امام صادق(ع) فرمود: شبي رسول خدا(ص) در خانه
ام سلمه بود. ام سلمه نيمه هاي شب آن حضرت را در بسترش نيافت، ترسيد که
مبادا آسيبي به آن حضرت وارد شده باشد. برخاست و به جست وجوي پيامبر
اعظم(ص) پرداخت، تا اينکه آن بزرگوار را در گوشه خانه يافت که ايستاده و
دست هايش را به سوي آسمان بلند کرده و گريه مي کند و به خدا عرض مي نمايد:
«اللهم و لاتکلني الي نفسي طرفه عين ابداً» خدايا به اندازه يک چشم برهم
زدن مرا به خودم وانگذار.
ام سلمه با ديدن آن حالت، منقلب و گريان شد. رسول خدا(ص) نزد ام سلمه آمد و فرمود چرا گريه مي کني؟
عرض کرد: چگونه گريه نکنم، با اينکه شما با آن مقام ارجمندي که در پيشگاه خداداري، اين گونه گريه مي کني؟
پيامبر
اعظم(ص) فرمود: اي ام سلمه! چگونه خود را ايمن بدانم با اينکه خداوند به
اندازه يک چشم به هم زدن يونس(ع) را به خودش واگذار نمود و حضرت يونس (بر
اثر ترک اولي) به آن عذاب سخت الهي گرفتار شد!!