واحد شعر و ادب تبیان زنجان-
درباره كتاب «طنز و رمز در الاهينامه» نوشته دكتر بهروز ثروتيان
سفر دروني
«عطارِ» شاعر را به «منطقالطير» ميشناسند حالآنكه اين منظومه با دو همتاي ديگر يعني«الاهينامه» و «مصيبتنامه» است كه تكميل ميشود. مرغانِ منطقالطير در هيبتي ديگر در منظومههايي كه ذكرش رفت جان ميگيرند و سفري آغاز ميكنند در جستجوي خويش؛ و البته اين بار نه در قالب طيور بلكه در قوالبي ديگر و به بياني ديگر.
تا سفر در خود نياري پيش تو
كي به كُنهِ خود رسي از خويش تو
گر به كُنهِ خويش رهيابي تمام
قدسيان را فرعِ خود يابي مدام
«الاهينامه»ي عطار به تعبير استاد «شفيعي كدكني» (در مقدمهي فاضلانهاش بر اين كتاب)، نامش «خسرونامه» بوده كه بعدها به «الاهينامه» تغييرش دادهاند و «خسرو» را «خدا» نام كردهاند. از داستان اين منظومه هم مشخص است كه چنين نامي داشته و بعدها تغيير كرده. ماجراي اين منظومه از اين قرار است كه روزي روزگاري پادشاهي كه شش پسر دارد، همه را نزد خود ميخواند و از هر كدام ميخواهد بزرگترين آرزويش را بگويد تا پادشاه برآورده كند.
پسران به فكر فرو ميروند و پس از درنگي چند، هر يك، آرزويي ميگويند و در انتظار مينشينند. و بعد از اين پدر، شروع ميكند حقارت آرزوهايشان را بازگفتن و چشم بصيرتشان را بر ظواهر دنيا بازكردن؛ كه در حقيقت آنچه خواستهاند طمع خامست و كف درياست. مثلا شاهزادهي بزرگتر، در آرزوي دختر شاه پريان است و پدر آنرا شهوتپرستي ميخواند و ميگويد مرد آنست كه از رذيله به دور باشد. دومي آرزو دارد جادوگري بياموزد كه از آن طريق هر كاري ميخواهد بتواند بكند. و سومي، جام و جم ميخواهد و چهارمي، آب حيات و پنجمي انگشتر سليمان و ششمي كيميا. پدر به نصيحت هر كدام مينشيند و قصه در قصه ميآورد و پندشان ميدهد و منعشان ميكند.
و از اين رهگذر، «عطار نيشابوري»، قصه در قصه ميآورد و به طرح مفاهيم عرفاني خويش ميپردازد؛ مفاهيمي در قالب نظم كه براي درك آن آشنايي با ادبيات كهن لازم است و فهم لغت و دستور زبان شعر. با اين تفاسير، كتاب «طنز و رمز در الاهينامه» راهحليست براي كساني كه آشنايي چنداني با شعر كهن ندارند. دكتر «بهروز ثروتيان» در اين كتاب، قصههاي «الاهينامه» را به زبانِ سادهي نثر بازميگويد و نمونهي ذيل از آن جمله است:
«پادشاهي پاكدين حكيمان را پيش خود خواند و گفت مرا چيزي سازيد كه اگر بسيار غمگين باشم، در آن بنگرم و غم دل بزدايد و اگر بسيار شاد باشم در آن بنگرم و فريفتهي روزگار نباشم. حكيمان از وي زمان و امان خواستند و مدتي نشستند و مشورت كردند و سرانجام نگيني بر انگشتري او ساختند كه آنجا نوشته شده بود: اين نيز بگذرد» (ص 228)
هرازچندي هم ابيات زيبايشان را چاشنيِ كار ميكند؛ تا هم مخاطب از فهم سخن بازنماند و هم از لذت خواندن شعر:
«يوسف در آينه نگاه كرد و جمال خود را ديد و تحسين كرد و پسنديد و اما آيينه آنچنان پنداشت كه يوسف او را تحسين ميكند و هيچ ندانست كه آن زيبايي از آنِ يوسف است آيينه را آن جمال نيست. با اينهمه اگر آيينه نبود هيچكس جمال خويشتن نميديد. حق نيز از آدم آيينهاي ساخت و جمال بينشاني را در نشان انداخت و جمال خويش را تحسين فرمود مبادا چنان پنداريد كه جز خود، كسي ديگر را تحسين فرمود.
جمال خويش را تحسين بسي كرد
مبر آن ظن كه تحسينِ كسي كرد»
(ص 190)
در كنار اين سادهنويسي، «طنز و رمز...» يك حسن ديگر هم دارد و آن اينكه، نويسنده قصهها را بصورت موضوعي طبقهبندي كرده است تا كار مخاطب راحتتر باشد. از ميان اين عناوين ميتوان به «شوريدگان الاهينامه»، «راهروان مكتب عشق و عرفان»، «فرمانروايان»، «زنان در الاهينامهي عطار» و... اشاره كرد. هر كدام از اين فصلها،زير مجموعهها و بخشهايي هم دارند كه ذيل فصل طبقهبندي شده و ميتوان به آنها نيز مراجعه كرد.