با توجه به اين كه در اسلام بسيار سفارش شده كه در برابر مصيبت بايد صبر كرد، چرا يعقوب براي يوسف آن قدر گريه كرد و چرا براي امام حسين عليه السلام گريه و عزاداري ميشود؟
«...قالَ يا أَسَفى عَلى يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ»؛ يوسف (12)، آيه 84.؛ «...گفت: «اى دريغ بر يوسف، و در حالى كه اندوه خود را فرو مىخورد، چشمانش از اندوه سپيد شد».
در اين باره بايد دانست كه گاهى گريه و اندوه به جهت بىتابى و شكايت از تقديرات الهى است كه اين گونه موارد در اسلام نكوهش شده، اما گاهى
به جهت محبت و دلسوزى نسبت به دوستان و خويشاوندان است كه اين كار، نشانه عاطفه و حُسن روابط انسانى است و گاهى گريه و اندوه، به دليل
فقدان يكى از اولياى خدا و محروميت از حضور اوست كه در اين صورت، گريه و اندوه نشانه علاقه به اولياى خدا مىباشد و بسيار پسنديده است؛ چنانكه حضرت يعقوب در فراق يوسف، سالها گريه كرد؛ تا جايى كه نابينا شد؛ به خصوص اگر گريه، علاوه بر اظهار علاقه به اولياى الهى و تقويت بُعد معنوى انسان، جنبه افشاى چهره دشمنان را در طول تاريخ داشته باشد و موجب تقويت نهضتهاى مردمى در برابر ستمگران باشد كه در اين صورت، علاوه بر اين كه مورد ستايش است، حتى از بهترين عبادتها به شمار مىآيد. به همين جهت، گريه بر اولياى الهى، داراى آثار و فوايد فراوانى است كه
به چند مورد زير به عنوان فلسفه و حكمت عزادارى، اشاره مىشود.
الف) محبت و دوستى؛
در قرآن و روايات، دوستى خاندان رسول اكرمصلى الله عليه وآله و اهلبيتعليهم السلام بر مسلمانان واجب شمرده شده است ر.ك: شورى (42)، آيه 23؛ هود (11)، آيه 29؛ ميزانالحكمه، ج 2، ص 236.. روشن است كه دوستى، لوازمى دارد و محبّ صادق، كسى است كه شرط دوستى را - چنان كه بايد و شايد -
به جا آورد. يكى از مهمترين لوازم دوستى، همدردى و همدلى با دوستان در مواقع سوگ يا شادى آنان است ر.ك: رىشهرى، اهلالبيت فى الكتاب والسنة، ص 169 - 170 و 181 - 182.. از اين رو، در احاديث، بر سرور در ايام شادى اهلبيتعليهم السلام و ابراز حزن و اندوه در مواقع سوگ آنان، تأكيد فراوانى شده است.
حضرت علىعليه السلام مىفرمايد: «يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا بحارالانوار، ج 44، ص 287.؛ شيعه و پيروان ما در شادى و حزن ما شريكند».
امام صادقعليه السلام مىفرمايد: «شيعتنا جزء منا خُلِقوا مِن فضل طينتنا يسوؤهم ما يسؤنا و يسرّهم ما يسرّنا امالى، ص 305.؛ شيعيان ما، پارهاى از خود ما هستند و از زيادى گل ما خلق شدهاند. آن چه كه ما را بدحال يا خوشحال مىسازد، آنان را بدحال و خوشحال مىگرداند».
اين وظيفه عقلانى و شرعى، ايجاب مىكند كه در ايام عزادارى اهلبيتعليهم السلام، حزن و اندوه خود را با اشك، آه، ناله و كم خوردن و كم آشاميدن، مانند افراد غمزده امام صادقعليه السلام به معاوية بن وهب فرمود: «عزاداران سيدالشهدا در روز عاشورا، از آب و غذا دورى جويند؛ تا آن كه يك ساعت از وقت فضيلت نماز عصر بگذرد و در حد لزوم به غذاى معمول صاحبان مصيبت، سدّ جوع و عطش كنند»؛ (تاريخ النياحة الامام الشهيد الحسين بن على، ج 1، ص 157-159). و با پوشيدن لباسى كه از حيث جنس، رنگ و نحوه پوشش در عرف، حكايتگر اندوه و ناراحتى است، آشكار سازيم.
ب) انسانسازى؛
از آن جا كه در فرهنگ شيعى، عزادارى بايد از سر معرفت و شناخت باشد، همدردى با آن عزيزان، در واقع، يادآور فضايل، مناقب و آرمانهاى آنان است و بدين شكل، آدمى را به سمت الگوگيرى و الگوپذيرى از آنان سوق مىدهد.
فردى كه با معرفت، در مجالس عزادارى، شركت مىكند، شعور و شور، شناخت و عاطفه را درهم مىآميزد و در پرتو آن، انگيزهاى قوى در او پديدار شده، هنگام خروج از مراسم عزادارى، مانند محبى مىشود كه فعّال و شتابان، به دنبال پياده كردن اوصاف محبوب در وجود خويشتن است.
ج) جامعهسازى؛
هنگامى كه مجلس عزادارى، موجب انسانسازى شود، تغيير درونى انسان به عرصه جامعه نيز كشيده مىشود و آدمى مىكوشد تا آرمانهاى اهلبيتعليهم السلام را در جامعه حكمفرما كند و به بيان ديگر، عزادارى بر اهلبيتعليهم السلام، در واقع
با يك واسطه، زمينه را براى حفظ آرمانهاى آنان و پياده كردن آن آرمانها، فراهم مىسازد. به همين دليل، مىتوان گفت: يكى از حكمتهاى عزادارى، ساختن جامعه براساس الگوى ارائه شده از سوى اسلام است.
د) انتقالدهنده فرهنگ شيعى به نسل بعد؛
كسى نمىتواند منكر اين حقيقت شود كه همه نسلها در سنين كودكى،
در مجالس عزادارى، با فرهنگ اهلبيتعليهم السلام آشنا مىشوند. به راستى عزادارى با شكلهاى مختلف آن، يكى از برجستهترين عناصر و عواملى است كه آموزههاى نظرى و عملى امامانعليهم السلام را به نسلهاى آينده منتقل مىكند.
مراسم عزادارى، به دليل قالب و محتوا، بهترين راه براى تعليم و تربيت نسل جديد و آشنايى آنان با گفتار و كردار اهلبيتعليهم السلام است.
ه) رسوا كننده دشمنان؛
يكى ديگر از فلسفههاى عزادارى كه نوعى فلسفه سياسى است، شناساندن و رسوا نمودن دشمنان اسلام حقيقى است. اگر واقعاً اين عزادارىها براى امام حسينعليه السلام و ساير اهلبيتعليهم السلام نبود، آيا ما تا اين اندازه از جنايات و خباثتهاى معاويه، يزيد، بنىاميه و بنىعباس، آگاه مىشديم؟ آيا خط ايمان و كفر تا اين اندازه روشن و واضح مىگشت؟ اگر «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» صحيح باشد كه هست، معنايش اين است كه هر فردى در هر زمانى، يا يزيدى است يا حسينى و تا ما با يزيد آن زمان به درستى آشنا نباشيم، نمىتوانيم يزيدهاى زمان خود را شناخته، با آنان مبارزه كنيم يا حداقل در خط آنان واقع نشويم و عزادارىها موجب اين شناخت براى مسلمانان شده است. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 35/500036)