در حقیقت رضا
...رضا بر دو گونه باشد یكی رضای خداوند از بنده و دیگری رضای بنده از خداوند ـ تعالی و تقدس ـ
اما حقیقت رضای خداوند ـ عزوجل ـ ارادت ثواب و نعمت كرامت بنده باشد و حقیقت رضای بنده اقامت1 بر فرمان های وی و گردن نهادن مرا حكام وی را.
پس، رضای خداوند ـ تعالی ـ مقدم است بر رضای بنده، كه تا توفیق وی ـ جل جلاله ـ نباشد بنده مر حكم وی را گردن ننهد و بر مراد وی ـ تعالی و تقدس ـ اقامت نكند از آن كه رضای بنده مقرون به رضای خداوند است عزوجل و قیامش بدان است.
و در جمله رضای بنده استوای2 دل وی باشد بر طرف قضا3، اما4 منع و اما عطا و استقامت سرش بر نظاره احوال اما جلال و اما جمال. چنان كه اگر به منع واقف شود، و یا به عطا سابق5 شود به نزدیك رضای وی متساوی باشد.
و اگر آتش هیبت و جلال حق بسوزد و یا به نور لطف و جمال وی بفروزد سوختن و فروختن6 به نزدیك دلش یكسان شود ار آن چه از وی بود، وی را همه نیكو بود اگر به قضای وی رضا دارد.
و از امیرالمؤمنین حین بن علی ـ رضی الله عنه و كرم الله وجهه ـ پرسیدند از قول بوذر غفاری ـ رضی الله عنع ـ كه گفت: «الفقر الی احب من الغنی و القسم احب من الصحة»
فقال: «رحم الله اباذر، اما انا فاقول من اشرف علی حسن اختیار الله لم یتمن الا ما اختار الله له» درویشی به نزدیك من دوستر از توانگری و بیماری دوستر از تندرستی» حسین ـرضی الله عنه ـ گفت: «رحمت خدای بر ابوذر باد. اما من می گویم هركرا بر اختیار خدای اشراف افتد. هیچ تمنی نكند به جز آن كه حق تعالی وی را اختیار كرده باشد.»
و چون بنده اختیار جق بدید از اختیار خود اغراض كرد از همه اندوهان برست و این اندر غیبت درست نیاید كه این حضور باید باید «لان الرضا للا حزان نافیه و للغفلة معافة . «رضا مرد را از اندوهان برهاند و از چنگ غفلت بربایدو» و اندیشه غیر از دلش بزداید و از بنده مشقت ها آزاد گرداند، كه رضا را صفت رهانیدن است.
اما حقیقت معاملات رضا، پسند، كاری بنده باشد به علم خداوند ـ عزوجل ـ و اعتقاد وی كه خداوند تعالی در همه احوال بدو بینا است.
و اهل دین بر چهار قسمند:
گروهی آنان كه از حق تعالی راضی اند به عطا7 و آن معرفت است و گروهی آنان كه راضی اند به نعما8 و آن دنیا است و گروهی آنان راضی اند به بلا 9 و آن محن گوناگون است و گروهی آنان كه راضی اند به اصطفا10 و آن محبت است
پس از آن معطی11 به عطا نگرد آن را به جان قبول كند و چون قبول كرد كلفت12 و مشقت از دل زایل شود، و آن كه از عطا باز ماند و به تكلف راه رضا رود و اندر تكلف جمله رنج و مشقت بود و معرفت آن گاه حقیقت بود كه بنده مكاشف13 بود اندر حق معرفت چون معرفت وی را حبس و حجاب باشد آن معرفت نكرت14 بود و آن نعمت نقمت15 و آن عطا غطا16 و باز، آن كه به دنیا از وی راضی شود وی اندر هلاك و خسران بود و آن رضای وی به جمله نیران17 بود و آن چه با سرها18 بدان نیرزد كه دوستی خاطر بدان گمارد و یا هیچ گونه اندوه آن بر ضمیرش گذر كند و نعمت آن نعمت بود كه به منعم دلیل19 بود چون از منعم حجاب باشد آن نعمت بلا بود.
و باز، آن كه به بلا از وی راضی باشد آن بود كه اندر بلا مبلی20 را ببیند و مشقت آن به مشاهدات مبلی بتواند كشید رنج آن به مسرت مشاهدت دوست، به رنج ندارد.
و باز، آن را كه به اصطفای دوست راضی باشد، آن محبان وی اند كه اندر رضا و سحظ21 هستی ایشان عاریت بود و منازل دلها ایشان به جز حضرت نباشد و سراپرده اسرار ایشان جز در روضه انس نه حاضرانی باشد غایب و وحشیانی عرشی22 و جسمیانی روحانی موحدان ربانی دل از خلق گسسته و از بند مقامات و احوال جسته و سر از مكونات23 گسسته و مر دوستی را میان در بسته كما قال الله تعالی «لایملكون لانفسهم ضرا و لا نفعا و لایملكون موتاً و لاحیوه و لا نشوراً»24
پس رضا به غیر، خسروان بود و رضا بدو رضوان از آن چه رضا بدو ملكی صریح، و بدایت عافیت بود و قال التبی صلی الله علیه و سلم «من لم یرض بالله و بقضائه شغل قلبه و تعب بدند» آن كه بدو و قضای وی راضی نباشد دلش مشغول بود و به اسباب نصیب خود و تنش رنجه به طلب آن. والله اعلم.
(كشف المحجوب، علی بن عثمان جلابی هجویری به كوشش دكنر تسبیحی، ص 258- 261)
سبك شناسی
1- كشف المحجوب هجویری با توجه بهآنكه متن عرفانی است و مستند به آیات و احادیث و اقوال بزرگان كه بسیاری از آن اقوال به صورت اصل نقل شده است شمار لغات عربی فراوان و در حدود پنجاه درصد است.
2- به كاربردن علامت مفعولی «مر» مانند: «مر حكم وی را گردن نهد»
3- استعمال فراوان مصادر عربی
4- استعمال حروف عربی مانند «اما، «یا سرها».
5- به كار بردن سجع چون: دل از خلق گسسته از بند مقامات جسته...سر از مكونات گسسته مر دوستی را میان بسته.
6- كاربرد «اندر» به جای «در».
7- تكرار فعل، فعل «بود» در یك صفحه ده بار تكرار شده است.
8- در كشف المحجوب واژه ها و تركیبهای فارسی كه بعضی از آنها در متون دیگر كمتر دیده
می شود به كار رفته است مانند: گرد پای نشستن (چهارزانو) بادناك (روزی كه باد زیاد بوزد) بوده گشتن (موجه شدن)، پای بازی (رقص)، بسنده كاری(اكتفا) پیوندانیدن (اتصال داشتن) برسیدن (كامل و تمام شدن) و نظایر آن (این مثالها از سبك شناسی بهار نقل شده است جلد دوم ص 188).
9- استعمال فراوان جمله های دعایی عربی مانند عزوجل، جل جلاله، تعالی و تقدس، رضی الله عنه.....
شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی/گردآوری :گروه ادبیات تبیان زنجان
http://www.tebyan-zn.ir/persian_literature.html
پانوشت:
1- اقامت: بر پا داشتن، بر پا خاستن
2- استوار: قرار گرفتن، استقرار( معین)
3- قضا: حكم و خواست (خداوند)
4- اما: یا
5- سابق: سبقت و پیشی گیرنده.
6- فروختن: به فتح اول، مخفف افروختن
7- عطا: بخشش.
8- نعما: نعمت، نیكی، احسان (معین)
9- بلا: آزمون، سختی، محنت
10- اصطفا برگزیدن
11- معطی: عطا دهنده
12- كلفت: سختی، مشقت، رنج
13- مكاشف: گشاینده راز
14- نكرت: نشاختن، عدم معرفت و شناخت
15- نقمت: عتاب، معاتبه، پاداش، به عقوبت (معین)
16- غطا: پرده، پوشش.
17- نیران: آتش، كنایه از آتش دوزخ
18- باسرها: بتمامی، همگی، جملگی (برای مؤنث و جمع آید) معین.
19- دلیل: راهنما
20- مبلی: بلا دهنده
21- سخط: به فتح اول و دوم به ضم اول و سكون دوم ناخشنودی، در مقابل «رضا»
22- وحشیان عرشی: وحشی در مقابل «اهلی» است كه انس نمی گیرد و می رمد منظور از «وحشیان عرشی» انسانهایی است كه به ظاهر از دیگران می رسد اما در حقیقت با عرش خدا و خداوند انس و پیوند دارند.
23- مكونات: ساخته شده ها
24- ترجمه آیه: و ندارند برای خویشتن زیان و نه سودی را و ندارند مرگ و نه زندگی و نه برانگیختن را (فرقان 25/3)