0

یار علی(ع)‏

 
haj114
haj114
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3991

یار علی(ع)‏

یار علی(ع)‏
رُشَید هَجَری از یاران فداکار و مداح آقا امیرالمؤمنین علی(ع)بود.روزی آقا علی(ع)به او فرمود: پس از شهادت من (ابن‏زیاد) ترا دستگیر می‏کند.
و می‏گوید که به من دشنام بدهی تو در آن هنگام چه می‏کنی؟
رُشَید عرض کرد: مادرم به عزایم بنشیند من زنده باشم و کسی جرئت کند به شما چنین اسائه ادب کند.
حضرت فرمود: اگر به من دشنام ندهی دست و پا و زبانت را می‏برند و تو را می‏کشند.
رُشَید گفت: من هم در راه خدا صبر می‏کنم. و تا بتوانم از فضائل و مناقب و مدح شما را بجای آورم بگذار بخاطر تو یا علی(ع) دست و زبان و جانم را از من بگیرند تو را از من نگیرند دست و زبان و پا و جان در راه شما دادن چیزی نیست.
حضرت فرمود: اگر چنین کنی، در روز قیامت با من محشور می‏شوی و در کنار ما خواهی بود.
چندین سال بعد، رُشَید را دستگیر کردند و به نزد ابن‏زیاد بردند. وی در این هنگام حاکم کوفه بود. ابن‏زیاد از رُشَید پرسید:
شنیدم مدح و منقبت مولایت علی(ع)را می‏کنی؟
رشید فرمود: بله خدا به ما توفیق داده که همیشه در حال عبادت و ذکر باشیم. ابن‏زیاد گفت مولایت درباره من به تو چه گفته است.
رُشَید فرمود: مولایم فرموده که تو قاتل من هستی. دست و پا و زبان مرا می‏بری و مرا به شهادت می‏رسانی.
ابن‏زیاد گفت: برای اینکه بدانی علی(ع) به تو دروغ گفته و سخنان او همه کذب از آب در آمده تو را آزاد می‏کنم.
سپس دستور داد که وی را آزاد نمایند. وقتی رُشَید از کاخ بیرون رفت، یکی از نزدیکان حاکم به او گفت: رُشَید مرد خطرناکی است. او مداح امیرالمؤمنین علی(ع)است و مردم را بر ضد تو و حکومت به شورش وا می‏دارد.
ابن‏زیاد دستور داد که دوباره وی را دستگیر نمایند. وقتی وی را آوردند، دستور داد که دست و پایش را ببرند، امّا زبانش را سالم نگهدارند، تا حرف علی(ع)راست از آب در نیاید.
وقتی دست و پایش را بریدند، او را رها کرده و رفتند دختر رُشَید خود را به جسد نیمه جان پدر رسانید و گفت: پدر سوزش دردت چطور است:
رُشَید فرمود: دلم خوش است که در راه مولایم این طور شدم. مرا بخانه ببرید. وقتی او را بخانه بردند، به بستگان و مردم خبر دادند که هر کس می‏خواهد از اسرار و اخبار امیرالمؤمنین علی(ع)با خبر شود به خانه رُشَید برود. مردم در خانه او جمع شدند و رُشَید با آخرین رمق خود از فضائل و حقانیت حضرت علی(ع)برای مردم صحبت کرد.
وقتی این خبر به گوش حاکم ستمگر رسید، دستور داد زبانش را ببرند تا وی نتواند سخن حق را بگوش مردم برساند. دستور عملی شد و همان شب رُشَید بشهادت رسید تا به خاطر دوستی حضرت علی(ع)با حضرتش محشور شود.

خانه و زادگاه تو، بیت خداست یا علی(ع) 
چهره دلگشای تو، قبله نماست یا علی(ع)‏

زمزمه ولایتت سوره مؤمنون بود 
روز نخست برلبت ذکر خداست یا علی(ع)‏

بردهن تو مصطفی، بوسه زد از تبسّمت 
خنده تو، شکوفه عشق و صفاست یا علی(ع)‏

در عجب است عالمی از نهج‏البلاغه‏ات 
چشمه گفته‏های تو، آب بقاست یا علی(ع)‏

رحمت حق ولای تو، یاور تو خدای تو 
هر که ز حق جدا بُوَد از تو جداست یا علی(ع)‏

نغمه آسمانیت، سینه به سینه منعکس 

 

  *  عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَلا تُری  *
********
چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393  10:51 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها