ولادت خجسته نهمین پیشوای شیعه حضرت جوادالائمه علیه السلام در شرایطی صورت گرفت كه خیر و بركت خاصی برای شیعیان به ارمغان آورد، چرا كه امام رضا علیهالسلام تا حدود چهل و هفت سالگی دارای فرزند نشده بود و از یک سو این امر در تاریخ زندگی ائمه علیهم السلام بی سابقه بود و از سوی دیگر احادیث رسیده از پیامبر صلی الله علیه و آله حاكی از آن بود كه امامان معصوم دوازده نفرند و نه نفر آنان از نسل امام حسین علیه السلام خواهند بود، فقدان فرزند برای امام رضا علیه السلام هم امامت خود آن حضرت و هم تداوم امامت را زیر سوال میبرد. چه اینكه واقفیه (یعنی كسانی كه در امامت امام كاظم علیه السلام توقف كرده بودند) نیز این موضوع را دستاویز قرار داده و امامت حضرت رضا علیه السلام را انكار می كردند. گواه این معنا اعتراض «ابن قیاما» یكی از سران واقفیه بوده است كه طی نامه ای به امام علیه السلام نوشت: چگونه ممكن است كه تو امام باشی و حال آن كه فرزندی نداری؟!
امام رضا علیه السلام در پاسخ نوشت: «و ما علمك انه لا یكون لی ولد؟ والله لا یمضی الایام و اللیالی حتی یرزقنی ولدا ذكرا یفرق به بین الحق و الباطل؛ از كجا میدانی كه من دارای فرزند نخواهم شد. سوگند به خدا بیش از چند روز نمیگذرد كه خداوند پسری به من عطا میكند كه حق را از باطل جدا میكند.» (1)
بابركتتر از او زاده نشده
در زندگی هیچ یك از ائمه علیهم السلام واقعه ای پیش نیامد كه شیعیان را در امامت آن حضرات دچار شك و تردید نماید، اما امام رضا علیه السلام از این جهت ویژگی خاصی داشت. چراکه روایات بسیاری از پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شده بود كه امامان دوازده نفرند بدون آنكه فردی از ایشان كاسته یا بر آن زیاده گردد، و اگر امامی عقیم میشد سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله مصداق نمی یافت و دین مردم در معرض خطر قرار می گرفت، چرا كه عقیم بودن ایشان یعنی نفی ائمه بعد از آن حضرت، و هنگامی كه امام جواد علیه السلام تولد یافت ولادت ایشان خط بطلانی بود بر تمام افكار و عقاید مخالفین.
ابویحیای صنعانی میگوید: روزی در محضر امام رضا علیه السلام بودم، در آن هنگام فرزندش ابوجعفر (امام جواد علیه السلام) را كه خردسال بود آوردند، امام علیه السلام فرمود:
«هذا المولود الذی لم یولد مولود اعظم بركة علی شیعتنا منه؛ این مولودی است كه برای شیعیان ما، با بركتتر از او زاده نشده است.» (2)
امامت مانند نبوت موهبتی الهی است كه خدای متعال به بندگان برگزیده و شایستهی خود عطا فرموده است، و در این موهبت سن و سال دخالتی ندارد. اما از آنجا كه فرزندان انسانها در كودكی قدرت بر انجام كارهای شخصی خویش را نیز ندارند این توهم را به انبیاء و اولیای الهی نیز سرایت داده و توقع همین امر را از آنان دارند
این حدیث یكی از عجیبترین احادیث وارده در شان امام جواد علیه السلام می باشد، شاید به ذهن این گونه تبادر نماید كه به موجب این حدیث ایشان از تمامی امامان بابركتتر بوده است، در حالیكه به طور مسلم این گونه نبوده است. آنچه با توجه به قراین و شواهد به دست می آید یکی همان خط بطلان بودن ولادت ایشان بر تمام افكار و عقاید مخالفین بود . و دیگر آن كه شاید بتوان این روایت را به گونه دیگری نیز تفسیر كرد، و آن این است كه امام جواد علیه السلام اولین امامی بود كه در سن كودكی به امامت رسید، و این امر در میان ائمه علیهم السلام سابقه نداشت، و با توجه به مباحث و مناظرات ارزشمندی كه برای تبیین مبانی اسلام به انجام رسانید، این امر بهترین دلیل بود بر آنكه علم ائمه علیهم السلام از سرچشمه وحی الهی نشات می گیرد، و اینكه آنان خلفای واقعی پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله می باشند، و این امر حقیقت ادعای ایشان را به بهترین وجه تبیین می نمود.
حجت خدا کوچک و بزرگ ندارد
امامت مانند نبوت موهبتی الهی است كه خدای متعال به بندگان برگزیده و شایستهی خود عطا فرموده است، و در این موهبت سن و سال دخالتی ندارد. اما از آنجا كه فرزندان انسانها در كودكی قدرت بر انجام كارهای شخصی خویش را نیز ندارند این توهم را به انبیاء و اولیای الهی نیز سرایت داده و توقع همین امر را از آنان دارند. اما از آنجا كه آنان برگزیدگان الهی و تربیت شدگان دامن وحی اند فرقی بین آنان و انسانهای بزرگ نمی كند، قرآن كریم به صراحت تمام در مورد حضرت یحیی می فرماید : «نبوت و حكم را در كودكی به او عطا كریدم» (مریم : 12)
وآنچنانكه از امام رضا علیه السلام در این مورد روایت شده این است که او در سه سالگی پیامبر شد.(3) چنانکه در داستان عیسی بن مریم می خوانیم كه مردم گفتند: چگونه سخن گوییم با كسی كه در گاهواره قرار دارد، فرمود: من بنده خدا هستم، كتاب به من داده شده و مرا پیامبر نموده است. (مریم : 30)
با این حال، از آنجاییكه امامت امام نهم نیز در كودكی واقع شد، و این امر در بین امامان علیهم السلام تازگی داشت، امام علی بن موسی الرضا علیه السلام با علم به این معنا در موارد متعدد تصریح به جانشینی فرزند خود نموده، و به عدم منافات كودكی ایشان با پذیرش امر خطیر امامت اشاره میكرد. در این زمینه معمر بن خلاد می گوید: پس از ولادت ابیجعفر علیه السلام خدمت امام رضا علیه السلام موضوعی را بیان نمودیم، آن حضرت فرمود: شما چه نیازی به این مطلب دارید، این ابوجعفر است كه او را در جای خود نشانده و قایم مقام و جانشین خود نموده ام، و نیز فرمود: ما خاندان، كودكانمان از بزرگانمان همه چیز را به ارث میبرند. (4)
امام جواد علیه السلام اولین امامی بود كه در سن كودكی به امامت رسید، و این امر در میان ائمه علیهم السلام سابقه نداشت، و با توجه به مباحث و مناظرات ارزشمندی كه برای تبیین مبانی اسلام به انجام رسانید، این امر بهترین دلیل بود بر آنكه علم ائمه علیهم السلام از سرچشمه وحی الهی نشات می گیرد
همچنین صفوان بن یحیی روایت كرده كه به امام رضا علیه السلام عرض كردم: پیش از آنكه خداوند ابوجعفر علیه السلام را به شما عطا كند در جواب ما می فرمودید: خدا به من پسری عطا خواهد كرد، اینك كه عطا فرموده و چشم ما را به او روشن ساخته خداوند مرگ شما را برای ما پیش نیاورد، ولی اگر مساله ای پیش آمد امام و جانشین تو كه خواهد بود؟
امام رو به فرزندشان كه در مقابلشان ایستاده بود اشاره كرد، گفتم: فدایت شوم، این سه ساله است!
فرمود: سه ساله بودن چه ضرری دارد، عیسی بن مریم در كمتر از سه سالگی حجت خدا بود. (5)
بنابراین از خامی و نادانی است كه برخی مخالفان بر امامت بعضی از امامان معصوم كه به خواست خدا در سنین كودكی بر مسند امامت نشسته اند، خرده بگیرند كه چرا امام جواد علیه السلام در سن هشت یا نه سالگی به امامت رسیده است.
حضرت امام ابوجعفر محمد بن علی الجواد علیه السلام پس از شهادت پدر گرامیش، به تصریح پیشوایان گذشته و با تعیین قبلی از طرف امام هشتم، عهده دار امامت و خلافت خدا در زمین شد، و به جهت خردسالی، بسیار اتفاق افتاد كه دشمنان و كم خردان ایشان را می آزمودند، اما تجلی علوم الهی آن گرامی چنان چشمگیر بود كه به راستی برای تایید نبوت حضرت یحیی و عیسی علیهماالسلام باید امامت آن گرامی را شاهد آورد، نه نبوت آن دو را بر امامت ایشان.
پی نوشت:
1) اصول كافی: 1/321.
2) همان؛ و بحارالانوار: 50/35.
3) قرآن كریم نیز این امر را تایید كرده و میفرماید : «و خدا شما را از شكم مادرانتان خارج ساخت در حالیكه چیزی نمیدانستید» (نحل : 78).
4) ارشاد: 2 / 276.
5) همان؛ و اصول كافی: 1/321.