) «اضطراب و افسردگی صرفا نشانه های ناخوشایندی نیستند که پزشک باید از میانشان بردارد بلکه ممکن است حاکی از آن باشند که فرد احتیاج دارد کل رویکرد خود را به زندگی مورد بررسی مجدد قرار داده و آن را تعدیل کند (از جمله با تغییر در عادات تغذیه ای). یکی از نظریات موجود در رابطه با ماهیت بیماری های روانی که رویکرد زیست شناختی نابهنجار نامیده می شود حاکی از این است که اختلالات رفتاری یا روانی به علت نابهنجاری های بیوشیمیایی یا فیزیولوژیکی در دستگاه عصبی مرکزی به وجود می آیند. وابستگی پدیده های روانی به ساختمان و عملکرد مغز کاملا شناخته شده است و دانش جدید نوروبیولوژی که درباره انتقال پیام از طریق سیناپس های عصبی (توسط نوروترنسمیترها یا همان مواد بیوشیمیایی همچون سروتونین و...) بحث می کند، موید این نظریه است. تجربه اضطراب رخدادی است معلول چند عامل که این عوامل موجب می شوند استعداد ژنتیکی فرد مجال بروز یابد. این امر ناشی از تنوع و تفاوت هایی است که در سیستم انتقال عصبی سلولی فرد وجود دارد. پیروان دیدگاه التقاطی (در مورد علل ایجاد بیماری های روانی و درمان آنها) مدل زیستی روانی اجتماعی را برمی گزینند، انسان ترکیبی از جسم و روح است یعنی ترکیبی مادی روانی. این امر با دیدگاه جامع نگر در روانپزشکی جدید نیز سازگار است که دلیل ابتلا به بیماری را مجموعه ای از عوامل زیستی و روانی می داند.» این جملات همگی از کتاب با ارزش «درآمدی بر فلسفه طب» ترجمه «همایون مصلحی» از انتشارات طرح نو چاپ سال۱۳۸۰ نقل شده اند که ماحصل تفکرات یک روانپزشک، یک فیلسوف و یک متخصص گوارش است. از نکات بارز این کتاب، بررسی رویکردهای گوناگون روانپزشکان در مواجهه با بیماری های روحی روانی است که در آخر، به کارگیری مجموعه ای از تفکرات و نظریات مختلف را (با در نظر گرفتن مسایل بیوشیمیایی و فیزیکی سیستم عصبی در کنار وضعیت و سابقه روحی روانی فرد) در یاری رساندن به فرد بیمار یا در پیشگیری از ایجاد مسایل ذهنی موثرترین راه ممکن دانسته اند.
۲) آنچه ما در دو قسمت گذشته سعی کردیم درباره تاثیر یک برنامه غذایی سالم در ایجاد و حفظ یک سیستم عصبی پایدار و با ثبات برای رسیدن به حداکثر توان مقابله با بمباران هیجانات مثبت یا منفی روزمره بیان کنیم، همگی به بخش اول از دو رویکرد فوق الذکر یعنی فراهم کردن سخت افزار مناسب با برآورده کردن نیازهای تغذیه ای یک سیستم عصبی کارا برمی گردند. با توجه به جدیدترین تحقیقات صورت پذیرفته در مورد عملکرد مغز که مرکز اصلی تمامی اعمال حیاتی انسان است، درمی یابیم که اهمیت دادن به تامین نیازهای تغذیه ای شناخته شده سلول های تشکیل دهنده بافت مغز می تواند در بالا بردن ضریب دقت عمل و تسهیل بسیاری از امور ذهنی یا رفتاری که مستقیما با سیستم عصبی و در نتیجه مغز انسان مرتبطند، موثر باشد ولی متاسفانه معلوم نیست که چرا این مقوله تا این حد مغفول مانده، به طوری که می توانیم مغز را یک عضو فراموش شده در توصیه های تغذیه ای بدانیم در حالی که مهم ترین و با ارزش ترین ارگان بدن به حساب می آید.
۳) از جمله وظایف این عضو، مساله به ظاهر ساده ولی بسیار پیچیده حافظه است که از دیر باز مورد توجه ابنای بشر قرار داشته و امروزه در اثر فراگیر شدن مشکل آلزایمر در جوامع مختلف از اهمیتی دو چندان برخوردار شده است. مادران باردار حتی با دارا بودن تحصیلات عالیه به تاثیر مصرف کندر در بالا رفتن سطح هوش و حافظه کودک خود عقیده دارند؛ باوری که امثال آن هنوز نه قابل اثباتند و نه رد. در همین راستا قریب به اتفاق افراد، فسفر را نیز بحق به عنوان یکی از املاح صد درصد مهم در بهبود عملکرد مغز می شناسند اما چیزی که اکثرا از نظر دور می ماند و بخش عمده ای از ناکارآمدی سیستم عصبی و مخصوصا مغز در انجام وظایف روزمره و عادی آنها به عدم توجه کافی در این زمینه مربوط می شود، همان مسایلی است که در ایجاد اکثر بیماری های مزمن دیگر هم از آنها نام برده ایم، مسایلی همچون کمبود ویتامین های گروه B، املاح و کربوهیدرات های مرکب در منوی غذایی به دلیل کم رنگ بودن سهم میوه و سبزی و بالا بودن میزان قندهای ساده، شیرینی جات و غذاهای چرب و از طرف دیگر بالا بودن مواد مضری همچون فلزات سنگین و رادیکال های آزاد در غذای مصرفی روزانه. مثلا یکی از عمده دلایل ایجاد فراموشی، ورود آلومینیوم موجود در ظروف پخت وپز از طریق غذای مصرفی به بدن است.
۴) نقش تخریبی رادیکال های آزاد که به اختصار در قسمت سرطان و تغذیه به معرفی آنها پرداختیم در اکثر مشکلات رفتاری و روانی مانند اضطراب، فراموشی و افسردگی شناخته شده است. در تمام این موارد، توصیه های تغذیه ای در مراجع معتبری مانند کتاب «تغذیه و مراقبت بر مبنای تشخیص» حول محورهایی همچون بالا بردن میزان آنتی اکسیدان ها، ویتامین C، ویتامین های گروه B و املاح با استفاده از وعده های میوه و سبزی، مغزها، حبوبات و غلات، کاهش قندهای ساده دریافتی (که در قسمت کربوهیدرات ها مورد بررسی قرار گرفتند)، به حداقل رساندن چربی های حیوانی و ایجاد نظم در تنظیم برنامه غذایی هستند.
۵) در اینجا با توجه به محدودیت فضا به اجمال، مهم ترین توصیه های تغذیه ای در مورد شایع ترین مسایل مربوط به سیستم اعصاب و روان را ذکر می کنیم.
الف) آلزایمر: دریافت مقدار زیاد ویتامین های E وC، کاهش وزن و رسیدن به وزن ایده آل، مصرف سلنیوم و سایر آنتی اکسیدان ها، عدم استفاده از ظروف آلومینیومی، کاهش هموسیستئین از طریق افزایش مصرف اسید فولیک، B۶ و B۱۲، جلوگیری از یبوست با مصرف فیبر و آب مکفی، بالا بردن مصرف کولین از طریق گنجاندن سویا و تخم مرغ در منوی غذایی، عصاره ژینکوبیلوبا و Q۱۰ تاثیر مثبتی دارند.
ب) صرع: در سنین پایین تر و در صورت عدم پاسخ به داروهای معمول استفاده از رژیم غذایی کتوژنیک (رعایت نسبت یک به سه یا یک به چهار چربی به کربوهیدرات و پروتئین مصرفی که باید حتما تحت نظر متخصص باشد)، عدم استفاده از محرک هایی همچون قهوه، چای و انواع نوشابه های گازدار، مصرف مکمل کلسیم، ویتامین D به دلیل تداخل داروهای مصرفی ضد تشنج با متابولیسم D، مصرف مکمل فولات و B۶، جلوگیری از یبوست.
ج) افسردگی، اضطراب و استرس: توجه به نقش اساسی کمبود سروتونین در ایجاد این حالات باعث شده آنها را در یک گروه قرار دهیم. تامین اسید آمینه تریپتوفان در کنار ویتامین های گروه B و کربوهیدرات مرکب طبق گفته های دو قسمت قبلی، مصرف مکمل های امگا ۳، دقت و توجه چند برابر در مصرف این مکمل ها در دوران بارداری و پس از زایمان در صورت وجود سابقه قبلی، عدم صرف غذا به تنهایی و تنظیم رژیم غذایی با توجه به نوع تاثیر حالات روحی در ایجاد پرخوری یا بی اشتهایی (که نوعی ارتباط متقابل تغذیه و روان محسوب می شود و مبحث قسمت آینده را تشکیل می دهد)، توجه به احتمال وجود کم خونی های احتمالی ناشی از فقر آهن یا سایر فاکتورهای خون ساز مانند B۱۲، پیروی از منوی غذایی پرپروتئین و کلسیم دار با رویکردی گیاهی مثل حبوبات و مغزها، شیرین بیان، زنجبیل و علف چای (در مواردی توصیه شده اند ولی در صورت مصرف دارو برای جلوگیری از تداخل اثر، حتما با پزشک خود مشورت کنید) و خودداری از مصرف قندهای ساده و محرک های ذکرشده.
د) پارکینسون: توجه به اثر تخریبی چربی های اشباع شده در ایجاد این بیماری و قطع مصرف آنها، استفاده از باقلا و سایر حبوبات، بالا بردن میزان پروتئین دریافتی با افزایش مواد غذایی پرپروتئین، توجه به سوءتغذیه احتمالی در اثر کاهش وزن پیشرونده و دریافت کافی مایعات.
ه) روان پریشی: این مجموعه از بیماری ها که شامل حالاتی همچون اسکیزوفرنی، هذیان و توهم است معمولا در بیمارستان های خاص مورد درمان قرار می گیرند تا احتمال آسیب به حداقل برسد. در این زمینه تحقیقات وسیعی در مورد ارتباط فاکتورهای مغذی با جلوگیری یا درمان این بیماری ها صورت گرفته و نظریات گوناگونی وجود دارد ولی توصیه های کلی بیشتر در زمینه پیروی از یک تغذیه نرمال در جهت جلوگیری از سوءتغذیه ناشی از مصرف داروهای گوناگون با توجه ویژه به تامین ویتامین C و مقدار فیبر زیاد است.
۶) به نظر می رسد در اکثر قریب به اتفاق موارد، نقش ویتامین های گروه B و امگا ۳ بی بدیل است.
۷) در انتها بد نیست این مساله را هم که در قسمت «نسبیت، اینشتین و تغذیه» گفتیم، با نقل عباراتی دیگر از صفحه ۲۷۶ کتاب مذکور در ابتدای بحث تکرار کنیم که توصیه های تغذیه ای در اکثر مواقع چیزی جز یافته های محققان از مقایسه نیازهای بدن با مواد مغذی موجود در غذاهای گوناگون به صورت روتین و کلی نیست و هر فرد با شرایط خاص وراثتی فیزیولوژیکی و موقعیت روانی اجتماعی خود باید به انتخاب بهترین و مناسب ترین غذای در دسترس با استفاده از اندوخته ها و دانسته های خویش اقدام کند والا در اثر مصرف غذای یکسان باید شاهد رفتار و کردار یکسان نزد افراد متفاوت می بودیم.
قانون لایب نیتز می گوید که امور یکسان، خصایص یکسان به دنبال خواهد داشت اما در بسیاری از مسایل از جمله حالات روانی و رفتاری به نظر نمی رسد ماجرا از این قرار باشد. یعنی حالات روانی علاوه بر اینکه مبنایی نوروفیزیولوژی دارند، متضمن خصایص دیگری نیز هستند که موجب می شوند در افراد متفاوت به نحو دیگری تجربه شوند.»