0

یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

 
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

دست بوسی
برنامه دست بوسی به جز رویه‌ای جمعه و ایامی که به دلایلی مانند عوارض جسمی تعطیل بود به طور روزانه حدود ساعت هشت و سی دقیقه و بعد از اجرای عقدها در حالی که حضرت امام(ره) روی صندلی لب ایوان می‌نشستند انجام می‌گرفت و به طور معمول، روزانه حدود بیست نفر از طریق سهمیه‌هایی که حاج احمد آقا ابلاغ کرده بود( پیوست شماره 1) موفق و مشرف به دست بوسی می‌شدند.
صحنه‌های بدیع و بی‌مانند که از شوق و عشق و گریه مشتاقان که هر روز در این لحظه‌ها به وقوع می‌پیوست، با هیچ بیان و قلمی توصیف نیست فضای کوچک حیاط این خانه، جهانی بی کرانه از  عشق و محبت متقابل امام(ره) و امت را در خود جا می‌داد، صدای گریه شوق بود که هر روز، در این لحظه‌های استثنایی و از این کانون عشق تا شعاع چندین خانه دورتر اطراف را پر می‌کرد و...

ملاقاتها
بخش دیگر از ملاقاتهای امام(ره)، در حسینیه جماران بود که در سطحی گسترده‌تر، امکان تلاقی دور دریای پرخروش عشق امام(ره) و امت را فراهم می‌کرد؛ علی رغم آنکه به طور طبیعی، قسمت فوقانی و جایگاه حضرت امام(ره) در حسینیه در هنگام تراکم جمعیت، هوای خوبی نداشت، معظم‌له بر حسب قدرت و مجال، همواره از انجام دادن برنامه ملاقات دریغ نمی فرمودند حدود نود درصد ملاقاتهای حسینیه، مخصوص خانواده شهدا و جانبازان و آزادگان بود، همان گونه که در برنامه دست بوسی نیز تقریبا به همین نسبت و از این قشر معزز و مکرم بودند و اگر نبودند، رعایت بعضی از اولویت‌ها و توصیه پزشکان، به خاطر رعایت حال امام(ره)، شخص حضرت امام(ره) از ملاقات‌های هر روز و حتی روی چند بار ملاقات در حسینیه و دیدار با امتی که همواره به آنها عشق می‌ورزیدند دریغ نداشتند.
به طور نمونه، یک بار که اینجانب از تشرف به جبهه برگشته بودم، درخواست رزمندگان را در مورد ملاقات با حضرتشان به عرض رساندم. از این پیشنهاد که در هر هفته یک روز هم برای رزمندگان ملاقات حسینیه برقرار شود استقبال فرمودند.
به این ترتیب طی چند نوبت، هزاران نفر از رزمندگان موفق به دیدار امام(ره) شدند، ولی عوارض جسمانی آن حضرت مانع از ادامه این برنامه شد. قابل توجه است که حضرت امام(ره) در حالی که همواره در شرایط متناسب در ملاقاتهای حسینیه، به ایراد سخنرانی می‌پرداختند، ولی بعد از قبول قطعنامه تا پایان عمر مبارکشان، علی رغم انجام ملاقات‌هایی مثل گذشته، دیگر هیچ سخنرانی نکردند!
حضرت امام(ره) در تاریخ 67/8/7 طی یادداشتی این گونه مرقوم فرمودند:
توجه داشته باشید که دور سخن گفتن مرا ولو یک جمله دعا بکشید، مجاری تنفسی من بیمار است و حالا هم جنگ در کار نیست، زحمت به من ندهید از این که مثلا خانواده شهدا و امثال آن بیایند و من دستی تکان دهم مضایقه ندارم.
به هر حال خوشبختانه آنچه در حسینیه به وقوع پیوست، به وسیله سیمای جمهوری اسلامی ضبط و پخش شد و همه از نزدیک یا از صفحه تلویزیون، شاهد صحنه‌های پرشکوه آن بودن، گرچه بسیاری از ابعاد آن، نه قابل رویت با چشم ظاهر بود و نه قابل توصیف با زمان و قلم.
و بالاخره آنچه در رابطه با مردم و تفقد و نوازش و خوشحال کردن آنها حائز اهمیت و جالب توجه بود، خستگی ناپذیری و پذیرش وبرخورد توام با رضایتمندی، مسرت و گشاده رویی حضرت امام(ره) نسبت به فردفرد است حزب الله بود، امتی که امامش همواره به آنان عشق ورزید و از آنها تعریف و تمجید کرد و حتی برای یک بار و در یک مورد نیز کلمه‌ای از آنان شکایت و شکوه نکرد.

دوشنبه 15 اردیبهشت 1393  11:44 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

عشق بدون مرز
 امام(ره)، رهبر و مرجع کل شیعیان و پیشوای جهان اسلام بود و این نوع رهبری و مرجعیت، مرز جغرافیایی ندارد، تفاوتی بین پیرو و مقلد امام(ره) در لبنان یا عراق یا هند و پاکستان و بحرین و... با ایران نیست همان گونه که در این عرصه فرقی بین شیرازی و تبریزی و اصفهانی و... نیست امروز مرجعیت مقام معظم رهبری نیز همین طور است و بدین ترتیب مردم متدین و مومن سراسر  جهان و شخصیتها و رهبران دینی و انقلابی دیگر کشورها نیز همچون مردم ایران به ملاقات و دست بوسی امام(ره) نائل می‌شدند.
موارد این ملاقاتها زیاد بود که عمده آنها در صحیفه امام(ره) ذکر شده است بعضی از موارد هم ذکر نشده است؛ مثل ملاقات امام جمعه مسجد الاقصی که به محضر امام(ره) رسید و رسما با امام بیعت کرد.

"شیخ سعید شعبان"  رهبر حرکت توحید اسلامی، که مرکزیت آن در طرابلس لبنان بود مکرر به محضر امام(ره) رسد مرحوم شهید "دکتر فتحی شقاقی" عاشقانه به خدمت امام(ره) می‌رسد و با زیارت روح الله جان می‌گرفت.
شهید "علامه عارف حسینی" هم با امام(ره) ملاقاتی عاشقانه داشت و دیدیم که حضرت امام(ره) با همان منطقی که برای شهدای بزرگ ایران اعلامیه دادند، برای شهید عارف حسینی نیز آن اعلامیه حماسی را دادند.
شهید "سید عباس موسوی" دبیر کل سابق حزب الله  لبنان، و جناب " آقای سید حسن نصرالله" و همچنین دیگر اعضای شورای مرکزی حزب الله مکررا به محضر امام(ره) شرفیاب شدند و همین ملاقاتها بود که شالوده مقاومت و پایداری حزب الله را در مقابل صهیونیستی اشغالگر، راسخ و تزلزل ناپذیر می‌کرد.
در مورد اجازات امور حسبیه هم فرقی بین داخل و خارج وجود نداشت و ندارد. صدور اجازه امور حسبیه معیارهایی دارد که به هیچ وجه مرزهای جغرافیایی در آن دخیل نیست هر شخصی که آن معیارها را داشته باشد و برای مرجع تقلید شخصا یا با گواهی دو نفر عادل توثیق و اثبات شود برای او اجازه نامه صادر می‌شود. بر همین اساس جناب "حجت الاسلام والمسلمین سید حسن نصرالله" (حفظه الله) که واقعا ثمره شجره طیبه روح الله  و نور چشم مقام معظم رهبری و بازوی قدرتمند اسلام است. از جمله اولین روحانیان لبنانی است که در دوره‌ جوانی شاید بتوان گفت نوجوانی با تعبیر و عنوان "حجت الاسلام" از امام اجازه‌ِ امور حسبیه دریافت کرد. امام(ره) در آن سال‌ها عنوان حجت‌الاسلام را برای فعلی در مکتوباتشان به کار می‌برند.

دوشنبه 15 اردیبهشت 1393  11:45 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

سخنان امام(ره) در ملاقات با شیخ اسعد التمیمی
مورد دیگر ملاقات" آقای شیخ اسعد بیوض التمیمی" امام جماعت سابق مسجدالقصی واز چهره‌های جهادی فلسطین با حضرت امام در سال 1361 بود. این نوع ملاقات‌ها همانند ملاقات شهید فتحی شقاقی، رهبرجهاد اسلامی فلسطین، به دلیل آنکه درآن شرایط انعکاس خبری نداشت، ضبط و ثبت نمی‌شد وبه همین جهت در صحیفه امام(ره) نیز ذکر نشده است.
شیخ اسعد بیوض التمیمی آمده بود تا ضمن زیارت امام، با امام(ره) بیعت کند.
حضرت امام بعد از صحبتهای شیخ اسعد واعلام بعیت، سخنانی را ایراد کردند که هر چند ضبط نشد، اما فی المجلس عمدتاً یادداشت شد.
متن سخنان یادداشت شده حضرت امام(ره) به شرح زير است:

بسم‌الله الرحمن الرحیم
من از شما تشکر می‌کنم که تشریف آوردید به ایران تا از نزدیک با هم ملاقات کنیم و آنچه بر مسلمین می‌گذرد در میان بگذاریم. آنچه که برمسلمین می‌گذرد با دست سلاطین خود مسلمین است. سلاطینی که به واسطه‌ی دنیا و به خاطر رسیدن به یک حظ دنیایی از اسلام رو برگردانده اند؛ گرچه ادعا می‌کنند که مسلمانند آنچه برمسلمین می‌گذرد بلا واسطه از این‌ها ومع الواسطه از قدرت‌های بزرگ امثال آمریکا و شوروی است.
مسلمین تا از اختلافاتی که بینشان است دست برندارند، دستهای مرموز دولت‌های قدرتمند می‌توانند به خواسته‌های خودشان دست پیدا کنند. شما می‌دانید بعد از این که ایران قیام کرد و شاه مقبور را از اینجا بیرون کرد با شعار آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی این کار را انجام داد و لازال این شعار در بین مردم ایران از اطفال وشیوخ درهمه جا رواج دارد وآرزوی ما این است که اسلام قدرت صدر اسلام را پیدا بکند انشاالله وبر همه دولت‌های کفر غلبه کند.
ما باید کوشش کنیم در وحدت مسلمین و آن‌هایی که از وحدت مسلمین جلوگیری می‌کنند یا نفاق می‌کنند منزوی کنیم. شما می‌دانید بعضی از روحانیون اهل سنت که نباید اسم روحانی برآن‌ها گذاشت از اول پیروزی، برای رسیدن آمریکا به اهدافش نسبت به جمهوری اسلامی شروع به سم پاشی کردند. صدام که آمریکا وادار کرد به ایران حمله کند برای ایران نبود. او فهمید که اگر این جمهوری اسلامی با این محتوای اسلامی به سایر بلاد سرایت کند، دست آن‌ها از شرق به کلی قطع می‌شود . لهذا اشخاص که آن‌ها در چنگالش دارند چه از روحانیون وچه از روئسای جمهور و سلاطین به جنگ با ما وادار کردند واین دوسال تام که ما مشغول دفاع از حریم اسلام بودیم هیچ یک از دولت‌های اسلامی به ما کمک نکردند واکثر دولت‌های اسلامی به او کمک کردند. اسلحه دادند، پول دادند وحتی افراد فرستادند واین نبود جز که ما اسلام می‌خواهیم.
طوائف مسلمین و مذاهب اسلامی درآنچه که مشترکند که اصول است مثل کتاب، سنت، قبیله و ... با هم باشند و اگر نباشند کفار غلبه می‌کنند برآن‌ها . مع‌الاسف بسیاری از دولت‌های اسلامی وبعضی از روحانیون اهل سنت وکمی از روحانیون ما در صدد بودند که بین مسلمین تفرقه بیندازند وبه بهانه اینکه ایرانی‌ها مسلم نیستند و مجوسند، ما را سرکوب کنند.
تمام گروه‌های تبلیغاتی ورسانه‌های گروهی به ما حمله می‌کنند. یک دروغی که صدام می‌گوید آن را چند برابر می‌کنند وبازگو می‌کنند. از توطئه‌های آن‌ها این است که می‌گویند اگر عراق به دست ایران بیفتد یا این که ایران برعراق غلبه کند، حکومت شیعه پیش می‌آید.
از اول قرار ما این بود که به اسلام عمل کنیم وتفرقه که خلاف نص قرآن است ایجاد نکنیم.
ما می‌خواهیم تام مسلمین استقلال داشته باشند ودست کفار از ممالک اسلامی قطع بشود وهر ملتی در هر کشوری که هست حکومت مستقل داشته باشد...
امیدوارم که با جدیت افرادی مثل شما این آمال تحقق پیدا کند وهیچ وقت مایوس از خداوند تعالی نیستند ونیستیم. خداوند می تواند عده قلیلیرا بر قدرت‌های بزرگ غلبه دهد. چنانچه دیدید ملت ایران با نداشتن ساز وبرگ جنگی و با اینکه همه چیز در دست آمریکا و شاه بود، با ایمان به خدا به پیروزی رسید و صدام با همه ساز و برگی کهبرای او تهیه شده بود... نتوانست در ایران یک قدم موفق شود و بعد از چندی از ایران بیرونش کردند.
گرچه در بعضی از نقاط هنوز هستند...
نکته صحیح این است که مسلمین باید با هم متحد باشند و شماکه از علما و دانشمندان هستید ممکن است با روحانیون اهل سنت تماس بگیرید که ایران نمی‌خواهد بین مسلمین خلاف ایجاد کند و نه تعدی کند.
ما که در اینجا نشستیم هیچ وقت هجوم نکردیم به عراق، الان هم برای دفاع وارد عراق شده‌ ایم چون که از راه دور به شهرهای ما با توپ حمله می‌کنند و اطفال و شیوخ ما را می‌کشند. ما مجبوریم برای دفاع از اسلام و مسلمین پیش برویم ولی یک وجب از خاک عراق ویا دولت‌های دیگر را نمی‌خواهیم.
از خدا توفیق شما را می‌خواهیم در هر جا که هستید قوای خود را تقویت کنید و خدا فرج می‌رساند و نترسید از مقهور شدن چون که هر چه برای اسلام است شکست ندارد. ما برای اسلام می‌میریم و یا پیروز می شویم. ما باکی از مردن نداریم. ما برای اسلام خدمت می‌کنیم شما جدیت کنید عامه‌ی مردم را بیدار کنید همه گرفتاری‌ها از حکومت‌هاست آن‌ها باید سرعقل بیایند وکنار بروند یا ملت‌ها آن‌ها را از کنار بزنند تا رژیم اسلامی داشته باشند من توفیق شما را خواستارم. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

دوشنبه 15 اردیبهشت 1393  11:48 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

تبرک و دعا
وبالاخره نمونه‌ دیگر از درخواست‌های مومنان این بود که تقریباً به طور روزانه، مقداری قند، نبات، پارچه، سکه، اسکناس وامثال آن‌ها را به منظور تبرک به دست مبارک حضرت امام(ره) و احیاناً خواندن دعا به آن‌ها، برای شفای بیماران، رفع گرفتاری‌ها وبرکت ، به دفتر می‌آوردند. ما بدون استثنا به محضرشان می‌بردیم ومعظم له با صفایی خاص آن‌ها را با دست مبارکشان تبرک، و چناچه درخواست دعا هم داشتند، دعا می‌کردند.
در این رابطه، به مشیت و لطف الهی و خلوص بنده‌ وارسته اش و اعتقادپاک مراجعه‌کنندگان، قضایای شگفت‌انگیز و معجزه‌‌آسایی رخ داد که ای کاش همه این موارد با ذکر خصوصیات ثبت شده بود. از مواردی که در این زمینه به خاطرم مانده است، یک نمونه را ذکر می‌کنم:

آنگاه که بی‌عقیده‌ها معتقد می‌شوند!
یک روز «آقای خلیلی» که از افراد متدین و شاغل در هلال احمر است، مضطربانه تلفن کرد که یکی از برادران بسیار خوب به نام «آقای اکبری» که در جبهه مجروح و ترکش به مغزش اصابت کرده، حالش بسیار وخیم است، ‌پزشکان به او جواب رد داده‌اند و از بهبود او مأیوسند. تنها امید،‌ به خدا و دعای امام(ره) است. به این ترتیب،‌ از حقیر مصرانه خواست که چند حبه قند خدمت امام(ره) ببرم تا با دست امام(ره)، تبرک و به آن دعا بخوانند و برای بهبود مجروح دعا کنند. مقداری قند خدمت حضرت امام(ره) بردم و مطلب را به عرض رساندم. حضرت امام(ره) قندها را تبرک و به آن دعا خواندند و سپس برای سلامتی او دعا کردند. وقتی که به دفتر برگشتم، آقای خلیلی خود را به دفتر رسانده بود. قندها را گرفت و با عجله برگشت.
چند روز بعد، تلفن زد و ذوق‌زده و گریان، تشکر کرد و مژده داد که دوستش از خطر گذشته و پزشکان از بهبود او مبهوت شده‌اند. چند ماه بعد دوباره تلفن زد و ضمن تشکر مجدد، برای مجروح شفا یافته درخواست کارت برای تشرف به دست بوسی امام(ره) کرد که با نشاط و سلامت تشرف یافت و ...
ایشان برایم نقل کرد که فلان پزشک متخصص معروف که در جریان معالجه من بود و به طور قطع از بهبودم اظهار یأس کرده بود، بعد از ماجرا با صراحت به من گفت: «ما دکترها به معجزه اعتقاد نداریم، ولی وقتی، مثل شما را می‌بینم که بعد از آن وضعیت،‌ ناگهان همه چیز عوض می‌شود و بعد از چند روز، روی پای خود راه می‌روید، ناچار می‌شویم که به معجزه اعتقاد پیدا کنیم!»

دوشنبه 15 اردیبهشت 1393  11:48 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

پاسخ مثبت به درخواست‌های هدیه
نمونه دیگر از درخواست‌های شخصی که از محضر امام(ره) می‌شد، موارد زیادی بود که افراد به وسیله‌ی نامه و جز آن، از خدمت امام(ره) تقاضا می‌کردند که دستمال، زیر پوش، پیراهن، قطعه‌ای از عمامه و لباس یا سجاده و امثال آن‌ها را که مورد استفاده حضرتشان قرار گرفته باشد، به عنوان تبرک به آنها هدیه کنند، حضرت امام(ره) کلیه‌ این موارد را بدون استثنا (مگر آن شیء مورد درخواست را نداشته باشند) به مجرد اینکه به عرضشان میرسید، برمی‌خواستند، می‌آوردند، و تحویل می‌دادند تا برای درخواست کننده فرستاده شود. نمونه‌ای از این مورد،‌ طی نامه و پاسخ زير ملاحظه می‌شود.

نامه و درخواست یک برادر شهید
بسمه تعالی
خدمت پدر عزیز و بزرگوار و مهربان، بعد از سلام و ارادت و اخلاص، رسم است بزرگ تر به کوچک تر هدیه میدهد. حال این فرزند کوچک شما به طمع آن‌که از پدر بزرگوار خود هدیه دریافت دارد، هدیه‌ای ناقابل خدمت پدر عزیز خود فرستاده است. ان شا الله مورد قبول واقع شود. اگر میل آن پدر مهربان بر آن قرار گرفت که فرزند کوچک خود را مورد مرحمت و تفقد قرار دهند، لطف فرموده عبای کهنه‌ای از خویش را که سال‌ها با آن نماز گذارده‌اید، مرحمت فرمایید تا ان شا الله حقیر نیز با آن سال‌ها نماز بگذارم، شاید به حرمت آن عباى مقدس، نماز ما هم مقبول درگاه ذات اقدس احدیت قرار گیرد، ان شاءالله.
فرزند کوچک شما، برادر شهید امیر حسین آقاخانی- علیرضا آقاخانی زاهدان(2/12/64)

پاسخ امام(ره)
بسمه تعالی
فرزند عزیزم! امید است که من موفق شوم به قدردانی از امثال شما عزیزان و از خداوند برای شما توفیق و سعادت خواستارم. خداوند تعالی ملت بزرگوار ما را که در راه اسلام از هیچ فداکاری دریغ ندارند، سعادتمند فرماید و رزمندگان بسیار عزیز را به پیروزی نهایی موفق نماید. من دعای به همه را فراموش نمی‌کنم. والسلام علیکم.
روح الله الموسوی الخمینی

چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393  9:05 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

همسر یک شهید لبنانی و مهر کربلا
همسر یکی از شهدای لبنان، نامه‌ای برای حضرت امام(ره) نوشته بود، عبارات ادیبانه و مودبانه‌ نامه دریایی متلاطم از شور و شوق و عشق نویسنده نسبت به امام(ره) را ترسیم می‌کرد. بعد از یک دنیا اظهار محبت و پاکباختگی نوشته بود: "تنها درخواستم از پیشگاه مقدستان این است که یک مهر از کربلا برایم لطف فرمایید که تا زنده‌ام روی آن، سر به سجده‌ خدا گذارم و بعد از مرگم نیز آن را در کفنم بگذارم تا ..."
یقین داشتم که حضرت امام(ره) با اطلاع از مضمون نامه، مهر کربلا را برای این همسر شهید خواهند داد، ولی احتمال می‌دادم که یا مهر اضافی نداشته باشند و یا در دسترسشان نباشد و به زحمت بیفتند. لذا یک مهر کربلا که مدتی قبل از آن، به دستم رسیده بود و هنوز مستعمل نشده بود، از روی احتیاط در جیب گذاشتم و به حضورشان مشرف شدم. وقتی نامه به عرض امام(ره) رسید، هنوز جمله درخواست تکمیل نشده بود که امام(ره) برای آوردن مهر از جا برخاستند و حقیر بلافاصله به عرض رساندم که من، یک مهر دارم و به خدمتشان تقدیم کردم. حضرت امام(ره) نشستند، مهر را گرفتند و سپس برای آن همسر شهید به من برگرداندند که برایش فرستاده شد.
بعد از انجام کارها به دفتر برگشتم. هنوز ظهر نشده بود که یکی از دوستان وارسته و متعبد که از قم می‌آمد، نزد حقیر آمد و یک مهر را از جیبش در آورد و گفت: "این مهر مال حدود چهل سال پیش است که اخیرا ام الزوجه‌ام به عنوان یک یادگاری ارزشمند به من هدیه داده است. من هم به دلم افتاده است که آن را به شما بدهم." بر خود لرزیدم. شگفت زده شدم و در فکر فرو ر فتم. او هم از وضعیت من متعجب شد و وقتی قضیه صبح را بازگو کردم، منقلب شد.
هنوز فکرم از این اتفاق عجیب فارغ نشده بود که عصر هنگامی که از خانه به دفتر آمدم، یک کارتن بزرگ در کنار میزم توجهم را جلب کرد که به وسیله‌ وزارت امور خارجه همراه با نامه‌ای برای اینجانب رسیده بود. کارتن را باز کردم، دیدم پر از مهر است! در نامه که یکی از سفیران خوب جمهوری اسلامی در یکی از شیخ نشین‌های خلیج فارس بود، نوشته بود: "این مهرها را یکی از مقلدان و شیفتگان حضرت امام(ره) از مدت‌ها قبل برای معظم له از کربلا آورده است و تقاضا کرده تقدیم محضرشان شود." مهرها به ده شکل و اندازه بود. از هریک نمونه‌ای برداشتیم و فردا صبح به خدمت امام(ره) بردیم و به عرض رسید که:" یک کارتن از این مهرها از فلان جا برایتان ارسال شده است."
فرمودند: همین‌ها برای من بس است. بقیه را خودتان به دیگران بدهید.
که با تقسیم آن‌ها ده عدد سهم این جانب شد! و مصداقی از "مَن جاءَ بِالحَسَنَهِ فَلَهُ عشرُ اَمثالِها" را در کمترین زمان به چشم دیدم.

درخواست دستمال
محضر مبارک مرجع تقلید شیعیان جهان و رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران.
بعد از عرض سلام، این بنده‌ ناقابل، من زبانم عاجز و قلمم شکسته است در برابر کسی که چون ابراهیم بت شکست و نمرودیان را هلاک کرد و چون عیسی با دم مسیحیایی خود، ملت ایران را زنده کرد و چون جدش حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بت پرستی را ریشه کن و اسلام را جایگزین آن کرد و مصائب و شکنجه‌ها را به جان خرید.
ای امام عزیز! ای که همه‌ عمر من و بچه‌هایم فدای یک لحظه‌ عمر شما! ناجی ملت‌های دربند! کسی که محرومان و ستمدیدگان جهان چشم امید به تو دوخته‌اند. این بنده ناقابل، خواهشی کوچک از وجود بزرگ شما پدر بزرگوارم دارم. حال که دستم به امام زمان(عج) نمی‌رسد، از نایب عزیزش می‌خواهم که یک تکه لباس یا چیزی که به دست مبارکشان تبرک شده باشد، برای بنده‌ ناقابل بفرستید تا در قبر به همراه داشته باشم.
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار. از عمر ما بکاه و به عمر او بیفزا.
فدای شما - ز.ر
آدرس: اصفهان - دستگرد خیار- خیابان کشاورزی
نامه‌ فوق به عرض حضرت امام(ره) رسید که فی الحال برخاستند و دستمالشان را که بسیار تمیز و مثل برف بود، آوردند و برای ارسال  جهت نویسنده‌ نامه لطف فرمودند که به وسیله‌ پست فرستادیم.

چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393  9:13 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

لِلامام (برای امام)
روزی یک خانم عرب زبان به دفتر مراجعه و کیسه‌ای محتوی ده‌ها قطعه طلا‌های ساخته و متنوع را روی میز قرار داد. از آن‌جا که حضرت امام(ره) هیچ چیزی را تحویل نمیگرفتند، مگر آنکه جهت مصرف آن از سوی صاحب آن مشخص شده باشد، ما هم عادت کرده بودیم که هرچیزی که برای تقدیم به امام(ره) تحویل می‌گرفتیم، به طور دقیق از آورنده‌ سوال می‌کردیم که آن چیز بابت چیست یا می‌خواهد در چه جهت و راهی مصرف شود.
لذا از آن خواهر محترمه سوال کردم:" این طلاها بابت چیست؟"
پاسخ داد:" للامام!"
باز سوال کردم:" برای چه مصرفی؟"
باز هم گفت" للامام!"
معمولا در آن زمان این نوع چیزها را بیشتر جهت کمک جبهه می‌آوردند. به همین جهت گفتم: "امانت شما تحویل امام(ره) می‌شود، ولی می‌خواهید امام(ره) آن را در چه راهی مصرف کنند؟"
جواب قبلی را تکرار کرد: "للامام!"
هنوز احساس می‌کردم شاید ابهامی وجود داشته باشد و بازهم سوال کردم برای خیرات، کمک به مستمندان، کمک به ساختن مسجد یا حسینیه و یا... مصرف شود؟
و او بازهم در پاسخ به همه‌ی موارد تکرار کرد: " للامام!"
مطلب کاملا روشن شد. لیست طلاها را نوشتم و برای آن‌که رسید آن‌ها به مهر امام برسد، سوال کردم اسمتان چیست؟ جواب داد: "...عثمان!" معمولا در عربی اسم را همراه نام پدر می‌آورند.
تازه فهمیدم این خواهر از اهل سنت است و بعد از تفحص بیشتر معلوم شد ایشان اهل یکی از کشورهایی است که مردم آن حتی بیش از عراق زیر بمباران تبلیغاتی مسموم علیه امام(ره) و جمهوری اسلامی قرار داشتند و خاطرنشان ساخت که برای آمدن به ایران و تقدیم این هدایا که تمام زیورآلات او بود، به کشور ثالثی سفر کرده و از آنجا با گرفتن ویزای ایران، در برگه‌ای جداگانه که سفر او به ايران در گذرنامه‌اش ثبت نشود با مشقت و سختی‌های فراوان خود را به ایران و جماران رسانده است.
در طول این سال‌ها ده‌ها و صدها مورد از این قبیل وجود داشت که بعضا بسیار عجیب تر از این مورد بود. افراد گوناگون از کشورهای مختلف جهان حضورا و یا با مراجعه به نمایندگی‌های جمهوری اسلامی و حتی دفاتر حفظ منابع یا به وسیله اشخاص ثالثی، هدایای گوناگون و گرانبهایی را خدمت امام(ره) تقدیم می‌کردند و این همه نشانی بود از عمق و گستردگی نفوذ و محبوبیت امام(ره) در دل‌های پاک در سرتاسر عالم. علی‌رغم همه حجاب‌ها و ابرهای تیره و سدهای روانی و تبلیغات زهرآگین بی‌نظیری که بوق‌های تبلیغاتی استکبار جهانی ایجاد کرده بودند!
نمونه‌ای دیگر ده‌ها قلم طلا و جواهرات عتیقه‌ای بود که توسط یکی از مؤمنین عراقی ساکن در آمریکا، از طریق دفتر حفاظت منافع جمهوری اسلامی، برای حضرت امام(ره) ارسال شده بود که مجموعه آنها همراه با لیست جهت صدور قبض به خدمت امام(ره) تقدیم شد و ایشان همچون سایر موارد مشابه بدون کمترین تأمل یا توجهی به آنها فرمودند:
بدهید به جبهه.

چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393  9:14 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

وفا و محبت بی‌ادعا
در نجف اشرف، در یک مقطع زمانی خاص، رژیم بعثی عراق به دلایلی تصمیم گرفته بود که دوستان نزدیک حضرت امام(ره) را تحت فشار قرار دهد. در راستای این ماجرا نوبت به حقیر رسید که به شدت تحت تعقیب قرار گرفتم. حدود سه روز، در منزل حضرت امام(ره) مخفی شدم، ولی سازمان امنیت عراق، دست‌بردار نبود. در دیار غربت،‌ نه امکان ادامه زندگی مخفی وجود داشت،‌ نه جو اختناق و شکنجه و کشتار در زندان‌های بعث، تسلیم را آسان می‌نمود، سرانجام، از حضرت امام(ره) کسب تکلیف کردم، ولی معظم‌له فرمودند:
من چه می‌توانم بگویم؟
بالاخره با تشویق «شهید محمد منتظری»، تصمیم گرفتم خود را معرفی کنم. صبح روز بعد،‌ به «دائره امن نجف» مراجعه کردم. آنها بلافاصله به کربلا منتقلم کردند که در آن زمان مرکز استان بود و از آنجا به بغداد و بالاخره بعد از طی زندان‌های متعدد و انتقال به بعقوبه به زندان خانقین منتقل شدم این حرکت ها و امثال آن که شاید به منظور شکستن صلابت امام(ره) و وادار ساختن معظم له به انعطاف نسبت به آنان و ایجاد جو رعب و اختناق‌ در حوزه مرتبطان با حضرت امام(ره) بود، در مورد من چند روز به طور انجامید.
پس از چند روز، در حالی که مشغول تعقیبات نماز عشاء بودم، از پشت پنجره زندان صدایم زدند خود را معرفی کردم با شتاب و به طور وحشیانه ای شبانه مرا به بغداد برگرداندند در حالی شب را با این خشونت‌ها و هتاکی‌ها به صبح رساندم که بر حسب قرائن و حدس یکی از هم سلول‌ها «اعدام» کمترین توقع می‌نمود.
اول صبح، احضار شدم، ولی با تعجب و ناباوری متوجه شدم که همه چیز عوض شده و برخورد‌های ماموران تغییر کرده است خود را در اتاق رئیس آن تشکیلات بی نام و نشان یافتم. او با احترام تمام گفت سلام گرم ما را به سید برسانید و بگویید سوء تفاهم شده بود عذر ما را بپذیرید هنوز نمی‌فهمیدم چه شده تا وقتی که اعلام کرد شما آزاد هستید و فلانی برای بردن شما به نجف می‌آید.
وقتی که به نجف اشرف بازگشتم مطلع شدم که مرحوم حاج آقا مصطفی ظاهرا با اشاره و اجازه حضرت امام(ره)، برای نجات اینجانب، از طریق غیر مستقیم اقدام کرده بود و بدین گونه معلوم شد که اگر چه به هنگامی که در منزل آن حضرت مخفی بودم، نه به ماندن در آنجا تشویقم کردند و نه امر به رفتنم کردند، ولی بالاخره به گونه‌ای که آنها نتوانند به مقصود خود دست یابند نگذاشت که علاقمندان و مشتاقان احساس بی پناهی کنند آن گاه که خود را دوباره بعد از ناامیدی مطلق در کنارشان یافتم رمز آرامش خاطر حضرتشان را در لحظه‌ای که برای یافتن یا ماندن کسب تکلیف کردم یافتم.
کم نیستند کسانی که نسبت به یار‌انشان در شرایط رفاه و آسایش، ادعای محبت و  ابراز دوستی می‌کنند اما به هنگام سختی و گرفتاری آنان، خونسرد و بی تفاوت از آنها فاصله می‌گیرند و حتی سعی می‌کنند با سپردن همه چیز به  بوته فراموشی، خاطر خود را مکدر نکنند این ماجرا نمونه ای بود که صفا و محبت بی ادعا را همراه با کمال وفا و صمیمیت، یکجا در امام(ره) یافتم.

 

می‌ترسم درد‌تان بیاید!
انگشت شصت دست حضرت امام(ره)، مقداری ناراحتی داشت آقای دکتر عارفی، پزشکی را با تخصص مربوطه آورده بود پزشک مزبور در ضمن سوال‌ها و معاینه‌ها، دو دستش را جلو آورد و عرض کرد: دستهای مرا فشار دهید
 حضرت امام(ره) با لحنی که به هنگام شوخی و طنز به کار می‌بردند با ملاحت و شیرینی ویژه‌ای فرمودند: می‌ترسم دردتان بیاید
و به دنبال آن، تبسم زیبا و دلنشینی بر لبان مبارکشان نقش بست پزشک متخصص که به ظاهر برای اولین بار مشرف شده بود و تحت تاثیر ابهت حضرت امام(ره)، دستهایش لرزان و صدایش مرتعش‌بود، از هم باز شد، خنده‌اش گرفت و با آرامش به کار خود ادامه داد.

دیدار با مرحوم آیت الله شاهر‌ودی
 حضرت امام(ره) در تمام زمینه‌های فردی و اجتماعی به آداب و سنن اسلامی ملتزم‌ بودند برای اهل علم به خصوص مراجع و‌معمرین احترام زیادی قایل بودند و منطبق با شئون آنان، به دید و بازدید‌ها به ویژه زائران خانه خدا مقید بودند.
مرحوم آیت الله شاهرو‌دی از مراجع بزرگ در نجف از سفر حج بازگشته‌ بودند به  همین مناسبت بعد از نماز مغرب همراه حضرت امام(ره) به دیدار ایشان رفتیم حضرت امام(ره) و آیت الله شاهر‌ودی صمیمانه با هم معانقه‌ کردند و در کنار هم نشستند اتاق بیرونی نسبتا بزرگ بود و از جمعیت طلاب پر شده بود آیت الله شاهر‌ودی سر حال و این  جلسه نیز حاضران منتظر بودند چهره جدی و با صلابت امام(ره) خندان شود.
آیت الله شاهر‌ودی به تک تک حاضران «مساکم‌ الله» می‌گفتند. از دست راست شروع کردند و با اشاره انگشت سبابه‌ به هر یک از چند نفری که نزدیک بودند «مساکم‌ الله» گفتند. وقتی به تراکم جمعیت رسیدند با چرخاندن دست و انگشت سبا‌به به شکلی ‌ملیح به چند نفر دیگر نیز گفتند، اما هنگامی که احساس کردند به تمام افرادی  که پشت سر هم نشسته‌اند نمی‌شود جدا ‌جدا اشاره کرد و موجب معطلی امام(ره) نیز می شود سبک اشاره را عوض کردند و به جای یک انگشت با ده انگشت دو دست چند بار به جمعیت متراکم وسط اتاق اشاره و گفتند و در اینجا بود که خنده بی صدای حاضران در از‌ای هر اشاره انفرادی به موج خنده ای با صدا تبدیل  شد و امام(ره) نیز خندیدند و یکی از صحنه‌های نادر خنده امام(ره) در جمع را مشاهده کردیم.

پنج شنبه 18 اردیبهشت 1393  12:12 PM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)


تبسم و خنده امام (ره)
 کسانی که با امام (ره) معاشرت داشتند همواره می‌توانستند شاهد تبسم‌های ملیح‌ و دلربا در چهره مهربان و نورانی حضرتش‌ باشند، اما خنده صدا دار امام (ره) بسیار نادر بود با توجه به همین ویژگی بود در جلساتی که هر شب به مدت نیم ساعت در اتاق بیرونی منز‌لشان در نجف برقرار بود تقریبا هیچ‌گاه صدای بلند خنده شنیده نمی‌شد و اصولا مطلبی که موجب چنین خنده‌هایی باشد مطرح نمی‌گردید. از جمله مواردی که شاهد خنده امام (ره) بودیم در جلسه‌ای بود که مرحوم «آیت الله شیخ مجتبی لنکرانی» از علمای بزرگ و محترم حوزه نجف، گویی تصمیم گرفته بود با تبحر فوق العاده‌ای که در شوخی و طنز داشت هر طور شده امام (ره) را بخنداند. در آن جلسه، آقای لنکرانی خنده دار‌ترین داستان‌هایش را پی در پی با مهارت مخصوص به خود بازگو کرد اما نه تنها امام (ره) نخندید بلکه دیگران نیز تحت تاثیر هیبت مجلس امام (ره) با تکلف و دشواری سعی کردند بر خودشان مسلط باشند و نخندند. اما آقای لنکرانی دست بردار نبود و آخرین تیرش را در کمان گذاشت و با نقل داستانی با لهجه مخصوص درباره یکی از بزرگان که همیشه مثال‌ها رادر جلسه درس روی خودش می‌زد سرانجام موفق شد امام (ره) را بخنداند و با خنده امام (ره) حاضران نیز خنده انباشته و نگهداشته شده در درونشان آزاد شد و جلسه را انفجار خنده فرا گرفت!
یکی دیگر از موارد که در جماران اتفاق افتاد این بود که روزی آقای حاج عیسی برای امام (ره) چای می‌آورد و در محضر امام (ره) حالت عطسه بر او عارض می‌شود و بی‌اختیار عطسه می‌کند حضرت امام (ره) خطاب به حاج عیسی می‌گوید. حاج عیسی هر چه فکر می‌کند، جمله‌ای را که در پاسخ گفته می‌شود به یاد نمی‌آورد و صرفا با تداعی برخی کلمات بی‌اختیار می‌گوید و امام (ره) از این پاسخ به شدت می‌خندد. حاج عیسی دستپاچه می‌شود و می‌گوید آقا حرف بدی زدم؟ و امام (ره) با مهربانی می‌فرمایند:
 نه زیاد هم بی‌تناسب نبود!
قضیه دیگری را نیز مرحوم حاج احمد آقا برایم نقل کرد کرد که روزی آقای ظهیر‌نژاد رئیس وقت ستاد مشترک ارتش همراه با یکی از فرماندهان برای تقدیم گزارش خدمت امام (ره) آمده بودند فرمانده مزبور که می‌خواستند گزارش بدهد بعد از بسم الله بدون توجه به محدود بودن وقت و وضعیت مخاطب انگار که می‌خواهد سخنرانی کند شروع می‌کند به خواندن خطبه و آیه آقای ظهیر‌نژاد که به دلیل صراحت و بی‌ریایی‌اش مورد علاقه امام (ره) بود میان حرف او می‌پرد و با لهجه خاص خود می‌گوید: «آهای اصل حرفت را بزن! خیال می‌کنی امام (ره) عوام است!» و امام (ره) به شدت می‌خندند.

یک شنبه 21 اردیبهشت 1393  10:34 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

نمونه نظم و پاکیزگی
حضرت امام (ره) گذشته از نظم و انضباطی که در مجموعه شئون و کارهای خود داشتند و بطور هیچگاه توجه به کاری موجب تضییع کار دیگرشان و یا غفلت از آن نمی‌‏شد. هر روز عبادات، قرائت قرآن، ادعیه، مطالعه‌های گوناگون، گوش کردن به اخبار، قدم زدن، نرمش (حرکتهای ورزشی که طبق نظر پزشکان معالج الزاما به منظور حفظ سلامتی انجام می‌‏دادند) رسیدگی و پاسخگویی به امور شرعی و اجازات و استجازات و قبض وجوهات، ملاقات‌ها، معاشرت و انس با افراد خانواده، خوراک، نظافت و استراحتشان، هر کدام به صورت منظم و در موعد خود انجام می‌‏گرفت.
همین نظم در برنامه‌های هفتگیشان نیز حاکم بود. از باب مثال، هر صبح جمعه، بعد از شنیدن خلاصه اخبار ساعت ۸ آماده استحمام بوده و راهی حمام می‌‏شدند. معمولا روزهای جمعه نیز چند گزارش را خدمتشان می‌‏بردم. ولی آموخته بودیم که در این ساعت، مجالی برای شنیدن یا امضاء کردن چیزی نگذاشته‌اند، چرا که بلافاصله مشغول باز کردن تکمه‌هایشان می‌‏شدند و در‌‌ همان حال برخاستند و بدین ترتیب همیشه در ساعت ۸ و چند دقیقه وارد حمام می‌‏شدند و همیشه کیسه و صابون می‌‏زدند.
توفیق کیسه کشیدن امام (ره) در طول سال‌ها نصیب پیرمردی مخلص بود که کارگر حمام عمومی جماران بود. هر روز جمعه نزدیک ساعت هشت و پنج دقیقه در آنجا آماده بود که با اشاره امام (ره) برای کیسه کشیدن وارد حمام می‌‏شد. استحمام امام (ره) معمولا بیش از یک ساعت طول می‌‏کشید و ایشان چند دقیقه بعد از ساعت ۹ از حمام خارج می‌‏شدند. حمام مذکور در ضلع شمالی هال واقع است، حمام کوچک، ساده و بدون وان می‌‏باشد که وسائل و تجهیزات آن، عبارت بود از یک دوش قدیمی، یک طشت و ظرف پلاستیکی کوچک.
از آنجایی که رخت کن حمام، بسیار کوچک بود، حضرت امام (ره) ناچار بودند لباس‌هایشان را در هال و در کنار میزی که چمدان لباس‌هایشان روی آن قرار داشت، بپوشند.
حضرت امام (ره) فقط در اوقاتی که بیمار بودند و پزشکان اجازه نمی‌‏دادند، حمام نمی‌‏رفتند. یک بار که دو جمعه متوالی به حمام نرفته بودند، با سؤال از پزشک‌ها بی‌صبرانه منتظر بودند که بتوانند حمام بروند. ولی با این حال، لباس‌هایشان را طبق برنامه معمول عوض می‌‏کردند. حضرت امام (ره) علیرغم سادگی در لباس و زندگی در اوج نظافت و پاکیزگی بودند. لباس‌هایشان همیشه پاکیزه و تمیز بود. هیچگاه در کف جوراب‌هایشان اثری از کدورت چرک دیده نمی‌‏شد. با اینکه تمام محیط زندگی و فرشهای ساده‌شان تمیز بود، ولی همواره با دمپایی روی فرش راه می‌‏رفتند. دمپایی‌هایی که سالهای سال کار کرده بودند و کف آن‌ها ساییده و ترکهای زیاد خورده بود.

فضای معطر
همیشه محیط زندگی حضرت امام(ره) و اتاق کار و محل عبادت و خواب آن حضرت، از نظافت و پاکیزگی می‌درخشید و فضای پرطراوتش از بوی دل‌انگیز عطرهای بسیار خوشبو آکنده بود. به عبارت روشن‌تر علیرغم اینکه حضرت امام (ره) نمونه کامل ساده‌زیستی و قناعت و صرفه‌جویی در استفاده از امکانات زندگی بودند، ولی در زمینه نظافت و پاکیزگی و استفاده از بهترین عطر‌ها در حد کمال، مقید بودند. که این هم منطبق با آداب و سنن اسلامی است و نظافت و طهارت ظاهری لازمه و مقدمه تهذیب و طهارت معنوی است؛ زیرا انسانهایی که در صمیم جانشان شمیم ایمان و رایحه جنت رضوان دارند، در خوشبویی جسم سزاوارترند.
دوستان امام (ره) از دور و نزدیک انواع عطرهای خارجی و داخلی را به محضرشان اهدا می‌کردند و امام (ره) تنها در این زمینه بود که با ذوق سرشار و زیباپسند خود، بهترین‌ها را انتخاب می‌فرمودند تا آنجا که بعضی از اصحاب دفتر نیز مقید بودند که به هنگام تشرف از‌‌ همان عطرهایی استفاده کنند که برای امام (ره) خوشایند بود.

یک شنبه 21 اردیبهشت 1393  10:35 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

عدم تأخیر در انجام کار‌ها
حضرت امام(ره)، هیچگاه کار امروز را به فردا موکول نمی‌کردند. کار‌ها و زندگی و همه شئون و امور ایشان منظم و مشخص بود. در زندگی حضرتش، هر چیز، سر جای خود، قرار داشت و هر کاری دور از شتابزدگی و عجله و بدون تعلل و تأخیر در موعد مقرر آن انجام می‌گرفت. با کثرت کار‌ها و تعدد امور و گزارش‌ها و چیزهای دیگر، هیچ نشانهای از شلوغی و تراکم و کارهای بهجامانده در زندگی حضرتش مشاهده نمی‌شد. هیچ چیز در آنجا گمشدنی نبود. لباس، کتاب، قلم، رادیو و سایر وسایل شخصی هرکدام جای معینی داشتند. در این می‌ان، اگر امانتی وجود می‌داشت یا چیزی که باید به مسئول آن تحویل می‌شد، در اولین فرصت و بدون فوت وقت و سریع، به ادا و انجام آن مبادرت می‌ورزیدند.
بسیار اتفاق می‌افتاد که یک کتاب فقهی و غیر آن، مورد نیاز معظَّمله قرار می‌گرفت و ما آن را فراهم و تقدیم می‌کردیم. فردا صبح، انگار که مهم‌ترین کار و اولین کارشان این بود که کتاب را به آورنده بازگردانند. با آنکه صاحب کتاب اگر ما بودیم یا هر کس دیگر افتخار داشت که یک کتابش به آن حضرت تقدیم شده باشد.
بسیار اتفاق می‌افتاد که افرادی مانند «جناب آقای سید صادق لواسانی» که زود به زود به محضر امام(ره) تشرف می‌یافتند و وجوه شرعیه را طی چک بانکی به طور مستقیم، تقدیم می‌کردند. حضرت امام(ره) آن را بلافاصله در اولین فرصت، جهت واریز به صندوق و حساب به ما تحویل می‌دادند. حتی گاهی بود که هنگام تشرف ما، در اثر تعدد و کثرت کارهای دفتر، فراموش می‌کردند که چک را تحویل ما دهند و چند لحظه بعد از آنکه مرخص می‌شدیم، مجدداً با زنگ ما را احضار می‌فرمودند و چک را تحویل می‌دادند، با آنکه اتاق کار معظمله جای منظم و محفوظی بود و امکان گم شدن چیزی در آن وجود نداشت، با این حال، هیچ وقت حضرت امام(ره) حتی یک چک یا یک امانت را بدون دلیل برای یک روز، پیش خودشان معطل نمی‌گذاشتند.

امور مالی و وجوه شرعیه
در اواسط سال 1361، حضرت امام(ره) اینجانب را احضار فرمودند که به اتفاق حجج اسلام آقایان «صانعی» و «رسولی» به محضرشان شرفیاب شدیم. حضرت امام(ره) بعد از بیان مقدمه‌ای دستور فرمودند: «شما سه نفر مسئول حساب و کتاب وجوه شرعیه هستید و باید تمام مسائل مربوطه به اطلاع و توسط شما انجام گیرد».
سپس تمام وجوه نقدی و چکهای مربوط به وجوه شرعیه را که نزدشان بود تحویل دادند و بلافاصله یک حساب جاری در بانک صادرات جماران به نام سه نفر افتتاح گردید و کلیه وجوه به حساب مذکور انتقال یافت و تمام پرداخت‌ها با حواله حضرت امام(ره) و تنظیم اسناد مربوطه به طور دقیق انجام می‌گرفت. (پیوست ۲)
این روال تا رحلت حضرت امام(ره) و تحویل موجودی حساب مذکور به شورای مدیریت حوزه علمیه قم ادامه یافت. همچنین در
سالهای اخیر بر حسب دستور حضرت امام(ره) یک حساب ارزی به نام حضرت امام(ره) و حق امضای اینجانب همراه با یکی از دوستان
دیگر در یکی از شعب بانک افتتاح و ضمن ثبت و ضبط دقیق کلیة دریافت‌هاس ارزی که بابت وجوه شرعیه برای حضرت امام(ره) واصل می‌شد، تمام پرداخت‌ها با دستور حضرت امام(ره) و امضای دو نفر انجام می‌گرفت که باقیماندة این وجوه نیز بعد از رحلت آن حضرت و بر حسب وصیتشان تحویل شورای مدیریت گردید. (پیوست ۳)
همانگونه که پیش‌تر اشاره شد، زمان انجام دادن کارهای مربوط به امور مالی و وجوه شرعیه و مهر و قبوض از چند دقیقه بعد از ساعت هشت صبح شروع می‌شد و در آغاز، به جز روزهای جمعه، در تمام ایام هفته این برنامه انجام می‌شد. به مرور زمان پنجشنبه‌ها و سپس شنبه‌ها و چهارشنبه‌ها نیز حذف شد و در این اواخر با آنکه کار‌ها و تعداد قبوض بیشتر شده بود، این برنامه فقط در روزهای یکشنبه و دوشنبه و سه‌شنبه انجام می‌گرفت.
کار‌ها به اینگونه بود که در آغاز جناب آقای رسولی، سؤالات و استجازات را مطرح می‌کرد و همزمان حضرت امام(ره) مهر مبارکشان را که همیشه در جیب جلیقه‌شان بود، به اینجانب می‌دادند و آقای صانعی قبوض را که قبلاً نوشته شده بود ورق می‌زدند و حقیر آن‌ها را مهر می‌کردم. بعد از چند دقیقه که سؤالات آقای رسولی تمام می‌شد، ایشان کار ورق زدن قبوض را تحویل می‌گرفت و در حالی که به سرعت ورق می‌زد اینجانب کار مهر کردن بقیه را ادامه می‌دادم. عمده صرف وقت در محضر امام(ره)، مهر کردن قبوض بود که علیرغم ازدیاد روزافزون آن، به تدریج در اثر تکرار و ممارست در این کار سرعت عمل فوق‌العادهای پیدا کرده بودیم و در کمترین زمان ممکن بیشترین قبض را مهر می‌کردیم و این یکی از دلایل تقلیل روزهای هفته و ساعت کار در محضر امام(ره) بود.
حضرت امام(ره) متناوباً و در ضمن آنکه در آن حال مشغول مطالعه گزارش‌ها می‌شدند روی مهر شدن قبوض نیز نظارت داشتند و مکرراً متوجه شدم که ایشان با دقت به کار ما نگاه می‌کنند. سرعت عمل در مهر زدن قبوض به حدی بود که توجه حضرت امام(ره) را به خود جلب کرده بود و حاج احمدآقا نقل کرد که حضرت امام(ره) دو بار این نکته را به من یادآوری فرمودند.

یک شنبه 21 اردیبهشت 1393  10:38 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

قبض رسید از امام برای امام!
حضرت امام خمینی(ره)، تا جایی که خبر دارم اولین مرجع تقلیدی بودند که دستور دادند دریافت و پرداخت وجوه شرعیه، در قالب سیستم حسابداری دقیقی انجام گیرد.
همانگونه که قبلاً اشاره شد حضرت امام(ره) انجام این مهم را به عهده حضرات آقایان حاج سید هاشم رسولی محلاتی و حاج
شیخ حسن صانعی و اینجانب قرار دادند و با تقسیم کار‌ها، دریافت به عهده آقای رسولی، پرداخت به عهده آقای صانعی و ثبت و ضبط حساب دریافت‌ها و پرداخت‌ها به عهدة حقیر گذاشته شد و در مورد حسابی که در بانک صادرات به نام ما سه نفر افتتاح شده بود، برحسب دستور حضرت امام(ره) طی نامهای رسمی با امضای ما سه نفر و تأیید حضرت امام(ره) به بانک اعلام کردیم که وجوه واریزی به این حساب، «مربوط است به مرجع معظم تقلید شیعیان رهبر انقلاب و بنیان گذار جمهوری اسلامی، حضرت وجوه واریزی به این حساب آیت الله العظمی امام آقای حاج سید روح الله مصطفوی خمینی (مدظله العالی) و این مطلب نیز در متن گنجانده شد که شخص امام(ره) بر تذکر این نکته تاکید فرمودند که دیناری از این وجوه، مربوط به شخص ایشان نیست و به ورثه معظم له به ارث نمی‌رسد و به همین ترتیب دیناری از وجوه مزبور به شخص، یا به ورثه اینجانبان تعلق ندارد.
یکی از ویژگی‌های برجسته امام(ره) این بود که به مقررات و ضوابط بهشدت پای-بند بودند و در این پای-بندی پیش قدم از دیگران بودند. درست برخلاف مغرضان یا نا‌آگاهانی که برای تضعیف امامت و ولایت فقیه القا می‌کنند که ولی فقیه فوق قانون است، فقیه و رهبری جامعه اسلامی، کسی است که بیش از همه و پیش از دیگران به رعایت ضوابط مقید و عامل است. امام (ره) و هر ولی فقیه دیگر در نظام اسلامی و مشخصا در شرایط حاضر حضرت آیت الله خامنه‌ای به این دلیل در این جایگاه قرار می‌گیرند که در صحنه عمل و التزام به معیارهای شرعی، پیش-تاز می‌باشند و همچنین به قوانین و مقرراتی که در امتداد معیار‌ها و احکام شرعی، وضع می‌-شود، کاملاً مقید و ملتزم بودهاند و هرگز خود را تافتة جدابافته نمی‌بینند.
حقیر در دفتر امام(ره) براساس معیاری که ایشان مشخص کرده بودند، هیچ پرداختی را بدون دستور پرداخت و گرفتن امضاء از دریافت کننده، انجام نمی‌-دادم. در مواردی اتفاق می‌افتاد که امام(ره) تصمیم می‌گرفتند برای رعایت جنبه‌های اخلاقی، شخصاً مبلغی را به برخی افراد بدهند و با توجه به اینکه وجوه شرعیه تماماً در اختیار این-جانب بود و حتی اگر اشخاصی مستقیماً وجوهات را به امام(ره) می‌دادند بلافاصله آن را به ما تحویل می‌دادند و هیچ‌گاه وجوه شرعیه را نزد خودشان نگاه نمی‌-داشتند، بنابراین در موارد معدودی که می‌خواستند شخصا مبلغی را پرداخت کنند، از حقیر می‌خواستند که آن مبلغ را به ایشان تقدیم کند.

بعضی افراد تصور می‌کردند وقتی که قرار است از صد‌ها میلیون تومان پولی که متعلق به امام(ره) بود و ما صرفاً امانت‌دار ایشان بودیم، مثلاً مبلغ پنجاه هزار تومان به معظم له مسترد کنیم، دیگر نیازی به دستور پرداخت و گرفتن امضاء وجود ندارد و اصولاً چنین کاری ناپسند و توهین به امام(ره) است؛ اما از نظر ما روش امام(ره) این گونه نبود و عملاً این طور بود که حقیر برای هر یک از ارقام مورد بحث که معمولا کمتر از یک صد هزار تومان بود، مثل تمام موارد دیگر و سایر افراد غریبه،‌‌ همان فرم همیشگی را می‌نوشتم؛ با این تفاوت که در سایر موارد نام صادرکننده حواله و نام تحویل گیرنده فقط یک نام بود و آن هم امام! اولین بار، خدمت امام(ره) عرض کردم:» اگر اجازه فرمایید در این فرم، مثل پرداخت به افراد دیگر، اعلام وصول شود «که با گشاده‌ رویی استقبال کردند و از آن به بعد دیگر نیاز به گفتن نبود. وجه را همراه با فرم خدمت امام(ره) تقدیم شود می‌کردم و ایشان هم‌زمان مهرشان را از جیب در می‌آوردند و رسید وجه مهر می‌شد.
شیوه برخورد امام(ره) در این باره ما را تشجیع کرده بود که در برابر هر کس دیگری همین روش را بدون اغماض اعمال کنیم؛ در نتیجه یک بار که مرحوم حاج احمدآقا از آیفون به حقیر گفت: «حضرت امام(ره) دستور داده‌اند مبلغ یک صد هزار تومان از شما بگیرم و شخصاً برای کسی ببرم. آقای می‌ریان را فرستادم تا تحویل بگیرد و به من برساند.» به ایشان گفتم: «لطفاً رسید آن را امضاء کنید تا بفرستم.»
آقای میریان نزد من آمد، ولی به او گفتم: «برو رسید را بگیر و بیاور، من هم پول را آماده می‌کنم.»
ایشان رفت و برگشت و گفت: «حاج احمدآقا فرمودند، بعداً رسید را می‌‌دهند» دوباره او را برگرداندم و گفتم به ایشان بگویید: «اول رسید را بدهید، چون ممکن است بعداً در کار‌ها گم شود و فراموش کنیم!». این بار حاج احمدآقا با عصبانیت رسید را امضاءکرده و فرستاده بود و بنده هم پول را تحویل دادم. این ماجرا در دفتر پیچید و برخی از دوستان به شدت مرا سرزنش کردند و یکی از افراد گفته بود که رحیمیان موقعیت خود را در دفتر خراب کرد، وای به حال او! اما برای بنده، امام(ره) و امانتداری برای امام(ره) ارزش داشت، نه بودن یا نبودن در دفتر. حقیر کیسه-ای برای کار کردن در دفتر برای خود ندوخته بودم که از پاره شدن آن خائف باشم. هیچ عاملی هم نمی‌-توانست عشق به امام(ره) را از دلم خارج کند.
در حالی که برخی منتظر برخورد سلبی حاج احمدآقا با حقیر بودند، عکس آن رقم خورد و آن دوستان سطحی نگر و ناآگاه از درایت و علو طبع حاج احمدآقا به اشتباه خود پی بردند. چند روزی از آن قضیه نگذشته بود که مرحوم حاج احمدآقا به حقیر اطلاع داد که امام(ره) موافقت کرده‌اند که حسابی ارزی برای وجوهات شرعیه به نام معظم له افتتاح شود و گفت: «شما با آقای کفاش زاده بروید، حساب را افتتاح کنید و حق امضای ثابت هم برای شما باشد.» که این کار انجام پذیرفت و معلوم شد هر چند حاج احمدآقا در قضیة سابق الذکر به خاطر عجله خود در انجام دستور امام(ره) و سخت گیری بنده، عصبانی شده بود، اما فرزند امام(ره) بود و با آن روح بلند و دل-سوز امام(ره)با همهٔ وجود و به دلیل‌‌ همان سخت گیری و انعطاف ناپذیری در حساب و حفظ امانت، به جای کنار گذاردن حقیر از حساب-های ریالی، حساب ارزی را هم که قرار بود افتتاح شود، بر حسب نظر امام(ره) به عهده حقیر گذاشت!

یک شنبه 21 اردیبهشت 1393  10:40 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

عنایت ویژه نسبت به آیت‌الله خامنه‌ای

حضرت امام(ره) براساس تقید به نظم و انضباط در کار‌ها، همانگونه که اشاره شد، همیشه بعد از خلاصه اخبار ساعت هشت صبح را برای انجام کارهای دفتر و مهر کردن قبوض مقرر کرده بودند و تقریباً هیچگاه تغییری در این برنامه نمی‌دادند و حتی در روزهایی که احیاناً به دلیل کسالت یا سردی شدید هوا و یخبندان به اطاق کارشان نمی‌آمدند، ما مجاز بودیم در اتاق زندگیشان مشرف شویم تا به هر صورتی که بود کارهای دفتر و مراجعین مربوطه تأخیر و تعطیل نشود و برای اینکه نظم و وقت به هم نخورد اگر هم مسئله خاصی را پیشبینی می‌کردند که مانع از حضور به موقعشان باشد از روز قبل خبر می‌دادند.
بعد از اتمام این بخش از کار‌ها برنامه عقد و سپس دستبوسی انجام می‌گرفت و بعد از آن، اگر ملاقات خصوصی برای مسئولین و شخصیت‌های مختلف پیشبینی شده بود انجام می‌شد، با این همه چند برنامه استثنایی نیز اتفاق افتاد که حضرت امام(ره) دستور دادند کل برنامه‌ها تأخیر شود که یکی از آن‌ها موردی بود که قبلاً ذکر شد و مورد دیگر مربوط به حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بود که وقتی حضرت امام(ره) مطلع شدند، ایشان اول وقت یعنی در ساعت هشت برای ملاقات در دفتر حضور یافته‌اند، دستور دادند شما کار‌هایتان را بگذارید برای بعد و بدین ترتیب، بر خلاف معمول، اول ملاقات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای انجام شد و بعد از آن ما مشغول کارمان شدیم.
در آن زمان، ما متوجه دلیل این امتیاز و عنایت ویژه حضرت امام(ره) نسبت به آیت‌الله خامنه‌ای نبودیم، ولی دیری نپائید که با مرور زمان نمونه‌ای دیگر از آینده‌نگری و ژرف‌اندیشی امام(ره) نمودار شد.

نمونه دیگر
در سال‌های جنگ از سوی مردم و عاشقان نظام و امام(ره)، انواع کمک‌ها برای جبهه به دفتر امام(ره) می‌‌رسید. کمک‌های ریالی با اجازه امام(ره) عمدتاً برای ستاد کمک رسانی فیضیه ارسال می‌‌شد اما جواهرات و ارزهای خارجی بر حسب نظر حضرت امام(ره) تحویل آیت الله خامنه‌ای می‌شد تا از طریق ایشان برای جبهه‌ها هزینه شود. برخوردهای ویژه و ارجاعات موارد حساس به علاوه تعبیرات استثنائی حضرت امام(ره) نسبت به آیت الله خامنه‌ای بیانگر جایگاه بلند ایشان در نزد امام(ره) بود تا جایی که به محرم رازش، از برازندگی وی برای رهبری سخن گفته بود.
در اینجا تذکر این نکته مهم نیز لازم است که شیوه حضرت امام(ره) در مسائل مهم به ویژه مسئله رهبری تمرکز روی ساختار سازی و رساندن جامعه اسلامی به بلوغ اعتقادی و سیاسی بود، لذا شاهد بودیم که با شکل گیری ساختار خبرگان رهبری علیرغم اینکه در اواخر عمرشان تصریح کردند که با مصداق انتخاب قائم مقام رهبری توسط مجلس خبرگان از اول موافق نبودند اما تا بعد از قضایایی که منجر به عزل قائم مقام گردید، به احترام ساختار و انتخابی که از مجرای آن شکل گرفته بود نظرشان را کتمان کردند. لذا علیرغم همه شواهد و قرائنی که نشانگر نگاه مثبت امام(ره) نسبت به رهبری حضرت آیت الله خامنه‌ای بعد از خودشان بود از هرگونه تمهید و اقدامی در این زمینه پرهیز کردند، با این حال گویی با ضمیر آرام و قلب مطمئن، امیدوار به خداوندی بود، که با لطف و رحمتش به ملتی که صد‌ها هزار شهید و جانباز نثار اسلام کرده بود این بار به شایسته‌ترین انتخاب و بهترین گزینه برای رهبری دست یابند و چنین شد.

رادیو برای امام(ره)
مدتی بود که حضرت امام(ره) تنظیم رادیوشان را به حقیر محول می‌کردند. معظَّم‌له دو سه رادیوی کوچک داشتند که حسن آن‌ها برای حضرت امام(ره)، کوچک بودن و قابل حمل بودن آن‌ها بود، ولی اشکال آن‌ها این بود که مرتب خراب می‌شدند و با مرور زمان، ضعیف نیز شده بودند و تقریباً یک روز در میان، حضرت امام(ره) یکی از آن‌ها را می‌آورند و می‌فرمودند که خراب است از این گذشته مشکل دریافت روی این نوع راديو‌ها بود. حقیر به ذهنم آمد که کجای دنیا یک رهبر وحتی یک رییس و پایین‌تر از آن‌ها وجود دارد که علی‌رغم تقید به رادیو و استفاده ازآن، تا این اندازه دردسر رادیو داشته باشد. بالاخره به این نتیجه رسیدم که ابتدا و بدون اطلاع حضرت امام(ره) یک رادیوی مناسب و قوی تهیه کنم وهر طور شده اجازه بگیرم وبه خدمتشان ببرم. رادیو را تهیه کردم و بر تنظیم و شیوهٔ استفاده از آن مسلط شدم. وقتی خدمتشان شرفیاب شدیم، بعد از انجام کار‌ها مجدداً به خدمتشان برگشتم و عرض کردم: «این رادیوهای کوچکی که خدمتتان هست، هم ضعیف است وهم زود خراب می‌شوند. اجازه فرمایید یک رادیوی بزرگ و قوی با آنتن خدمتتان بیاوریم.» فرمودند:
بزرگ، اینجا بوده، به درد من نمی‌خورد. رادیوی کوچک بهتر است.
چون حضرت امام(ره) در بسیاری از حالت‌ها و حتی در حال قدم زدن ودر اتاق ملاقات وکارو اتاق زندگیشان از رادیو استفاده می‌کردند، لذا کوچک وسبک و قابل انتقال بودن رادیو برایشان مطلوب بود. در حالی که در اتاق و هال قدم می‌زدند، به طرف اتاق خوابشان رفتند و دو رادیوی کوچک دیگر را برداشته و به من دادند و فرمودند.
این‌ها خراب است، ببرید.
پررویی کردم و دوباره عرض کردیم: «حالا اجازه فرمایید رادیویی که آماده است، بیاورم تا به طور آزمایشی یکی دو روز خدمتتان باشد اگر پسندید باشد. والا برمی‌گردانم.»
با اصرار حقیر قبول فرمودند. قبل از ظهر فردای آن روز، با آنکه برف می‌بارید، با کمک برادران آنتن را بالای درخت‌های چنار نصب کردیم.

یک شنبه 21 اردیبهشت 1393  10:43 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

جایی باشد که دست علی نرسد!
حدود ساعت دوازده و بیست و پنج دقیقه ظهر، به تصور اینکه حضرت امام(ره) از نماز فارغ شده‌اند، دق الباب کردم و معظم له طبق معمول و سنت همیشگیشان به جای بفرمایید فرمودند:
بسم‌الله.
شرفیاب شدم. ولی متوجه شدم هنوز از نماز فارغ نشده‌اند و سر سجاده نشسته‌اند.
عرض کردم: "اگر اجازه بفرمایید، می‌خواهم این رادیو را راه بیندازم" و مشغول شدم. بعد از چند لحظه، حضرت امام(ره) از سرسجاده که در هال بودند، صدا زدند:
آقا رحیمیان!
جلو رفتم فرمودند:
کجا می‌گذارید؟
عرض کردم: "روی میز، کنار دستتان." فرمودند:
نه. باید جایی باشد که دست علی نرسد، آن را بالا بگذارید.
و اشاره کردند به طاقچه‌ی نقابی شکل بالای تختشان و ادامه دادند:
اشکالی ندارد. کتاب‌های روی آن را پایین بگذارید.
علی نوه‌ سه ساله حضرت امام(ره) و فرزند حاج احمد آقا است و انس فوق‌العاده‌ای با معظم له داشت. بسیاری از اوقات را با حضرت امام(ره) به سر می‌برد و بدین جهت، حضرت امام(ره) برای آنکه هم رادیو محفوظ باشد و هم مجبور نباشند که مجال تحرک کودکانه علی را که هنوز معنای امر و نهی را درک نمی‌کند، محدود و سلب نمایند و او را آزرده خاطر کنند و به تعبیر دیگر، به منظور پیشگیری از رنجاندن طفل، به جای محدود کردن و دعوا نمودن او، امر فرمودند که رادیو دور از دسترس او باشد. این خود درس حکیمانه‌ای است برای همه‌ِ پدرها و مادرها که روش پیشگیری در همه موارد - به ویژه در کودکی که هنوز خوب و بد و خیر و شر را درک نمی‌کند و از طرفی از دعوا کردن وکتک زدن هم چیزی نمی‌فهمد – بهتر از درمان است.

نود دقیقه مشغول نماز ظهر
به هر حال، حضرت امام(ره) همچنان مشغول دعا و نماز بودند و حقیر هم به کار خودم پرداختم و حضرت امام(ره) در این اثنا از سرسجاده برخاستند و جلو آمدند و فرمودند:
من راضی به این همه زحمت شما نبودم، شما به زحمت افتادید، دو روز است که دارید زحمت می‌‌کشید.
حدود نیم ساعت بعد، دوباره جلو آمدند و با آهنگی دلنشین و تفقد آمیزتر شبیه همان جمله‌ها را تکرار کردند. حقیر که از این همه مهر و بزرگواری ذوب شده و برخود می‌لرزیدم با اظهار شرمساری تشکر کردم.
ساعت نزدیک به یک ونیم ظهر  بود که کار تمام شد و حضرت امام(ره) با آنکه طبق معمول از اول وقت ظهر، به نماز ایستاده بودند، علی رغم نقاهت و ضعفی که داشتند، هنوز مشغول عبادت بودند که خداحافظی کردم و مرخص شدم.
لازم به تذکر است فیلمی که از نماز جماعت مغرب امام(ره) از تلویزیون مکرر پخش شده است مربوط به شرائطی است که اولاً هنگام افطار ماه رمضان است، ثانیاً فصل تابستان است و روزهای طولانی وگرم آن، ثالثاً امام(ره) میزبان است و جمعیت حاضر میهمان امام(ره) که رعایت آداب شرعی ایجاب می‌کند با رعایت اضعف مامومین، نماز با حداکثر اختصار خوانده شود، لذا این نماز شاخص نمازهای معمولی امام(ره) که همراه با اذکار، ادعیه ونوافل بود نمی‌باشد.

نوازش کریمانه
دو شب بعد، در حالی که برف سنگین می‌بارید، زنگ درخانه به صدا درآمد. یکی از برادران بود که افتخار خدمتگزاری حضرتشان را داشتند. پاکتی را داد و رفت. روی پاکت نوشته شده بود:" ... مربوط به خودتان است!" مبهوت از این همه بزرگواری و عظمت شدم. قلبم می‌خواست از جا کنده شود، زانوهایم سست شدند و اشک شوقم فرو ریخت.
بیش ازیک هفته گذشته و هر روز صبح، هنگام تشرف، می‌خواستم به عنوان سپاس سخنی بگویم، ولی احساس عجز می‌کردم و سرانجام مرقومه اي را همراه با گزارش‌ها تقدیم محضرشان کردم. چندی بعد حاج احمد آقا برایم نقل کرد که حضرت امام(ره) با ملاحظه این نوشته فرموده بودند:
من نمی‌دانستم آقای رحیمیان دارای چنین روح لطیفی است.


 

شنبه 27 اردیبهشت 1393  9:58 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

درس حکیمانه
روز پنج شنبه 20/11/67 برای تقدیم گزارش‌ها مشرف شدم، حضرت امام(ره) هدیه‌ دیگری به من لطف فرمودند، عرض کردم:" مرا شرمنده می‌فرمایید."
مال خودتان است.
بعد فرمودند:
این رادیو – اشاره به همان رادیوی سبق الذکر – خیلی خوب است. آن‌ها به درد نمی‌خورند. این خیلی رادیوی خوبی است.
گفتم: "الحمدالله."
انگار خدا دنیا را به من داد. خوشحالی سرتا پای وجودم را گرفت که توانسته بودم خدمتی ناچیز انجام دهم. یک قرآن امضاء شده و دو استخاره که برای مومنان می‌خواستم انجام دادند هنگامی که خواستم مرخص شوم، دوباره اشاره کردند و فرمودند:
آن را بردارید.

در اینجا تذکر دو نکته را لازم می‌دانم: اول آنکه گرچه ما در دفتر حضرت امام(ره) خدمتگزار بودیم، ولی از آنجا که گویی این نوع کارها از چهارچوب وظیفه‌ محوله خارج بود و گویی این کار، از جهتی جنبه‌ شخصی برای معظم له می‌توانست داشته باشد، علي رغم آنکه یقین دارم حضرت امام(ره) می‌دانستند که نثار جانمان را در پیش قدم مبارکشان افتخار می‌دانیم، باز هم آن حضرت از مال شخصی خودشان، آن هم متناسب با کرامت و شخصیت والایشان حقیر را پاداش نیکو دادند؛ واین باز درسی حکیمانه بود که هرگز هیچ کس نباید از زیردستانش، گرچه او را به جان دوست داشته باشند، بهره کشی کند وتوقع کار شخصی وخارج از محدوده وظیفه داشته باشد.
ثانیاً با توجه به اینکه تفقد معنوی و مادی حضرتشان، بیش از حد انتظار و معمول بود واز طرفی تا آن‌جا که اطلاع پیدا کردم، در طی یک سال اخیر، از تمام کسانی که به نوعی افتخار خدمتگزاری معظم له را داشتند به اشکال مختلف، تفقدها و نوازش‌های فوق انتظار و کم سابقه و حتی بی سابقه معمول داشتند؛ این همه می‌توانست بیانگر نکته‌ای عمیق و زمزمه‌ای از سرود آزادی از قفس دنیا و پیوستن ایشان به لقاء الله باشد. این ما بودیم که کور و کر در کنار سرچشمه آب حیات سال‌ها سرکردیم وخواب‌آلود و غافل از دریای معرفت او قطره‌ای نچشیدیم.

شنبه 27 اردیبهشت 1393  9:58 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها