در معجزات آن حضرت نوشتهاند:
هنگامی که حضرت جوادالائمه با امالفضل از بغداد به مدینه حرکت کردند، در مشایعت، جمع کثیری از مردم بودند.
وقتی آن حضرت در شارع کوفه به دار مسیب رسید، آنجا فرود آمدند. چون هنگام غروب و اول نماز مغرب نزدیک بود، حضرت جواد علیهالسلام داخل مسجد شد، آنجا درخت سدری بود که خشک شده و بار نمیداد.
حضرت جواد علیهالسلام آب خواست پای آن درخت وضو گرفت و به نماز ایستاد، نماز مغرب را به جماعت گزارد و در رکعت اول حمد و سوره نصر و در رکعت دوم توحید را خواند و پیش از رکوع، قنوت نموده و رکعت سوم را به جای آورد تشهد و سلام گفت و لحظهای نشست و ذکر خدا به جا آورد و پس از آن چهار رکعت نماز نافله مغرب به جا آورد و تعقیب نماز خواند و دو سجدهی شکر نمود و بیرون رفت.
چون جماعت برخاستند نزدیک درخت آمدند، دیدند درخت سبز و خرم و بار داده است و از سدر آن خوردند، شیرین و گوارا بود و دیدند دانه و هسته ندارد.
از این اعجاز و خرق عادت مشعوف شدند و با آن حضرت وداع گفتند و برگشتند و حضرت جواد علیهالسلام در سن ده بود که با امالفضل به مدینه برگشت و تا زمان معتصم قریب 15 سال، تا سال 220 هجری در مدینه بود تا که معتصم آن حضرت را دعوت کرد و در آخر ماه ذی القعده همان سال رحلت نمود و پشت سر مقابر قریش مدفون شد.
شیخ مفید رحمهالله فرموده است: من آن درخت سدر را دیدم و از میوهی آن خوردم، بیدانه بود و فاصلهی شیخ مفید رحمهالله تا سال 210 قریب صد سال بیشتر میباشد که درخت سدر سر پای خود بوده است.