روزی سلطانی با وزراء و لشکریانش در راه به کوفه رسیدند. بعد از استراحت خواستند حرکت کنند.
سلطان گفت: به احترام امیرالمؤمنین علی(ع)وزراء و تمامی لشگر با پای پیاده تا نجف بروند وزیر او که از جمعیت عامه و اهل سنت بود، گفت قربان صلاح مقام شما نیست برای کسیکه زمانی سلطان بوده حالا هم سلطانی با لشگرش پیاده بطرف قبر او بروند.
سلطان گفت: ما تفال به قرآن میزنیم تا قرآن چه قضاوت نماید قرآن را باز کردند اوّل صفحه این آیه آمد.
(فاخلع نعلی(ع)ک انک بالوادی المقدس طوی). خداوند متعال به حضرت موسی (ع) امر فرمود: نعلی(ع)ن خود را از پایت در آور زیرا این طور سینا زمین مقدّسی است.
سلطان بلافاصله امر کرد علاوه بر پیاده رفتن باید با پای برهنه تا نجف همه بروند و خود سلطان هم پیاده شد و با پای برهنه با لشکریان به نجف وارد شدند.
وزیر از این همه عظمت بیچاره شد. نزد سلطان آمده و گفت قربان بزرگی شما افتخار من است اینطور احساس میکنم این عمل شما باعث شوریدن مردم است بر شما، برای جبران این عمل چارهای بفرمائید و آن اینست که دستور بدهید قبر شیخ طوسی را خراب نموده بدن او را بسوزانند. (شیخ طوسی بانی حوزه علمیه میباشد هفتصد سال است نجف اشرف حوزه علمیه شده اولش بر اثر زحمات شیخ بوده است).
شاه عرض کرد: ای وزیر، من سلطان زندهها هستم سلطنت بر اموات ندارم اگر شیخ خوب بوده و یا بد جزای او با خدای اوست.
وزیر گفت صلاح در سوزانیدن بدن شیخ است. سلطان مدتی فکر نموده دید وجود این وزیر باعث زحمت است دستور داد هیزم بسیار بیرون شهر نجف تهیه و آتش روشن کردند. امر نمود وزیر را در میان آتش انداختند. هر که با آل علی(ع) درافتاد ورافتاد.
این عاقبت کسی است که عداوت و دشمنی با آقا علی(ع)داشته باشد.
ای همت تو ستون قرآن
ای عزّت مؤمنون قرآن
ای مدح تو را سخُونَ فی العلم
ای گفته تو، متون قرآن
روشنگر آسمان کعبه
نور افکن رهنمون قرآن
از آیت خلعت تو پیداست
هم ظاهر و، هم درون قرآن
گوید خبرت، زبس عظیم است
عمّ یتسائلون قرآن
نامید خدا تو را یدُاللّه
ای قدرت کاف و نون قرآن