0

اثبات كنيد كه ولايت حضرت علي ابن ابي الطالب بر حق است.

 
alirezaHmzezadh
alirezaHmzezadh
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : بهمن 1392 
تعداد پست ها : 2471
محل سکونت : اصفهان

اثبات كنيد كه ولايت حضرت علي ابن ابي الطالب بر حق است.

بسم تعالي

عزيزان و كساني كه تا بحال وارد گفت وگو با پيروان ديگر مذاهب شده اند و با آنها در مورد ولايت علي (ع) صحبت كرده اند لطفا صحبت هاي خود را براي ما بيان كنند.

و كساني كه مقالات يا آيات و احاديثي با ذكر منبع  در مورد ولايت علي(ع) را  مي توانند در اين تاپيك براي ما وتمام مسلمانان اعم از شيعه و سني و غيره ذكر كنند از آنها

خوشحال مي شويم.

باتشكر

خداوندا من در کلبه حقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرشه کبریایی خود نداری! من خدایی چون تو دارم و تو چون خودی نداری!

تالار های اسلام شناسی وشیعه شناسی

 

 

شنبه 27 اردیبهشت 1393  3:10 PM
تشکرات از این پست
khodaeem1 sayyed13737373
alirezaHmzezadh
alirezaHmzezadh
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : بهمن 1392 
تعداد پست ها : 2471
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اثبات كنيد كه ولايت حضرت علي ابن ابي الطالب بر حق است.

 

مطلبی زیبا و خواندنی پیرامون مبحث اثبات ولایت امیرالمومنین با مدارک و اسناد معتبر از کتب اهل سنت

 

در میان اهل سنت آیه ۲۹ سوره فتح{۱} به عنوان سندی است محکم برای اثبات خلافت ابوبکر و اعتقاد دارند که این آیه صریحاً علی ابن ابی طالب (ع) را خلیفه چهارم معرفی میکند. آن ها بر این عقیده اند که در آیه مراد از (الَّذِینَ مَعَهُ) یار غار یعنی ابوبکر است،منظور از (أَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ) عمر ابن خطاب است زیرا او بوده که همواره با کفار با شدت برخورد میکرده و مراد از (رُحَماءُ بَیْنَهُمْ )خلیفه رحم دل و مهربان،عثمان است و بلاخره علی (ع) را مصداق (سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ) میدانند.

اولا هیچ یک از علمای مشهور اهل سنت چنین شأن نزولی را برای این آیه ذکر نکرده اند

ثانیا اگر این آیه دلیل خلافت ابوبکر و عمر بود بعد از رحلت پیامبر ، نه یک بار بلکه صد بار مورد استناد ابوبکر و عمر قرار میگرفت!

ثالثا این تفسیر آیه از لحاظ ادبی نیز مشکل دارد، برای شخص متهبر در ادبیات عرب صیاق آیه هاکی از آن است که این صفات مربوط به یک نفر است نه چهار نفر.

حال اگر آن یک نفر علی ابن ابی طالب(ع) باشد هیچ یک از اشکالات مطرح نمی شود.

صفات مذکور در این آیه مختص امیر مؤمنان علی (ع) است

محمد بن یوسف گنجی شافعی می گوید{۲}: ۳۰۰ آیه از قرآن کریم در شأن علی (ع) نازل شده است. او مینویسد علت اینکه رسول الله (ص) علی را تشبیه به نوح کرده است این است که او أَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ بود و نسبت به مؤمنان مهربان بود،همچنان که خدای مهربان او را در این آیه با این صفات وصف کرده است.

حال آیا الَّذِینَ مَعَهُ در وصف ابوبکر است؟

جالب است بدانید که ابوبکر به صورت تصادفی با پیامبر همراه شد{۳} البته اگر این تصادف را هم در نظر نگیریم همراهی پیامبر برای چند روز قابل مقایسه با همراهی دائمی و مادام العمر نیست! علی (ع) از زمان طفولیت همراه رسول خدا بود و توسط ایشان تربیت شد. آن زمان که خلفای سه گانه بت می پرستیدند علی (ع) همراه پیامبر بود و ایشان را یاری می کرد! او اولین مردی است که به پیامبر (ص) ایمان آورد در حالی که فقط ۱۳ سال داشت.{۴}

پس علی (ع) در ایمان از خلفای سه گانه سبقت داشته! برای آن دسته از اهل سنت که عقیده دارند ایمان یک پیر ورزیده بالاتر از ایمان یک طفل نا بالغ است باید عرض کنم که اولا ایمان علی (ع) در سن ۱۳ سالگی به دعوت رسول خدا (ص) بوده ، حال آیا رسول خدا نمی دانسته که بر طفل نا بالغ تکلیفی نیست؟ انسان فکور و فهیم میداند که آن حضرت علی (ع) را لایق میدانسته وگرنه چنین کاری را نمیکرد. در ضمن ملاک پذیرش ایمان بلوغ عقلی است نه بلوغ سنی. ایمان علی در کودکی نشانه ی کمال عقل اوست زیرا ابلاغ پیام الهی به یک خردسال در شأن پیامبر نیست. همین نکته را پیامبر بسیار یاد میکرد و حضرت علی (ع) نیز سبقت در ایمان را ار فضائل بارز خود معرفی میکرد.

ایمان امیرالمؤمنین علی (ع) از فطرت بود چنانکه حافظ ابونعیم اصفهانی در ( ما نزل القرآن فی علی ) و میر سید علی همدانی در مودة القربی از ابن عباس نقل کرده اند که :

سوگند به خدا ایمان نیاورد احدی از عباد [یعنی از امت] مگر آنکه بر بت ستایش نموده بود مگر علی ابن ابی طالب که آن حضرت ایمان آورد به خدا و قبول اسلام نمود بدون آنکه به صنم و بت ستایش کرده باشد. {۵}

حال برای روشن تر شدن برتری علی (ع) بر خلفای سه گانه بسراغ حدیثی از جانب رسول خدا میرویم که میفرماید:

اگر ایمان علی با ایمان امت مقایسه شود ایمان علی بر ایمان امت تا روز قیامت برتری خواهد داشت.{۶}

روشن است که علی (ع) بر خلفای سه گانه کاملا برتری دارد و تنها اوست که می تواند مصداق این آیه شریفه باشد


پی نوشت :

۱- بِسمِ اللهِ الرَّحمانِ الرَّحیمِ

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذالِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفّارَ وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً (۲۹)

محمد فرستاده خداست; و کسانى که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند; پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مى بینى در حالى که همواره فضل و رضاى خدا را مى طلبند; نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است; این توصیف آنان در تورات است و توصیف آنان در انجیل، همانند زراعتى است که جوانه اش را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پاى خود ایستاده است و به قدرى نمو و رشد کرده که زارعان را به شگفتى وا مى دارد; این براى آن است که کافران را به خشم آورد! و کسانى از آنها را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند، خداوند وعده آمرزش و پاداش عظیمى داده است.

۲- کفایت الطالب/ باب ۱۳ / محمد بن یوسف گنجی شافعی

کان شدیدا علی الکافرین رؤفا بالمؤمنین کما وصفه الله تعالی فی القرآن بقوله و الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ

۳- بنابر آنچه طبری در جز سیم تاریخ خود نوشته ابوبکر از حرکت آن حضرت خبر نداشته بلکه وقتی نزد علی(ع) رفت و از حال آن حضرت جویا شد علی (ع) فرمود به غار رفته اند اگر کاری داری نزد آن حضرت بشتاب. ابوبکر شتابان رفت و در وسط راه به آن حضرت رسید و به ناچار به اتفاق آن حضرت رقتند. پس معلوم می شود که آن حضرت او را با خود نبرده بلکه او بی اجازه رفت و با آن حضرت همراه شد.

همچنین شیخ ابوالقاسم ابن صباغ از مشاهیر علما اهل سنت در کتاب النور و البرهان در حالات رسول خدا از محمد بن اسحق از حسان بن ثابت انصاری روایت نموده که قبل از هجرت آن حضرت جهت عمره به مکه رفتم و دیدم که کفار قریش سب و قذف می نمایند اصحاب آن حضرت را در همان اوان

امر رسول الله صلی علیه و آله علیا فنام فی فراشه و خشی من ابن ابی قحافه ان یدلهم علیه فاخده معه و مضی الی الغار

امر رسول خدا علی را که در فراش آن حضرت بخوابد و خوف داشت از این که ابی بکر کفار را دلالت و راهنمایی کند برسول خدا، پس او را مصائب خود قرار داده و بجانب غار روانه شدند.

۴- بخاری و مسلم در صحیحین/امام احمد حنبل در مسند/ابن عبدالبر در ص ۳۲ جلد استیعاب/ابوعبدالرحمن نسائی خصائص العلوی/سبط ابن جوزی در ص ۶۳ تذکره/شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب ۱۲ ینابیع الموده/ ترمذی و مسلم و محمد بن طلحه شافعی در فصل اول مطالب السول / ابن ابی الحدید در ص ۲۵۸ جلد سیم شرح نهج البلاغه/ ترمذی در ص ۲۱۴ جلد دوم جامع / حموینی در فرائد / میر سید علی همدانی در موده القربی/ ابن حجر (که بسیار متعصب است) در صواعق نقل نموده اند که :

بعث النبی فی بوم الاثنین و آمن علی یوم الثلاب

پیامبر روز دوشنبه مبعوث بر رسالت شد و علی سه شنبه ایمان آورد

و نیز آورده اند که :بعث النبی فی بوم الاثنین و صلی علی معه یوم الثلاث انه اول من آمن برسول الله من الذکور

پیامبر روز دوشنبه مبعوث بر رسالت شد و علی سه شنبه با او نماز گذارد او اولین مردی بود که ایمان اورد به رسول الله (ص)

۵- والله ما من عبد آمن بالله الا و قد عبد الصنم الا علی بن ابی طالب فانه آمن بالله من غیر ان یعبد صنما

۶-ابن منزالی شافعی در فضائل و امام احمد ابن حنبل در مسند و خطیب خوارزمی در مناقب و سلیمان بلخی حنفی در ینابیع از رسول خدا نقل کرده اند که :لو وزن ایمان علی و ایمان امتی لرجح ایمان علی علی ایمان امتی الی یوم القیامه

خداوندا من در کلبه حقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرشه کبریایی خود نداری! من خدایی چون تو دارم و تو چون خودی نداری!

تالار های اسلام شناسی وشیعه شناسی

 

 

شنبه 27 اردیبهشت 1393  3:15 PM
تشکرات از این پست
khodaeem1 sayyed13737373
alirezaHmzezadh
alirezaHmzezadh
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : بهمن 1392 
تعداد پست ها : 2471
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اثبات كنيد كه ولايت حضرت علي ابن ابي الطالب بر حق است.

 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

 

 

 

1) امام حسين (ع) نقل نموده كه پيغمبر اكرم (ص) فرمودند: «اگر تمام آنچه كه درباره علي (ع) نازل شده است را بيان كنم قدم بر هر جايي بگذارد، مردم خاك زير پايش را (به عنوان تبرك و شفاء) به آب ريخته و مي‌نوشند.»

 

2) پيامبر اكرم (ص) فرمودند: «هركس بخواهد به آدم از لحاظ دانش او و به نوح از لحاظ تقوايش نگاه كند و به ابراهيم از نظر بردباري و اخلاقش و به موسي از جهت هيبتش و به عيسي از لحاظ عبادتش بنگرد، پس به علي بن ابي‌طالب (ع) نگاه كند.»

 

3) رسول خدا (ص) فرمود: «دست من و دست علي در عدالت مساوي است.»

 

4) ابن مسعود نقل مي‌كند كه پيامبر (ص) فرمودند: «حكمت ده قسم است كه نه قسمت آن به علي (ع) داده شده و يك قسمت بقيه‌اش بين تمامي مردم تقسيم شده است.

در ادامه حديث ابن عباس نقل مي‌كند كه: به خدا سوگند در اين يك دهم نيز علي با مردم شريك است.»

 

5) ابوهريره از پيامبر اكرم (ص) نقل مي‌كند كه فرمودند: «در پاي عرش نوشته بود لا اله الا الله وحده لا شريك له محمد عبدي و رسولي، ايدتة بعلي. معبودي جز خداي يگانه نيست و شريكي ندارد. محمد (ص) بنده و پيامبر من بوده و او را به وسيله علي (ع) ياري نمودم.»

 

6) عمر بن حمق نقل مي‌كند كه پيامبر اكرم (ص) به من فرمودند: آيا مي‌خواهي ستون بهشت را ببيني؟ عرض كردم آري. آنگاه حضرت علي (ع) وارد شدند، پيامبر اكرم (ص) فرمودند: او و خاندانش ستون بهشت مي‌باشند.

 

7) پيامبر اكرم (ص) به علي (ع) فرمودند: «خوش آمدي اي سرور مسلمانان متقيان.»

 

8) انس بن مالك نقل مي‌كند كه روزي نزد پيامبر اكرم (ص) نشسته بودم كه علي بن ابي‌طالب (ع) وارد شد، پيامبر اكرم (ص) فرمودند: «من و اين مرد (علي) حجت خدا بر مخلوقات هستيم.»

 

9) عطيه نقل مي‌كند كه به نزد جابربن عبدالله رفتيم در حالي كه پير شده بود، پرسيدم: ما را درباره علي‌بن ابي‌طالب (ع) خبر بده. پس ابروهايش را بلند كرد و گفت: «ذلك خيرٌ البشر». علي (ع) بهترين خلق خداست.

 

10) حذيفه نقل كرده كه پيامبر اكرم (ص) فرمودند: علي (ع) بهترين خلق خدا بوده و هر كس منكر شود كافر است.

 

11) ابورافع از پدرش از جدش از رسول خدا (ص) نقل مي‌كند كه به علي‌بن ابي‌طالب (ع) فرمودند: «انت خير امتي في الدنيا و الاخرة». تو بهترين فرد امت من در دنيا و آخرت هستي.

 

12) بُريده از پيامبر (ص) نقل مي‌كند كه به حضرت زهرا (س) فرمودند: همسر تو بهترين فرد امت من بوده و در اسلام از همه سابقه‌دارتر و در علم از همه ارزشمندتر است.

 

13) از حذيفه درباره علي (ع) سوال شد، گفت: علي (ع) بهترين فرد اين امت بعد از پيامبر اكرم (ص) است و كسي جز منافق در ان شك نمي‌كند.

 

14) ابوسعيد خدري به نقل از سلمان مي‌گويد كه پيامبر اكرم (ص) مرا ديده و صدا نموده فرمودند: تو امروز شاهد باش كه علي بهترين و بالاترين فرد است.

 

15) عطاء گويد از عايشه درباره حضرت علي (ع) پرسيدم، او گفت: علي بهترين فرد است و كسي جز كافر در اين شك ندارد.

 

16) جابر بن عبدالله نقل مي‌كند رسول خدا (ص) فرمودند: «حق علي‌بن ابي‌طالب (ع) بر مردم مثل حق پدر بر فرزندانش مي‌باشد.»

 

17) ابوذر نقل مي‌كند كه پيامبر (ص) فرمودند: «در كنار حوض كوثر پرچم اميرالمؤمنين و پيشواي روسفيدان بر من وارد مي‌شود و من بپا مي‌خيزم و دست او را مي‌گيرم و چهره و صورت يارانش سپيد مي‌گردد.»

 

18) انس بن مالك نقل مي‌كند پيامبر اكرم (ص) به علي (ع) فرمودند: «تو رساننده رسالت من و انجام دهنده عهد من و رساننده صداي من به مردم هستي و كتاب خدا را در جهاتي كه مردم نمي‌دانند در بين آنها تعليم مي‌دهي.»

 

19) جابر بن عبدالله انصاري نقل مي‌كند كه رسول خدا (ص) فرمودند: «بر سر در بهشت، دو هزار سال پيش از خلقت آسمان و زمين نوشته شده است معبودي جز خدا نيست، محمد پيامبر خداست، علي از جانب خدا ولي مردم و برادر رسول خداست.»

 

20) عايشه نقل مي‌كند كه رسول خدا (ص) فرمودند: «حق با علي (ع) است، او به هر سو بگردد حق در همان سو مي‌باشد.»

 

21) رسول خدا (ص) فرمودند: «علي (ع) همراه حق و حق همراه علي (ع) است.

 

22) ام سلمه نقل مي‌كند كه رسول خدا (ص) فرمودند: «علي (ع) همراه حق و حق همراه علي (ع) است، از هم جدا نمي‌شوند تا هنگامي كه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.»

 

23) ابن عباس نقل مي‌كند كه پيامبر اكرم (ص) فرمودند: «هر آيه‌اي كه در قرآن با جمله "اي افراد با ايمان" آغاز گرديده، علي در بالاترين مرتبه و در مقام پيشوايي آنان است.»

 

24) رسول خدا (ص) فرمودند: «من خانه حكمت هستم و علي درب آن است.»

 

25) رسول خدا (ص) فرمودند: «معرفت آل محمد سبب نجات از آتش دوزخ و دوستي آل محمد (ص) سبب گذشتن از صراط و ولايت آل محمد امان از جميع عذاب‌هاست.»

 

26) رسول خدا فرمودند: «كسي كه علي (ع) را برنجاند خداي تعالي او را در قيامت يهودي يا نصراني محشور مي‌كند.»

 

27) ابن عباس نقل مي‌كند كه رسول خدا (ص) فرمودند: «من ترازوي علمم و علي (ع) هر دو كفه‌ي آن و حسن (ع) و حسين (ع) رشته‌ها و فاطمه (س) آويزه و ديگر امامان عمود آن، وزن كرده مي‌شود با اين ترازو اعمال دوستان و دشمنان ما.»

 

28) رسول خدا (ص) فرمودند: «علي (ع) را سبّ نكنيد و بد نگوئيد كه او ممسوس است در ذات خدا.»

 

29) انس بن مالك نقل مي‌كند كه رسول خدا (ص) فرمودند: «سرنامه‌ي اعمال مؤمن، دوستي علي‌بن ابي‌طالب (ع) است.»

 

30) ابوذر غفاري نقل مي‌كند كه رسول خدا (ص) فرمودند: «علي (ع) باب علم من است و بيان كننده است براي امت من به چيزي كه فرستاده شده‌ام براي آن (احكام الهي) بعد از من، دوستي او ايمان و دشمني او نفاق است و نظر به سوي او با مهرباني و دوستي او عبادت است.»

 

31) رسول خدا (ص) فرمودند: «عهد كرده با من پروردگار من اين را كه مقبول نيست ايمان هيچ بنده‌اي مگر به محبت اهل بيت من.»

 

32) رسول خدا (ص) درباره‌ي علي (ع)، فاطمه (س)، حسن (ع) و حسين (ع) فرمودند: «من جنگ كننده‌ام با كسي كه با ايشان بجنگد و صلح كننده‌ام با كسي كه با ايشان صلح كند.»

 

33) رسول خدا (ص) فرمودند: «دوست بداريد اي مؤمنان خداي را به جهت آنكه پرورش داده است شما را از نعمت و دوست بداريد مرا به محبّت خدا و دوست بداريد اهل بيت مرا به دوستي من.»

 

34) زيد بن ارقم روايت مي‌كند كه رسول خدا (ص) فرمودند: «هر كس كه مي‌خواهد به حبل المتين الهي چنگ زده و تمسك جويد هر آينه بايد علي (ع) و فرزندانش را دوست بدارد.»

 

35) رسول خدا (ص) فرمودند: «خداوند متعال از نور روي علي‌بن ابي‌طالب (ع) هفتاد هزار فرشته آفريده است كه براي او و دوستانش تا قيامت استغفار مي‌كنند.»

 

36) رسول خدا (ص) فرمودند: «دشمني علي (ع) كفر است و بغض بني‌هاشم نفاق است.»

 

37) رسول (ص) فرمودند: «يا علي (ع) دشمن ندارد تو را از انصار مگر كسي كه اصل او يهودي باشد.»

 

38) رسول خدا (ص) فرمودند: «سبك نشماريد دوستان و پيروان علي (ع) را، به درستي كه مردي از ايشان اگر درخواست كند گناهان جمعي به اندازه‌ي قبيله ربيعه و مضّر بخشوده خواهد شد.»

 

39) رسول خدا (ص) فرمودند: «سوگند به آن خدايي كه مرا به حق برانگيخت، ملائكه استغفار و طلب آمرزش مي‌نمايند براي علي (ع) و بر او و بر پيروانش مهربان‌تر از پدر و مادر بر فرزند خود هستند.»

 

40) رسول خدا (ص) فرمودند: «اي مردم، علي (ع) را دوست بداريد به درستي كه خداي متعال دوست مي‌دارد او را، و از او حياء كنيد به درستي كه خداوند متعال از وي حياء مي‌نمايد.»

 


 

پي‌نوشت:

1. اخطب الخطباء خوارزمي در مناقب نقل مي‌كند.

2. ذخائرالعقبي ص93 و 94؛ كفايةالطالب ص46؛ البدايه ج7 ص356؛ تفسير بزرگ رازي ج2 ص288 در آيه مباهله

3. كنزالعمال ج6 ص153 حديث 2539

4. مناقب خوارزمي ص49؛ حليه الاولياء ج1 ص65؛ البدايه و النهايه ج7 ص359؛ كنزالعمال ج6 ص154

5. كنزالعمال ج6 ص158؛ مقتل الحسين خوارزمي ج1 ص37؛ ذخائر العقبي ص69

6. وسيله المتعبدين

7. حليه الاولياء ج1 ص66؛ كنزالعمال ج6 ص157

8. كنزالعمال ج6 ص153 به نقل از جابرابن عبدالله انصاري؛ مستدرك الصحيحين حاكم نيشابوري

9. كنزالعمال ج6 ص159؛ كنوز الحقايق ماوي پاورقي ص21؛ جامر الصغير سيوطي ج2

10. ذخائرالعقبي ص96؛ ينابيع الموده ص346

11. خطيب خوارزمي در مناقب باب9 ص63

12. خطيب خوارزمي در مناقب نقل مي‌كند

13. مشكل الاثار طحاوي ج1 ص50؛ كنزالعمال ج6 ص153

14. مناقب خوارزمي باب 9 ص63؛ نزهه المجالس صفوري ج2 ص183؛ مسنداحمد بن حنبل ج5 ص26 و ص31

15. فرائد المسطين ج1 باب 31؛ الدّر المنثور ج6 ص379؛ تفسير طبري ج30 ص146؛ الصواعق المحرقه ص99

16. كفايه الطالب ص134؛ فرائد المسطين ج1 باب55؛ مناقب خطيب خوارزمي ص214

17. گنجي شافعي در كتاب كفايه الطالب نقل نموده است

18.حليه الاولياء ابونعيم ج1 ص63؛ كفايه الطالب گنجي شافعي ص93؛ مقتل الحسين خوارزمي ج1

19. كنز العمال ج6 ص159؛ مناقب الخطيب خوارزمي؛ مناقب ابن مغازلي مالكي

20. فرائد المسطين ج1 باب36؛ كنز العمال ج6 ص156؛ نورالابصار شبلنجي ص73

21. الامامه و السياسه؛ كفايه الطالب ص318؛ مناقب خوارزمي

22. الامامه و السياسه ص67؛ كفايه الطالب ص318؛ مناقب خوارزمي

23.كفايه الطالب ص54؛ مناقب خوارزمي ص179 با اندكي اختلافي؛ مناقب ابن مردويه

24. صحيح ترمذي؛ كنزالعمال ج6 ص401

25. فصل الخطاب؛ معاني الاخبار؛ المناقب المرتضويه ص106

26. امام احمد بن حنبل در مسند؛ كشفي ترمذي در المناقب المرتضويه ص80

27. كشفي ترمذي در المناقب المرتضويه ص84

28. حليه الاولياء؛ كشفي ترمذي در المناقب الامرتضويه ص87 نقل كرده‌اند

29. مناقب خطيب بغدادي؛ الصواعق المحرقه؛ المناقب المرتضويه ص94

30. حليه الاولياء؛ المناقب المرتضويه كشفي ترمذي ص98

31.خلاصه المناقب؛ المناقب المرتضويه كشفي ترمذي ص103

32. صحيح ترمذي؛ المناقب المرتضويه كشفي ترمذي ص105

33. شرح مشكوه؛ نصاب الاخبار فصل الخطاب؛ هدايت السعداء؛ المناقب المرتضويه ص105

34.دستور الحقايق؛ المناقب المرتضويه ص109

35. بحر المعارف؛ مناقب خطيب بغدادي؛ المناقب المرتضويه ص109

36. المناقب المرتضويه ص111

37. المناقب المرتضويه ص112

38. المناقب المرتضويه ص112

39. المناقب المرتضويه ص119

40. المناقب المرتضويه ص120

 

خداوندا من در کلبه حقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرشه کبریایی خود نداری! من خدایی چون تو دارم و تو چون خودی نداری!

تالار های اسلام شناسی وشیعه شناسی

 

 

شنبه 27 اردیبهشت 1393  7:36 PM
تشکرات از این پست
khodaeem1 sayyed13737373
alirezaHmzezadh
alirezaHmzezadh
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : بهمن 1392 
تعداد پست ها : 2471
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اثبات كنيد كه ولايت حضرت علي ابن ابي الطالب بر حق است.

مقدمه:

به دنبال برنامه هاي جذاب حضرت آيت الله قزويني در شبکه ولايت در باره امامت، بينندگان عزيز اين شبکه درخواست کردند که اين مطالب به صورت خلاصه شده در سايت قرار گيرد تا آنان بتواند به راحتي از اين مطالب در مناظرات و مباحثات با مخالفان استفاده کنند.

بدين منظور بر آن شديم که مقاله ذيل تقديم شيعيان و دوست داران اهل بيت عصمت و طهارت شود.

در اين مقاله مختصر به چند مطلب اساسي پرداخته مي‌شود:

1. چرا مسلمان ها بايد درخصوص مذهب خود تحقيق کنيم؛

2. ادله شيعه براي بر حق بودن خود، چيست؟

3. ادله شيعه بر خلافت بلافصل اميرالمومنين طبق قرآن و تفاسير اهل سنت چيست؟

4. ادله شيعه بر خلافت بلافصل اميرالمومنين طبق سنت صحيح پيامبر (ص) چيست؟

5. ادله خلافت ابي بکر از ديدگاه اهل سنت چيست؟

چرا بايد از مذهب تحقيق كنيم؟

آيا تحقيق در باره مذهب ضروري است؟ چرا بايد مسلمانان در مذهب خود تحقيق کنند؟ مگر همه ما مسلمان نيستم و همه مسلمانان در صراط مستقيم الهي نيستند و به بهشت نخواهند رفت؟

در اين بخش به اين سؤال پاسخ داده خواهد شد.

بشارت خداوند به بندگاني که بهترين راه را انتخاب مي‌کنند

در قرآن کريم آيات متعددي وجود دارد که لزوم تحقيق و تفحص در عقيده را براي مسلمانان گوشزد مي‌کند که ما به جهت اختصار به يک آيه اشاره مي‌کنيم.

خداوند رحمن و رحيم در قرآن کريم مي‌فرمايد:

{فَبَشِّرْ عِبَادِي الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمْ اللهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الاَلْبَابِ}. الزمر: 17 – 18

بنابراين بندگان مرا بشارت ده، کساني که سخنان را مي‌شنوند و از نيکوترين آنها پيروي مي‌کنند، آنها کساني هستند که خدا هدايتشان کرده، و آنها خردمندانند.

لزوم تحقيق در مذهب، در روايات:

در روايات شيعه و سني نيز بر اين مطلب تأکيد شده است که هر مسلماني بايد در عقيده خود تحقيق کرده و بهترين راه و مذهب را بيابند و بر اساس آن زندگي نمايند که ما به يک روايت بسنده مي‌کنيم:

حديث افتراق امت به 73 فرقه

حديث افتراق امت، از احاديث متواتري است که شيعه و سني آن را در کتاب‌هاي خود با سندهاي صحيح نقل کرده‌اند؛ از جمله ترمذي در سنن خود آورده است که پيامبر (ص) فرمودند:

وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً....

قَالَ أَبُو عِيسَى: هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ غَرِيبٌ مُفَسَّرٌ.

سنن الترمذي: ج4، ص134 ح 2778.

وصحّحه الحاكم المستدرك: ج 1 ص 6

امت من به هفتاد سه فرقه تقسيم خواهد شد.

ترمذي از علماي بزرگ اهل سنت بعد از نقل حديث مي نويسد: سند روايت حسن (معتبر) است و حاكم نيشابوري هم بر صحت روايت شهادت مي دهد.

و يا در روايت ديگري ميفرمايد:

وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ مِلَّةً كُلُّهُمْ فِي النَّارِ إِلَّا مِلَّةً وَاحِدَةً.

سنن الترمذي: ج 4 ص 135 ح 2779.

امت من به هفتاد و سه فرقه تقسيم خواهد شد که تمام آنها اهل آتش جهنم هستند بجز يک فرقه.

از اين رو، بر ما لازم است راجع به مذهب صحيح و فرقه ناجيه در کلام رسول الله صلي الله عليه واله وسلم بحث و تحقيق بکنيم تا بتوانيم بهترين فرقه را انتخاب کرده و از آن پيروي کنيم.

أدله شيعه بر فرقه ناجيه بودن خود

تمام مذاهب اسلامي، ادعا کرده‌اند که آن‌ها فرقه ناجيه هستند و ديگران فرقه باطل. اما در اين ميان تنها مذهبي که براي اثبات ادعاي خود از قرآن و سنت؛ حتي از کتاب‌هاي مخالفان خود دليل و مدرک معتبر دارد، مذهب اماميه اثني عشريه است. هر چند که اين ادله بسيار گسترده است؛ اما به دليل اختصار تنها به چند دليل بسنده مي‌کنيم:

من مات بلا إمام مات ميتة جاهلية (هر کس بدون امام بميرد به مرگ جاهلي مرده است)

در صحيح مسلم از كتابهاي معتبر دست اول اهل سنت آمده که رسول خدا (ص) فرمود:

وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً.

 صحيح مسلم: ج 6 ص 22 ح 4686.

هرکس بميرد و بر گردن او بيعتي نباشد به مرگ جاهلي مرده است.

واحمد بن حبنل در مسند خود مي‌نويسد:

 من مات بغير إمام مات ميتة جاهلية.

مسند أحمد ج 4 96.

هرکس بدون امام بميرد به مرگ جاهلي مرده است.

تنها مذهبي که بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله امام زمان خود را مي‌شناسد و همواره بيعت يک امام مشخص را بر گردن داشته، مذهب اثني عشريه است؛ اما ساير مذاهب اين چنين نيستند.

خلفائي اثناعشر (جانشينان پيامبر صلي الله عليه واله وسلم دوازده نفر هستند)

شيعه و سني با سندهاي صحيح و متواتر نقل کرده‌اند که رسول خدا صلي الله عليه وآله بارها تأکيد کرده‌اند که جانشينان من تا قيامت تنها دوازده نفر خواهند بود؛ چنانچه مسلم در صحيح خود آورده است که رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود:

إِنَّ هَذَا الأَمْرَ لاَ يَنْقَضِي حَتَّى يَمْضِيَ فِيهِمُ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً.

 صحيح مسلم، ج6، ص3، ح4598.

اين امر (اسلام) منقضي نمي‌شود تا اينکه دوازده خليفه در بين آنها بگذرد (حکومت کند).

طبق اين روايت، خلفاي واقعي رسول خدا صلي الله عليه وآله تا زماني که اسلام هست، تنها دوازده نفر خواهند بود.

به غير از مذهب حقه اثني عشريه، هيچ مذهب ديگري نتوانسته‌اند، اين روايت را بر مذهب خود تطبيق دهند. تعدادي از علماي اهل سنت قاطعانه تصريح کرده‌اند که نتوانسته‌اند معناي اين روايت را بفهمند و هيچ يک از علماي اهل سنت نيز معناي دقيق و قاطعي براي آن ذکر نکرده است؛ از جمله ابن حجر عسقلاني به نقل از ابن جوزي مي‌نويسد:

قد أطلت البحث عنه، وتطلّبت مظانّه، وسألت عنه، فما رأيت أحدا وقع على المقصود به.

فتح الباري ج 13 ص 181.

در باره اين روايت تحقيق زيادي کردم و تمام احتمالات را ملاحظه کرده و از ديگران سؤال کردم؛ اما هيچ کسي را نيافتم که معناي قطعي اين روايت را متوجه شده باشد.

تنها مذهب شيعه است که مي‌تواند اين روايت را بر باورهاي خود تطبيق دهد.

خلافت حضرت علي (ع) از كتب اهل سنت

پيروان مکتب اهل بيت عليهم السلام تنها مذهبي هستند که براي اثبات حقانيت مذهب خود، از قرآن، سنت، عقل و اجماع دليل قطعي دارند که ما به اختصار به چند دليل اشاره مي‌کنيم:

ولاية علي بن أبي طالب در قرآن

آيات فرواني در قرآن کريم وجود دارد که به صورت مستقيم و غير مستقيم مي‌توان به آن‌ها براي اثبات ولايت و امامت اميرمؤمنان عليه السلام استناد کرد؛ از جمله:

آيه ولايت

{إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ ءَامَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ رَ كِعُونَ}.

المائدة: 55.

سرپرست و صاحب امر شما، تنها خدا، پيامبر او و کسانى هستند که ايمان آورده اند؛ همانها که نماز را بر پا مى‌دارند، و در حال رکوع، زکات مى دهند.

طبري در تفسير خود به نقل از مجاهد نوشته است:

{إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ} الآية. نزلت في علي بن أبي طالب تصدق وهو راكع.

تفسير الطبري ج 6 ص 390

اين آيه در باره علي بن أبي طالب عليه السلام نازل شده است و او در حال رکوع صدقه داده است.

همچنبن ابن أبي حاتم در تفسير خود از عتبة بن أبي حكيم همين مطلب را نقل کرده است:

تفسير ابن أبي حاتم ج 4 ص1162.

ابن تيميه در باره تفسير طبري و تفسير ابن أبي حاتم گفته:

تفاسيرهم متضمّنة للمنقولات التي يعتمد عليها في التفسير.

منهاج السنة، ج7، ص179.

تفسير طبري و ابن ابي حاتم از تفاسيري است که روايات نقل شده در آن‌ها، در تفسير قرآن قابل اعتماد هستند.

آلوسي در باره شأن نزول اين آيه گفته است:

وغالب الأخباريّين على أنّ هذه الآية نزلت في‌علي‌كرّم اللّه‌وجهه.

روح المعاني، ج6، ص167.

اکثر صاحبان روايت، بر اين باور هستند که اين آيه در باره علي کرم الله وجهه نازل شده است.

و همچنين گفته است:

والآية عند معظم المحدثين نزلت في علي.

روح المعاني، ج6، ص186.

از ديدگاه بيشتر محدثين، اين آيه در باره علي بن ابي طالب عليه السلام نازل شده است.

آيه ابلاغ

{يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ} المائدة: 67.

اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است، به طور کامل (به مردم) ابلاغ کن؛ و اگر چنين نکنى، رسالت او را انجام نداده اى. خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، حفظ مى کند.

ابن أبي حاتم در تفسير خود از ابو سعيد خدري نقل کرده است:

نزلت هذه الآية... في علي بن أبي طالب.

تفسير ابن أبي حاتم، ج 4 ص1172.

اين آيه در باره علي بن ابي طالب نازل شده است.

آلوسي در تفسير خود مي‌نويسد:

روي ابن مردويه عن ابن مسعود قال كنا نقرأ على عهد رسول الله (ص): بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ إنّ عليّاً وليُّ المؤمنين وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ.

روح المعاني، ج6، ص193

ابن مردويه از ابن مسعود نقل مي‌کند که ما در زمان رسول الله صلي الله عليه واله وسلم اين آيه را اينگونه مي‌خوانديم: آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است که «علي ولي مومنين است» را به طور کامل (به مردم) ابلاغ کن، و اگر چنين نکنى، رسالت او را انجام نداده اى.

و سيوطي اين روايت را اين چنين نقل کرده است:

بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ إنّ علياً مَولَي المؤمنين وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ.

الدر المنثور ج2ص298 و فتح القدير ج 2 ص60 والمنار: ج 6ص463.

آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است که «علي مولاي مومنين است» را به طور کامل (به مردم) ابلاغ کن، و اگر چنين نکنى، رسالت او را انجام نداده اى.

آيه اکمال دين

{أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمْ الاِْسْلاَمَ دِيناً}.

المائدة: 3

امروز، دين شما را برايتان کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم.

خطيب بغدادي با سند معتبر نقل کرده است که اين آيه بعد از معرفي اميرمؤمنان عليه السلام در غدير خم، نازل شده است:

وَهُوَ يَوْمُ غَدِيرِ خُمٍّ لَمَّا أَخَذَ النَّبِيُّ ﴿ص﴾ بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، فَقَالَ: " أَلَسْتُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ؟ "، قَالُوا: بَلَى يا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: " مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ "، فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلايَ وَمَوْلَى كُلِّ مُسْلِمٍ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ: {الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ}.

تاريخ بغداد ج8 ص284

روز غدير خم، زماني که پيامبر دست علي بن ابي طالب را گرفت، سپس فرمود: آيا من سرپرست مومنان نيستم؟ گفتند: بله اي رسول خدا! فرمود: هرکس که من مولاي او هستم پس علي مولاي اوست. پس از آن، عمر بن خطاب گفت: تبريک تبريک بر تو اي فرزند ابي طالب ؛ زيرا از اين پس تو مولاي من و مولاي کل مسلمانان هستي، سپس اين آيه نازل شد: امروز، دين شما را برايتان کامل کردم.

ابن کثير نقل کرده است که عمر خطاب به اميرمؤمنان عليه السلام گفت:

أصبحت اليوم ولي كل مؤمن.

البداية والنهاية ج 7 ص350.

تو از اين پس، سرپرست تمام موم--نان شدي.

ولايت علي بن ابي طالب درسنت

حديث ولايت

علماي اهل سنت با سندهاي صحيح نقل کرده‌اند که رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود:

إنّ عليّا منّي وأنا منه وهو وليّ كلّ مؤمن بعدي.

به راستي علي از من است و من از او هستم و او سرپرست همه مؤمنان، پس از من است.

حاکم نيشابوري پس از نقل اين روايت گفته:

صحيح على شرط مسلم.

اين روايت صحيح است و شرايط صحيح مسلم را دارد.

المستدرك ج 3 ص 110.

شمس الدين ذهبي نيز در تلخيص المستدرک اين روايت را «صحيح» دانسته است.

محمد ناصر الدين الباني نيز در باره اين روايت گفته:

صحّحه الحاكم الذهبي وهو كما قالا.

اين روايت را حاکم و ذهبي تصحيح کرده‌اند. اين روايت، صحيح است همان‌گونه است که حاکم و ذهبي گفته‌اند.

السلسلة الصحيحة، ج5، ص222.

دلالت کلمه ولي بر خلافت

براي فهم دقيق معناي کلمه «ولي» بايد به سراغ کلمات خلفاي اهل سنت در صدر اسلام برويم که آن‌ها از اين معنا چه فهميده است. ابن کثير در البدايه والنهايه گفته است:

قال ابوبكر: قد وُلِّيتُ أمركم ولست بخيركم. إسناد صحيح.

 البداية والنهاية ج 6 ص 333.

ابوبکر (در نخستين سخنراني خود بعد از خلافت) گفت: من حاکم شما شدم؛ و حال آن که از شما بهتر نيستم.

مسلم در صحيح خود نقل کرده است که عمر بن خطاب گفت:

فلمّا توفّي رسول اللّه قال أبو بكر: أنا وليّ رسول اللّه (ص)... ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْر وَأَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَوَلِيُّ أَبِي بَكْر.

مسلم ج5 ص 152 ح 4468.

زماني که رسول خدا وفات کرد ابوبکر گفت: من جانشين رسول خدا هستم.... بعد ابوبکر فوت کرد من جانشين رسول خدا و جانشين ابوبکر شدم.

روشن است که نمي‌توان معناي کلمه «ولي» را در اين روايات به معناي «دوست»، «ناصر» و... گرفت؛ بلکه تنها مي‌توان به معناي حاکم، خليفه، سرپرست گرفت؛ زيرا اگر به معناي دوست باشد، اين معنا استفاده مي‌شود که ابوبکر و عمر گفته‌اند که تا رسول خدا زنده بود، ما با شما دوست نبوديم و الآن دوست شده‌ايم.

حديث الخلافة

ابن أبي عاصم در کتاب السنۀ مي‌نويسد که رسول خدا صلي الله عليه وآله خطاب به اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:

وأنت خليفتي في كلّ مؤمن من بعدي

تو پس از من، جانشين من در ميان همه مؤمنان هستي

الباني در باره سند اين روايت گفته:

إسناده حسن.

سند اين روايت «حسن» است

كتاب السنة لابن أبي عاصم، ص551.

حاکم نيشابوري اين روايت را اين چنين نقل کرد است که رسول خدا صلي الله عليه وآله خطاب به اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:

إِنَّهُ لا يَنْبَغِي أَنْ أَذْهَبَ إِلا وَأَنْتَ خَلِيفَتِي.

شايسته نيست که من از ميان مردم بروم؛ مگر اين که شما جانشين من باشي.

المستدرك ج3 ص133.

الباني وهابي در باره سند اين روايت مي‌گويد:

صحّحه الحاكم والذهبي وهو كما قالا.

السلسلة الصحيحة ج 5 ص222.

اين روايت را حاکم و ذهبي تصحيح کرده است و اين روايت صحيح است، همان‌گونه حاکم و ذهبي گفته‌اند.

حديث امامت

ابونعيم اصفهاني با سند معتبر در کتاب معرفۀ الصحابه نقل کرده است که رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود:

انْتَهَيْتُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى السِّدْرَةِ الْمُنْتَهَى، فَأُوحِيَ إِلَيَّ فِي عَلِيٍّ بِثَلاثٍ: «أَنَّهُ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ، وَسَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ، وَقَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ إِلَى جَنَّاتِ النَّعِيمِ».

معرفة الصحابة، ج 3 ص 1587،

هنگامي كه در شب معراج به سدرة المنتهي رسيدم، خداوند به من در باره علي (ع) سه چيز وحي كرد:

به راستي كه او پيشواي پرهيزگاران، سردار مسلمانان و جلودار روسفيدان به سوي بهشت سرشار از نعمت خداوند است.

اين روايت معتبر است ؛ چنانچه حاکم نيشابوري گفته است:

صحيح الاسناد.

المستدرك ج3 ص138.

سند اين روايت صحيح است.

ادله اهل سنت بر خلافت ابوبكر

اثبات ولايت اميرمؤمنان عليه السلام از کتاب‌هاي اهل سنت، هدف اصلي ما بود؛ اما اين کار زماني کامل مي‌شود که بطلان خلافت خلفاي سه گانه نيز از کتاب‌هاي اهل سنت ثابت شود. در اين بخش به اين مهم خواهيم پرداخت.

آيا نصي و حديثي در خلافت ابوبكر وارد شده؟

با قاطعيت تحدي مي‌کنيم که هيچ دليلي از قرآن و سنت صحيح رسول خدا صلي الله عليه وآله؛ حتي از کتاب‌هاي اهل سنت براي مشروعيت خلافت ابوبکر، عمر و عثمان وجود ندارد؛ چنانچه در صحيح بخاري آمده است که عمر بن خطاب در زمان احتضارش گفت:

إِنْ أَسْتَخْلِفْ فَقَدْ اسْتَخْلَفَ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي أَبُو بَكْرٍ وَإِنْ أَتْرُكْ فَقَدْ تَرَكَ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي رَسُولُ اللَّهِ (ص).

صحيح البخاري، ج8، ص126، ح 7218.

اگر جانشين انتخاب كنم كاري كرده ام كه كسي كه از من بهتر بود يعني ابو بكر انجام داده است. واگر ترك كنم به درستي كاري كردم كه كسي كه بهتر از من بود يعني رسول خدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ترك كرده نموده است.

تفتازاني از بزرگترين دانشمندان علم کلام اهل سنت تصريح کرده است:

والنص منتف في حق أبي بكر.

شرح المقاصد، ج5، ص255.

هيچ نصي (دليل قرآني و روائي) در باره خلافت ابوبکر وجود ندارد.

آيا اجماع بر خلافت ابوبكر منعقد شده؟

علماي اهل سنت وقتي ديده‌اند که نصي براي اثبات خلافت ابوبکر نيست، به اجماع پناه برده‌اند و ادعا نموده‌اند که صحابه با اجماع او را انتخاب کرده‌اند؛ در حالي اين که ادعا نيز با صحيح‌ترين روايات اهل سنت سازگار نيست؛ چنانچه بخاري در صحيح خود نقل کرده است که عمر بن خطاب سخنراني کرد و گفت:

كَانَتْ بَيْعَةُ أَبِي بَكْرٍ فَلْتَةً... وَلَكِنَّ اللَّهَ وَقَى شَرَّهَا.

وَلَيْسَ فيكم من تُقْطَعُ الْأَعْنَاقُ إليه مِثْلُ أبي بَكْرٍ من بَايَعَ رَجُلًا من غَيْرِ مَشُورَةٍ من الْمُسْلِمِينَ فلا يتابع هو ولا الذي تابعه تَغِرَّةً أَنْ يُقْتَلَا.

صحيح البخارى، ج 8، ص26، ح6830.

مبادا کسي در ميان شما باشد که همانند ابوبکر که کساني به سوي او تمايل پيدا کنند؛ اگر با کسي بدون مشورت با مسلمانان بيعت شود، از او پيروي نمي‌شود؛ زيرا هم کسي که با او بيعت شده و هم کسي که بيعت کرده‌اند، خود را در معرض کشتن قرار مي‌دهند.

قرطبي از بزرگترين مفسران اهل سنت تصريح کرده است که عمر به تنهايي ابوبکر را انتخاب کرد و هيچ اجماعي در کار نبوده است:

فإن عقدها واحد من أهل الحلّ والعقد فذلك ثابت... ودليلنا: أنّ عمر – رض - عقد البيعة لأبي بكر ولم ينكر أحد من الصحابة ذلك.

تفسير القرطبي ج 1 ص 269.

اگر خلافت توسط يکي از اهل حلّ و عقد شکل گرفت خلافت ثابت مي‌گردد.... دليل ما براي اين مدعا اين است که: عمر به تنهايي براي ابوبکر بيعت گرفت و هيچکدام از صحابه منکر نشدند.

همچنين بخاري در صحيح خود از زبان عمر بن خطاب نقل کرده است که تمام انصار و نيز علي بن أبي طالب عليه السلام، زبير بن عوام و تمام طرفداران آن‌ها با خلافت ابوبکر مخالف بودند:

أَنَّ الأَنْصَارَ خَالَفُونَا وَاجْتَمَعُوا بِأَسْرِهِمْ فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ، وَخَالَفَ عَنَّا عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا...

صحيح البخارى ج 8 ص 26 ح 6830

تمامي انصار با ما مخالفت كردند و در سقيفه بني ساعده جمع شدند، و نيز علي (عليه السلام) و زبير و كساني كه همراه آن‌ها بودند، با ما مخالفت كردند.

و ابن تيميه،‌ در منهاج السنۀ مي‌نويسد:

وكان أكثر بني عبد مناف ـ من بني أمية وبني هاشم وغيرهم ـ لهم ميل قوي إلى عليّ بن أبي طالب يختارون ولايته.

منهاج السنة ج 7 ص 47.

بيشتر بني عبد مناف ـ از بني اميه و بني هاشم و ساير قبايل ـ علاقه فراواني داشتند که خلافت علي بن ابي طالب را بپذرند.

و طبري و ابن أثير در تاريخ شان نقل کرده‌اند که تمام انصار و يا بعضي از آن‌ها گفتند که ما تنها با علي بن أبي طالب عليه السلام بيعت مي‌کنيم:

فقالت الأنصار أو بعض الأنصار: لا نبايع إلاّ عليّاً.

الكامل ج 2، ص 325 وتاريخ الطبري ج 2 ص 443.

و در بخاري به نقل از عائشه آمده است که حضرت زهرا و اميرمؤمنان عليهما السلام تا شش ماه با ابوبکر بيعت نکردند:

عن عائشة:... وَعَاشَتْ ]فَاطِمَةُ[ بَعْدَ النَّبِيِّ (ص) سِتَّةَ أَشْهُر... وَلَمْ يَكُنْ علي يُبَايِعُ تِلْكَ الأَشْهُرَ.

صحيح البخارى ج 5 ص82 ح 4240 و ح 4241

(حضرت زهرا سلام الله عليها) بعد از پيامبر صلي الله عليه واله وسلم شش ماه زنده بود... و علي در اين مدت هرگز با او (ابوبکر) بيعت نکرد.

و ابن حزم اندلسي در باره اجماعي که علي بن أبي طالب عليه السلام آن را قبول نداشته باشد، گفته است:

ولعنة اللّه على كلّ إجماع يخرج عنه على بن أبى طالب ومن بحضرته من الصحابة.

المحلى ج 9 ص 345.

لعنت خداوند بر هر اجماعي که علي بن ابي طالب عليه السلام و اصحابي که در محضرش هستند در آن جمع حضور نداشته باشند.

آيا در خلافت ابوبكر دموکراسي حاکم بود وبه زور متوسل نشدند؟

بخاري در صحيح خود به نقل از عائشه مي‌نويسد که عمر بن خطاب در زمان انتخاب ابوبکر مردم را مي‌ترساند و در ميان مردم نفاق وجود داشت:

خَوَّفَ عُمَرُ النَّاسَ وَإِنَّ فِيهِمْ لَنِفَاقًا.

صحيح بخاري، ج4، ص195، ح 3669.

و طبري در تاريخ خود مي‌نويسد که عمر بن خطاب پس به خلافت رسيدن ابوبکر مي‌گفت:

ما هو إلاّ أن رأيت أسلم، فأيقنت بالنصر.

تاريخ الطبري ج 2 ص 458.

هنگامي که قبيله اسلم را كه ديدم يقين به پيروزى پيدا کردم.

قبيله اسلم همان قبيله چماق به دست مي باشد که از مردم به زور براي خليفه بيعت مي گرفت.

آيا نماز ابوبكر به جاي پيامبر دليل بر خلافت اوست؟

علماي اهل سنت وقتي ديده‌اند که دست شان از دليل و نص خالي است، به قضيه نماز خواندن ابوبکر در زمان بيماري رسول خدا صلي الله عليه وآله استناد کرده‌اند و مي‌گويند که اگر او شايستگي خلافت دنيوي را نداشت، رسول خدا صلي الله عليه وآله او را به امامت نماز که امامت اخروي است نمي‌گماشت؛ در حالي که طبق روايت صحيح بخاري هنگامي که رسول خدا صلي الله عليه وآله فهميد که ابوبکر به مسجد رفته تا امامت جماعت را به عهده گرفته است، براي اين که براي او طرفدارانش دستاويزي براي آينده نشود، به مسجد رفت و ابوبکر را کنار زد و ابوبکر کناري ايستاد و تنها مکبر بود و با صداي بلند تکبير مي‌گفت:

وَأَبُو بَكْر يُسْمِعُ النَّاسَ التَّكْبِيرَ.

صحيح البخاري ج 1 ص 174 ح 712.

ابوبكر صداى تكبير را به مردم مى رساند.

همچنين در کتاب‌هاي اهل سنت آمده است که تعدادي از صحابه در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله به دستور آن حضرت امام جماعت بوده‌اند. ابي داود در سنن خود مي‌نويسد:

اسْتَخْلَفَ ابْنَ أُمِّ مَكْتُومٍ يَؤُمُّ النَّاسَ وَهُوَ أَعْمَى.

سنن أبي داود ج 1 ص 143 ح 595.

پيامبر صلّي الله عليه وآله وسلّم ابن امّ مكتوم را كه شخصي نابينا بود به امامت مردم در نماز برگزيدند.

حتي علماي اهل سنت تصريح کرده‌اند که خود رسول خدا صلي الله عليه وآله پشت سر عبد الرحمن بن عوف نماز خوانده است:

النبي (ص) صَلَّى خَلْفَ عبد الرحمن بن عَوْفٍ.

مصنف ابن أبي شيبة ج 2 ص 119 ح 7170.

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم پشت سر عبدالرحمن بن عوف نماز خواند.

پس اگر نماز گذاردن کسي به جاي پيامبر (ص) دليل بر خلافت اوست، چرا عبد الله بن ام مکتوم و يا عبد الرحمن بن عوف جانشين پيامبر (ص) نشدند؟

از اين گذشته، علماي اهل سنت نقل کرده‌اند که رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود:

من أصل الدين الصلاة خلف كل بر وفاجر.

سنن الدارقطني ج 2 ص 44 ح 1747.

جواز نماز خواندن پشت سر هر نيک و بدکاري، از اصل دين است.

خلافت عمر بن خطاب

پيش از اين خوانديم که علماي اهل سنت براي اثبات مشروعيت خلافت ابوبکر، به اجماع استدلال کرده‌اند، حال سؤال اين است که اگر مبناي خلافت با شورا و اجماع صحابه است،چرا عمر توسط ابوبكر نصب شد، چرا براي انتخاب او نيز شورا تشکيل نشد؟

ابن أثير در اسد الغابه مي‌نويسد که ابوبکر گفت:

إني استخلفت عليكم بعدي عمر بن الخطاب، فاسمعوا له وأَطيعوا

أسد الغابة ج 4 ص 180، نشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت

ابوبکر گفت: من بعد از خودم بر شما عمر بن خطاب را جانشين قرار دادم، حرف شنو و مطيع او باشيد.

و ابن حبان در کتاب الثقات مي‌نويسد که ابوبکر در هنگام انتخاب عمر گفت:

اللهم وليته بغير أمر نبيك.

الثقات ج 2 ص 193

خدايا من عمر را بدون اجازه پيامبرت، ولي امر مسلمان‌ها قرار دادم

هنگامي که ابوبکر، عمر بن خطاب را انتخاب کرد، صحابه به شدت اعتراض کردند؛ چنانچه ابن أبي شيبه مي‌نويسد:

أن أبا بكر حين حضره الموت أرسل إلى عمر يستخلفه فقال الناس: تستخلف علينا فظاً غليظاً، ولو قد ولينا كان أفظ وأغلظ، فما تقول لربك إذا لقيته وقد استخلفت علينا عمر.

المصنف ج 8 ص 574.

وقتي ابوبکر در حال احتضار قرار گرفت، كسي را به دنبال عمر فرستاد تا او را جانشين خود كند، مردم گفتند: كسي را بر ما مسلط مي‌كني كه خشن و بد اخلاق است، اگر او حكومت را به دست گيرد، سخت‌گيرتر و خشن‌تر خواهد شد، جواب خدا را چه خواهي داد كه عمر را بر ما مسلط مي‌كني؟

سند اين روايت صحيح و تمام روات آن ثقه هستند:

وكيع بن الجراح: ثقة.

 تقريب التهذيب ج 2 ص 283.

إسماعيل بن أبي خالد: ثقة.

 تقريب التهذيب ج 1 ص 93.

 زُبيد بن الحارث: ثقة، ثقة.

 تهذيب التهذيب ج 3 ص 268.

همچنبن ابن سعد به نقل از عائشه مي‌نويسد که علي بن أبي طالب عليه السلام و طلحه نيز اعتراض کردند:

لما حضرت أبا بكر المتوفي استخلف عمر فدخل عليه علي وطلحة فقالا من استخلفت قال عمر قالا فماذا أنت قائل لربك قال بالله تعرفاني لأنا أعلم بالله وبعمر منكما.

الطبقات الكبري ج 3 ص 196.

وقتي زمان مرگ ابو بکر فرا رسيد، عمر را به جانشيني خويش انتخاب کرد ؛ پس علي و طلحه به نزد او آمده و گفتند: چه کسي را انتخاب کرده اي؟ پاسخ داد عمر را! گفتند: با اين كار، پاسخ پروردگارت را چه خواهي داد؟ ابوبكر گفت: خدا را به من ميشناسانيد؟ من به خدا و به عمر از شما دانا تر هستم.

سند اين روايت نيز صحيح است:

الضحاك بن مخلد. وثقه ابن معين والعجلي.

تهذيب التهذيب ج 4 ص 397.

عبيد الله بن أبي زياد: وثقه العجلي. والحاكم.

تهذيب التهذيب ج 7 ص 14.

يوسف بن ماهك: وثقه ابن معين والنسائي.

تهذيب التهذيب ج 11 ص371.

حتي ابن تيميه حراني نيز اعتراف کرده است که صحابه معترض بوده‌اند:

وقد تكلّموا مع الصديق في ولاية عمر وقالوا ماذا تقول لربك وقد وليت علينا فظا غليظا؟ فقال: أبالله تخوفوني!.

منهاج السنّة ج 6 ص 155.

صحابه با ابوبكر در باره جانشيني عمر با او صحبت (اعتراض) كردند و گفتند: چرا يك فرد خشن و تند را بر خلافت برگزيده اي؟ فردا جواب خدا را چه خواهى داد؟ ابوبكر گفت: من را از خدا ميترسانيد؟!

شوراي 6 نفره خلافت عثمان توسط مردم انتخاب شدند يا توسط شخص عمر

اهل سنت براي اثبات مشروعيت خلافت عثمان به انتخاب او توسط شوراي شش نفره استناد کرده‌اند. براي ابطال اين قضيه نيز دلايل متعددي وجود دارد؛ از جمله:

عمر بن خطاب معتقد به شوري نبود!

در کتاب‌هاي اهل سنت روايات وجود دارد که ثابت مي‌کند خليفه دوم به شورا اعتقاد نداشته است و تصريح مي‌کرد که اگر اشخاصي زنده بودند، آن‌ها را خودش انتخاب مي‌کرد نه اين که انتخاب را به شورا واگذار کند؛ از جمله عبارات ذيل از او نقل شده است:

لو كان سالم حيا ما جعلتها شوري

الاستيعاب ج 2 ص 568، بتحقيق: علي محمد البجاوي، 2، نشر: دار الجيل- بيروت.

لو كان سالم حيا ما تخالجني الشك في توليته عليكم أو في تأميره.

تأويل مختلف الحديث ص 115؛ المحصول للرازي ج 4 ص 322؛

اگر سالم زنده بود شك وترديدي راجع به سر پرست (خليفه) قرار دادن او بر شما در من پيدا نميشد.

لو أدركت أبا عبيدة بن الجراح لوليته... ولو أدركت معاذ بن جبل ثم وليته... ولو أدركت خالد بن الوليد ثم وليته.

اگر ابا عبيده جراح زنده بود او را سرپرست (خليفه) شما قرار ميدادم.... اگر معاذ بن جبل و يا خالد بن وليد زنده بود او را سرپرست (خليفه) شما قرار ميدادم.

عمر بن شبة النميري البصري، تاريخ المدينة المنورة، ج2، ص61، ح1496

 

دستور قتل مخالفين در شوراي عمر، مظهر دموكراسي يا ديكتاتوري !

تعدادي از علماي اهل سنت نقل کرده که عمر بن خطاب دستور داد که اين شش نفر با همديگر مشورت کنند و اگر کسي از آن‌ها بر خلاف ديگران نظر داد، گردن او را بزنيد:

وقال (عمر بن الخطاب) للمقداد بن الأسود إذا وضعتموني في حفرتي فاجمع هؤلاء الرهط في بيت حتى يختاروا رجلا منهم وقال لصهيب صل بالناس ثلاثة أيام وأدخل عليا وعثمان والزبير وسعدا وعبد الرحمن بن عوف وطلحة إن قدم وأحضر عبد الله بن عمر ولا شيء له من الأمر وقم على رؤوسهم فإن اجتمع خمسة ورضوا رجلا وأبى واحد فاشدخ رأسه أو اضرب رأسه بالسيف وإن اتفق أربعة فرضوا رجلا منهم وأبى اثنان فاضرب رؤوسهما فإن رضي ثلاثة رجلا منهم وثلاثة رجلا منهم فحكموا عبد الله بن عمر فأي الفريقين حكم له فليختاروا رجلا منهم فإن لم يرضوا بحكم عبد الله بن عمر فكونوا مع الذين فيهم عبد الرحمن بن عوف واقتلوا الباقين إن رغبوا عما اجتمع عليه الناس

تاريخ المدينة، ج 2 ص 82، نشر: دار الكتب العلمية - بيروت

تاريخ الطبري ج 2 ص 581، نشر: دار الكتب العلمية – بيروت

الكامل في التاريخ ج 2 ص 461، نشر: دار الكتب العلمية - بيروت

عمر بن خطاب به مقداد بن أسود گفت: وقتي مرا داخل قبر گذاشتيد، اين 6 نفر را در يك خانه‌اي جمع كنيد تا اينها يك نفر را از ميان خودشان براي خلافت انتخاب كنند. به صُهيب هم گفت: تو 3 روز براي مردم نماز بخوان و علي و عثمان و زبير و سعد بن أبي وقاص و عبد الرحمن بن عوف و طلحه ( اگر بود) را جمع كنيد و عبد الله بن عمر (پسر مرا) هم حاضر شود (و او حق رأي ندارد) و با شمشير، بالاي سر اين 6 نفر بايست. اگر 5 نفر اتفاق نظر داشتند و يك نفر را براي خلافت انتخاب كردند و نفر ششم با آنان مخالفت كرد، سر او را با شمشير بشكافت (يا سرش را با شمشير بزن). اگر 4 نفر اتفاق نظر داشتند و 2 نفر مخالفت كردند، سر آن 2 نفر را بزن و اگر 3 نفر روي يك نفر اتفاق نظر داشتند و 3 نفر ديگر روي يك نفر ديگر اتفاق نظر داشتند، عبد الله بن عمر حَكَم است و نظر هر كدام را قبول داشت، حُكْم همان است. اگر نظر عبد الله بن عمر را قبول نكردند، نظر آن گروهي مورد قبول است كه عبد الرحمن بن عوف در آن گروه است و اگر بقيه مخالفت كردند، آنها را بكشيد.

طبق اين روايت، عمر بن خطاب دستور داد که فرزند عبد الله داور نهايي است و اگر افراد شورا به نتيجه نرسيدند، او داوري خواهد کرد. حال سؤال اين است که عبد الله عمر كه صلاحيت طلاق زن خود را ندارد چگونه داوري اساسي ترين مسائل جامعه اسلامي را عهده دار مي شود؟!

ابن سعد متوفاي 230هـ در کتاب الطبقات مي‌نويسد:

عن إبراهيم قال: قال عمر من أَسْتَخْلِفُ؟ لَوْ كَانَ أَبُو عُبَيْدَةَ بنُ الْجَرَّاحِ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: يَا أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ فَأَيْنَ أَنْتَ مِنْ عَبْدِ اللَّهِ بن عُمَرَ؟ فَقَالَ: قَاتَلَكَ اللَّهُ وَاللَّهِ مَا أَرَدْتَ اللَّهَ بِهَذَا أَسْتَخْلِفُ رَجُلاً لَيْسَ يُحْسِنُ يُطَلقُ امْرَأَتَهُ.

الطبقات الكبرى، ج3، ص343، نشر: دار صادر بيروت

جامع الأحاديث للسيوطي ج 13 ص 382،

تاريخ الخلفاء للسيوطي ج 1 ص 145، نشر: مطبعة السعادة - مصر

از ابراهيم نقل شده است که عمر گفت: من چه كسي را خليفه كنم؟ اگر أبو عبيدة بن جراح بود، او را خليفه مي‌كردم. مردي به او گفت: اي امير المومنين! چرا پسرت عبد الله را خليفه نمي‌كني؟ عمر گفت: خداوند تو را بكشد! (اين چه حرفي است كه مي‌زني؟!) به خدا قسم! خداوند را با اين سخنت در نظر نگرفته‌اي. آيا مردي را خليفه كنم كه نمي‌تواند همسرش را طلاق بدهد؟!

نتيجه آن که:

اميرمؤمنان عليه السلام توسط خداوند انتخاب و توسط رسول خدا صلي الله عليه وآله معرفي شده است ؛ اما از آن طرف هيچ دليلي براي اثبات مشروعيت خلافت خلفاي سه گانه حتي در کتاب‌هاي اهل سنت وجود ندارد.

الحمد لله الذي جعلنا من المتمسکين بولايۀ علي بن أبي طالب عليه السلام.

والسلام عليکم و رحمت الله و برکاته

 

موفق باشيد...................

خداوندا من در کلبه حقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرشه کبریایی خود نداری! من خدایی چون تو دارم و تو چون خودی نداری!

تالار های اسلام شناسی وشیعه شناسی

 

 

یک شنبه 28 اردیبهشت 1393  7:38 AM
تشکرات از این پست
sayyed13737373 ria1365
moharramali
moharramali
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آبان 1393 
تعداد پست ها : 196
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اثبات كنيد كه ولايت حضرت علي ابن ابي الطالب بر حق است.

هم دلیل عقلی و هم دلیل نقلی در این باره می توان ارائه نمود. دلیل عقلی اینکه هیچ زمانی بعد از پیامبر روی زمین از حجت خدا خالی نمی ماند و دلیل نقلی همان واقعه ی مبارک غدیر است

سه شنبه 27 آبان 1393  10:45 AM
تشکرات از این پست
alirezaHmzezadh
tavosm3709
tavosm3709
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1394 
تعداد پست ها : 100
محل سکونت : آذربایجان شرقی

پاسخ به:اثبات كنيد كه ولايت حضرت علي ابن ابي الطالب بر حق است.

من مات و لم یعرف امام زمانه مات میت الجاهله. هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.

چهارشنبه 9 اردیبهشت 1394  1:48 PM
تشکرات از این پست
tavosm3709
tavosm3709
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1394 
تعداد پست ها : 100
محل سکونت : آذربایجان شرقی

پاسخ به:اثبات كنيد كه ولايت حضرت علي ابن ابي الطالب بر حق است.

پیامبر اکرم فرمود:علی او و شیعتی هم الفائزون الیوم القیامه     علی و شیعیانش رستگاران روز قیامتند.

چهارشنبه 9 اردیبهشت 1394  2:11 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها