به گزارش آوینی فیلم ، گاهی ارزیابی فرامتنی آثار سینمایی موجب پیوند دریافتهای تازهای میشود که بر تحلیل متنی اثر تاثیر میگذارد. به عنوان نمونه فیلم «المپوس سقوط میکند» فیلمی با روایتی کلیشه و پروپاگاندایی درباره کاخ سفید است.
نخستین نکتهای که درباره فیلم المپوس سقوط میکند جلب توجه میکند شیوه انتخاب عنوان فیلم است. نامگذاری فیلم جلوهای اسطورهای به متن اثر میدهد. المپوس بلندترین کوه یونان است که در نیمه شمالی آن در نزدیکی دریای اژه، در مرز تسالی و مقدونیه و در ۱۰۰ کیلومتری تسالونیکی، دومین شهر بزرگ یونان واقع شده. کوه المپوس که در کتب منتشر شده فارسی به المپ معروف است، دارای ۵۲ قله است که بلندترین آنها با ارتفاع ۲۹۱۷ متر میتیکاس نام دارد و به معنای «بینی» است. براساس برجستگیهای توپوگرافیکی، این قله بلندترین قله اروپا محسوب میشود. کوه المپ از نظر پوشش گیاهی بسیار غنی بوده و چندین گونه بومی در آنجا رشد میکند. طبق روایت یگانه کتاب اساطیر غرب (که ادبیات و فلسفه غربی برآن بنا شده است)، ایلیاد و ادیسه هومر، المپ اقامتگاه رئیس خدایان یونانی زئوس بود. همچنین بهترین خدایان یونان معابد و کاخهایی در قله آن داشتند. در آنجا بود که خدایان گرد هم میآمدند تا از شراب لذیذ خدایان یونان نکتار (Nectar) و امبروزیا (Ambrosia) که به آنان زندگی جاودانه میداد بنوشند. آنطور که طرفداران (پیروان) افسانه ایلیاد و ادیسه هومر میگویند قله کوه هماکنون باقدرتی آسمانی جابهجا شده و در نیویورک، ساختمان امپایر استیت در طبقه مخفی600 لنگر انداخته است. قبل از آن هم تعدادی شاهد عینی گفته بودند که قله کوه در شب جدا میشده و در روز دوباره برمیگشته است.
حالا از منظر آمریکایی انتخاب نام المپوس سقوط میکند در نسبت با متن فیلم اشاره به کاخ سفید دارد. سازندگان تعمدا کاخ سفید را به عنوان المپوس یا المپ معاصر معرفی میکنند تا مردم جهان بدانند خدایان یونانی با کالبد انسانی امروز در کاخ سفید نشستهاند و تشابهات نام فیلم که کاخ سفید را با کوه المپ مقایسه میکند بینهایت مضحک و خندهدار است.
داستان فیلم درباره حمله تروریستهای مستقل از حکومت کره شمالی به کاخ سفید است. در جریان این حمله، رئیسجمهور سفید پوست آمریکا گروگان گرفته میشود و به همین علت سخنگوی وی (که یک سیاهپوست است) در زمان گروگان گرفتهشدن وی جانشین او میشود اما همین تروریستهای مستقل از حکومت کرهشمالی خواهان انتقام از آمریکا و مردم این کشور هستند و البته در دیالوگهای فیلم خشم خود را نسبت به تجزیه کره اعلام میکنند. البته تخیل نویسندگان این فیلم پروپاگاندایی بسیار ثقیل و کمارزش است چرا که مهاجمان کاخ سفید که با عبارت تروریست از آنها یاد میشود برای تجزیه دو کشور کره توسط ایالات متحده و انتقام بابت این مساله تقریبا شصت و اندی سال دیر اقدام کردهاند. در فیلم سقوط المپوس مایک بنینگ (جرارد باتلر) مامور سرویس مخفی با اتکا به کلت شخصی، یکتنه به مثابه بروس ویلیس و قهرمانان عضلهای دهه 80 در برابر هجوم 50 تروریست کرهشمالی تا دندان مسلح که آرشیو کاملی از سلاحهای بینالمللی را در اختیار دارند، ایستادگی میکند. تروریستهای چشمبادامی کاخ سفید را تسخیر کردهاند و رئیسجمهوری (آرون اکهارت) را به گروگان گرفتهاند و رسالت ملی آغشته به پروپاگاندای قهرمان فیلم با آن لهجه ایرلندی میطلبد که کاخ سفید که مصداق کوه المپ است و رئیسجمهوری که به زئوس زمانه آمریکاییها میماند را نجات دهد. سخنگوی دولت (مورگان فریمن ) بعد از به گروگان گرفتن رئیسجمهوری و مقامات کابینه موقتا جانشین رئیسجمهوری میشود و باید شرایط را کنترل کند.
جاذبه فیلمهای پروپاگاندایی آمریکایی این است که اتفاق یا مسالهای محتمل و دور از ذهن مثل تسخیر کاخ سفید توسط تروریستهای مجعول و فرضی (که برخاسته از ذهن آمریکایی است) را امکانپذیر و باورپذیر کردهاند. البته مخاطبان
حرفه ای سینما فیلم های بسیاری را دیدهاند که قدرت فردی قهرمان اصلی همچنان به عنوان نیروی انگیزشی در فیلمهای پروپاگاندایی دستمایه اصلی فیلم به شمار میرود و درباره این روش باید اشاره کرد که قهرمان اصلی فیلم به همان شیوه کلاسیک وارد کاخ سفید میشود و بهوسیله تیراندازی با سلاح کوچک خود رئیسجمهور و المپ سفید آمریکایی را نجات میدهد. چنین روایتی برای تودههای آمریکایی حیرتانگیز است و البته برای چشم سوم غیرآمریکایی بسیار مسخره و مضحک. یعنی این کوه المپ هیچ سرویس مخفی برای جلوگیری از اصل رویداد ندارد؟ ما در فیلم میبینیم که تروریستهای مستقلی که از کرهشمالی آمدهاند خیلی ساده و با یک عملیات نهچندان دشوار راه میگشایند به کاخ سفید زئوس. آرون اکهارت هم که در این فیلم بازی میکند اعصاب تماشاگر را میجود. دلیلش برای کسانی که کندی را میشناسند مشخص است. این بازیگر در نقش پرزیدنت آمریکا در نحوه ادای دیالوگها تا سبک راه رفتن و لباس پوشیدن سعی میکند شبیه جان اف کندی باشد و چون صلابت لازم را ندارد به ضد خودش بدل میشود و خنده تماشاگر را موجب میشود. فیلم هیجانی سقوط المپوس از منظر فرم و پرداخت بصری به مثابه سایر آثار پروپاگاندایی ماهرانه ساخته شده است؛ هر چند به پای یک اثر کلاسیک پروپاگاندایی از جنس فیلمهای دهه هشتادی نمیرسد چون سناریوی فیلم کاملا ترکیبی است و یادآور سری فیلمهای جانسخت است که قهرمان اصلی، یان مک لین (بروس ویلیس) بدون ابزارهای خاص تنها با اتکا به عضله و کمی هوش و مسخرهبازی موجب دفع تروریستها میشود و از سوی دیگر رئیسجمهور این فیلم و شیوه عملگرایی این شخصیت در نیمه دوم فیلم به رئیسجمهور فیلم هواپیمای رئیسجمهور
(Air Force One) و کاراکتر هریسون فورد شباهت پیدا میکند. فیلم از جهتی با مجموعه جانسخت و یان مک لین (بروس ویلیس) مقایسه شد، چنین قیاسی برای مولف نبودن فیلم به شخصیت محوری مایک بنینگ (جرارد باتلر) بازمیگردد که همان پلیس سختگیر و سمج جان سخت را یادآوری میکند که حاضر است مقررات را برای رسیدن به هدفش زیر پا بگذارد و مهم این است که منفرد است و شوخطبع. مایک بنینگ (جرارد باتلر) به مثابه یان مک لین (بروس ویلیس) دائما در خطرناکترین صحنهها مزهپراکنی میکند و حتی نماهای سقوط و فرود هلیکوپترها در این فیلم بشدت یادآور جان سخت است و به همین خاطر فیلم المپوس سقوط میکند وارد معبد فیلمهای درجه یک کلاسیک پروپاگاندایی و ایدئولوژیک آمریکایی نمیشود. از طرف دیگر اشاره شد به ایرفورس وان و شیوه شخصیتپردازی مشابه. هریسون فورد در نقش رئیسجمهور در فیلم ایر فورس وان (هواپیمای رئیسجمهور ) یکتنه توانست با رهبر تروریستها مبارزه کند، یکتنهبودن آکهارت در المپوس سقوط میکند به یکتنه بودن فورد شباهت دارد.
نکته مهم درباره فیلمهای پروپاگاندایی نظیر المپوس سقوط میکند این است که بهرغم تکراری و ترکیبی بودن، داستانهایی از این دست بهطرز شرمآوری برای مردم آمریکا سرگرمکننده است. نکته مهم این است که آمریکاییها فیلمهای پروپاگاندایی و ایدئولوژیک خود را با شعر و شعار ترکیب نمیکنند، بلکه تا میتوانند افزودنیهای سرگرمیساز بدان میافزایند. بسیاری از شبهروشنفکران وطنی اعتقاد دارند که در هالیوود سفارش و دستور وجود ندارد و فیلمهایی پروپاگاندایی براساس حرکتهای مستقل فردی ساخته میشود و طرف مقابل این جریان اعتقاد دارد فیلمهایی مثل المپوس سقوط میکند صرفا سفارشی ساخته میشوند. باید پذیرفت این فیلمها در آمریکا با سفارش و دستور ساخته میشوند و پنتاگون همواره در طراحی و سفارشات سینمایی نقش موثری دارد و البته فیلم سقوط المپوس و سقوط کاخ سفید (رولند امریش) را رسما به کمپانیها سفارش میدهد. آنتونی فوکوآ، کارگردان این فیلم در گفتوگو با امپایر میگوید برای طراحی صحنه حمله روزهای متمادی بسیاری روی آن وقت گذاشتهاند و با کارشناسان سرویس مخفی و نظامیها مشورت کردهاند. حتی موقع فیلمبرداری درجه حرارت به 120 فارنهایت میرسید اما با کمک پنتاگون و راهنماییها هم عملیات نظامی صحنه ورود بهخوبی گرفته شد و از سوی دیگر وسایل خوبی فراهم آوردند تا حین فیلمبرداری گروه سازنده گرمای مذکور را حس نکند.
غلامرضا مقدم