0

هشام بن حکم

 
haj114
haj114
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3991

هشام بن حکم

هشام بن حکم
وی در بحث و مناظره و علم کلام بلوغ، و در این فن بر دیگران برتری داشت. 
ابن ندیم می‏نویسد: «هشام از متکلمین شیعه و از کسانی بود که بحث درباره امامت را می‏شکافت، او در علم کلام ماهر و حاضر جواب بود». [1] . 
هشام کتاب‏های بسیار نوشت، و با علمای ادیان و مذاهب و مباحثه‏های جالبی انجام داد. 
یحیی بن خالد برمکی در حضور هارون الرشید به هشام گفت: «آیا ممکن است حق در دو جهت مخالف قرار بگیرد؟» 
هشام گفت: «نه». 
یحیی گفت: «مگر چنین نیست که وقتی دو نفر با هم اختلاف دارند و بحث می‏کنند یا هر دو بر حقند یا هر دو باطل و یا یکی بر حق، دیگری باطل است؟» 
هشام گفت: «آری، خالی از این سه صورت نیست ولی صورت اول امکان ندارد؛ ممکن نیست هر دو بر حق باشند». 
یحیی گفت: «اگر قبول داری چنانچه دو نفر در حکمی از احکام دین با هم نزاع و اختلاف داشته باشند ممکن نیست هر دو بر حق باشند؛ پس علی و عباس که نزد ابوبکر رفتند درباره میراث رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با هم نزاع کردند کدام بر حق بودند؟» 
گفت: «هیچ کدام بر خطا نرفتند و داستان آنها نظیر هم دارد: در قرآن مجید، در قصه داود علیه‏السلام آمده است که دو فرشته با هم نزاع داشتند و نزد داود علیه‏السلام آمدند که نزاع آنها را حل کند، از آن دو فرشته کدام بر حق بودند؟» 
یحیی گفت: «هر دو بر حق بودند و با هم اختلاف نداشتند، و نزاع آنان صوری بود، و می‏خواستند با این صحنه داود را متوجه کار وی سازند». [2] . 
هشام گفت: نزاع علی علیه‏السلام و عباس هم همین طور بود و آنها با هم اختلاف و نزاعی نداشتند. و تنها برای آگاه کردن ابوبکر از اشتباهی که کرده بود، این کار را کردند و خواستند به ابوبکر بفهمانند این که می‏گویی کسی از پیامبر ارث نمی‏برد، دروغ می‏گویی و ما وارث اوییم». 
یحیی متحیر شد، قدرت پاسخ نداشت و هارون الرشید هم هشام را مورد تحسین قرار داد. [3] .
یونس ابن یعقوب می‏گوید: گروهی از اصحاب امام صادق علیه‏السلام از جمله حمران بن اعین و مؤمن طاق و هشام بن سالم و طیار و هاشم بن حکم نزد آن بزرگوار بودند و هشام جوان بود. 
امام علیه‏السلام به هشام گفت: «آیا خبر نمی‏دهی که با عمرو بن عبید چه کردی و چگونه از او سئوال کردی؟» 
هشام گفت: «از شما شرم می‏کنم و در خدمت شما زبانم کار نمی‏کند!» 
امام فرمود: «وقتی به شما دستوری می‏دهیم انجام دهید!» 
هشام گفت: «شنیده بودم که عمرو بن عبید در مسجد بصره می‏نشیند و برای مردم صحبت می‏کند و این بر من گران بود. روز جمعه وارد بصره شدم و به مسجد رفتم دیدم عمرو بن عبید در مسجد نشسته است و مردم دور او را گرفته‏اند و از او مطالبی سئوال می‏کنند. 
جمعیت را شکافتم و نزدیک او نشستم و گفتم: «ای دانشمند، من غریبم، اجازه بده سوالی را مطرح کنم!» 
اجازه داد. 
گفتم: «آیا چشم داری؟» 
گفت: «ای پسرک این چه سوالی است؟» 
گفتم: «سئوال من همین گونه خواهد بود». 
گفت: «بپرس گرچه سؤالت احمقانه است». 
دوباره پرسیدم: «چشم داری؟» 
- آری. 
- به وسیله آن چه می‏کنی؟ 
- رنگ‏ها و شکل‏ها را می‏بینم. 
- آیا بینی داری؟ 
- آری. 
- با آن چه می‏کنی؟ 
- بوها را استشمام می‏کنم. 
- دهان داری؟ 
- آری. 
- با آن چه می‏کنی؟ 
- طعم غذاها را می‏چشم. 
- گوش داری؟ 
- آری. 
- با آن چه می‏کنی؟ 
- با آن صداها را می‏شنوم. 
- آیا مغز (مرکز احساس) هم داری؟ 
- دارم. 
- با آن چه می‏کنی؟ 
- با آن هر چه بر جوارح من وارد شود، تمیز و تشخیص می‏دهم. 
آیا این جوارح، تو را از این مرکز احساس بی نیاز نمی‏کنند؟ 
- نه! 
- چطور؟ در صورتی که همه اعضا و جوارح تو صحیح و سالم هستند! 
- هرگاه این جوارح در چیزی شک کنند به مغز (مرکز احساس) رجوع می‏کنند تا شک آنان برطرف و یقین حاصل شود. 
- پس خدا مغز و مرکز احساس را برای زدودن شک این جوارح قرار داده است؟ 
- آری. 
- پس حتما به مغز و مرکز احساس نیاز داریم؟ 
- آری. 
هشام می‏گوید، گفتم: «خداوند جوارح تو را بدون امامی که درست را از نادرست تشخیص دهد وانگذاشته است، اما همه این خلق را در حیرت و شک و اختلاف بدون امامی که در هنگام اختلاف و شک به او رجوع کنند واگذاشته است؟!!!». 
عمرو بن عبید ساکت شد و چیزی نگفت سپس به من رو کرد و پرسید: «اهل کجائی؟» 
گفتم: «اهل کوفه». 
گفت: تو هشام هستی. مرا پیش خود برد و در جای خود نشانید و دیگر صحبتی نکرد تا من برخاستم. 
امام صادق علیه‏السلام هنگامی که این گزارش را شنید تبسم کرد و فرمود: «چه کسی به تو این استدلال را یاد داد؟» 
هشام گفت: «ای پسر رسول خدا، همینطور بر زبانم جاری شد». 
امام فرمود: «ای هشام! به خدا سوگند این استدلال در صحف ابراهیم و موسی نوشته شده است». [4] . 


پی نوشت ها:
[1] فهرست ابن ندیم، ص 263، چاپ مصر. 
[2] داستان داود و آن دو فرشته در سوره ص، آیه 21 - 22 یاد شده، توضیح آن را می‏توانید در یکی از تفاسیر فارسی بخوانید. 
[3] الفصول المختارة سید مرتضی، ص 26، چاپ نجف؛ با اختصار. 
[4] رجال کشی، ص 271 - 273 - اصول کافی، ج 1، ص 196؛ با اندک تفاوت - مروج الذهب مسعودی با تفاوتی بیشتر امام تفاوتی که به مقصود زیانی ندارد. 
- در اینجا از باب حق شناسی لازم است تذکر دهیم که در تهیه و تنظیم این نوشتار از کتاب حیاة الامام الکاظم علیه‏السلام تألیف دانشمند محترم آقای کاظم قرشی - به عنوان راهنما - بهره فراوانی برده شده است. 

 

  *  عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَلا تُری  *
********
شنبه 3 خرداد 1393  10:39 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها