنند.انتخاب این نام نشان دهنده توان، قدرت، شجاعت و صلابت آن بزرگوار است. لذا مورخان نوشته‏اند «سماه امیرالمومنین علیه السلام بالعباس لعلمه بشجاعته و سطوته و صولته و عبوسته فى قتال الاعداء و فى مقابلة الخصماء؛ على علیه السلام او را به این خاطر عباس نامید كه به شجاعت، قدرت، صلابت و شهامت او در جنگ با دشمنان و در رویارویى با جنگجویان آگاهى داشت.»
گاهى هم حضرت امیر علیه السلام قنداقه عباس را مى‏گرفت، آستین او را بالا مى‏زد و بازوانش را مى‏بوسید و گریه مى‏كرد و مى‏فرمود: «دست‌هاى او در راه یارى برادرش حسین قطع مى‏شود.» حضرت عباس القاب مختلفى دارد كه هر یك بیانگر بخشى از مقام، عظمت و سجایاى اخلاقى اوست. «ممقانى‏» شانزده لقب براى او برشمرده است؛ مانند:
1. ابوالفضل؛ یعنى پدر فضایل (و یا او پسرى به نام فضل داشت)
2. ابوالقربه؛ كه سقا و آبرسان بود.
3. قمر بنى هاشم؛ چون داراى چهره‏اى زیبا بود. صاحب مقاتل الطالبین مى‏نویسد: «عباس، زیبا و نیك منظر بود، وقتى بر اسبى درشت هیكل سوار مى‏شد، پاهایش به زمین كشیده مى‏شد و به او قمر بنى هاشم مى‏گفتند!»
استاد مرتضى مطهرى مى‏گوید: «عباس اندامى بسیار بلند و قامتى رشید و زیبا داشته كه امام حسین علیه السلام از نگاه كردن به او لذت مى‏برد.»
4. عبد صالح (بنده شایسته)
5. المواسى (ایثارگر)
6. الفادى (فداكار)
7. الحامى (حمایت كننده)
8 . الواقى (نگهبان و محافظ)
9. الساعى (تلاشگر)
10. باب الحوائج (وسیله بر آمدن حاجات)
11. حامل اللواء (پرچمدار)
و ...

عباس با لبابه دختر عبیدالله بن عباس (پسر عموى پدرش امام على علیه السلام) ازدواج كرد و از او دو فرزند به نام عبیدالله و فضل داشت .
در این نوشتار بر آنیم تا گوشه‌هایى از فضایل و اوصاف آن حضرت را كه مى‏تواند الگو و اسوه ما باشد تقدیم شما خوانندگان گرامی كنیم:
صاحب مقاتل الطالبین مى‏نویسد: «عباس، زیبا و نیك منظر بود، وقتى بر اسبى درشت هیكل سوار مى‏شد، پاهایش به زمین كشیده مى‏شد و به او قمر بنى‌هاشم مى‏گفتند!»

الف) طاعت و بندگى

آنچه بیشتر از چهره حضرت عباس در ذهن‌ها به تصویر كشیده شده و زبان‌ها گویاى آن است‏ شجاعت اوست و حال آن كه قبل از همه چیز آن حضرت یك بنده سرا پا تسلیم الهى است، و تمام عظمت‌ها و ارزش‌هاى او زیر سایه همین بندگى و اطاعت محض الهى قرار دارد كه به نمونه‏هایى اشاره مى‏كنیم:

1. بنده صالح خدا: امام صادق علیه السلام این لقب گران سنگ را به او داد؛ چنان كه در زیارتنامه آن حضرت مى‏خوانیم: «السلام علیك ایها العبد الصالح المطیع لله ... ؛ سلام بر تو اى بنده صالح و فرمانبر خدا.»

2. آثار سجده بر پیشانى: قرآن یكى از نشانه‏هاى بندگان مخلص خدا را آثار سجده در پیشانى آنها مى‏داند: «سیماهم فى وجوههم من اثر السجود» «نشانه‏هاى آنها در صورت‌هایشان بر اثر سجده‏هاى زیاد [در پیشگاه الهى نمایان] است.»

و حضرت عباس این گونه بود؛ در تاریخ مى‏خوانیم: «و بین عینیه اثر السجود؛ [در پیشانى] و بین چشمان او اثر سجده [نمایان] بود.»

نقل شده كه روى قاتل عباس كه از طایفه «بنى دارم‏» بود، سیاه شده بود. علت را از او پرسیدند. گفت: «من مردى را كه در وسط پیشانى او اثر سجده بود كشتم كه نامش عباس بود.»

و جعفر نقدى درباره او چنین مى‏گوید: «و هو من عظماء اهل البیت علما و ورعا و نسكا و عبادة؛ او از بزرگان اهل‌بیت است از نظر دانش و پارسایى و نیایش و عبادت.»

این ویژگى عباس براى تمامى شیعیان درس بزرگى است تا بندگى خدا را در راس همه كارهاى خود قرار دهند و راز و نیاز و عبادت‌هاى شبانه و سجده‏هاى طولانى براى خدا را در زندگى خویش هرگز فراموش نكنند.

بسوزان دلى را كه سوزى ندارد             سحر كن شبى را كه روزى ندارد

 الهى به آن سر كه شور تو دارد            به آن دل كه در سینه، نور تو دارد

به شوق شهیدان در خون تپیده                  به اشك یتیمان محنت كشیده

به نام عزیزى كه نام از تو دارد                    به ملك ولایت، مقام از تو دارد

چنان كن كه شرمنده، فردا نباشم            سرافكنده در پیش زهرا نباشم

ب) ولایت مدارى و امام‏شناسى

از ویژگی‌هاى مهم حضرت عباس امام‏شناسى و اطاعت مطلق از امامان خویش بود .پس از شهادت پدر بزرگوارش امام على علیه السلام ودایع امامت و مقام ولایت تامه به امام حسن مجتبى علیه السلام سپرده شد. عباس با جان و دل، فرمانبردار و مطیع بى‏چون و چراى برادر و امام خود بود. وقتى امام حسن علیه السلام مجبور شد با معاویه صلح كند و مورد طعن و شماتت «یا مذل المؤمنین؛ اى خوار كننده مؤمنان‏» قرار گیرد، حضرت عباس بیش از پیش همراه و در ركاب امام خویش بود، و با شمشیر برهنه مانند یك سرباز جانباز از برادر و امام خویش محافظت مى‏كرد. در مراسم تشییع آن حضرت كه جنازه را تیرباران كردند، بر حضرت عباس خیلى گران آمد و اگر دستور امام و برادرش حضرت حسین علیه السلام نبود، از یكایك آنان انتقام مى‏گرفت .

استاد مرتضى مطهرى مى‏گوید: «عباس اندامى بسیار بلند و قامتى رشید و زیبا داشته كه امام حسین علیه السلام از نگاه كردن به او لذت مى‏برد.»بعد از شهادت امام حسن علیه السلام همواره در خدمت امامش، حضرت حسین بن على علیهماالسلام بود . در مورد ولایت مدارى و امام‏شناسى حضرت عباس به نمونه‌هایى اشاره مى‏شود:

1. در زیارتنامه آن حضرت كه از سخنان امام صادق علیه السلام است چنین مى‏خوانیم: «... المطیع لله و لرسوله و لامیرالمؤمنین والحسن والحسین صلى الله علیهم؛ [سلام بر تو اى بنده صالح و] مطیع خدا و رسولش و پیرو امیرمؤمنان و حسن و حسین كه درود خدا بر آنان باد.»

2. هنگام خروج از مدینه امام حسین علیه السلام ندا داد: «این اخى - این قمر بنى‌هاشم فاجابه العباس لبیك لبیك یا سیدى فقال له الامام علیه السلام: قدم لى یا اخى جوادى فاتى العباس بالجواد الیه؛ كجاست‏ برادرم ... كجاست ماه بنى‏هاشم؟ پس عباس جواب داد: بله بله اى آقاى من! آنگاه امام حسین علیه السلام فرمود: اى برادر، اسبم را حاضر كن، پس عباس اسب حضرت را حاضر نمود.»

3. در عصر تاسوعا شمر با چهار هزار نفر وارد كربلا شد. یكى از نقشه‏هاى او براى كاستن از یاران امام حسین علیه السلام امان دادن به عباس و برادران او بود. وقتى جناب عباس شنید كه شمر امان نامه آورده اصلا به او اعتنا نكرد و جواب او را نداد، تا این كه امامش به او فرمان داد كه جواب شمر را بگوید، عباس فرمود: «چه مى‏گویى؟» عرض كرد: «شما و برادرانت در امانید.» عباس غیرتمند سراسر وجودش آتش گرفت و فریاد او بلند شد: «تبت ‏یداك و لعن ما جئت ‏به من امانك یا عدو الله اتامرنا ان نترك اخانا و سیدنا الحسین بن فاطمة و ندخل فى طاعة اللعناء و اولاد اللعناء اتومننا وابن رسول الله لا امان له؛ دست‌هایت ‏بریده باد و لعنت [خدا] بر آنچه كه از امان نامه آورده‏اى. اى دشمن خدا! آیا دستور مى‏دهى كه ما برادرمان و آقایمان حسین علیه السلام پسر فاطمه علیهاالسلام را رها كنیم و داخل اطاعت لعنت‏شدگان و فرزندان لعنت‏شدگان شویم؟ [عجبا] آیا به ما امان مى‏دهى در حالى كه فرزند رسول خدا [حسین بن على] در امان نیست.»

این جملات حاكى از معرفت و عشق عمیق حضرت عباس به امام خویش حسین بن على علیه السلام است. به این جهت است كه مورخان نوشته‏اند؛ عباس در كربلا به خاطر تعصبات قبیله‏اى و خانوادگى با دشمن نمى‏جنگید:

«... بل كان یعرف ان دین الله قائم بالحسین و هو عمودالدین، مجاهد عن دین الله و عن شریعة المصطفى و حامى عن ابن رسول الله و عن بنات الزهراء كما قال انى احامى ابدا عن دینى و عن امام صادق الیقین نجل النبى الطاهر الامین؛ بلكه همواره مى‏شناخت كه دین خدا به حسین علیه السلام پاینده است و او ستون دین است و براى دین خدا و شریعت پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله جهاد [و مبارزه] مى‏كند و [بدین جهت، حضرت عباس با جان و دل] از فرزند رسول خدا و از دختران زهرا حمایت و پشتیبانى كرد؛ چنان كه خود فرمود:

«به خدا اگر دست راستم را قطع كردید به راستى [همچنان] از دینم حمایت مى‏كنم و از امامى كه یقین راستین دارد [دفاع مى‏كنم؛ آن امامى كه] پسر دختر پیامبر پاك و امین مى‏باشد.»

از این جا به ویژگى سومى در وجود حضرت عباس پى مى‏بریم و آن شناخت و معرفت آن جناب است .

استاد مرتضى مطهرى مى‏گوید: «عباس اندامى بسیار بلند و قامتى رشید و زیبا داشته كه امام حسین علیه السلام از نگاه كردن به او لذت مى‏برد.»

ج) بصیرت ژرف

بیشتر منحرفان از امامت و ولایت، ظاهربین و ساده اندیشند. قرآن كریم درباره دنیاپرستان مى‏فرماید: «یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا و هم عن الآخرة هم غافلون‏»؛ «آنان تنها ظاهرى از زندگى دنیا را مى‏دانند و از آخرت غافلند.»  ولایت مداران باید ژرف اندیش و ژرف نگر باشند .

از امتیازات ویژه حضرت عباس، بصیرت نافذ و ژرف اندیشى خاصى بود كه تمام خطوط جامعه و رگه‏هاى كفر و نفاق را به خوبى مى‏شناخت، و ولایت‌مداران را نیز دقیقا شناسایى كرده بود. امام صادق علیه السلام درباره عمویش عباس مى‏فرماید:«كان عمنا العباس نافذ البصیرة؛ عموى ما عباس داراى بصیرت ژرف بود.»

در مقابل، یكى از كاستی‌هاى عمر سعد كه به دام یزید و ابن زیاد افتاد، نداشتن تیزبینى و بصیرت بود. ابن زیاد با بهره‌بردارى از این كمبود فكرى، فردى فرومایه و هزار چهره؛ یعنى «شبث ربعى‏» را با او همراه ساخت تا او را توجیه كند. شبث كوشید به عمر سعد القا كند كه حسین، كافر حربى است كه قتلش واجب مى‏شود و به همین جهت، قتل او در ماه حرام اشكالى ندارد. ولایت مدارى و ژرف اندیشى، از نیازهاى شدید زمان ما براى تمام طبقات است؛ چرا كه بصیرت ژرف و عمیق اندیشى باعث مى‏شود خطوط فكرى و سیاسى را به خوبى بشناسند و در موضع گیری‌ها دقیقا بر خط صحیح و مستقیم امامت و ولایت‏ سیر نمایند .

 

 

امام صادق علیه السلام درباره عمویش عباس مى‏فرماید: «كان عمنا العباس نافذ البصیرة؛ عموى ما عباس داراى بصیرت ژرف بود.»

د) شجاعت

از صفات بارز و برجسته حضرت عباس كه همگان حتى غیرمسلمانان با آن آشنایى دارند، شجاعت و دلیرى ایشان است. از آغاز امیرالمؤمنین علیه السلام براى این موضوع سرمایه‌گذارى نموده بود، آنجا كه به برادرش عقیل - كه اطلاعات وسیعى از نسب قبایل عرب و تاریخ گذشته آن روز داشت - سفارش فرمود كه از اقوام اصیل و شجاع عرب، همسرى براى من انتخاب كن كه زاده شجاعان و وارث دلاورى و شهامت‏ باشد؛ زیرا مى‏خواهم از این ازدواج، فرزند شجاع و دلیرى به دنیا بیاید. عقیل پس از بررسى و جستجو «ام‌البنین كلابیه‏» را پیشنهاد كرد، كه حضرت با او ازدواج كند؛ چرا كه در جامعه [آن روز] شجاع‏تر و دلیرتر از اجداد و پدران او نبود.

از «حضرت ام‌البنین‏» چهار پسر رشید و قهرمان به نام عباس، عبدالله، عثمان و جعفر به دنیا آمدند، كه بزرگ‏ترین و شجاع‏ترین آنها حضرت عباس بود .

استاد شهید مطهرى مى‏گوید: «آرزوى على علیه السلام در ازدواج با ام‌البنین در وجود مقدس حضرت ابوالفضل علیه السلام تحقق یافت.»

به نمونه‏هایى كه شجاعت آن حضرت را مى‏رساند اشاره مى‏كنیم:

1. درباره ویژگی‌هاى حضرت عباس در تاریخ مى‏خوانیم:

«كالجبل العظیم و قلبه كالطود الجسیم لانه كان فارسا هماما و بطلا ضرغاما و كان جسورا على الطعن والضرب فى میدان الكفار والحرب؛ [عباس] مانند كوهى بزرگ، و قلبش بسان كوهى خشن [و استوار] بود؛ چرا كه او جنگ آورى بلند همت و سلحشورى شیرگون بود و در [وارد كردن] نیزه و ضربات [بر دشمن] در میدان نبرد با كفار جسور [و بى‏باك] بود.»

2. در معالى السبطین چنین بیان شده است: «ولا یقاس بشجاعته الا شجاعة ابیه و اخیه؛ شجاعت عباس با شجاعت پدرش[على علیه السلام] و برادرش [امام حسین علیه السلام] مقایسه مى‏شود.»

 

در تاریخ مى‏خوانیم: «هنگامى كه عباس كشته شد، مردان [دشمن از هر سو] بر اصحاب امام حسین حمله ‏ور شدند.»

و در ادامه مى‏گوید: «در شجاعت عباس همین بس كه وقتى دشمنان صداى او را مى‏شنیدند رگ‌هاى بدنشان مى‏لرزید و از ترس صولت و قدرت او، قلب‌هایشان از وحشت مى‏تپید و پوست‏ بدنشان جمع مى‏شد. با توجه به این شجاعت و شهامت‏ بود كه ابن زیاد براى او امان نامه فرستاد و به خیال خام خود مى‏خواست كه او را از حسین علیه السلام بگیرد.»

همین شجاعت و قدرت او بود كه پشتوانه محكمى براى امام حسین علیه السلام بود؛ هر چند تكیه امام حسین علیه السلام بر خداوند بود، اما وجود حضرت عباس كه یك بنده خالص شجاع و توانمند خداوند بود در واقع یارى خدا از طریق اسباب طبیعى بود؛ لذا شهادت حضرت عباس سخت‏ بر امام حسین علیه السلام اثر گذاشت و صریحا آنگاه كه كنار بدن برادر آمد فرمود:«الآن انكسر ظهرى و قلت ‏حیلتى؛ اكنون كمرم شكست و راه چاره‏ام كم شد.»

این سخنان از زبان معصومى صادر مى‏شود كه تعارف و زیادگویى و خلاف واقع در كلام و مرامشان راه ندارد. و وقتى كه عباس اجازه میدان خواست امام حسین علیه السلام فرمود: «اذا مضیت تفرق عسكرى؛ هرگاه [از دستم] بروى سپاهم از هم مى‏باشد.»

تاریخ نویسان نوشته‏اند: «لم یبق الحسین بعد ابى الفضل الا هیكلا شاخصا معرى عن لوازم الحیاة؛ از امام حسین بعد از [مرگ] ابى الفضل جز هیكلى [و مشتى استخوان] خالى از لوازم حیات و زندگى باقى نماند.»

دشمنان هم سخت از مرگ عباس شاد شدند و جرات و جسارت پیدا كردند، و بر اصحاب و خیمه‏هاى امام حسین علیه السلام حمله‏ور شدند. در تاریخ مى‏خوانیم: «لما قتل العباس تدافعت الرجال على اصحاب الحسین؛هنگامى كه عباس كشته شد، مردان [دشمن از هر سو] بر اصحاب امام حسین حمله‏ور شدند.»

تا تو بودى خیمه‏ها آرام بود                  دشمنم در كربلا ناكام بود

تا تو بودى من پناهى داشتم               با وجود تو سپاهى داشتم

تا تو بودى خیمه‏ها غارت نشد            بعد تو كس حافظ یارت نشد

تا تو بودى چهره نیلى نبود                  دست‌ها آماده سیلى نبود

تا تو بودى دست زینب باز بود                بودنت ‏بهر حرم اعجاز بود

تا كه مشكت پاره و بى‏آب شد       دشمن پر كینه‏ات شاداب شد

ه) وفا و فداكارى عباس

 

یادم ز وفاى اشجع الناس آید          وز چشم ترم سوده الماس آید

آید به جهان اگر حسین دگرى            هیهات برادرى چو عباس آید

  وفا از بارزترین صفات مردان تاریخ و نشانه قوت دین و قدرت امانت دارى است. وفا دژ مستحكمى است كه انسان را تا پایان خط در مسیر راه نگه مى‏دارد.»

در وفا و فداكارى نیز حضرت عباس سرآمد روزگار و الگوى پاكان وفادار، و فداكاران ایثارگر است. در این بخش پایانى، به نمونه‌هایى از وفا و فداكارى حضرت عباس اشاره مى‏كنیم:

صاحب معالى السبطین می‌نویسد: «در شجاعت عباس همین بس كه وقتى دشمنان صداى او را مى‏شنیدند رگ‌هاى بدنشان مى‏لرزید و از ترس صولت و قدرت او، قلب‌هایشان از وحشت مى‏تپید و پوست‏ بدنشان جمع مى‏شد. با توجه به این شجاعت و شهامت‏ بود كه ابن زیاد براى او امان نامه فرستاد و به خیال خام خود مى‏خواست كه او را از حسین علیه السلام بگیرد.»

1. رد امان نامه: رد امان نامه ابن زیاد و شمر - كه قبلا به آن اشاره شد - نشانه وفاى عباس است.

2. اعلان وفادارى در شب عاشورا: در شب عاشورا امام حسین علیه السلام در خطبه معروف خود فرمود: «من به همه شما رخصت رفتن دادم؛ پس همه آزادید بروید و بیعتى كه از جانب من به گردن شما بود برداشتم و این شب كه شما را فرا گرفته فرصتى است، آن را شتر رهوار خود كنید و به هر سو كه مى‏خواهید بروید.» آنگاه چراغ را خاموش كرد و فرصت ‏خوبى براى رفتن بود.

اولین كسى كه وفاى كامل خود را ابراز داشت، حضرت عباس وفادار بود: «فبدا القول العباس بن على علیه‌السلام فقال له: لم نفعل ذلك؟ النبقى بعدك؟ لا ارانا الله ذلك ابدا؛ آنگاه عباس، فرزند على آغاز به سخن نمود، پس به امام حسین علیه السلام عرض كرد: براى چه این كار را انجام دهیم؟ آیا براى آن كه بعد از شما باقى باشیم؟ نه، خدا این را [یعنى جدایى از شما را] هرگز به ما نشان ندهد.»

شاها من ار به عرش رسانم سریر فضل          مملوك این جنابم و محتاج این درم

گر بر كنم دل از تو و بردارم از تو مهر           این مهر بر كه افكنم و این دل كجا برم

3. اوج وفا در شط فرات: حضرت عباس علیه السلام بعد از شهادت على اكبر مى‏خواست ‏به میدان برود، اما برادر به او اجازه میدان رفتن نداد، بعد از اصرار زیاد فرمود: مقدارى آب براى كودكان بیاور .پیشانى حسینش را بوسید و به سوى فرات حركت كرد، مشك را پر از آب كرد، خود نیز تشنه بود، مى‏خواست آب بنوشد: «فذكر عطش الحسین و من معه فرقى الماء ؛ سپس به یاد تشنگى حسین و همراهان [و كودكان] افتاد، پس آب را [روى آب] ریخت.» و بر خود خطاب كرد:

یا نفس من بعد الحسین هونى         و بعده لا كنت ان تكونى

هذا الحسین وارد المنون                    و تشربین بارد المعین

تالله ما هذا فعال دینى

«اى نفس! بعد از حسین خوارى و ذلت ‏بر تو باد و بعد از او [حسین علیه السلام] تو نباید باشى تا زنده بمانى، حسین در آستانه مرگ قرار گرفته و تو آب خنك و گوارا مى‏نوشى؟ به خدا قسم این كار دین [و آیین] من نیست.»آنگاه فریاد برآورد: «والله لا اذوق الماء و سیدى الحسین عطشانا؛ به خدا قسم آب نمى‏نوشم در حالى كه آقاى من حسین تشنه است.»

عباس بى‏وفا تو نبودى كنون چه شد        نوشى تو آب مانده حسینت در انتظار

 

اعتراف دشمن به وفاى عباس

هنگامى كه وسایل غارت شده كربلا را به شام نزد یزید بردند، در میان آنها پرچم بزرگى بود. یزید و حاضران در مجلس دیدند همه پرچم سوراخ و صدمه دیده، ولى دستگیره آن سالم است. یزید پرسید: «این پرچم را چه كسى حمل مى‏كرد؟» گفته شد: «عباس بن على‏». یزید از روى تعجب و تجلیل از آن پرچم سه بار برخاست و نشست و گفت:

«انظروا الى هذا العلم فانه لم یسلم من الطعن والضرب الا مقبض الید التى تحمله؛ به این پرچم بنگرید، [كه بر اثر صدمات] نیزه و زدن [شمشیر] جایى از آن سالم نمانده جز دستگیره آن كه [پرچمدار] آن را با دست‏ حمل مى‏كرده است.»سالم ماندن دستگیره پرچم، نشان از آن دارد كه پرچمدار تمام ضربات نیزه و شمشیر را كه بر دستش وارد مى‏شده تحمل مى‏كرده ولى پرچم را رها نساخته است .آنگاه یزید گفت: «ابیت اللعن یا عباس، هكذا یكون وفاء الاخ لاخیه؛ لعن [و ناسزا] را از خودت دور ساختى اى عباس! [و ناسزا زیبنده تو نیست]. این چنین است [رسم و معناى] وفادارى برادر نسبت ‏به برادرش.»آرى، وفاى حضرت عباس آن قدر فراوان و در حد اعلاست كه پلیدترین دشمنان او هم نمى‏توانند آن را انكار كنند.

پنج امامى كه ترا دیده ‏اند                    دست علم گیر تو بوسیده ‏اند

چشم خداوند چو دست تو دید                 بوسه زد و اشك ز چشمش چكید

وفا و فداكارى عباس در سخنان معصومین علیهم السلام

1. امام سجاد علیه السلام فرمود:  «رحم الله عمى العباس فلقد آثر وابلى وفدى اخاه بنفسه حتى قطعت ‏یداه؛ خداوند رحمت كند عمویم عباس را كه حقیقتا ایثار و جانبازى نمود و جانش را فداى برادر نمود تا آنجا كه دست‌هایش قطع شد.»

2 . امام صادق علیه السلام فرمود: «اشهد لقد نصحت لله و لرسوله و لاخیك فنعم الاخ المواسى؛ شهادت مى‏دهم كه تو براى خدا و رسولش و برادرت خیرخواهى نمودى، پس تو چه نیكو برادر فداكار بودى.»

3. امام زمان علیه السلام در زیارت ناحیه مقدسه خطاب به عمویش عباس مى‏فرماید: «السلام على ابى الفضل العباس المواسى اخاه بنفسه؛ سلام بر ابوالفضل العباس كه با جان خویش با برادر همدردى [و براى او فداكارى] نمود.»

در تاریخ مى‏خوانیم:  [عباس] مانند كوهى بزرگ، و قلبش بسان كوهى خشن [و استوار] بود؛ چرا كه او جنگ آورى بلند همت و سلحشورى شیرگون بود و در [وارد كردن] نیزه و ضربات [بر دشمن] در میدان نبرد با كفار جسور [و بى‏باك] بود.

پى‏نوشت‌ها:

-منتهى الامال، ج‏1، ص‏136 .
- معارف و معاریف، ج‏7، ص ‏206 .
- جعفر نقدى، زینب كبرى، ص‏12 .
- معالى السبطین، ج‏1، ص‏26 .
- تنقیح المقال، ج‏2، ص‏128 .
- علامه مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج‏2، ص‏118 .
- منتهى الامال، ج‏1، ص‏137 - 138.
- مفاتیح الجنان، زیارتنامه حضرت عباس، ص‏715 .
- ذریعه، ص‏122 .
- الوقایع والحوادث، ج‏2، ص‏30/ سوگنامه آل محمد صلى الله علیه و آله، ص‏293 .
- مفاتیح الجنان، ص‏715 .
- موسوعة كلمات الحسین علیه السلام، ص‏298 .
- وقایع الایام، ویژه محرم، ص‏264 .
- معالى السبطین، ج‏1، ص‏270/ نفس المهموم، شیخ عباس قمى، ص‏177 .
- جام عبرت، سید حسین اسحاقى، ج‏2، ص‏104 .
- منتهى الامال، ص ‏136/ ر . ك: تنقیح المقال، ج‏2، ص‏128 .
- حماسه حسینى، ج‏1، ص‏59 .
- معالى السبطین، ج‏1، ص‏267 .
- مقتل خوارزمى، ج‏2، ص‏30 .
- مقتل مقرم، ص‏269 .
- كبریت الاحمر، ص‏ 159/ منتخب التواریخ، ص‏258 .
- ر . ك: ناسخ التواریخ، ج‏2، ص‏345 .
- بحارالانوار، ج ‏45، ص‏41/ ترجمه مقتل ابى مخنف، ص‏97 .
- دین و تمدن، ج‏1، ص‏288 و ر . ك: سوگنامه آل محمد صلى الله علیه و آله، ص‏300 .
- بحارالانوار، ج ‏44، ص‏ 298/ تنقیح المقال، ج‏2، ص‏128 .

 

شنبه 10 خرداد 1393  2:49 PM
تشکرات از این پست
aghjeh
aghjeh
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : مهر 1389 
تعداد پست ها : 230
محل سکونت : اردبیل

پاسخ به:مبحث پنجاهم طرح صالحین"امام حسین،حضرت عباس،امام سجاد(ع)"

دررثاء حضرت ابوالفضل العباس علیه السّلام

شاعر و سراینده: غلامرضا سازگار

ای لشکر حق را سر و سردار اباالفضل
وی دست علی در صف پیکار اباالفضل

هم خون حسین بن علی در تن پاکت
هم روح تو در پیکر ایثار اباالفضل

ریحانة دو فاطمه، ماه سه خورشید
آرام دل حیدر کرار اباالفضل

مانند تو در ارتش اسلام که دیده
فرمانده و سقا و علمدار اباالفضل

تو ماه بنی هاشمی و ما شب تاریک
تو لالة عباسی و ما خار اباالفضل

هم کاشف کرب پسر فاطمه  هستی
هم خیل بنی فاطمه را یار اباالفضل

بر حاجت خود کرده صد و سی و سه نوبت
هر خسته دلی نام تو تکرار اباالفضل

در مصر ولایت شده بر یوسف زهرا
تو مشتری و علقمه بازار اباالفضل

عشق و ادب و غیرت و ایثار و شهادت
کردند به آقایی ات اقرار اباالفضل

تو رسته ای از خویش و گرفتار حسینی
خلقند به عشق تو گرفتار اباالفضل

ما بهر تو گریان و زند زخم تو خنده
پیوسته به شمشیر شرربار اباالفضل

برخیز سکینه به حرم منتظر توست
جامش به کف و اشک به رخسار اباالفضل

از سوز عطش آب شده طفل سه ساله
مگذار بگرید به حرم زار اباالفضل

تا آن که ببینند به تن دست نداری
یک لحظه سر از علقمه بردار اباالفضل

مگذار رود زینب کبری به اسیری
ای دست علی ، دست برون آر اباالفضل

تو چشم حسینی که زده تیر به چشمت
ای دور حرم چشم تو بیدار اباالفضل

کی گفته تن پاک تو در علقمه تنهاست
گردیده تو را فاطمه زوار اباالفضل

خون دل ما را که شده اشک عزایت
زهرا و حسین اند خریدار اباالفضل

مگذار شود خشک دمی دیدة "میثم"
چشمی که بگریم به تو بسیار اباالفضل

منبع : ادیان نیوز

**حضرت عباس(ع)

می آید از بهشت خبرها یكی یكی

امشب گشوده شد همه درها یكی یكی

وقتی علی دوباره قدم می زند به خاك

مبهوت می شوند نظرها یكی یكی

بالا بلندی آمده و پیش قامتش

خم می شوند كوه و كمرها یكی یكی

تنها خلیل نیست كه یعقوب هم رسید

قربانیش كنند پسرها یكی یكی

یك قوم از جمالش و یك قوم از جلال

دل نَه كه می درند جگرها یكی یكی

خورشیدی از قبیله ی هاشم دمیده تا

حیران كُنَد نگاه قمرها یكی یكی

نامش حماسه را به غزل بند می زند

اُمّ البنین به فاطمه لبخند می زند

ای جامع جمیع نشانیِّ مرتضی

عباس نَه تمام جوانیِّ مرتضی

گیسوی توست رشته ی جان امیر عشق

ابروی توست طاق كمانیِّ مرتضی

وقت ركوع میرسد از دستهای تو

بر دست ما عقیق یمانیِّ مرتضی

با تو گدا میان مدینه نیافتم

ای سفره دار سفره ی خوانیِّ مرتضی

وقت نبرد بازوی تو ارث برده است

حال و هوای ضربه ی آنیِّ مرتضی

زینب به روی خاك محال است پا نهد

جز با ركاب حضرت ثانیِّ كربلا

توحید، رستگاریِ از تو شنفتن است

آموزش نبرد فقط از تو گفتن است

باید برای فرش تو شهپر بیاورند

باید برای عرض ادب سر بیاورند

باید برای وصف تو از بین واژه ها

هنگام رزم واژه ی حیدر بیاورند

خاك زمین تحمل جولان تو نداشت

باید هزار عرصه ی محشر بیاورند

باید فقط به خاطر تفریح تیغ تو

هر قدر می شود صف لشگر بیاورند

قدری رجز بخوان كه همان اول نبرد

جنگاوران به پای تو خنجر بیاورند

باید میان خیل سیاهی لشگرت

صدها سپاه مالك اشتر بیاورند

شب را اشاره ی تو به زنجیر می كشد

حتی خدا برای تو تكبیر می كشد

ما را دلی ست بس كه خراباتی شماست

از آب و خاك صحن سماواتیِ شماست

این اشك چشم را به امیری نمی دهم

این قطره قطره ها همه سوغاتی شماست

مردم مرا به چشم غلامیت دیده اند

این ها هم از عنایت ساداتی شماست

شاید شبی به كوچه ی ما هم گذر كنی

با سر رسیده ایم كه خیراتی شماست

دست مرا به پای غمت بسته علقمه

دستم بگیر حضرت بی دستِ علقمه


امیر حسین وطن دوست

 

 


شباهت به حضرت علی (ع) :هدایت خلق به رهبران راستین اسلام

 

شام از هنگامى كه به قلمرو مسلمانان در آمد، تا عصر امام سجاد(ع) تنها حاكمان و فرمانروایان طائفه بنى ‏امیه را در خود دیده بود. مردم این سرزمین نه محضر پیامبر(ص) را درك كرده بودند و نه روش اصحاب صالح آن حضرت را. شامیان اسلام را در چهره امویان دیده بودند و تنها آنان را بازماندگان و خاندان پیامبر مى ‏دانستند. در عصر حكومت و فرمانروایى چهل ساله معاویه بر دیار شام، بر این نكته همت شده بود كه مردم شام را در جهل و بى ‏خبرى نگاهدارند.

 

از این رو آنان بر خلاف كوفیان تنها همین را مى‏ دانستند كه فردى خارجى به نام «حسین» بر امیرالمؤمنین یزید!!! شوریده و توسط سپاه خلیفه به قتل رسید و خاندان وى به اسارت گرفته شدند. از این رو شهر را آراسته و جشن گرفته بودند.

 

على ‏بن‏ الحسین(ع) در حالى كه غل جامعه برگردن وى آویخته و دست او را با زنجیر بسته بودند وارد آن شهر كردند. امام محمد باقر(ع) از پدرش على ‏بن‏ الحسین(ع) روایت مى ‏كند كه حضرت فرمود: «من را بر شترى كه عریان بود و جهازى نداشت سوار كردند و سر مقدس پدرم حسین را بر نیزه‏ اى نصب نموده بودند... با این وضع وارد دمشق شدیم».

 

وظیفه خطیرى كه بر دوش امام سجاد(ع) بود آن بود كه در این شهر با چنین وضعى كه به خود گرفته بود، خاندان وحى و اهل بیت عصمت كه عدل قرآن بودند را به شامیان بى‏ خبر بشناساند تا مردم رهبران حقیقى اسلام را دریابند. شناساندن این امر كارى بود كه باید انجام مى ‏شد، به ویژه كه رخدادهاى بعد از پیامبر(ص) سبب خاموش شدن خاندان رسول خدا(ص) در صحنه سیاست شده بود. امام زین ‏العابدین(ع) در شام به این امر همت گمارد هم در برخوردهاى شخصى كه در بین راه و در شام پیش آمد و هم در خطبه معروفش در مسجد اموى شام به معرفى اهل بیت(ع) پرداخت.

*** تربیت از دیدگاه امام سجاد(ع)

على همت ‏بنارى

امام ساجدان على بن الحسین(ع) در رساله جامع حقوقى خود، كه سند پرافتخار و گرانسنگ معارف ناب شیعى است، به بیان حقوق مختلفى كه بر عهده فرد مسلمان است، مى‏پردازد. آن بزرگوار حقوق فرزندان و خردسالان را در كانون توجه خویش قرار داده، والدین را با مسؤولیت‏خطیرشان آشنا مى‏سازد.

حساسیت و ظرافت موضوع، امام ساجدان‏7 را بر آن داشت تا در منشور حقوقى‏اش دو بخش را، با عنوان‏هاى «حق الولد» و «حق الصغیر»، به حقوق فرزندان و خردسالان اختصاص داده، راهنماى تربیتى والدین باشد و شیوه‏هاى مطمئن و ره توشه‏هاى تربیتى ماندگار را فرا روى آنان قرار دهد. این مقاله بر آن است تا، ضمن نقل متن كلام نورانى امام(ع) در دو بخش «حق الوالد» و «حق خردسال‏»، در حد بضاعت نگارنده به توضیح و تبیین آن بپردازد.

بخش اول: حق فرزند

«واما حق الولدك فتعلم انه منك ومضاف الیك فى عاجل الدنیا بخیره وشره وانك مسئول عما ولیته من حسن الادب والدلالة على ربه والمعونة له على طاعته فیك وفى نفسه فمثاب على ذالك ومعاقب، فافعل فى امره عمل المتزین بحسن اثره علیه فى عاجل الدنیا المعذر الى ربه فیما بینك وبینه بحسن القیام علیه والاخذ منه ولاقوة الا بالله.»این سخن حاوى نكات مهم تربیتى است كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

1 - فرزند، پاره تن انسان

فتعلم انه منك ...امام سجاد(ع) در این بخش از سخنانش فرزند را جزئى از وجود انسان و پاره تن او مى‏خواند. بدیهى است كه انسان، بطور فطرى، خود و اشیا و امور وابسته به خود را دوست دارد، در راه نگهدارى‏اش فداكارى مى‏كند و در مسیر رشد و تعالى‏اش مى‏كوشد. این حقیقت كه فرزند وابسته به انسان جزئى از وجود اوست، مسؤولیت‏سنگین والدین و لزوم عنایت پیوسته به تربیت و رشد فرزندان را یادآورى مى‏كند.

2 - فرزندان مایه افتخار یا ذلت والدین:... ومضاف الیك فى عاجل الدنیا بخیره و شره

كودكان پاك و معصومند و سرزمین وجودشان آماده افشاندن هر بذرى است. والدین مى‏توانند باغبانانى دلسوز و با تدبیر باشند و دشت‏حاصلخیز وجود فرزندانشان را به باغستانى سرسبز و بارور تبدیل كنند یا در شمار كشاورزان ناآگاه و بى‏تجربه جاى گرفته، در سرزمین وجود فرزندانشان خارهاى آزاردهنده كشت كنند. البته ثمره تلخ و شیرین فرزندان، سرانجام به والدین مى‏رسد. اگر فرزندان نیك باشند، مایه نیكنامى و افتخار والدین مى‏شوند و اگر درست تربیت نشوند، مایه خوارى و بدنامى آنان خواهند بود. آرى، چه بسیار والدینى كه سالها پیش بدرود حیات گفتند، ولى به سبب فرزندان و یادگاران صالح و شایسته، همچنان نامشان زنده و یادشان گرامى است و نداى «خدایش بیامرزد» مؤمنان هدیه روحشان است. در مقابل گروهى از والدین، به خاطر فرزندان زشت كردارشان مورد خشم و نفرت دیگران قرار گرفته‏اند و نفرین مردم پیوسته بدرقه راهشان. بدین جهت امام(ع) در آغاز سخنش مى‏فرماید: «فرزند انسان جزئى از وجود اوست و خیر و شرش با وى گره خورده است.» این هشدارى به والدین است كه اگر براى تربیت فرزندانشان اهمیت قایل نیستند و اگر آینده فرزندانشان را نمى‏خواهند، دستكم به نیك نامى خویش بیندیشند.

3 - مسؤولیت والدین:... وانك مسئول عما ولیته.

فرزندان ودیعه‏هاى الهى و از بزرگترین نعمتهاى پروردگارند. آنان صفابخش لحظه‏هاى زندگى و مایه طراوت، شادابى و آرامش كانون خانواده‏اند. والدین در برابر این ودیعه‏ها و نعمتهاى الهى باید هم سپاسگزار باشند و هم احساس مسؤولیت كنند. شكر نعمت فرزند، درست انجام دادن وظیفه بزرگ و سنگین تربیت است. آنها خواسته یا ناخواسته این سؤولیت‏بزرگ را بر دوش دارند و ضرورى است كه، ضمن باور كردن این مسؤولیت و اهمیت والایش، جهت انجام دادن درست آن، خود را به ابزار لازم مجهز كنند و با استعانت از خداى منان و عزمى راسخ آن را به انجام رسانند.

4 - محورهاى مسؤولیت:در كلام نورانى امام(ع)، والدین نه تنها مسؤول تربیت فرزندانشان شمرده شده‏اند، بلكه محورهاى مسؤولیت آنان نیز مشخص شده است. این محورها عبارت است از:

1 - ادب نیكو؛ (من حسن الادب)

2 - خداشناسى؛ (والدلالة على ربه)

3 - اطاعت‏خداوند؛ (والمعونة على طاعته)

والدین باید در این سه محور (اخلاق، اعتقادات و پیروى عملى از شرع مقدس) انجام وظیفه كنند. مسؤولیت آنان تنها تامین غذا، مسكن و بهداشت جسمانى نیست. آنها، پیش از آنكه مسؤول تامین سلامت جسمانى و تامین معیشت فرزندان باشند، مسؤولیت تامین سلامت اخلاقى و اعتقادى و عملى آنها را بر عهده دارند.

5 - شیوه ایفاى مسؤولیت:... فیك و فى نفسه.

به نظر مى‏رسد كه دو كلمه «فیك و فى نفسه‏» در كلام حضرت به روش اجراى مسؤولیت والدین اشاره مى‏كند. بدین بیان كه «فیك‏» به بعد الگوى عملى والدین و «فى نفسه‏» به تلاش خود فرزند اشاره دارد كه البته آن هم در سایه هدایت و كمك والدین به دست مى‏آید. شیوه الگویى از مؤثرترین و كارآمدترین شیوه‏هاى تربیت است و ائمه اطهار: اغلب در تربیت فرزندانشان از این شیوه بهره مى‏بردند؛ یعنى خود الگویى كامل براى فرزندان بودند و با عمل و رفتار خویش آنها را تربیت مى‏كردند.

البته، در كنار پدید آوردن الگوى عملى، باید زمینه را فراهم ساخت تا فرزند، خود نیز تلاش كند؛ در پى سعادت خویش برآید؛ در مسیر تربیت گام بردارد و پیوسته به حمایت والدین وابسته نباشد. در این مرحله، وظیفه والدین هدایت، نظارت و بستر سازى براى تعلیم و تربیت‏خودجوش است.

6 - پاداش و كیفر مسؤولیت:... فمثاب على ذالك ومعاقب.

مسؤولیت داشتن آثارى دارد. اگر به درستى انجام شود؛ فرد سزاوار پاداش و تشویق است؛ و اگر در ایفاى آن كوتاهى شود، فرد استحقاق تنبیه و كیفر مى‏یابد. اگر والدین مسؤولیت‏خود را درست انجام دهند، شایسته پاداش الهى مى‏شوند؛ و اگر كوتاهى كنند، كیفر در انتظارشان خواهد بود.

7 - نمایاندن آثار اعمال نیك به فرزند:... فاعمل فى امره عمل المتزین بحسن اثره علیه فى عاجل الدنیا.

بزرگ جلوه دادن كار نیك فرزند و نشان دادن اثر اعمال نیك كودك به او از اقدامات مؤثر تربیتى شمرده مى‏شود. بزرگ كردن كار خوب فرزند نوعى تشویق معنوى است، سبب ایجاد و تقویت انگیزه مى‏شود و او را براى انجام دادن كارهاى بزرگتر و بهتر آماده مى‏سازد. والدین نباید از كنار كار خوب فرزند، هر چند در نظر آنان كوچك و ناچیز باشد، با بى‏توجهى بگذرند؛ بلكه بجاست آنان را به خاطر كار خوب تشویق كنند، كردارشان را زینت دهند و بزرگ بنمایانند. افزون بر این، شایسته است آثار كارهاى خوب فرزندانشان را براى آنان ترسیم كنند و به زیبایى نمایش دهند؛ چرا كه آنان، با دیدن آثار اعمالشان، اعتماد به نفس بیشتر مى‏یابند و خود را براى انجام دادن كارهاى بزرگتر توانا مى‏بینند.

8 - نظارت بر رفتار فرزند:... بحسن القیام علیه.

بى‏تفاوتى و غفلت از رشد و هدایت فرزند در زندگى آثارى جبران ناپذیر دارد. فرزند انسان نونهالى است كه به باغبانى دلسوز و با درایت نیازمند است تا از او مراقبت كند؛ بویژه امروز كه در اثر تهاجم فرهنگى زمینه‏هاى انحراف نوجوانان و جوانان آماده‏تر است و دشمنان هدایت و تربیت، براى صید آنان دامهاى رنگارنگ گسترانیده‏اند. در این موقعیت، نظارت و مراقبت از فرزندان ضرورت مضاعف یافته، مسؤولیت‏سنگین‏تر مى‏شود و انجام دادن وظیفه تلاش بیشتر مى‏جوید.

9 - بهره‏گیرى از استعدادهاى فرزند در تربیت:... والاخذ منه.

انسان اشرف مخلوقات است و استعداد رسیدن به رفیعترین قله‏هاى انسانیت را دارد. خداوند استعدادهایى در وجود انسان به ودیعه گذاشت تا در پرتو پرورش صحیح شكوفا شود. علاوه بر استعدادهاى فطرى و مشترك، كه در همه انسانها وجود دارد، هر فرد نیز از تواناییهایى ویژه برخوردار است كه ضرورى است در پرتو دقت و نظارت والدین و معلمان و مربیان بخوبى شناسایى و حمایت‏شود تا به رشد و شكوفایى برسد، در سایه آن، راه طولانى تربیت‏سریعتر پیموده شود و تربیت فرزند آسانتر انجام گیرد.

10 - استمداد از پروردگار در تربیت:... ولا قوة الا بالله.

تربیت آسان نیست، بلكه ظریف، دقیق و پیچیده است. انسان ماشین نیست تا به سادگى راه‏اندازى شود. علم بشر، با همه پیشرفتى كه دارد، هنوز در شناخت رموز ابعاد وجودى انسان توفیق كامل نیافته است. بنابراین، در امر ظریف تربیت، همراه با تلاش خستگى ناپذیر و پیوسته، هماره باید از آفریدگار یارى خواست. بدین سبب، امام عارفان و سید ساجدان در پایان این نسخه تربیتى فرموده است: ولاقوة الا بالله.

بخش دوم: حق خردسال:«واما حق الصغیر فرحمته وتثقیفه وتعلیمه والعفو عنه والستر علیه والرفق به والمعونة له والستر على جرائر حداثته فانه سبب للتوبة والمداراة له وترك مماحكته فانه ادنى لرشده.»

1 - مهربانى

كودك روانى لطیف و ظریف دارد؛ روانى كه جز مهربانى برنمى‏تابد. او ظرفیت عتاب و تندى ندارد و زود مى‏رنجد و مى‏گرید. آرى، مهربانى ضرورى‏ترین نیاز كودك است. بدین جهت، امام سجاد(ع) آن را اولین حق كودك برمى‏شمرد و بر حق تربیت و تعلیم مقدم داشت. این بدان معناست كه كودك، پیش از نشستن در كلاس تربیت و تعلیم، باید نسیم خوش مهربانى و عطوفت را تجربه كند؛ اقلیم وجودش از بوى خوش مهربانى عطرآگین گردد و حتى آموزش نیز باید در پرتو مهربانى و عطوفت‏به انجام رسد. جالب آن است كه در نسخه شیخ صدوق عبارت «فرحمته فى تعلیمه‏» به چشم مى‏خورد كه تصریح بدین امر است. بدین سان، در مى‏یابیم كه آموزش، بویژه در دوره ابتدایى، باید با مهربانى و محبت همراه باشد. این اصلى اساسى و اجتناب ناپذیر است.

2 - تربیت كودك:... وتثقیفه.

اساسى‏ترین و ضرورى‏ترین حق فرزند و خردسال تربیت اخلاقى و معنوى اوست. تربیت‏با اهمیت‏ترین هدف و بلكه هدف همه تعالیم و معارف اسلامى است. زندگى انسان مسلمان در پرتو تربیت اسلامى معنا پیدا مى‏كند و ارج و ارزش انسان به تربیت معنوى و اخلاقى اوست. وگرنه، به فرموده قرآن، مانند حیوان و بلكه از آن هم پست‏تر خواهد بود. اهمیت والاى تربیت، وظیفه والدین را صد چندان مى‏كند. آنان كه در حیات تربیتى فرزندان اولین نقش را بر جاى مى‏نهند، نخستین و اساسى‏ترین وظیفه را نیز به عهده دارند و ضرورى است‏بیش از هر حق دیگرى بدین حق اساسى كودك توجه كرده، در انجام دادن درست آن از هیچ كوششى دریغ نكنند.

3 - تعلیم و آموزش كودك:... وتعلیمه.

از دیگر حقوق مهم فرزند سوادآموزى و فراگیرى دانش است. اهمیت‏سوادآموزى و دانش به توضیح و تاكید نیاز ندارد. پر واضح است، سعادت هرگونه كه تفسیر شود، دانش آموختن اولین و اساسى‏ترین گام رسیدن به آن است. اگر كسى سعادت را صرفا رفاه مادى و آسایش دنیوى معنا كند، دانش آموختن گام نخست در تحصیل آن است و اگر آن را در قرب الهى و بندگى خداوند جستجو كند كه حق همین است‏باز هم دانش و معرفت از مطمئن‏ترین راههاى وصول بدان شمرده مى‏شود. دانش كلید حل بسیارى از مشكلات و ابزار دستیابى به بسیارى از مصالح و منافع مادى و معنوى است. بر والدین، كه در برابر سعادت فرزندانشان مسؤولند؛ ضرورى است تا زمینه تحقق این حق مهم را برایشان فراهم سازند و آنان را از نعمت‏سواد و دانش بهره‏مند گردانند.

4 - عفو:... والعفو عنه.

زمینه خطا و اشتباه در اعمال و رفتار كودك بسیار است. آنان در ابتداى مسیر رشد هستند، نه رشد بدنى كافى یافته‏اند و نه عقل و تدبیرشان به حد كمال رسیده است. بنابراین، امكان هر نوع لغزش و خطا در رفتار و گفتارشان وجود دارد. والدین و بزرگسالان باید این واقعیت را بپذیرند كه كودكانشان انسانهاى كوچكى بیش نیستند و انتظار بزرگان از آنان داشتن خطاست. پس بجاست كه از خطاهاى آنان با كرامت و بزرگوارى درگذرند و پوزش آنان را براحتى بپذیرند.

5 - خطاپوشى و تغافل:والستر علیه ... والستر على جرائر حداثته فانه سبب للتوبة.

چنانكه بیان شد، در كودكان و نوجوانان، به خاطر عدم رشد كامل عقلانى، زمینه لغزش بسیار است و اشتباه و تقصیر در اعمال و رفتارشان دور از انتظار نیست. واكنش والدین و بزرگترها، در برابر این لغزشها، دو نوع است‏یكى آنكه خطاهایشان را سریع به آنان گوشزد كنند، و احیانا به تنبیه و سرزنش آنان بپردازند و دیگر آنكه، ضمن داشتن حساسیت و توجه، به روش خطاپوشى و تغافل كه روشى درست و اثربخش است، روى آورند؛ چرا كه تغافل از اصول مهم تربیتى است؛ یعنى والدین خود را به غفلت‏بزنند و چنان وانمود كنند كه خطاى فرزندشان را ندیده‏اند. چنانچه والدین چنین رفتارى داشته باشند، امكان پشیمانى و بازگشت از خطا بیشتر است؛ اما اگر كودكان و نوجوانان در مقابل هر خطا و تقصیرى با سرزنش و تنبیه والدین رو به رو شوند، احساس مجرم بودن كرده، چنان مى‏اندیشند كه دیگر اعتبار و ارزشى نزد والدین و بزرگسالان ندارند. این امر باعث مى‏شود كه در مراحل بعد نیز لغزش و خطا برایشان زشت نباشد و ارتكاب آن امرى عادى شمرده شود. گذشته از این، سرزنش و تذكرهاى پیاپى، بذر لجاجت را در وجود فرزند مى‏افشاند و زمینه پذیرش اندرز را در او نابود مى‏كند. امام زین‏العابدین(ع) به خاطر اهمیت اصل خطاپوشى و تغافل، این حق را مورد تاكید قرار داده و دو بار آن را بر زبان رانده است. آن بزرگوار فایده و سبب خطاپوشى را نیز بیان كرده، مى‏فرماید: پوشاندن لغزشهاى دوران كودكى و نوجوانى به بازگشت آنان و پرهیز از خطا و لغزش مى‏انجامد.

6 - رفق و ملاطفت‏با كودك:... والرفق له.

روحیه لطیف كودك با اندك تندى و خشم، آزرده مى‏شود. بنابراین، بزرگسالان، بویژه والدین، باید از گلهاى زندگى خویش با لطافت و نرمى مراقبت كنند؛ با صبر و حوصله در برابر آزارهاى كودكانه آنان عطوفت و ملاطفت نشان دهند و جز در موارد استثنایى نگاه تند و چهره خشمگین بدانان نشان ندهند.

7 - كودكان فقراى درگاه بزرگسالان:... والمعونة له.

كودكان كانون نیازمندى و فقرند. نیازهایشان فراوان و كمبودهایشان نمایان است. آنان در لحظه لحظه كودكیشان به حمایت و مراقبت والدین و بزرگترها نیازمندند. نیازهاى جسمانى، نیازهاى عاطفى، نیازهاى روانى و ... از آنان مسكینانى راستین ساخته است. آنها جز در پرتو كمك و حمایت‏بزرگترها و والدین قادر به رشد و تكامل و حتى ادامه حیات نیستند. بنابراین، بر بزرگسالان است كه مستمندان درگاه خویش را یارى دهند و در رفع نیازمندیهاى آنان بكوشند.

8 - مدارا با كودك:... والمداراة له.

ضرورت مدارا و تحمل رفتارهاى ناسنجیده كودكان امرى روشن است؛ چرا كه آنان در طریق رشد و تكاملند، هنوز دركشان كامل نگشته، خوب و بد كارها را براحتى تشخیص نمى‏دهند، با آداب اجتماعى آشنا نیستند، ارزشها و ضد ارزشها برایشان بى‏معناست، خواسته‏ها و انتظاراتشان لباس منطق بر تن نپوشیده است و همچنان در خیالات و پندارهاى كودكانه خویش غوطه‏ورند. كنجكاوى و انرژى زیادشان اغلب آنان را به انسانهاى شلوغ و پردردسر مبدل ساخته و اعمال و رفتار ناسنجیده و آزار دهنده را ویژگى طبیعى‏شان ساخته است. والدین و بزرگسالان باید این موقعیت كودكان را بدرستى درك كرده، با بردبارى بسیار خود را براى تحمل كردار نادرست آنان آماده سازند تا از امتحان بزرگ و سخت دوران كودكى فرزندان سربلند برون آیند.

9 - ترك لجاجت‏با كودك:... وترك مماحكته فانه ادنى لرشده.

كودكان، به خاطر نداشتن آگاهى لازم و درك كافى، كمبودها و نقص‏هاى بسیار دارند. آنها چه بسا به لجاجت‏با والدین و بزرگسالان برخاسته، باعث آزار آنها مى‏شوند. در چنین موقعیتى بزرگترها باید با كودكان مدارا كنند و از لجاجت و مخاصمه با آنان جدا بپرهیزند. طبق سخن امام سجاد(ع) این روش براى رشد و هدایت كودكان مناسبتر است.

ماهنامه كوثر شماره 18


بهترين زندگى در پرتو سخنان امام سجاد (ع)

مؤ لف : مسعود رضا (نورى)
 

برنامه روزانه يك مسلمان
درباره قرآن
 
بدبخت كيست ؟
درباره نفس
ماه مبارك رمضان
 
شريف و عزيز كيست ؟
درباره توبه
درباره اميد
 
آرزو
درباره رزق و روزى
اسراف
 
روش برخورد با تهيدستان و ثروتمندان
شيطان
حب دنيا
 
درباره گناه
خود پسندى
دعا
 
درباره دوستى
غيبت
ياد مرگ
 
پاداش اعمال
وظائف يك مسلمان
ريا و خودنمايى
 
عبادت خدا
فروتنى براى سرمايه داران
خلوص نيت
 
درباره خدا
ترس از ديگران
عبادت خدا
 
نزديكى به خدا
احتياج
بيمارى و درد
 
دانايى
حسود و بيمارى حسادت
ياد خدا
 
درباره غم و اندوه
درباره پدر و مادر
يارى خدا
 
مسئلت خدا
درباره حاجت و حاجتمندان
نيك بختى
 
فهرست دعاهاى صحيفه سجاديه
درباره حرص
حمد و سپاس خداوند متعال
 

 
بركت دارايى
درباره رسول اكرم (ص )
 
**** امام سجاد علیه السلام فاتح قلبها (زیباترین شیوه معاشرت)

مقدمه: ‏بی‏تردید یكی از مهم‏ترین رازهای توفیق پیشوایان معصوم علیهم السلام در طول حیات و ‏بعد از شهادت آن بزرگواران، جایگاه معنوی و شخصیت والایشان در قلوب انسان‏های ‏مشتاق فضائل و كمالات بوده است. از آنجا كه حضرات معصومین علیهم السلام هركدام ‏در عصر خویش به عنوان اسوه كامل انسانیت و بارزترین نمونه كمالات و صفات انسانی ‏بوده‏اند و عموم مردم فطرتا چنین صفاتی را دوست دارند؛ به این جهت، به امامان معصوم ‏علیهم السلام به دیده محبت و عشق می‏نگریسته‏اند. حتی دشمنان آن بزرگواران با ‏اعتراف به این حقیقت انكارناپذیر، بارها زبان به ستایش پیشوایان معصوم گشوده و مناقب ‏و افتخارات آنان را به دیگران یادآور شده‏اند. ‏

در این مجموعه مقالات، مروری كوتاه بر جایگاه معنوی حضرت زین‏العابدین علیه السلام در ‏جامعه و برخی علل محبوبیت آن پیشوای راستین خلق در دلهای مشتاق، خواهیم ‏داشت‏باشد كه ما نیز با پرورش محبت روزافزون آن امام همام، دلهایمان را از زنگار جهل و ‏خرافه‏ها زدوده و در پرتو دوستی اهل بیت علیهم السلام گامهای سعادت آفرین به سوی ‏كمال برداریم. ان شاء الله ‏

 ‏

قسمت سوم:‏ زیباترین شیوه معاشرت

 

در اینجا به برخی از رفتارهای پسندیده امام سجاد علیه السلام كه در جذب قلوب و صید ‏دلهای مردم تاثیر فراوان داشته است، اشاره می‏كنیم: ‏

 ‏1. زمخشری نقل كرده است: هنگامی كه یزید بن معاویه عامل جنایتكار خود مسرف بن ‏عقبه را به مدینه فرستاد و لشكر وی به قتل و غارت اهل مدینه پرداختند. حضرت ‏زین‏العابدین علیه السلام چهارصد نفر از بانوان بی‏پناه را پناه داد و آن حضرت در كمال ‏سخاوت و جوانمردی از آنان پذیرایی نمود. هنگامی كه لشكر مسلم بن عقبه از مدینه ‏بیرون رفت، آن بانوان گفتند: به خدا قسم! در كنار پدر و مادرمان این چنین زندگانی خوش ‏و آرامش روحی و روانی نداشته‏ایم كه در سایه عطوفت و محبت این مرد شریف (حضرت ‏سجاد علیه السلام) در این مدت بحرانی این چنین در آرامش و در كمال احترام به سر ‏بردیم. (1) ‏

‏‏«من اعان مؤمنا مسافرا فرج الله عنه ثلاثا و سبعین كربة»

هر كس به یك مؤمن مسافر ‏یاری و خدمت نماید، خداوند متعال هفتاد و سه بلا و اندوه را از او زایل خواهد كرد

‏2. امام صادق علیه السلام فرمود: حضرت سجاد علیه السلام هرگاه مسافرت می‏رفت، ‏سعی می‏كرد با كاروانی سفر كند كه او را نشناسند و شرط می‏كرد كه در طول سفر ‏یكی از خدمتگزارانِ همسفرانش باشد. یك بار كه با افرادی ناشناس به مسافرت رفته ‏بود، مردی آن حضرت را دیده و شناخت، بعد به دیگر دوستانش گفت: آیا می‏دانید این آقا ‏كه به شما خدمت می‏كند، كیست؟ گفتند: نه، نمی‏شناسیم. آن مرد گفت: این شخص ‏حضرت علی بن الحسین علیه السلام است! اهل كاروان كه این جمله را شنیده و امام را ‏شناختند، یكدفعه از جای خود برخاسته و دست و پای حضرتش را بوسیدند و عرضه ‏داشتند: ‏

ای فرزند رسول خدا! آیا می‏خواهی ما را آتش جهنم فراگیرد؟! اگر خدای نكرده از دست و ‏زبان ما خطائی سر می‏زد و به شما جسارتی می‏كردیم، آیا ما تا ابد هلاك نمی‏شدیم؟! ‏چه انگیزه‏ای باعث‏شد كه شما به صورت ناشناس به ما خدمت كنید؟ ‏

امام سجاد علیه السلام فرمود: «هنگامی كه من با عده‏ای آشنا به مسافرت رفتم، آنان ‏به خاطر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بیش از استحقاق من، برایم خدمت كرده، ‏عطوفت و مهربانی نثارم كردند. به همین جهت، به صورت ناشناس آمدم كه مبادا شما ‏نیز بیش از حد بر من احترام كنید. و ناشناس بودن را بهتر می‏پسندم.» (2) ‏

بی تردید این سیره پسندیده حضرت سجاد علیه السلام برگرفته از كلام حضرت خاتم ‏الانبیأ، صلی الله علیه و آله وسلم می‏باشد كه فرمود: ‏‏«من اعان مؤمنا مسافرا فرج الله عنه ثلاثا و سبعین كربة؛ (3) هر كس به یك مؤمن مسافر ‏یاری و خدمت نماید، خداوند متعال هفتاد و سه بلا و اندوه را از او زایل خواهد كرد.» ‏

<span style='background-color:yellow'>امام سجاد</span>

‏3. علی بن عیسی اربلی می‏نویسد: روزی امام سجاد علیه السلام از مسجد بیرون آمد ‏و با مردی كه با آن حضرت عداوت دیرینه داشت، مواجه شد. مرد همین‏كه چشمش به ‏امام افتاد، به حضرت زین‏العابدین علیه السلام جسارت كرده و دشنام و ناسزا گفت. یاران ‏و غلامان امام علیه السلام خواستند كه آن شخص را تادیبش كنند. اما حضرت علی بن ‏الحسین علیه السلام فرمود: با او كاری نداشته باشید. آنگاه به او نزدیك شده و گفت: ‏آنچه از صفات و كارهای ما برتو پوشیده است، بیشتر از آن است كه تو مطلع هستی! ‏سپس با مهربانی و عطوفت تمام فرمود: الك حاجة نعینك علیها؛ آیا مشكلی داری كه ما ‏در حل آن تو را یاری نماییم؟! ‏

حضرت سجاد علیه السلام هرگاه مسافرت می‏رفت، ‏سعی می‏كرد با كاروانی سفر كند كه او را نشناسند و شرط می‏كرد كه در طول سفر ‏یكی از خدمتگزارانِ همسفرانش باشد

مرد با مشاهده این رفتار انسانی، از كرده خود شرمسار گردید. اما امام چهارم علیه ‏السلام او را نوازش كرده و عبای ارزشمند خود را به همراه هزار درهم به وی بخشید. بعد ‏از آن واقعه، آن مرد شدیدا به امام علاقه‏مند گردید و در هركجا كه می‏رسید، به بیان ‏فضائل و مناقب آن حضرت می‏پرداخت و خطاب به حضرتش می‏گفت: به راستی كه تو از ‏فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هستی. (4) ‏

این رفتارهای آموزنده و انسانی موجب شده بود كه مخالف و موافق، آن حضرت را از ‏اعماق وجودشان دوست‏بدارند و به شخصیت والای امام سجاد علیه السلام به دیده ‏احترام و عظمت‏بنگرند.

عبدالكریم پاك ‏نیا ‏‏

 


‏1. منتهی الآمال، ج 2، ص 8. ‏

‏2. وسائل الشیعه، ج 11، ص 430. ‏

‏3. همان، ص 429. ‏

‏4. كشف الغمه، ج 2، ص 101.

شنبه 10 خرداد 1393  3:00 PM
تشکرات از این پست
talaysabz
talaysabz
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1388 
تعداد پست ها : 19
محل سکونت : مازندران
شنبه 10 خرداد 1393  6:20 PM
تشکرات از این پست
k45tgh62s
k45tgh62s
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 164
محل سکونت : مرکزی

پاسخ به:مبحث پنجاهم طرح صالحین"امام حسین،حضرت عباس،امام سجاد(ع)"

میلاد امام حسین(ع) وحضرت عباس  وامام سجاد(ع) برهمگان مبارک باد

امام حسین(ع): إِنَ أَعفَی النَّاسِ مَن عَفَا عِندَ قُدرَتِه

بخشنده ترین مردم کسی است که در هنگام قدرت می بخشد.(بحار الانوار،ج71، ص400)

کان علی بن الحسن(ع): إِذا فَرَغَ مِن وُضُوأِ الصَّلاةِ وَصَارَبَینَ وُضُوئِهِ وَصَلَاتِهِ أَخَذَتهُ رِعدَةٌ وَ نَفضَةٌ فَقِیلَ لَهُ فِی ذَلِکَ فَقَالَ وَیَحکُم أَتدرَُونَ إِلی مَن آَقُومُ وَمَن أَرِیدُ أُنَاجِی

همواره پس از وضو گرفتن وقبل از اقامه نماز علی بن الحسین(ع) را لرزه ای فرا می گرفت.از ایشان دربارۀ این حالت سوال شد.امام فرمودند: وای بر شما،آیا می دانید به درگاه چه کسی می ایستم وبا چه کسی می خواهم  مناجات کنم؟

(مناقب آل ابی طالب«ع»،ج4،ص150)

مقام معظم رهبری(مدظله العالی): وقتی جانباز صبر می کند ، وقتی پای خدا حساب می کند،وقتی یک جوان نیرومند زیبای برخوردار از محسنات طبیعی،با نابینایی، یا از دست دادن پا ،دست، کبد،سلامتی ومحروم از بسیاری از خیراتی که انسان بر اثر سلامت جسمانی از آن ها برخوردار می شود، در میان سایر مردم راه می رود، اما شاکر است، اما احساس سرافرازی وسربلندی می کند که در راه خدا کار کرده ، این قیمت وارزشش از شهدای ما کمتر نیست وگاهی هم بیشتر است.(بیانات در جمع پاسداران ،جانبازان،65/8/11)

یا امام رضا

شنبه 10 خرداد 1393  7:09 PM
تشکرات از این پست
rashon
rashon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 1310
محل سکونت : هویزه

پاسخ به:مبحث پنجاهم طرح صالحین"امام حسین،حضرت عباس،امام سجاد(ع)"

 

امشب شب میلاد علمدار حسین است/میلاد علمدار وفادار حسین است
گر بود علی محرم اسرار محمد/عباس علی محرم اسرار حسین است

*** میلاد حضرت عباس(ع) مبارک باد   ***

 

شنبه 10 خرداد 1393  7:31 PM
تشکرات از این پست
mhvarzaneh
mhvarzaneh
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1392 
تعداد پست ها : 758
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مبحث پنجاهم طرح صالحین"امام حسین،حضرت عباس،امام سجاد(ع)"

زندگينامه امام حسين (ع) 

 

 

 

دومين فرزند برومند حضرت علي و(1) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ايشان باد، در خانه وحي و ولايت چشم به جهان گشود.

چون خبر ولادتش به پيامبر گرامي اسلام (ص ) رسيد، به خانه حضرت علي (ع ) و فاطمه را فرمود تا کودکش را بياورد. اسما او را در پارچه اي سپيد (2) (س ) آمد و اسما پيچيد و خدمت رسول اکرم (ص ) برد، آن گرامي به گوش راست او اذان و به گوش چپ (3) او اقامه گفت . به روزهاي اول يا هفتمين روز ولادت با سعادتش ، امين وحي الهي ، جبرئيل ، فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اي رسول خدا، اين نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبير) چون علي براي تو بسان هارون (5) که به عربي (حسين ) خوانده مي شود نام بگذار. (4)براي  موسي بن عمران است ، جز آن که تو خاتم پيغمبران هستي .

و به اين ترتيب نام پرعظمت "حسين " از جانب پروردگار، براي دومين فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش ، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندي را براي  کشت ، و سر آن حضرت را تراشيد و هم وزن موي سر او (6) فرزندش به عنوان عقيقه (7) نقره صدقه داد.

 

حسين (ع ) و پيامبر (ص )

از ولادت حسين بن علي (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفي که پيامبر راستين اسلام (ص ) درباره حسين (ع ) ابراز مي داشت ، به بزرگواري  و مقام شامخ پيشواي سوم آگاه شدند. سلمان فارسي مي گويد: ديدم که رسول خدا (ص ) حسين (ع ) را بر زانوي  خويش نهاده او را مي بوسيد و مي فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگواراني ، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستي ، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاي خدايي که نه نفرند و خاتم ايشان ، (8) قائم ايشان (امام زمان "عج ") مي باشد.

انس بن مالک روايت مي کند: وقتي از پيامبر پرسيدند کدام يک از اهل بيت خود را بيشتر دوست مي داري ، فرمود:

بارها رسول گرامي حسن (ع ) و حسين (ع ) را به سينه مي فشرد و (9) حسن و حسين را، (10) آنان را مي بوييد و مي بوسيد. ابوهريره که از مزدوران معاويه و از دشمنان خاندان امامت است ، در عين حال اعتراف مي کند که : "رسول اکرم را ديدم که حسن و حسين را بر شانه هاي  خويش نشانده بود و به سوي ما مي آمد، وقتي به ما رسيد فرمود هر کس اين دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست (11) داشته ، و هر که با آنان دشمني ورزد با من دشمني نموده است .

عالي ترين ، صميمي ترين و گوياترين رابطه معنوي و ملکوتي بين پيامبر و حسين را مي توان در اين جمله رسول گرامي  اسلام (ص ) خواند که فرمود: "حسين از من و من از (12) حسينم 

حسين (ع ) با پدر

شش سال از عمرش با پيامبر بزرگوار سپري شد، و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم ازجهان فروبست و به لقاي پروردگار شتافت ، مدت سي سال با پدر زيست . پدري که جز به انصاف حکم نکرد، و جز به طهارت و بندگي  نگذرانيد، جز خدا نديد و جز خدا نخواست و جز خدا نيافت . پدري که در زمان حکومتش لحظه اي او را آرام نگذاشتند،همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند. در تمام اين مدت ، با دل و جان از اوامر پدر اطاعت مي کرد، و در چند سالي که حضرت علي (ع ) متصدي خلافت ظاهري شد، حضرت حسين (ع ) در راه پيشبرد اهداف اسلامي ، مانند يک سرباز فداکار همچون برادر بزرگوارش مي کوشيد، و در جنگهاي  "جمل "، "صفين " و "نهروان " شرکت و به اين ترتيب ، از پدرش اميرالمؤمنين (ع ) و دين خدا حمايت کرد و (13) داشت . حتي گاهي در حضور جمعيت به غاصبين خلافت اعتراض مي کرد.

در زمان حکومت عمر، امام حسين (ع ) وارد مسجد شد، خليفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن مي گفت . بلادرنگ از منبر بالا رفت و فرياد زد: "از منبر (14) پدرم فرود آي ....
 

امام حسين (ع ) با برادر

پس از شهادت حضرت علي (ع )، به فرموده رسول خدا (ص ) و وصيت اميرالمؤمنين (ع )مامت و رهبري شيعيان به حسن بن علي (ع )، فرزند بزرگ اميرالمؤمنين (ع )، منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامين پيشوايشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسين (ع ) که دست پرورد وحي محمدي و ولايت علوي بود، همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتي بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ ، امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاويه صلح کند و آن همه ناراحتيها را تحمل نمايد، امام حسين (ع ) شريک رنجهاي برادر بود و چون مي دانست که اين صلح به صلاح اسلام و مسلمين معاويه ، در حضور امام حسن (ع ) وامام حسين (ع ) دهان آلوده اش را به بدگويي  نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان اميرمؤمنان (ع ) گشود، امام حسين (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوي  معاويه بشکند و سزاي ناهنجاريش را به کنارش بگذارد، ولي امام حسن (ع ) او را به سکوت و خاموشي فراخواند، امام حسين (ع ) پذيرا شد و به جايش بازگشت ، آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاويه (15) برآمد، و با بياني رسا و کوبنده خاموشش ساخت .

 

امام حسين (ع ) در زمان معاويه

چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنيا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و وصيت حسن بن علي (ع ) امامت و رهبري شيعيان به امام حسين (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبري جامعه گرديد. امام حسين (ع ) مي ديد که معاويه با اتکا به قدرت اسلام ، بر اريکه حکومت اسلام به ناحق تکيه زده ، سخت مشغول تخريب اساس جامعه اسلامي  و قوانين خداوند است ، و از اين حکومت پوشالي مخرب به سختي رنج مي برد، ولي نمي توانست دستي فراز آورد و قدرتي فراهم کند تا او را از جايگاه حکومت اسلامي پايين بکشد، چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نيز وضعي مشابه او داشت .

امام حسين (ع ) مي دانست اگر تصميمش را آشکار سازد و به سازندگي قدرت بپردازد، پيش از هر جنبش و حرکت مفيدي به قتلش مي رساند، ناچار دندان بر جگر نهاد و صبر را پيشه ساخت که اگر برمي خاست ، پيش از اقدام به دسيسه کشته مي شد، و از اين کشته شدن هيچ نتيجه اي گرفته نمي شد.

بنابراين تا معاويه زنده بود، چون برادر زيست و علم مخالفتهاي بزرگ نيفراخت ، جز آن که گاهي محيط و حرکات و اعمال معاويه را به باد انتقاد مي گرفت و مردم را به آينده نزديک اميدوار مي ساخت که اقدام مؤثري خواهد نمود. و در تمام طول مدتي  که معاويه از مردم براي ولايت عهدي يزيد، بيعت مي گرفت ، حسين به شدت با او مخالفت کرد، و هرگز تن به بيعت يزيد نداد و ولي عهدي او را نپذيرفت و حتي گاهي  (16) سخناني  تند به معاويه گفت و يا نامه اي کوبنده براي او نوشت .

معاويه هم در بيعت گرفتن براي يزيد، به او اصراري نکرد و امام (ع ) همچنين بود و ماند تا معاويه درگذشت ...
 

قيام حسيني

يزيد پس از معاويه بر تخت حکومت اسلامي تکيه زد و خود را اميرالمؤمنين خواند،و براي اين که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبيت کند، مصمم شد براي نامداران و شخصيتهاي اسلامي پيامي بفرستد و آنان را به بيعت با خويش بخواند. به همين منظور، نامه اي به حاکم مدينه نوشت و در آن يادآور شد که براي من از حسين (ع ) بيعت بگير و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان . حاکم اين خبر را به امام حسين (ع ) رسانيد و جواب مطالبه نمود. امام حسين (ع ) چنين فرمود:

"انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذا بليت الامة براع مثل (17) يزيد آن گاه که افرادي چون يزيد، (شراب خوار و قمارباز و بي ايمان و ناپاک که حتي  ظاهر اسلام را هم مراعات نمي کند) بر مسند حکومت اسلامي بنشيند، بايد فاتحه اسلام را خواند. (زيرا اين گونه زمامدارها با نيروي اسلام و به نام اسلام ، اسلام را از بين مي برند.)

امام حسين (ع ) مي دانست اينک که حکومت يزيد را به رسميت نشناخته است ، اگر در مدينه بماند به قتلش مي رسانند، لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفي از مدينه به سوي مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه ، همراه با سرباز زدن او از بيعت يزيد، در بين مردم مکه و مدينه انتشار يافت ، و اين خبر تا به کوفه هم رسيد. کوفيان از امام حسين (ع ) که در مکه بسر مي برد دعوت کردند تا به سوي آنان آيد و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقيل ، پسر عموي خويش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفي را از نزديک ببيند و برايش بنويسد. مسلم به کوفه رسيد و با استقبال گرم و بي سابقه اي روبرو شد، هزاران نفر به عنوان نايب امام (ع ) با او بيعت کردند، و مسلم هم نامه اي  به امام حسين (ع ) نگاشت و حرکت فوري امام (ع ) را لازم گزارش داد.

هر چند امام حسين (ع ) کوفيان را به خوبي مي شناخت ، و بي وفايي  و بي ديني شان را در زمان حکومت پدر و برادر ديده بود و مي دانست به گفته ها و بيعتشان با مسلم نمي توان اعتماد کرد، و ليکن براي اتمام حجت و اجراي اوامر پروردگار تصميم گرفت که به سوي کوفه حرکت کند.

با اين حال تا هشتم ذي حجه ، يعني روزي  که همه مردم مکه عازم رفتن به "مني " بودند و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام مي خواست خود را به مکه (18) برساند، آن حضرت در مکه ماند و در چنين روزي با اهل بيت و ياران خود، از مکه به طرف عراق خارج شد و با اين کار هم به وظيفه خويش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پيغمبر امت ، يزيد را به رسميت نشناخته و با او بيعت نکرده ، بلکه عليه او قيام کرده است .

يزيد که حرکت مسلم را به سوي کوفه دريافته و از بيعت کوفيان با او آگاه شده بود، ابن زياد را (که از پليدترين ياران يزيد و از کثيفترين طرفداران حکومت بني اميه بود) به کوفه فرستاد. ابن زياد از ضعف ايمان و دورويي و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهديد ارعاب ، آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت ، و مسلم به تنهايي با عمال ابن زياد به نبرد پرداخت ، و پس از جنگي دلاورانه و شگفت ، با شجاعت شهيد شد.

(سلام خدا بر او باد). و ابن زياد جامعه دورو و خيانتکار و بي ايمان کوفه را عليه امام حسين (ع ) برانگيخت ، و کار به جايي رسيد که عده اي از همان کساني که براي امام (ع ) دعوت نامه نوشته بودند، سلاح جنگ پوشيدند و منتظر ماندند تا امام حسين (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.

امام حسين (ع ) از همان شبي که از مدينه بيرون آمد، و در تمام مدتي که در مکه اقامت گزيد، و در طول راه مکه به کربلا، تا هنگام شهادت ، گاهي به اشاره ، گاهي به اعلان مي داشت که : "مقصود من از حرکت ، رسوا ساختن حکومت ضد اسلامي يزيد و صراحت ، برپاداشتن امر به معروف و نهي از منکر و ايستادگي در برابر ظلم و ستمگري است و جز حمايت قرآن و زنده داشتن دين محمدي هدفي ندارم .

و اين مأموريتي بود که خداوند به او واگذار نموده بود، حتي اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسيري خانواده اش اتمام پذيرد. رسول گرامي (ص ) و اميرمؤمنان (ع) و حسن بن علي (ع ) پيشوايان پيشين اسلام ، شهادت امام حسين (ع ) را بارها بيان فرموده بودند. حتي در هنگام ولادت امام حسين (ع )، و خود امام حسين (ع ) به (19) رسول گرانمايه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود.

علم امامت مي دانست که آخر اين سفر به شهادتش مي انجامد، ولي او کسي نبود که در برابر دستور آسماني  و فرمان خدا براي جان خود ارزشي قائل باشد، يا از اسارت خانواده اش واهمه اي  به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را کرامت و شهادت را سعادت مي پنداشت . (سلام ابدي خدا بر او باد) .

خبر "شهادت حسين (ع ) در کربلا" به قدري در اجتماع اسلامي مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پايان اين سفر مطلع بودند. چون جسته و گريخته ، از رسول الله (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و امام حسن بن علي (ع ) و ديگر بزرگان صدر اسلام شنيده بودند. بدينسان حرکت امام حسين (ع ) با آن درگيريها و ناراحتيها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشديد کرد. بويژه که خود در طول راه مي فرمود: "من کان باذلا فينا مهجته (20) و موطنا علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا.

هر کس حاضر است در راه ما از جان خويش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد، همراه ما بيايد. و لذا در بعضي از دوستان اين توهم پيش آمد که حضرتش را از اين سفر منصرف سازند.

غافل از اين که فرزند علي  بن ابي طالب (ع ) امام و جانشين پيامبر، و از ديگران به وظيفه خويش آگاهتر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد کشيد.

باري امام حسين (ع ) با همه اين افکار و نظريه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خويش ادامه داد، و کوچکترين خللي در تصميمش راه نيافت .

سرانجام ، رفت ، و شهادت را دريافت . نه خود تنها، بلکه با اصحاب و فرزندان که هر يک ستاره اي درخشان در افق اسلام بودند، رفتند و کشته شدند، و خونهايشان شنهاي گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد يزيد (باقي مانده بسترهاي  گناه آلود خاندان اميه ) جانشين رسول خدا نيست ، و اساسا اسلام از بني اميه و بني اميه از اسلام جداست . 
راستي هرگز انديشيده ايد اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرين حسين (ع ) به وقوع نمي پيوست و مردم يزيد را خليفه پيغمبر (ص ) مي دانستند، و آن گاه اخبار دربار يزيد و شهوترانيهاي او و عمالش را مي شنيدند، چقدر از اسلام متنفر مي شدند، زيرا اسلامي که خليفه پيغمبرش يزيد باشد، به راستي نيز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسين (ع ) نيز اسير شدند تا آخرين رسالت اين شهادت را به گوش مردم برسانند. و شنيديم و خوانديم که در شهرها، در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زياد و دربار نکبت بار يزيد، هماره و همه جا دهان گشودند و فرياد زدند، و پرده زيباي  فريب را از چهره زشت و جنايتکار جيره خواران بني اميه برداشتند و ثابت کردند که يزيد سگ باز وشرابخوار است ، هرگز لياقت خلافت ندارد و اين اريکه اي که او بر آن تکيه زده جايگاه او نيست . سخنانشان رسالت شهادت حسيني را تکميل کرد، طوفاني  در جانها برانگيختند، چنان که نام يزيد تا هميشه مترادف با هر پستي و رذالت و دناءت گرديد و همه آرزوهاي طلايي و شيطانيش چون نقش بر آب گشت . نگرشي  ژرف مي خواهد تا بتوان بر همه ابعاد اين شهادت عظيم و پرنتيجه دست يافت .

از همان اوان شهادتش تا کنون ، دوستان و شيعيانش ، و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج مي گذارند، همه ساله سالروز به خون غلتيدنش را، سالروز قيام و شهادتش را با سياه پوشي  و عزاداري محترم مي شمارند، و خلوص خويش را با گريه بر مصايب آن بزرگوار ابراز مي دارند. پيشوايان مآل انديش و معصوم ما، هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنايتي خاص داشتند. 

غير از اين که خود به زيارت مرقدش مي شتافتند و عزايش را بر پا مي داشتند، در فضيلت عزاداري و محزون بودن براي آن بزرگوار، گفتارهاي متعددي ايراد فرموده اند. ابوعماره گويد: "روزي به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسيدم ، فرمود اشعاري در سوگواري حسين براي ما بخوان . وقتي شروع به خواندن نمودم صداي گريه حضرت برخاست ، من مي خواندم و آن عزيز مي گريست ، چندان که صداي گريه از خانه برخاست .

بعد از آن که اشعار را تمام کردم ، امام (ع ) در فضليت و ثواب مرثيه و گرياندن مردم بر امام (21) حسين (ع ) مطالبي بيان فرمود و نيز از آن جناب است که فرمود: "گريستن و بي تابي کردن در هيچ مصيبتي شايسته (22) نيست مگر در مصيبت حسين بن علي ، که ثواب و جزايي گرانمايه دارد.

باقرالعلوم ، امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که يکي از اصحاب بزرگ او است فرمود: "به شيعيان ما بگوييد که به زيارت مرقد حسين بروند، زيرا بر هر شخص باايماني که (23) به امامت ما معترف است ، زيارت قبر اباعبدالله لازم مي باشد.

امام صادق (ع ) مي فرمايد: "ان زيارة الحسين عليه السلام افضل ما يکون من الاعمال . (24) همانا زيارت حسين (ع ) از هر عمل پسنديده اي ارزش و فضيلتش بيشتر است .

زيرا که اين زيارت در حقيقت مدرسه بزرگ و عظيم است که به جهانيان درس ايمان و عمل صالح مي دهد و گويي  روح را به سوي ملکوت خوبيها و پاکدامنيها و فداکاريها پرواز مي دهد. هر چند عزاداري و گريه بر مصايب حسين بن علي (ع )، و مشرف شدن به زيارت قبرش و بازنماياندن تاريخ پرشکوه و حماسه ساز کربلايش ارزش و معياري والا دارد، لکن بايد دانست که نبايد تنها به اين زيارتها و گريه ها و غم گساريدن اکتفا کرد، بلکه همه اين تظاهرات ، فلسفه دين داري ، فداکاري و حمايت از قوانين آسماني را به ما گوشزد مي نمايد، و هدف هم جز اين نيست ، و نياز بزرگ ما از درگاه حسيني آموختن انسانيت و خالي بودن دل از هر چه غير از خداست مي باشد، و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضيه بپردازيم ، هدف مقدس حسيني به فراموشي مي گرايد.

 

اخلاق و رفتار امام حسين (ع )

با نگاهي  اجمالي به 56سال زندگي سراسر خداخواهي و خداجويي  حسين (ع )، درمي يابيم که هماره وقت او به پاکدامني  و بندگي و نشر رسالت احمدي و مفاهيم عميقي والاتر از درک و ديد ما گذشته است . اکنون مروري  کوتاه به زواياي زندگاني آن عزيز، که پيش روي ما است :

جنابش به نماز و نيايش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسياري  و حتي در آخرين شب (25) داشت . گاهي در شبانه روز صدها رکعت نماز مي گزاشت .

زندگي دست از نياز و دعا برنداشت ، و خوانده ايم که از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خداي خويش به خلوت بنشيند. و فرمود: "خدا مي داند که من نماز و تلاوت (26) قرآن و دعاي زياد و استغفار را دوست دارم  (27) حضرتش بارها پياده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد.

ابن اثير در کتاب "اسد الغابة " مي نويسد: "کان الحسين رضي الله عنه فاضلا کثير الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال (28) الخير جميعها. حسين (ع ) بسيار روزه مي گرفت و نماز مي گزارد و به حج مي رفت و صدقه مي داد و همه کارهاي پسنديده را انجام مي داد.

شخصيت حسين بن علي  (ع ) آنچنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتي با برادرش امام مجتبي (ع ) پياده به کعبه مي رفتند، همه بزرگان و شخصيتهاي اسلامي به (29) احترامشان از مرکب پياده شده ، همراه آنان راه مي پيمودند.

احترامي که جامعه براي  حسين (ع ) قائل بود، بدان جهت بود که او با مردم زندگي  مي کرد - از مردم و معاشرتشان کناره نمي جست - با جان جامعه هماهنگ بود، چونان ديگران از مواهب و مصائب يک اجتماع برخوردار بود، و بالاتر از همه ايمان بي تزلزل او به خداوند، او را غم خوار و ياور مردم ساخته بود.

و گرنه ، او نه کاخهاي مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ، و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمي بستند، و حرم رسول الله (ص ) را براي او خلوت نمي کردند... اين روايت يک نمونه از اخلاق اجتماعي اوست ، بخوانيم :

روزي از محلي عبور مي فرمود، عده اي از فقرا بر عباهاي پهن شده شان نشسته بودند و نان پاره هاي خشکي  مي خوردند، امام حسين (ع ) مي گذشت که تعارفش کردند و او هم پذيرفت ، نشست و تناول فرمود و آن گاه بيان داشت : "ان الله لا يحب المتکبرين "، خداوند متکبران را دوست نمي دارد. (30)

پس فرمود: "من دعوت شما را اجابت کردم ، شما هم دعوت مرا اجابت کنيد. 

آنها هم دعوت آن حضرت را پذيرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند. حضرت دستور داد و بدين ترتيب پذيرايي گرمي  (31) هر چه در خانه موجود است به ضيافتشان بياورند، از آنان به عمل آمد، و نيز درس تواضع و انسان دوستي را با عمل خويش به جامعه آموخت .

شعيب بن عبدالرحمن خزاعي  مي گويد: "چون حسين بن علي (ع ) به شهادت رسيد، بر پشت مبارکش آثار پينه مشاهده کردند، علتش را از امام زين العابدين (ع ) پرسيدند، فرمود اين پينه ها اثر کيسه هاي  غذايي است که پدرم شبها به دوش مي کشيد و به خانه (32) زنهاي  شوهرمرده و کودکان يتيم و فقرا مي رسانيد.

شدت علاقه امام حسين (ع ) را به دفاع از مظلوم و حمايت از ستم ديدگان مي توان در داستان "ارينب وهمسرش عبدالله بن سلام " دريافت ، که اجمال و فشرده اش را در اين جا متذکر مي شويم : يزيد به زمان ولايت عهدي ، با اين که همه نوع وسايل شهوتراني و کام جويي و کامروايي از قبيل پول ، مقام ، کنيزان رقاصه و... در اختيار داشت ، چشم ناپاک و هرزه اش را به بانوي شوهردار عفيفي دوخته بود.

پدرش معاويه به جاي اين که در برابر اين رفتار زشت و ننگين عکس العمل کوبنده اي  نشان دهد، با حيله گري  و دروغ پردازي و فريبکاري ، مقدماتي فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش يزيد بکشاند. حسين بن علي (ع ) از قضيه باخبر شد، در برابر اين تصميم زشت ايستاد و نقشه شوم معاويه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از يکي از قوانين اسلام ، زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدي و تجاوز يزيد را از خانواده مسلمان و پاکيزه اي قطع نمود و با اين کار همت و غيرت الهي اش را نمايان و علاقه مندي خود را به حفظ نواميس جامعه مسلمانان ابراز داشت ، و اين رفتار داستاني شد که در مفاخر آل علي (ع ) و دناءت و ستمگري بني اميه ، براي هميشه در تاريخ به يادگار (33) ماند.

علائلي در کتاب "سمو المعني " مي نويسد:

"ما در تاريخ انسان به مردان بزرگي برخورد مي کنيم که هر کدام در جبهه و جهتي  عظمت و بزرگي خويش را جهان گير ساخته اند، يکي در شجاعت ، ديگري در زهد، آن ديگري در سخاوت ، و... اما شکوه و بزرگي امام حسين (ع ) حجم عظيمي است که ابعاد بي نهايتش هر يک مشخص کننده يک عظمت فراز تاريخ است ، گويا او جامع همه (34) والاييها و فرازمنديها است .

 آري ، مردي که وارث بي کرانگي  نبوت محمدي است ، مردي که وارث عظمت عدل و مروت پدري چون حضرت علي  (ع ) است و وارث جلال و درخشندگي فضيلت مادري چون حضرت فاطمه (س ) است ، چگونه نمونه برتر و والاي عظمت انسان و نشانه آشکار فضيلتهاي خدايي نباشد. درود ما بر او باد که بايد او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهيم .

امام حسين (ع ) و حکايت زيستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه يک بزرگ مرد تاريخ را براي ما مجسم مي سازد، بلکه او با همه خويشتن ، آيينه تمام نماي فضيلتها، بزرگ منشيها، فداکاريها، جان بازيها، خداخواهيها وخداجوييها مي باشد، او به تنهايي  مي تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشريت را ضامن گردد. بودن و رفتنش ، معنويت و فضيلتهاي انسان را ارجمند نمود.

 

شنبه 10 خرداد 1393  8:06 PM
تشکرات از این پست
kamrantak
kamrantak
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : اسفند 1388 
تعداد پست ها : 463
محل سکونت : yazd

پاسخ به:مبحث پنجاهم طرح صالحین"امام حسین،حضرت عباس،امام سجاد(ع)"

فقط می تونم لینک بدم به صلوات مخصوص امام حسین تو این شب عزیز.که هر کس اومد تو تایپیک یه صلواتی به امام حسین(ع) از راه دور بفرسته

                                             صلوات مخصوص امام حسین (ع)

 

شنبه 10 خرداد 1393  9:39 PM
تشکرات از این پست
majedshomous
majedshomous
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 58
محل سکونت : خوزستان
شنبه 10 خرداد 1393  10:26 PM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368
omiddeymi1368
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 6610
محل سکونت : خراسان جنوبی / بیرجند

پاسخ به:مبحث پنجاهم طرح صالحین"امام حسین،حضرت عباس،امام سجاد(ع)"

پاسخ به:مبحث پنجاهم طرح صالحین"امام حسین،حضرت عباس،امام سجاد(ع)"

واسه كسي خاك گلدون باش،
كه اگه به آسمون رسيد،
بدونه ريشه‌اش كجاست ...

یک شنبه 11 خرداد 1393  12:14 AM
تشکرات از این پست
delete
delete
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : خرداد 1388 
تعداد پست ها : 466
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مبحث پنجاهم طرح صالحین"امام حسین،حضرت عباس،امام سجاد(ع)"

تبریک به شما دوستداران و غلامان آقا.انشاالله همیشه زنده باشید و مروج دین خدا

  دنیا برای من یعنی:

      پسرم مهدیار

یک شنبه 11 خرداد 1393  5:43 AM
تشکرات از این پست
goleyass
goleyass
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1393 
تعداد پست ها : 9
محل سکونت : زنجان

پاسخ به:مبحث پنجاهم طرح صالحین"امام حسین،حضرت عباس،امام سجاد(ع)"

طلب باران  

از امام سجاد علیه السلام نقل شده كه فرمود: كوفيان نزد امام على علیه السلام آمده از نيامدن باران شكايت كردند و گفتند: (از خدا) براى ما باران بخواه ، امير مومنان علیه السلام به امام حسين علیه السلام فرمود: برخيز و از خداوند طلب باران كن !
او برخاسته حمد و ثناى الهى به جاى آورده و بر پيامبر (ص) درود فرستاد و عرض كرد: بارالها! بخشنده خيرات و نازل كننده بركات ! آسمان را بر ما سرشار ببار، و ما را از بارانى بسيار فراگير، انبوه ، پر دامنه ، پيوسته ريزان ، روان و شكافنده (زمين هاى خشك و تشنه ) - كه با آن از بندگانت ناتوانى را بردارى و زمين هاى مرده را زنده سازى - سيراب فرما. آمين اى پروردگار جهانيان.
او دعاى خود را به پايان نبرده بود كه ناگهان خداوند باران (سيل آسا) فرستاد. عربى باديه نشين از برخى نواحى كوفه آمد و گفت : دره ها و تپه ها را پشت سر گذاشتم ، در حالى كه آب يكى در ديگرى (از فراوانى ) پيچ و تاب مى خورد.


موسوعه كلمات الامام الحسين ، ص 133  

 

یک شنبه 11 خرداد 1393  8:18 AM
تشکرات از این پست
mohamadr200090
mohamadr200090
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 694
محل سکونت : یه جایی همین حوالی

پاسخ به:مبحث پنجاهم طرح صالحین"امام حسین،حضرت عباس،امام سجاد(ع)"

می خواستم هر هفته  از شما یادی کنم ...

اما هفته ها و ماهها گذشت ولی عطر یادتان به سراغم نیامد ؛

افسوس که نمیدانستم؛ حتی از خوبان یاد کردن هم لیاقت می خواهد ...

 

صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین

یک شنبه 11 خرداد 1393  8:19 AM
تشکرات از این پست
mohamadr200090
mohamadr200090
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 694
محل سکونت : یه جایی همین حوالی

پاسخ به:مبحث پنجاهم طرح صالحین"امام حسین،حضرت عباس،امام سجاد(ع)"

و مگر میشود جایی از تو یاد کنند و از برادر باوفایت نامی به میان نیاید ...

 

السلام علیک یا ابا الفضل العباس

السلام علیک یا قطیع الکفین

السلام علیک یا ساقی عطاشى کربلاء

السلام علیک یا حامل لواء الحسین علیه السلام

یاد دوست

یک شنبه 11 خرداد 1393  8:20 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها