0

یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

 
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

دشمنی شخصی هرگز!
حضرت امام(ره) با سیر در صراط مستقیم عبادت و پرستش حق و گذشتن از «خود» به سوی «خدا» راه سپرده بود. او از بیت نفس و قفس تنگ و تاریک طبیعت به سوی خدا و رسولش هجرت کرده بود. در خانه قلب مهذب او چیزی جز خدا یافت نمی‌شد که: «در خلوت مستان، نه منی هست و نه مایی». امام(ره) قلب و روانش را از «خود»‌ فارغ و تهی ساخته و خانه را به صاحبخانه واگذار کرده بود و در راستای رسیدن به چنین مقامی بود که تمام حرکت‌ها و سکون‌‌ها، سخن‌ها و سکوت‌ها، جام زهر نوشیدن‌ها و شادی‌ها، حب و بغض‌ها و ... بالاخره زندگی و مرگش برای خدا و به سوی خدا بود.
گرچه محبت و غیردوستی در آغاز، غریزه‌ای است سرچشمه‌ گرفته از «خود» و برای «خود»، ولی در سیر تکاملی انسان از جای «خود» را به «خدا» می‌دهد، محبت و غیردوستی به صورت یک صفت اکتسابی متعالی شکل می‌گیرد، صفتی که از خدا سرچشمه گرفته، به سوی خدا راه می‌سپارد.
محبت راستینی که همان گرایش و دل باختن به کمال زیبایی است، آنگاه به کانون اصلی و مبدا زیبایی و کمال تعلق یافت به اوج خود می‌رسد: «والذین آمنوا اشد حبا لله» و بازتاب چنین محبتی تمام جهان هستی را در بر می‌گیرد.

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

حضرت امام(ره) با چنین دریافت و بینشی نسبت به تمام پدیده‌های عالم به ویژه انسان‌ها به عنوان آیات و نشانه‌ها و مخلوقات خدای محبوب، به دیده مهر و محبت و رحمت و شفقت می‌نگریست و برخلاف تبلیغات جهان استکبار که با دید ما دیگرانه و شیطان مآبانه خود، سعی داشتند از امام(ره)، چهره‌ای خشن و غیرعاطفی ترسیم کنند! حضرت امام(ره) با برخورداری از آن بینش و تربیت الهی، و از دیدگاه فوق‌الذکر، حتی بدترین انسان‌ها و سرسخت‌ترین دشمنانش، مانند «نصیری»، «شاه»، «صدام» و «ریگان» را دوست می‌داشت! دشمنی و بغضی که نسبت به آنها داشت، برخلاف آنچه دشمنان القا می کردند ه جنبه شخصی دارد، تنها به خارط طغیان و عصیان آنها از فرمان حق و ظلم به بندگان خدا بود.
امام(ره) اگر مرگ ریگان و صدام را از خدا می‌خواست، قبل از آنکه این درخواست را نفرین به آنها تلقی کند، آن را یک دعای خیر و رحمت می‌دانست. خیر برای بندگان خدا که گرفتار سمت آنهایند و خیر برای خود آنها که بار گناه و کیفرشان بیش از این سنگین‌تر و شدیدتر نشود. اگر به مبارزه با شاه برخاستند، نه به خاطر یک غرض شخصی و نابودی شخص او و رسیدن خود به حکومت بود که اگر بالفرض، شاه قبل از ارتکاب جنایات صد در صد دگرگون می‌شد و به اجرای دستورات خدا در جامعه قیام می‌کرد، همان طور که خود حضرت امام(ره) در اوایل مبارزه فرمودند، به طور قطع به حمایت از او برمی‌خاستند و هر کاری که برای تقویت او نیاز بود، انجام می‌دادند.
بدین ترتیب، معیار و مبنای بغض و دشمنی امام(ره) «خدا» بود نه «خود»، هرگز امام(ره) با هیچ کس به خاطر «خود» دشمنی نکرد واصولا هر جا که پای «خود»شان در کار بود، بدون استثنا چشم‌پوشی می‌کردند. نه فقط افرادی را که نسبت به شخص معظم‌له خطا و ظلمی را روا می‌داشتند می‌بخشیدند که غالبا و بر حسب مورد، به نوعی آنان را مورد تفقد قرار می‌دادند و برای آنان دعا می‌کردند.
چه بسا افراد بی‌هویت و مغرض و جاهلی که در قم و بعد از آن در نجف اشرف حضرت  امام(ره) را مورد بدترین آزارهای روحی، تهمتها، افتراها و توهین‌ها قرار دادند. نمونه آن را حضرتشان در پیام به حوزه‌هاو روحانیت در مورد آب کشیدن ظرف آب فرزند برومندشان، مرحوم آیت‌الله شهید حاج آقا مصطفی، در مدرسه فیضیه اشاره فرمودند. ولی حضرت امام(ره) چه قبل از انقلاب که به مرجعیت اعلی و هیمنه مطلقه در حوزه‌ها دست یافتند و چه بعد از انقلاب که به اوج عظمت و قدرت همه جانبه نائل شدند، گویی حتی در یک مورد به ذهنشان خطور نکرد که در صدد تلافی و انتقام برآیند، در موارد بسیاری، نسبت به همین افراد که علاقمندان به امام، به خاطر سوابق سیاه و آزارهایشان نسبت به امام، حاضر نبودند آنها را روی زمین خدا زنده ببینند، حضرت امام(ره)، گاهی ابتدا به ساکن، سراغ آنها را می‌گرفتند و به آنها کمک می‌کردند و اگر مریض بودند، کسی را از طرف خود به عیادتشان می‌فرستادند و گرفتاری‌های شخصی آنان را در حد توان برطرف می‌کردند.

یک شنبه 31 فروردین 1393  9:28 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

اگر روزی قدرت پیدا کنم!
این مسئله حقیر را به یاد قضیه‌ای انداخت که سال‌ها قبل از آن، برای امام (ره) اتفاق افتاده بود:
امام (ره) تا قبل از آغاز نهضت در ایران، تابستان‌ها که حوزه قم تعطیل می‌شد، فصل گرما را که حوزه تعطیل بود در مناطقی مثل «محلات» یا «روستای امامزاده قاسم» تجریش به سر می‌بردند. ظاهرا حاج احمد آقا برایم نقل کرد که روزی امام(ره) از امامزاده قاسم به زیارت امامزاده صالح واقع درمیدان تجریش می‌روند، در بازگشت در حالی که در خیابان دربند پیاده به سوی امامزاده قاسم می‌رفته‌اند، چند  جوان ولگرد بامتلک و حرف‌ها و حرکت‌های موهن امام(ره) را مسخره می‌کنند و امام(ره) بدون هیچ عکس‌العملی با بزرگواری می‌گذرند. بعد از این ماجرا شخصی که همراه و میزبان امام(ره) بود، از این صحنه به خصوص به سبب آنکه امام (ره)، مهمان او و محله او بود، عذرخواهی و اظهار تاثر و شرمندگی می‌کند! ولی امام (ره) که به هیچ وجه اثری از ناراحتی و انفعال در چهره‌اش نبود؛ با صلابت تمام (نقل به مضمون) می‌فرماید: من از این بچه‌ها ناراحت نشدم. اینها نقصیری ندارند. من اگر روزی قدرت پیدا کنم به حساب آن کسانی که این بچه‌های معصوم را این طور تربیت و گمراه کرده‌اند خواهم رسید!

این افراد را نباید طرد کرد
یکی از نمایندگان معروف و مورد توجه حضرت امام(ره)، بعد از تشرف به محضرشان، نامه‌ای را برای حضرت امام(ره) نوشت و به اینجانب داد و گفت: « اجمال این نامه را به عرض معظم‌له رساندم و قرار شد مکتوب آن، توسط شما تقدیم ایشان شود.»
موضوع نامه مربوط می‌شد به یکی از وعاظ دانشمند و متدین که به جرم دو بار دعا کردن برای شاه معدوم، محکوم به خلع لباس شده بود. با توجه به اینکه او فرد معتقد و علاقمند به انقلاب و امام(ره) و مروج اسلام بود، درخواست رسیدگی و تجدیدنظر شده بود.
روز بعد، مضمون نامه به عرض امام(ره) رسید. فرمودند:
به آقای اردبیلی بگویید: چنانچه ایشان از افرادی نبوده‌اند که در خدمت رژیم شاه بودند و تحت فشارهایی که در آن زمان وجود داشت، دچار لغزش شده‌اند و از افراد خود هستند، نباید این گونه با آنها رفتار شود و نباید این طور باشد که به خاطر آن اشتباه- که الان هم از آن ناراحت هستند- آنها را طرد کرد.

اینجانب نیز این مطلب را به آیت‌الله موسوی اردبیلی ابلاغ کردم و دستور، انجام شد.

ایشان را بخشیدم
 همچنین در موارد متعددی، افرادی که نسبت به شخص حضرت امام(ره)، توهین و بدگویی کرده و سپس  مستبصر و پشیمان می‌شدند، به وسیله نامه از محضر امام(ره)، درخواست عفو و بخشش می‌کردند همه این موارد به عرض امام(ره) می‌رسد و حضرت امام(ره) بدون استثنا در تمام وارد می‌فرمودند: ایشان را بخشیدم.
و احیانا دعایی هم به آنها می کردند و چنانچه نامه دارای آدرس بود، پاسخ از سوی دفتر، مکتوب و برای آنها فرستاده می‌شد. از جمله، همسر یکی از زندانیان سیاسی در یکی از شهرهای فارس، طی نامه ای برای حضرت امام(ره) نوشته بود: " از آنجایی که بشر جایز الخطاست، شوهر اینجانب به ساحت مقدس رهبری اسائه ادب نموده است، اینجانب با کمال شرمندگی از محضر مبارک حضرت نایب الامام، تقاضای عفو و بخشش نموده و استدعا دارد به بزرگواری خود، وی را عفو فرمایند...."
نامه مزبور، طبق معمول به عرض حضرت امام(ره) رسید و پاسخ معظم له طی نامه‌ای که متن آن ملاحظه می‌شود از سوی دفتر برای روحانی سرشناس آن شهر، فرستاده شد.
نمونه دیگر این که مسلمانی عرب تبار از آمریکا در نامه‌ای برای حضرت امام(ره)، وضعیت گذشته خود را توضیح داده و نوشته بود: "من با توهین به شما مرتکب گناهی بزرگ شده‌ام و این گناه به صورت کابوسی وحشتناک، همواره آزارم می‌دهد."
 وی ملتمسانه درخواست عفو کرده بود که به عرض حضرت امام(ره) رصد و معظم له به آهنگی آکنده از محبت و عاطفه فرمودند: ایشان را بخشیدم.
 نمونه دیگر، دانش آموز مسجد سلیمانی نوشته بود: "حضور محترم رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی(ره)، اینجانب از شما طلب حلّیت میکنم، چرا که چندین بار در مجلسی که از شما غیبت می‌کردند حضور داشتم. خواهش می کنم مرا ببخشید. اگر بخشیدید، با خط خودتان برایم بفرستید."
که این جواب برای او فرستاده شد.

یک شنبه 31 فروردین 1393  9:30 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

تداعی خطبه شقشقیه
 حضرت امام(ره)، رسمشان بر این بور که روز آخر درس، قبل از تعطیلات ماه مبارک رمضان و محرم را به اندرز و تذکرات اخلاقی و عرفانی اختصاص بدهند، در یکی از این روزها به مناسبت فرار رسیدن ماه مبارک رمضان در نجف اشرف، معظم له در زمینه مذکور داد سخت می‌داند و تعبیر یکی از دوستان که در جلسه‌های متعددی از درسهای اخلاق آن حضرت در قم نیز شرکت کرده بود، این جلسه یکی از بهترین و تکان دهنده ترین درسهای امام(ره) بود.
سخنان امام(ره) در این روز، آنچنان همه را منقلب نمود که صدای گریه، فضای مسجد شیخ انصاری را پر کرده بود طلاب تحت تاثیر سخنان روح بخش حضرتش که از جان بر می‌خواست و بر دل می‌نشست، از خود رسته و در فضای لایتناهی عالم بالا به پرواز در آمده بودند، این آهنگ دلربای کلمات او بود که جانهای همه را تسخیر کرده و از کالبدهای خاکی رهانده و به عشق معبود رسانده بود، سخت به اوج  خود رسیده بود و این مضمون را داشت: تا جوان هستید، خود را  اصلاح کنید که در پیری....
که ناگهان صدای ناهنجاری از گوشه مجلس، چون پتکی بر سر همه کوبیده شد، رشته افکار را گسست و آرامش جمع سالکان را بر هم زد. شیخی که در عین صفا و فضل نسبی، به بذله گویی و حرکتهای ناهنجار معروف بود و سری کجل و بسیار بدریخت و براق داشت، در حالی که  عمامه‌اش را از سر برداشته بود، محکم با کف دست بر سر خود کوبید، که صدای آن در فضای شبستان پیچید و گفت" من این سر کچل را چگونه اصلاح کنم؟"
به طور مسلم او غرض و مرضی نداشت و خصلت شوخ طبعی توام با وقت‌شناسی، او را  به این کار واداشته بود ولی به هر حال این حرکت بی‌جا اثر خود را برای جای گذاشت، امام(ره) بدون آنکه عکس‌العمل خاصی نسبت به ایشان نشان دهد، یکباره ادامه مطلب را رها کردند و آهنگ صدایشان را تغییر دادند و با چند جمله دعا درس را به پایان رساندند. در آن لحظه، در ذهن بسیاری از افراد، ماجرای خطبه شقشقیه و حرکت ناهنجار اعرابی تداعی شد که موجب قطع سخنان حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) شد، همه به شدت متأثر وناراحت شدند و اگر چنان نبود که از معراج یک درس ملکوتی بازگشته بودند و همچنان در شرایط معنوی والایی به سر می‌بردند، شاید جان شیخ بیچاره به خاطر حرمانی که موجب شده بود، در امان نمی‌ماند.

سبقت در سلام
اگر امام(ره) به مکانی وارد می‌شدند،‌ خیلی مشکل می‌شد در سلام کردن برایشان پیش‌دستی کرد. روزی ما زودتر از امام(ره) به اتاق موعود رفته بودیم. چشم بر در منتظر و آماده ورود معظم‌له بودیم. حتی سینه‌ها برای سلام کردن صاف شده بود، ‌ولی باز هم غافلگیر شدیم زیرا با بازشدن در صدای سلام امام(ره) را شنیدیم به طوری که متوجه نشدیم که معظم‌له ابتدا وارد شدند و سپس سلام کردند یا آنکه اول سلام کردند و آنگاه وارد اتاق شدند.
یک روز هم در نجف از کوچه‌ای که میان مسجد مرحوم شیخ‌انصاری و منزل امام(ره) بود، در حالی که سرم پایین بود، عبور می‌کردم. ناگهان احساس کردم که کسی به من سلام کرد. وقتی سرم را بالا کردم، چشمم به سیمای مبارک امام(ره) افتاد. در یک لحظه، سنگینی و فشار عجیبی را بر خود احساس کردم. انگار زبانم بند آمده‌بود.
آخر او امام(ره)، مرجع تقلید، محبوب، مراد و ... و من ناچیز، بچه طلبه‌ای هفده ساله. ولی دیگر دیر شده بود و من چاره‌ای جز جواب سلام نداشتم. زیرا جواب واجب بود و این صحنه، درست اخلاق پیامبر اکرم (ص) آن اسوه مخاطب به "انک لعلی خلق عظیم" را تداعی می‌کرد.

یک شنبه 31 فروردین 1393  9:32 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

آقایان معطل نشوند!
حضرت امام(ره) برای افراد مسن به ویژه علما و بالاخص کسانی که با ایشان سابقه همنشینی علمی داشتند، ‌احترامی خاص قائل بودند، گرچه احیاناً برخی از آنان با مسائل سیاسی و خود حضرت امام(ره) از این جنبه میانه خوبی نداشتند. امام(ره) معمولا در زمان بدنی و جدول کارها برای امور دفتر تقدمی قائل بودند و معمولا بعد از انجام دادن کارهای دفتر و مهر شدن قبوض، افراد دیگر را به حضور می پذیرفتند یک روز، هنگامی که ما در خدمت حضرتشان مشغول کارمان بودیم، فرمودند: ببینید آقایان آمده ان یا نه؟
منظورشان از آقایان، چهار نفر از علمای معمر و قدیمی تهران بود که قرار بود آن روز به ملاقات بیایند، هنگامی که به عرض رسید که آقایان به در حسینیه رسیده‌اند، خطاب به ما فرمودند: کارها را بگذارید بعد، آقایان معطل نشوند.
قبضها را جمع کردیم و برخاستیم، آقایان به آستانه بیت رسیده بودند به جای آنکه اول به دفتر بروند، به طرف اتاق امام(ره) هدایت شدند، در فاصله ای که این پیرمردها آهسته آهسته به طرف اتاق  حضرت امام(ره) نزدیک می‌شدند، معظم له نیز برخاستند و لباس کامل شامل قبا، عبا، عمامه پوشیدند، محاسنشان را روبروی آیینه شانه زدند و برای ورود آقایان آماده شدند، این در حالی است که همه می دانستند حضرت امام(ره) حتی در ملاقات با سران و بسیاری از شخصیتهای داخلی و خارجی در سالهای اخیر بدون قبا و عبا و با شبکلاه بودند و روی پاهایشان را نیز با شمد، می‌پوشاندند.

به هر حال آقایان وارد شدند. حضرت امام(ره) تمام قامت بلند شدند و با یکایک آنان معانقه کردند. برای اولین بار دیدم که روی کاناپه مخصوصشان ننشستند و با جمع آقایان روی زمین نشستند و با آن مشغول گفتگو شدند البته چون ما از اتاق خارج شده بودیم، از سخنان فیمابین چیزی مطلع نشدیم، ولی از منظره مصفای جمع و چهره‌های منبسط آنان صمیمیت و احترام متقابل مشهود بود. در حقیقت، مین اخلاق کریمانه و برخوردهای آکنده از محبت و بزرگواری و تواضع در  عین قدرت سیاسی و اجتماعی امام(ره) بود که تمام روحانیون بزرگ و معمر را به خضوع  و حتی متحجرین آنها را به تسلیم در برابر عظمت آن حضرت واداشته بود، در حالی که در این طیف، کسانی بوده‌اند که در زمان غربت امام(ره) و دوران شدت و عسرت راه الهی‌اش، با شرنگ زخم زبانهای زهر آگینشان و تهمت‌ها و دسیسه‌های ننگیشان جگر امام(ره) را خون کرده بودند. ولی حضرت امام(ره) با اغماض کریمانه و تغافل از همه آنها، سعی کامل در جذب و هدایت آنان به اسلام ناب محمدی(ص) داشتند، حداقل به این امید که انقلاب از شر آنان در امان باشد.
 حضرت امام(ره) در حالی که تحجر و شیوه تفکر متحجریم را به اشکال گوناگون و مناسبتهای مختلف با منطق و استدلال صحیح می‌کوبیدند، لکن عموما جنبه شخصی و شخصیت علمی این نوع افراد را تا آنجا که مغرضانه علیه مصالح اسلام و مسلمانان افساد نکنند، مورد احترام قرار می‌داند گاهی ابتدا به ساکن سراغ آنان را می گرفتند و دستور می‌دادند به آنها کمک مالی شده، گذشته از اعزام یکی از افراد دفتر به منظور عیادت از طرف حضرتشان، دستور می‌دادند که نیاز او بررسی شود هزینه درمانش را پرداخت می‌کردند و حتی در مواردی که لازم بود، امر می‌کردند که تربیت اعزام به خارج آنها داده شود.

یک شنبه 31 فروردین 1393  9:32 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

تلگراف آیت ا... گلپایگانی به امام(ره)
بعد از فوت "آقای شریعتمداری" و دفن بدون مراسم ایشان " آیت ا... گلپایگانی" تلگرافی برای امام(ره) فرستاد که آیه کریمه "ونزعنا ما فی صدورهم من غل ...." در آن ذکر شده بود و از مجموع متن و ذکر این آیه، نوعی تعریض نسبت به امام(ره) برداشت می‌شد، این در حالی بود که حضرت امام(ره) در همان ایام به خاطر عارضه قلبی در بیمارستان بستری بودند و به دلیل دستور موکد پزشکان در استراحت مطلق بودند و هیچ اطلاعی از فوت آقای گلپایگانی نیز به اطلاع امام(ره) نرسیده بود. اما بعد از کیفیت دفن او و طبعا تلگراف آقای گلپایگانی نیز به اطلاع امام(ره) نرسیده بود اما بعد از چندین نامه " جناب آقای زیارتی" ( سید حمید روحانی) در پاسخ تلگراف آقای گلپایگانی که در یکی از بولتنها آمده بود به دست امام(ره) رسید و بدین ترتیب حضرت امام(ره) از این ماجرا مطلع شدند. ما که از تلگراف آیت ا... گلپایگانی مطلع شده بودیم با توجه به صورت اصل مسئله به شدت از داوری ایشان ناراحت و عصبانی بودیم و نشر ما صد در صد نسبت به آقای گلپایگانی منفی شده بود که نمونه آن همان نامه آقای سید حمید روحانی بود.

 و اما برخورد امام(ره)
 حضرت امام(ره) در آن سالها برای اعلام اول شوال و عید فطر، دستور می‌داند موضوع از آقای گلپایگانی استعلام شود و هر گاه روئیت هلال برای ایشان اثابت می‌شد، بر آن اساس عید فطر اعلام می‌گردید. در این سال امام(ره) از تلگراف آقای گلپایگانی در اثناء ماه رمضان مطلع شدند و ما که بر مبنای قیاس و ذهنیت خود که خط قرمز دور آقای گلپایگانی کشیده بودیم گمان می‌کردیم امسال حضرت امام(ره)طور دیگری عمل خواهند کرد، اما با کمال تعجب و برخلاف انتظار شاهد بودیم که حضرت امام(ره) در پایان ماه همچون سالهای پیش و با همان تعبیر دستور دادند موضوع اثابت هلال از آقای گلپایگانی استعمال شود و مطلب طبق روال گذشته اعلام گردید و بدین گونه پرتوی دیگر از خورشید روح خدا از واری قله‌های مکارم اخلاقی امام(ه) درخشید و با سیره‌الهی خوشی برگ نورانی دیگری بر کتاب حیات بخش زندگی خود افزود... و بار دیگر دریافتیم که اما کجا و ما کجا؟! روح کوچک ما و روح ملکوتی روح خدا کجا؟ مورچه ای که با برخورد با صخره ای کوچک گرفتار پیچ و خمها و فراز و نشیبها می‌شود کجا؟ و عنقای بلند پرواز کجا؟ که عمیق ترین دره‌ها و بلندترین قله‌ها، کویرها و جنگلها و دریاها و اقیانوسها کمترین تاثیری را در پیمودن راهی که در پیش دارد نمی‌گذارد!

 در مقام معاشرت و همدمی با دوستان
در مقام معاشرت و همدمی با دوستان، امام(ره) را چهره‌ای می‌یافتی که محبت و لطافت و انعطاف در آن موج می‌زد و انسان را در خود محو می‌کرد، خورشیدی بود که دریای منجمد را ذوب می‌کرد و دریایی بود که افواج دلها را در امواج معنویت خود، غرق می‌کرد اما در مقام انجام وظیفه و در محیط کارشان، کوهی استوار بود با بنیانی مرصوص و پابرجا که طوفان حوادث و عواصف در برابر صلایت و عظمتش به نسیمی نوازشگر تبدیل می‌شد و قله رفیع معنویتش فقط در برابر ملکوت اعلی سر تسلیم فرود می‌آورد. در این مقام، از تمام پیوندها و روابط حق منقطع می‌شد و دیگر هیچ‌کس و هیچ‌چیز را جز خدا و رضایت او نمی‌شناخت.
در مجموع حضرت امام(ره) در برخورد با افراد، مراتب طولی و عرضی آنان را به طور ثابت و دقیق مراعات می‌کردند و به‌طور کلی در مقام انجام وظیفه و کار، بسیار جدی و قاطع بودند. در جایگاه معاشرت با دوستان تا سرحد شوخی و مزاح و لطافت‌‌ها و ظرافت‌های ادیبانه پیش می‌رفتند و در خانه و در جمع خانوادگی نمونه‌ی بهترین همسر، پدر و پدر‌بزرگ دوست‌داشتنی بودند.
بارها و بارها شاهد احترام بیش از حد حضرت‌ امام(ره) نسبت به«آیت‌الله پسندیده» بودیم. آقای پسندیده به عنوان برادر بزرگ‌تر امام(ره)،‌ و استاد امام(ره) در دوران کودکی و نوجوانی،‌ در حد یک استاد و شبیه یک پدر، مورد احترام امام(ره) قرار می‌گرفت.
در مجلس انس امام(ره) با برادر بزرگترشان، به دور از مسائل سیاسی و رهبری جهان اسلام، احوالپرسی بود و تفحص از مشکلات احتمالی برادر. در این حال، شنیدن مسائل عادی زندگی و چکه کردن شیر آب و خرابی دستشویی منزل ایشان، برای امام(ره) کاملا قابل تحمل بود.
وفا و محبت حضرت امام(ره) به خدمتگزارشان تا حدی بود که اگر کمترین نشانی از مشکلات آن‌ها را می‌یافتند بلافاصله استفسار و تفقد می‌کردند. بسیار اتفاق افتاد که هریک از دوستان دچار کسالت می‌شدند و به مجرد عدم حضور،‌ امام(ره) سراغ او را می‌گرفتند و برای احوالپرسی و عیادت، دیگری را نزد او می‌فرستادند.

یک شنبه 31 فروردین 1393  9:33 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

چرا با ما قهر کرده؟
روزی یکی از دوستان که در اثر برخورد ناخوشایند فردی تازه‌وارد در مسیر، ناراحت شده و برگشته بود. حضرت امام(ره) در اولین لحظاتی که مشرف شدیم سراغ ایشان را گرفتند که موضوع به عرض رسید. بلافاصله با تبسمی تاثر‌آمیز و محبت انگیز فرمودند: اگر یک... ایشان را ناراحت کرده چرا با ما قهر کرده‌اند؟
ایشان با اطلاع از مطلب فوق و اظهار محبت امام(ره)، متاثر و طبق روال به کار خود ادامه داد.
در این زمینه نه فقط اعضای خانواده‌ حضرت امام(ره) و مسئولین دفتر که خدمتگزاران بیت، هرکدام داستان‌هایی جالب و آموزنده از صفا و صمیمیت و محبت‌ها و نوازش‌های کریمانه‌ی حضرت امام(ره) دارند.

پابرجا و تغییرناپذیر
بعد از چند ماه که امام(ره) را، در سال 1343، به ترکیه تبعید کردند،‌ مرحوم حاج آقا مصطفی را نیز دستگیر کرده و پیش امام(ره) فرستادند. درباره‌ی آن روزها مرحوم حاج‌آقا مصطفی(قدس سره) نقل می‌کرد:«وقتی در فرودگاه بغداد با امام(ره) از هواپیما پیاده شدیم، هیچ کس ما را نمی‌شناخت؛‌ پولی هم برای کرایه‌ی اتوبوس واحد یا تاکسی نداشتیم که به کاظمین برویم.»
واقعا فراز ونشیب‌های زندگی شگفت‌انگیز و آموزنده است! امام(ره)، مرجع تقلید ده‌ها میلیون شیعه و پناه و امید میلیون‌ها مسلمان، این‌گونه غریب و بی‌پول،‌سرگردان و متحیر که چگونه باید از فرودگاه به بغداد و کاظمین بروند! آیا از یک ناشناس پول قرض کنند؟ یا سوار ماشین شوند و بگویند پول نداریم؟
کمی در محوطه قدم می‌زنند که ناگهان، اوضاع دگرگون می‌شود. یکی از علاقه‌مندان امام(ره) که چند سال قبل از آن، امام(ره) را زیارت کرده بود، با اتومبیل شخصی خود، از آن طرف عبور می‌کرده که ناگهان چشمش به دو سید معمم می‌افتد. اندکی سرعت اتومبیل را کم می‌کند تا آن‌ها را ببیند. چهره‌ها به نظرش آشنا می‌آیند. کنار آن‌ها توقف می‌کند و خیره می‌شود؛‌ واقعا درست می‌بیند؟! فرودگاه است! حقیقت است، نه رؤیا. او امام(ره) را با حاج آقا مصطفی در کنار خود می‌بیند. باشتاب از ماشین پایین می‌آید:
سلام علیکم آقا، شما هستید؟ کی رسیده‌اید؟ چرا این‌جا ایستاده‌اید؟ آیا منتظر کسی هستید؟ لطف بفرمایید و سوار اتومبیل شوید.
سوار شده و به کاظمین می‌روند و مستقیم به حرم امام موسی‌بن‌جعفر و امام محمدتقی(علیهمالسلام) مشرف می‌شوند. بعد هم مردم و علما مطلع می‌شوند و...
حدود سیزده سال از این ماجرا می‌گذرد و باز هم غربت؛ درمهر ماه 57 در مرز کویت، به هنگام هجرت از عراق. ولی چند ماه نمی‌گذرد که بزرگ‌ترین استقبال تاریخ در دوازدهم بهمن 57 از فرودگاه مهرآباد تا بهشت زهرا به وقوع می‌پیوندد؛ و این است نتیجه‌ی پیمودن راه خدا و هجرت به سوی او....
همه در تلویزیون دیدیم و اطلاع داریم که وقتی امام(ره) با هواپیما به طرف ایران می‌آمدند، خبرنگار ازمعظم‌له پرسید: «شما الان چه احساسی دارید؟»
و امام(ره) جواب دادند:
هیچ!

تحلیلگران مغرض و کوتاه‌بین غربی و صهیونیستی با سواستفاده از این صحنه و تحریف مفهوم آن، گفتند: «امام(ره) نسبتی به مردم که این همه برای او اهدافش جان فشانی کردند، هیج احساسی ندارد!»

اما مردم به این تفسیر مغرضانه و احمقانه آنها همچون سایر تفسیرهایشان خندیدند زیرا ملت مسلمان برخلاف دشمنان از خدا بی خبر از دریچه معنویت اوج ایمان را در قله رفیع امامت رهبری خود نگریسته و می‌دانستند و می‌دانند که اصولا تمام غربت‌ها، رنج‌ها، زندان‌ها و تبعید‌های امام(ره) برای اسلام بود و اسلام هم برای نجات مردم راز محبوبیت امام(ره) و این همه فداکاری مردم برای او نیز در همین نکته نهفته است.

مسئله فقط در حد دوستی متقابل نبود، بلکه موضوع ایثار و فداکاری متقابل بود.

چون فشاندی جان برای خلق‌ها

خلــــق‌ها باشد برایت جان‌فشان

اگر امام(ره) در آنجا پاسخ دادند هیچ! «هیچ» نسبت به آن چیزی که در ذهن خبرنگار بود؛ آن ذهن مادی و دنیاگرایانه‌ای که امام(ره) را نیز همچون خودشان و سران بی‌ایمانشان تصور می‌کرد؛ تصور اینکه امام(ره)؛ عاری از معنویت صرفا به خاطر اینکه الان ده‌ها میلیون طرفدار و استقبال‌کننده دارد و حالا قدرتمند شده است و به نشستن بر مسند قدرت نزدیک می‌شود؛ تصور اینکه در همان حال به سوی یک خطر احتمالی بزرگ پیش می‌رود (به خاطر همین احتمال ترس تمام سرنشینان هواپیما را فراگرفته بود). اینکه شاید مانع از فرود هواپیما شوند یا هواپیما را در آسمان منفجر کنند و ....

اگر در آن لحظه از هر یک از سرنشینان هواپیما سوالی می‌شد - و او می‌خواست که صادقانه جواب دهد - نمی‌توانست ترس خود را از احتمال یک حادثه مرگبار پنهان کند. در چنین شرایطی و در پاسخ به چنان خبرنگاری امام(ره) می‌فرماید: «هیچ». نه احساس ترس از مرگ، چراکه مرگ را آغاز زندگی می‌داند؛ نه احساس سرور، برای رسیدن به قدرت؛ و نه احساس غرور برای اینکه مورد توجه دنیا قرار گرفته است.

هیچ، در پاسخ به هرچیزی که در نظر آنها چیزی حساب می‌شود و مهم برای ایشان فقط انجام وظیفه الهی است. غربت در فرودگاه بغداد و نداشتن حتی فلس از پول، با شهرت در همه دنیا و میلیون‌ها استقبال‌کننده، هیچ تغییری به وجود نمی‌آورد و هیچ احساسی جز برای خدا بودن و در راه رضای او گام برداشتن در وجود ایشان نیست.

من از درمان و درد و وصل و هجران

پسنـــــــدم آنچه را جانـــــان پسندد

یک شنبه 31 فروردین 1393  9:38 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

بزرگ‌ترین پاسخ با کوچک‌ترین انگشت!

یکی از عناصر ضد انقلاب در آمریکا کتاب قطوری را که سراسر هتاکی و تهمت‌های بسیار زشت به امام(ره) بود، با استناد کذب به مرحوم آقای پسندیده، نوشته بود. این تهمت‌نامه با بهترین نگارش و حروف‌چینی و مرغوب‌ترین کاغذ و جلد در شمارگانی وسیع به طور مکرر در آمریکا به چاپ رسیده و در بین ایرانیان و فارسی‌زبانان پخش شده بود. نسخه‌ای از آن را هم با پست برای امام(ره) فرستاده بودند. ما با اطلاع از محتوای زشت کتاب، آن را بایگانی کردیم. چند ماه بعد حضرت امام(ره) نسخه‌ای دیگر از همان کتاب را به ما دادند و فرمودند: «فلان‌کس برای من آورده است، برای من بفرستید.» و به این ترتیب، متوجه شدیم کتاب مذبور از طریق آن شخص به امام(ره) رسیده است و ایشان آن را ملاحظه فرمودند. آقای رسولی خطاب به امام(ره) گفت: «با توجه به اینکه این کتاب از اول تا آخر خلاف‌گویی و تهمت و افترا به جنابعالی است، آن هم از قول آقای پسندیده، هرچند هیچ کس مطالب آن را قبول نمی‌کند، اگر تکذیب نشود، ممکن است در آینده برای تاریخ ایجاد شبهه نماید لذا مناسب است که آقای پسندیده دروغ بودن این مطالب را اعلام کند.» حضرت امام(ره) بی اعتنا به این پیشنهاد فقط انگشت کوچک دستشان را به علامت منفی، اندکی به طرف بالا تکان دادند و به کار خود مشغول شدند.

با مشاهده صلابت و بی‌اعتنایی امام(ره) به این موضوع، یک بار دیگر، مصداق شاخص حدیثی را که مومن را به کوهی پابرجا و استوار تشبیه می‌کند که هرگز طوفان‌های سخت او را تکان نمی‌دهد، در امام(ره) یافتم و در برابر عظمت روح و بلندای قله وجودی امام(ره)، شگفت‌زده، احساس کوچکی کردم و بر ارادت و عشقم به ساحت ملکوتی ایشان افزوده می‌شود با این حال، اندیشیدم که ما باید تکلیف خود را انجام دهیم و به دنبال آن،‌ موضوع را با حاج احمد آقا در میان گذاشتم و پیشنهاد کردم در ادامه چاپ خاطرات افراد مختلف در مجله پاسدار اسلام، این بار به همان صورت با آقای پسندیده، برای مصاحبه و آن را چاپ کنیم و از ایشان درخواست کردم برای حاضر کردن آقای پسندیده، برای مصاحبه،‌ کمک کنند. حاج احمد آقا استقبال کرد و پذیرفت و این جلسه را به اتفاق ایشان به منزل آقای پسندیده رفتیم و اولین مصاحبه انجام شد و در حدود ده جلسه، صحبت‌ها و خاطرات ایشان را ضبط کردم و علاوه بر صوت، تصویر ویدئویی ایشان را نیز ضبط نمودم. مطالب پیاده شده نوارها در حدود پانصد صفحه شد و پس از تلخیص، آن را مجددا برای تصحیح نهایی نزد آقای پسندیده بردم تا سندیت مطالب ایشان علاوه بر صوت و تصویر با دستخط ایشان نیز مستحکم‌تر شود، آقای پسندیده نیز علاوه بر تصحیح مطالب پیاده شده،‌ چند صفحه دیگر با دستخط خودشان نوشتند.

لازم به یادآوری است که مجله پاسدار اسلام را به طور مرتب و در اولین روزهایی که به تهران می‌رسید،‌ خدمت امام(ره) تقدیم می‌کردم و تنها موردی که استثنائا تقدیم آن به امام(ره) به تأخیر افتاد و امام(ره) سراغ  گرفتند، یکی از همین شماره‌هایی بود که خاطرات آقای پسندیده در آن چاپ می‌شد. به علاوه حاج احمد آقا برایم نقل کرد که امام(ره) از قوت و بقای حافظه آقای پسندیده در آن وضعیت سنی که حدود نود سال داشتند و ذکر اسامی فراوان و تاریخ‌های دقیق حوادث، اظهار تعجب کرده بودند و به این ترتیب مطلع شدم که امام(ره) نیز این خاطرات را خوانده بودند و با عدم تعریضشان بر مطالب آن صحه گذاشته بودند.
در سال‌های بعد نیز مجموعه این خاطرات را به «حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی» دادم و «انتشارات سوره» آن را در یک مجلد با عنوان «خاطرات آیت‌الله پسندیده» به چاپ رساند و نوار ویدئویی آن را نیز به صدا و سیما دادم که در ساخت برنامه‌های مربوط به امام(ره) از آن استفاده شد.
نکته جالب در صحبت‌های آقای پسندیده که امام(ره) نیز از آن اظهار شگفتی کرده بودند، این بود که در هر جلسه بدون اتکا به یادداشت، ‌ده‌ها نام و تاریخ دقیق را که عمدتا مربوط به زمان کودکی و نوجوانی ایشان بود، ذکر می‌کردند که بسیاری از نام‌ها به سبک قدیم با پیشوندها و پسوندهای مرکب همراه با سمت‌ها و روابط آنان با یکدیگر بود.
با تهیه خاطرات آقای پسندیده مستند به صوت، تصویر و کتابت ایشان و انتشار آن، کاری تاریخی انجام گرفت که به طور غیرمستقیم پاسخی تکذیبی بود به دروغ‌ها و تهمت‌هایی که به آقای پسندیده نسبت داده بودند؛ اما انعکاس آن در غرب به خصوص آمریکا که محل انتشار آن اکاذیب بود، ‌از توان ما خارج بود. این موضوع را نیز خدواند به دست دشمن حل کرد و باز هم تفسیری عینی از آیه قرآنی: «ان الله یدافع عن الذین امنوا» یعنی دفاع خداوند از انسان‌‌های مؤمن را شاهد بودیم. به این ترتیب که وقتی در یکی از شماره‌های پاسدار اسلام در خاطرات آقای پسندیده این مطلب مطرح شده بود که جد اعلای امام(ره) از سادات ساکن در کشمیر بوده است، دشمن به گمان این که نقطه ضعفی از زبان برادر امام(ره) به دست آورده است، به قصد افشا، آن مصاحبه و خاطرات آقای پسندیده را به نقل از مجله پاسدار اسلام در یکی از روزنامه‌هایی که با تیراژ میلیونی در آمریکا منتشر می‌شود، چاپ کردند و در نتیجه، خاطرات اصلی آقای پسندیده اجمالا درسطح جهانی منتشر گردید و آن شماره مجله پاسدار اسلام با آن که چند بار تجدید چاپ شد، باز هم نایاب گردید.
مکر الهی به مکر دشمن غالب آمد. دشمن می‌خواست بگوید اگر یک روز طرح هندی‌الاصل بودن امام(ره) در یکی از روزنامه‌های رژیم شاه؛ موجب برانگیختن مردم علیه شاه گردید، ‌امروز برادر امام(ره) به همان مطلب اعتراف کرده است؛ در حالی که با اندکی تأمل موضوع برای همه قابل فهم بود که در آنجا قصد و لحن توهین، باعث قیام مردم شد و همه سادات قبل از این که هندی یا ایرانی و لبنانی و عراقی باشند، اصلا مدنی و مکی هستند و این یکی از افتخارات ایران است که بیشترین فرزندان رسول خدا (ص) به ایران مهاجرت کرده‌اند و انتشار اسلام به طرف مشرق زمین نیز از طریق ایران و مهاجرت ایرانیان و همچنین سادات به این مناطق صورت پذیرفته است و از جمله اجداد امام(ره) که ساکن در خراسان بوده‌اند و از آنجا برای تبلیغ تشیع به کشمیر مهاجرت کرده بودند.

یک شنبه 31 فروردین 1393  9:39 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

برخورد امام(ره) با رژیم بعثی عراق
بین وضعیت طرفداران امام(ره) که به عراق مهاجرت می‌کردند با کسانی که به دولت عراق یا کشورهای غربی پناهنده می‌شدند، تفاوت اساسی وجود داشت. آنان با پناه گرفتن زیر چتر بیگانگان و دولتهایی که به نوبه خود مثل شاه یا بدتر از او بودند، به زندگی امن و مزایای مادی بسیاری دست می‌یافتند و چه بسا در این بین اگر دست مایه‌ای داشتند، می‌باختند؛ ولی طرفداران امام در عراق همانند داخل ایران به اشکال مختلف زیر فشار و آزار حکومت عراق بودند.
افرادی مانند"سید موسی موسوی اصفهانی" (نوه آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی)، "تیمور بختیار"، "ژنرال پناهیان" و گروه‌های به اصطلاح چپ و کمونیستهای پناهنده، از امکانات و مزایایی که بعثیها در اختیار آنان قرار می‌دادند، بهره‌مند بودند و البته متقابلا آنان نیز در چارچوب اهداف و اغراض دولت عراق حرکت می‌کردند و همه چیز در چارچوب معامله‌ای بود، که با هم داشتند.
دولت بعثی عراق باتوجه به رقابت و اختلافی که برحسب ظاهر با رژیم شاه داشت، به خصوص در ماجرای "اروندرود" ویراساس وجه اشتراک در مخالفت با شاه، گمان می‌کرد دریای شخصیت امام(ره) را می‌تواند در پیاله محقر معاملات سیاسی که دیگران همچون تفاله معلق در آن‌جا می‌گرفتند بگنجاند! براساس همین نگرش باطل و حقیرانه بود که مخصوصا در سالهای اولیه تلاشهای زیادی را از دو طریق اثباتی و سلبی، برای کشاندن امام(ره) به این معاملات و معادلات به عمل آوردند، ولی هرگز نتیجه‌ای برای آنان، حاصل نیامد!
در زمینه اثباتی، شخصیت‌های گوناگون دولتی به طور مکرر به ملاقات امام(ره) آمدند و با لحنهای مختلف، برای جلب نظر امام(ره) به همراهی و هماهنگی با دولت بعثی، تلاش کردند. "حسن علی"، عضو شورای انقلاب، "حداد"، استاندار(محافظ) کربلا (درآن زمان نجف جزو استان کربلا بود)، فرماندار نجف و مسئولان امنیتی از جمله کسانی بودند که مکرر به خدمت امام(ره) رسیدند. امام(ره) هرگز درخواست ملاقات خصوصی آنان را قبول نکردند و تمام ملاقاتها در جلسه عمومی امام(ره) که هر شب دو ونیم ساعت بعد ازغروب تا ساعت 3 به مدت نیم ساعت به صورت ثابت در بیرونی خانه امام(ره) برقرار بود، انجام می‌گرفت. حضور در این جلسات هیچ‌گونه محدودیتی برای هیچ کس نداشت و هر شب دهها نفر از طلاب و غیرطلاب در این فرصت به ملاقات امام(ره) می‌آمدند و دقیقا رأس سه ساعت بعد از غروب، امام(ره) از جلسه خارج و به طرف حرم مطهر امیرالمومنین(ع) شرفیاب می‌شدند.
با آن که امام(ره) تا حد زیادی صحبت آنان را که بیشتر فصیح صحبت می‌کردند، متوجه می‌شد، مترجم، سخنان آنان را ترجمه می‌کرد و مترجم معمولا، "شیخ علی پاکستانی" بود. ایشان هم با مسئولان رژیم بعثی مرتبط بود و هم سعی می‌کرد با بیت امام(ره) مأنوس باشد.
در حالی که آنان صحبت می‌کردند؛ امام(ره) ساکت بود و همین که ساعت 3 می‌شد، امام(ره) برمی‌خاستند و خارج می‌شدند و هر بار آنان با دست خالی و احیانا با عصبانیت و حقارت از خانه امام(ره) بازمی‌گشتند! البته باید توجه داشت که در آن زمان مخصوصا در عراق، مسئولان عالی رتبه به اصطلاح خیلی ترسناک و با هیبت بودند و بسیاری از افراد و حتی برخی از علما دربرابر آنان خود را می‌باختند و اطرافیان نیز به هنگام ورود و خروج آنان، احترام بیش از حد و چاپلوسانه‌ای ابراز می‌کردند؛ در حالی که در بیت امام(ره) به تبعیت از ایشان، هیچ کس آنان را تحویل نمی‌گرفت! نمونه این ملاقاتها که بعثیها را به شدت عصبانی کرد، در زمانی بود که تنش بین رژیمهای ایران و عراق برسر اروند رود بالا گرفته بود.
بعثیها به موازات و در طول این روش، مخصوصا وقتی که از روش اثباتی مأیوس می‌شدند، برای تسلیم کردن و دست کم منعطف ساختن امام(ره)، از روشهای سلبی استفاده می‌کردند؛ از جمله دستگیری نزدیکان و یاران امام(ره) با بهانه‌های واهی! البته در این ماجرا کمونیستها و عوامل ساواک که یا در پشت پرده، یکی بودند یا در دشمنی با امام(ره) وجه اشتراک و نقطه تلاقی داشتند، ایفای نقش می‌کردند و عوامل مشترک آنان که بعضاً در لباس روحانیت بودند، در ایجاد فتنه و جهت دادن بعثیها فعال بودند.

سن شناسنامه‌ای و سن واقعی
از قناعت و صرفه‌جویی حضرت امام(ره) بسیار شنیده‌ایم و هرکس کمترین معاشرت و ارتباط نزدیکی با معظم‌له داشت، در اولین مرحله، متوجه این امر می‌شد. نه تنها اسراف و تبذیری در زندگی حضرت امام(ره) یافت نمی‌شد، بلکه حضرت امام(ره) مصداق بارز "المومن قلیل المونه، کثیرالمعونه" بودند.
بهره‌گیری ایشان از تمتعات دنیوی در حداقل و بهره‌دهی و فایده رساندن و سیر و سبقت در طی مدارج معنوی در حداکثر بود.
از صرفه‌جویی حضرت امام(ره) در زمینه آب و برق و سایر وسایل زندگی، مطالب بسیاری گفته شده است. در اینجا صرفه‌جویی آن حضرت را در مورد وقت یادآور می‌شویم. به همان نسبت که وقت و عمر انسان در نظر یک حکیم الهی گران‌قدرترین سرمایه به شمار می‌آید، صرفه‌جویی و بهره‌گیری از آن نیز در بالاترین حد ممکن اعمال می‌شود. درحقیقت عمر حقیقی و حیات هر انسانی را باید در چهارچوب بهره‌گیری صحیح و حرکت در جهت نیل به هدف و فلسفه آفرینش انسان ارزیابی کرد. با چنین مقیاسی، ممکن است یک فرد برحسب شناسنامه صد سال زندگی کرده باشد، ولی عمر مفید او صفر یا زیرصفر بوده و عمری را به صورت مرده‌ای متحرک به سر برده است. گاهی ممکن است یک آدم صدساله عمر واقعی و مفیدش، مثلا پنج سال، ده سال، بیست سال و... باشد. بالاخره آنگاه سن شناسنامه‌ای با سن حقیقی انطباق دارد که انسان لحظه‌ای از عمرش را به بطالت- چه رسد به گناه- سپری نکرده باشد.
حضرت امام(ره) گذشته از جنبه محتوایی و کیفی زندگی‌اش که مصداقی از "ان صلوتی و نسکی و محیای و مماتی ‌لله رب العالمین" بود و حتی خواب، استراحت و ورزش و خوردن و پوشیدنش و... همه و همه در راستای سیرالی الله و درخدمت صعود معنوی‌اش بود. از نظر ظاهری نیز نه تنها هرگز هیچ‌کس را سراغ نداریم که آن حضرت را بیکار دیده باشد، بلکه می‌توان گفت حتی در سالهای اخیر و علی‌رغم آنکه روز به روز آثار ضعف و کهولت سن، بیشتر در امام(ره) ظاهر می‌شد، حضرتشان پرکارترین فردی بود که سراغ داریم.

امام(ره) از همه پرکارتر
مسلم است که انسان برای نوشتن یک مطلب و حتی یک نامه، همزمان به آرامش روحی و سلامت جسمی نیاز دارد. ضعف و بیماری جسمی یا ناراحتی روحی می‌تواند مانع از خوب فکر کردن و خوب نوشتن باشد. ولی همه شاهد بودیم یک سال بعد از قبول قطعنامه و نوشیدن زهر آن و آلام دیگری که دل آن حضرت را خون و اشکشان را جاری کرد، دهها پیام جامع را در زمینه‌های گوناگون تحریر فرمودند، ناگفته‌ها را گفتند و بر مسائل مهم تأکید مضاعف کردند، پرده از مسائل مبهم و ناشناخته برداشتند و حجت را بر همه تمام و نعمت چراغ هدایتش را کامل نمودند. گویی خود را در پایان راه می‌دیدند و تکلیف می‌دانستند که در ایفای رسالت خویش، حتی از نکته‌ای فروگذار نکنند. بدین ترتیب، در زمینه نوشتن پیامها، گذشته از جهت محتوای شگفت‌انگیز آنها، از جنبه کمیت و حجم در مقایسی بی‌سابقه و فوق‌العاده در طی یک سال آخر عمرشان، کارکردند. تازه این گوشه‌ای از انبوه کارهای سنگین و متنوعه حضرتشان بود.

یک شنبه 31 فروردین 1393  9:42 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

پنج کار در یک زمان
حضرت امام(ره) در بسیاری از اوقات، در آن واحد و همزمان به کارهای متعدد اشتغال داشتند. در این رابطه چند نمونه از مشاهده‌های خود را نقل می‌کنم:
در یکی از روزهای اوایل فروردین 68 حدود ساعت هفت بعدازظهر، حضرت امام(ره) حقیر را برای انجام کاری احضار فرمودند. وقتی مشرف شدم، حدود یک ساعت از مغرب گذشته بود. حضرت امام(ره) درحالی که هنوز مشغول تعقیبات نماز مغرب و عشاء بودند: 1. تسبیح در دستشان بود و ذکر می‌گفتند 2. به پشت خوابیده بودند و با بالا و پایین بردن پاهایشان نرمش مخصوصی را که پزشک توصیه کرده بود، انجام می‌دادند 3. تصویر بدون صدای تلویزیون روشن بود و سیما را مدنظر داشتند 4. به صدای رادیو گوش می‌دادند 5. علاوه بر همه این امور، علی، نوه عزیزشان در حالی که سعی می‌کرد از حرکتهای امام(ره) تقلید کند، در کنارشان دراز کشیده بود. گفتن ذکر، استماع اخبار، دیدن سیما و انجام نرمش مانع از ابراز عطوفت نسبت به کودک خردسال فرزندشان نمی‌شد و همواره او را نیز مورد تفقد و نوازش پدرانه قرار می‌دادند. بدین ترتیب، حضرت امام(ره) را در یک زمان واحد به پنج کار جداگانه مشغول یافتم. به طور مکرر شاهد بودیم که حضرت امام(ره) به هنگام قدم زدن عصرانه- به عنوان ورزش که خود کاری مهم و لازم برای تأمین سلامت معظم‌له در راستای "قو علی خدمتک جوارحی" خدمت به دین خدا بود در دستی تسبیح داشتند و به ذکر خدا مشغول و در دست دیگر، رادیویی کوچک داشتند و با استماع آن، در جریان مسائل داخل و خارج قرار می‌گرفتند.
بدین‌سان می‌توان گفت که عمر واقعی حضرت امام(ره)، نه هشتاد و هفت سال که از نظر کاربرد و بهره‌گیری کمی دوچندان این مدت بود. این عمر از جهت کیفی و محتوایی و با توجه به پیوند او با مبدا لایزان هستی تا بی‌نهایت جاودانه و تا آنجا که حق و حقیقت است، کشیده شده است.

امام(ره)، جامع اضداد
امام(ره) جامع اضداد بود. ظرفیت وجودی امام(ره) چنان گسترده بود که همزمان، ویژگی‌هایی از قبیل: مهر وقهر، تولی و تبری، لطافت و غلظت، جاذبه و دافعه، انعطاف و صلابت در او نمایان بود. البته هر کدام در جای خود و منطبق با معیارهای قرآنی و همگون با اسوه‌های متعالی الهی. آری روح ملکوتی امام(ره) نه فقط برجسمش حاکم بود که بر کلیه عواطف و احساساتش مسلط و همه گرایشها و رفتارهای حضرتش در راستای خواست خدا و معارف و احکام اسلام، قوام یافته بود.
بررسی این موضوع در شخصیت و زندگی امام(ره) مجال وسیع و مستقلی را می‌طلبد اما در اینجا فقط به نمونه‌ای از آن اکتفا می‌کنیم:

 


امام(ره) در جایگاه یک پدر، مظهری از مهربانی و عواطف انسانی بود. به خصوص در مورد حاج آقا مصطفی که فرزند اول امام(ره) و فضائل اخلاقی و علمی برجسته‌ای برخوردار بود و طبعا در حد بالایی مورد علاقه و محبت امام(ره) قرار داشت. نمونه این تعلق خاطر در جملاتی که حضرت امام(ره) در زمان ارتحال حاج آقا مصطفی در پشت یکی از کتابهایشان با دستخط خود نوشته‌اند به خوبی آشکار است. مرحوم حاج احمدآقا اثر مزبور را که در کنار آن یک رباعی نیز از"سیدمحمدحلی" درباره حاج آقا مصطفی با خط نسخ امام(ره) نوشته شده است در اختیار حقیر قرار دارد و از آن تصویربرداری کردم.
با این همه علاقه، نسبت به چنین فرزند برومندی، تا آنجا که اطلاع داریم هرگز امام(ره) گریه نکرده و آن را از الطاف خفیه الهیه تلقی کردند ولی همین امام(ره) در شهادت بسیاری از شهدا اشک ریختند و بالاتر آنکه به محض ذکر نام و مصائب اهل بیت علیهم‌السلام به شدت می‌گریستند به گونه‌ای که بعضاً، پزشکان از گریه نکردن در مصیبت حاج آقا مصطفی و شدت گریستن در ذکر مصائب اهل بیت، برای قلب امام(ره) ابراز نگرانی می‌کردند.

احترام به قرآن و عزاداری امام حسین(ع)
امام(ره) در پرتو ایمان به خدا و یاد او از چنان آرامش قلب و طمانینه‌ای برخوردار بودند که شرایط گوناگون و متضادی از قبیل مصائل بزرگ و گرفتاریها، یا خوشیها و پیروزهای هرگز ایشان را هیجان زده نمی‌کرد. حتی در روال برنامه‌های روزمره ایشان نیز تاثیری نمی‌گذاشت. به همین دلیل بود که معظم له در هیچ شرایط خویشتن داری را از دست نمی‌دادند و نظم و انضباط دقیقی که در کارهایشان داشتند، به هم نمی‌خورد. امام(ره) نه تنها در مسائل کلی و اساسی دقیق و جدی بودند بلکه در ریزترین مسائل و ظریف‌ترین آداب هم همان دقت و کوشش را داشتند حتی در مسائل و آدابی که در نظر بسیاری از مومنان مورد غفلت قرار می‌گیرند.  
 یک بار، فردی تعدادی قرآن در قطع کوچک که فقط محتوی چند عدد از سوره‌های قرآن بود، آورده بود تا پس از امضای امام(ره) برای رزمندگان جبهه هدیه ببرد.
 چون تعداد زیاد بود، گفتیم که این کار، وقت امام(ره) را می‌گیرد و باعث زحمت معظم له می‌شود آن شخص اکتفا کرد که قرآن‌ها به دست امام(ره) برسد و _ به اصطلاح به او _ به دست امام(ره) تبرک شود!! او گفت همین قدر هم که این قرآن‌ها با دست امام(ره) لمس شده باشد، برای بچه‌های جبهه بسیار خوشحال کننده است، ما هم قبول کردیم و قرآن‌ها را که در یک پاکت بزرگ بود، نزد امام(ره) بردیم.
در آخر کار، وقتی می‌خواستیم از خدمت امام(ره) برمی‌گردیم، یکی از آقایان پاکت محتوای قرآنها را برداشت و به طرف دست حضرت امام(ره) نزدیک کرد. معظم له به گمان آنکه طبق معمول که گاهی نبات و امثال آن را برای تبریک می‌بردیم، دستشان را جلو آوردند، ولی وقتی چشمشان به داخل پاکت افتاد، فرمودند: اینها چیست؟
به عرض رسید که اینها قرآن‌هایی است که شامل چند سوره است خواسته‌اندکه برای جبهه تبرک شود! امام(ره) که همیشه حرکاتش کاملا آرام و معتدل بود، ناگهان به طور بی‌سابقه‌ای، با شتاب و شدت مضطربانه‌آی، دستشان را عقب کشیدند و با لحنی تند و عتاب آمیز فرمودند: من قرآن را تبرک کنم؟! این چه کارهایی است که می‌کنید؟
در مورد قرآن، نکته جالب دیگری از امام(ره) به طور مکرر دیده‌ام. گاهی به دلایلی، قرآنهایی را در کیف دستی به محضر امام(ره) می‌بردیم، یک بار که بدون توجه، قرآنی را نیز همراه با چیزهایی دیگر از کیف بیرون آورده، روی زمین گذاشتیم. امام(ره) که مراقب بودند، فرمودند: قرآن را روی زمین نگذارید. 

و بلافاصله دستشان را جلو آورده، آن را گرفتند و روی میز که در کنارشان بود گذاشتند. بعد ما متوجه شدیم که چون خود حضرت امام(ره) روی کاناپه نشسته‌اند، نمی‌خواهند قرآن روی زمین بماند و در نتیجه پایین‌تر از جایی که نشسته‌اند، قرار گیرد.
یک بار نیز همه دیدند که حضرت امام(ره) در یک مراسم ملاقات در حسینیه جماران به طور استثنایی به جای آنکه در جایگاه، روی صندلی بنشینند - با آنکه صندلی را مثل همیشه آماده کرده بودند - روی زمین نشستند. این همان روزی بود که برندگان مسابقه قرائت قرآن آمده بودند و قرار بود در آن جلسه چند آیه قرآن تلاوت شود.
البته در مناسبت دیگر هم امام(ره) به جای صندلی، روی زمین می‌نشستند. آن هم روز عاشورا و به احترام عزاداری امام حسین(ع) بود.
حضرت امام(ره)، هر سال چند روز قبل از ماه مبارک رمضان، دستور می‌دادند که چند ختم قرآن برای افرادی که مد نظر مبارکشان بود قرائت شود. در آخرین رمضان حیات حضرت امام(ره)، وقتی که این مطلب را مطرح کردند، دو ختم آن به عهده حقیر و خانواده قرار گرفت. نکته‌آی که نه به خاطر خودستایی بلکه به خاطر ستایش از معنویت و خلوص امام(ره) مناسب است متذکر شوم، این است که احساس کردم که آن ماه رمضان در خانه ما از نظر معنویت و حال عبادت برایمان بی‌نظیر یا کم‌نظیر بود و برایم یقین حاصل شد که این همه در پرتو عنایت و تفضلی بود که خداوند منان به خاطر آن ختم قرآن، نصیبمان فرمود.

یک شنبه 31 فروردین 1393  9:48 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

قمه زدن 
از قمه زدن به عنوان عزداری برای امام حسین(علیه‌السلام)، از محضر امام(ره) سوال شده‌بود که به عرض معظم‌له رسید،‌ فرمودند: شما می‌خواهید برای خدا کاری انجام دهید در شرایطی که کاری به ضرر اسلام تمام شود،‌ بهتر است که چنین کارهایی انجام نگیرد. مثلا قمه زدن که موجب وهن اسلام می‌شود شما تا می‌توانید دستجات و سینه زنی را با شکوه‌تر انجام دهید.
 
حضرت امام(ره) همین مضمون را در پاسخ کتبی به استفتائات متعدد، بیان فرموده‌اند،‌ مانند:

بسمه‌تعالی 
در وضع موجود قمه نزنند و شبیه خوانی اگر مشتمل بر محرمات و موجب وهن مذهب نباشد، مانع ندارد. اگر چه روضه خوانی بهتر است و عزاداری برای سید مظلومان از افضل قربات است.

و در پاسخ به این سوال که: سینه زدن با تیغ، سوزن ته گرد و زنجیر یا چاقوی دوطرفه که منجر به زخمی شدن بدن و جاری شدن خون می‌شود، ولی به ظاهر خطر جانی ندارد... چه حکمی دارد؟ پاسخ فرمودند:
بسمه‌تعالی
عزاداری و سینه زنی برای سید مظلومان از افضل اعمال است و سعی کنند که منجر به زخمی شدن بدن و جاری شدن خون نشود و چنانچه این اعمال موجب وهن مذهب است جایز نیست و در هرصورت، از این اعمال احتراز کنند.
روح‌الله الموسوی الخمینی
 
جالب توجه است که تا پایان سطر دوم را هیئت استفتاء امام(ره) نوشته‌اند ولی سطر سوم را حضرت امام(ره)، قبل از مهر شدن با خط خودشان اضافه کرده‌اند که در آن، ضمن بیان این ملاک کلی که: هر کاری که موجب وهن مذهب باشد، جایزنیست، به طور مشخص و صریح به احتراز از این نوع کارها به عنوان مصادیق حکم مزبور، امر فرمودند. 
ضمن آن که در پاسخی دیگر، یک استفتاء که دو سطر آخر آن با خط مبارک حضرت امام (ره) اضافه شده است تصریح دارند که: عزاداری برای امام حسین(ع) را در صورتی که در آن مواعظ و احکام بیان شود، بهترین وسیله تعلیم و تربیت قلمداد کردند.  
 
دقت نظر
یک بار، هنگامی که حضرت امام (ره) به حرم مطهر حضرت امیرالمومنین مشرف شده بودند – با آن که معمولا کمتر به این سو و آن سو نگاه می‌کردند و مخصوصا در حرم مطهر توجهی به امور ظاهری نداشتند، در حال عبور از رواق مطهر متوجه شدند که یکی از زوار روی زمین افتاده و عتبه مبارکه را می‌بوسد. ایشان نسبت به این صحنه خیلی سریع و تند واکنش نشان دادند و به یکی از آقایانی که همراه معظم له بود، فرمودند:  
به این آقا بگویید بلند شود و این کار را نکند.
 آن توجه و عکس‌العمل حضرت امام(ره) در برابر این مسئله نسبت به سایر رویدادها، شاید یک امر استثنایی بود. دلیل آن تا آن جایی که برای ما قابل درک بود دو نکته مهم بود: یکی آن که این کار، فی‌النفسه معمولا شکل و هیئت سجود را پیدا می‌کند و سجده جز در پیشگاه خداوند متعال جایز نیست. دیگر آن که از این کار و امثال آن دشمنان اسلام بهره‌برداری نموده و شیعیان را متهم به شرک و بی‌دینی کرده است.
 با آن که نیت و قصد صاحبان این گونه اعمال چیزی دیگر بوده و هرگز قصد سجده کردن را نداشتند و حتی سجده در غیرخدا را استنکار می‌کنند، ولی مغرضان و دشمنان بیدار از این گونه اعمال همواره برای متهم کردن شیعیه و لکه دار کردن مکتب تشیع و بدبین کردن برادران اهل سنت نسبت به شیعیان سواستفاده کرده‌اند. به همین جهت، امام(ره) که به شدت به مسئله وحدت بین صفوف مسلمانان و ریشه کن کردن بهانه‌ها و دستاویزهای موهوم و منفی، حساس بودند. این عمل را نهی فرمودند.

یک شنبه 31 فروردین 1393  11:28 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

پاسداری از مرزها
حضرت امام (ره) در نجف اشرف، معمولاً برای شهادت ائمه در منزل روضه و ذکر مصیبت داشتند که عموماً توسط "آقای کشمیری" خوانده می‌شد؛ اما برای شهادت زهرا (س) سه روز مراسم برگزار می‌شد آن‌ هم دوبار، در فاطمیه‌ی اول و دوم. در ولادت معصومین (علیهم السلام) نیز جلوس داشتند و گاهی هم مداحان اهل بیت، شعر می‌خواندند. ظاهراً در بیستم جمادی الثانی 1388 قمری که سال روز ولادت حضرت زهرا (سلام‌ الله علیها) بود، طبق معمول، حضرت امام (ره) در حیاط منزلشان که حدود چهل متر مربع مساحت داشت و آکنده از جمعیت بود،‌جلوس کرده بودند. در آن روز یکی از مداحان ایرانی که بسیار خوش صدا بود و تازه به عراق آمده بود، اجاز گرفت و شروع کرد به خواندن قصیده‌ای درباره‌ی حضرت زهرا (س) تا رسید به بیتی که برای بالا بردن مقام حضرت زهرا (سلام‌ الله علیها) بوی تحقیر برخی از انبیای عظام از آن استشمام می‌شد. در حالی که جمعیت سراپا گوش بودند، حضرت امام (ره) قبل از آنکه جمله تمام شود، ناگهان با لحنی تند فریاد زدند: (نقل به مضمون) «آقا این چه حرفهایی است می‌خوانید. آقا این مطالب را نخوان» و به این ترتیب با وجود علاقه و ارادت فو‌ق‌العاده‌ای که به حضرت زهرا (س) داشتند و در ذکر مصایب ایشان حتی یک لحظه نمی‌توانستند از گریه و ریختن اشک، خودداری کنند، برای یک لحظه هم نتوانستند شکستن مرزهای الهی را با کوچک شمردن انبیاء به خاطر حضرت زهرا (س) تحمل کنند و بدون رودربایستی با این که میزبان جلسه بودند و مداح میهمان بود، بی‌درنگ و در میان جمع و در وسط جمله با قاطعیت او را نهی کردند!

یک شنبه 31 فروردین 1393  11:29 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

تأیید غیر مسلمین نشود
حضرت امام(ره) در برخورد با خطر نفوذ و تأثیر منفی فرهنگهای مادی و منحط بر افکار و اندیشه‌های مسلمانان، بسیار جدی و حساس بودند. ایشان به دلیل حساسیت حتی استفاده از علوم و فنون بیگانگان را منوط به شرایط و ویژگی‌های خاص می‌دانستند. به عنوان مثال، از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با اینجانب تماس گرفته شد که در مورد خرید کتابهای سالم و مفید برای کودکان و نوجوانان که ناشر یا مؤلف یا مترجم آنها غیرمسلمان باشند کسب تکلیف شود. پس از طرح سؤال حضرت امام(ره) فرمودند:

حتی‌الامکان از کتابهایی که مسلمانها نوشته‌اند استفاده شود و چنانچه لازم بود و کتابی خیلی خوب بود، به شرط آنکه تأیید غیر مسلمین نشود اشکال ندارد.

ملاقات وزیر خارجه‌ شوروی
صبح روزی که قرار بود «ادوارد شوارد نادزه» وزیر امور خارجه شوروی، برای تقدیم پاسخ «گورباچف» خدمت امام(ره) مشرف شود، طبق معمول روزهای دیگر، رأس ساعت هشت صبح برای تشرف به محل همیشگی رفتم، اما بر خلاف معمول هنوز امام(ره) به اتاق ملاقاتها تشریف نیاورده بودند.
وزیر امور خارجه‌ شوروی همراه ملاقاتهای وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی به طور ایستاده در اتاق منتظر قدوم امام(ره) بودند. برای پذیرایی دو کار بی‌سابقه انجام گرفته بود: یکی آنکه برای اولین بار، چند صندلی که البته از جای دیگر عاریه آورده بودند، برای نشستن هیئت مزبور در اتاق چیده شده بود و دیگر آنکه «حاج عیسی» یک سینی چای آورد و حاضران همین‌طور که ایستاده بودند، مشغول نوشیدن آن شدند. به جز مترجم روسی، سفیر شوروی نیز در اتاق بود، ولی دیگر همراهان شوارد نادزه در حیاط بودند.
انتظار سنگینی بر فضای اتاق حاکم بود. سرانجام امام(ره) در حدود ساعت هشت و نیم با همان هیئتی که در تلویزیون مشاهده شدند، وارد شدند و بدون تأمل و توقف و بدون اینکه در چهره‌ی کسی نگاه کنند، از میان افراد گذشته و روی جایگاه همیشگی‌شان نشستند. در همین حال، وزیر امور خارجه‌ شوروی نیز روی صندلی نشست.
معمولاً افراد در جلسه‌های استثنایی در آغاز به صورت شبه ‌موقت و نامتعادل می‌نشینند و بعد از چند لحظه، همزمان با آرامش و استقرار روانی با یک مانور آرام و حرکتی مختصر، هیئت و شکل ظاهری آنان نیز مستقر و متعادل می‌شود.
شوارد نادزه به عنوان رییس دیپلماسی و نماینده‌ ابر قدرت شرق که چهره‌ با صلابت و حرکتهای با طمأنینه او در محافل بزرگ بین‌المللی و کاخهای مجلل قدرتمندان غربی در فیلمهای خبری بسیار دیده شده است، در این اتاق محقر و ساده، در حالی که شاید برای اولین بار با پای برهنه روی فرشی کهنه و رنگ باخته در یک مجلس رسمی قدم گذاشته بود، وضعیت دیگری داشت. او برای اولین بار خود را در ساده‌ترین و بی‌پیرایه‌ترین مقر یک رهبر بزرگ الهی که شخصیت معنوی او تمام کاخهای استکبار را لرزان کرده بود، روبه‌رو می‌دید.
من نمی‌دانم ارتعاش خفیفی که در هنگام خواندن پاسخ گورباچف در دست او مشهود بود، ناشی از پیری بود یا چیزی دیگر! او در این لحظه که روی صندلی نشست، وضعیتی غیر مستقر داشت که در نامتعادل بودن کیفیت قرار گرفتن پاهای او مشهود بود.
همين وضعیت تا آخرین لحظه که پیام نسبتاً طولانی را قرائت کرد و با سخنان امام(ره) ختم شد، همچنان ادامه یافت. به جز سر و دست مرتعش او بقیه‌ اندامش در طول مدت تشرف به سان مجسمه‌ای جامد خشکیده بود.
همچنین همه شاهد بودیم مترجمی که به گفته‌ آگاهان در همه‌جا با تسلط کامل در ترجمه‌ی زبان روسی بلبل‌زبانی می‌کرد، در این مقام، جمله‌ای را بدون لکنت که سعی می‌کرد در سرفه‌ها و سینه صاف کردنهای مصنوعی خود پنهان کند، نتوانست ادا کند.
به هر حال، پاسخ گورباچف، همراه با ترجمه‌ آن پایان یافت. در این لحظه همه منتظر پاسخ و واکنش حضرت امام(ره) بودند، اما حتی چگونگی آن در مخیله هیچ‌کس خطور نمی‌کرد. تمام وجود حاضران در چشمها و گوششان فشرده و چشمها به سوی امام(ره) دوخته شده بود. نماینده‌ ابر قدرت شرق، یک بار دیگر، خود را در برابر برخوردی غیرقابل پیش‌بینی و فوق تصور یافت. حضرت امام(ره) بدون تأمل، طی حدود یک دقیقه و در سه بخش با صراحت و فارغ  از هر نوع مجامله، جمله‌هایی را فرمودند، که ضمن آن، از اینکه آقای گورباچف، مطلب اصلی- که اساس نامه‌ امام(ره) بود - را مورد توجه لازم قرار نداده، اظهار تأسف فرمودند. در حالی که مترجم، شروع به ترجمه‌ی بخش سوم سخنان امام(ره) کرده بود، حضرت امام(ره) برخاستند و به طرف اندرونی روانه شدند. با آنکه همیشه مشتاقان حضرت امام(ره) به محض تشرف به محضرشان، بی‌اختیار به طرف معظم‌له کشیده می‌شدند و دستشان را می‌بوسیدند، ولی این بار، ورود و خروج امام(ره) چنان با هیبت و سرعت بود که هیچ کس نتوانست از جایش تکان بخورد و طبعاً برای هیچ‌ کس هم مجال دست بوسی پیش نیامد، چه برسد زمینه‌ای برای مصافحه! البته تواضع و اظهار عجز و حقارت همین امام(ره) در برابر کوخ‌نشینان مؤمن همانند مادران شهداء‌ را در فصول دیگر زندگی حضرتش ملاحظه خواهیم کرد.

یک شنبه 31 فروردین 1393  11:30 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

اهمیت دادن به وحدت اسلامی
روحانی برجسته‌ یکی از شهرهایی که مردم آن، شیعه و سنی هستند، نامه‌ای خدمت امام(ره) فرستاده بود که طی آن ضمن درخواست کمک به ساختن مدرسه‌ علمیه، متذکر شده بود که در این شهر، اهل سنت نیز حوزه دارند. تذکر این نکته نشان می‌داد که در آن شهر نه‌چندان بزرگ، مدرسه‌ علمیه فی نفسه ضرورتی ندارد و انگیزه‌ی ساختن مدرسه علمیه‌ این بود که برادران اهل سنت مدرسه‌ علمیه دارند. او گمان کرده بود که تذکر به این نکته باعث موافقت قطعی حضرت امام(ره) برای ساختن مدرسه‌ علمیه می‌شود، ولی وقتی نامه به عرض معظم‌له رسید، با لحنی قاطع فرمودند:

نباید حالت مقابله با آنها باشد! این دلیل کافی نیست که چون آنها دارند، پس ما هم باید داشته باشیم. نه خیر!
حضرت امام (ره) با این برخورد، دو نکته را مشخص فرمودند: یکی اینکه برای ساختن مدرسه علمیه در شهرهای کوچک باید زمینه‌ها و امکانات لازم وجود داشته باشد و دیگر آن که اگر پیروان دیگر مذاهب اسلامی هم در آنجاها هستند، کاری را که حالت مقابله با آنها به خود بگیرد، نباید انجام داد.

یک شنبه 31 فروردین 1393  11:30 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

جواب با سکوت!
به عرض امام(ره) رسید که فلان کس - از مشهورترین مرتبطین با امام(ره) - تلفن کرده که به عرض برسانیم که راهپیمایی امروز – در ارتباط با اعتراض به کویت و سعودی – صلاح نیست انجام شود. حضرت امام(ره) سکوت کردند، به گونه‌ای که انگار اصلا نشنیدند.

درس خواندن برای چه؟
در تاریخ 20/5/65 یکی از ائمه جمعه محترم که مورد شناخت حضرت امام(ره) و از شاگردان معظم‌له بود نامه‌ای فرستاده بود با این مضمون: «هفت سال است که امام جمعه هستم و روزی چهارده ساعت به کار اشتغال دارم. از کارهای علمی بازمانده‌ام و محفوظاتم را از دست داده‌ام. اجازه بدهید استعفا کنم و مدتی را دوباره به حوزه باز گردم.»
به عرض مبارکشان رسید. حضرت امام(ره) فرمودند:
درس خواندن برای خدمت به اسلام و مسلمین است و الان شما مشغول این خدمت هستید. اگر مشکل شما در این است که می‌خواهید درس بخوانید، به کارتان مشغول باشید، لیکن سعی کنید مطالعه هم داشته باشید.

آقایان طلبه باشند
امام جمعه یکی از مراکز استان نامه‌ای نوشته بود مبنی بر اینکه مبلغ مختصری که به عنوان شهریه به ائمه جمعه داده می‌شود، به جایی نمی‌رسد و فقط هزینه اجازه دفتر، یا حقوق آبدارچی دفتر آنان می‌شود و ... و درخواست افزایش کرده بود.
حضرت امام(ره) فرمودند: آقایان طلبه باشند.

یک شنبه 31 فروردین 1393  11:31 AM
تشکرات از این پست
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

سکوت!
یکی از روحانیون طی نامه‌ای اجازه خواسته بود که مبلغ هفتاد هزار تومان از وجوه شرعیه‌ای را که دریافت می‌کند، بابت خرید یک دستگاه پیکان پرداخت کند. حضرت امام(ره) سکوت کردند و هیچ چیز نگفتند که به معنی عدم اجازه بود.
چه شده است؟
یکی از مشاهیر که مشغول ساختن مدرسه علمیه بود، طی نامه‌ای درخواست کرده بود که حضرت امام(ره) اجازه بدهند وجوه شرعیه را دریافت و برای تکمیل ساختمان مدرسه مصرف کند و یا آنکه خود حضرت امام(ره) در این رابطه کمک مالی کنند. حضرت امام(ره) بدون آنکه در مورد درخواست چیزی بگویند، فرمودند: من نمی‌دانم چه شده است، آقایان همه می‌خواهند برای خودشان مدرسه بسازند!!»

تعجب از سهمیه اتومبیل
یکی از روحانیون محترم که از شاگردان قدیمی حضرت امام(ره) بود، نامه‌ای نوشته بود که از سهمیه فلان تشکیلات مربوط به روحانیت، یک دستگاه اتومبیل برای اینجانب منظور شده، ولی پولی ندارم و حضرت عالی...
حضرت امام(ره) با اظهار تعجب توام با ناخشنودی از اینکه تشکیلات روحانیت هم سهمیه اتومبیل دارد! در مورد درخواست شخص مزبور فرمودند: چه لزومی دارد که آقایان همه ماشین داشته باشند؟!

یک شنبه 31 فروردین 1393  11:32 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها