0

باران

 
rain555
rain555
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1388 
تعداد پست ها : 114
محل سکونت : کرمانشاه

باران

سهراب گفتي:

چشمها را بايد شست...

شستم ولي...

گفتي:

جور ديگر بايد ديد

ديدم ولي... 
 
گفتي:

زير باران بايد رفت...


رفتم ولي...
 
 
...... 
 
او نه چشمهاي خيس و شسته ام را...

نه نگاه ديگرم را ...

 

هيچ كدام را نديد!!!

 

فقط در زير باران با طعنه اي خنديد و گفت:

 

"ديوانه باران نديده !!!!!!!!"
 
 

...........

بلنداي آسمان جايگاه ماست.
پنج شنبه 12 شهریور 1388  2:42 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها