ویرگول ها به کنار! آمدنم آمده «تو» ببیند
"ویرگول ها..."، نام مجموعه شعر سپیدی ست که خانم آفاق شوهانی به عنوان چهارمین اثر شعری خود در سال ۱۳۸۷ به چاپ رسانده است . این مجموعه شعر کم حجم ۶۸ صفحه ای را انتشارات داستان سرا در ۲۰۰۰ نسخه چاپ و انتشار داده است.
شوهانی را باید از زنان شاعر میانه روی دهه های هفتاد و هشتاد به حساب آورد که از ابتدای شاعری اش تا به امروز، با تاکید بر نوع خاص سرودن و بی آلایش سرودن، به راه خود ادامه داده است و این به آن معنا نیست که از دیگر شاعران تاثیر نپذیرفته است که حتی از شعر آقای پاشا همسر شاعرش نیز تاثیرات مشخصی در شعر ایشان دیده ام، اما این تاکید و سعی در داشتن رنگی خاص در شاعرانگی شوهانی برایم همواره جالب و ستودنی بوده است.
می دانید که شعر سپید امروز از وزن و قواعد عروضی تا حدی خود را مستثنی کرده است و به جنبه های دیگری از شاعرانگی می اندیشد.
از نام طولانی و خاص این مجموعه هم می توان به وضوح نتیجه گرفت که با مجموعه شعری خاص و متفاوت روبه رو هستیم. چه، ساختار نحوی زبان در همان عنوان کتاب به چالش کشیده شده است و همین روال در کل شعرها هم پی گرفته شده است. شاید در نگاه اول از دید یک مخاطب عمومی، شعرهای این مجموعه با نوعی تعلیق معنایی ملتزم باشد، نوعی چیستان و معماگونه که هدفی جز به فکر انداختن و درگیر ساختن شعور مخاطب خود در روزمره گی ها ندارد، اما با خوانش و تاملی بیش تر در شعرها می توان به نتایج جالب دیگری هم رسید که برخی را ذکر می کنم.
در این مجموعه، خواننده با زبانی سرراست، حوالت گوی، مستقیم و اشاره ای سر و کار ندارد، بلکه شاعر با نوعی ساختار شکنی با فرمولی ساده، روابط عادی نحوی جمله بندی ها را دچار افت و خیز و تغییراتی نموده است. مثلا، رای به حذف برخی ادات و نشانه های ارتباطی داده است، یا برخی افعال را برای تاکید و برجسته کردن کانسپت ، به صورت مصدری در امتداد بافت معنایی آورده است و به حذف اکثرا بدون قرینه هم تن داده است و بدین سان به برخی کشف ظرفیت های تازه معنایی مناسبتی رسیده است.
اگرچه شعرها پولی فونیک هم نیستند، اما با برخی شگردها هم چون تغییرات دلخواه در محور هم نشینی واژگان و دخل و تصرف در ساختار نحوی زبان، معنا را از لایه اول به لایه های انباشته زیرین تسری داده است که با خوانش های مکرر و معین کردن کلید واژه ها و تامل در ارتباطات محتوایی دوم، سوم و چندم، از ریتم به ظاهر روایی شعر می توان به برداشت های دیگری هم رسید..!
شوهانی در استفاده از انبار داشته ها و انباشته های تاریخی اسطوره ای ذهنی اش چیزی کم نگذاشته است. به نوعی می توانم بگویم وی ذهنیات مستتر خود را با نوعی آشفتگی و درهم ریختگی تعمدی در شعر پراکنده است و به مدد نیروی دگرگونه دیدن یا متمایزتر دیدن به اضافه نوعی قانون شکنی در عقلانیت پذیرفته شده، به آفرینش تصاویر چند وجهی دست زده است که در آن ها عینیت با ذهنیت به توافقی نسبی در عرصه نمود رسیده اند و هر دو به مرزهای کم رنگ شده هم پای گذاشته اند!
راه افتاده ام روی روزهای هفته
مورچه کوچک
التماس نکن
من قید حرف ها را زده امن
هک شده ام انگار
هکرها آشغال ریخته اند روی پست ها
حالا!؟
هیچ سر پست ام همین...
عجیب شده ام
پایین می پرم
صبح می زنم به هم
وایتکس می شویم
آدامس می روم
گوچه می جوم
به درخت می زنم
مرد می روید
شاعر، در اکثر شعرهایش از چندین شگرد یکنواخت بدیعی و معنایی برای جلوه و شکل دادن به اشعارش استفاده کرده است. اولی تکرار، تکرار ناپیوسته هم در سطح حروف، هم واژه ها و هم ترکیب جمله بندی ها، نمود وسیعی یافته است. وی با ایجاد این هم پیوندی صوتی و به کار بستن صناعت نغمه حروف یا به قول استاد شفیعی کدکنی ، مجاورت جادویی حروف، علاوه برایجاد ضرب آهنگ موسیقایی در بطن واژه ها به نوآوری های دیگری نیز می اندیشیده است.
هم چنین شگرد مهم معنایی دیگر این مجموعه، آشنایی زدایی یا غرابت تستعمال است که با پیوند ناگسستنی با برجسته سازی کانسپتی، دریافت از نوع دیگر را ممکن ساخته است. هدف بیش تر شاید گنگ گویی ها و بازی در محور هم نشینی و دخل و تصرفات در نحو زبان که در ابتدای امر شاید سرگیجه آور هم باشد، چیزی نیست جز این که خواننده را به دریافتی تامل برانگیزاننده از نوعی دیگر برساند و بتواند دریچه تازه تری برای دیدن از دل واژگان ترکیبی بجوید.
اصرار شاعر بر تمرکز و تامل در برخی ارجاعات مغشوش و کم رنگی که شاید در نهایت در برخی موارد هم با درکنار هم چیدن یافته های قبلی ذهنی به جایی راه ببرد یا نبرد، اما از نظر شاعر، نفس تحرک و پیش تازی ملاک بوده است. وی حتی اصرار به معنی اندیشی نوین از ترکیبات آرکاییک دارد و با نوعی تعلیق تعمدی در معنا که ذکرش رفت سعی دارد در کانسپت های ثابت دریافتی پیشین، ایجاد تشکیک نماید . نوعی سیالیت گنگ و شطرنج بازی با واژه چینی اختیاری!
از شب آمده ای
می چینم تو را میان حرف های خواب گرفته
می چینی چند قلعه چند سرباز
تف به طعم نگاهت
می نوشی قصه ای دیگر از تنم
می چینم چند حرف چند صدا
تا چرت جمله ها بر شطرنج
و کلمات مبهم ، مات اسب من
از قلعه می گذرد با شهرزاد
نوعی در هم آمیختگی گذشته با حال و اعتراض به پارامترهای مدرنیت با به رخ کشیدن گذشته و رسیدن به ترکیبی اندیشیده نا هم گون از این سان!
وی در برخی شعرها ، ابتدا کلید واژه ای را مطرح می کند و سپس با نوعی دورافکنی محتوایی و ایجاد ارتباطات گسسته و دور ذهنی که حالتی فراشونده دارد، قصد دارد چیزی بگوید که در کمال روزمره گی، تازه باشد. وی قصد دارد با نگفتن های خود، بگوید یا با کم ترین واژه ها بیش ترین ابهام را بزاید...! آوردن افعال به صورت مصدری هم که علاوه بر تاکید بر انجام آن چه قصد شدن دارد و کمک به جو ذکر شده، نیت دیگری هم دارد و آن این است که در حالت تعلیق می تواند با چند فعلیت مرتبط و غیر مرتبط دیگر، انعکاس های تازه ای خلق نماید و اتصال یابد.
گفتم شاعر از تمام انباشته های تاریخی اسطوره ای و حتی عرفانی ذهن خود با رنگ و رنگی گسسته بهره برده است، اما شیوه بیان و نحوه روایت شاعر از این گفتنی و دانستنی های تاریخی، با سلیقه خود شاعر در نوعی ترکیب مبهم و غبارآلود، نمادین و چند وجهی با لحن طبیعی نزدیک به گفتار ادا می شود.ذهنیت شعر، درگذشتگی های اسطوره ای، تلمیحی و حکایه ای ست که با پی رنگ اصلی شعر ادغام و زمینه را برای دریافت نوعی معنای مستتر ثانویه و کمی دیریاب فراهم آورده است. وی تا می تواند به لرزش اندیشه هایش در زبان و بیان دست می زند و از سویی زبان شعرش را برای بیان و بروز اندیشه هایش می شوراند و تحریک می کند.