خدا راهبندان کرده!
بعد از آمدن جواب عکسها و آزمایشها، بعد از جور نشدن وام بانک، بعد از جواب کردن صاحبخانه، بعد از ناگواری، علامت سۆال مدام توی سرش میچرخد. «چرا من؟» لحظه ای رهایش نمیکند. پیش از آمدن این سختی، نمازها دیگر اول وقت نبودند. قنوتها، سرسری، رکوع میشدند. ... فرصتی برای سجاده نشینی و سجده شکر در تعقیب نمازها نبود . سرانگشتان دیگر بوی تسبیح تربت نمیدادند، قرآن، به وقار نشسته بود کنار کتابهای دیگر کتابخانه. اینها شاید شرح حال ما باشد ؛ بعد از غرق نعمت شدن...
وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنیباً إِلَیْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلیلاً إِنَّکَ مِنْ أَصْحابِ النَّار
هنگامی که انسان را زیانی رسد، پروردگار خود را میخواند و بسوی او باز میگردد امّا هنگامی که نعمتی از خود به او عطا کند، آنچه را به خاطر آن قبلًا خدا را میخواند از یاد میبرد و برای خداوند همتایانی قرار میدهد تا مردم را از راه او منحرف سازد بگو: «چند روزی از کفرت بهرهگیر که از دوزخیانی!»
سوره مبارکه زمر،آیه 8
کتابها مینویسند:
[خداوند] در این آیه تنبه میدهد به اینکه انسان طبعاً کفران پیشه است، با اینکه او بالفطره پروردگار خود را میشناسد و در هنگام بیچارگی و اضطرار که دستش از همه جا کوتاه میشود، بی درنگ رو به سوی او میکند و از او نجات میطلبد هم چنان که خود او فرموده:" وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً"1 و نیز فرموده:" إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ"2بنا بر این، معنای آیه چنین میشود که: وقتی شدت و یا مرض یا قحطی و امثال آن به انسان میرسد، پروردگار خود را در حالی که اعتراف به ربوبیتش دارد میخواند، و به سوی او برمیگردد، و از ماسوای او اعراض میکند، از او میخواهد که گرفتاریاش را برطرف سازد.
بعید نیست که مراد از" انداد" مطلق اسبابی باشد که بشر بر آنها اعتماد نموده، و آرامش درونی پیدا میکند و در نتیجه از خدا غافل میماند. و یکی از آن اسباب، بتهای بتپرستان است، چون آیه شریفه همه انسانها را به این وصف معرفی میکند، و همه انسانها بتپرست نیستند، اگر چه مورد آیه کفارند، اما مورد مخصص نمیشود و باعث نمیگردد که بگوییم منظور از آیه هم همین مورد خاص است.3
با تو میگویم:
بعد از آمدن جواب عکسها و آزمایشها، بعد از جور نشدن وام بانک، بعد از جواب کردن صاحبخانه، بعد از ناگواری، علامت سۆال مدام توی سرش میچرخد. «چرا من؟» لحظهای رهایش نمیکند. پیش از آمدن این سختی، نمازها دیگر اول وقت نبودند. قنوتها، سرسری، رکوع میشدند. ... فرصتی برای سجاده نشینی و سجده شکر در تعقیب نمازها نبود . سرانگشتان دیگر بوی تسبیح تربت نمیدادند، قرآن، به وقار نشسته بود کنار کتابهای دیگر کتابخانه. اینها شاید شرح حال ما باشد ؛ بعد از غرق نعمت شدن...بعد از این که همه چیز همانجوری پیش میرود که ما دلمان میخواهد؛ اما ناگاه و ناغافل اندوهی میآید تا بیشتر حواس جمعمان کند.
این که اگر گره افتاد به کارم، یعنی خدا با من کار دارد و معنایش این است که خدا راه بندان کرده، تا بنشینم و با او خلوت کنم و بگویم «با من کار داری که راه را بسته ای ؟» این نگاه، قشنگ است اما راستش دل آدم میگیرد وقتی به خودش میاید، وقتی فکر میکند گاهی آنقدر بیهوده، سرخوش و سرگرم میشود که اصلا یادش میرود منشا این شادی، این خوشی، این تندرستی و سلامتی، این برکت و روزی، خداست . این که باید گرفتار شود تا خلوت کند و یادش بیاید که همه چیز در ید قدرت اوست .
خدا رحمت کند پیرمرد 4را ... که در سالهای نوجوانی من، روی دستهای مردم این شهر تشییع شد، اما نگاه قشنگش به عالم، هنوز هم حال مثل منی را بعد از ناگواریها، بهتر میکند. این که بدانم گرفتار، گرفته یار است ... این که اگر گره افتاد به کارم، یعنی خدا با من کار دارد و معنایش این است که خدا راه بندان کرده، تا بنشینم و با او خلوت کنم و بگویم «با من کار داری که راه را بسته ای ؟» این نگاه، قشنگ است اما راستش دل آدم میگیرد وقتی به خودش میآید، وقتی فکر میکند گاهی آنقدر بیهوده، سرخوش و سرگرم میشود که اصلا یادش میرود منشا این شادی، این خوشی، این تندرستی و سلامتی، این برکت و روزی، خداست . این که باید گرفتار شود تا خلوت کند و یادش بیاید که همه چیز در ید قدرت اوست . این که خدا بنده شناس است و میداند گاهی نعمتهای فراوانش، غفلت میآورد اما باز هم میبخشد، میدهد، بی منت عطا میکند، اما گاهی هم کمی راه بندان میکند تا کمی تامل کنیم. این سختیها که بسیار کمتر از شادیهای زندگیاند، تنها تلنگری است برای درنگی کوتاه و به خاطر آوردن منشا هستی ... برای به یاد آوردن او ...