رُشَید هَجَری از یاران فداکار و مداح آقا امیرالمؤمنین علی(ع)بود.روزی آقا علی(ع)به او فرمود: پس از شهادت من (ابنزیاد) ترا دستگیر میکند.
و میگوید که به من دشنام بدهی تو در آن هنگام چه میکنی؟
رُشَید عرض کرد: مادرم به عزایم بنشیند من زنده باشم و کسی جرئت کند به شما چنین اسائه ادب کند.
حضرت فرمود: اگر به من دشنام ندهی دست و پا و زبانت را میبرند و تو را میکشند.
رُشَید گفت: من هم در راه خدا صبر میکنم. و تا بتوانم از فضائل و مناقب و مدح شما را بجای آورم بگذار بخاطر تو یا علی(ع) دست و زبان و جانم را از من بگیرند تو را از من نگیرند دست و زبان و پا و جان در راه شما دادن چیزی نیست.
حضرت فرمود: اگر چنین کنی، در روز قیامت با من محشور میشوی و در کنار ما خواهی بود.
چندین سال بعد، رُشَید را دستگیر کردند و به نزد ابنزیاد بردند. وی در این هنگام حاکم کوفه بود. ابنزیاد از رُشَید پرسید:
شنیدم مدح و منقبت مولایت علی(ع)را میکنی؟
رشید فرمود: بله خدا به ما توفیق داده که همیشه در حال عبادت و ذکر باشیم. ابنزیاد گفت مولایت درباره من به تو چه گفته است.
رُشَید فرمود: مولایم فرموده که تو قاتل من هستی. دست و پا و زبان مرا میبری و مرا به شهادت میرسانی.
ابنزیاد گفت: برای اینکه بدانی علی(ع) به تو دروغ گفته و سخنان او همه کذب از آب در آمده تو را آزاد میکنم.
سپس دستور داد که وی را آزاد نمایند. وقتی رُشَید از کاخ بیرون رفت، یکی از نزدیکان حاکم به او گفت: رُشَید مرد خطرناکی است. او مداح امیرالمؤمنین علی(ع)است و مردم را بر ضد تو و حکومت به شورش وا میدارد.
ابنزیاد دستور داد که دوباره وی را دستگیر نمایند. وقتی وی را آوردند، دستور داد که دست و پایش را ببرند، امّا زبانش را سالم نگهدارند، تا حرف علی(ع)راست از آب در نیاید.
وقتی دست و پایش را بریدند، او را رها کرده و رفتند دختر رُشَید خود را به جسد نیمه جان پدر رسانید و گفت: پدر سوزش دردت چطور است:
رُشَید فرمود: دلم خوش است که در راه مولایم این طور شدم. مرا بخانه ببرید. وقتی او را بخانه بردند، به بستگان و مردم خبر دادند که هر کس میخواهد از اسرار و اخبار امیرالمؤمنین علی(ع)با خبر شود به خانه رُشَید برود. مردم در خانه او جمع شدند و رُشَید با آخرین رمق خود از فضائل و حقانیت حضرت علی(ع)برای مردم صحبت کرد.
وقتی این خبر به گوش حاکم ستمگر رسید، دستور داد زبانش را ببرند تا وی نتواند سخن حق را بگوش مردم برساند. دستور عملی شد و همان شب رُشَید بشهادت رسید تا به خاطر دوستی حضرت علی(ع)با حضرتش محشور شود.
خانه و زادگاه تو، بیت خداست یا علی(ع)
چهره دلگشای تو، قبله نماست یا علی(ع)
زمزمه ولایتت سوره مؤمنون بود
روز نخست برلبت ذکر خداست یا علی(ع)
بردهن تو مصطفی، بوسه زد از تبسّمت
خنده تو، شکوفه عشق و صفاست یا علی(ع)
در عجب است عالمی از نهجالبلاغهات
چشمه گفتههای تو، آب بقاست یا علی(ع)
رحمت حق ولای تو، یاور تو خدای تو
هر که ز حق جدا بُوَد از تو جداست یا علی(ع)
نغمه آسمانیت، سینه به سینه منعکس