جابر بن یزید روایت کرد؛ گفت: در خدمت امام محمدباقر (علیهالسلام) از شهر خارج شدیم، وقتی به کربلا مشرف شدیم، به من فرمودند:ای جابر! این زمین برای ما و شیعیان ما بوستانی است از بوستانهای بهشت و برای دشمنان ما، حفرهای است از حفرههای جهنم، بعد از مدتی به من رو کرد و فرمود: «ای جابر! آیا چیزی میخوری؟ گفتم: بله، آقای من، دست مبارکشان را در میان سنگها داخل کردند و سیبی برایم بیرون آوردند. هرگز سیبی به آن خوشبویی ندیده بودم و اصلا با میوههای دنیایی شباهت نداشت، متوجه شدم، از میوههای بهشت است؛ از آن خوردم و به برکت و فضیلت آن، تا چهار روز برای خوردن غذا، گرسنه نشدم» . [1] .
پی نوشت ها:
[1] منتهی الآمال، ج 2، ص 200.
منبع: سیره و زندگانی حضرت امام محمد باقر؛ لطیف راشدی-محمدرضا راشدی؛ لاهوتیان چاپ اول 1387.