زندگینامه محمد رضا شاه پهلوی و تحلیلی برعوامل فرارش
آغاز زندگي و دورهٔ كودكي
در روز ۱ صفر ۱۳۳۸ در تهران به دنيا آمد. پدر او «رضاخان ميرپنج سوادكوهي» (رضاشاه پهلوي) و مادرش تاجالملوك آيرملو (ملكهٔ مادر) بود.
جواني و وليعهدي
پس از به سلطنت رسيدن پدرش به مقام وليعهدي رسيد. تحصيل را در مدرسه نظام آغاز كرد و از كودكي زبان فرانسه را نزد پرستار فرانسوياش آموخت. در دوازده سالگي او را براي ادامه تحصيل به مدرسه شبانهروزي "لو روزه" (Le Rosey) در سوئيس فرستادند. در ۱۷ سالگي به ايران بازگشت و در دانشكده افسري تحصيل را ادامه داد. در سال ۱۳۱۸ با فوزيه خواهر ملك فاروق پادشاه مصر ازدواج كرد. حاصل اين پيوند دختري به نام شهناز بود.
سالهاي آغاز سلطنت
در سال ۱۳۲۰ پس از اشغال ايران توسط نيروهاي شوروي و بريتانيا، رضاشاه پهلوي از سلطنت بركنار و با توافق شوروي محمدرضا پهلوي را به جاي پدرش به سلطنت برگزيدند. محمدعلي فروغي، آخرين نخستوزير رضا شاه، نخستين نخستوزير محمدرضاشاه شد و نقش مهمي در انتقال سلطنت به او بر عهده داشت.
در اين دوران شاه از طريق ستاد ارتش امور ارتش را زير نفوذ داشت و وزير جنگ با نظر شاه انتخاب ميشد.
شاه همچنان بر تقويت ارتش و افزايش اختيارات مقام سلطنت پا ميفشرد و خواستار تغيير قانون اساسي شده بود. در سال ۱۳۲۷ شاه رسما از همسر اول خود فوزيه جدا شد.
در ۱۵ بهمن سال ۱۳۲۷ در دانشگاه تهران به شاه تيراندازي شد ولي او با آنكه زخمي شد جان بهدر برد.
مجلس موسسان با تغيير اصل ۴۸ قانون اساسي اختيار انحلال مجلسين را به شاه تفويض كرد.
در سال ۱۳۲۹ شاه با همسر دوم خود ثريا اسفندياري ازدواج كرد.
در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ (۱۹ اوت ۱۹۵۳) سازمانهاي جاسوسي بريتانيا و ايالات متحده امريكا با كودتا، دكتر مصدق را بركنار كرده و محمدرضا شاه پهلوي را كه پس از شكست كودتاي ۲۵ مرداد به رم رفته بود بازگرداندند و به قدرت رساندند.
انقلاب سفيد
محمد رضا شاه پهلوي در ژانويه سال ۱۹۶۲ به انجام اصلاحاتي پرداخت كه بعدها به طور رسمي «انقلاب سفيد» يا «انقلاب شاه و مردم» نام گرفت. روشنفكران و بخشي از روحانيت شيعه كه با شيوه حكومت شاه مخالف بودند به مبارزه جدي با او برخاستند.
انقلاب و ترك ايران
آيتالله خميني روحاني شيعه مشكلات زيادي را براي دولت امريكا و حكومت شاه به وجود آورد.
خميني مردم را به قيام فراخواند. شاه براي حفظ امنيت در كشور به اقداماتي دست زد كه حكومت را دچار خطر كرد. به دستور شاه، خميني از عراق به پاريس تبعيد شد. درگيري حكومت شاهنشاهي با مردم به اوج خود رسيد. سرانجام انقلاب مردم به رهبر خميني او را به ترك ايران وادار كرد.
پايان زندگي
شاه كه خواهان حمله ارتش به تظاهر كنندگان نبود به ظاهر براي درمان پزشكي به ايالات متحده امريكا رفت. واكنش گروه «دانشجويان خط امام» تصرف سفارت امريكا بود. آنها بسياري از كارمندان امريكايي را به گروگان گرفتند. بعد از تاييد اين كار توسط خميني، دولت ايران اعلام كرد كه تا زماني كه امريكا، شاه را براي محاكمه تسليم نكند گروگانها آزاد نخواهند شد.
شاه پس از خروج از بيمارستان ابتدا به پاناما و مكزيك سپس از آن جا به مصر رفت. او در سن ۶۱ سالگي در ۵ مرداد ۱۳۵۹ (۲۷ ژوئيه ۱۹۸۰) در اثر بيماري سرطان غدد لنفاوي در مصر درگذشت.
پيكر وي همينك در مسجد الرفاعي مصر و به طور موقت دفن شدهاست.
عوامل و تحلیلی بر چرایی فرار شاه
1- روحیه دیکتاتورى
محمدرضا در خانوادهای دیکتاتورمحور، پرورش یافت. این مسئله، عامل مهمی در شکلگیری شخصیت او بود. بزرگ شدن محمدرضا در چنین محیطى، با الگوی تربیتی رضاخان، باعث شد که او نیز یک دیکتاتور شود؛ نسبت به زیردست، خشن و بیرحم باشد و نسبت به بالادست، کاملاً تمکین نماید؛ همانگونه که نسبت به انگلیس و آمریکا در تمام دوره سلطنتش، چنین بود.
2- فقدان اعتماد به نفس
محمدرضا به دلیل نحوه تربیت دوران کودکی و نوجوانی ناشی از تربیت او در یک محیط زنانه و سپس قرار داشتن در کنار پدری مستبد، فردی مردد و فاقد اعتماد به نفس، بار آمده بود و به همین دلیل، فاقد اراده لازم و قدرت تصمیم گیری صحیح در مسائل مهم کشور بود.
3- بلند پروازى
خودشیفتگی و عقده خود بزرگبینی ارثی از رضاخان و در کنار آن، پایین بودن ضریب هوشی و فکری محمدرضا، باعث خود بزرگبینى، تخیل افراطی و بلند پروازى در نحوه رفتار و مدیریت او شده بود.
فردوست در مورد استعداد شاه، چنین مینویسد: "محمدرضا در ریاضیات، بسیار ضعیف بود و اصولاً حوصله فکر کردن نداشت. او از همان کودکى، اهل تفکر عمیق و همهجانبه نبود؛ زود خسته میشد و بیشتر علاقه داشت پیشنهادات را بپذیرد. اشتیاق و تمایل زیاد به تملق و چاپلوسی و تعریف از وی نیز سبب می شد که وی درک صحیحی از حقایق جامعه نداشته باشد و واقعیات کشور را به خوبی نشناسد.
4- بی اعتقادی مذهبى
محمدرضا، تحت تربیت خانوادگى، سیاست اسلام ستیزی و غربزدگی رضا شاه و تحصیل در غرب –که از سوی انگلیسیها و برای آشنا ساختن وی با فرهنگ و ارزش های غربی انجام شد – به شدت، فردی بی اعتقاد به مذهب گردید. از این رو، بدون ملاحظه به فرهنگ مذهبی جامعه ایران، بیمحابا مشروب میخورد و با زنان بیشمار، ارتباط داشت و خانواده و اطرافیانش، غرق در فساد بودند. او تقویم اسلامی را به تاریخ شاهنشاهی تغییر داد و کارهای ضدمذهبی دیگری انجام داد که همه از روحیه بی اعتقادی و ضدیت او با اسلام، حکایت دارد.
5- فساد و هوسرانى
عقده ها و کمبودهای عاطفی دوران کودکی و پرورش در محیطی که قدرت را وسیلهای برای ارضای امیال و هواهای نفسانی خود می دانست و بی اعتقادی مذهبى، سبب شدند تا محمدرضا که با پادشاهى، قدرت و امکانات وسیعی پیدا کرد، از ثروت این ملت، برای تسکین حالات بیمارگونه خود، خرجهای فراوانی کند. علاوه بر مفاسد اخلاقى، خاندان پهلوى، عقده و حرص و ولعی سیر ناشدنى، در جمع ثروت داشتند. شاه به بهانههای مختلف، هر روز بر ثروت، املاک و کاخ های خود و اطرافیانش، در داخل و خارج، می افزود. فساد اخلاقى، تکبر و تفرعن، فساد جنسى، فساد مالی و فساد دینی که با ظهور رژیم پهلوی همزاد دربار بود، تمام تار و پود دربار را در نوردیده، با ایجاد بدبینى، بی اعتمادی و نارضایتی های گسترده، مردم مسلمان ایران را سخت به عکسالعمل واداشت.
6- فقدان پایگاه مردمى
فریده دیبا، مادر فرح دیبا، در مورد خصوصیات دامادش میگوید: "محمدرضا، به دلیل تربیت غربیاش، مردم را کوچک و ذلیل و زبون میانگاشت و جان کلام اینکه افراد مقابل خود را فاقد شخصیت میخواست! اگر کسی در برابر او خودی نشان میداد، درجا، کنار گذاشته میشد. او مایل بود هر کاری در مملکت انجام میشود، به حساب او گذاشته شود و دوست داشت همه نوکر و کارگزار او باشند… در ارتش نیز همین سیاست را دنبال میکرد. امرا و فرماندهان ارتش، مشتی افراد پیروپاتال و بهراستى، بیعرضه بودند. در حکومت پهلوى، مردم و نهادهای مردم سالار، کوچکترین جایگاهی نداشتند
7- بیگانه پرستى و وابستگى
افزون بر ابتذال سیاسى، فساد اخلاقى و مالی، رژیم پهلوی در اندیشه و عمل، غربزده و سرسپرده انگلیس و آمریکا بود. محمد رضا شاه، همانند پدرش رضا شاه، به قدرت رسیدن و بقای حکومت خویش را مدیون بیگانگان می دانست. انتخاب نخست وزیر و وزیران، اغلب از بین افراد وابسته به سازمانهای جاسوسی آمریکا و فراماسونری صورت می گرفت.رژیم شاه در جنبه های مختلف سیاسى، اقتصادى، فرهنگى، امنیتی و نظامى، به آمریکا و غرب پیوند خورده بود و در راستای تأمین منافع بیگانگان، بدون توجه به فرهنگ، نیازها و شرایط موجود در داخل کشور، تنها مجری سیاستهایی بود که بیگانگان به اسم مدرنیزاسیون، برای تحقق اهداف و منافع خود به شاه دیکته میکردند و به صورت طبیعى، اجرای این برنامه ها، نه تنها نتوانست کشور را به سوی پیشرفت و خودکفایی سوق دهد، بلکه با ایجاد مشکلاتی در ابعاد مختلف، باعث عقب ماندگی هرچه بیشتر آن گردید.
8- ترس و فرار
شاه به دلیل محیط خانوادگى، فقدان پایگاه مردمى، بیگانهپرستی و خیانت های متعدد به کشور، همواره دچار ترس و وحشت بود و این موضوع، تأثیرات مهمی بر شیوه مدیریت و نحوه تصمیمگیری وی داشت. ثریا اسفندیارى، همسر دوم شاه، مینویسد: "در دوران سهساله حکومت دکتر مصدق،محمدرضا، هنگام خواب، سلاح کمری زیر بالشش میگذاشت و شبهنگام، مرا بیدار نموده، اتاق خوابمان را عوض مینمود و نیز در خوردن غذا، دچار دلهره میشد؛ زیرا میترسید در آن سم ریخته باشند.شتاب و دستپاچگی شاه در هنگام فرار، به حدی بود که او حتی نتوانست لباسش را مرتب کند؛ چنان که حتی جوراب نیز به پا نداشت.
بازتاب فرار شاه در مطبوعات جهان
در سال 1357 مطبوعات معروف منطقه نتایج انقلاب اسلامی در ایران را رصد می کردند و آن را منتشر مینمودند.
یکی از این رسانه ها روزنامه السفیر لبنان است.
26 دی ماه 1357 روزی به یاد ماندنی برای تمامی ایرانیان انقلابی و روزی فراموش ناشدنی است.
فرار خفت بار کسی که خود را میراث دار تمامی سلسله های شاهنشاهی ایران می دانست توسط امام خمینی و فرزندانش، لحظه ای است که هیچ گاه از ذهن مردم پاک نخواهد شد.
یکی از این رسانه ها روزنامه السفیر لبنان بود که بعد از فرار محمدرضا پهلوی از ایران تنها تیتر خود را برای اولین و آخرین بار به زبان فارسی منتشر نمود.
این روزنامه تیتر اصلی خود را عبارت: « به همّت خمینی... شاهنشاه در به در شده» برگزیده بود.
واکنش امام خمینی به فرار شاه
مرضيه دباغ میگوید: روزي که شاه از ايران فرار کرد، من در فرانسه در خدمت حضرت امام خميني (ره) بودم؛ البته اين لطف خداوند بود که توانستم به شخصيت بزرگي مانند امام (ره) خدمت کنم.
انعکاس خبر فرار شاه در تمام خبرگزاريها و روزنامههاي آن روز مطرح دنيا پيچيد و همه ما را به وجد آورده بود؛ به همين دليل براي رساندن اين پيام به حضرت امام (ره)، لحظه شماري ميکرديم چون تصورمان اين بود که شنيدن اين خبر براي ايشان نيز خوشحال کننده است.
دباغ افزود: بنده با همين تصور خدمت حضرت امام )ره) رفتم و به ايشان گفتم «آقا، شاه رفت!»؛ به رغم تصور من، گفتن اين پيام در نگاه پر معنا و چهره آرام امام، هيچ تغييري به وجود نياورد و ايشان با آرامش هميشگيشان فرمودند «خُب»! و هيچ اظهار نظري ديگري در اين باره نکردند.
وي بيان داشت: من از اين رفتار امام (ره) جا خوردم؛ اما دانستم اين سخن، نشان دهنده آن است که امام خميني (ره) به رفتن شاه يقين کامل داشتند و اگر اتفاقي غير از اين ميافتاد بايد تعجب ميکرديم.
پس از انتشار اين خبر، خبرنگاران فرانسه براي دريافت اظهار نظر امام خميني پشت در بيت ايشان جمع شده بودند؛ وقتي اين موضوع را به استحضار امام رسانديم، ايشان اعلام نظر خود را در اين رابطه با فرار شاه به ساعت 5 بعدازظهر موکول کردند.
دباغ گفت: با توجه به اينکه امام خميني (ره) تجربه واقعه 30 تير را نيز در ذهن داشتند و احتمال ميدادند که براي برگرداندن شاه، تدارکي ديده باشند، با نگاه عميق و دورنگر خود اظهارنظر در مورد فرار شاه را به تعويق انداختند و در نهايت نظرشان را مکتوب به خبرنگاران اعلام کردند.
وي با بيان اينکه مقام معظم رهبري در مسير امام خميني (ره) حرکت ميکنند، خاطرنشان کرد: حضرت آيت الله خامنهاي در حال حاضر جانشين امام خميني (ره) هستند و تبعيت از ايشان به عنوان يک تکليف شرعي برعهده همه است؛ ما موظفيم به عنوان رهبر، ايشان را بپذيريم