0

نسوختن در آتش

 
haj114
haj114
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3991

نسوختن در آتش

 
می‏گویند: بعد از امام جعفر صادق علیه‏السلام، عبدالله که بزرگترین فرزندان امام صادق علیه‏السلام بود، دعوی امامت و جانشینی داشت. روزی جمع کثیری در خدمت امام موسی علیه‏السلام بودند و حرف عبدالله و ادعای امامت او به میان آمد. 
امام کاظم علیه‏السلام دستور فرمود که هیزم بسیاری آورده و در صحن چیدند. بعد کسی را بدنبال عبدالله فرستاد و او را طلب کرد. سپس دستور داد که آن هیزمها را آتش بزنند، و کسی غرض و منظور حضرت را نمی‏دانست. 
چون همه هیزمها سوخت، حضرت برخاست و با جامه و ردائی که پوشیده بود در میان آتش نشست و با اصحاب به صحبت کردن مشغول شد و بعد از ساعتی بیرون آمد و لباس خود را تکاند. سپس به عبدالله خطاب فرمود که: «اگر تو گمان می‏کنی که بعد از پدر، امام و جانشین می‏باشی، برخیز و ساعتی در این آتش بنشین.» رنگ عبدالله متغیر شد و برخاست و از آنجا خارج شد. [1] . هشام بن حکم می‏گوید: وقتی امام صادق علیه‏السلام رحلت فرمود، عبدالله پسر بزرگ آن حضرت ادعای امامت کرد. امام کاظم علیه‏السلام او را طلب کرد و به وی فرمود: «ای برادر! اگر تو امام هستی پس دست خود را در این آتش بگذار» و به تنوری اشاره کرد که در آن هیزم زیادی انباشته شده و آنها را با نفت آتش زده بودند. عبدالله این کار را نکرد ولی حضرت کاظم علیه‏السلام دستش را داخل آتش کرد و به هیزمها دست می‏مالید و تا آتش تمام نشده بود، دستش را بیرون نیاورد. [2] . 


پی نوشت ها: 
[1] کشف الغمه. 
[2] بحارالانوار ج 48. 

 

  *  عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَلا تُری  *
********
جمعه 5 اردیبهشت 1393  8:55 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها