گروه مترجمان بیداری اندیشه تقدیم می کند:
مستند چهار سوارکار
Four Horsemen
در این مستند راس اشکرافت با نگاهی تحلیلی و با کمک اساتید برجسته ی جهان به واکاوی و بررسی سیستم اقتصادی و سیاسی موجود در دنیا می پردازد. این اساتید برجسته که خود را توابین عرصه ی اقتصاد مدرن می نامند؛ با مقایسه ی امپراطوری های بزرگ گذشته با تمدن غرب معقتدند نظام غرب تمام ویژگی هایی که یک تمدن درحال فروپاشی داشته را دارد. لذا راه نجات را در اصلاح و نوسازی سیستم میدانند.
پیشنهاد می کنم این مستند ارزشمند را مشاهده بفرمایید
مشخصات مستند چهار سوارکار در سایت IMDB
مشاهده ی تریلر مستند چهار سوارکار در سایت آپارات
دانلود مستند چهار سوارکار با کیفیت عالی و حجم 300 مگابایت
دانلود از سرور Trainbit
دانلود زیرنویس فارسی مستند چهار سوار
«تجربه نشان داده تا جاییکه رنجها قابل تحمل باشند، بشر بیشتر تمایل دارد رنج بکشد، تا اینکه شرایط را با لغو قانونهای حکومتی که به آنها انس هم گرفته است، اصلاح کند.»
این جمله که از اعلامیهی استقلال آمریکا نقل شده است، اولین جمله از مستندی ۱۰۰ دقیقهای به نام چهار سوارکار است که دارندهی بیش از بیست عنوان و جایزهی بیناللملی از سوئد، کانادا، انگلیس، بلژیک، نیوزیلند، ایتالیا، روسیه، شیلی، ایرلند، آفریقای جنوبی، آلمان و ایران است.
«مستند چهار سوارکار دارندهی بیش از بیست عنوان و جایزه بین اللملی
از سوئد، کانادا، انگلیس، بلژیک، نیوزیلند، ایتالیا، روسیه، شیلی، ایرلند، آفریقای جنوبی، آلمان و ایران است»
نام این مستند یعنی چهار سوارکار برگرفته از مفهومی مشابه از مشاهدات یوحنّا در انجیل است. مفهوم «چهار سوارکار آخرالزمان» که شرح آن در آخرین کتاب از عهد جدیدِ انجیل، آمده است. این بخش از انجیل مکاشفات سنت جان اِوانجِلیست یا همان یوحنا را از مسیح (علیه السلام) روایت کرده است. این بخش از انجلیل، از کتاب یا طوماری سخن میگوید که در دست راست خداوند است و با هفت مهر، پلمب شده است. برهی خدا یا شیر یهودا، مسیح (علیه السلام)، ۴ مهر اول از آن ۷ مهر را باز کرد. او با این کار ۴ موجود را رها کرد که بر روی اسبانی؛ سفید، قرمز، سیاه و رنگپریده سوار بودند.
با اینکه برداشتها از این مکاشفه متفاوت است؛ اما در عمدهی تفسیرها، چهار سوارکار، به ترتیب نمادهایی از پیروزی و فتح، جنگ، قحطی و مرگ هستند. افقی که مسیحیان برای آخرالزمان دارند این است که این چهار سوارکار تعیین شدهاند تا به عنوان پیشقراولان و منادیان روز قیامت، یک پایان الهی را برای دنیا رقم بزنند.
یوحنا که نام یکی از حواریون حضرت عیسی (علیه السلام) است، در باب چهارم از مکاشفات خود اینگونه میآورد:
«سپس همانطور که نگاه میکردم دیدم که در آسمان دروازهای گشوده شد. آنگاه همان آوایی که قبلاً نیز شنیده بودم، به گوش رسید. آن آوا که همچون صدای شیپوری نیرومند بود، به من گفت: بالا بیا تا وقایع آینده را به تو نشان دهم. ناگهان روح خدا مرا فرو گرفت و من خود را در آسمان دیدم. وه که چه با شکوه بود. تختی دیدم. کسی بر آن نشسته بود که همچون الماس میدرخشید…»
نام باب پنجم از مکاشفات یوحنا «طومار وقایع آینده» است. در این باب، یوحنّا طوماری را در دست فردی نورانی میبیند که به وسیله هفت مُهر، آن را مُهر و موم کرده است. طبق گفتهی کتاب، این طومار در اختیار شیر قبیله یهودا که از نسل داوود است قرار میگیرد -که یوحنا او را به شکل بره میبیند- زیرا تنها اوست که توانایی گشودن آن هفت مُهر، خواندن طومار و خبر دادن از آینده را دارد.
با گشوده شدن چهار مهر اول توسط آن بره، چهار سوارکار ظاهر شدند -که در اصل این چهار سوار، چهار واقعه از وقایع آینده هستند.
«چهار سوارکار، به ترتیب از سمت چپ؛
نمادهایی از پیروزی و فتح، جنگ، قحطی و مرگ هستند.»
این مستند بر این مدعاست که اکنون، همان آیندهای است که «طومار وقایع آینده» وعدهی ظهور آن چهار سوارکار را در آن داده بود؛ جهان به واسطهی جنگ، قحطی و مرگ، فتح شده است و باید عوامل پدید آورندهی این شرایط را شناسایی و برای زدودن آنها از جوامع بشری کاری کرد.
مستندسازی که از اقتصاد توبه کرده است
این فیلم خوشساخت اولین اثر بلند مستند از راس اشکرافت است. او دهه دوم زندگی خود را در لندن و در سمت دستیاری کارگردان، فعالیت داشته و در این مدت آموزههای بسیاری را از کارگردانان و تهیهکنندگان بزرگ آموخته است. این مستند که نویسندگی آن را هم کارگردان به عهده داشته است پس از درخشش در آیدیاِفاِی، موفق به دریافت جایزهی عدالت جهانی آکسفام نیز شد.
«این مستند خوشساخت اولین اثر بلند از راس اشکرافت است.
مستندی که پس از درخشش در آیدیاِفاِی IDFA، موفق به
دریافت جایزهی عدالت جهانی آکسفام OXFAM نیز شد.»
راس اشکرافت به همراه تعداد زیادی از اقتصاددانان و سیاستمداران که خود را توابین عرصهی اقتصاد مدرن مینامند، برآن شدهاند تا به واکاوی سیستم اقتصادی-سیاسی موجود بپردازند و آن را اصلاح و نوسازی کنند. سیستمهایی که به ادعای آنها در طول قرنها تغییر کرده و یا حتی به صورتی هدفمند به نفع طبقهای کوچک از نخبگان اقتصادی، تحریف شدهاند و سکوت در برابر آنها به نوعی تمکین کردن به آنهاست.
«تصویری از سایت توابین اقتصاد اشکرافت به همراه تعداد زیادی از اقتصاددانان و سیاستمداران
که خود را توابین عرصهی اقتصاد مدرن مینامند،
برآن شدهاند تا به واکاوی سیستم اقتصادی-سیاسی موجود بپردازند و آن را اصلاح و نوسازی کنند.»
یکی از نقاط قوت این مستند حضور چهرههای برجستهی سیاسی و اقتصادی است که در واقع پیامش را از طریق آرا و عقاید این افراد بیان میکند؛ حضور این افراد در این مستند خوشساخت، به این اثر اعتبار علمی نیز افزوده:
«یکی از نقاط قوت این مستند حضور چهرههای برجستهی سیاسی و اقتصادی است.
پیام مستند از طریق آرا و عقاید این افراد بیان میشود»
بررسی ساختار و محتوای مستند
این مستند در پنج حوزه به تشریح و تبیین مسائل مبتلابه نظام اقتصادی-سیاسی غرب و به تبع آن، جهانِ بینالملل میپردازد؛ امپراطوریها، بانکداری، تروریسم، منابع طبیعی و پیشرفت.
«اشکرافت با نشان دادن تصویری از یک انسان با سر اسب در آغاز چهار بخش اول از این مستند قصد دارد این مطلب را بیان کند که
چهار سوارکار آخرالزمان -که در مکاشفات یوحنا به آن اشاره شده- ۴ دسته از انسانهای اسبنما هستند
که برای پیشبرد اهدافی که در انجیل آمده از طریق امپراطوریهای امروزی و سیستم بانکداری
به تروریسم و نابودی منابع طبیعی دامن میزنند.»
در آغاز چهار بخش اول از این مستند، تصویری از یک انسان با سر اسب به نمایش در میآید و همچنین صدای شیههی اسبی به گوش میرسد که قصد دارد این مطلب را بیان کند که چهار سوارکار آخرالزمان -که در مکاشفات یوحنا به آن اشاره شده- ۴ دسته از انسانهای اسبنما هستند که برای پیشبرد اهدافی که در انجیل آمده یعنی فتح جهان با ایجاد جنگ، آشوب، قحطی و مرگ از طریق امپراطوریهای امروزی و سیستم بانکداری، به تروریسم و نابودی منابع طبیعی دامن میزنند.
اما در بخش آخر یعنی همان پیشرفت، یک انسان به تصویر کشیده میشود و از صدای شیهه اسب هم خبری نیست، که مبین این مطلب است که گذر از بحرانهای پیش رو، فائق شدن بر آنها و رسیدن به پیشرفت، ارادهِی انسانی را طلب میکند.
«در بخش آخر یعنی همان پیشرفت، یک انسان به تصویر کشیده میشود
و یعنی گذر از بحرانهای پیش رو، فائق شدن بر آنها
و رسیدن به پیشرفت، ارادهی انسانی را طلب میکند»
بخش اول: امپراطوریها
در چرخهی حیات ابرقدرتها، شش دوره زمانی مختلف وجود دارد:
دورهی مهاجران اولیه
دورهی جنگ و فتوحات
دورهی تجارت
دورهی شکوفایی
دورهی پیشرفتهای هوشی و فکری
دورهی فروپاشی یا دورهی موسوم به رفاه و تنپروری دورهی آخر یعنی فروپاشی، برای تمامی ابر قدرتها با علائم زیر همراه بوده است:
بزرگی و بینظمی نیروهای نظامی و رشد جنایتهای آنها
تجملگرایی و خودابرازی با پول و مادیات
تشدید بیشتر شکاف طبقاتی بین فقرا و اغنیا
وابستگی هرچه بیشتر زندگی مردم به حکومت
اعتیاد شدید فکری و جسمی نسبت به مناسبات جنسی
کاهش ارزش پول
در این مستند لارنس ویلکرسون Lawrence Wilkerson میگوید که: «تمامی علائم و نشانههای معمول فروپاشی امپراطوریها، امروز هریک واضحتر از دیگری به چشم میخورد».
ساتیش کومار Satish kumar بنیانگذار کالج شوماخر به این نکته اشاره میکند که امروز با وجود تمدن مدرن غرب و طی فرآیند صنعتیشدن و رشد اقتصادی در حدود ۷۰ سال، هنوز هم در بخشهایی از جوامع بشری مردم از فقر، کمبود و گرسنگی رنج میبرند. هرشب میلیونها انسان گرسنه به بستر میروند در حالیکه میلیونها انسان دیگر غذاهای اضافی خود را دور میریزند! و در نهایت این پرسش را مطرح میکند که چرا چنین جهانی را خلق کردهایم.
او به پرسش خود اینگونه پاسخ میدهد که قبل از هرچیز حرص و طمع هستند که منجر به بروز بیاخلاقیهای اقتصادی میگردند وگرنه دنیا مشکل کمبود منابع ندارد.
«شورش علیه طمع در آمریکا در جریان اعتراضات سال ۲۰۱۱»
بخش دوم: بانکداری
خلق پول
مکس کیسر Max Keiser که هم اکنون برنامهی گزارش کیسر را در شبکه راشا تودی و همچنین برنامهی بر روی تیغ را در شبکهی تلویزیونی پرس تیوی اجرا میکند، مدت هفت سال از عمر خود را به دلالی در وال استریت مشغول بوده است. او خود را به قصابی که اکنون گیاهخوار شده تشبیه میکند زیرا دیدن این مطلب که چهگونه گلدمن ساکس و جی پی مورگان در حال خلق پول هستند، حال او را برهم میزند.
«اگر من در خانهی خود دستگاه چاپ اسکناس داشته باشم آنها مرا جاعل خطاب میکنند ولی اگر بانکها و حسابداران شرکتی این کار را انجام دهند، این کار قانونی محسوب میشود.»
پول فیات
سپس مستند به نحوهی شکلگیری پول فیات میپردازد و اینکه چهطور چنین سیستمی به وجود آمده که بدون پشتوانه پول چاپ میکند و چه کسانی از این سیستم بیشترین بهره را میبرند:
۹۷ درصد از پول فعلی موجود در جهان بدهی است.
ولتر Voltaire فیلسوف فرانسوی گفته است: «پول کاغذی در نهایت و برای همیشه به ارزش ذاتی خویش یا همان صفر باز میگردد.»
دیوید مورگان David Morgan معتقد است که افزایش میزان ارز کمکی نمیکند، پول را میتوان به صورت بینهایت چاپ نمود اما این پول به معنی ثروت واقعی نیست. از بدهکاری نمیتوان با گرفتن وام بیشتر خلاص شد. اگر ثروت واقعی قابل چاپ بود، زیمبابوه ثروتمندترین کشور دنیا میشد. (در سال ۲۰۰۰ فشارهای بیاندازهی اتحادیهی اروپا و انگلیس به زیمباوه این کشور را با تورم شدیدی روبرو کرد. غرب این فشارها را به این دلیل اعمال میکرد که رابرت موگابه Robert Mugabe رئیس جمهور زیمبابوه دست به اصلاحات ارضی زده بود. او زمینهای زراعی را از ملاکان سفید پوست گرفته و به سیاهپوستان واگذار کرده بود. این فشارها کار را به جایی رساند که در سال ۲۰۰۸ تورم این کشور به ۲۳۱ میلیون درصد رسید و مردم برای خرید مجبور به حمل حجم بسیار زیادی پول بودند. آنها با ۱۰۰ میلیارد دلار تنها میتوانستند سه عدد تخم مرغ بخرند!!! در این بازهی زمانی دولت موگابه با چاپ پولهای درشتتر سعی در مهار وضعیت به وجود آمده داشت.)
«یک اسکناس ۱۰۰ میلیارد دلاری زیمبابوه»
جدال سیاسی عامل غفلت از ضعفهای نظام سرمایهگرایی
اما چرا از عمر یک چنین سیستمی، مدت زمان زیادی میگذرد و برای اصلاح آن کسی کوششی نکرده است؟ مستند چهار سوارکار علت را در جنگ سرد و جدال بین کاپیتالیسم و سوسیالیسم میداند.
ژوزف استیگلیتز Joseph Stiglitz در اینباره چنین میگوید: در جریان این رقابت خیلی مهم بود که، کمبودها و نواقص اقتصاد بازار آزاد مخفی نگه داشته شود؛ «درست نبود که متحدینِ خود را نقد کنی بلکه تنها باید به دشمن ضربه میزدی».
هرمن دالی Herman Daly اقتصاددان سابق بانک جهانی، نسبت تعارضات دو بلوک شرق و غرب را در دوران جنگ سرد با وضعیت اقتصادی جهان اینگونه عنوان میکند که: «…سرمایهداری غربی پس از پیروزی راه پیروزمندانه خود را ادامه داد، با این باور که همه کارهایش درست بوده؛ چراکه حریفش سقوط کرده است -فروپاشی شوروی. اما درواقع هر دو سیستم یک چیز را میخواستند و آن هم رشد دائم بود؛ لذا هر دو سیستم سقوط میکنند. یکی اول سقوط کرد، و کاپیتالیسم بعد از آن سقوط خواهد کرد و اکنون نیز در حال نزاع است.»
پس از سقوط شوروی و اضمحلال تفکر مارکسیسم و بهجا ماندن لیبرالیسم به عنوان ایدئولوژی برتر، تنها مکاتب اقتصادی اصطلاحاً راست به عنوان متولیان ادارهی معیشت مردم جهان باقی ماندند؛ مکاتبی چون کلاسیک، نئوکلاسیک، کینزی، اتریشی، تاریخی و… . در بخشی از این مستند تمایز بین دو مکتب کلاسیک و نئوکلاسیک را در مولفهی اصلی و دکترینالشان نشان میدهد و تبیین میکند که چهگونه مبنای سیاستهای اقتصادی جهان به رهبری میلتون فریدمن Milton Friedman -موسس مکتب اقتصادی شیکاگو- و شاگردانش در دههی ۷۰ میلادی در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان Ronald Reagan در آمریکا و مارگارت تاچر Margaret Thatcher در انگلستان تغییر کرد و اقتصاد بحرانزدهی امروز را به وجود آورده است.
قمارخانهای به نام والاستریت
پروفسور سیمون جانسون Simon Johnson نیز در بخشی از صحبتهای خود وضعیت والاستریت را با یک کازینو یا قمارخانه مقایسه میکند. او میگوید: «والاستریت به نوعی کازینوی منحصر به فرد تبدیل شده است که متأسفانه شبیه کازینوی لاسوگاس نیست که یک قمار و سرگرمی کاملاً قانونی ارائه میکند! قمار انجام شده توسط والاستریت تأثیری به شدت منفی بر اکثریت جامعه میگذارد. شاید آنها در قمار خود همهی پولشان را در عرض یکی دو شب نبازند اما زمانی که آنها میبازند و بازی تمام میشود، بیکاری و اثرات منفی آن جامعه را فرا میگیرد.»
لابیگری در بدنه سیاسی دولت امریکا
ژوزف استیگلیتز Joseph Stiglitz از وجود یک لابی در کنگرهی آمریکا خبر میدهد و این پرسش را مطرح میکند که: «آیا در یک دموکراسی خجالتآور نیست اگر گروهی از شرکتها اعلام کنند که منافع آنها بر منافع ملی ارجحیت دارد؟ پس جای تعجبی باقی نمیماند که پشتیبانی از مبارزات انتخاباتی و لابیگری بخشی از سیاست آمریکا شده است؛ بله دموکراسی ما فروپاشیده است.»
در سال ۱۹۰۰ «جنبش حق رأی برابر» نظامی را که در آن رأی سرمایهداران از وزن بیشتری برخوردار بود برانداخت اما اکنون لابیها وضعیت را به روال سابق برگرداندهاند و سیستم سیاسی آمریکا را در خدمت منافع اغنیا قرار دادهاند.
ابر دزد
گلدمن ساکس بزرگترین شرکت چند ملیتی خدمات مالی و بانکداری است که بخش عمدهی فعالیتهای آن بر ارائهی خدمات بانکداری، سرمایهگذاری و همچنین مبادله اوراق بهادار متمرکز میباشد. بسیاری از مدیران آن تبدیل به مدیران ارشد بانک مرکزی و دولت میگردند. در سال ۲۰۰۸ و یک ماه قبل از فروپاشی بازار سهام، گلدمن ساکس به عنوان ستون فقراتِ بازار موقعیت خود را از یک بانک سرمایهگذار به بانک تجاری تغییر داد زیرا در مقام بانک تجاری شامل کمکها و یارانههای دولتی میگردید. در سال ۲۰۰۷ میلیاردرهای گلدمن ساکس با فروش گستردهی اوراق قرضه در مدت زمان کوتاهی توانستند سود زیادی کسب کنند. این در حالی بود که آنها بدون هیچ مجازاتی دزدیهای خود را زیرسبیلی رد میکردند.
بحران فراتر از اقتصاد است
اما وجود این بحرانها در اقتصاد از کجا نشأت میگیرد؟ آیا صرفاً به ضعف ساختار اقتصادی مربوط میشود؟
مستند قصد دارد دلیل این امر را فراتر ببرد و تا حدودی چهرهی ساختار اقتصادی را تطهیر کند. از آنجایی که روال مستند به گونهای است که در پی بازگشت به همان سیستم اقتصاد کلاسیک است، لذا کار تطهیر را از پدر مکتب کلاسیک یعنی آدام اسمیت Adam Smith شروع میکند و میگوید:
…آموزههای آدام اسمیت توسط دلالان اقتصادی تحریف شدهاند! مثلا لرد گریفیت Lord Griffith که از طرفداران ایندیویژوالیسم است معتقد است که پولدار شدن بانکها باعث پولدار شدن همهی مردم میشود و این عمل طبق فرآیندی صورت میگیرد که در علم اقتصاد به «نشت تدریجی» trickle down economics شناخته میشود
اما ژوزف استیگلیتز Joseph Stiglitz انگشت اتهام را به سمت ساختار سیاسی نشانه میرود و ادعا میکند که این سیستم سیاسی غرب است که به طرز بدی فروپاشیده است. علت هم از نظر او این است که کمپینهای انتخاباتی بر اساس حمایت لابیها شکل میگیرند و به نظر او و خیلی از افراد دیگر، تنها راه چاره اصلاح ساختار سیاسی است.
بخش سوم: تروریسم
سرکردههای جهان غرب بهدروغ اعلام میکنند که جنگهایی نظیر عراق، افغانستان و پاکستان جزئی از تعهدات اخلاقی آنها بوده است! و آنها برای از بین بردن تروریسم و حمایت از مردمی که مورد ظلم قرارگرفتهاند دامن خود را به جنگ آلودهاند. مستند در این بخش به افشای این دروغ بزرگ میپردازد و پرده از چهرهی بهرهبرداران واقعی جنگها برمیدارد:
صنایع اسلحهسازی و تجهیزات جنگی
ارتش آمریکا بهخصوص صنایع اسلحهسازی و تجهیزات جنگی بیش از سایر بخشها از سیاست خارجی آمریکا نفع برده است. لرد احمد بر این باور است که جنگهایی که آمریکاییها به بهانهی تروریسم راهاندازی کردهاند بیشتر موجب گسترش تروریسم میشود که این خود موجب افزایش سود شرکتهای اسلحهسازی خواهد شد.
شرکتهای دخیل در بازسازی مناطق جنگی
دلیل اصلی وام دادن دولتهای امپریالیستی به کشورهای در حال توسعه چیست؟
جان پرکینز این سؤال را اینگونه پاسخ میدهد: تروریستهای اقتصادی غربی توانستهاند یک امپریالیسم بینالمللی را بدون بهکارگیری ارتشهایشان به وجود بیاورند. آنها معمولاً به کشورهایی از جهان سوم کمک میکنند که شرکتهایشان در آن کشورها طمع مواد خامی همانند نفت را در سر دارند.
بانک جهانی و توابعش، به کشور مورد هجوم، وامهای بزرگی را میدهند که توان بازپرداخت آن را ندارد. این وام به دست متقاضیان اصلی آن یعنی افراد بومی نمیرسد، بلکه به شرکتهای بزرگ و فعال در بخش زیرساختها میرسد که در بخش راهسازی، ساخت نیروگاهها و گسترش پارکهای صنعتی مشغول به کار هستند. سود این وامها نیز تنها به اقلیت سرمایهدار و ابرشرکتهای غربی میرسد و اکثریت مردم از آن بیبهرهاند.
اما واقعاً منظور از کلمهی تروریسم که آمریکا به بهانهی آن دستهای از این کشورها را مورد هجوم قرار میدهد چیست؟ آیا نمیتوان شرکتهای سفتهباز و سیاستمداران غربی را نیز تروریست نامید؟
نوام چامسکی کودتایی را که آمریکا در شیلی بر مبنای تفکرات میلتون فریدمن صورت داد را بهمراتب بزرگتر از حمله تروریستی سال ۲۰۰۱ به برجهای دوقلو میداند.
نوامی کلاین نیز در کتاب خود با عنوان «دکترین شوک» پدیدهای که نوام چامسکی از آن یاد میکند را بهطور کامل شرح میدهد. وی عنوان میکند که اَبَرشرکتها از شوک به وجود آمده در اثر حوادثی که ساختهی دست بشر است همچون جنگ، حملههای تروریستی، کودتا و یا حوادث طبیعی که در کشورهای مختلف رخ میدهد، سوءاستفاده کرده و دست به ایجاد تغییرات رادیکال سیاسی و اقتصادی در این کشورها میزنند.
«کلاین در این کتاب دربارهی اجرای برنامههای نولیبرالی در عرصهی اقتصاد
با استفاده از شوک ناشی از فجایع طبیعی، بحرانهای سیاسی، کودتاها و جنگها صحبت میکند.»
درنهایت در این فراز از مستند اینگونه نتیجهگیری میشود که گسترش این نابرابریهای اقتصادی، مانع از خشکاندن ریشههای تروریسم میشود و جنگ علیه تروریسم زمانی به نتیجه خواهد رسید که ساختار اقتصادی غرب اصلاح گردد. اگر بانکها زیرساختها و قراردادهای وام را تنها به خاطر سودپرستی تنظیم کنند این امر موجب صدوربیعدالتی به جهان خواهد شد، میلیونها نفر از خانه و کاشانه خود آواره شده و تروریسم هم رونق خود را خواهد داشت.
بخش چهارم: منابع طبیعی
استدلالی که در این فراز از مستند مطرح میشود این است که افزایش رفاه، بالا بودن امید به زندگی و خوشبختی، نه تنها به رشد اقتصادی و مصرف بیشتر از منابع طبیعی و مصنوعات بشری ارتباطی ندارد بلکه کمبود منابعی که تاکنون برای داشتن رفاه بیشتر، بیمهابا مصرف شده، در حال از بین بردن رفاه است!
دیوید کورتن در بخشی از کتاب خود با عنوان سرمایه داری فردا به نتیجهی تحقیقات اِد داینر و همکارانش در دانشگاه ایلینویز اشاره میکند. آنها سطح رضایت از زندگی را در میان گروههایی با امکانات مالی بسیار متفاوت سنجیدهاند و نتایج آن را بر اساس یک مقیاس ۷ امتیازی ارائه دادهاند.
«کورتن در کتاب خود سعی در بیان این مطلب دارد که افزایش رفاه، بالا بودن امید به زندگی و خوشبختی،
به رشد اقتصادی و مصرف بیشتر از منابع طبیعی و مصنوعات بشری ارتباطی ندارد.»
کورتن نتایج تحقیقات آنها را اینگونه بیان میکند:
گروهی از پاسخدهندگان شامل ثروتمندترین آمریکاییهای مجله فوربس، بهطور متوسط امتیاز ۸/۵ را کسب کردند. پس پول شادکامی میآورد – دستکم وقتی در بالاترین نقطه این سلسله مراتب ایستادهاید.
در مقابل سه گروه دیگر که حائز بیشترین امتیاز شدند، از بین گروههایی بودند که سبک زندگیشان متعادل، مساوات خواه و تقویتکنندهی همبستگی اجتماعی است:
آمیشهای پنسیلوانیا (۸/۵ امتیاز) که اسب را به ماشین و تراکتور ترجیح میدهند؛ اینوئیتهای پنسیلوانیای شمالی (۸/۵ امتیاز) که جزء بومیان شکارچی و ماهیگیرند؛ و ماساییها (۷/۵ امتیاز) که مردم گلهدار سنتی در آفریقای شرقیاند که بدون برق و آب لولهکشی در کلبهای که با تاپالهی خشکشدهی گاو تزئین شده زندگی میکنند. اینها جوامعی هستند که در آنها مردم حامی یکدیگرند، منابع را به اشتراک میگذارند و انحصارطلبی اقتصادی در سطح حداقلی قرار دارد.
امروزه منابع نفتی و فلزات معدنی بهشدت رو به کاهش است و البته این پایان ماجرا نیست. ۴۰ درصد از زمینهای کشاورزی هم بهشدت فقیرتر شدهاند و کاهش محصولات کشاورزی در جهان به شکل نامنظمی ادامه دارد. فرسودگی و کمبود شدید منابع طبیعی شاید بدتر از تهدید زیستمحیطی گرمایش کره زمین باشد.
«رشد روزافزون مصرف انرژی یکی از دلایل عمدهی کاهش منابع در جهان»
لارنس ویلکرسون رئیس کارکنان کالین پاول (وزیر امور خارجه سابق آمریکا) میگوید که: بر طبق پیشبینیهای سازمان ملل در جهانی با ۹ میلیارد جمعیت ملتها بر سرِ زمینهای حاصلخیز کشاورزی، سوختهای فسیلی، آب و دیگر منابع باارزش به جان هم خواهند افتاد.
در ادامهی روند نقد اقتصاد نئوکلاسیک، مبانی فکری غلط این اقتصاد است که به عنوان ریشهی بحرانِ به پایان رسیدن منابع طبیعی معرفی میگردد.
در اقتصادی که امروزه حاکم است، تنها به مقایسه، رقابت و منافع شخصی اهمیت داده میشود، درحالیکه با نگاهی به گذشته درخواهیم یافت که بشر تنها در سایه همکاری با یکدیگر بوده که پیشرفت را تجربه نموده است. ما باید از جهانیشدن بهسوی محلی شدن و بومیگرایی برویم تا اقتصاد، فرهنگ و نیازهای مشترکمان محقق و برآورده شوند. همین مشارکت و همدلی است که در کنار انجام فعالیتهایی مسئولانه، به تولیدی هدفمند منجر میشود و درنهایت با ایجاد یک زندگی که بر مصرفگرایی متمرکز نباشد، انسان سعادتمندتر میگردد.
«کانسیومرکراسی و برندیسم
که بلای جان مدرنیته امروز است ریشه در نوع نگاه آنها به انسان دارد.»
ویلکینسون معتقد است مصرفگرایی با مقایسه و رقابت با دیگران دامن زده میشود و این همان احساس حسادت به چیزی است که دیگران مصرف میکنند. درواقع کالاها دلال روابط بین ما و سایر انسانها میشوند.(چیزی که ما آن را چشموهمچشمی مینامیم.)
استفن بزروچکا پزشک و استاد دانشکدهی سلامت عمومی دانشگاه واشنگتن در همین باره میگوید:
«هرچه شکاف درآمد یا ثروت در جامعه بزرگتر باشد، احساس عقبماندگی بیشتری کرده و برای جبران آن سختتر کار میکنیم. در چنین شرایطی سعی میکنیم تا خود را با این معیار که چه مبلغی میتوانیم بدست آوریم و چه چیزی میتوانیم با آن بخریم، ارزشگذاری میکنیم. مقایسهی حسرت آلود وضعیت خود با دیگران (و افزون بر آن با کسانی که رسانهها بهعنوان الگو معرفی میکنند) این رویکرد ما را تقویت میکنند.
بهجای آنکه در پی تحقق نیازهای واقعی خود باشیم، هر آنچه را ثروتمندان دارند میخواهیم داشته باشیم!… اگر ما بیشازاندازه کار میکنیم ازاینروست که تلاش داریم تا به آشنایان پولدار (یا شاید بیل گیتس) برسیم؛ بدین ترتیب بر روی نردبان اختلاف طبقاتی قرار میگیریم و این امر بهخودیخود و مستقل از عوامل دیگر سلامت جسمی و روحی ما را به خطر میاندازد.»
منبع مقاله: وب سایت کدآمایی
عضویت در تیم ترجمه و زیرنویس تالار بیداری اندیشه
"استفاده و تکثیر از این مستند بلا مانع است"
منبع:
http://forum.bidari-andishe.ir/thread-36837.html