0

ابطال جبر و تفویض

 
haj114
haj114
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3991

ابطال جبر و تفویض

ابطال جبر و تفویض
شاید از دلاویزترین آثار امام ابوالحسن الهادی علیه‏السلام، از میان تمام سرمایه‏های فکری و علمی به یادگار مانده ، رساله‏ای زرین باشد که امام علیه‏السلام، آن را برای مردم اهواز فرستاده است، و در این رساله به صورت موضوعی و دقیق، تفکر «جبر» را رد کرده است، عقیده‏ای که اساس آن را اشاعره نهادند و مردم را به این عقیده دعوت کردند و گفتند: بندگان خدا در کارهایشان مجبورند و هیچ اراده و اختیاری از خودشان ندارند... همان طوری که در این رساله شریف عقیده تفویض را نیز رد کرده است که معتزله بدان قائل بوده‏اند و می‏گفتند که خدای متعال بندگانش را واگذاشته تا با قدرت و اراده خود هر کاری که می‏خواهند انجام دهند، و خداوند هیچ گونه اراده و سلطنتی برایشان ندارد. پس از آن که امام علیه‏السلام این دو عقیده را باطل می‏کند ، با دلایل علمی کوبنده «امر بین امرین» یعنی نظریه‏ای را که پرچم آن را ائمه اهل‏بیت علیهم‏السلام بر دوش دارند و آنان بنیانگذار این عقیده‏اند، اثبات می‏فرماید. این رساله از بارورترین و مفیدترین درسهای مباحث جبر و تفویض است، امام علیه‏السلام با پیشگفتاری مطلب را آماده ساخته و در این پیشگفتار به امامت جدش امام امیرالمؤمنین، نخستین مبلغ پیامبر اسلام و پشتیبان هدفها و اصول دین سخن را آغاز کرده است که ما به طور مختصر به شرح این رساله شریف و شرح برخی از مضامین آن می‏پردازیم. و از خدای تعالی توفیق می‏طلبیم. 
امام هادی علیه‏السلام پس از «بسم الله الرحمن الرحیم» می‏فرماید: 
«از طرف علی بن محمد، درود و رحمت و برکات خدا بر شما و به هر کسی که پیرو راه راست باشد، نامه شما به من رسید و آن چه درباره اختلاف نظرهایتان در امر دین و بحث در تقدیر الهی یادآور شده بودید، و سخن بعضی از شما را که قائل به جبر است و برخی را که قائل به تفویض است، و پراکندگی شما را در این عقاید و گسستگی شما از یکدیگر و دشمنیهایی که بین شما به وجود آمده، همه را فهمیدم، آن گاه از من خواسته بودید که من حقیقت مطلب را برای شما بازگو کنم، از همه آنها آگاه شدم.» این بخش از سخنان امام علیه‏السلام، حکایت از میزان اختلاف خطرناکی می‏کند که به خاطر این مسائل در بین مسلمانان پیدا شده بود، تا آن جا که برخوردها باعث تفرقه و دسته بندی ایشان و اختلاف نظر، و رواج دشمنی و ستیز در میان ایشان گشته بود، و بدان وسیله از دینشان که به وحدت و نشر محبت و صمیمیت ما بین مسلمین دعوت می‏کند، فاصله گرفته بودند. 
امام علیه‏السلام فرمود: «خدا شما را بیامرزد، که ما در آثار و اخبار فراوانی که رسیده، نظر کردیم و دانستیم که قول تمام مردمی که خود را پایبند اسلام می‏دانند، کسانی که از خدا، مأمور به تفکر و تعقلند، از دو صورت بیرون نیست: یا حق است و باید از آن پیروی کرد و یا باطل است که باید از آن دوری جست، همه امت اسلامی بدون هیچ اختلافی، می‏گویند، قرآن حق است و از نظر گروهها تردیدی در حقانیت قرآن نیست و همه به تصدیق قرآن و درستی آن اعتراف دارند، و در این اعتراف راه درست را رفته‏اند، طبق فرموده رسول خدا - صلی الله علیه و آله - که فرموده است: (امت من بر گمراهی همدست و هم عقیده نمی‏شوند) و خبر داده است که هر آن چه را که امت اتفاق نظر داشت حق است، این در صورتی است که همه با هم اختلافی ندارند، پس قرآن حق است و هیچ اختلافی میان امت در این که از طرف خدا نازل شده و تصدیق به آن، وجود ندارد، بنابراین اگر قرآن به درستی خبری گواهی دهد و آن را درست بداند و گروهی از امت منکر آن خبر باشند، بر ایشان لازم است که بدان اعتراف کنند، از آن جهت که بر اصل کلی قرآن اتفاق نظر دارند و اگر آن گروه خبری را که موافق قرآن است، انکار کنند و نپذیرند از ملت اسلام بیرونند...» امام علیه‏السلام، در این بخش از سخنانش بر ضرورت رجوع به قرآن کریم را که نه از پیش و نه بعدها قوانینش خدشه پذیر است، در پدیده‏های فکری و عقاید مذهبی مورد اختلاف امت تکیه کرده و آن را اصل دانسته است. بنابراین هر چه از نظرات و عقاید اشخاص با قرآن موافق بود، حق است و نباید تردید کرد و هر آنچه مخالف قرآن بود بیهوده و باطل است و هر کس به چنین عقاید باطلی بگرود از دایره اسلام بیرون است. امام علیه‏السلام می‏فرماید: «نخستین خبری که درستی آن از قرآن به دست می‏آید و قرآن گواه آن است خبری است که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رسیده و مورد تصدیق و مطابق قرآن است و اختلافی در آن نیست، این است که می‏فرماید: (من در میان شما دو امانت مهم می‏گذارم: کتاب خدا و عترتم - اهل‏بیتم - تا شما به این دو تمسک کنید، هرگز گمراه نمی‏شوید و راستی که این دو از یکدیگر جدا نشوند تا این که در کنار حوض کوثر بر من باز گردند.) پس چون شواهد این حدیث را به صراحت در قرآن پیدا می‏کنیم مانند قول خدای عزوجل: «انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکوة و هم راکعون و من یتولی الله و رسوله والذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون.» [1] . یعنی: همانا ولی امر شما خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) و مؤمنانی هستند که نماز را به پا می‏دارند و در حال رکوع زکات می‏دهند. و هر کس که ولی و فرمانفرمای او، خدا و رسول و اهل ایمانند، به راستی که تنها سپاه خدا پیروز است. و اهل سنت در این باره اخباری نقل کرده‏اند که امیرالمؤمنین علیه‏السلام در حال رکوع انگشترش را صدقه داد و خداوند متعال از عمل او قدردانی کرد و این آیه شریفه را درباره او نازل فرمود.و ما می‏بینیم که رسول خدا - صلی الله علیه و آله - چنین فرموده است: 
«هر کس را که من مولا و آقای او هستم، علی مولا و آقای اوست» و هم به علی علیه‏السلام فرمود: «تو نسبت به من همچون هارونی نسبت به موسی جز این که پس از من پیامبری نیست.» و می‏بینیم که می‏فرماید: «علی، وام مرا می‏پردازد و از طرف من به وعده‏ای که داده‏ام عمل می‏کند، و او جانشین من است پس از من...» 
امام بزرگوار در این بخش از سخنان خود، به برجسته‏ترین حدیث نبوی یعنی حدیث ثقلین اشاره فرموده است که رسول گرامی - صلی الله علیه و آله - در این حدیث سرانجام قطعی امت را اعلام کرده و او را در آستانه پیروزی قرار داده و ضمانت فرموده است که در مسیر حرکت و راهی که در پیش دارد گمراه و منحرف نمی‏گردد، به این شرط که به کتاب خدا چنگ بزند و رهبری روحی و جسمی خود را به اهل‏بیت علیهم‏السلام بسپارد که خداوند از ایشان پلیدی را برطرف کرده و پاک و پاکیزه قرار داده است. امام علیه‏السلام از آن جهت حدیث ثقلین را برگزیده است که این حدیث شریف از نظر سند و دلالت از نهایت اهمیت برخوردار است و علمای اسلامی، بر درستی این حدیث اجماع دارند. و ما در پاورقی به بعضی از مصادر آن اشاره می‏کنیم [2] و اما دلالت حدیث، بر لزوم پیروی اهل‏بیت علیهم‏السلام، واضح است که خدای متعال آنان را قرین قرآن مجید فرموده است که بر هر مسلمانی پیروی و اطاعت از قرآن واجب است، همان طوری که قرآن از بطلان و خطا پاک است همچنین عترت طاهره علیهم‏السلام از خطا مصونند، اگر نه مقایسه آن دو صحیح نبود. و همان طوری که بر هر مسلمانی واجب است از تعالیم قرآن استفاده کند، همچنین باید از تعالیم عترت استفاده کند، امام علیه‏السلام، این حدیث را با دلایل زیر مورد تأکید قرار داده است: 
الف - به وسیله آیه مبارکه «انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا...» که دانشمندان اسلامی همه به صراحت گفته‏اند که درباره امیرالمؤمنین علیه‏السلام نازل شده است، موقعی که آن حضرت انگشتری خود را به فقیر صدقه داد. [3] و همان طوری که ولایت خدا و رسول درباره مسلمین نافذ و لازم الاجراست، همچنین ولایت امام امیرالمؤمنین علیه‏السلام نافذ است. 
ب - سخن پیامبر - صلی الله علیه و آله - درباره امام امیرالمؤمنین علیه‏السلام که فرمود: «هر کس را که من آقا و سرور اویم پس علی مولا و سرور اوست» این قسمت، بخشی از حدیث نبوی مشهور است که پیامبر - صلی الله علیه و آله - ولایت عامه امام امیرالمؤمنین علیه‏السلام و نصب آن حضرت را به جانشینی خود در بین مسلمین - بعد از خودش - اعلام فرموده است و آن در روز (غدیر خم) بود که آن روز از روزهای جاودانه اسلام است که در آن روز نعمت بزرگ خدا تمام و دین کامل شد. این حدیث از مطمئن‏ترین و صریحترین و روشنترین دلایل امامت امام امیرالمؤمنین علیه‏السلام است. [4] . 
ج - فرموده رسول اکرم - صلی الله علیه و آله - که فرمود: «یا علی! نسبت تو به من به منزله هارون است نسبت به موسی...»، این حدیث شریف از جمله مشهورترین احادیث نبوی است که در اکثر کتب صحاح و دیگر کتابها آمده است [5] و این حدیث به صراحت بر خلافت امام علی علیه‏السلام دلالت دارد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) او را نظیر هارون دانسته است که هارون، وزیر و جانشین موسی علیه‏السلام بوده، همچنین امام امیرالمؤمنین علیه‏السلام نیز وزیر و خلیفه پیامبر (صلی الله علیه و آله) است. 
د- این سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله) که فرمود: «علی وام مرا می‏پردازد، و به وعده‏های من وفا می‏کند، و او پس از من، بر شما جانشین من است.» [6] . 
این روایت به روشنی بر خلافت امام امیرالمؤمنین علیه‏السلام، پس از رسول اکرم - صلی الله علیه و آله - دلالت دارد و بر این که او، به پرداخت وام آن حضرت و انجام وعده‏های وی قیام می‏کند، و کسی سزاوارتر از او به جای رسول اکرم - صلی الله علیه و آله - و شایسته‏تر به آن منصب، از امام علی - مایه افتخار شرق و رهبر حرکت فکری و تمدن در سطح زمین - وجود ندارد. این بود بخشی از روایاتی که امام هادی علیه‏السلام در تأکید بر حدیث ثقلین آورده و آنها را در استدلال بر رهبری عترت پاک پیامبر - صلی الله علیه و آله - برای امت بیان کرده که رسول خدا - صلی الله علیه و آله - این امت را ضمانت کرد تا وقتی که از ایشان پیروی کنند، و از آنها پیشی نگیرند، از راه هدایت منحرف نمی‏شوند.امام، علیه‏السلام فرمود: «پس از آن نخستین چیزی که این اخبار از آن به دست آمده است، خبر صحیح مورد اتفاقی است که هیچ گونه اختلافی ندارند و نیز موافق قرآن است و چون قرآن به درستی آن گواهی می‏دهد، و شواهد دیگر نیز دارد، بر امت لازم است که بطور قطع بدان اعتراف کنند، زیرا اینها اخباری هستند که شواهد قرآنی گویای آنهاست و این اخبار موافق قرآنند و قرآن نیز موافق آنهاست. سپس اخباری با حقیقت از رسول خدا - صلی الله علیه و آله - از قول راستان (ائمه علیهم‏السلام) رسیده و مردمان مطمئن و معروف آنها را نقل کرده‏اند، پیروی از این اخبار بر هر زن و مرد مؤمن فرض و واجب است، و جز اهل عناد و مخالفان، از آنها سرپیچی نمی‏کنند توضیح آن که گفته‏های خاندان پیامبر خدا - صلی الله علیه و آله - به گفته خدا متصل است، همان طوری که خدای متعال در قرآن مجید می‏فرماید: «ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الاخرة و اعد لهم عذابا مهینا.» [7] . یعنی: به راستی کسانی که خدا و رسولش را آزردند، خداوند آنها را در دنیا و آخرت لعنت می‏کند، و برایشان عذاب خوار کننده‏ای آماده کرده است. و نظیر این آیه قول رسول خداست که می‏فرماید: «هر که علی را بیازارد، مرا آزرده است و هر که مرا بیازارد، خدا را آزرده است، و هر که خدا را بیازارد، انتقام الهی نسبت به او نزدیک است.» و همچنین قول آن حضرت است که می‏فرماید: «هر که علی را دوست بدارد، مرا دوست داشته، و هر که مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته است.» و نظیر قول پیامبر - صلی الله علیه و آله - درباره بنی‏ولیعه: [8] . 
«هر آینه بر سر آنها مردی را می‏فرستم که چون خودم باشد، او خدا و رسولش را دوست می‏دارد، و خدا و رسولش نیز او را دوست می‏دارند، برخیز یا علی به سوی ایشان روانه شو! و سخن آن بزرگوار که در روز خیبر، فرمود: «فردا مردی را سوی ایشان می‏فرستم که خدا و رسولش را دوست می‏دارد، و خدا و رسول نیز او را دوست می‏دارند، حمله کننده‏ای استوار است، و او برنمی‏گردد مگر این که خداوند به وسیله او قلعه خیبر را فتح کند.» 
رسول خدا - صلی الله علیه و آله - پیش از فرستادن علی علیه‏السلام، اعلام پیروزی کرد و اصحاب پیامبر - صلی الله علیه و آله - نیز با توجه به سخن پیامبر، به انتظار فردا بودند همین که فردای آن روز فرا رسید، پیامبر، علی علیه‏السلام را طلبید، و او را به جانب اهل خیبر فرستاد و او را بدین منقبت برگزید، و حمله‏ور ناگزیر نامید، و او را دوستدار خدا و رسولش خواند، و خبر داد که خدا و رسولش نیز او را دوست می‏دارند.» پس از آن که امام علیه‏السلام اعلام کرد که مقیاس در شناخت خبر صحیح مطابق بودن با کتاب خدا و موافقت با قرآن مجید است و در پرتو این قاعده کلی، حدیث ثقلین به مرتبه قطعی و حتمی از درستی رسیده که هم مطابق و موافق با قرآن مجید است و هم به وسیله گروهی از اخبار صحیحی که امام علیه‏السلام ذکر کرده، تأیید شده است و در نتیجه بر هر مسلمانی واجب است که بر این حدیث شریف معتقد باشد و به عترت بزرگوار و پاک پیامبر و به ولایت آنها مؤمن و پایبند گردد. آن گاه امام علیه‏السلام این آیه مبارکه: «ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا والاخرة و اعد لهم عذابا مهینا.» [9] را با جمعی از روایاتی که از پیامبر - صلی الله علیه و آله - درباره وصی و باب علمش امام امیرالمؤمنین علیه‏السلام رسیده است، نقل کرده است که ما این روایات را مجددا به خاطر اشاره به مصادر، نقل می‏کنیم. 
1- رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: «من آذی علیا فقد آذانی، و من آذانی، فقد آذی الله...» [10] . 
2- رسول خدا - صلی الله علیه و آله فرمود: 
«من احب احبنی و من أحبنی فقد احب الله.» [11] . 
3- رسول خدا - صلی الله علیه و آله - در روز خیبر فرمود: 
«لأبعثن الیهم غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله کرارا غیر فرار لایرجع حتی یفتح الله علیه ...» [12] . این بود برخی از روایات نبوی که با قرآن کریم موافق است و روایاتی که تمام مسلمین بر صحت آنها اجماع و اتفاق دارند، و فضیلت ابوالحسن امام علی علیه‏السلام را بیان می‏کند و ولایت و امامت او را بر عموم مسلمین فرض و واجب می‏شمرد. 
امام علیه‏السلام می‏فرماید: «ما این شرح را مقدم داشتیم برای راهنمایی بر مقصود و منظور ما و به خاطر تأیید آن چه را که درباره جبر و تفویض و منزلة بین منزلتین (یعنی اختیار) بیان خواهیم کرد، و کمک و نیرو از خدا می‏طلبیم و بر او در تمام امور توکل می‏کنیم. البته ما سخن را با گفته امام صادق علیه‏السلام، آغاز می‏کنیم: «نه جبر است و نه تفویض بلکه مقامی بین این دو است، و این مقام همان سلامت خلقت، و باز بودن راه - آزادی - و مهلت کافی، و توشه زندگی مانند مرکب سواری، و وسیله و انگیزه شخص فاعل بر انجام کار است.» اینها پنج امرند که امام صادق علیه‏السلام، آنها را جوامع لطف و بخشش خدایی وانمود کرده است و هرگاه بنده‏ای یکی از آنها را نداشته باشد مطابق آن نقصی که دارد، تکلیف از او برداشته است. آن گاه امام صادق علیه‏السلام از اصلی خبر داده است که باید مردم دنبال فهمیدن آن باشند و قرآن هم به تصدیق آن گویاست و آیات محکمه‏ای که فرستاده است نیز بر آن گواهند. زیرا رسول خدا - صلی الله علیه و آله - در گفتار خود و گفتار اهل‏بیتش - علیهم‏السلام - از حدود قرآن تجاوز نمی‏کنند، و هرگاه اخبار درستی از ایشان رسید و گواه بر آنها را از قرآن جستجو کردیم و دیدیم موافق آنها و دلیل بر درستی آنهاست پیروی از این اخبار بر همه واجب است و کسی جز اهل عناد و دشمنان - همان طوری که در آغاز نامه یادآور شدیم - از آن نگذرند. و چون به دنبال تحقیق گفته امام صادق علیه‏السلام، یعنی درباره منزلة بین منزلتین و انکار جبر و تفویض رفتیم، دیدیم که قرآن گواه بر آن است و آن را تصدیق می‏کند و خبر دیگری نیز از آن بزرگوار موافق آن است، زیرا از امام صادق علیه‏السلام پرسیدند که آیا خداوند بندگان خویش را به انجام گناهان مجبور می‏کند؟ امام صادق علیه‏السلام، در پاسخ فرمود: خداوند عادلتر از آن است. 
عرض کردند: آیا کارها را یک سره به بندگان واگذارده است؟ فرمود: خداوند عزیزتر و به بندگانش مسلطتر از آن است. و باز از آن حضرت روایت شده است که فرمود: مردم درباره عقیده به «قدر» سه دسته‏اند: یکی تصور می‏کند که خداوند کار را به خود او واگذارده است، او قدرت خدا را ناچیز گرفته است و در هلاکت است، و دیگری می‏پندارد که خداوند متعال بندگانش را بر انجام گناهان مجبور فرموده است، و برایشان بیش از حد توان، تکلیف نموده است، او نیز در قضاوت خود، خدا را ظالم و ستمگر معرفی کرده است و در هلاکت است. و آن دیگری معتقد است که خداوند به بندگانش در حد توانشان تکلیف کرده و خارج از حد توان ایشان تکلیفی نفرموده است و چون کار نیک انجام دهد، خدا را سپاس گوید، و چون مرتکب کار بد شود، از خداوند طلب آمرزش و بخشش کند، چنین کسی مسلمان بالغ و درستی است. آن گاه امام خبر داد که هر کس پیرو عقیده جبر و تفویض باشد و به آن پایبند گردد، او برخلاف حق است، و من آن جبری را که هر کس گرایش داشت و بر خطاست، شرح دادم و هر کس پیرو تفویض باشد، دچار باطل گردیده است، پس حق منحصر در منزلت بین منزلتین - یعنی در اختیار و آزادی در عمل - است. 
امام علیه‏السلام در این بخش از سخنانشان اولا این نکته را بیان کردند که باید به خبری که موافق قرآن مجید است، تمسک جست، و مقدمه‏ای برای آماده سازی مطلب جهت استدلال به پاره‏ای از اخبار برای بطلان جبر و تفویض، ذکر کردند، به علاوه به دلایل عقلی اشاره فرمودند، همان طوری که به صورت اجمال بر بطلان جبر و تفویض اقامه دلیل فرمودند و در سخنان بعدی به صورت مفصل دلایل بطلان جبر و تفویض را آورده، می‏فرماید: 
برای هر یک از این اقوال مثلی می‏زنم تا مقصود را به فهم طالب حقیقت نزدیک سازد و بررسی شرح آن را آسان گرداند، آیات محکمه قرآن مجید آن را تصدیق کند و در نزد خردمندان نیز مورد قبول افتد و توفیق و حفظ از خطا در دست خداست. اما جبری که هر کس بدان معتقد باشد، دچار خطا گشته است، زیرا آن کس که تصور می‏کند خدای عزوجل بندگانش را بر ارتکاب گناه مجبور کرده و بندگان را به خاطر گناهان مجازات می‏کند خدا را ستمگر شمرده و او را دروغگو پنداشته و سخن خدا را که می‏فرماید: «پروردگارت به کسی ستم روا نمی‏دارد» [13] . 
و می‏فرماید: «این بدان جهت است که به دست خود قبلا انجام داده‏اند، و به راستی که خداوند بر بندگانش ستم نمی‏کند.» [14] . و نیز فرموده : «همانا خداوند هیچ ستمی بر مردم روا نمی‏دارد، بلکه مردم، خود به خویشتن ستم می‏کنند.» [15] . 
با آیات بسیار دیگری که در این زمینه است همه را مردود دانسته است، و هر که معتقد باشد که به زور بر معاصی وادار گشته گناه خود را به خدا حواله کرده و او را در مجازات خود ستمگر شمرده است و هر که خدا را ستمگر بداند قرآن را تکذیب کرده و هر که قرآن را دروغ بپندارد به اجماع امت کافر گشته است. مثل چنین کسی مانند آن کسی است که بنده زرخریدی دارد که هیچ اختیاری از خود ندارد و مالک هیچ کالایی از کالاهای دنیا نیست و اربابش نیز این را می‏داند و با توجه به بی‏چیزی او، به او دستور می‏دهد تا به بازار برود چیزی را که او نیاز دارد، بخرد و برای او بیاورد و بهای آن را به وی ندهد، با این که می‏داند برای این متاع مورد نیاز صاحبی است که جز در مقابل دریافت بهای مورد نظر کالایی به کسی نمی‏دهد، در صورتی که این آقا خود را با انصاف، حکیم و دور از ظلم و ستم می‏داند و از طرفی بنده‏اش را تهدید می‏کند که اگر آن کالای مورد نیاز را نیاورد، او را مجازات می‏کند با این که می‏داند صاحب آن کالای مورد نیاز مانع خواهد شد، و می‏داند که بنده هم بهای آن را ندارد، و چون بنده ناامید و با دست خالی نزد آقایش برگشت، آقا او را مورد خشم قرار دهد و به خاطر نیاوردن کالا او را مجازات کند. آیا مقتضای عدل و حکمت وی آن نبود که او را مجازات نکند در حالی که می‏داند که این بنده مالک مالی از اموال دنیا نیست و خود نیز پولی به او نداده است، با این حال اگر او را مجازات کند ستم کرده و بیهوده و بی‏دلیل به او تجاوز نموده و آن عدل و حکمتی را که خود را به آن ستوده بود باطل کرده است و اگر او را مجازات نکند، تهدید خود را درباره او تکذیب کرده که به دروغ و ستم او را تهدید کرده که این هر دو با عدل و حکمت منافات دارد. و خداوند بسیار برتر است از آن چه می‏گویند. 
پس هر کس به جبر یا مطلبی که مستلزم جبر باشد اعتقاد داشته باشد به خدا ظلم کرده و او را به ظلم و ستم نسبت داده است زیرا برای کسی که به زور به گناه وادار شده عقوبت اثبات کرده است! هر کس چنین تصور کند که خداوند بندگان را بر ارتکاب گناه مجبور نموده، باید خدا را مدافع عقوبت بندگان بداند، و هر کس بپندارد که خداوند از عقوبت بنده گنهکار دفاع می‏کند او را درباره تهدیدی که کرده، دروغگو دانسته است، در حالی که خداوند می‏فرماید: 
«آری کسی که بد کردار باشد و خطایش او را در میان گیرد، آنان اهل دوزخند و در آن جا جاودانه می‏باشند.» [16] . و می‏فرماید: «به راستی کسانی که اموال یتیمان را به ستم می‏خورند همانا شکمی انباشته از آتش دارند و درآتش فروزان دوزخ گرفتارند.» [17] . 
و می‏فرماید: «به راستی کسانی که آیات ما را منکرند آنان را به زودی در دوزخ می‏افکنیم و هر زمانی که پوستشان بسوزد، با پوست دیگری عوض کنیم، تا عذاب را بچشند، به راستی که خداوند عزیز و حکیم است.» [18] . و آیات فراوان دیگری که در این باره آمده است، و به این ترتیب کسی که تهدید خود را دروغ شمارد و یک آیه قرآن را تکذیب کند دچار کفر شده است و از آن کسانی است که خداوند درباره آنها فرموده است: 
«آیا به بعضی از کتاب خدا ایمان دارید و به بعضی از آنان کافرید، سزای کسی از شما که چنین باشد جز رسوایی در دنیا نیست و در قیامت نیز به سخت‏ترین عذاب بازگشت دارید و خداوند از آن چه شما انجام می‏دهید، غافل نیست.» [19] . بلکه ما می‏گوییم، خداوند بندگان را به کردار خودشان جزا می‏دهد و آنها را به کار بدشان کیفر می‏کند به واسطه داشتن اختیار و توانایی که به ایشان داده است و برای همین است که به آنها امر و نهی کرده است و قرآن گویای این مطلب است: «هر کس کار نیک انجام دهد، ده برابر پاداش دارد و هر که کار بد به جا آورد جزایش بمانند آن است و این مردم ستم نمی‏شوند.» [20] . 
و نیز فرموده است: «روزی که هر که خوبی کرده، حاضر ببیند، و هر که بدی کرده است، آرزو کند، کاش میان او و کار بد، مسافت دوری بود و خداوند شما را از (عذاب) خود برحذر می‏دارد.» [21] . و فرموده است: «امروز است که هر کس پاداش عمل خود را ببیند، امروز ستمی در کار نیست .» [22] . این آیات محکمات، جبر را نفی کرده و هر کس را که به جبر معتقد باشد مردود می‏شمارد، و نظیر این آیات در قرآن مجید بسیار است که ما به اختصار بسنده کردیم تا نامه طولانی نشود، توفیق با خداست. 
امام علیه‏السلام، صورت روشنی از جبر را مرحمت کرده و مفاسدی را که بر اعتقاد بر جبر مترتب است بیان داشته که از جمله پیامدهای روشن آن نسبت ظلم و جور به خداوند است - که خداوند بسی برتر از آن است - وانگهی امام علیه‏السلام، یک بار برای بطلان جبر به آیات کریمه قرآن استدلال فرموده و با بار دیگر به دلایل وجدانی که هیچ جای جدال و تردید ندارد، و به دنبال آن آیات کریمه‏ای که به روشنی دلیل بر مسؤولیت خود انسان است در برابر گناهانی که مرتکب می‏شود و او در مقابل عملش محاسبه می‏گردد و با وجود آن که خداوند اراده و اختیار را بر او ارزانی داشته و بر هیچ عملی او را مجبور نکرده است بر گناهان خود مؤاخذه می‏شود به این ترتیب که انسان به دلیل انتخاب و اختیار خلاف خود مرتکب بدی و گناه شده است. 
سپس امام هادی علیه‏السلام - پس از بطلان جبر - به بطلان تفویض پرداخته و می‏فرماید: «اما اعتقاد به تفویض که امام صادق علیه‏السلام آن را باطل شمرده است و معتقدان و پیروان آن را خطا کار دانسته است، آن عقیده کسی است که می‏گوید، خدای عزوجل، اختیار امر و نهی و احکام خود را به بندگان سپرده و آنان را به خود رها کرده است، و در این باره سخن دقیقی است برای کسی که بخواهد مطلب را خوب بفهمد و دقت کند، و این باریک بینی را ائمه هدی از خاندان رسول خدا - صلی الله علیه و آله - داشته‏اند که گفته‏اند: اگر خداوند به صورت سر خود گذاشتن مردم، احکام خود را به ایشان واگذار کرده بود می‏بایست هر چه را که آنها برگزیدند، راضی باشد و در برابر آن از سوی خدا سزاوار اجر و ثواب باشند، و در آنچه خلاف کنند، نباید کیفر ببینند، زیرا در حقیقت تکلیفی ندارند و این چنین حرفی دو معنی دارد: یکی این که بندگان خدا بر او مسلطند و او را واداشته‏اند تا هرچه را که به میل و نظر خود اختیار کنند، بپذیرد، بنابراین چه خدا بخواهد و چه نخواهد، این باعث ضعف و سستی در خداست و دیگر این که خداوند متعال از مطیع ساختن آنها به امر و نهی خود مطابق اراده خویش ناتوان است، چه آنها بخواهند و یا نخواهند اختیار امر و نهی و اجرای آن را به ایشان داده است و چون از زیر فرمان آوردن آنان، مطابق اراده خویش ناتوان بود، از این رو اختیار کفر و ایمان را به خود آنها واگذار کرده است. مثل آن، مثل مردی است که بنده‏ای را خریده تا به او خدمت کند و ارزش سرپرستی او را گرامی دارد، و پیرو امر و نهی او باشد و آقای او نیز مدعی است که با قدرت و عزیز و داناست، و به بنده‏اش فرمان لازم را داده و او را از چیزهایی نهی کرده است و در برابر پیروی از فرمانش وعده اجر و ثواب فراوان و در مقابل نافرمانیش به عذاب دردناکی تهدید کرده است، با این همه آن بنده برخلاف خواست آقا رفتار کرده و از امر و نهیش پیروی نکرده است، و هر چه را که فرمان داده و از هر چیزی که نهی کرده نپذیرفته است، برخلاف میل آقا و مطابق خواست خودش و به پیروی از هوای نفسش عمل کرده است. و آقا نیز نمی‏تواند او را به اطاعت از امر و نهی خویش برگرداند و به اراده خود، وادار سازد. از این رو اختیار امر و نهی را به بنده سپرده و به آنچه که بنده مطابق خواست خودش انجام دهد، راضی است آقا او را به دنبال یکی از نیازمندیهای خود می‏فرستد و آن را به اسم نام می‏برد اما بنده برخلاف فرمان وی به پیروی از هوای نفس خویش رفتار می‏کند وقتی که برمی‏گردد آقا می‏بیند خلاف خواست او را انجام داده است، به او می‏گوید، چرا برخلاف فرمان من، این کار را کرده‏ای؟ بنده در پاسخ وی می‏گوید: تو خود اختیار کار را به دست من دادی و من مطابق میل خود چنین کردم، زیرا کسی که به خود واگذاشته شده باشد، نمی‏تواند از کار نیز ممنوع باشد [23] ، بنابراین تفویض محال است...» 
به راستی، حقیقت تفویض، پایبندی بر این عقیده است که خدای تعالی کارهای بندگانش را به اراده و اختیار خود ایشان واگذاشته بدون این که اراده خداوند دخالتی در آن داشته باشد، امام هادی علیه‏السام دلایل متقن و کوبنده‏ای بر بطلان و محال بودن چنین عقیده‏ای آورده است، و پس از آن، اضافه می‏کند: «آیا بنابراین لازم نمی‏آید که یا آقای چنین بنده‏ای که می‏تواند، بنده خود را به امر و نهی موافق خواست و اراده خود - نه مطابق اراده بنده - وادارد، و در آن صورت مطابق انجام امر و نهیش به او قدرت و توانایی دهد، و چون فرمان داد و یا نهی کرد، در برابر پاداش و کیفر آنها را به او بفهماند و او را از مخالفت خود برحذر دارد و با توضیح ثواب و عقاب، او را به اطاعت خویش تشویق کند، تا آن بنده، به قدرت آقایش - به وسیله نیروی اطاعت از امر و نهی که به او داده و تشویق و هشدار وی - آگاه شود، تا بداند که عدل و انصاف آقا فراگیر است و حجتش برای جلوگیری از بهانه جویی و بیم از مخالفت، بر او تمام گردد، اگر آن بنده موافق فرمان آقایش رفتار کرد پاداش دهد و اگر نافرمانی کرد، کیفر کند. و یا این که این آقا، عاجز و ناتون است و کار بنده را به خودش واگذاشته است، چه کار خوب انجام دهد و چه کار بد، چه فرمانبردار باشد و چه نافرمان، آقا از مجازات کردن او عاجز است و نمی‏تواند او را به پیروی فرمان خود وادار سازد و اثبات عجز خدا، با قدرت و خدایی خداوند منافات دارد و باعث بطلان امر و نهی و پاداش و کیفر الهی می‏گردد و مخالف با آیات قرآن است که می‏فرماید: «خداوند کفر را برای بندگانش نمی‏پسندد و اگر سپاسگزاری کنید، از شما آن را می‏پسندد.» [24] . «از خداوند، آن طور که شایسته است بپرهیزید، و نباید غیر مسلمان، بمیرید.» [25] و می‏فرماید: 
«من جن و انس را نیافریدم، مگر آن که مرا بپرستند، من نخواستم تا آنان به من روزی دهند، و نخواستم مرا طعام دهند.» [26] . و فرموده است: «خدا را بپرستید و چیزی را شریک او قرار ندهید.» [27] . و باز فرموده است: «از خدا اطاعت کنید و از رسول خدا اطاعت کنید و در حالی که - سخنان او را - می‏شنوید از او روی برنگردانید.» [28] . 
بنابراین هر کس تصور کند که خدای متعال، امر و نهیش را به بندگانش واگذارده است عجز و ناتوانی خدا را ثابت کرده و بر او لازم دانسته است که هر کار خوب و بد آنان را بپذیرد و امر و نهی و وعد و وعید خدا را باطل شمرده است بدین جهت است که می‏گوید، خداوند همه کارها را به او واگذارده تا موافق خواست خودش عمل کند! و اگر خواست کافر باشد و یا مؤمن، کسی مانع او نیست و ممنوعیتی ندارد، به این ترتیب، هر کس به این معنی معتقد به تفویض باشد به راستی آن چه را که از وعد و وعید و امر و نهی الهی، برشمردیم باطل دانسته است و مشمول این آیه شریفه است: «آیا به بخشی از کتاب ایمان دارید، و به قسمت دیگر ایمان ندارید، سزای کسی که از شماها چنین باشد جز رسوایی در دنیا و گرفتاری به سخت‏ترین عذاب در روز قیامت نیست و خداوند، از کارهای شما غافل نمی‏باشد.» [29] . ئخداوند بالاتر از آن است که معتقدان به تفویض می‏گویند». به راستی کسی که معتقد به تفویض است، خدای تعالی را عاجز و ناتوان دانسته و قدرت نامه را نسبت به تصرف در امور بندگان و مخلوقاتش از ذات مقدس او سلب کرده است، همچنان که لازمه این عقیده، بی‏اعتباری وعد و وعید الهی است بنابراین عقیده، دیگر وعده الهی به فرمانبرداران که بهشت پاداش شماست و به گنهکاران که عذاب دائم کیفر شماست، معنا ندارد، زیرا پس از آن که خدای تعالی کارها را به بندگانش واگذار کرد، چگونه آنان را اجر و مزد می‏دهد و به چه دلیل آنها را کیفر و مجازات می‏کند! 
آن گاه امام هادی علیه‏السلام شروع فرمود به ابطال جبر و تفویض و اثبات نظریه «الامر بین الأمرین» یعنی نظریه‏ای که ائمه اهل‏بیت علیهم‏السلام معتقدند، فرمود: 
«ولی ما - اهل‏بیت - می‏گوییم؛ خدای عزوجل مردم را به قدرت خود آفریده و توانایی بندگی و پرستش خود را به ایشان داده، سپس به آن چه خواسته است آنان را امر و نهی فرموده و پیروی فرمانش را از ایشان پذیرفته و بدان وسیله از آنها خشنود گشته، و آنها را از نافرمانیش برحذر داشته و نافرمان را نکوهش کرده و بدان وسیله کیفر نماید، و خداوند در امر و نهی خود مختار است و هر چه را بخواهد و اختیار کند، امر فرماید و هر چه را نپسندد، از آن نهی فرماید و بدان وسیله کیفر دهد، به دلیل توانایی که به بندگانش - برای پیروی از فرمان و اجتناب از نافرمانیهای خود - داده است. زیرا عدل و انصاف و حکمت بالغه الهی آشکار و پیداست، و حجت او بر بهانه‏جویی و هشدار، رساست، و اختیار با ذات مقدس اوست تا هر که از بندگان خویش را بخواهد، برای تبلیغ رسالتش و اتمام حجت بر بندگانش، انتخاب کند، از جمله - حضرت محمد - صلی الله علیه و آله - را برگزید و برای رسالت خود به سوی خلق فرستاد، پس کسی از کافران قوم وی از روی حسد و خودخواهی گفت: «چرا این قرآن بر مردی بزرگ از این دو قریه نازل نشد.» [30] . مقصود از آن دو مرد یکی امیة بن ابی‏الصلت بود، و دیگری ابومسعود ثقفی - و خداوند نظر آنها را باطل شمرد، و پیشنهاد آنها را مردود دانست و فرمود: 
«آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم می‏کنند، ما هستیم که روزی در زندگی دنیا را میان ایشان تقسیم می‏کنیم، و آنان را به درجاتی بر هم برتری می‏دهیم، تا بعضی از آنها بعض دیگر را مسخر خود دارند، و رحمت پروردگارت بالاتر از آن است که آنان جمع‏آوری می‏کنند.» [31] . 
و از این رو، خداوند هر چه را خواست، اختیار کرد و هر چه را نپسندید نهی فرمود، پس هر کس از فرمان او اطاعت کند اجر و پاداش مرحمت کند و هر که نافرمانی کند، کیفر و عقاب نماید. و اگر کار خود را به بندگانش تفویض کرده بود، انتخاب امیة بن ابی‏الصلت و ابومسعود ثقفی را از طرف قریش امضا کرده بود زیرا این دو تن در نظر آنان، از محمد - صلی الله علیه و آله - برتر بودند! 
و چون خداوند مؤمنان را با این سخن ادب کرد که گفت: «هیچ مرد و زن باایمانی حق ندارد که هرگاه خداوند و پیامبرش در کاری حکم کنند آنها پیش از خود، صاحب اختیار باشند.» [32] . به این ترتیب، اختیار از روی هوای نفس و خودسرانه را به آنها نداد و از آنها جز پیروی از فرمان خود و دوری از نافرمانیش را به وسیله برگزیده خویش، نپذیرفت، و هر کس از او اطاعت کند به حق رسیده و هر که از او نافرمانی کند، گمراه و هلاک شده است، و حجت به روی تمام است به خاطر آن که برای پیروی از دستور و اجتناب از نافرمانیش را به وی توانایی داده و از این رو او را از اجر و ثواب خویش محروم سازد و به کیفر گناهش برساند...». امام هادی علیه‏السلام در این فرازهای از سخنش، نظریه صحیحی که ائمه اهل‏بیت علیهم‏السلام برآنند، یعنی نظریه «الأمربین الأمرین» را اثبات کرده است، که این نظر بر پایه مطمئن فکر و اندیشه و منطق استوار است. استاد بزرگوار ما امام خوئی در بحثهای اصول خود، به صورت قابل قبول و اطمینان بخش در این باره استدلال کرده فرمود: این مسأله از مسائل تعبدی نیست بلکه از آن جهت که راه میانه‏ای که حل مشکل جبر و تفویضذ دبدان وسیله امکان‏پذیر است، منحصر به این راه است تفصیل مطلب از این قرار است: کارهای بندگان متوقف بر دو مقدمه است: 
1- حیات، توانایی و آگاهی و نظایر اینها برای انجام کار لازم است. 
2- اراده و به کار انداختن قدرت برای ایجاد عمل در خارج ضروری است. 
مقدمه اول از جانب خدای تعالی به بندگانش افاضه می‏شود و با ذات خدا ارتباط ذاتی دارد و در اختیار اوست یعنی این اوصاف عین ارتباط بوده و چیزی جز اختیار او نیست نه آن که چیزی باشند و مربوط به خدا و در اختیار او قرار گرفته باشند، و در پرتو این توضیح اگر افاضه از جانب خدای سبحان قطع شود، در آنی رشته حیات بنده بطور قطع گسسته می‏شود. اما مقدمه دوم، از جانب بندگان - به فرض وجود مقدمه اول - سر می‏زند و در حقیقت مربوط به خود بندگان است و برخاسته از ذات آنهاست. بنابراین، هیچ عملی جز با پیدایش هر دو مقدمه، از بنده سر نمی‏زند و اما اگر یکی از آن دو وجود نداشت، تحقق عمل قابل قبول نیست و بر این اساس، اسناد فعل به خدا درست است، همان طوری که اسنادش به بنده نیز درست است. 
برای توضیح بیشتر مطلب، یک نمونه عرفی می‏آوریم تا هر دو نظریه: جبر و تفویض با نظر امامیه - امر بین امرین - مشخص شود، به این ترتیب که فعلی اگر از بنده در خارج صورت می‏گیرد، سه نوع است: 
1- کارهایی که بدون اختیار و اراده از او سر می‏زند به این نحو که اگر فرضا دست کسی رعشه دارد و قدرت و اختیار حرکت دستش را ندارد در مقایسه با شخص دیگری، هرگاه آقایش شمشیری را به دست - معیوب - او بیاویزد، و فرض می‏کنیم که در کنار او یک نفر خوابیده باشد، در حالی که می‏داند، به زودی شمشیر آویخته در دست آن شخص بر وی فرود می‏آید و او را به یقین می‏کشد، طبیعی است که چنین عملی اگر اتفاق بیفتد از اختیار آن شخص بیرون است و نمی‏شود به او نسبت داد و خردمندان او را مسؤول این حادثه نمی‏دانند و به هیچ وجه جای سرزنش و نکوهش ندارد بلکه مسؤول این حادثه آن کسی است که شمشیر را به دست معیوب او آویخته و ملامت و سرزنش متوجه اوست، این در حقیقت همان نظریه جبر است. 
2- کارهایی که بدون کمک دیگران به اختیار او، و مستقلا از خود او سر می‏زند به این ترتیب که فرض کنیم آقایی به دست فرد آزادی شمشیری را داده است که این شخص قدرت اراده و حرکت دستش را دارد، در چنین موردی اگر در خارج قتلی از وی سر بزند، این قتل به او استناد دارد نه به کسی که شمشیر را به او داده است هر چند که دهنده شمشیر می‏دانست که دادن شمشیر به دست چنین فردی به قتل منتهی می‏شود، همان طوری که این شخص هرگاه بخواهد می‏تواند، شمشیر را از او بگیرد، با این همه، نمی‏توان عمل قتل را به صاحب شمشیر نسبت داد. زیرا نسبت عمل مربوط به این است که شخص در وجود خارجی این عمل دخالت داشته باشد و فرض این است که وی در وجود خارجی قتل هیچ تأثیری نداشته است جز این که قاتل دست خودش را به اراده خود مستقلا حرکت داده است و این درست همان نظریه تفویض است. 
3- فعلی که با اختیار و به کار بردن قدرت از خود شخص صادر می‏شود، علی‏رغم این که او ذاتا نیازمند است و در هر آنی به دیگری احتیاج دارد بطوری که اگر کمک دیگری آنی از او سلب شود، انجام کار فوری از او سلب می‏شود. با این توضیح اگر ما فرض کنیم آقایی، بنده معلولی دارد که از حرکت دستش ناتوان است، آقا جریان الکتریسته را به بدن او وصل می‏کند تا در عضلات بنده نیرو و تحرکی نسبت به انجام آن کار پیدا شود، تا بتواند بدان وسیله بر حرکت دستش قادر شود بدین طریق که سر جریان الکتریسته را به دست خویش گرفته و سعی می‏کند تا در هر لحظه نیرو به بدن بنده‏اش برساند بطوری که اگر لحظه‏ای دستش را از سیم برق بردارد، نیروی برق از بدن وی قطع می‏شود و ناتوان می‏گردد. بنابراین اگر آن آقا این نیرو را به بدن بنده برساند و او به اختیار آقا برود و کسی را بکشد، در حالی که مولایش از عمل او باخبر بوده، در چنین موردی عمل قتل به هر دوی آنها مربوط است، اما به بنده مربوط است، چون او توان انجام فعل و انجام ندادن فعل را پس از آن که آقا قدرت را به او داد، و قدرت و توان در عضلات وی ایجاد کرد، به دست آورده و با اختیار و به کار انداختن آن قدرت کار را انجام داده است. و اما به آقا مربوط است از آن جهت که دهنده قدرت و قوت به او حتی در حین انجام فعل و صدور قتل اوست، با وجود این که می‏توانست نیرو و قدرت را در هر آنی که بخواهد و اراده کند از او سلب نماید. این است در حقیقت نظریه امر بین امرین و واقعیت این نظریه...» [33] . آقای خویی در شرح نظریه «الامر بین الامرین» که ائمه اهل‏بیت علیهم‏السلام بدان معتقد است، با اطمینان و اعتمادی که وجود دارد، به مجموعه‏ای از دلایل عقلی و نقلی استدلال فرموده و ثابت کرده است که ناگزیر، باید بر این عقیده بود. پس از این مطالب، برمی‏گردیم به سخنان امام هادی علیه‏السلام، می‏فرماید: 
«و این عقیده بینابین، نه جبر است و نه تفویض، امیرالمؤمنین - صلوات الله علیه - به عبایة بن ربعی اسدی، آن را موقعی که از آن حضرت درباره استطاعت و توان برخاستن و نشستن و انجام کار پرسید، در پاسخ وی فرمود: تو از توانایی و قدرتی پرسیدی که آن را بدون قدرت و کمک خداداری و یا با کمک خداوند داری؟ عبایه ساکت ماند و امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود: ای عبایه! حرف بزن، عرض کرد: چه بگویم؟ 
فرمود: اگر می‏گفتی تو خود دارای آن قدرتی به همراه خدا، تو را می‏کشتم، و اگر هم می‏گفتی: تو خود بدون خدا، مستقلا چنان قدرتی را داری، باز هم می‏کشتم! عبایه، عرض کرد: پس یا امیرالمؤمنین! چه بگویم؟ امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود: بگو که تو دارای آن قدرتی اما به وسیله خدایی که آن قدرت را داراست و اگر به تو داده است از روی لطف و بخشش است، و اگر داده باشد و از تو بگیرد، از روی امتحان و آزمونی است برای تو. او مالک حقیقی همه چیزی است که به تو داده شده و بر هر چیزی توانا است که تو را توانا ساخته، آیا نشنیده‏ای که مردم از خداوند قوت و قدرت درخواست می‏کنند و می‏گویند، لاحول و لا قوة الا بالله،. عبایه عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! تأویل این سخن چیست؟ فرمود: یعنی تو بر خودداری از معاصی قادر نیستی مگر این که خدا تو را مصون دارد، بر اطاعت خدا برای ما نیرویی نیست مگر به کمک خدا. گوید: آن گاه، عبایه از جا جست و دست و پای امام علیه‏السلام را بوسید.» به راستی امام امیرالمؤمنین علیه‏السلام به ضرورت و لزوم اعتقاد بر «امر بین امرین» دستور داده و آن را جزئی از اعتقاد به اسلام و از مقدمات اساسی دین دانسته است. امام هادی علیه‏السلام فرمود: «از امیرالمؤمنین علیه‏السلام، نقل کرده‏اند، موقعی که نجده به خدمت آن حضرت آمد و درباره شناخت خدای متعال پرسید، عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! به چه وسیله پروردگارت را شناختی؟ امام علیه‏السلام در پاسخ وی فرمود: به وسیله تمیزی که به من داده و با عقلی که رهنمود من قرار داده است. عرض کرد: آیا این شناخت فطری و ذاتی توست؟فرمود: اگر چنین بود که در برابر نیکی ستوده نبودم و در مقابل کار بد نکوهش نمی‏شدم، و در آن صورت، نیکوکار از بد کار به سرزنش سزاوارتر بود. از این جا دانستم که خداوند پایدار و جاوید است و هر چه جز او حادث و زوال پذیر است، و پاینده و باقی همچون پدیده ناپایدار نیست. نجده، عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! می‏بینم که دارای حکمتی! فرمود: من در کار خود مختارم و اگر به جای نیکی، بدی کنم، خود مجازات می‏شوم. نقل شده است، وقتی که امیرالمؤمنین، علیه‏السلام، از شام برگشت در پاسخ مردی که پرسید یا امیرالمؤمنین! بگو ببینم که بیرون آمدن ما از شام به قضا و قدر الهی بود؟ فرمود: آری ای پیرمرد، به تپه‏ای بالا نیامدید و از دشتی فرو نشدید مگر به قضا و قدر الهی. آن پیرمرد پرسید: یا امیرالمؤمنین! بنابراین، رنجی که برده‏ام باید به حساب خدا بگذارم! فرمود: یا شیخ! ساکت باش! زیرا خداوند به وسیله این سفر به شما مزد بزرگی دارد و به برخاست و نشست و بازگشت شما مزد و اجر داد. شما در کارهایتان مجبور و ناگزیر نیستید، شاید گمان بردی که قضای حتمی و تقدیر الهی لازم بوده است، و اگر این سفر شما چنین بود که ثواب و عقاب، وعد و وعید بیهوده و از میان رفته بود و هیچ چیزی بر پایه حقایق نخواهد ماند، این عقیده بت پرستان و یاران شیطان است. به راستی که خدای عزوجل برای حسن اختیار، فرمان داده و برای زنهار نهی فرموده است. خدا را کسی به جبر اطاعت نکند و کسی در معصیت خدا مغلوب نیست، و خداوند آسمانها و زمین و آن چه میان آنهاست بیهوده نیافریده است، این گمان کسانی است که کافرند، و وای بر کافران از عذاب دوزخ! 
پیرمرد پس از شنیدن این سخنان از جا برخاست و بر سر و روی امیرالمؤمنین علیه‏السلام بوسه زد و اشعار زیر را سرود و خواند: 

أنت الامام الذی نرجو بطاعته‏ 
یوم النجاة من الرحمن غفرانا 

أو ضحت من دیننا ما کان ملتبسا 
جزاک ربک عنا فیه رضوانا 

فلیس معذرة فی فعل فاحشة 
قدکنت راکبها ظلما و عصیانا [34] . 

البته امیرالمؤمنین علیه‏السلام مطابق قرآن مجید راهنمایی فرموده و جبر و تفویض را که اعتقاد به آنها کفر و تکذیب قرآن است، نفی کرده است، و به خدا پناه می‏بریم از گمراهی و کفر، و به جبر و تفویض معتقد نیستیم، بلکه به منزلت بین دو منزل عقیده داریم که عبارت است از امتحان و آزمایش به وسیله قدرت و توانی که خداوند به ما مرحمت کرده است و بدان وسیله ما را به عبادت واداشته است چنان که قرآن مجید بر آن گواهی می‏دهد و ائمه ابرار از اهل‏بیت پیامبر - صلی الله علیه و آله - بدان معتقدند...» امام هادی علیه‏اسلام به وسیله مطالبی که از جدش امام امیرالمؤمنین علیه‏السلام درباره این مسأله رسیده، عقیده خودش را بر بطلان جبر و تفویض و اثبات امر بین امرین استوار فرموده و استحکام بخشیده است آن گاه امام علیه‏السلام برای تأیید سخنان خود به ذکر مثالها و نمونه‏هایی پرداخت و فرمود: 
«مثل آزمودن به وسیل

 

  *  عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَلا تُری  *
********
یک شنبه 14 اردیبهشت 1393  11:34 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها