شاید از دلاویزترین آثار امام ابوالحسن الهادی علیهالسلام، از میان تمام سرمایههای فکری و علمی به یادگار مانده ، رسالهای زرین باشد که امام علیهالسلام، آن را برای مردم اهواز فرستاده است، و در این رساله به صورت موضوعی و دقیق، تفکر «جبر» را رد کرده است، عقیدهای که اساس آن را اشاعره نهادند و مردم را به این عقیده دعوت کردند و گفتند: بندگان خدا در کارهایشان مجبورند و هیچ اراده و اختیاری از خودشان ندارند... همان طوری که در این رساله شریف عقیده تفویض را نیز رد کرده است که معتزله بدان قائل بودهاند و میگفتند که خدای متعال بندگانش را واگذاشته تا با قدرت و اراده خود هر کاری که میخواهند انجام دهند، و خداوند هیچ گونه اراده و سلطنتی برایشان ندارد. پس از آن که امام علیهالسلام این دو عقیده را باطل میکند ، با دلایل علمی کوبنده «امر بین امرین» یعنی نظریهای را که پرچم آن را ائمه اهلبیت علیهمالسلام بر دوش دارند و آنان بنیانگذار این عقیدهاند، اثبات میفرماید. این رساله از بارورترین و مفیدترین درسهای مباحث جبر و تفویض است، امام علیهالسلام با پیشگفتاری مطلب را آماده ساخته و در این پیشگفتار به امامت جدش امام امیرالمؤمنین، نخستین مبلغ پیامبر اسلام و پشتیبان هدفها و اصول دین سخن را آغاز کرده است که ما به طور مختصر به شرح این رساله شریف و شرح برخی از مضامین آن میپردازیم. و از خدای تعالی توفیق میطلبیم.
امام هادی علیهالسلام پس از «بسم الله الرحمن الرحیم» میفرماید:
«از طرف علی بن محمد، درود و رحمت و برکات خدا بر شما و به هر کسی که پیرو راه راست باشد، نامه شما به من رسید و آن چه درباره اختلاف نظرهایتان در امر دین و بحث در تقدیر الهی یادآور شده بودید، و سخن بعضی از شما را که قائل به جبر است و برخی را که قائل به تفویض است، و پراکندگی شما را در این عقاید و گسستگی شما از یکدیگر و دشمنیهایی که بین شما به وجود آمده، همه را فهمیدم، آن گاه از من خواسته بودید که من حقیقت مطلب را برای شما بازگو کنم، از همه آنها آگاه شدم.» این بخش از سخنان امام علیهالسلام، حکایت از میزان اختلاف خطرناکی میکند که به خاطر این مسائل در بین مسلمانان پیدا شده بود، تا آن جا که برخوردها باعث تفرقه و دسته بندی ایشان و اختلاف نظر، و رواج دشمنی و ستیز در میان ایشان گشته بود، و بدان وسیله از دینشان که به وحدت و نشر محبت و صمیمیت ما بین مسلمین دعوت میکند، فاصله گرفته بودند.
امام علیهالسلام فرمود: «خدا شما را بیامرزد، که ما در آثار و اخبار فراوانی که رسیده، نظر کردیم و دانستیم که قول تمام مردمی که خود را پایبند اسلام میدانند، کسانی که از خدا، مأمور به تفکر و تعقلند، از دو صورت بیرون نیست: یا حق است و باید از آن پیروی کرد و یا باطل است که باید از آن دوری جست، همه امت اسلامی بدون هیچ اختلافی، میگویند، قرآن حق است و از نظر گروهها تردیدی در حقانیت قرآن نیست و همه به تصدیق قرآن و درستی آن اعتراف دارند، و در این اعتراف راه درست را رفتهاند، طبق فرموده رسول خدا - صلی الله علیه و آله - که فرموده است: (امت من بر گمراهی همدست و هم عقیده نمیشوند) و خبر داده است که هر آن چه را که امت اتفاق نظر داشت حق است، این در صورتی است که همه با هم اختلافی ندارند، پس قرآن حق است و هیچ اختلافی میان امت در این که از طرف خدا نازل شده و تصدیق به آن، وجود ندارد، بنابراین اگر قرآن به درستی خبری گواهی دهد و آن را درست بداند و گروهی از امت منکر آن خبر باشند، بر ایشان لازم است که بدان اعتراف کنند، از آن جهت که بر اصل کلی قرآن اتفاق نظر دارند و اگر آن گروه خبری را که موافق قرآن است، انکار کنند و نپذیرند از ملت اسلام بیرونند...» امام علیهالسلام، در این بخش از سخنانش بر ضرورت رجوع به قرآن کریم را که نه از پیش و نه بعدها قوانینش خدشه پذیر است، در پدیدههای فکری و عقاید مذهبی مورد اختلاف امت تکیه کرده و آن را اصل دانسته است. بنابراین هر چه از نظرات و عقاید اشخاص با قرآن موافق بود، حق است و نباید تردید کرد و هر آنچه مخالف قرآن بود بیهوده و باطل است و هر کس به چنین عقاید باطلی بگرود از دایره اسلام بیرون است. امام علیهالسلام میفرماید: «نخستین خبری که درستی آن از قرآن به دست میآید و قرآن گواه آن است خبری است که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رسیده و مورد تصدیق و مطابق قرآن است و اختلافی در آن نیست، این است که میفرماید: (من در میان شما دو امانت مهم میگذارم: کتاب خدا و عترتم - اهلبیتم - تا شما به این دو تمسک کنید، هرگز گمراه نمیشوید و راستی که این دو از یکدیگر جدا نشوند تا این که در کنار حوض کوثر بر من باز گردند.) پس چون شواهد این حدیث را به صراحت در قرآن پیدا میکنیم مانند قول خدای عزوجل: «انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکوة و هم راکعون و من یتولی الله و رسوله والذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون.» [1] . یعنی: همانا ولی امر شما خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) و مؤمنانی هستند که نماز را به پا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند. و هر کس که ولی و فرمانفرمای او، خدا و رسول و اهل ایمانند، به راستی که تنها سپاه خدا پیروز است. و اهل سنت در این باره اخباری نقل کردهاند که امیرالمؤمنین علیهالسلام در حال رکوع انگشترش را صدقه داد و خداوند متعال از عمل او قدردانی کرد و این آیه شریفه را درباره او نازل فرمود.و ما میبینیم که رسول خدا - صلی الله علیه و آله - چنین فرموده است:
«هر کس را که من مولا و آقای او هستم، علی مولا و آقای اوست» و هم به علی علیهالسلام فرمود: «تو نسبت به من همچون هارونی نسبت به موسی جز این که پس از من پیامبری نیست.» و میبینیم که میفرماید: «علی، وام مرا میپردازد و از طرف من به وعدهای که دادهام عمل میکند، و او جانشین من است پس از من...»
امام بزرگوار در این بخش از سخنان خود، به برجستهترین حدیث نبوی یعنی حدیث ثقلین اشاره فرموده است که رسول گرامی - صلی الله علیه و آله - در این حدیث سرانجام قطعی امت را اعلام کرده و او را در آستانه پیروزی قرار داده و ضمانت فرموده است که در مسیر حرکت و راهی که در پیش دارد گمراه و منحرف نمیگردد، به این شرط که به کتاب خدا چنگ بزند و رهبری روحی و جسمی خود را به اهلبیت علیهمالسلام بسپارد که خداوند از ایشان پلیدی را برطرف کرده و پاک و پاکیزه قرار داده است. امام علیهالسلام از آن جهت حدیث ثقلین را برگزیده است که این حدیث شریف از نظر سند و دلالت از نهایت اهمیت برخوردار است و علمای اسلامی، بر درستی این حدیث اجماع دارند. و ما در پاورقی به بعضی از مصادر آن اشاره میکنیم [2] و اما دلالت حدیث، بر لزوم پیروی اهلبیت علیهمالسلام، واضح است که خدای متعال آنان را قرین قرآن مجید فرموده است که بر هر مسلمانی پیروی و اطاعت از قرآن واجب است، همان طوری که قرآن از بطلان و خطا پاک است همچنین عترت طاهره علیهمالسلام از خطا مصونند، اگر نه مقایسه آن دو صحیح نبود. و همان طوری که بر هر مسلمانی واجب است از تعالیم قرآن استفاده کند، همچنین باید از تعالیم عترت استفاده کند، امام علیهالسلام، این حدیث را با دلایل زیر مورد تأکید قرار داده است:
الف - به وسیله آیه مبارکه «انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا...» که دانشمندان اسلامی همه به صراحت گفتهاند که درباره امیرالمؤمنین علیهالسلام نازل شده است، موقعی که آن حضرت انگشتری خود را به فقیر صدقه داد. [3] و همان طوری که ولایت خدا و رسول درباره مسلمین نافذ و لازم الاجراست، همچنین ولایت امام امیرالمؤمنین علیهالسلام نافذ است.
ب - سخن پیامبر - صلی الله علیه و آله - درباره امام امیرالمؤمنین علیهالسلام که فرمود: «هر کس را که من آقا و سرور اویم پس علی مولا و سرور اوست» این قسمت، بخشی از حدیث نبوی مشهور است که پیامبر - صلی الله علیه و آله - ولایت عامه امام امیرالمؤمنین علیهالسلام و نصب آن حضرت را به جانشینی خود در بین مسلمین - بعد از خودش - اعلام فرموده است و آن در روز (غدیر خم) بود که آن روز از روزهای جاودانه اسلام است که در آن روز نعمت بزرگ خدا تمام و دین کامل شد. این حدیث از مطمئنترین و صریحترین و روشنترین دلایل امامت امام امیرالمؤمنین علیهالسلام است. [4] .
ج - فرموده رسول اکرم - صلی الله علیه و آله - که فرمود: «یا علی! نسبت تو به من به منزله هارون است نسبت به موسی...»، این حدیث شریف از جمله مشهورترین احادیث نبوی است که در اکثر کتب صحاح و دیگر کتابها آمده است [5] و این حدیث به صراحت بر خلافت امام علی علیهالسلام دلالت دارد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) او را نظیر هارون دانسته است که هارون، وزیر و جانشین موسی علیهالسلام بوده، همچنین امام امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز وزیر و خلیفه پیامبر (صلی الله علیه و آله) است.
د- این سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله) که فرمود: «علی وام مرا میپردازد، و به وعدههای من وفا میکند، و او پس از من، بر شما جانشین من است.» [6] .
این روایت به روشنی بر خلافت امام امیرالمؤمنین علیهالسلام، پس از رسول اکرم - صلی الله علیه و آله - دلالت دارد و بر این که او، به پرداخت وام آن حضرت و انجام وعدههای وی قیام میکند، و کسی سزاوارتر از او به جای رسول اکرم - صلی الله علیه و آله - و شایستهتر به آن منصب، از امام علی - مایه افتخار شرق و رهبر حرکت فکری و تمدن در سطح زمین - وجود ندارد. این بود بخشی از روایاتی که امام هادی علیهالسلام در تأکید بر حدیث ثقلین آورده و آنها را در استدلال بر رهبری عترت پاک پیامبر - صلی الله علیه و آله - برای امت بیان کرده که رسول خدا - صلی الله علیه و آله - این امت را ضمانت کرد تا وقتی که از ایشان پیروی کنند، و از آنها پیشی نگیرند، از راه هدایت منحرف نمیشوند.امام، علیهالسلام فرمود: «پس از آن نخستین چیزی که این اخبار از آن به دست آمده است، خبر صحیح مورد اتفاقی است که هیچ گونه اختلافی ندارند و نیز موافق قرآن است و چون قرآن به درستی آن گواهی میدهد، و شواهد دیگر نیز دارد، بر امت لازم است که بطور قطع بدان اعتراف کنند، زیرا اینها اخباری هستند که شواهد قرآنی گویای آنهاست و این اخبار موافق قرآنند و قرآن نیز موافق آنهاست. سپس اخباری با حقیقت از رسول خدا - صلی الله علیه و آله - از قول راستان (ائمه علیهمالسلام) رسیده و مردمان مطمئن و معروف آنها را نقل کردهاند، پیروی از این اخبار بر هر زن و مرد مؤمن فرض و واجب است، و جز اهل عناد و مخالفان، از آنها سرپیچی نمیکنند توضیح آن که گفتههای خاندان پیامبر خدا - صلی الله علیه و آله - به گفته خدا متصل است، همان طوری که خدای متعال در قرآن مجید میفرماید: «ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الاخرة و اعد لهم عذابا مهینا.» [7] . یعنی: به راستی کسانی که خدا و رسولش را آزردند، خداوند آنها را در دنیا و آخرت لعنت میکند، و برایشان عذاب خوار کنندهای آماده کرده است. و نظیر این آیه قول رسول خداست که میفرماید: «هر که علی را بیازارد، مرا آزرده است و هر که مرا بیازارد، خدا را آزرده است، و هر که خدا را بیازارد، انتقام الهی نسبت به او نزدیک است.» و همچنین قول آن حضرت است که میفرماید: «هر که علی را دوست بدارد، مرا دوست داشته، و هر که مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته است.» و نظیر قول پیامبر - صلی الله علیه و آله - درباره بنیولیعه: [8] .
«هر آینه بر سر آنها مردی را میفرستم که چون خودم باشد، او خدا و رسولش را دوست میدارد، و خدا و رسولش نیز او را دوست میدارند، برخیز یا علی به سوی ایشان روانه شو! و سخن آن بزرگوار که در روز خیبر، فرمود: «فردا مردی را سوی ایشان میفرستم که خدا و رسولش را دوست میدارد، و خدا و رسول نیز او را دوست میدارند، حمله کنندهای استوار است، و او برنمیگردد مگر این که خداوند به وسیله او قلعه خیبر را فتح کند.»
رسول خدا - صلی الله علیه و آله - پیش از فرستادن علی علیهالسلام، اعلام پیروزی کرد و اصحاب پیامبر - صلی الله علیه و آله - نیز با توجه به سخن پیامبر، به انتظار فردا بودند همین که فردای آن روز فرا رسید، پیامبر، علی علیهالسلام را طلبید، و او را به جانب اهل خیبر فرستاد و او را بدین منقبت برگزید، و حملهور ناگزیر نامید، و او را دوستدار خدا و رسولش خواند، و خبر داد که خدا و رسولش نیز او را دوست میدارند.» پس از آن که امام علیهالسلام اعلام کرد که مقیاس در شناخت خبر صحیح مطابق بودن با کتاب خدا و موافقت با قرآن مجید است و در پرتو این قاعده کلی، حدیث ثقلین به مرتبه قطعی و حتمی از درستی رسیده که هم مطابق و موافق با قرآن مجید است و هم به وسیله گروهی از اخبار صحیحی که امام علیهالسلام ذکر کرده، تأیید شده است و در نتیجه بر هر مسلمانی واجب است که بر این حدیث شریف معتقد باشد و به عترت بزرگوار و پاک پیامبر و به ولایت آنها مؤمن و پایبند گردد. آن گاه امام علیهالسلام این آیه مبارکه: «ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا والاخرة و اعد لهم عذابا مهینا.» [9] را با جمعی از روایاتی که از پیامبر - صلی الله علیه و آله - درباره وصی و باب علمش امام امیرالمؤمنین علیهالسلام رسیده است، نقل کرده است که ما این روایات را مجددا به خاطر اشاره به مصادر، نقل میکنیم.
1- رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: «من آذی علیا فقد آذانی، و من آذانی، فقد آذی الله...» [10] .
2- رسول خدا - صلی الله علیه و آله فرمود:
«من احب احبنی و من أحبنی فقد احب الله.» [11] .
3- رسول خدا - صلی الله علیه و آله - در روز خیبر فرمود:
«لأبعثن الیهم غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله کرارا غیر فرار لایرجع حتی یفتح الله علیه ...» [12] . این بود برخی از روایات نبوی که با قرآن کریم موافق است و روایاتی که تمام مسلمین بر صحت آنها اجماع و اتفاق دارند، و فضیلت ابوالحسن امام علی علیهالسلام را بیان میکند و ولایت و امامت او را بر عموم مسلمین فرض و واجب میشمرد.
امام علیهالسلام میفرماید: «ما این شرح را مقدم داشتیم برای راهنمایی بر مقصود و منظور ما و به خاطر تأیید آن چه را که درباره جبر و تفویض و منزلة بین منزلتین (یعنی اختیار) بیان خواهیم کرد، و کمک و نیرو از خدا میطلبیم و بر او در تمام امور توکل میکنیم. البته ما سخن را با گفته امام صادق علیهالسلام، آغاز میکنیم: «نه جبر است و نه تفویض بلکه مقامی بین این دو است، و این مقام همان سلامت خلقت، و باز بودن راه - آزادی - و مهلت کافی، و توشه زندگی مانند مرکب سواری، و وسیله و انگیزه شخص فاعل بر انجام کار است.» اینها پنج امرند که امام صادق علیهالسلام، آنها را جوامع لطف و بخشش خدایی وانمود کرده است و هرگاه بندهای یکی از آنها را نداشته باشد مطابق آن نقصی که دارد، تکلیف از او برداشته است. آن گاه امام صادق علیهالسلام از اصلی خبر داده است که باید مردم دنبال فهمیدن آن باشند و قرآن هم به تصدیق آن گویاست و آیات محکمهای که فرستاده است نیز بر آن گواهند. زیرا رسول خدا - صلی الله علیه و آله - در گفتار خود و گفتار اهلبیتش - علیهمالسلام - از حدود قرآن تجاوز نمیکنند، و هرگاه اخبار درستی از ایشان رسید و گواه بر آنها را از قرآن جستجو کردیم و دیدیم موافق آنها و دلیل بر درستی آنهاست پیروی از این اخبار بر همه واجب است و کسی جز اهل عناد و دشمنان - همان طوری که در آغاز نامه یادآور شدیم - از آن نگذرند. و چون به دنبال تحقیق گفته امام صادق علیهالسلام، یعنی درباره منزلة بین منزلتین و انکار جبر و تفویض رفتیم، دیدیم که قرآن گواه بر آن است و آن را تصدیق میکند و خبر دیگری نیز از آن بزرگوار موافق آن است، زیرا از امام صادق علیهالسلام پرسیدند که آیا خداوند بندگان خویش را به انجام گناهان مجبور میکند؟ امام صادق علیهالسلام، در پاسخ فرمود: خداوند عادلتر از آن است.
عرض کردند: آیا کارها را یک سره به بندگان واگذارده است؟ فرمود: خداوند عزیزتر و به بندگانش مسلطتر از آن است. و باز از آن حضرت روایت شده است که فرمود: مردم درباره عقیده به «قدر» سه دستهاند: یکی تصور میکند که خداوند کار را به خود او واگذارده است، او قدرت خدا را ناچیز گرفته است و در هلاکت است، و دیگری میپندارد که خداوند متعال بندگانش را بر انجام گناهان مجبور فرموده است، و برایشان بیش از حد توان، تکلیف نموده است، او نیز در قضاوت خود، خدا را ظالم و ستمگر معرفی کرده است و در هلاکت است. و آن دیگری معتقد است که خداوند به بندگانش در حد توانشان تکلیف کرده و خارج از حد توان ایشان تکلیفی نفرموده است و چون کار نیک انجام دهد، خدا را سپاس گوید، و چون مرتکب کار بد شود، از خداوند طلب آمرزش و بخشش کند، چنین کسی مسلمان بالغ و درستی است. آن گاه امام خبر داد که هر کس پیرو عقیده جبر و تفویض باشد و به آن پایبند گردد، او برخلاف حق است، و من آن جبری را که هر کس گرایش داشت و بر خطاست، شرح دادم و هر کس پیرو تفویض باشد، دچار باطل گردیده است، پس حق منحصر در منزلت بین منزلتین - یعنی در اختیار و آزادی در عمل - است.
امام علیهالسلام در این بخش از سخنانشان اولا این نکته را بیان کردند که باید به خبری که موافق قرآن مجید است، تمسک جست، و مقدمهای برای آماده سازی مطلب جهت استدلال به پارهای از اخبار برای بطلان جبر و تفویض، ذکر کردند، به علاوه به دلایل عقلی اشاره فرمودند، همان طوری که به صورت اجمال بر بطلان جبر و تفویض اقامه دلیل فرمودند و در سخنان بعدی به صورت مفصل دلایل بطلان جبر و تفویض را آورده، میفرماید:
برای هر یک از این اقوال مثلی میزنم تا مقصود را به فهم طالب حقیقت نزدیک سازد و بررسی شرح آن را آسان گرداند، آیات محکمه قرآن مجید آن را تصدیق کند و در نزد خردمندان نیز مورد قبول افتد و توفیق و حفظ از خطا در دست خداست. اما جبری که هر کس بدان معتقد باشد، دچار خطا گشته است، زیرا آن کس که تصور میکند خدای عزوجل بندگانش را بر ارتکاب گناه مجبور کرده و بندگان را به خاطر گناهان مجازات میکند خدا را ستمگر شمرده و او را دروغگو پنداشته و سخن خدا را که میفرماید: «پروردگارت به کسی ستم روا نمیدارد» [13] .
و میفرماید: «این بدان جهت است که به دست خود قبلا انجام دادهاند، و به راستی که خداوند بر بندگانش ستم نمیکند.» [14] . و نیز فرموده : «همانا خداوند هیچ ستمی بر مردم روا نمیدارد، بلکه مردم، خود به خویشتن ستم میکنند.» [15] .
با آیات بسیار دیگری که در این زمینه است همه را مردود دانسته است، و هر که معتقد باشد که به زور بر معاصی وادار گشته گناه خود را به خدا حواله کرده و او را در مجازات خود ستمگر شمرده است و هر که خدا را ستمگر بداند قرآن را تکذیب کرده و هر که قرآن را دروغ بپندارد به اجماع امت کافر گشته است. مثل چنین کسی مانند آن کسی است که بنده زرخریدی دارد که هیچ اختیاری از خود ندارد و مالک هیچ کالایی از کالاهای دنیا نیست و اربابش نیز این را میداند و با توجه به بیچیزی او، به او دستور میدهد تا به بازار برود چیزی را که او نیاز دارد، بخرد و برای او بیاورد و بهای آن را به وی ندهد، با این که میداند برای این متاع مورد نیاز صاحبی است که جز در مقابل دریافت بهای مورد نظر کالایی به کسی نمیدهد، در صورتی که این آقا خود را با انصاف، حکیم و دور از ظلم و ستم میداند و از طرفی بندهاش را تهدید میکند که اگر آن کالای مورد نیاز را نیاورد، او را مجازات میکند با این که میداند صاحب آن کالای مورد نیاز مانع خواهد شد، و میداند که بنده هم بهای آن را ندارد، و چون بنده ناامید و با دست خالی نزد آقایش برگشت، آقا او را مورد خشم قرار دهد و به خاطر نیاوردن کالا او را مجازات کند. آیا مقتضای عدل و حکمت وی آن نبود که او را مجازات نکند در حالی که میداند که این بنده مالک مالی از اموال دنیا نیست و خود نیز پولی به او نداده است، با این حال اگر او را مجازات کند ستم کرده و بیهوده و بیدلیل به او تجاوز نموده و آن عدل و حکمتی را که خود را به آن ستوده بود باطل کرده است و اگر او را مجازات نکند، تهدید خود را درباره او تکذیب کرده که به دروغ و ستم او را تهدید کرده که این هر دو با عدل و حکمت منافات دارد. و خداوند بسیار برتر است از آن چه میگویند.
پس هر کس به جبر یا مطلبی که مستلزم جبر باشد اعتقاد داشته باشد به خدا ظلم کرده و او را به ظلم و ستم نسبت داده است زیرا برای کسی که به زور به گناه وادار شده عقوبت اثبات کرده است! هر کس چنین تصور کند که خداوند بندگان را بر ارتکاب گناه مجبور نموده، باید خدا را مدافع عقوبت بندگان بداند، و هر کس بپندارد که خداوند از عقوبت بنده گنهکار دفاع میکند او را درباره تهدیدی که کرده، دروغگو دانسته است، در حالی که خداوند میفرماید:
«آری کسی که بد کردار باشد و خطایش او را در میان گیرد، آنان اهل دوزخند و در آن جا جاودانه میباشند.» [16] . و میفرماید: «به راستی کسانی که اموال یتیمان را به ستم میخورند همانا شکمی انباشته از آتش دارند و درآتش فروزان دوزخ گرفتارند.» [17] .
و میفرماید: «به راستی کسانی که آیات ما را منکرند آنان را به زودی در دوزخ میافکنیم و هر زمانی که پوستشان بسوزد، با پوست دیگری عوض کنیم، تا عذاب را بچشند، به راستی که خداوند عزیز و حکیم است.» [18] . و آیات فراوان دیگری که در این باره آمده است، و به این ترتیب کسی که تهدید خود را دروغ شمارد و یک آیه قرآن را تکذیب کند دچار کفر شده است و از آن کسانی است که خداوند درباره آنها فرموده است:
«آیا به بعضی از کتاب خدا ایمان دارید و به بعضی از آنان کافرید، سزای کسی از شما که چنین باشد جز رسوایی در دنیا نیست و در قیامت نیز به سختترین عذاب بازگشت دارید و خداوند از آن چه شما انجام میدهید، غافل نیست.» [19] . بلکه ما میگوییم، خداوند بندگان را به کردار خودشان جزا میدهد و آنها را به کار بدشان کیفر میکند به واسطه داشتن اختیار و توانایی که به ایشان داده است و برای همین است که به آنها امر و نهی کرده است و قرآن گویای این مطلب است: «هر کس کار نیک انجام دهد، ده برابر پاداش دارد و هر که کار بد به جا آورد جزایش بمانند آن است و این مردم ستم نمیشوند.» [20] .
و نیز فرموده است: «روزی که هر که خوبی کرده، حاضر ببیند، و هر که بدی کرده است، آرزو کند، کاش میان او و کار بد، مسافت دوری بود و خداوند شما را از (عذاب) خود برحذر میدارد.» [21] . و فرموده است: «امروز است که هر کس پاداش عمل خود را ببیند، امروز ستمی در کار نیست .» [22] . این آیات محکمات، جبر را نفی کرده و هر کس را که به جبر معتقد باشد مردود میشمارد، و نظیر این آیات در قرآن مجید بسیار است که ما به اختصار بسنده کردیم تا نامه طولانی نشود، توفیق با خداست.
امام علیهالسلام، صورت روشنی از جبر را مرحمت کرده و مفاسدی را که بر اعتقاد بر جبر مترتب است بیان داشته که از جمله پیامدهای روشن آن نسبت ظلم و جور به خداوند است - که خداوند بسی برتر از آن است - وانگهی امام علیهالسلام، یک بار برای بطلان جبر به آیات کریمه قرآن استدلال فرموده و با بار دیگر به دلایل وجدانی که هیچ جای جدال و تردید ندارد، و به دنبال آن آیات کریمهای که به روشنی دلیل بر مسؤولیت خود انسان است در برابر گناهانی که مرتکب میشود و او در مقابل عملش محاسبه میگردد و با وجود آن که خداوند اراده و اختیار را بر او ارزانی داشته و بر هیچ عملی او را مجبور نکرده است بر گناهان خود مؤاخذه میشود به این ترتیب که انسان به دلیل انتخاب و اختیار خلاف خود مرتکب بدی و گناه شده است.
سپس امام هادی علیهالسلام - پس از بطلان جبر - به بطلان تفویض پرداخته و میفرماید: «اما اعتقاد به تفویض که امام صادق علیهالسلام آن را باطل شمرده است و معتقدان و پیروان آن را خطا کار دانسته است، آن عقیده کسی است که میگوید، خدای عزوجل، اختیار امر و نهی و احکام خود را به بندگان سپرده و آنان را به خود رها کرده است، و در این باره سخن دقیقی است برای کسی که بخواهد مطلب را خوب بفهمد و دقت کند، و این باریک بینی را ائمه هدی از خاندان رسول خدا - صلی الله علیه و آله - داشتهاند که گفتهاند: اگر خداوند به صورت سر خود گذاشتن مردم، احکام خود را به ایشان واگذار کرده بود میبایست هر چه را که آنها برگزیدند، راضی باشد و در برابر آن از سوی خدا سزاوار اجر و ثواب باشند، و در آنچه خلاف کنند، نباید کیفر ببینند، زیرا در حقیقت تکلیفی ندارند و این چنین حرفی دو معنی دارد: یکی این که بندگان خدا بر او مسلطند و او را واداشتهاند تا هرچه را که به میل و نظر خود اختیار کنند، بپذیرد، بنابراین چه خدا بخواهد و چه نخواهد، این باعث ضعف و سستی در خداست و دیگر این که خداوند متعال از مطیع ساختن آنها به امر و نهی خود مطابق اراده خویش ناتوان است، چه آنها بخواهند و یا نخواهند اختیار امر و نهی و اجرای آن را به ایشان داده است و چون از زیر فرمان آوردن آنان، مطابق اراده خویش ناتوان بود، از این رو اختیار کفر و ایمان را به خود آنها واگذار کرده است. مثل آن، مثل مردی است که بندهای را خریده تا به او خدمت کند و ارزش سرپرستی او را گرامی دارد، و پیرو امر و نهی او باشد و آقای او نیز مدعی است که با قدرت و عزیز و داناست، و به بندهاش فرمان لازم را داده و او را از چیزهایی نهی کرده است و در برابر پیروی از فرمانش وعده اجر و ثواب فراوان و در مقابل نافرمانیش به عذاب دردناکی تهدید کرده است، با این همه آن بنده برخلاف خواست آقا رفتار کرده و از امر و نهیش پیروی نکرده است، و هر چه را که فرمان داده و از هر چیزی که نهی کرده نپذیرفته است، برخلاف میل آقا و مطابق خواست خودش و به پیروی از هوای نفسش عمل کرده است. و آقا نیز نمیتواند او را به اطاعت از امر و نهی خویش برگرداند و به اراده خود، وادار سازد. از این رو اختیار امر و نهی را به بنده سپرده و به آنچه که بنده مطابق خواست خودش انجام دهد، راضی است آقا او را به دنبال یکی از نیازمندیهای خود میفرستد و آن را به اسم نام میبرد اما بنده برخلاف فرمان وی به پیروی از هوای نفس خویش رفتار میکند وقتی که برمیگردد آقا میبیند خلاف خواست او را انجام داده است، به او میگوید، چرا برخلاف فرمان من، این کار را کردهای؟ بنده در پاسخ وی میگوید: تو خود اختیار کار را به دست من دادی و من مطابق میل خود چنین کردم، زیرا کسی که به خود واگذاشته شده باشد، نمیتواند از کار نیز ممنوع باشد [23] ، بنابراین تفویض محال است...»
به راستی، حقیقت تفویض، پایبندی بر این عقیده است که خدای تعالی کارهای بندگانش را به اراده و اختیار خود ایشان واگذاشته بدون این که اراده خداوند دخالتی در آن داشته باشد، امام هادی علیهالسام دلایل متقن و کوبندهای بر بطلان و محال بودن چنین عقیدهای آورده است، و پس از آن، اضافه میکند: «آیا بنابراین لازم نمیآید که یا آقای چنین بندهای که میتواند، بنده خود را به امر و نهی موافق خواست و اراده خود - نه مطابق اراده بنده - وادارد، و در آن صورت مطابق انجام امر و نهیش به او قدرت و توانایی دهد، و چون فرمان داد و یا نهی کرد، در برابر پاداش و کیفر آنها را به او بفهماند و او را از مخالفت خود برحذر دارد و با توضیح ثواب و عقاب، او را به اطاعت خویش تشویق کند، تا آن بنده، به قدرت آقایش - به وسیله نیروی اطاعت از امر و نهی که به او داده و تشویق و هشدار وی - آگاه شود، تا بداند که عدل و انصاف آقا فراگیر است و حجتش برای جلوگیری از بهانه جویی و بیم از مخالفت، بر او تمام گردد، اگر آن بنده موافق فرمان آقایش رفتار کرد پاداش دهد و اگر نافرمانی کرد، کیفر کند. و یا این که این آقا، عاجز و ناتون است و کار بنده را به خودش واگذاشته است، چه کار خوب انجام دهد و چه کار بد، چه فرمانبردار باشد و چه نافرمان، آقا از مجازات کردن او عاجز است و نمیتواند او را به پیروی فرمان خود وادار سازد و اثبات عجز خدا، با قدرت و خدایی خداوند منافات دارد و باعث بطلان امر و نهی و پاداش و کیفر الهی میگردد و مخالف با آیات قرآن است که میفرماید: «خداوند کفر را برای بندگانش نمیپسندد و اگر سپاسگزاری کنید، از شما آن را میپسندد.» [24] . «از خداوند، آن طور که شایسته است بپرهیزید، و نباید غیر مسلمان، بمیرید.» [25] و میفرماید:
«من جن و انس را نیافریدم، مگر آن که مرا بپرستند، من نخواستم تا آنان به من روزی دهند، و نخواستم مرا طعام دهند.» [26] . و فرموده است: «خدا را بپرستید و چیزی را شریک او قرار ندهید.» [27] . و باز فرموده است: «از خدا اطاعت کنید و از رسول خدا اطاعت کنید و در حالی که - سخنان او را - میشنوید از او روی برنگردانید.» [28] .
بنابراین هر کس تصور کند که خدای متعال، امر و نهیش را به بندگانش واگذارده است عجز و ناتوانی خدا را ثابت کرده و بر او لازم دانسته است که هر کار خوب و بد آنان را بپذیرد و امر و نهی و وعد و وعید خدا را باطل شمرده است بدین جهت است که میگوید، خداوند همه کارها را به او واگذارده تا موافق خواست خودش عمل کند! و اگر خواست کافر باشد و یا مؤمن، کسی مانع او نیست و ممنوعیتی ندارد، به این ترتیب، هر کس به این معنی معتقد به تفویض باشد به راستی آن چه را که از وعد و وعید و امر و نهی الهی، برشمردیم باطل دانسته است و مشمول این آیه شریفه است: «آیا به بخشی از کتاب ایمان دارید، و به قسمت دیگر ایمان ندارید، سزای کسی که از شماها چنین باشد جز رسوایی در دنیا و گرفتاری به سختترین عذاب در روز قیامت نیست و خداوند، از کارهای شما غافل نمیباشد.» [29] . ئخداوند بالاتر از آن است که معتقدان به تفویض میگویند». به راستی کسی که معتقد به تفویض است، خدای تعالی را عاجز و ناتوان دانسته و قدرت نامه را نسبت به تصرف در امور بندگان و مخلوقاتش از ذات مقدس او سلب کرده است، همچنان که لازمه این عقیده، بیاعتباری وعد و وعید الهی است بنابراین عقیده، دیگر وعده الهی به فرمانبرداران که بهشت پاداش شماست و به گنهکاران که عذاب دائم کیفر شماست، معنا ندارد، زیرا پس از آن که خدای تعالی کارها را به بندگانش واگذار کرد، چگونه آنان را اجر و مزد میدهد و به چه دلیل آنها را کیفر و مجازات میکند!
آن گاه امام هادی علیهالسلام شروع فرمود به ابطال جبر و تفویض و اثبات نظریه «الامر بین الأمرین» یعنی نظریهای که ائمه اهلبیت علیهمالسلام معتقدند، فرمود:
«ولی ما - اهلبیت - میگوییم؛ خدای عزوجل مردم را به قدرت خود آفریده و توانایی بندگی و پرستش خود را به ایشان داده، سپس به آن چه خواسته است آنان را امر و نهی فرموده و پیروی فرمانش را از ایشان پذیرفته و بدان وسیله از آنها خشنود گشته، و آنها را از نافرمانیش برحذر داشته و نافرمان را نکوهش کرده و بدان وسیله کیفر نماید، و خداوند در امر و نهی خود مختار است و هر چه را بخواهد و اختیار کند، امر فرماید و هر چه را نپسندد، از آن نهی فرماید و بدان وسیله کیفر دهد، به دلیل توانایی که به بندگانش - برای پیروی از فرمان و اجتناب از نافرمانیهای خود - داده است. زیرا عدل و انصاف و حکمت بالغه الهی آشکار و پیداست، و حجت او بر بهانهجویی و هشدار، رساست، و اختیار با ذات مقدس اوست تا هر که از بندگان خویش را بخواهد، برای تبلیغ رسالتش و اتمام حجت بر بندگانش، انتخاب کند، از جمله - حضرت محمد - صلی الله علیه و آله - را برگزید و برای رسالت خود به سوی خلق فرستاد، پس کسی از کافران قوم وی از روی حسد و خودخواهی گفت: «چرا این قرآن بر مردی بزرگ از این دو قریه نازل نشد.» [30] . مقصود از آن دو مرد یکی امیة بن ابیالصلت بود، و دیگری ابومسعود ثقفی - و خداوند نظر آنها را باطل شمرد، و پیشنهاد آنها را مردود دانست و فرمود:
«آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم میکنند، ما هستیم که روزی در زندگی دنیا را میان ایشان تقسیم میکنیم، و آنان را به درجاتی بر هم برتری میدهیم، تا بعضی از آنها بعض دیگر را مسخر خود دارند، و رحمت پروردگارت بالاتر از آن است که آنان جمعآوری میکنند.» [31] .
و از این رو، خداوند هر چه را خواست، اختیار کرد و هر چه را نپسندید نهی فرمود، پس هر کس از فرمان او اطاعت کند اجر و پاداش مرحمت کند و هر که نافرمانی کند، کیفر و عقاب نماید. و اگر کار خود را به بندگانش تفویض کرده بود، انتخاب امیة بن ابیالصلت و ابومسعود ثقفی را از طرف قریش امضا کرده بود زیرا این دو تن در نظر آنان، از محمد - صلی الله علیه و آله - برتر بودند!
و چون خداوند مؤمنان را با این سخن ادب کرد که گفت: «هیچ مرد و زن باایمانی حق ندارد که هرگاه خداوند و پیامبرش در کاری حکم کنند آنها پیش از خود، صاحب اختیار باشند.» [32] . به این ترتیب، اختیار از روی هوای نفس و خودسرانه را به آنها نداد و از آنها جز پیروی از فرمان خود و دوری از نافرمانیش را به وسیله برگزیده خویش، نپذیرفت، و هر کس از او اطاعت کند به حق رسیده و هر که از او نافرمانی کند، گمراه و هلاک شده است، و حجت به روی تمام است به خاطر آن که برای پیروی از دستور و اجتناب از نافرمانیش را به وی توانایی داده و از این رو او را از اجر و ثواب خویش محروم سازد و به کیفر گناهش برساند...». امام هادی علیهالسلام در این فرازهای از سخنش، نظریه صحیحی که ائمه اهلبیت علیهمالسلام برآنند، یعنی نظریه «الأمربین الأمرین» را اثبات کرده است، که این نظر بر پایه مطمئن فکر و اندیشه و منطق استوار است. استاد بزرگوار ما امام خوئی در بحثهای اصول خود، به صورت قابل قبول و اطمینان بخش در این باره استدلال کرده فرمود: این مسأله از مسائل تعبدی نیست بلکه از آن جهت که راه میانهای که حل مشکل جبر و تفویضذ دبدان وسیله امکانپذیر است، منحصر به این راه است تفصیل مطلب از این قرار است: کارهای بندگان متوقف بر دو مقدمه است:
1- حیات، توانایی و آگاهی و نظایر اینها برای انجام کار لازم است.
2- اراده و به کار انداختن قدرت برای ایجاد عمل در خارج ضروری است.
مقدمه اول از جانب خدای تعالی به بندگانش افاضه میشود و با ذات خدا ارتباط ذاتی دارد و در اختیار اوست یعنی این اوصاف عین ارتباط بوده و چیزی جز اختیار او نیست نه آن که چیزی باشند و مربوط به خدا و در اختیار او قرار گرفته باشند، و در پرتو این توضیح اگر افاضه از جانب خدای سبحان قطع شود، در آنی رشته حیات بنده بطور قطع گسسته میشود. اما مقدمه دوم، از جانب بندگان - به فرض وجود مقدمه اول - سر میزند و در حقیقت مربوط به خود بندگان است و برخاسته از ذات آنهاست. بنابراین، هیچ عملی جز با پیدایش هر دو مقدمه، از بنده سر نمیزند و اما اگر یکی از آن دو وجود نداشت، تحقق عمل قابل قبول نیست و بر این اساس، اسناد فعل به خدا درست است، همان طوری که اسنادش به بنده نیز درست است.
برای توضیح بیشتر مطلب، یک نمونه عرفی میآوریم تا هر دو نظریه: جبر و تفویض با نظر امامیه - امر بین امرین - مشخص شود، به این ترتیب که فعلی اگر از بنده در خارج صورت میگیرد، سه نوع است:
1- کارهایی که بدون اختیار و اراده از او سر میزند به این نحو که اگر فرضا دست کسی رعشه دارد و قدرت و اختیار حرکت دستش را ندارد در مقایسه با شخص دیگری، هرگاه آقایش شمشیری را به دست - معیوب - او بیاویزد، و فرض میکنیم که در کنار او یک نفر خوابیده باشد، در حالی که میداند، به زودی شمشیر آویخته در دست آن شخص بر وی فرود میآید و او را به یقین میکشد، طبیعی است که چنین عملی اگر اتفاق بیفتد از اختیار آن شخص بیرون است و نمیشود به او نسبت داد و خردمندان او را مسؤول این حادثه نمیدانند و به هیچ وجه جای سرزنش و نکوهش ندارد بلکه مسؤول این حادثه آن کسی است که شمشیر را به دست معیوب او آویخته و ملامت و سرزنش متوجه اوست، این در حقیقت همان نظریه جبر است.
2- کارهایی که بدون کمک دیگران به اختیار او، و مستقلا از خود او سر میزند به این ترتیب که فرض کنیم آقایی به دست فرد آزادی شمشیری را داده است که این شخص قدرت اراده و حرکت دستش را دارد، در چنین موردی اگر در خارج قتلی از وی سر بزند، این قتل به او استناد دارد نه به کسی که شمشیر را به او داده است هر چند که دهنده شمشیر میدانست که دادن شمشیر به دست چنین فردی به قتل منتهی میشود، همان طوری که این شخص هرگاه بخواهد میتواند، شمشیر را از او بگیرد، با این همه، نمیتوان عمل قتل را به صاحب شمشیر نسبت داد. زیرا نسبت عمل مربوط به این است که شخص در وجود خارجی این عمل دخالت داشته باشد و فرض این است که وی در وجود خارجی قتل هیچ تأثیری نداشته است جز این که قاتل دست خودش را به اراده خود مستقلا حرکت داده است و این درست همان نظریه تفویض است.
3- فعلی که با اختیار و به کار بردن قدرت از خود شخص صادر میشود، علیرغم این که او ذاتا نیازمند است و در هر آنی به دیگری احتیاج دارد بطوری که اگر کمک دیگری آنی از او سلب شود، انجام کار فوری از او سلب میشود. با این توضیح اگر ما فرض کنیم آقایی، بنده معلولی دارد که از حرکت دستش ناتوان است، آقا جریان الکتریسته را به بدن او وصل میکند تا در عضلات بنده نیرو و تحرکی نسبت به انجام آن کار پیدا شود، تا بتواند بدان وسیله بر حرکت دستش قادر شود بدین طریق که سر جریان الکتریسته را به دست خویش گرفته و سعی میکند تا در هر لحظه نیرو به بدن بندهاش برساند بطوری که اگر لحظهای دستش را از سیم برق بردارد، نیروی برق از بدن وی قطع میشود و ناتوان میگردد. بنابراین اگر آن آقا این نیرو را به بدن بنده برساند و او به اختیار آقا برود و کسی را بکشد، در حالی که مولایش از عمل او باخبر بوده، در چنین موردی عمل قتل به هر دوی آنها مربوط است، اما به بنده مربوط است، چون او توان انجام فعل و انجام ندادن فعل را پس از آن که آقا قدرت را به او داد، و قدرت و توان در عضلات وی ایجاد کرد، به دست آورده و با اختیار و به کار انداختن آن قدرت کار را انجام داده است. و اما به آقا مربوط است از آن جهت که دهنده قدرت و قوت به او حتی در حین انجام فعل و صدور قتل اوست، با وجود این که میتوانست نیرو و قدرت را در هر آنی که بخواهد و اراده کند از او سلب نماید. این است در حقیقت نظریه امر بین امرین و واقعیت این نظریه...» [33] . آقای خویی در شرح نظریه «الامر بین الامرین» که ائمه اهلبیت علیهمالسلام بدان معتقد است، با اطمینان و اعتمادی که وجود دارد، به مجموعهای از دلایل عقلی و نقلی استدلال فرموده و ثابت کرده است که ناگزیر، باید بر این عقیده بود. پس از این مطالب، برمیگردیم به سخنان امام هادی علیهالسلام، میفرماید:
«و این عقیده بینابین، نه جبر است و نه تفویض، امیرالمؤمنین - صلوات الله علیه - به عبایة بن ربعی اسدی، آن را موقعی که از آن حضرت درباره استطاعت و توان برخاستن و نشستن و انجام کار پرسید، در پاسخ وی فرمود: تو از توانایی و قدرتی پرسیدی که آن را بدون قدرت و کمک خداداری و یا با کمک خداوند داری؟ عبایه ساکت ماند و امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: ای عبایه! حرف بزن، عرض کرد: چه بگویم؟
فرمود: اگر میگفتی تو خود دارای آن قدرتی به همراه خدا، تو را میکشتم، و اگر هم میگفتی: تو خود بدون خدا، مستقلا چنان قدرتی را داری، باز هم میکشتم! عبایه، عرض کرد: پس یا امیرالمؤمنین! چه بگویم؟ امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: بگو که تو دارای آن قدرتی اما به وسیله خدایی که آن قدرت را داراست و اگر به تو داده است از روی لطف و بخشش است، و اگر داده باشد و از تو بگیرد، از روی امتحان و آزمونی است برای تو. او مالک حقیقی همه چیزی است که به تو داده شده و بر هر چیزی توانا است که تو را توانا ساخته، آیا نشنیدهای که مردم از خداوند قوت و قدرت درخواست میکنند و میگویند، لاحول و لا قوة الا بالله،. عبایه عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! تأویل این سخن چیست؟ فرمود: یعنی تو بر خودداری از معاصی قادر نیستی مگر این که خدا تو را مصون دارد، بر اطاعت خدا برای ما نیرویی نیست مگر به کمک خدا. گوید: آن گاه، عبایه از جا جست و دست و پای امام علیهالسلام را بوسید.» به راستی امام امیرالمؤمنین علیهالسلام به ضرورت و لزوم اعتقاد بر «امر بین امرین» دستور داده و آن را جزئی از اعتقاد به اسلام و از مقدمات اساسی دین دانسته است. امام هادی علیهالسلام فرمود: «از امیرالمؤمنین علیهالسلام، نقل کردهاند، موقعی که نجده به خدمت آن حضرت آمد و درباره شناخت خدای متعال پرسید، عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! به چه وسیله پروردگارت را شناختی؟ امام علیهالسلام در پاسخ وی فرمود: به وسیله تمیزی که به من داده و با عقلی که رهنمود من قرار داده است. عرض کرد: آیا این شناخت فطری و ذاتی توست؟فرمود: اگر چنین بود که در برابر نیکی ستوده نبودم و در مقابل کار بد نکوهش نمیشدم، و در آن صورت، نیکوکار از بد کار به سرزنش سزاوارتر بود. از این جا دانستم که خداوند پایدار و جاوید است و هر چه جز او حادث و زوال پذیر است، و پاینده و باقی همچون پدیده ناپایدار نیست. نجده، عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! میبینم که دارای حکمتی! فرمود: من در کار خود مختارم و اگر به جای نیکی، بدی کنم، خود مجازات میشوم. نقل شده است، وقتی که امیرالمؤمنین، علیهالسلام، از شام برگشت در پاسخ مردی که پرسید یا امیرالمؤمنین! بگو ببینم که بیرون آمدن ما از شام به قضا و قدر الهی بود؟ فرمود: آری ای پیرمرد، به تپهای بالا نیامدید و از دشتی فرو نشدید مگر به قضا و قدر الهی. آن پیرمرد پرسید: یا امیرالمؤمنین! بنابراین، رنجی که بردهام باید به حساب خدا بگذارم! فرمود: یا شیخ! ساکت باش! زیرا خداوند به وسیله این سفر به شما مزد بزرگی دارد و به برخاست و نشست و بازگشت شما مزد و اجر داد. شما در کارهایتان مجبور و ناگزیر نیستید، شاید گمان بردی که قضای حتمی و تقدیر الهی لازم بوده است، و اگر این سفر شما چنین بود که ثواب و عقاب، وعد و وعید بیهوده و از میان رفته بود و هیچ چیزی بر پایه حقایق نخواهد ماند، این عقیده بت پرستان و یاران شیطان است. به راستی که خدای عزوجل برای حسن اختیار، فرمان داده و برای زنهار نهی فرموده است. خدا را کسی به جبر اطاعت نکند و کسی در معصیت خدا مغلوب نیست، و خداوند آسمانها و زمین و آن چه میان آنهاست بیهوده نیافریده است، این گمان کسانی است که کافرند، و وای بر کافران از عذاب دوزخ!
پیرمرد پس از شنیدن این سخنان از جا برخاست و بر سر و روی امیرالمؤمنین علیهالسلام بوسه زد و اشعار زیر را سرود و خواند:
أنت الامام الذی نرجو بطاعته
یوم النجاة من الرحمن غفرانا
أو ضحت من دیننا ما کان ملتبسا
جزاک ربک عنا فیه رضوانا
فلیس معذرة فی فعل فاحشة
قدکنت راکبها ظلما و عصیانا [34] .
البته امیرالمؤمنین علیهالسلام مطابق قرآن مجید راهنمایی فرموده و جبر و تفویض را که اعتقاد به آنها کفر و تکذیب قرآن است، نفی کرده است، و به خدا پناه میبریم از گمراهی و کفر، و به جبر و تفویض معتقد نیستیم، بلکه به منزلت بین دو منزل عقیده داریم که عبارت است از امتحان و آزمایش به وسیله قدرت و توانی که خداوند به ما مرحمت کرده است و بدان وسیله ما را به عبادت واداشته است چنان که قرآن مجید بر آن گواهی میدهد و ائمه ابرار از اهلبیت پیامبر - صلی الله علیه و آله - بدان معتقدند...» امام هادی علیهاسلام به وسیله مطالبی که از جدش امام امیرالمؤمنین علیهالسلام درباره این مسأله رسیده، عقیده خودش را بر بطلان جبر و تفویض و اثبات امر بین امرین استوار فرموده و استحکام بخشیده است آن گاه امام علیهالسلام برای تأیید سخنان خود به ذکر مثالها و نمونههایی پرداخت و فرمود:
«مثل آزمودن به وسیل