ای آنکه با همسایگانت مهربانی
آخر چه رخ داده نگارم ناتوانی
قدری تبسم خنده ای کن ای نگارم
حرفی بزن چیزی بگو من بی قرارم
آن خنده های دل نشینت همسرم کو ؟
آن خانه داری ذوق و شوقت دلبرم کو ؟
با رفتن تو هیبت من را شکستند
دستان من را با طناب کینه بستند
---------------------------------------
ای قد خمیده ای شهیده فاطمه جان
شد صبح وصل تو حمیده فاطمه جان
زهرای اطهر زهرای اطهر زهرای اطهر
بین بی تو حیدر بی نوا شد یاور من
این خانه بی تو بی صفا شد یاور من
یا فاطمه جان فاطمه جان فاطمه جان