ابوجعفر خثعمي - که يکي از اصحاب امام جعفر صادق عليه السلام است - حکايت کند:
روزي حضرت صادق عليه السلام کيسه اي که مقدار پنجاه دينار پول در آن بود، تحويل من داد و فرمود: اين ها را تحويل فلان سيّد بني هاشم بده؛ و به او نگو توسط چه کسي ارسال شده است.
خثعمي گويد: هنگامي که نزد آن شخص تهي دست رسيدم و کيسه پول را تحويل او دادم، پرسيد: اين پول از طرف چه کسي براي من فرستاده شده است؟!
و سپس گفت: خداوند جزاي خيرش دهد. صاحب اين کيسه، هر چند وقت يک بار، مقدار پولي را براي ما مي فرستد و ما زندگي خود را با آن تأمين و سپري مي کنيم؛ وليکن جعفر صادق با آن همه ثروتي که دارد، توجهي به ما ندارد و چيزي براي ما نمي فرستد، و هرگز به ياد ما فقراء نيست.[1] .
(معناي داشتن اخلاص و رياکار نبودن همين است، که انسان نزد خداوند شناخته شود، نه اين که براي خدا شريک قرار دهد).
همچنين آورده اند:
شخصي خدمت امام جعفر صادق عليه السلام شرفياب شد و به حضور حضرتش عرضه داشت: ياابن رسول اللّه! پسرعمويت به شما ناسزا گفته است و نسبت به شما بدگوئي مي کند.
پس از آن که آن شخص سخن چين حرفش تمام شد، حضرت به کنيز خود فرمود تا اندکي آب، براي وضو بياورد؛ و چون وضو گرفت و شروع به خواندن نماز نمود، آن مرد گمان کرد که حتما حضرت صادق عليه السلام براي پسرعمويش نفرين خواهد کرد؛ ولي برخلاف تصور او، هنگامي که امام عليه السلام دو رکعت نماز خواند، دست به دعا برداشت و براي پسرعموي خود چنين دعا نمود:
اي پروردگار من! اين حق من است و من او را بخشيدم؛ و تو جود و کرمت از من بيشتر مي باشد، او را ببخش و به واسطه اين عملش مجازاتش مگردان، با شنيدن اين دعا تعجب آن مرد سخن چين برانگيخته شد؛ و با شرمندگي از جاي خود برخاست و رفت. [2] .
پی نوشت ها:
[1] أمالي شيخ طوسي: ج 2، ص 290.
[2] جامع الاحاديث الشيعة: ج 7، ص 457، ح 36.