0

درهم و شناخت افراد

 
haj114
haj114
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3991

درهم و شناخت افراد

درهم و شناخت افراد
جابر بن یزید گفت: به نزد امام محمد باقر (علیه‏السلام) رفتم و از حاجت‏مندی خود شکایت کردم؛ فرمود: «ای جابر! درهمی ندارم تا به تو دهم» . مدتی نگذشته بود که کمیت شاعر، به نزد آن حضرت آمد و قصیده‏ای خواند و حضرت به غلام خود فرمود: «برو بدره‏ای بیاور و به کمیت بده» کمیت گفت: اگر اجازه بدهید قصیده‏ی دوم را هم بخوانم، او قصیده را خواند و حضرت به غلام خود فرمود: «برو و بدره‏ای برای کمیت بیاور» کمیت دوباره گفت: اگر اجازه بدهید قصیده‏ی سومی را هم برای شما بخوانم. او قصیده‏اش را خواند، دوباره حضرت به غلام خود فرمود: «برو و بدره‏ای برای کمیت بیاور» . کمیت بدره‏ها را قبول نکرد و گفت: سوگند به خدا! من به خاطر مال و فایده‏ی دنیوی، به مدح شما شعر نگفته‏ام، به جز این که خداوند بر من واجب کرده است برای ادا کردن حق، منظوری به جز این نداشتم، امام در حق کمیت، دعای خیر نمود و فرمودند: «ای غلام! بدره‏ها را به جای خود برگردان» . وقتی کمیت رفت، گفتم: فدایت شوم، به من فرمودید که درهمی ندارید تا به من دهید، ولی برای کمیت، بیشتر از هزار درهم دستور دادید. فرمودند: بلند شو و به اتاقی که غلام درهم‏ها را آورد، برو من وارد آن اتاق شدم و درهمی ندیدم و برگشتم. امام فرمود: «این معجزه و کرامتی است که بیان نکرده بودم» . دست مرا گرفت و دوباره به همان اتاق برد و پای مبارکشان را بر زمین زد، ناگهان چیزی مانند گردن شتر که از طلای خالص بود، ظاهر شد. به من فرمود: «ای جابر! این معجزه را به جز برادران با ایمان که به ایمان آن‏ها اعتقاد داری، فاش نکن. این چیزی است که خداوند به ما قدرت داده است؛ هر چه بخواهیم اتفاق بیفتد و زمین را با همه‏ی استواری به هر طرف که بخواهی، می‏توانیم بکشیم» . [1] . 

پی نوشت ها:
[1] منتی الآمال، ج 2، ص 198.

منبع: سیره و زندگانی حضرت امام محمد باقر؛ لطیف راشدی-محمدرضا راشدی؛ لاهوتیان چاپ اول 1387. 

 

  *  عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَلا تُری  *
********
جمعه 12 اردیبهشت 1393  4:15 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها