0

دخالت پيش فرضها در فهم دين

 
m_salehy
m_salehy
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 443
محل سکونت : اصفهان

دخالت پيش فرضها در فهم دين

مباحثي در باره دين : 9 - دخالت پيش فرضها در فهم دين

 

فهم دين علاوه بر قواعد و اصول لازم ممكن است با پيش فرضهايي همراه باشد و اين پيش فرضها، فهم را كاملا متمايز بنمايد. اين كه ذهنيت ها و پيش فرضها تا چه اندازه در فهم دين دخيل هستند و آيا با وجود آنها امكان دستيابي به حقيقت دين وجود دارد و يا خير، چيزهايي اند كه بايد در آنها دقت به عمل آيد.

در طول تاريخ اجتهاد در دين، تفاوتهاي قابل توجهي ميان فقها و متكلمان ديني پديد آمده و نحله هاي گوناگوني شكل گرفته است . آيا به راستي همه اين فهم ها درست بوده اند و همه آنها دستاوردهايي ديني است ؟

بي شك كساني كه وحي و يا كلام اولياي دين را ميشنوند، در ذهن خود از آن مفاهيم تصوراتي دارند. حتي ممكن است درباره خدا، ملائكه، معاد و بهشت نيز اين تصورات وجود داشته باشد; و يا درباره عبادت، راز و نياز با خدا و كيفيت ارتباط بندگان با معبود خود در ذهن ها براي آن شكل و صورتي وجود داشته باشد.

بنابر آنچه از امام باقر(ع) نقل شده فرمود: "كل ما ميزتموه بأوهامكم في أدق معانيه مخلوق مصنوع مثلكم مردود اليكم و لعل النمل الصغار تتوهم ان لله تعالي زبانيتين"(1) "هر چه را كه شما با وهم هايتان تشخيص ميدهيد در دقيق ترين معناهايش ساخته ذهن شماست، و چه بسا مورچه كوچك هم خيال كند كه خداوند دو شاخك دارد."

تحولاتي كه ممكن است در طول زمان در برخي مفاهيم پديد آيد، انتظاراتي كه گروههايي برحسب خواسته هايشان از دين داشته باشند، تحولات اجتماعي و رو به رشد جوامع، همه عواملي هستند كه ممكن است فهم دين را دچار تحول كنند و هر كسي از دين چيزي به دست آورد. آيا همه اينها دين است و روندگان آن، راه راست و درستي طي كرده اند؟ آيا چنين برداشت هايي تطبيق مفاهيم ديني با ذهنيت ها و خواست ها نيست ؟ تصورات و برداشت هاي افراد برحسب استعداد و ذهنيت ها بسيار فراوان است . به همين دليل ممكن است بدون رعايت قواعد فهم و برداشت، هر كسي برداشتي از انجام فرايض و اعمال ديني پيدا كند و بر همان اساس هم اعمال و تكاليف خود را انجام دهد. اگر برداشت ها و تفسيرها از دين مطابق با اصول و مباني نباشد، چنين تكاليفي ديگر ديني نخواهد بود، بلكه هواها و خواسته ها و ايده هاي خود افراد است .

تفاوت تفسير و استنباط از دين درست است، اما نبايد نكته اي اساسي را در اين باره ناديده گرفت و يا از آن غفلت كرد. كساني كه دين را دريافته و به مردم ابلاغ ميكرده اند، از سويي به وحي متصل بوده اند و از سوي ديگر با مردم ارتباط داشته اند. آنان تلاش كرده اند مقصود وحي را با زبان مردم به آنان توضيح دهند و متدينان را به افق نزديكي در فهم دين برسانند.

از جمله كارها و مأموريت هايي كه به عهده انبيا گذاشته شده بود تبيين دقيق دين براي مردم بود: (يا أهل الكتاب قد جاءكم رسولنا يبين لكم كثيرا مما كنتم تخفون من الكتاب ...)(2) "اي اهل كتاب ! فرستاده ما به سوي شما آمد تا بسياري از آنچه را كه از كتاب پنهان ميكرديد برايتان تبيين كند... ." (و ما أرسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم )(3) "و ما هيچ پيامبري را نفرستاديم جز به زبان قومش تا اين كه براي آنان تبيين كند." (و أنزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون )(4) "و ما نازل كرديم براي تو ذكر [قرآن ] را تا براي مردم آنچه را كه براي آنان نازل شده است تبيين كني ; باشد كه بينديشند."

وقتي كه آورندگان وحي نقش خود را در تبيين آيات الهي به درستي ايفا كردند، براي مردم و مخاطبانشان فهم جمعي پديد خواهد آمد; و با اين توصيف، فهم ها در مورد يك چيز به هم نزديك ميشوند و در مسائلي اتفاق نظر به وجود ميآيد; سيره متشرعان را ميسازد و به تدريج به نسل هاي بعدي منتقل ميشود.

جانشينان پيامبران و به خصوص اوصياي پيامبر اسلام (ص) نيز همين نقش مهم را عهده دار بوده اند. مدتي طولاني در ميان مردم حضور داشته اند و با بدعت ها و تحريف ها برخورد كرده اند و حقيقت دين را براي مردم بازگو نموده اند. متدينان را به رغم تفاوتها و اختلاف نظرها، به ديدگاهي نزديك كرده اند. اين تلاشها فهم عرفي و جمعي را پديد آورده و روشي را در ميان متشرعان ايجاد كرده است . در فهم دين و اجتهاد و استنباط بايد به اين مهم توجه شود; فهم جمعي از متون ديني با رعايت قواعد فهم .

در اديان قبل از اسلام تغيير و تحولاتي رخ داده است كه از آن به تحريف و يا بدعت تعبير ميشود. اين واقعيت در قرآن نيز منعكس شده است : (فبما نقضهم ميثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسية يحرفون الكلم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذكروا به )(5) "به خاطر عهدشكني آنها لعنتشان كرديم و دلهايشان را سخت نموديم . كلمات را از جايگاهشان تحريف ميكردند و فراموش كردند بخشي از آنچه را كه به ايشان پند داده شده بود."

چنين برخوردهايي با دستورات ديني چه بسا به خاطر منفعت طلبي و چه بسا به جهت تحميل عقايد، ايده ها و ذوق خود بر تعاليم دين بوده كه حاصل آن قرار دادن دين در محاق است . اين روش را قرآن مجيد از برخورد برخي يهوديان با اسلام بازگو كرده است : (أفتطمعون أن يؤمنوا لكم و قد كان فريق منهم يسمعون كلا م الله ثم يحرفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون )(6) "آيا اميد داريد كه ايمان بياورند؟ در حالي كه گروهي از آنان كساني هستند كه كلام خدا را ميشنوند و آن را تحريف ميكنند پس از آن كه آن را ميفهمند، و آنان ميدانند."

در قرآن علاوه بر تذكر نكته فوق آياتي نيز به اين حقيقت پرداخته است كه آنچه خداوند اراده كرده و فرستاده همان دين حقيقي است و ديگران حتي پيامبر حق ندارند بر آنها چيزي بيفزايند. (تنزيل من رب العالمين ‏ و لو تقول علينا بعض الاقاويل ‏ لا خذنا منه باليمين ‏ ثم لقطعنا منه الوتين )(7) "فرود آمده از جانب پروردگار عالميان است ; و اگر بر ما سخناني ميبست، دست راستش را ميگرفتيم سپس شاهرگش را ميبريديم ."

ورود در مباحث ديني بدون رعايت ضوابط لازم، نگراني تحريف در دين را در پي دارد. و تحريف تنها منحصر در تحريف لفظي نيست، بلكه گاهي تحريف معنوي است . يعني پيامي ديني را به گونه اي استفاده كنيم كه مقصود دين نباشد. در كتاب اصول كافي بابي آمده است درباره بدعت و نظر دادن درباره دين و قياس در آن.در احاديث آن باب از آثار بدعت و بدعت گذاران سخن به ميان آمده است . در همان باب، احكام الهي تغيير ناپذير معرفي شده است : "حلال محمد حلال أبدا الي يوم القيامة و حرامه حرام أبدا الي يوم القيامة"(8) "حلال محمد(ص) تا قيامت حلال و حرام او تا قيامت حرام است ."

حديث صحيح، و دلالتش نيز روشن است . طبق مفاد همين نوع ادله، هر نوع اسنادي به دين و هر برداشتي از آن نمي تواند صحيح تلقي شود. مثلا تأويل هاي ناروايي كه از سوي برخي فرقه ها انجام ميگيرد، با ظواهر الفاظ و ضوابط سازگار نيست . روش كساني كه از دين برداشت سطحي آميخته با احساسات ميكنند و فرازي و يا آيه اي و يا روايتي را بدون توجه به ادله ديگر دستاويز قرار ميدهند و بر اساس همان حكم ديني صادر ميكنند، نمي تواند درست باشد.

در صورتي كه اهل فن با قواعد و مباني عرفي و ضوابط شناخته شده مبادرت به دين شناسي كنند و از آن برداشت به عمل آورند به گونه اي كه تفسيرها و برداشت ها با ساير بخش ها و روح و حقيقت دين سازگار باشد، پذيرفته است ; و اختلاف فهم ها در اين صورت قابل قبول است، چنان كه در ميان فقها و حتي متكلمان مرسوم و جاري است .

منظور ما از روح و حقيقت دين نيز امري غيرقابل وصول و مجمل نيست ; و به عبارت ديگر مراد ما از روح و حقيقت دين، فلسفه دين و هدف از ارسال رسل و انزال كتب است كه اعتلاي اخلاقي و معنوي بشر ميباشد.

تذكر اين نكته نيز ضروري است كه مقصود از تغييرناپذير بودن احكام الهي - كه در حديث فوق به آن اشاره شد - تغييرناپذيري حكم شارع با محفوظ بودن و بقاي موضوع آن است . زيرا نسبت هر حكمي به موضوع خود مانند نسبت معلول به علت است و با بقاي علت، انعدام و زوال معلول عقلا ممكن نخواهد بود.

بنابراين در صورت تغيير در موضوع و در نتيجه زوال موضوع اول، حكم آن نيز تغيير مييابد. و اين تغيير از راههاي مختلفي امكان پذير است ; از جمله : تغيير ماهوي موضوع حكم نظير استحاله در اشياي نجس، عارض شدن يكي از عناوين ثانويه بر موضوع، مزاحمت دو حكم در مقام امتثال با فرض رجحان يكي از آن دو بر ديگري، پايان موسم در احكام موسمي، تغيير در موضوعاتي كه موضوع احكام ولايي و حكومتي قرار ميگيرند، و زايل شدن علت در مواردي كه حكم منصوص العلة باشد.

در تمام موارد ذكر شده، هرچند مستقيما كشف و دسترسي به مصالح يا مفاسد احكام تغيير يافته براي غيرشارع ميسور نمي باشد، ولي از اين كه تغييري در حكم پيدا ميشود به نحو برهان ان و كشف علت به وسيله معلول، به دست ميآوريم كه قطعا آن مصالح يا مفاسد به شكلي دستخوش تغيير و تبدل گرديده است .

براين اساس اگر فقيه در حوزه احكام غير تعبدي، با تشخيص كارشناسان به تغيير مصلحت و مفسده واقعي يقين پيدا كرد، به طوري كه بقاي حكم اول گزاف باشد، ميتواند حكم جديدي را استنباط نمايد. در حقيقت در اين گونه موارد حكم سابق تغيير نيافته، بلكه موضوع حقيقي آن كه همان مصالح و مفاسد واقعي ميباشد تغيير كرده است ; و تعبير به تغيير حكم در آنها تعبير مسامحه اي است .(9)

 

زیرنویسها :

[1] مجلسي، بحارالانوار، ج 66، ص 292 و 293، حديث 23 .

[2] سوره مائده (5)، آيه 15) .
[3] سوره ابراهيم (14)، آيه 4 .
[4] سوره نحل (16)، آيه 44 .
[5] سوره مائده (5)، آيه 13) .

[6] سوره بقره (2)، آيه 75 .
[7] سوره حاقه (69)، آيات 43 - 46 .
[8] كليني، كافي، ج 1، ص 58، حديث 19) .

[9] براي تفصيل، ر.ك : "پاسخ به پرسشهايي پيرامون مجازاتهاي اسلامي"، پاسخ پرسش اول ; همچنين : رساله استفتائات، ج 2، ص 507 - 509، سؤال 2492 .

منبع : کتاب اسلام دین فطرت ص 55 تا 60 ؛ آیه الله منتظری

محمد صالحي – 10/1/93     http://mahsan.parsiblog.com/

 

دوشنبه 1 اردیبهشت 1393  3:03 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها