0

علی بن یقطین

 
haj114
haj114
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3991

علی بن یقطین

علی بن یقطین
وی در سال 124 هجری قمری در کوفه به دنیا آمد. [1] پدرش شیعه بود، و برای امام صادق علیه‏السلام از اموال خود می‏فرستاد. مروان او را تعقیب کرد؛ وی فراری شد و همسر و دو پسرش علی و عبدالله به مدینه رفتند. هنگامی که دولت اموی از هم پاشید و حکومت عباسی تشکیل شد، یقطین ظاهر شد و با همسر و دو فرزندش به کوفه برگشت. [2] . 
علی بن یقطین با عباسی‏ها کاملا ارتباط برقرار کرد، و برخی از پستهای مهم دولتی نصیبش شد، و در آن موقع پناهگاه شیعیان و کمک کار آنان بود، و ناراحتی‏های آنان را برطرف می‏کرد. 
هارون الرشید، علی بن یقطین را به وزارت خویش برگزید. علی بن یقطین به امام کاظم علیه‏السلام عرض کرد: «نظر شما درباره شرکت در کارهای اینان چیست؟». 
فرمود: «اگر ناگزیری، از اموال شیعه پرهیز کن». 
راوی این حدیث می‏گوید: «علی بن یقطین به من گفت که اموال را از شیعه در ظاهر جمع‏آوری کنم، ولی در پنهان به آنان بازگردانم». [3] .
یک بار به امام کاظم علیه‏السلام نوشت: «حوصله‏ام از کارهای سلطان تنگ شده است؛ خدا مرا فدایت گرداند، اگر اجازه دهی از این کار کناره می‏گیرم». 
امام در پاسخ او نوشت: «اجازه نمی‏دهم از کارت کناره‏گیری کنی، از خدا بپرهیز!» [4] . 
و نیز یک بار به او فرمود: «به یک کار متعهد شو؛ من سه چیز را برای تو تعهد می‏کنم؛ این که قتل با شمشیر و فقر و زندان به تو نرسد». 
علی بن یقطین گفت: «کاری که من باید متعهد شوم چیست؟» 
فرمود: «این که هرگاه یکی از دوستان ما نزد تو بیاید او را اکرام کنی». [5] . 
عبدالله بن یحیی کاهلی می‏گوید: «خدمت امام کاظم علیه‏السلام بودم که علی بن یقطین به سوی آن حضرت می‏آمد. امام رو به یارانش کرد، فرمود: «هر کس دوست دارد شخصی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ببیند به این که به سوی ما می‏آید نگاه کند». یکی از حاضران گفت: «پس او اهل بهشت است؟». 
امام فرمود: «گواهی می‏دهم که او از اهل بهشت است». [6] . 
علی بن یقطین در انجام فرمان امام علیه‏السلام به هیچ وجه سهل انگاری نداشت؛ هر چه آن گرامی دستور می‏داد انجام می‏داد، گرچه راز آن دستور را نداند. 
یکبار، هارون الرشید لباس‏هایی به رسم هدیه به علی بن یقطین داد که در میان آنها جبه‏ای شاهانه بود. 
لباس‏ها و آن جبه را به اضافه اموال دیگر برای امام کاظم علیه‏السلام فرستاد. امام همه اموال، جز آن جبه را پذیرفت، و به علی بن یقطین نوشت این لباس را نگهدار و از دست مده که به زودی به این لباس احتیاج خواهی داشت. 
علی بن یقطین متوجه نشد که چرا حضرت آن لباس را پس داده‏اند، ولی آن را نگهداشت. چند روزی گذشت، علی بن یقطین از غلامی که محرم او بود برآشفته شد و او را بیرون کرد. غلام که از علاقه علی بن یقطین به امام کاظم علیه‏السلام و فرستادن اموال برای او اطلاع داشت پیش هارون رفت و آنچه می‏دانست گفت. هارون خشمگین شد و گفت: «رسیدگی می‏کنم، اگر اینطور که تو می‏گویی، همانگونه باشد؛ او را خواهم کشت». و همان لحظه علی بن یقطین را احضار کرد و پرسید: «آن جبه را که به تو دادم چه کردی؟». 
گفت: «آن را معطر کرده در جای مخصوصی حفظ کرده‏ام». 
- هم اکنون آن را بیاور! 
علی بن یقطین یکی از خدمتکارهای خود را فرستاد؛ لباس را آورد و جلو هارون گذاشت. هارون که لباس را دید آرام شد و به علی بن یقطین گفت: «لباس را به جای خود برگردان و خودت هم به سلامت بازگرد، پس از این سعایت هیچ کس را در مورد تو نمی‏پذیرم». و دستور داد آن غلام را هزار ضربه شلاق بزنند. و او هنوز پانصد ضربه شلاق بیشتر نخورده بود که جان سپرد. [7] . 
علی بن یقطین به سال 182 هجری قمری، زمانی که حضرت موسی بن جعفر در زندان بود درگذشت. [8] . 
وی کتاب‏هایی داشته است که نام برخی از آنها را شیخ مفید و شیخ صدوق یاد کرده‏اند. [9] . 


پی نوشت ها: 
[1] فهرست شیخ طوسی، ص 117. 
[2] فهرست شیخ طوسی، ص 117. 
[3] کافی، ج 5، ص 110. 
[4] قرب الاسناد، ص 126، چاپ سنگی. 
[5] رجال کشی، ص 433. 
[6] رجال کشی، ص 431. 
[7] ارشاد مفید، ص 275. 
[8] رجال کشی، ص 430. 
[9] فهرست شیخ طوسی، ص 117. 

 

  *  عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَلا تُری  *
********
شنبه 3 خرداد 1393  10:38 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها