اولین گریه خون گریه سقایی بود *** عالمی تشنه آن دیده زهرایی بود
پیش خورشید عجب نیست که شق القمر است *** ادب ماه در آن مقدم زهرایی بود
تیر با زانوی مجروح اگر از دیده کشید *** دیده خسته هنوز عاشق بیداری بود
سفره قامت او پهن به نخلستان شد *** قصدش از مقدم دلدار پذیرایی بود
پیش از آمدن یار به خاکش افتاد *** سجده اش بر قدم یار تماشایی بود
فرق سردار چنان چشمه دهن وا کرده *** دست جانباز نماد ید بیضایی بود
اهل خیمه دگر از سوز عطش دم نزدند *** که حرم منتظر قامت رعنایی بود
ناگهان در حرم افتاد ستون خیمه *** بعد از آن همهمۀ غربت و تنهایی بود
همه گفتند عمو رفت و عدو می آید *** با عمو در همه جا صحبت آقایی بود
تا تو بودی غمی از چادر و دستار نبود *** که علمدار حرم خوش قد و بالایی بود
تا تو رفتی سخن از حمله نامحرم شد *** غارت معجر و خلخال چه یغمایی بود
نه علی بود و نه عباس نه در خیمه حسین *** روضه غیرتی اش روضه مولایی بود
بعد عباس شده پنجه و سیلی آزاد *** گریه زینب او گریه زهرایی بود