0

دابة الارض

 
haj114
haj114
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3991

دابة الارض

«خُروج دابةالارض» به معناي بيرون آمدن جنبنده زمين‏است. اين‏پديده هم در روايات شيعه و هم در روايات اهل سنّت، مورد اشاره قرار گرفته و از آن به عنوان «اَشراط السّاعة» و يکي از نشانه‏هاي نزديک شدن قيامت ياد شده است. [1] .
آنچه که اين اتفاق را نزد شيعه مهم ساخته، رواياتي است که از «خروج دابةالارض» به عنوان رجعت اميرمؤمنان علي‏عليه السلام ياد کرده است.
امام باقرعليه السلام فرموده است: «امام علي‏عليه السلام پس از ذکر اوصاف خود، فرمود:... من همان جنبنده‏اي هستم که با مردم سخن مي‏گويم...». «...اِنّي... وَالدَّابَّةُ الَّتي تُکَلِّمُ النَّاسَ» [2] .؛
شيخ طوسي‏رحمه الله روايتي از پيامبرصلي الله عليه وآله، نقل کرده که آن حضرت فرمود: «عَشْرٌ قَبلَ السَّاعَةِ لابُدَّ مِنْها: السُّفْياني وَالدَّجَّالُ وَالدُّخانُ وَالدَّابَةُ وَخُرُوجُ القائِمِ وَطُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِها وَنُزُولُ عيسي‏عليه السلام وَخَسفُ بِالمَشرِقِ وَخَسْفٌ بِجَزيرةِ العَرَبِ وَنارٌ تَخرُجُ مِنْ قَعْرِ عَدَنٍ تَسُوقُ الناسَ اِلَي المَحْشَرِ» [3] ؛ «به ناگزير ده چيز قبل از قيامت رخ خواهد داد: سفياني، دجّال، دود، دابة، خروج قائم، طلوع خورشيد از مغربش، نزول عيسي بن مريم‏عليه السلام، خسف به مشرق، خسف به جزيرةالعرب و آتشي که از قعر عدن خارج مي‏شود و مردم را به سوي محشر مي‏برد».
درباره ماهيت دابة و خروج او - بويژه در ميان اهل سنّت - سخن‏هاي فراواني گفته و احتمالات بسياري داده شده است. يکي از تفاسير معاصر نيز درباره دابةالارض نوشته است:
«دابة» به معناي جنبنده و «ارض» به معناي «زمين» است. بر خلاف آنچه برخي مي‏پندارند، دابه تنها به جنبندگان غيرانسان اطلاق نمي‏شود؛ بلکه مفهوم وسيعي دارد که انسان‏ها را نيز در بر مي‏گيرد؛ چنان که در آيه 6 سوره «هود» مي‏خوانيم: «وَما مِنْ دَابَّةٍ فِي الاَرْضِ اِلاَّ عَلَي اللَّهِ رِزْقُها...»؛ «هيچ جنبنده‏اي در زمين نيست مگر اينکه روزي او بر خدا است».
اما در مورد تطبيق اين کلمه، بناي قرآن بر اجمال و ابهام بوده و تنها وصفي که براي آن ذکر کرده اين است که با مردم سخن مي‏گويد و افراد بي ايمان را اجمالاً مشخص مي‏کند، ولي در روايات اسلامي و سخنان مفسران، بحث‏هاي فراواني در اين زمينه ديده مي‏شود. در يک جمع بندي مي‏توان آن را در دو تفسير خلاصه کرد.
1 . گروهي آن را يک موجود جاندار و جنبنده غيرعادي از غير جنس انسان، با شکل عجيب دانسته‏اند و براي آن عجايبي نقل کرده‏اند که شبيه خارق عادات و معجزه انبيا است. اين جنبنده در آخِرُالزّمان ظاهر مي‏شود و از کفر و ايمان سخن مي‏گويد و منافقان را رسوا مي‏سازد و بر آنها علامت مي‏نهد.
2 . جمعي ديگر به پيروي از روايات متعددي که در اين زمينه وارد شده، او را يک انسان مي‏دانند؛ يک انسان فوق‏العاده، يک انسان متحرک و جنبنده و فعّال که يکي از کارهاي اصلي‏اش جدا ساختن صفوف مسلمين از کفار و منافقان و علامت گذاري آنان است. حتي از بعضي روايات استفاده مي‏شود که عصاي موسي و خاتم سليمان، با او است. مي‏دانيم که عصاي موسي، رمز قدرت و اعجاز، و خاتم سليمان رمز حکومت و سلطه الهي است. بنابراين او يک انسان قدرتمند و افشاگر است.
در روايات متعددي، بر شخص اميرمؤمنان علي‏عليه السلام تطبيق شده است. (رجعت) در تفسير علي بن ابراهيم از امام صادق‏عليه السلام آمده است: «مردي به عمار ياسر گفت: آيه‏اي در قرآن است که فکر مرا پريشان ساخته و مرا در شک انداخته است! عمار گفت: کدام آيه؟ گفت: آيه «وَاِذا وَقَعَ القَوْلُ عَلَيْهِمْ اَخْرَجْنا لَهُمْ دابَةً مِنَ الاَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ...» [4] اين کدام جنبنده است؟ عمار گويد: به خدا سوگند من روي زمين نمي‏نشينم، غذا نمي‏خورم و آبي نمي‏نوشم تا «دابةُالاَرْض» را به تو نشان دهم. پس همراه آن مرد به خدمت حضرت علي‏عليه السلام آمد، در حالي که غذا مي‏خورد - هنگامي که چشم امام‏عليه السلام به عمار افتاد، فرمود: بيا، عمار آمد و نشست و با امام‏عليه السلام غذا خورد.
آن مرد سخت در تعجّب فرو رفت و با ناباوري به اين صحنه نگريست؛ چرا که عمار به او قول داده بود و قسم خورده بود که تا به وعده‏اش وفا نکند، غذا نخورد! گويي قول و قسم خود را فراموش کرده است!
هنگامي که عمار برخاست و با حضرت علي‏عليه السلام خداحافظي کرد، آن مرد رو به او کرد و گفت: عجيب است تو سوگند ياد کردي که غذا نخوري و آب ننوشي و بر زمين ننشيني، مگر اينکه «دابةالارض» را به من نشان دهي! عمار در جواب گفت: «من او را به تو نشان دادم اگر فهميدي». [5] .


پی نوشت ها: 
[1] ر.ک: علل‏الشرايع، ج 1، ص 73؛ کتاب الغيبة، 266؛ و المناقب، ج 3، ص 102، و اهل‏سنّت ر.ک: بيضاوي؛ انوارالتنزيل و اسرار التأويل؛ ذيل آيه 82 سوره نمل، ابن کثير، تفسير القرآن العظيم، ج 6، ص 210. 
[2] کليني، الکافي، ج 1، ص 198، ح 3. 
[3] شيخ‏ طوسي، کتاب‏الغيبة، ص436،ح426. 
[4] نمل (27)، آيه 82. 
[5] تفسير نمونه، ج 15، ص 553 - 551. 

 

سه شنبه 2 اردیبهشت 1393  5:20 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها