0

تاریخ هنر

 
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:تاریخ هنر

قلعه دختر فارس قلعه دختر فارس واقع فیروزآباد، یک ققلعه تمام سنگی است که محتملا به دوران ساسانی و اشکانی تعلق دارد. قلعه دختر فارس قلعه دختر در 6 کیلومتری جاده فیروزآباد به شیراز در دامنه کوهی مشرف به جاده قرار دارد. تمام قلعه از سنگ‌های درشت ساخته و سنگ‌های نما، تراشیده شده اند ولی سنگ‌های پی‌ها و داخل دیوارها از قلوه سنگ‌های درشت رودخانه‌ای تشکیل شده اند. بزرگی بنای این قلعه، مبهوت کننده است و دیوارهای بلند آن با همه شکستگی و ریخته شدن، هنوز هم شکوهی خیره کننده دارند. در قسمتی از قلعه دهانه غاری دیده می‌شود که به قول بعضی از محلی‌ها این غار راهی به کاخ ساسانی در جلگه فیروزآباد داشته است. یعنی در زمان حمله دشمن به قلعه، محصورین قلعه می‌توانستند از طریق این غار با شهر ارتباط داشته باشند و بتوانند غذا و نیروی انسانی وارد قلعه کنند. قلعه دختر، نشان ظهور امپراتوری ساسانی و افول دولت اشکانی است. این قلعه از سه جهت شمال، غرب، جنوب با صخره کوهستانی با ارتفاع غیر قابل نفوذ محصور است و بر هر صخره با روی بلند و برج های دیده بانی ساخته شده در سمت شرق با فاصله بیش از یک کیلومتر از قلعه دیوار سنگی محکمی کشیده شد تا مانع ورود افراد شود. تنها راه ورود به این دژ از جنوب قلعه با پلکانی بوده که علاوه بر صخره کوه از چند لایه دیواره باره و برج تودرتو با نگهبانان مخصوص امکان پذیر بوده است. داخل قلعه با سه طبقه متوالی تنظیم و با برج پلکانی با هم ارتباط داشته است. طبقه اول اتاق نگهبانان با برج‌های مشرف به جهات مختلف با روزنه‌های خاص و قابلیت تیراندازی از داخل به خارج قلعه و یک آب انبار و دو حلقه چاه مخفی حفاری شده در دل کوه تا عمق رودخانه، حیاطی با تالار بزرگ طبقه دوم را تشکیل می‌دهد که بخش محل استراحت نگهبانان و محافظان و بخش مخصوص مهمانان بوده است. این قلعه نخستین بنای گنبد دار ایرانی است که با اصول فنی و معماری خاص ساخته شده و مصالح به کاررفته در آن شبیه کاخ اردشیر است. بنای این دژ همزمان با احداث شهر بیشاپور بوده و متشکل از دو قسمت مجزا می‌باشد. بخش اصلی این دژ در بالاترین قسمت کوه احداث شده و متشکل از یکسری اتاق به همراه یک حیاط است که در وسط ساختمان قرار دارد. کاوش‌های قلعه دختر نشان داده، کمربند دفاعی اصلی دژ که خود دارای بازوهای دفاعی پیش آمده است، ارتفاعی در حدود 6 یا 7 متر داشته. کنگره‌های دفاعی که در دو یا چند ردیف مرتب و متداخل قرار گرفته و پله‌هایی که به طرف دالان‌های نگهبانان می‌رفتند، در پس راه باریکی به ضخامت تقریبی 50 سانتیمتر قرار گرفته بودند که از رو یا پشت دیوارهای مربوط به فضاهای اسلحه خانه و سربازخانه می‌گذشت. ساختمان مدور که محل تخت و بارگاه بود و به یک سیاه چال عظیم شباهت دارد، چونان برجی با شکوه بر فراز تپه قد برافراشته است. بنای شاهی با دیوان و تالار گنبددار در سطح سوم قرار گرفته است تا تالار اصلی با اتاق‌های جانبی به صورت قلعه عظیم و مدوری برفراز بلندترین نقطه رشته کوه و داخل خط دفاعی قلعه قرار گرفته است. این قلعه نخستین بنای گنبد دار ایرانی است که با اصول فنی و معماری خاص ساخته شده و مصالح به کاررفته در آن شبیه کاخ اردشیر است. قلعه دختر فارس بنای این دژ همزمان با احداث شهر بیشاپور بوده و متشکل از دو قسمت مجزا می‌باشد. بخش اصلی این دژ در بالاترین قسمت کوه احداث شده و متشکل از یکسری اتاق به همراه یک حیاط است که در وسط ساختمان قرار دارد. قسمت دوم شامل بخش‌هایی است که بر دامنه کوه احداث گردیده و حالت شیب‌داری دارد که عمدتا شامل دیوارهای بلند حفاظتی با برجهای مدوری در طرفین خود می‌باشد. روی بدنه‌های بیرونی این دژ به منظور ایجاد دید برای نگهبانان، تیرکش های متعددی احداث نموده‌اند که شکل کلی آنها به صورت دریچه هایی است مستطیل شکل که در قسمت بالای خود دارای طاق هلالی شکل می‌باشند. بیشاپور شهری است که در دشت قرار گرفته و به همین علت دارای آسیب پذیری دفاعی می‌باشد و بهترین نقطه تدافعی برای اهالی این استراحت گاه سلطنتی دژی است که بالاترین نقطه تدافعی شهر باشد. وجه تسمیه این قلعه به سبب انتساب آن به الهه آناهیتا، خدای آبهای زیر زمینی و پاکی‌ها... بوده که در فرهنگ ما ایرانیان به صورت یک دختر نجیب و معصوم تصور شده است. بر اساس اینکه این قلعه دست نیافتنی و صعب العبور بوده است در باور مردم و به مرور زمان به قلعه دختر معروف شده است. قلعه بر اثر فرسایش تخریب شده و تنها دیوارها و اتاق‌های فرو ریخته دژ و در قسمت شرقی باقی مانده است. قلعه پسر یا قلعه کر نیز در کوه مقابل قلعه دختر قرار دارد که در حال حاضر تخریب شده است.
یک شنبه 3 فروردین 1393  11:41 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:تاریخ هنر

رئالیسم یا واقعگرایی مکتب رئالیسم از جمله مکاتب همه و تاثیرگذار نیمه قرن نوزدهم است که بیش از زیبایی به تجسم واقعگرایانه محیط اجتماعی با دیدگاهی نقادانه است. رئالیسم یا واقعگری رئالیسم یا واقع گرایی، شیوه ای است که در آن هنرمند باید در نمایش طبیعت( طبیعت بدونِ انسان و با انسان) از هرگونه “احساساتی گری”‌ خودداری کند. اما منظور ما از رئالیسم، در اینجا شیوه ی هنری ای است که از حوالی سال 1840 به بعد در اروپا و دیگر نقاط جهان متداول شد.مدت زیادی از میانه ی قرن نوزدهم نگذشته بود که شارل بودلر شاعر و هنرشناس فرانسوی، در سال 1846 نقاشیهایی را می ستود که بتواند”‌خاصیت قهرمانی زندگی معاصر”‌ را به وصف درآورد. در آن زمان تنها یک نقاش وجود داشت که برآوردن این “نیازمندی”‌ را اساس ایمان هنری خود قرار دهد. و او کسی نبود جز گوستاوکوربه . کوربه که به پرورش روستایی خود می بالید و در سیاست از سوسیالیست ها طرفداری می کرد، هنر خود را در سالهای میان 50-1840 به شیوه ی نوباروک رمانتیک آغاز کرد، لیکن در سال 1848 در زیر فشار طغیانهای انقلابی که سراسر اروپا را فرا گرفته بود، کوربه به این عقیده در آمد: تاکیدی که مکتب رومانتیسم بر اهمیت احساس و تخیل می گذاشت صرفا دستاویزی بود برای فرار از واقعیتهای زمان و او اعتقاد به این امر پیدا کرد که هنرمند نباید تنها به تجربه ی شخصی و بی واسطه ی خود تکیه کند و می گفت: من نمی توانم فرشته ای را تصویر کنم، زیرا هرگز آن را به چشم ندیده ام! هنگامی که کوربه پرده ی “سنگ شکنان”‌ را به معرض نمایش گذاشت، نخستین اثری بود که واقعگرایی برنامه ریزی شده ی او را به طور کامل در بر داشت. وی دو مرد را که بر جاده ای کار می کردند دیده بود و آنها را سرمشق نقاشی اش قرار داده بود. نخستین وظیفه ی هر نقاش این است که به پرده نقاشیش وفادار بماند نه نسبت به دنیای خارج وهمینجاست که طرز فکر”‌هنر برای هنر”‌ که بعدها در اروپا رواج یافت بنیان می یابد کوربه آنها را به اندازه ی طبیعی، با هیکلی جسیم و حالتی کاملا عادی، بدون هیچ گونه نشانی از بارقه ی رنج یا حساسیت بارز نقاشی کرد. در سالهای 1855 که نمایشگاه های نقاشی پاریس در انحصار آثار انگر و دلاکروا بود کوربه با تشکیل دادن نمایشگاه خصوصی آثار خود را به همراه “بیانیه ی واقعگرایی”‌ خود عرضه کرد.موضوعات او بیشتر شکارچیان، دهقانان، کارگران و … بودند. به بیان او دنیای نقاشی دارای”‌قوانینی طبیعی”‌ است و نخستین وظیفه ی هر نقاش این است که به پرده نقاشیش وفادار بماند نه نسبت به دنیای خارج وهمینجاست که طرز فکر”‌هنر برای هنر”‌ که بعدها در اروپا رواج یافت بنیان می یابد. کوربه در نقاشی های خود از هرگونه پیرایه بندی و اغراق احساساتی خودداری می کرد، تا آنجا که معمولا کارهای او را زشت و ناهنجار و غیر هنری به شمار می آوردند. از رئالیست های دیگر”‌انوره دومیه”‌ است که در طی حکومت ناپلئون سوم برای نشریات انتقادی- فکاهی کاریکاتور تهیه می کرد. دومیه در کارهایش از هرگونه آب و تاب دادن موضوع خودداری می کرد و واقعیات اجتماعی هرچند تلخ و وحشیانه را به تصویر می کشید. رئالیسم یا واقعگری رئالیسم در کلیت خود، اصلاحی در تاریخ هنر است که به بازنمایی واقعیتِ مورد تجربه ی انسانها در زمان و مکان معین اشاره دارد. در این تعریفِ عام، رئالیسم مفهومی متضاد با آرمانگرایی، انتزاعگرایی، چکیده نگاری و رمانتیسم است و از این رو با معنای ناتورالیسم(naturalism)، مترادف انگاشته می شود. از جنبه ی صوری، رئالیسم به این دلیل با ناتورالیسم متمایز است که بر “عام در خاص”‌ تاکید می کند( ناتورالیسم صرفا ”‌ خاص”‌ را چون اساس واقعیت ارائه می کند) از نظر محتوی نیز رئالیسم با ناتورالیسم متفاوت است، زیرا لزوما به اثباتگرایی و فلسفه ی طبیعتگرانه درباره ی زندگی نمی پردازد. گاه واقع گرایی را در معنای “واقع نمایی”‌ بکار می برند. که در این صورت مفهومی متضاد با کژنمایی است. برخی نیز شبیه سازی واقعیت را “واقعگرایی بصری”‌ می نامند. و آن را از واقعگرایی مفهومی جدا میکنند. رئالیسم به مثابه یک روش هنری، قابل تعمیم به بسیاری از آثار هنری – صرف نظر از سبک یا اسلوب معین – است. رئالیسم را در آثاری می توان شناخت که هنرمند از سطح ظواهر عینی فراتر رفته، حقایقی از روابط گوناگون و پویای انسانها با یکدیگر و با محیطشان را بیان می کند و به طور کلی با مسئله ی “انسان چیست و چه می تواند بشود”‌ درگیر می شود. نقاشانی چون رامبراند، گویا، وانگوگ، پیکاسو، لژه و بسیاری از هنرمندان دیگر، آثاری واقع گرایانه آفریده اند. در برخی از این آثار روشهای کژنمایی، انتزاع و چکیده نگاری به کار رفته است.رئالیسم چون یک آموزه یا نظریه ی هدفمند، در میانه ی سده ی نوزدهم، واکنشی در برابر خصلت آرمانی کلاسی سیسم و خصلت ذهنی و تلقینی رمانتیسم بود. واقعگرایی سده ی نوزدهم بر تفسیر همه جانبه ی زندگی اجتماعی و تجسم دقیق سیمای زمانه تاکید می کرد.(از نظریه پردازان اصلی آن، شانفلُری و دورانتی بودند).ادامه ی جنبش رئالیسم سده ی نوزدهم به دو جریان امپرسیونیسم و ناتورالیسم – به خصوص در ادبیات – انجامید(واقعگرایی اجتماعی، رئالیسم سوسیالیست، واقعگرایی نو)
یک شنبه 3 فروردین 1393  11:41 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:تاریخ هنر

اداور تاریخی، فرهنگی و هنری ایران (2) از بدو امپراتوری تا آغاز حکومت اسلامی در مقاله ادوار تاریخی ایران (1) به مکان های تاریخی و هنری ایران از دوران تشکیل تمدنها تا شروع امپراتوری هخامنشی پرداخته شد. در این مقاله اماکن هنری و فرهنگی دوره هخامنشی، سلوکی ، اشکانی و ساسانی بررسی می گردد. اداور تاریخی، فرهنگی و هنری ایران (2) امپراتوری هخامنشی (331-550ق.م) اولین امپراتوری ایران است که از اتحاد قوم ماد و پارس توسط کوروش کبیر بوجود آمد و توانست نه تنها فلات نجد ایران بلکه سرزمینهای افغانستان و پاکتان و قسمتی از هند و مصر و ترکیه و آناتولی را نیز به سرزمین های ایران اضافه کرده و بر فرهنگ و هنر این ممالک تاثیر گذاشته و متقابلا از آنها تاثیر بگیرد. مهمترین مراکز امپراتوری عظیم هخامنشی عبارت بودند از: تخت جمشید، پاسارگاد، ایرج، نقش رستم، جنجان و قصر ابونصر کهه همخ در فارس قرار دارند. بدر نشانده، مسجد سلیمان و شوش در خراسانهمدان، دمآویزه در لرستان از دیگر مراکز تمدن هخامنشی است. در این اماکن تختانهای مستحکم، معابد، آتشکده ها، کاخها یافت شده اند که در آنها اجسام پیکرتراشی، سفالینه، ابزارآلات زرین، جواهرتان، انواع ظروف فلزی و انواع کتیبه ها یافت شده اند. از دیگر آثار هخامنشیان در ایران می توان به ده نقش برجسته در دکان داوود، سکاوند، بهستون ( بیستون)، نقش رستم، پاسارگاد، و تخت جمشید اشاره کرد. تخت جمشید در استان فارس و نزدیک به شهر شیراز و در جوار کوه رحمت، که در دوران فرمانروایی داریوش کبیر ( داریوش اول) شروع به ساخت شد، یکی از مهمترین مراکز هنر هخامنشی است که در آن سنگ بجای آجر بین النهرینی به عنوان مصالح اصلی به کار رفته و سقفها از چوب ساخته شده اند. هنر هخامنشی در ساخت تخت جمشید هنری اختلاطی است و از هر جای امپراتوری تاثیری در آن دیده می شود ولی عناصر زیبایی شناختی استانهای مختلف در این هنر سلطنتی، بدون جلوه ای از تشتت و یا نمود دورگه ای ، ترکیب یافته اند. از دوران هلنی زدگی سلوکی (331-250ق.م) در باستانشناسی ایران چیز قابل توجهی بر جای نمانده است. چند بنای تاریخی که به جای مانده، به صورت بناهایی مخروبه در آمده است،البته اشیایی هم آن کشف شده است. معبدی در نورآباد و معبد دیگری که اخیرا در پای تختان تخت جمشید کشف شده است، معماری این دوره را به طور پراکنده نشان می دهد. هر دوی این بناها به پلان باستانی ایران صادق مانده اند، در حالیکه معابد استخر، کنگاور، خورهه نمونه ای از معماری یونانی هستند که قوانین تناسب در آن آزادانه تر است. در پیکرتراشی تاثیر هلنیسم تلویحا محسوس است. در واقع این آثار از نظر مفهوم جهان وطنی، هلنی هستند. در دینور هم نمونه هایی کشف شده است و از جمله نهاوند، تخت جمشید، شمی، شوش و تل ضحاک آثاری بدست آمده است. منابع پراکنده مسکوکات و سفالینه های سلوکی، تخت جمشید ، شوش و ری هستند. دو نقش برجسته نیز از این دوره در بالای درب معبد درگای تختان تخت جمشید وجود دارد. از دوره پارتی 9نقش برجسته عظیم در بیستون، سرپل ذهاب، شامبر و تنگ سروک خوزستان بدست آمده است. کیفیت آثاری که از پارتیان در ایران امروزی بدست آمده پایین تر از آثار پارتی است که در بین النهرین و هترا پیدا شده است. هنر پارتی (250ق.م – 224م) پاره ای از فرهنگ وسیع و مرکبی بود که از سوریه تا ناحیه به اصطلاح یونانی- بلخی کشیده شده بود. انقلاب هنری این دوره نقش مایه هایی را برای کل قرون میانه ایران تدارک دید. آجر پخته و یا خشت جای سنگ را گرفتو طاق و گنبد و ایوان بکار گرفته شد. ایوان که اتاق طاقداری بود و یک جانب آن کاملا گشوده، قرن های متوالی نماد و رمز معماری ایرانی گردید. پلان شهرسازی ، مدور شد و استفاده از گچ و نقاشی در تزیین بنا به صورت گسترده ای رواج یافت. یکی از مهمترین آثار این دوران، در خرابه های کوه خواجه در سیستان است که نمونه هایی از پیکرتراشی، نقاشی دیواری، گچبری و سفالینه در آن بدست آمده است. اداور تاریخی، فرهنگی و هنری ایران (2) مراکز دیگر معماری این دوره عبارتند از: تخت سلیمان در آذربایجان و شمی در خوزستان که به دلیل تندیس ها و مفرغهایش شهرت دارد. در شوش نمونه های گوناگونی از آثار هنری کشف شده است . همچنین در بدرنشانده آثار پیکرتراشی نظیر همدان بدست آمده است. مثلا شیرسنگی همدان که البته عده ای قدمت آن را به دوران ماد نسبت می دهند.. در دماوند و ری سفالینه ، جواهرآلات و مسکوکات کشف شده است و در قصر ابونصر جواهر آلات و مسکوکات، در بروجرد در نهاوند نمونه هایی از آثار زرین و در نریشان و تپه بلاهیه و مکران نیز سفالینه هایی بدست آدمه است. از دوره پارتی 9نقش برجسته عظیم در بیستون، سرپل ذهاب، شامبر و تنگ سروک خوزستان بدست آمده است. کیفیت آثاری که از پارتیان در ایران امروزی بدست آمده پایین تر از آثار پارتی است که در بین النهرین و هترا پیدا شده است. در ادوار تاریخی پیش از اسلام ایران دوران ساسانی از نظر آثار و ابنیه تاریخی غنی ترین دوران تاریخی ایران است. مهمترین آثار معماری این دوران ، کاخهای تیسفون در نزدیکی عراق امروزی و خارج از کشور ایران است. از دستاوردهای بی نظیر این دوران، رواج ساخت سیل و سد بند است که احتمالا بعد از جنگ با والرین روم و به اسارت گرفتن اسرای رومی از ایشان یادگرفته شده است. اداور تاریخی، فرهنگی و هنری ایران (2) از دوران ساسانی بیش از 30 نقش برجسته در نقاط مختلف بدست آمده که عموما در استان فارس قرار دارند.فیروز آباد، نقش رستم، تنگ چوگان، هنگ نوروزی در خراسان، شاپور در آذربایجان و طاق بستان مهمتریمن مراکز نقش برجسته های ساسانی است. نقره کاری دوران ساسانی نیز دارای اهمیت بسزیی است و می توان نقوش این ظورف را بعدها در سفالگری دوران اسلامی خصوصا دوران سلجوقی به وضوح مشاهده کرد. مهمترین مراکز ساسانی بغیر از فارس و خوزستان عبارت بودند از: تخت سلیمان در آذر بایجان، قصر شیرین، هوش قوری، طاق گیره، هرسین و طاق بستان، تخت کیکاوس ف نیسار، آتشکوه، کلاردشت، شهرستانک، ری نطنز، و یزدخواست است.
یک شنبه 3 فروردین 1393  11:41 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:تاریخ هنر

معماری مصر باستان یکی از شگفت انگیز ترین تمدن های کهن ، تمدن مصری است که در جهان به شاخصه معماری خود یعنی اهرام شناخته می شود. این مقاله به شرح معماری مصری می پردازد. معماری مصر باستان مصریان معابد را ارزشمند ترین پایگاه های فکری، سیاسی، اخلاقی و فرهنگی خود به شمار می آورده اند. معابدی که در آنها مراسم عبادت به خدایان و انجام یافتن فرایض دینی، برگزاری آداب و آیین های گرامی داشت خدایان از جمله«تقدیم شراب به حضورخدایان»به عمل می آمده است، خانه خدایان نام داشته است. این بناها که برای پناه دادن موجودات لاهوتی و ابدی به کار می رفت عمدتاً با سنگ های زیبا و محکم ساخته می شده است. هر معبدی دارای محوطه وسیعی بود . این فضای بزرگ که گاهی مساحت آن به چندین صد متر مربع می رسیده است، محل زندگی کاهنان، خدمتگزاران، انبارهای آذوقه و ابزار و ادوات و سایر ملزومات متعلق به معبد، محل نگهداری چهارپایان، اطاق ویژه نگهداری قربانیان و… بوده است. برای هر کدام از این عناصر فضای ویژه ای با مشخصات خاص و اندازه مناسب پیش بینی شده بوده است. این مجموعه در واقع به مراتب بزرگ تر از چند خانه متصل به هم ، بلکه به اندازه و وسعت یک شهر کوچک بوده است. چنین بنایی را هنرشناسان و کارشناسان معماری جهان باستان شبیه به دیرهای بزرگ در کشورهای اروپایی دوران قرون وسطی، به شمار آورده اند. در وسط این محوطه فضایی در نظر گرفته و آراسته شده بود که ویژه عبادت روحانیان و زائران بوده است، و در حاشیه آن خیابانی سراسری به صورت سنگفرش بوده و دو ردیف مجسمه های عظیم «ابوالهول»ها بدانجا منتهی می شده است. در مدخل معبدی بلافاصله پس از ورود دِر بزرگی قرار داشت که از دو سوی آن، دو برج بزرگ به شکل هرم ناقص و نیمه تمام و پوشیده از نقوش، تصاویر و کتیبه های برجسته نقر شده بود.در جلو در ورودی (مدخل) معبد دو ستون بلند از سنگ صاف تراشیده شده بلند وسربه آسمان کشیده ساخته شده بود. مجسمه های عظیم فراعنه مصر یا فرعونی که بانی ساختن این معبد بود در مدخل معبد از هر دو سو برسکویی قرارداده شدهبود. معبد هم از بیرون و هم از درون آراسته زینت داده شده بود. سر در معبد به ستون های استواری تکیه داده شده بود که پرده های پرچم مانند بر بالای آن به اهتراز درآمده بوده. مردم ابتدا از همین در ورودی(مدخل) وارد معبد شده و به حیاط اندرونی وارد می شدند که راهروهای ستون دار داشت ومراسم مذهبی وآیین های خاص بزرگداشت خدایان در آنجا برگزار می شده است به دنبال آن تالارهای بزرگی به این مجموعه می پیوست که آن نیز دارای چندین ستون سنگی و بسیار مجلل و زیبا بود. این ستون ها نگهدارنده آن سقف های سنگینی بودند که بر بالای آنها قرار داشت. ــ بنا به اظهار کارشناسان هنر معماری در جهان باستان سرمشقی برای ساختن عمارت چهل ستون در ایران شده اند ــ بزرگترین و مهمترین مراسم مذهبی در این تالارهای برگزار می شده است. معابدی که در آنها مراسم عبادت به خدایان و انجام یافتن فرایض دینی، برگزاری آداب و آیین های گرامی داشت خدایان از جمله«تقدیم شراب به حضورخدایان»به عمل می آمده است، خانه خدایان نام داشته است. این بناها که برای پناه دادن موجودات لاهوتی و ابدی به کار می رفت عمدتاً با سنگ های زیبا و محکم ساخته می شده است خدایان مصریان در این تالار با عظمت در نهایت شکوه و جلال بر روی تختی مجلل و مرصع و ازهرجهت آراسته به جواهرات که به صفحهیک کشتی همانند بود، در نظر مؤمنان و پیروان او متجلی می شدند. زائران هر چه بیشتر در اندرون معبد به جلو می رفته اند، از شمار افرادی که مجاز بودند به اندرونی ترین فضای تالار بروند، کاسته می شد.سرانجام به خلوت گاهی می رسیدند که در آنجا تندیس رب النوع مورد نظرمستقر بود. این تندیس به وسیله گوهرها و سیم و زرنگاری های گسترده ای که فضای پیرامون او را پوشانده بود، پرتو افشانی می کرد. کسی جز کاهنان عالیمقام که به عقیدهمصریان باستان از اسرار هر دو جهان آگاه بودند حق ورود به این تالار باشکوه و اسرارآمیز را نداشته است. در متون تاریخی مصریان آمده است که تنها فراعنه ای که در مقام روحانیت و کسوت کهانت بوده اند، با اجازه کاهنان عالی مقام که متولیان معابد و امور ویژه خدایان بوده اند، به ضرورت می توانسته اند به حریم خدایان با رعایت فاصله قانونی وارد شوند، ولی هیچ کس جز کاهن ویژه و عالی مقام حق نزدیک شدن به تندیس رب النوع را نداشته لست. گویا در معابد سومریان، آشوریان، بابلیان، یونانیان و هندوان سخت گیری به این اندازه نبوده و ضوابط و قوانین عبادت به خدایان چنین محدودیتی را در بر نمی گرفته است. معماری مصر باستان مهمترین معابد به جای مانده از دوران مصر باستان که ویرانه هایی از آنها بر جای مانده است عبارتند از معابد کارناک و الاقصر(لوکسور) در محل شهر تب ومعابد زیرزمینی ایپسامبول، این معبد به ابوسمبل نیز معروف شده است. معابد جزیره فیله نیز از اهمیت زیادی برخوردارند. ویرانه های کارناک بیش از یکصد متر درازا و پنجاه متر پهنا دارد. هنرشناسان، مورخان وباستان شناسان فرانسوی براین باورند که یک کلیسا بطور کامل در این معبد جا می گیرد. تالار این معد دارای 144 ستون در شانزده ردیف است و تمام سقف معبد براین ستون ها استوار بوده اند. ستون ها در دو ردیف اول از سایر ستون ها بلندترند. هر ستون در ردیف های اول 24 متر ارتفاع و 10مترقطر دارد.معبد زیرزمینی ابوسمبل (ایپسامبول) نیز مانند ویرانه های کارناک والاقصر در آغاز روی کارآمدن فراعنه تب در مصر علیا ساخته شده است. بنیانگذار این بناها را رامسس دوم می دانند. تندیس غول آسای این فرعون زینت بخش مدخل این معبد است. ویل دورانت مورخ آمریکایی و مؤلف دوره تاریخ تمدن، از این معابد باعظمت دیدن کرده و درباره معابد کارناک ولاقصر نکات مهمی را دریافته است. وی درباره رامسس دوم چنین نوشته است: رامسس دوم از برجسته ترین شخصیت های تاریخی به شمار می رود که اسکندر کبیر (مقدونی) هرگز با او برابر نیست و در برابر او رنگ و بهایی ندارد. این پادشاه (فرعون) نود ونه سال زیست که از آن مدت شصت و هفت سال از آن را بر تخت سلطنت مصر تکیه داشت . رامسس دوم یکصد و پنجاه فرزند داشته است… اینک تندیس عظیم اودر برابر ما قرار دارد که بیش از هفده متر ارتفاع داشته است و هم اکنون هفده متر درازای آن است و بر روی زمین درازکشیده است وآیندگان و ورندگان به دیده ریشخند و تمسخر به آن می نگرند… به هنگام لشکرکشی ناپلئون بناپارت پادشاه مصر، دانشمندان متعددی با وی به مصر آمده بودند و کوشش فراوان کردند تا همه چیز این مجسمه را اندازه بگیرند. طول گوش این مجسمه بیش از یک متر و پهنای پایش یک متر ونیم و وزن آن حدود یکهزارتن یعنی یک میلیون کیلوگرم تخمین زده شده است. معماری مصر باستان ناپلئون در برابر همین مجسمه عظیم سخنانی را که در حضور یوهان فریدریش گوته بیان کرده بود، این گونه تکرار کرد: «این است یک مرد». معابد جزیره فیله، اغلب در آغاز دوران سلطه یونانیان و رومیان ساخته شده (یعنی یونانیان و رومیان از مصریان تقلید کرده اند)، ولی دنباله سنن محکم مصر قدیم را رها نکرده … این معابد آخرین شاهکار هنرنمایی مصر شمرده می شود. مورخان جامعه شناسان از سراسر دنیا بارها از مصر دیدن کرده و اینهمه عظمت را به چشم دیده اند. آنچه دانشمندان فرانسوی که به همراه ناپلئون به مصر سفر کرده بودند، بعدها در آثارشان آورده اند، کنایه گونه بوده است. کاربرد الفاظ ریشخند و تمسخر به وسیله ویل دورانت نباید واژه های زشت و موضع این مورخ خصمانه و گستاخانه تلقی شود، بلکه زمام دارانی در طول تاریخ جهان و چهره های متعددی چون رامسس دوم، کوروش بزرگ، داریوش یکم، اسکندر مقدونی، مهرداد کبیر اشکانی، خسرو یکم انوشیروان، ابومسلم خراسانی، چنگیز مغول و … ظهور کرده اند و تاریخ آنگونه که بوده اند درباره آنها داوری کرده و مورخان درباره آنها محققانه و منصفانه به داوری نشسته اند. بهرام که گور می گرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور به
یک شنبه 3 فروردین 1393  11:41 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:تاریخ هنر

قز قلعه، بنای ساسانی قز قلعه (قلعه دختر)، یکی از بناهای باقی مانده از دوران ساسانی است که در استان قزوین وجود دارد. قز قلعه ، بنای ساسانی قز قلعه سی واقع در استان قزوین است که در 20 کیلومتری شهرستان تاکستان ، در حوالی منطقه ضیاءآباد و در کنار روستای آبکلو و بر فراز کوه سنگی یگانه قرار دارد. این محوطه در غرب و داخل بافت روستا قرار دارد. از شمال مشرف به کوه های طبیعی و از جنوب و شرق محدود به رودخانه و منازل مسکونی است. قلعه قز قلعه جزو قلعه دخترهایی است که در سرتاسر ایران پراکنده است و اصولا در مناطق دور و بعید ساخته می شده اند. موقعیت جغرافیایی این قلعه طوری است که از کیلومترها دورتر قابل مشاهده است و وقتی در کنار آن قرار می گیرید متوجه می شوید این دژ , زمانی عظیم و با شکوه بوده است. این قلعه از 3 طرف به پرتگاه‌های عمیق منتهی می‌شود و تنها راه ورود به آن از سوی جنوب است. دیواره بلندی که با سنگ لاشه و ملاط برآمده که از استحکام و پایداری این دژ دفاعی حکایت دارد. چشم‌انداز وسیع و اشراف بر تمام دشت گسترده قزوین، ترکیب شگفت‌آور سنگ لاشه با آجر، فرورفتگی‌ها و برجستگی‌های موزون در سطح دیواره قلعه، تزئینات بسیار زیبای مقرنس و طرح‌های دیگر ازجمله ویژگی‌های قزقلعه به شمار می‌آیند. دیواره بلندی که با سنگ لاشه و ملاط برآمده که از استحکام و پایداری این دژ دفاعی حکایت دارد. از آثار باقیمانده از قلعه , جرزهای یک چهار طاقی می باشد که از سنگ و ساروج ساخته شده و طاق آن فرو ریخته است . قز قلعه ، بنای ساسانی مشخص نیست که این چهار طاقی کدام قسمت بنا بوده است ولی می توان احتمال داد که محل تقاطع دو سرسرای ارتباطی و ورودی بنا بوده باشد . پایه های باقیمانده سترگ این چهار طاقی , ابعادی در حدود سه متر دارد و فاصله آنها از یکدیگر 4.80 متر می باشد . در هیچ یک از متون تاریخی , از این قلعه به صورت مشروحی سخنی به میان نیامده است و هیچ اطلاعی از گذشته و نحوه زندگی در آن , در دست نیست ولی با توجه به سبک معماری بنا , می توان آن را از آثار اواخر دوره ساسانی یا اوایل اسلام دانست . قز قلعه از جمله آثار اواخر دوره ساسانی یا اوایل اسلام است که همچنان پابرجا مانده‌است و به گفته یکی از محیط بانان جرندق , زمانی هم جزو قلاع اسماعیلیه به رهبری حسن صباح بوده است . مختصات جغرافیایی قز قلعه : N 36-06-40.40 و E 49-32-06.00 ( از چپ به راست : درجه ، دقیقه و ثانیه ) است. متاسفانه اطلاعات ثبت شده در کتب مختلف و تحقیقات صورت گرفته در مورد دیرینه شناسی این محوطه و خود قلعه بسیار ناچیز و اندک است و به تبع آن اقدامات حفاظتی و مرمتی از این منطقه به هیچ عنوان انجام نمی شود. ستونهای سنگی این قلعه که رو به دریای خزر است و روزگازی دژی محافظ در برابر بادهای شدید و مامنی برای نگهبانان بوده، امروزه روز با هر بادی که می وزد ، می لرزد و یک گام بیشتر به ریزش نزدیک می شود.
یک شنبه 3 فروردین 1393  11:42 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:تاریخ هنر

کهن‌ترین نقاشی جهان در ایران سنگ نگاره های غار یافته در لرستان در اکثر کتب تاریخی، قدیمی ترین نقاشی های بشر متعلق به غارهای لاسکو و آلتامیرا در اروپاست. این مقاله با بررسی های علمی انجام شده در غار «یافته» واقع در لرستان، نقاشی های این غار را کهن تر از سنگ نگاره های اروپایی می داند. نقاشی های غار قدیمی‌ترین اثر هنری ساخت دست بشر با 40هزار سال قدمت در ایران کشف شده است؛ محل این نقاشی در استان لرستان و در 25کیلومتری جنوب‌غربی خرم‌آباد در یک غار آهکی به نام «یافته» است. این اثر هنری سنگ‌نگاره‌هایی رنگین است کنده‌شده بر دیواره این غار. این را محمد ناصری‌فرد متخصص نقوش صخره‌ای و نویسنده کتاب سنگ نگاره‌های ایران اعلام می‌کند. سال‌هاست بسیاری بر این باورند قدیمی‌ترین آثار هنری ساخت دست بشر در غار آلتامیرا در اسپانیا، یا غارهای شووه، کرکس و و لاسکو در فرانسه است. در دیواره‌ها و سقف غارهای آلتامیرا و ولاسکو تصاویر حیوانات نقاشی شده که تاکنون به عنوان قدیمی‌ترین آثار هنری ساخته دست بشر در جهان شناخته می‌شدند. با این همه اما کهن‌ترین قدمتی که تاکنون به آثار این غارها نسبت داده می‌شد مربوط به 32‌هزار سال پیش است. سنگ‌نگاره‌های رنگین(Pictograph) کشف‌شده با قدمت 40‌هزار ساله در غار «یافته» اما همه این معادلات را بر هم می‌زند. محمد ناصری‌فرد متخصص نقوش صخره‌ای و نویسنده کتاب‌های «سنگ‌نگاره‌های ایران» و «موزه‌های صخره‌ای هنرهای سنگی» می‌گوید: «سنگ‌نگاره‌های رنگین کشف‌شده در غار«یافته» در 25 کیلومتری جنوب خرم‌آباد در استان لرستان دست‌کم متعلق به 40‌هزار سال پیش است. پروفسور مارسل اُت (Perfessor Marcel Ot)، استاد پیش از تاریخ دانشگاه لیژ در بلژیک در بازدیدی که از این غار داشت و روی این آثار آزمایش کربن‌سنجی و سن‌سنجی را انجام داد نیز با قاطعیت سن دقیق آنها را به 40‌هزار سال پیش مربوط دانسته است.» این پژوهشگر می‌افزاید: «با توجه به همین آثار پروفسور مارسل اُت حتی معتقد است خاستگاه اولیه بشر نه مربوط به آفریقا بلکه به منطقه آسیا و به احتمال زیاد به ایران بر می‌گردد. علاوه بر این در رابطه با دیگر آثار تاریخی که گفته می‌شود قدمتی بیشتر از سنگ‌نگاره‌های غار «یافته» دارند همه مبتنی بر گمانه‌زنی و نظریه‌های تایید نشده است، اما با توجه به اینکه رنگین‌نگاره‌های غار «یافته» همچنان موجود هستند شرایط برای گروه‌های دانشگاهی از هر جای دنیا فراهم است که روی آنها آزمایش سن‌سنجی انجام دهند.»بر اساس گفته‌های این محقق، غار «یافته» و دیگر غارهای تاریخی در لرستان مانند غار میرملاس سنگ نگاره‌هایی مربوط به 12‌هزار سال پیش را در خود دارند. «سنگ‌نگاره‌های رنگین کشف‌شده در غار«یافته» در 25 کیلومتری جنوب خرم‌آباد در استان لرستان دست‌کم متعلق به 40‌هزار سال پیش است. پروفسور مارسل اُت (Perfessor Marcel Ot)، استاد پیش از تاریخ دانشگاه لیژ در بلژیک در بازدیدی که از این غار داشت و روی این آثار آزمایش کربن‌سنجی و سن‌سنجی را انجام داد نیز با قاطعیت سن دقیق آنها را به 40‌هزار سال پیش مربوط دانسته است.» نخستین کاوش علمی در غار «یافته» در سال 1965 توسط باستان‌شناس آمریکایی فرانک هول انجام گرفت. البته قبل از این هم عده‌ای وارد این غارها شده بودند اما هدف آنها تحقیق روی این سنگ‌نگاره‌ها نبود بلکه آنها به دنبال دفینه‌های ارزشمند وارد این غار شده بودند.» ناصری‌فرد می‌گوید: «من اولین بار در سال 1384 به غار «یافته» رفتم که متاسفانه آثار و سنگ‌نگاره‌های ارزشمند و بی‌نظیر آن از طریق اسپری رنگ و آسیب‌های دیگر و همچنین عوامل طبیعی مانند نفوذ آب در حال از بین رفتن کامل بود.» به گفته این پژوهشگر در آزمایش‌ها مشخص شد این رنگین‌نگاره‌ها دارای ترکیب‌هایی از جنس گل اخرا، خون حیوانات و عصاره برخی از گیاهان است. کاوش‌های باستان‌شناسی که در سال 1384 در غار «یافته» لرستان آغاز شد، با همکاری دانشگاه لیژ‌ بلژیک و سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور و به منظور شناسایی بقایای انسان‌های فرهنگ اوریناسی در ایران بود. فرهنگ اوریناسی مربوط به شکارچیان اولیه است که در دوران پارینه‌سنگی جدید از 40‌هزار تا 18‌هزار سال پیش می‌زیستند. این انسان‌ها اولین انسان‌هایی هستند که ابزار‌سازی پیشرفته و تیغه‌سازی را شروع می‌کنند. تا‌کنون در مناطق خاورمیانه، افغانستان و اروپا شواهدی از سکونت این انسان‌ها به دست آمده است. بر اساس آزمایشات سن‌سنجی دانشگاه ییل آمریکا، ابزار‌های به دست آمده از این غار، متعلق به حدود 40‌هزار تا 28‌هزار سال پیش است. غار «یافته» بیش از دو متر رسوبات باستان‌شناختی اواخر عصر یخ (دوره پارینه‌سنگی جدید) را در خود دارد. مارسل ات، سرپرست گروه دیرینه‌شناسان بلژیکی غار «یافته» در رابطه با این غار گفته بود: «در مطالعات انجام‌شده شباهت‌های فراوانی میان مصنوعات سنگی و فرهنگ اوریناسی اروپا وجود دارد. تا پیش از این کاوش‌ها، برخی از متخصصان فرهنگ اوریناسی، پارینه‌سنگی جدید را مختص اروپا و حاشیه شرقی مدیترانه می‌دانستند. در کاوش‌های این غار، علاوه بر مصنوعات سنگی، تعدادی آویز و مهره‌های تزیینی از جمله دو صدف دریایی سوراخ شده، دو قطعه دندان گوزن و یک قطعه هماتیت که به شکل آویز درآمده، یافت شده است. این اشیا از نشانه‌های بارز فرهنگ اوریناسی مقارن با حضور نخستین انسان‌های پارینه سنگی جدید در اروپا و خاور نزدیک است.»به اعتقاد دیرینه‌شناسان، لرستان به دلیل داشتن شرایط مساعد آب و هوایی، محیط مناسبی برای استقرار بشر در زمان‌های پیش از تاریخ بوده است. این استان به دلیل کوهستانی بودن غارهای مسکونی فراوانی داشته که در این میان تاکنون غارهای یافته، گرارجنه، کنجی، قمری و پاسنگر مورد کاوش قرار گرفته است.
یک شنبه 3 فروردین 1393  11:43 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:تاریخ هنر

جنبش‌ فوتوریسم آینده گری یکی از جنبشهای مدرن در اوایل قرن بیستم ، جنبش فوتوریسم یا آینده گری بود که با نگاه به آینده، بیانیه هایی ساختارشکن و جنجالی ارائه داد. جنبش‌ فوتوریسم « ما بر آخرین دماغه ی سنگی اعصار ایستاده ایم!...چرا باید به عقب بنگریم زمانی که آنچه را در جست و جویش هستیم درهم شکستن درهای اسرارآمیز ناممکن است؟ زمان و فضا دیروز از پای درآمدند.ما هم اکنون در مطلق تمام عیار بسرمی بریم ، زیرا سرعت جاودانه و همه جا حاضر را آفریده ایم» از بیانیه مارینتی آینده‌گری یا فوتوریسم (Futurism) یکی از جنبش‌های هنری اوایل قرن بیستم بود، که در جهت پیشرفت و سرعت بوجود آمده در زندگی مدرن بوجود آمد. هنرمندان و نظریه پردازان این جنبس ، تحت تاثیر پیشرفتهای صنعتی بشر، مانند ماشین بختر، اتومبیل، برق و... بر این عقیده بودند که سرعت و زمان در حرکت سریع خود از این قرن به بعد جزو جدایی ناپذیر تمدن بشری است. در نتیجه هنری که به دور از چنین دیدگاه هایی شکل بگیرد هنری غیر مدرن، کهنه و به دور از ارزش است. به عقیده ایشان انسان مدرن دیگر احتیاجی به موزه ندارد بلکه جریان سریع و پرشتاب تکنیک و مدرنیته مانند سیلی موزه ها را با خود خواهد برد و ویران خواهد کرد. مرکز این جنبش در ایتالیا بوده و در کشورهای دیگر نیز وجود داشت. فتوریست‌ها در بسیاری از زمینه‌ها مانند نقاشی، مجسمه سازی، سفالگری، تئاتر، موسیقی، معماری و حتی آشپزی فعالیت کردند. اولین فتوریستی که عقاید این جنبش را نوشت یک شاعر ایتالیایی به نام فیلیپو توماسو مارینتی بود. مقاله او را در روزنامه فیگارو در سال 1909 چاپ کردند. در آن مقاله مارینتتی نوشته بود که فتوریستها از گذشته بدشان میاید و مخصوصا از فکرهای گذشته در مورد هنر و سیاست خیلی بدشان میاید. او و دیگران در جنبش فتوریست عشقی به سرعت، تکنولوژی و خشونت نشان میدادند. برای فتوریست‌ها ماشین، هوا پیما و شهرهای صنعتی نشانه‌های بسیار مهمی بودند بخاطر این که پیروزی انسان را بر طبیعت نشان میدادند. بخشی از جنبش آینده‌گری برخواسته از شخصیت شعله ور مارینتی بود، آینده‌گری مارینتی و پیراونش در فلسفه‌های هانری برگسون و فردریش نیچه ریشه داشت که به نوعی طغیان گری و آنارشیست در رفتار آنها تبدیل شد. پیشینه حجم‌گری با آنکه فقط از طریق واپسین نقاشیهای مارک، ماکه، لایونل فایتینگر بر اکسپرسیونیسم آلمان تأثیر گذاشت. از نخستین لحظه‌های پیدایش آینده‌گری عملاً در بطن نقاشی و پیکر تراشی آینده‌گری تأثیر گذاشت. آینده‌گری نخست جنبشی ادبی برخواسته از ذهن فیلیپو توماسو مارینتی شاعر ایتالیایی (1908) بود که بعدها در نقاشی تأثیر گذاشت. آینده‌گری در اصل جنبشی برخواسته از شهر میلان بود و به صورت طغیان روشن فکران جوان بر ضد رخوت کالبد فرهنگی و تاریخی ایتالیا در سده 19 پدیدار شد. بخشی از جنبش آینده‌گری برخواسته از شخصیت شعله ور مارینتی بود، آینده‌گری مارینتی و پیراونش در فلسفه‌های هانری برگسون و فردریش نیچه ریشه داشت که به نوعی طغیان گری و آنارشیست در رفتار آنها تبدیل شد. جنبش‌ فوتوریسم آینده‌گری در ایتالیا در ایتالیا فوتریست‌ها به حرکات فاشیسم خیلی علاقه داشتند و از تعداد زیادی از نظرات فاشیسم پشتیبانی می‌کردند. فوتریست‌ها حرکتها ی مدرن می‌کردند و فاشیسم را قدرتی می‌دیدند که با آن میتوانستند ایتالیا را یک کشور مدرن بکنند. مارینتتی، که یکی از فوتریست‌ها مهم بود، گروه سیاسی فوتریست‌ها را در سال 1918 به وجود آورد. یک سال بعد از ایجاد، این گروه در حزب ملی فاشیست موسولینی ادغام شد و جزء اولین پشتیبانان موسولینی شدند. به همین دلیل دولت خیلی از فوتریست‌ها را به رسمیت شناخت و به آنها کار دادند. در ایتالیا آینده‌گری رشد کرده و از جنبشها دیگر استفاده کردند. در معماری این اتفاق خیلی بیشتر بود و آینده‌گری به طرف کمینه‌گرایی و عقل‌گرایی رفت. بعد از سالهای 1920 و 1940 یک سری ساختمان‌های دولتی در سبک آینده‌گری ساخته شدند که دربین آنها ایستگاه راه‌آهن ترنتو است که آنجیولیو مازونی آنرا ساخت. جنبش‌ فوتوریسم اصول کلی آینده‌گری آینده‌گر‌ها نگاهی طغیان‌گر به تاریخ و مظاهر تمدن داشتند و در بیانیه‌های خویش به نابودی آنها رای می‌دادند و از مظاهر مدرن بشریت ستایش می‌کردند , آنها خواهان نابودی موزه‌ها , کتابخانه‌ها و چیزهای از این قبیل که نمادهای قدیم و تمدن‌های پیشین را در خویش نگهداری می‌کردند , بودند و به همین خاطر جنبش فورتوریسم یکی از ریشه‌های پیدایش فاشیسم در ایتالیا شد. هنرمندان آینده‌گر (فوتوریست) تاکید زیادی بر یکی شدن نقاشی و تماشاگر می‌کردند و می‌گفتند «باید تماشاگر را در مرکز نقاشی قرار داد تا به درک اجتماعی حیرت آور درون نقاشی‌های این سبک پی ببرد» و این امر باعث پدید آمدن دیدگاه ماشینی و مدرن آنها نسبت به نقاشی شد , آنها به کشفیات و دیدگاه‌های علمی با تحسین بسیاری نگاه می‌کردند و بر روی حرکت در نقاشی تاکید زیادی می‌کردند که این امر باعث پیدایش «کارتون» و یا پویانمایی شد. هنرمندان فوتوریسم مهمترین وجه تسمیه نقاشی ها و مجسمه سازی های فوتوریستی، ایجاد و القای حس حرکت در اثر هنری بود. در میان هنرمندان بسیاری که در طول تاریخ، به ایجاد و تجسم سرعت، حرکت و ریتم در اثر هنری پرداخته اند. از هنرمندان به نام این مکتب می‌توان به اومبرتو بوتچونی، کارلو کارا و لوئیجی روسولو، جینو سورینی در اوایل 1909 در میلان اشاره کرد و بعدها یکی از تأثیرگذارتین افراد این مکتب یعنی جاکومو بالا که استاد مارینتی هم بود، به آن پیوست.البته لازم به ذکر است که هنرمند سرشناس، مارسل دوشان نیز در یک دوره کوتاه به خلق آثار فوتوریستی پرداخت که مشهورترین اثرش در این زمینه، « پیکره از پلکان پایین می آید» است. تمهیداتی که هنرمندان فوتوریست برای القای حرکت در آثارشان بکار می بردند متفاوت بود ولی از رایج ترین آنها می تواند به تکرار یک عنصر تصویری که به ریتمی ثابت تکرار می شد اشاره کرد. این روش خصوصا از جانب جاکومو بالا مورد استفاده فراوان بوده است. آثار بوچونی نیز از جمله مشهورترین پیکره های فوتوریستی است.
یک شنبه 3 فروردین 1393  11:44 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:تاریخ هنر

سالمترین چهار تاقی ایران بنای نیاسر کاشان چهارتاقی نیاسر از جمله سالمترین چارتاقی های بجای مانده از دوران قبل اسلام در ایران است. در مورد کاربری این بنا نظرات گوناگونی ابراز شده که در این مقاله به آن پرداخته شده است. بنای نیاسر کاشان چارتاقی نیاسر در صخره‌های ارتفاعات غربی مشرف به شهر نیاسر، 30 کیلومتری غرب کاشان قرار دارد. شکل بنا به صورت متقارن چهار وجهی با قاعده مربع، چهار پایه با چهار تاق به سبک کلیل پارتی بر روی آنها و گنبدی به واسطه چهار فیلپوش بر روی بنا. چهار روزن به سوی چهار جبهه در بالای بنا و شانزده روزن کوچکتر با فاصله نامساوی در پاکار گنبد (اکنون پُر شده). چهار سوی بنا چشم‌انداز باز بدون هیچگونه دیوار، در یا پنجره است پژوهشگران این بنا را از سازه‌ای از اواخر دوران اشکانی و یا اوایل دوران ساسانی می‌دانند. برای این بنا کاربری‌های گوناگونی همچون نشان راهیابی، بنای یادبود، آتشگاه و قبر بزرگان مطرح شده بود. رضا مرادی غیاث‌آبادی، سال 1380 و در کتاب «نظام گاهشماری در چارتاقی‌های ایران» فرضیه کاربری تقویمی آن را مطرح کرد. غیاث آبادی معتقد است «این بنا کارکردی تقویمی دارد و به گونه‌ای ساخته شده که طلوع و غروب خورشید در آغاز و میانه هر یک از فصل‌های سال از یکی از روزنه‌های آن دیده می‌شود. بنای چارتاقی نیاسر به مانند دیگر چارتاقی‌های منفرد ایران بدون وجود بناهای دیگر در اطراف آن ساخته شده و دقت محاسبات تقویمی آن بیش از بناهای دیگر تقویمی در جهان است که گاه تا سه درجه خطا دارند.» جنس بنا از سنگ‌های تراش‌خوردهء مکعب مستطیل شکل از ارتفاع 3 متری به بالا است. یادمان‌های باستانی و سازه‌های دیگر در مجاورت بنا عبارتند از: چشمه طبیعی و درخت چنار نیمه خشکیده با قدمت تقریبی هزار تا دو هزار سال در 70 متری جنوب شرقی. نیایشگاهی ناشناخته بر فراز چشمه (تخریب کامل در چند دهه پیش و ساخت مسجد بجای آن). ساعت آفتابی سنگی در 200 متری جنوب شرقی (تخریب کامل در حدود سال 1370). بازمانده‌هایی از دیواری ساده با قدمت نامشخص در فاصله متوسط 50 متری پیرامون بنا و در ارتفاعی پایین‌تر از مسیر پرتوهای خورشید بامدادی و شامگاهی). پژوهشگران این بنا را از سازه‌ای از اواخر دوران اشکانی و یا اوایل دوران ساسانی می‌دانند. برای این بنا کاربری‌های گوناگونی همچون نشان راهیابی، بنای یادبود، آتشگاه و قبر بزرگان مطرح شده بود. نخستین مطالعه و معرفی این بنای باستانی، در سال 1316 توسط آندره پ. هاردی، معمار همکار کاوشگران موزه لوور در تپه سیلک کاشان انجام شد به عقیده هاری و گدار کاربرد این بنا احتمالا علامت راه یابی بوده است. کاربری‌های مفروض دیگر که برای این بنا در نظر گرفته شده عبارتند از: نیایشگاه آیین زروان یا نیایشگاه خورشید( خانه خورشید )، آتشگاه پیام‌رسانی، قربانگاه.اما تا کنون هیچگونه شواهد متکی بر مطالعات باستان‌شناختی برای این فرضیه‌ها وجود ندارد. این بنا یکبار به سال ی 1334 توسط اداره کل باستان‌شناسی مورد مرمت و بازسازی قرار گرفت که این مرمت شامل مرمت عمومی بنا، ساخت مجدد گنبد فروریخته، احداث سنگفرش در کف و پیرامون بنا، اندود نما تا ارتفاع 3 متر بود. بنای نیاسر کاشان در سال 1372 توسط رضا مرادی غیاث آبادی با بررسی نزدیک به 30 چارتاقی در نواحی گوناگون ایران و مطالعه تناسب آنها با تغیرات میل خورشیدو انتخاب چارتاقی نیاسر به عنوان سالم‌ترین چارتاقی موجود در ایران برای تمرکز مطالعات میدانی نظریه خود در مورد کاربرد این بنا به عنوان یک نوع تقویم خورشیدی را مطرح کرد. اندازه‌گیری ارتفاع ناهمواری‌های افق در کمان‌ نقاط طلوع انقلاب تابستانی تا انقلاب زمستانی و کمان نقاط غروب همان‌ها. نقشه‌برداری از بنا و زاویه‌های متشکله در آن. کوشش برای انطباق راستاهای شاخص چارتاقی با نقاط شاخص در مسیر سالیانه خورشید و برعکس. سفرهای چندگانهء سالانه برای مشاهده و ثبت وضعیت پرتوهای خورشید تماما کارهایی است که توسط استاد غیاث آبادی برای اثبات نظریه اش انجام گرفته است. دکتر غیاث آبادی در مورد تحقیقات خود می گوید: در تحقیقاتی که من انجام دادم به این نتیجه رسیدم که چهارتاقی ها باکاربری تقویمی ارتباط دارند. یعنی فاصله بین پایه ها و روزنه های تشکیل شده در بین پایه ها با محل طلوع خورشید در ایام مختلف سال برابری می کند. یعنی در حقیقت از این بناها برای استخراج تقویم در گذشته یا برای کاری آیینی که به رسیدن خورشید در یکی از مواضع سالیانه ارتباط دارد ، استفاده می کردند. این مواضع سالیانه می تواند اول هر فصل یا میانه هر فصل یا برخی از جشن های ویژه مثل نوروز و مهرگان و سده باشد . اما اهمیت چهارتاقی نیاسر نسبت به بقیه این است که تنها بنای چهارتاقی در ایران است که نسبت به بقیه سالم تر مانده است و به جز این نسبت به بقیه اهمیت دیگری ندارد. نخستین مطالعه و معرفی این بنای باستانی، در سال 1316 توسط آندره پ. هاردی، معمار همکار کاوشگران موزه لوور در تپه سیلک کاشان انجام شد به عقیده هاری و گدار کاربرد این بنا احتمالا علامت راه یابی بوده است. متاسفانه بقیه چهارتاقی ها یا از بین رفته اند یا مردم آن ها را تخریب کرده اند و سنگ آن ها بنا های دیگری ساخته اند و یا مثل چهارتاقی «چوار کوبی» در قصر شیرین در بمباران عرب ها از بین رفته اند. حسن دیگری که چهارتاقی نیاسر دارد این است که در محل مناسبی قرار دارد . بقیه چهارتاقی ها در جاهای دور افتاده و بیابان ها و کوه ها قرار دارند . اما چها رتاقی نیاسر در کنار آبادی قرار دارد و امکانات رفاهی در کنار آن هست و برای سفر کردن مناسب است. البته چهارتاقی «بازه هور» هم در میان راه نیشابور و تربت سالم است ولی یک دیوار الحاقی در شرق آن ساخته شده که مانع تابیدن نور خورشید به داخل چهارتاقی می شود . اگر میراث فرهنگی خراسان این دیوار را بردارد از آن چهار تاقی هم می توان چنین استفاده ای کرد.
یک شنبه 3 فروردین 1393  11:44 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:تاریخ هنر

نماد هنر ایرانی گنبد سلطانیه زنجان گنبد سلطانیه در زنجان که یادگار دوران ایلخانی است، یکی از مشهورترین و تحسین برانگیز ترین آثار معماری در 700سال پیش از این است. این مقاله به شرح ویژگیهای منحصر به فرد آن می پردازد. گنبد سلطانیه زنجان در سال 703 (1304م) غازان خان در سنین جوانی در بین النهرین بیمار می شود و به اندک زمانی درمی گذرد و قبل از مرگ برادرش اولجایتو را به جانشینی معرفی می کند. ساختن شهر سلطانیه، در زمان پدر این دو شروع شده بود و هم چنان ناتمام بود و اولجایتو تصمیم به اتمام و اکمال آن گرفت. هنگام در رسیده بود. فراخوان عمومی معماران و مهندسان و هنرمندان از اقصی نقاط کشور آغاز شد. دست های خلاق هنرمندان ایرانی یک بار دیگر دور هم جمع شدند تا زیر سلطه ایلخانان، هنر و اندیشه ژرف و ماورایی شان را متبلور کنند. فرهنگ ایرانی اسلامی که توانست گنبد سلطانیه را بسازد آنقدر عمیق بود که الجایتو را مدهوش کرد و وی بعد از اسلام آوردن نام خود را به سلطان محمد خدابنده تغییر داد. گنبد سلطانیه و ساختمان ها و جایگاه های حواشی آن در طول حدود 10 سال ساخته شد. در اوایل قرن هفتم در سراسر جهان ساختمانی با این ارتفاع و دقت و زیبایی وجود نداشت و هم اینک نیز پس از مسجد ایاصوفیا در ترکیه و کلیسای جامع مریم مقدس (کاتدرال سانتاماریا دلفیوره) سومین بنای عظیم در فلورانس ایتالیا، ساخته دست بشر است، که قبل از آغاز تمدن اخیر بنا شده است. از حدود 40 کیلومتر به زنجان مانده در سمت چاپ جاده، گنبد عظیم از فاصله 10 کیلومتر دیده می شود. در هوای آفتابی هنوز مقدار اعظم کاشی های فیروزه یی گنبد که از گزند عوامل نامساعد طبیعی و دزدان سخیف در امان مانده، قابل رویت است. از در ورودی عمومی (ایوان شمال غربی) داخل می شویم. (ورودی شمال شرقی، از همان زمان مخصوص ورود درباریان بوده و ورودی سوم در ضلع غربی تربت خانه است.) سر را که بالا می گیریم ارتفاع عریان و وهمناک 54 متری گنبد و دهانه قوس 60/25 متری آن (حدود ارتفاع یک ساختمان هفت طبقه) سر را به دوران می افکند. در 700 سال گذشته در اثر زلزله های دهشتناک که حداقل 90 درصد شهر به زیر خاک فرو رفته است مجموعه گنبد سلطانیه فقط پنج سانت نشست پیدا کرده و در قسمتی از گنبد فقط یک شکاف چند سانتی به وجود آمده است. گنبد سلطانیه برای اولین بار در جهان به صورت دوپوسته ساخته شده است و پس از احداث این گنبد است که به لحاظ ملاحظات علمی در سایر کشورها و نقاط کشور از این روش استفاده شده است گنبد دارای اختصاصات منحصر به فردی در جهان است. گنبد سلطانیه برای اولین بار در جهان به صورت دوپوسته ساخته شده است و پس از احداث این گنبد است که به لحاظ ملاحظات علمی در سایر کشورها و نقاط کشور از این روش استفاده شده است. مهندس هوشنگ ثبوتی در بررسی آثار تاریخی سلطانیه در این باره می گوید؛ «دوپوسته بودن گنبد به لحاظ استفاده از همان اینرسی بیشتر و کوچک تر کردن ضخامت آن از پایین به بالا به جهت سبک تر کردن آن (بررسی آثار تاریخی سلطانیه، ص 127) مجموعه گنبد پس از گذشت هفت قرن هنوز نسبت به اماکن باستانی دیگر کشور سالم تر به نظر می رسد. این مساله ناشی از عوامل متعدد دقیق و حساب شده است. مثلاً انتخاب زمین جهت احداث کهندژ و به ویژه قسمت گنبدخانه کاملاً علمی و بر اساس استانداردهای موجود امروز است. گنبد سلطانیه زنجان پروفیل (گمانه) 9 متری موجود در زیرزمین گنبد نشانه وجود آزمایشگاه فنی مکانیک خاک جهت انتخاب بهترین قسمت با بافت سنگین فشرده و مقاوم خاک است. فونداسیون (پی ها) گنبد برای آنکه باری به این عظمت 1600 تن را تحمل کند باید از پیچیده ترین و قوی ترین مصالح برخوردار باشد. پیداست پس از اتمام آزمایش های لازم دانه بندی و نسبت شن، رس و... خاک و درصد رطوبت، عمق آب های زیرزمینی و مسائل مشابه دیگر اقدام به پی ریزی که به لحاظ سادگی و عمق کم یکی دیگر از عجایب مجموعه است، کرده اند. پی ها حداکثر 90 سانتیمتر ارتفاع داشته و فقط 50 سانتیمتر از جرزهای پی های تحمل کننده بار ساختمان بزرگ تر است. مواد پی ها از شفته آهک و گچ است. سردابه که با پله های زیبا، همکف را به زیرزمین متصل می سازد دارای فضاهایی بسیار متعدد و عمدتاً از سنگ های یکپارچه بوده و احتمالاً محل قبر اولجایتو در همین سردابه پیش بینی شده بود. طبقه همکف یا زیر گنبد دارای پلان هشت ضلعی است که در طبقه اول به انضمام حجره ها و فضاهای مرتبط شکل مستطیل به خود می گیرد و در طبقات دوم و سوم دارای پلان هشت ضلعی متمایل به منتظم است. از سوی طبقه همکف، پله هایی باریک و مدور راه را به طبقات بالاتر می گشاید. طبقات سه گانه دارای ایوان ها، بالکن ها و نشستگاه هایی است که اگر بازدید همراه با راهنما نباشد بی شک انسان در میان آن همه ورودی ها و خروجی ها سردرگم خواهد شد و راه اصلی بازگشت را پیدا نخواهد کرد. بالکن ها مشرف به بیرون یعنی شهر و دشت وسیع و زمردین سلطانیه است. این ایوان ها در مراسم و اعیاد برای حضور مسوولان مملکتی و تماشای مراسم داخل شهر و احتمالاً استراحت و نشست های مشورتی و خانوادگی استفاده می شده است. دیوارهای مشبک آجری با اشکالی زیبا و دستور فنی بسیار دقیق و علمی ساخته شده اند. سقف بالکن ها با رنگ افرایی و مسی دارای اشکال، گل ها و انحناهایی است که هنوز رنگ جلا و شکوه خود را حفظ کرده است. یکی از شگفتی های طراحی در همین سقف های محراب گونه است. گنبد سلطانیه زنجان تمامی اشکال در سه سطح گچ بری شده اند، به طوری که فضای حجمی پیدا کرده و از نظر هنر تجسمی یکی از شاهکارهای دست بشر محسوب می شود. بالکن های مشرف به گنبدخانه دارای حفاظ هایی مشبک از جنس چوب است، که بدون استفاده از چسب و میخ و فقط به وسیله سجاف و ایجاد شکاف های نر و مادگی قطعات به یکدیگر متصل شده اند. استحکام این حفاظ ها به اندازه یی است که هنوز پس از هفت قرن ذره یی لرزش و تعویض فرم پیدا نکرده اند. اشکال گوناگون هندسی قرینه یی بی نهایت زیبا و منظم به جلال و شکوه ایوان ها افزوده است. ایوان ها محل اجتماع بانوان خاندان اولجایتو و سایر درباریان بوده است. نحوه ساخت و ساز ایوان ها به گونه یی است که از پایین گنبدخانه به هیچ وجه قابل دیدن نیست، ولی از بالا به طور کامل همه ابعاد زیر گنبد به راحتی دیده می شود. در مراسم سوگواری و جشن های مذهبی و ملی، خاندان درباریان و بعضاً مدعوین عمومی از این محل استفاده می کرده اند. پیشانی ها و نقاب های این ایوان ها با استفاده از کاشی های فیروزه یی رنگ و رنگ های سبز چمنی و سایر رنگ های ملایم، هارمونی عجیب و زیبای حیرت آوری را پدید آورده است. در حاشیه های محراب گونه آیات قرآنی با خطوطی بسیار زیبا نقش بسته اند. در یکی از پیشانی های این ایوان ها در سمت جنوبی یک حاشیه محدود با عرضی 20 سانتیمتری معین و مشخص است. آیت الکرسی از ابتدا تا انتها به طور هماهنگ و کامل نوشته شده است. در چنان ارتفاعی بدون امکانات پیشرفته امروزی تنظیم ابعاد و اندازه خط و تعیین دقیق میزان جاگیری این چند آیه قرآن به طوری که نیازی به کشش بعضی از کلمات یا کوتاه و بزرگ کردن و تغییر ابعاد خط در نوشتن بعضی از کلمات دیگر به وجود نیاید واقعاً فوق تصور است. به هر حال سلطانیه دو زلزله هشت ریشتر را از سر گذرانده و هنوز شاداب و محکم در جای خود ایستاده است.
یک شنبه 3 فروردین 1393  11:44 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:تاریخ هنر

سلسله ساسانی و اشاعه هنر ارزنده‌ترین دستاوردهاى تمدن ایرانى در این مقاله سیر تحولات هنر ساسانی و تاثیر پذیریش از هنر دیگر دول مانند بیزانس بررسی شده است. سلسله ساسانی و اشاعه هنر سلسلهء‌ ساسانى که نامش را از ساسان، بزرگ پارس و موبَد موبَدانِ معبد آناهیتا در استخر فارس گرفته؛ آخرین امپراطورى ایران را قبل از سلطهء اسلام تشکیل داد. دوران ساسانى از نظر سیاسى و عقیدتى نمایندهء طغیان ملى ایرانیان علیه پارتیان بود؛ و هدف آن نیز احیاى امپراطورى هخامنشى بود و این هدف درهنر این دوران نیز منعکس شد. اما در این مسیر آنها مقلد صرف نبودند؛ بلکه هنر آنها نمایانگر نیروى آفرینندگى مى‌باشد. برجسته‌ترین فرد در امپراتورى ساسانی، شاپور اول بود که همان داعیه‌هاى سیاسى و هنرى داریوش بزرگ را در سر مى‌پروراند. پس از غلبهء اردشیر بر اردوان، ساسانیان حکومت ملّى واحدى را تشکیل دادند و درصدد برآمدند که دین و آیین واحدى را به رسمیت بشناسند تا وحدت لازم را در حکومت خویش ایجاد نمایند. آغاز سلطنت ساسانى مقارن بود با اوج قدرت مذهب بودا در شرق ایران از چین و هند و ژاپن و مسیحیت در غرب ایران و مذهب یهود که جاى خود را داشت. آنها مى‌بایست مذهبى را تقویت مى‌کردند که وحدت ملى‌شان را تضمین نماید و با تحولات مذهبى شرق و غرب بیگانه نباشد. به‌همین دلیل وقتى مذاهب جدیدى توسط مانى و مزدک عرضه گردید، ابتدا با اقبال شاهان ساسانى مواجه شد. مانى در زمان شاپور اول ظهور کرد و خود را فرستادهء خدا معرفى نمود. مانویت مذهبى تألیفى بود که در حقیقت اصول خود را از مذهب بودا، آیین مسیحیت و دیانت مزدیستى و اعتقادات بابلى اخذ کرده بود؛ مذهب مانى برپایهء اعتقاد به مظاهر خیر و شر و تضاد آنها بود. شاپور اول ابتدا به مانى توجه کرد؛ اما روحانیان با نفوذ آیین زرتشتى علیه او شوریدند و او را محکوم کردند و مانویت در آسیاى مرکزى مستقر گردید و در مصر و سوریه پیشرفت‌هایى به‌دست آ‌ورد. با قتل مانى و سوزاندن رسالات او، آیین مزدیستى تقویت شد و دین رسمى حکومت ملّى و واحد ساسانى قرار گرفت و اهورامزدا خداى واحد باقى ماند. متون اوستا از نو تدوین و روایات شفاهى ثبت و نوشته و وحدت مذهبى و ملى امپراتورى عظیم ساسانى را تکمیل نمود. دوران ساسانى از جهات زیادى شاهد ارزنده‌ترین دستاوردهاى تمدن ایرانى بود. اگرچه فتح ایران به‌دست اسکندر، راه را براى گسترش فرهنگ یونانى در آسیاى غربى گشود؛ روح یونانى هرگز در این سرزمین به‌طور کامل جذب نشد. در زمان اشکانیان مردمان خاور نزدیک هنر یونانى را تفسیر کردند و در دوران ساسانى این واکنش ادامه یافت. هنر ساسانى قالب‌ها و سنت‌هاى بومى ایران را احیا نمود و زمینه را براى بسیارى از ویژگى‌هاى هنر اسلامى مهیا ساخت. هنر این دوران ذاتاً دربارى بود؛ اما قابلیت و توان آن‌را داشت که از قلمرو زمان و مکان خود فراتر رود و به سرعت گسترش یابد در شکل‌گیرى هنر سرزمین‌هاى دیگر نقش قاطعى ایفا نماید. مجموعهء وسیعى از نقش‌مایه‌ها و شمایل‌نگارى‌هاى و نیز طرح پلان‌هاى معمارى و مفاهیم زیباشناختى آن در سرزمین‌هاى خارج از ایران به ظهور رسید. دوران ساسانى از جهات زیادى شاهد ارزنده‌ترین دستاوردهاى تمدن ایرانى بود. اگرچه فتح ایران به‌دست اسکندر، راه را براى گسترش فرهنگ یونانى در آسیاى غربى گشود؛ روح یونانى هرگز در این سرزمین به‌طور کامل جذب نشد. در زمان اشکانیان مردمان خاور نزدیک هنر یونانى را تفسیر کردند و در دوران ساسانى این واکنش ادامه یافت. هنر ساسانى در واقع مقطع نهایى یکى از تحولات عظیم هنرى بود که حدود چهار هزار سال پیش از آن در بین‌النهرین آغاز شده بود. سلسله ساسانی و اشاعه هنر این هنر تأثیر روشنى بر هنر بیزانس داشت. نقش‌برجسته‌هاى بى‌شمار بیزانس با الهام از الگوهاى ساسانى ایجاد شدند مانند آن‌چه در استانبول و آتن از نقوش حیوانات به‌وجود آمد. و موزائیک‌هایى که در کلیساى پاناگیا آنجلو کتیستوس در جزیرهء قبرس قرار دارد نیز با توجه به هنر ساسانى به‌وجود آمده است. بعضى جنبه‌هاى معمارى بیزانسى بدون در نظر گرفتن هنر ایرانى قابل درک نخواهد بود. امپراطورى بیزانس امپراطورى روم شرقى است که صاحب تمدن و تاریخ و هنرى خاصى بود که مدت هزار سال به حیات خود ادامه داد و توانست آمیزه‌اى از هنر یونانى و رومى و خاورى را باعنوان هنر بیزانسى به‌وجود آورد. موزائیک هاى تزئینى نمازگاه خصوصى در نزدیکى اورلئان (اواخر قرن ششم) شباهت کاملى به موزائیک‌هاى ورودى غار طاق بستان دارد. کلیساى سن فیلیبرت در تورنى نیز یادآور کاخ ایوان کرخه است. تأثیر عمیق طرح‌هاى ساسانى بر دست‌ساخته‌هاى مصرى و منسوجات سورى کاملاً به چشم مى‌آید. نقش‌برجسته‌هاى تعدادى از تابوت‌هاى سنگى بربرها در فرانسه و اسپانیا با الهام از نقوش نساجى ساسانى شکل گرفته‌اند. برخى پیکرتراشى‌هاى ماقبل رومانسک و رومانسک در فرانسه و ایتالیا نیز تحت تأثیر این هنر خلق شده‌اند. با سقوط شاهنشاهى ساسانى توسط اعراب، اسلام وارث واقعى هنر ساسانى گردید؛ مفاهیم آن‌را اقتباس نمود و روح تازه‌اى به آن بخشید.
یک شنبه 3 فروردین 1393  11:44 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:تاریخ هنر

چهره های شبیه سازی شده در تمدن رومی تمدن روم یکی از بزرگترین تمدن های دنیای باستان است که بعد از تمدن یونان به ظهور رسید. از جمله مشهورترین آثار هنری تمدن روم، نیم تنه های شبیه سازی شده است که به طور واقع نما، حالات روحی فرد را نمایش می دهد. چهره های شبیه سازی شده قدرت روم که پس از اتروسکها بر ایتالیا حاکم و جانشین ایشان شد، اقوام ستیزنده ایتالیا را مطیع حکومت واحد روم گردانید و سرانجام ملتهای اروپای غربی، مدیترانه و خاور نزدیک را در زیر پرچم امپراتوری روم گرد آورد. اوجگیری قدرت و پیروزی روم و چشم انداز خوفناک زوال و سقوط آن، مطابق گفته حکیمانه مورخ بزرگ تاریخ روم، «انقلابی پدید آورد که تا ابد در یادها خواهد ماند و امروزه نیز ملتهای جهان آن را احساس می کنند» از دجله و فرات گرفته تا مرزهای اسکاتلند قلمرو دولت واحدی بود که در زیر حاکمیت مقتدر و کارآمدش – هرچند غالباً شقاوت و جانور خویی را پیشه می کرد – مردمانی متعلق به نژادهای گوناگون با اعتقادات، زبانها، سنتها و فرهنگهای مختلف به سر می بردند، که برتونها، گُلها، اسپانیاییها، آلمانیها، افریقاییها، مصریها، یوناییان، سوریان، عربها فقط چند تایی از آنها بودند. یادمانهای رومیان در عرصه هنر و معماری در سراسر دنیای تحت حاکمیت رومیان پراکنده شده اند و حیرت انگیزترین و پرشمارترین آثار برجا مانده از تمدنهای باستانی هستند که تاکنون بررسی کرده ایم. هنر رومی با آنکه در آغاز تحت تأثیر هنر اتروسکها و هنر یونانی بود، ویژگیها و صفات متمایز کننده خود را به دست آورد. رومیان، تقریباً از نخستین روزهای اقتدارشان، کاملاً از وجود و تأثیر هنر یونانی آگاه بودند ولی فقط بعدها یعنی در عصر جمهوری و عصر اوگوستوس بود که هلئیسم به مُدی آگاهانه مبدل شد. هوراس می نویسد: «یونان مغلوب، فاتح مغرورش را اسیر خویش کرد». کشتیهای پر از مرمر و مفرغهای یونانی توسط سرداران و فرمانداران ایالات به سواحل ایتالیا آورده می شدند تا محموله هایشان در تزیین کاخهای ایشان به کار گرفته شوند و وقتی ذخیره آثار مرمرین و مفرغین یونان به پایان رسید، رومیان دست به ساختن کپیه از روی آثار ایشان زدند یا هنرمندانی را برای آفریدن آثار جدید استخدام کردند. سرانجام، جذب ژرفتری صورت گرفت و هنر رومی در عصر امپراتوران که حاصل میراث غنی و نبوغ بی مانند رومیان بود، پای به عرصه هستی نهاد. این نگرش هنری – تاریخی به هنر رومی، در مقام مقایسه، تازگی دارد. اندیشمندان تقریباً تا سال 1900 میلادی، هنر رومی را صرفاً شکل منحط غیراصیل و فروتری از هنر یونانی می دانستند. البته این نیز درست است که هنر رومی به دلیل استفاده الزامی از هنر پیشینیان، از لحاظ درجه اصالت و نومایگی مشخص کننده سبکهای هنر مصر، بین النهرین، یونان و حتی آتروریا، به پای هنرهای این سرزمینها نمی رسد. هنر رومی با آنکه در آغاز تحت تأثیر هنر اتروسکها و هنر یونانی بود، ویژگیها و صفات متمایز کننده خود را به دست آورد. رومیان، تقریباً از نخستین روزهای اقتدارشان، کاملاً از وجود و تأثیر هنر یونانی آگاه بودند ولی فقط بعدها یعنی در عصر جمهوری و عصر اوگوستوس بود که هلئیسم به مُدی آگاهانه مبدل شد. این هنر، چیزی است بیش از «انتشار دهنده و حفظ کننده صرف میراث کلاسیک»؛ «نخستین مرحله جامع هنر اروپای غربی» است. هنر رومی ضمن استفاده از شکلهای کلاسیک، مفاهمی غیر کلاسیک را نیز بیان می کند. علاقه به شخصیت فردی را با علاقه به مفاهیمی انتزاعی مانند «قانون»، «دولت» و «تمدن» درهم می آمیزد. دوره جمهوری شبیه سازی از چهره چهره های شبیه سازی شده چهره سازان رومی، حتی وقتی تحت تأثیر فرهنگ یونانی بودند، آثاری آفریدند که قرینه ای در هنر یونانی برایشان وجود ندارد. در دوره هلنی، خصوصیت کلی پردازی که از ویژگیهای چهره های پیشین به شمار می رفت، میدان را در برابر سبکی به مراتب موشکافتر و توصیف کننده تر، خالی کرده بود. علاقه رومیان به نمایش بی کم و کاست و عادت ایشان به نگهداشتن تصاویر (نقابهای مومی) نیاکانشان در خانه و جلوی دیدگان خویش، باعث شد که پیکرتراش بیش از پیش بر نمایش صفات فردی تأکید کند. نفوذ اتروسکها نیز در کار ایشان مؤثر بود و با آن رئالیسم اکسپرسیونیستی اش در هنر پیکرتراشی فردی پایداری کرد؛ مثلاً سردیس یک رومی به اتکای «شخصیت» اش که ضمن زنده نمایی، حالتی نقاب گونه نیز دارد، از این لحاظ چشمگیر است اما شخصیت می تواند تصادفی و نتیجه تلاش مشقت بار هنرمندی برای نمایاندن هر برجستگی و فرورفتگی، هر برآمدگی و چین خوردگی، در سطح چهره باشد و چنان به اجرا درآمده است که گویی هنرمند مانند یک نقشه ساز کار می کرده و مواظب بوده است که کوچکترین جز در تغییر سطح را بنمایاند. هنرمند، ظاهراً کوششی برای کمال مطلوب جلوه گر ساختن موضوع – یعنی اصلاح آن بر طبق یک کمال مطلوب، به شیوه یونانیان – یا تفسیر شخصیت او به عمل نیاورده است. نمایش درشت و بی ملاحت اجزای چهره او، از نوع آنچه در یک نقاب زنده یا مرده دیده می شود، به قدر کافی رساست. بدینسان این «نمایش حوادث روزمره» یا گونه ای از سوررئالیسم، هدف هنرمند است و تا آنجا که از میثاقهای مذهبی مایه می گیرد، تحت تأثیر انگیزه ی زیبایی شناختی نیست. هنرمند، ظاهراً کوششی برای کمال مطلوب جلوه گر ساختن موضوع – یعنی اصلاح آن بر طبق یک کمال مطلوب، به شیوه یونانیان – یا تفسیر شخصیت او به عمل نیاورده است. نمایش درشت و بی ملاحت اجزای چهره او، از نوع آنچه در یک نقاب زنده یا مرده دیده می شود، به قدر کافی رساست برخوردی کاملاً متفاوت با این را می توان در پیکره نیم تنه پومپیوس کبیر مشاهده کرد. پیکرتراشی که در برابر مردی قدرتمند و نامدار قرار گرفته باشد ممکن است به لزوم کاربست روشی متفاوت با ثبت صرف جزییات آگاهی داشته باشد، ممکن است او خواسته باشد موضوع کارش را هم به صورت کمال مطلوب درآورد هم به آن شخصیت بدهد – یعنی شخصیت او را تفسیر کند. پومپیوس در جنگ داخلی ویرانگرانه ای که جمهوری روم را در سده نخست پیش از میلاد متلاشی کرد، نخست متحد و سپس رقیب پلیوس سزار بود. ما او را به عنوان یک سردار بزرگ نظام می شناسیم که در جنگ به پیروزی رسید و تقریباً مالک الرقاب سراسر سرزمینهای شرقی تحت حاکمیت روم شد. همچنین او را به عنوان یک سیاستمدار نالایق و مردی جاه طلب برخاسته از صفوف طبقه متوسط می شناسیم که فریب افراطیون در جناح سناتورها را خورد. او را به عنوان شخصیتی بی اندازه مردد می شناسیم که حتی نزدیکترین دوستانش را مأیوس می کرد زیرا هیچگاه نمی توانست تصمیم قطعی بگیرد. چهره های شبیه سازی شده می دانیم که او در جنگ فارسالوس از یولیوس سزار شکست خورد، به مصر گریخت و در حین گمنامی به دست یکی از سربازان خودش کشته شد. با این حال او انسان شریفی بود که به دنبال ثروت اندوزی از راه غارت کردن ایالات روم نرفت و این عملی بود که بیشتر هم عصران وی از دست زدن به آن تردیدی به خود راه نمی دادند. بدینسان، پومپیوس، ترکیبی از سجایایی است که حوادث روزگار بدو ارزانی داشته اند، ولی کدام انسانی با اندک استعدادی خوب و بیشتر از او می توانسته است بر یولیوس سزار پیشی بگیرد؟ ما با اطلاع از اینکه چه اندیشه ای درباره قدرت و ضعف، پیروزیها و شکست نهایی پومپیوس داریم، طبیعتاً با حالتی به پیکره نیم تنه اش می نگریم که به پیکره نیم تنه واشنگتن یا لافایت می نگریم – کنجکاو می شویم تا درباره این انسان منفرد و تاریخ زندگیش بیشتر بدانیم. به همین نحو، این احتمال وجود دارد که هنرمند سازنده نیم تنه پومپیوس، با آنکه از لحاظ واکنشها و پاسخهای فرهنگیش با ما تفاوت داشته، همچنان در اندیشه آفریدن چهره ای بوده باشد که چیزی فراتر از ثبت حالات چهره او به شمار برود. این از نیم تنه مزبور احساس می شود، زیرا کوچکترین اثری از حالت خشک نقاب مرگ در آن دیده نمی شود و سطحش چنان ظریف از کار درآمده است که نور با نرمی خاصی بر آن می لغزد. در قالبگیری این چهره، تلاش خاصی به کار رفته است تا حالتی تلفینی پیدا کند نه توصیفی، خطوط قوی و درشت پیشانی بزرگ و سطوح نسبتاً پهن صورتش با حالت و بیان گنگ شگفت انگیزی که خود چهره دارد، کمی ملایمتر به نظر می رسند. آیا اشتباه است اگر نوعی تردید به نفس آمیخته با تظاهر یا لاف و گزاف توخالی در زیر نقاب رسمی اقتدار را در این چهره تشخیص دهیم؟ به هر حال، همینکه وسواس چنین تفسیری را در خود احساس می کنیم، گواهی است بر قدرت هنرمند آفرینشگری که ما را در برابر پیکره نیم تنه ای که از مردی بزرگ و ناکام ساخته است به اندیشه وا می دارد.
یک شنبه 3 فروردین 1393  11:44 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:تاریخ هنر

شاهکار عصر طلایی اول بیزانس مسجد ایاصوفیه مسجد ایاصوفیه یکی از مشهورترین و باشکوهترین بناهای جهان است . این مسجد که در ابتدا کلیسا بوده در استانبول ترکیه قرار دارد و هم اکنون موزه می باشد. مسجد ایاصوفیه پس از آنکه کنستانتین مذهب مسیحیت را پذیرفت، دین و هنر مسحی در بستر هنر رومی متاخر رشد و نمو کرد تا آنکه پس از مرگ کنستانتین کبیر و اختلافاتی که میان وارثینش رخ داد، امپراتوری عظیمی رومی که تبدیل به امپراتوری مسیحی شده بود تفکیک شد. روم شرقی که شامل یونان، ترکیه و کشورهای مدیترانه می شد تبدیل به بیزانس و روم غربی که شامل ایتالیا، فرانسه و انگلستان وآلمان می شد، رومانسک و گوتیک را تشکیل داد. وقتیکه رومانها و گوتها برسر دست یافتن به قدرت به جنگ در غرب اروپا مشغول بودند ( عصرتاریکی قرون وسطا) هنر بیزانس در شرق اروپا و خاور مرکزی به چنان شکوفایی رسید که به عصر طلایی بیززانس مشهور شد.یکی از شاهکارهای دوران بیزانس، ساخت بنای ایاصوفیه بود که در دوران خود یکی از زیباترین و شکوهمندترین کلیساهای مسیحی بود و پس از فتح بیزانس توسط ترکان عثمانی مسلمان به مسجد تبدیل شد. بنای «ایا صوفیه» در میدان «سلطان احمد» استانبول در ترکیه، در زمان کنستانتینوس اول بنا شد که به مدت 916 سال به‌ عنوان کلیسا و به مدت 481 سال در دوران عثمانی‌ها به‌ عنوان مسجد فعال بود. این بنای تاریخی به دستور آتاتورک در سال 1935 به موزه تبدیل و در خدمت صنعت توریسم قرار گرفت! این‌ بنا نخست‌ «مِگاله‌ اِکلسیا» - کلیسای‌ بزرگ‌ - نام‌ گرفت‌، ولى‌ بعدها به‌ «سانتاسوفیا» یعنى‌ «حکمت‌ مقدس‌» تغییر نام‌ یافت‌.یونانی‌ها آن‌ را «هاگیا سوفیا» یا «آگیا سوفیا» مى‌نامیدند. پس‌ از فتح‌ استانبول‌، ترک‌ها با تغییر اندکى‌ نام‌ این‌ کلیسا را «ایاصوفیه»‌ خواندند.. در 20 ژوئن‌ 404 آشوب‌ بزرگى‌ در قسطنطنیه‌ پدید آمد و بخشى‌ از ایاصوفیه‌ در حریق‌ سوخت. در نتیجه بنای ایاصوفیه مجددا به دست حکومت بعدی، ساخته و در سال 415 میلادی دوباره افتتاح شد. در وقف‌نامه‌های‌ فاتح‌ که‌ نسخه‌های‌ مختلف‌ آن‌ تا امروز باقى‌ مانده‌، نام‌ ایاصوفیه‌، «الجامع‌ الکبیر العتیق‌» آمده‌ است‌.دستور سلطان‌ یک‌ گلدسته‌ى‌ چوبى در قسمت‌ جنوبى‌ نیم‌ گنبد غربى‌ و نیز یک‌ محراب‌ در این‌ مسجد ساخته شد‌. بعدها در زمان‌ سلطان‌ سلیمان‌ قانونى‌، به‌ علت‌ نامناسب‌ بودن‌ نقاشی‌ها و تزیینات‌ داخل‌ ایاصوفیه‌، روی‌ آن‌ها را با گچ‌ پوشاندند. ولی باز این کلیسا در حریق‌ دیگری‌ که‌ در شب‌ 13 ژانویه 532پدید آمد به ‌دنبال یک شورش علیه دولت آتش گرفت. حدود 6 هفته‌ پس‌ از حریق‌، امپراتور ژوستینین تصمیم‌ گرفت‌ کلیسایى‌ به‌ مراتب‌ بزرگ‌تر و باشکوه‌تر بر ویرانه‌های‌ کلیسای‌ قبلى‌ بنا کند و به‌ همین‌ سبب‌، از معماران‌ مشهور عصر خود، آنتمیوس‌ ترالسى‌ و ایسیدُروس‌ ملطى‌ خواست‌ کلیسای‌ جدید را طوری‌ بسازند که‌ در برابر آتش‌سوزی‌ و زمین‌لرزه‌ مقاوم‌ باشد. به‌ فرمان‌ امپراتور با ارزش‌ترین‌ مصالح‌ ساختمانى‌ را از نواحى‌ مختلف‌ تهیه‌ کردند. سرانجام‌، در 27 دسامبر 537 با کار 10 هزار کارگر در طول 5 سال و تحت نظر 100 استادکار، کلیسای‌ جدید ایاصوفیه‌ طى‌ مراسم‌ باشکوهى‌ افتتاح‌ شد. ولی بر اثر زلزله در سال 588، گنبد کلیسا فرو ریخت و بالاخره در سال 563 گنبدش ساخته شد. قابل ذکر است امپراتوران‌ بیزانس‌ در این‌ کلیسا مراسم‌ تاج‌گذاری‌ برپا مى‌کرده‌اند و به‌ سبب‌ احترامى‌ که‌ داشت‌، پناهگاه‌ مجرمان‌ نیز به‌ شمار مى‌آمده‌ است‌. این کلیسا چون در سال 1453 به تصرف ترکان عثمانی در آمد آثار مسیحیت آن را محو کردند و آن را به صورت مسجد در آوردند به مدت 481 سال در دوران عثمانی‌ها فعال بود. (سلطان‌ محمد در همان‌ روز فتح‌ استانبول‌ فرمان‌ تبدیل‌ کلیسای‌ ایاصوفیه‌ را به‌ مسجد صادر کرد.) و سه روز پس‌ از فتح‌ استانبول،‌ ضمن‌ برپا داشتن‌ مراسم‌ نماز جمعه‌ در ایاصوفیه،‌ به‌ امامت‌ آق‌ شمس‌الدین‌، خطبه‌ به‌ نام‌ پادشاه‌ فاتح‌ عثمانى‌ خوانده‌ شد. مسجد ایاصوفیه در وقف‌نامه‌های‌ فاتح‌ که‌ نسخه‌های‌ مختلف‌ آن‌ تا امروز باقى‌ مانده‌، نام‌ ایاصوفیه‌، «الجامع‌ الکبیر العتیق‌» آمده‌ است‌.دستور سلطان‌ یک‌ گلدسته‌ى‌ چوبى در قسمت‌ جنوبى‌ نیم‌ گنبد غربى‌ و نیز یک‌ محراب‌ در این‌ مسجد ساخته شد‌. بعدها در زمان‌ سلطان‌ سلیمان‌ قانونى‌، به‌ علت‌ نامناسب‌ بودن‌ نقاشی‌ها و تزیینات‌ داخل‌ ایاصوفیه‌، روی‌ آن‌ها را با گچ‌ پوشاندند. در زمان‌ سلطان‌ بایزید دوم‌ دومین‌ مناره ایاصوفیه‌ از آجر ساخته‌ شد. و گنبد بزرگى‌ نیز بر فراز آن‌ ساخته‌ شد. سلطان سلیم دوم عثمانی که سخت شیفته ایاصوفیه بود به هنرمند و معمار مشهور خود امر کرد تا ایاصوفیه را جانی دوباره بخشد و در اصلاحات و الحاقاتی که وی انجام داد ایاصوفیه به هیاتی امروزی درآمد. در اوایل‌ سلطنت‌ سلطان‌ مراد سوم‌ کار تعمیرات‌ و بازسازی‌ ایاصوفیه‌ به‌ پایان‌ رسید و این‌ پادشاه‌ تغییراتى‌ نیز در داخل‌ مسجد ایجاد کرد و به‌ تزیینات‌ داخلى‌ آن‌ افزود. از نیمه‌ی دوم‌ سده‌ی 10ق‌/16م‌ به‌ بعد، در گورستان‌ متصل‌ به‌ آن‌، ساختن‌ مقبره‌هایى‌ برای‌ سلاطین‌ عثمانى‌ آغاز شد. در زمان‌ سلطان‌ مراد چهارم‌، آیاتى‌ از قرآن‌ کریم‌ به‌ خط بچاقجى‌‌زاده‌ مصطفى‌ چلبى‌ زینت‌بخش‌ دیوارهای‌ مسجد ایاصوفیه‌ شد. علاوه‌ بر آن‌، لوحه‌های‌ عظیمى‌ به‌ شکل‌ مربع‌ مستطیل‌ با نام‌ خلفای‌ راشدین‌ که‌ توسط خطاط معروف‌ تکنجى‌زاده‌ ابراهیم‌ افندی‌ نوشته‌ شده‌ بود، بر بالای‌ دیوارها نصب‌ شد. این‌ لوحه‌ها در زمان‌ سلطان‌ عبدالمجید با الواح‌ مدور بزرگى‌ به‌ خط جلى‌ خطاط قاضى‌ عسکر مصطفى‌ عزت‌ افندی‌، تعویض‌ شد. سلطان‌ محمود اول‌، تعمیرات‌ فراوانى‌ در مسجد ایاصوفیه‌ صورت‌ داد، ولى‌ گفته‌ مى‌شود که‌ روی‌ بقایای‌ موزاییک‌های‌ دوره بیزانس‌ در این‌ تعمیرات‌ با گچ‌ پوشانده‌ شده‌ است. وی‌ علاوه‌ بر تعمیرات‌، یک‌ شادروان‌ (وضوگاه‌) زیبا و چند بنای‌ دیگر در آن‌جا ساخت‌؛ مهم‌ترین‌ آن‌ها کتابخانه‌ی باشکوهى‌ است‌ که‌ از نظر هنر معماری‌ و تزیینى‌ دارای‌ ارزش‌ فراوانى‌ است‌. این‌ کتابخانه‌ 300 هزار جلد کتاب‌ در خود داشته‌ است. پس‌ از سلطان‌ مراد چهارم،‌ چندان‌ توجهى‌ به‌ تعمیر و نگهداری‌ مسجد ایاصوفیه‌ نشد. در زمان‌ سلطان‌ عبدالمجید تعمیرات‌ اساسى‌ بنا، در سال‌های ‌ 1847-1849م‌ به‌ سرپرستى‌ معمار اتریشى‌ «فوستاتی» صورت‌ گرفت‌ و بیشتر تزیینات‌ داخلى‌ تجدید و یا تعمیر شد. موزائیک‌های‌ دوران‌ بیزانس‌ را نیز از زیر پوشش‌ گچ‌ بیرون‌ آوردند. سلطان‌ مایل‌ بود که‌ موزائیک‌ها به‌ همان‌ صورت‌ باقى‌ بماند، ولى‌ به‌ علت‌ مخالفت‌هایى‌ که‌ ابراز شد، دستور داد دوباره‌ روی‌ آن‌ها را بپوشانند. پس‌ از پایان‌ تعمیرات‌، مسجد ایاصوفیه‌ بار دیگر در اولین‌ جمعه‌ی ماه‌ رمضان ‌ 1265ق‌/ژوئیه 1849م‌ طى‌ مراسم‌ با شکوهى‌ بر روی‌ مردم‌ گشوده‌ شد. ایاصوفیه‌ در زلزله شدید 10 ژوئیه 1894 دچار صدمات‌ بسیاری‌ شد؛ از جمله‌ قطعات‌ بزرگى‌ از موزائیک‌های‌ گچ‌پوش‌، نیم‌‌گنبدها و سرستونها فرو ریخت‌ و به‌ همین‌ علت‌ مسجد مدتى‌ طولانى‌ بسته‌ ماند. مسجد ایاصوفیه در سال 1926م‌/ 1305ش‌ تعمیرات‌ ضروری‌ در سرسراهای‌ فوقانى‌، گنبد اصلى‌ و یکى‌ از پایه‌ها به‌ عمل‌ آمد. در این‌ میان‌ با پیشنهاد آتاتورک‌ در 1934م‌/1313ش‌ مسجد ایاصوفیه‌ به‌ موزه‌ تبدیل‌ شد و در اول‌ فوریه 1935 به‌ طور رسمى‌ افتتاح‌ گردید. کمى‌ بعد فرش‌های‌ مسجد را جمع‌ کردند و لوحه‌های‌ مدور نام‌ خدا و حضرت‌ رسول‌(ص‌) و خلفای‌ راشدین‌ و امام‌حسن‌ و امام‌حسین‌ (ع‌) را پایین‌ آوردند، تا حالت‌ روحانى‌ این‌ معبد کهن‌ به‌ حال‌ و هوای‌ موزه‌ تبدیل‌ شود؛ ولى‌ هنگامى‌ که‌ مى‌خواستند لوحه‌ها را برای‌ استفاده‌ در دیگر مساجد استانبول‌ از آن‌جا بیرون‌ ببرند، به‌ علت‌ بزرگى‌ بیش‌ از حد، از هیچ‌‌کدام‌ از درهای‌ ایاصوفیه‌ ممکن‌ نشد. ناچار آن‌ها را روی‌ هم‌ چیده‌ و در گوشه‌ای‌ انبار کردند. مدتى‌ بعد، در 1949م‌/1328ش‌ بار دیگر این‌ لوحه‌ها از دیوارهای‌ ایاصوفیه‌ آویخته‌ شد. در بنای‌ ایاصوفیه‌ تدبیر هوشمندانه‌ای‌ برای‌ هماهنگى‌ طاق‌ها و ستون‌ها به‌ کار رفته‌ است‌. 4 ستون‌ عظیم‌ از سنگ‌ خارای‌ مصری‌، شبیه‌ پای‌ فیل‌، 4 طاق‌ بالا را نگاهداشته‌، و گنبد بر روی‌ آن‌ها آرمیده‌ است‌. در ساقه گنبد، حلقه‌ای‌ از 40 پنجره نزدیک‌ به‌ هم‌ قرار گرفته‌، که‌ نور از آن‌ها به‌ درون‌ مى‌تابد. ژرفای‌ گنبد 18 متر و بلندی گنبد 56 متر از سطح زمین است و قطر آن‌ 33 متر است‌ .این‌ بنا مجموعاً 107 ستون‌ و 9 در دارد بنا کلاً از آجر ساخته‌ شده‌، و با مرمر پوشانده‌ شده. دیوارهاى‌ آن‌ با معرق‌‌هاى‌ آجین‌ شده‌ به‌ سنگ‌‌هاى‌ قیمتى‌ تزیین ‌یافته‌ است‌. در تزیینات‌ بناى‌ آن‌، از فلزات‌ گران‌بهاى‌ منتسب‌ به‌ هنر بیزانسى‌ استفاده‌ شده‌ است‌. ستون‌هاى‌ مرمرین‌ این بنا از معبد «آرتمیس‌» و نیز از نقاط‌ مختلف‌ دنیا به‌ آن‌‌جا آورده‌ شده‌ است‌. موزاییک‌ها و تزیینات‌ داخلى‌ ایاصوفیه‌ نیز از اهمیت‌ بسیاری‌ برخوردار است‌. از تزیینات‌ بى‌نظیر این‌ بنا در منابع‌ قدیمى‌ با ستایش‌ فراوان‌ یاد شده‌ است‌. از زیباترین‌ بخش‌های این بنا‌، تزیینات‌ ایاصوفیه‌ و موزاییک‌های‌ بیزانسى‌ آن‌ است‌. در میان‌ آن‌ها قطعات‌ و تابلوهای‌ ساخته‌ شده‌ از طلا، نقره‌، مرمر و سفال‌ لعاب‌دار رنگارنگ‌ دیده‌ مى‌شود.
یک شنبه 3 فروردین 1393  11:44 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:تاریخ هنر

هنر و تمدن ماد با ورود آریایی ها به ایران دو قوم اصلی در ایران قدرت را به دست گرفتند، مادها و پارسها. این مقاله به ویژگی های قومیتی و هنری به جای مانده از اقوام ماد می پردازد. هنر و تمدن ماد مادها و پارسیان در اواخر قرن نهم پیش از میلا د در تاریخ ظهور می کنند. نام این دو حکومت همواره در بایگانی های نظامی و اداری پادشاهان آشوری که برای برقراری امنیت مرزهای شرقی امپراتوری و باز نگه داشتن راه ها به سوی تجارت و باج و خراج، فروش اسب، تمبر و فلز از ایران به آشور به این نواحی لشکرکشی می کردند به چشم می خورد. به احتمال زیاد نفوذ مادها به غرب ایران زودتر صورت گرفته است، اما شواهد و مدارک باستانشناسی دال بر تاریخچه این ناحیه پیش از ثبت آن در منابع مکتوب همچنان ناتمام است. مادها در مسیر شرق احتمالا از طریق راه باستانی که از تپه دامغان در مسیر ساوه به همدان و کرمانشاه می گذشت گذر کرده اند. با توجه به مکان بعدی پایتخت مادها واقع در اکباتان درمی یابیم که مادها به زودی در دشت حاصلخیزی در همدان مستقر شدند. مادها از این نقطه مرزهای خود را تا شمال و غرب نیز گسترش دادند. در عصر سارگون دوم، مادها بین مانیان در شمال و عیلا می ها در جنوب واقع شده بودند. پارسیان که مطابق منابع آشوری در عصر سارگون دوم سرزمین شان پارسوآ خوانده می شده یکی از ایالات ثابت آشوریان بود که احتمالا در جایی که امروزه ناحیه سولدوز واقع در حسنلو خوانده می شود قرار داشت. از دوره سناخریب از پارسوآ در جنوب غربی ایران و شمال عیلام یاد شده است. سرانجام در عصر هخامنشی از پارسوآ در ایالت پارس که امروزه آن را استان فارس می خوانند یاد می شود. این اختلاف مکانی این ذهنیت را به وجود می آورد که پارسیان از شمال غربی ایران رو به جنوب و بعدها به شرق نقل مکان کرده اند. این احتمال هم وجود دارد که در آن واحد سه منطقه پارسوآ در ایران وجود داشته است. پس این نکته که چه زمانی و چگونه ایران که تحت تابعیت هوریان آسیانیک، مانیان و شاید عیلا می ها قرار داشت به یک حاکمیت واحد هندواروپایی با عنوان مادها و پارسیان بدل شد، همچنان در سایه ای از ابهام قرار دارد. احتمال آن می رود که هندواروپایی ها در مناطقی که اورارتویی ها، مانیان ها، عیلا می ها یا آشوریان دیگر از آن دفاع مثمرثمری نمی کردند برای خود به قدرتی دست یافته باشند. در مناطقی که حکام قدیمی آن همچنان قدرت خود را حفظ کرده بودند تازه واردان به کارهایی چون کشاورزی یا امور نظامی مشغول می شدند. مادها در مسیر شرق احتمالا از طریق راه باستانی که از تپه دامغان در مسیر ساوه به همدان و کرمانشاه می گذشت گذر کرده اند. با توجه به مکان بعدی پایتخت مادها واقع در اکباتان درمی یابیم که مادها به زودی در دشت حاصلخیزی در همدان مستقر شدند در عصر آساردهون، پادشاه آشوری، پیمانی برای اطمینان یافتن از جانشینی پسر آشوربانیپال و کسب اطلاعاتی مربوط به قبایل مادی و فرماندهانشان با ایران بسته شد. این پیمان، شاهزادگان ایرانی را ملزم به پذیرش حاکمیت آشوری ها می کرد که بر الواح گلی نگاشته شده و به صورت امانت در نزد نمرود، در کاخ کالاه کهن می ماند. با تخریب کاخ کالاه به دست مادها در سال 612 پیش از میلا د، این الواح شکسته و سوزانده شدند. این اقدام سمبلیک در حقیقت نابودی تمامی پیوندهایی بود که میان مادها و آشوریان وجود داشت. پادشاه پیروز ماد، کیاکسر بود که نینوا را هم با همراهی نبوخادنزار بابلی و دسته های سکایی فتح کرد. دوره 28 ساله حاکمیت ترس و وحشت سکایی ها که هرودت هم مدعی بود به وسیله اورارتویی ها از میان رفته ، احتمالا تنها کمی بعد از سقوط نینوا بوده است. مادها تنها زمانی که از دخالت های سکایی ها رهایی یافتند توانستند بر میراث آشوری ها و اورارتویی ها مسلط شوند. این بزرگ ترین کشورگشایی برای مادها بود. آنها توانسته بودند بر غرب ایران مسلط شوند و امپراتوری را از نواحی سابق اورارتوری ها و مانیان، در شمال غرب ایران و شمال بین النهرین به آسیای صغیر، جایی که رود هالیس مرز میان مادها و لودیه بود، گسترش دهند. با این وجود امپراتوری بزرگ عمر چندانی نیافت. آستیاگس، فرزند کیاکسر در 550 پیش از میلا د در نبردی که مادها و پارسیان را با هم متحد کرد و مایملک خارجی مادها تحت اختیار پارسیان درآمد مغلوب کوروش کبیر، شهریار پارسی شد. هنر و تمدن ماد هنوز نمی توان برآورد کاملی از هنر مادی داشت، چون هیچ گونه اثری کاوش نشده و هیچ منبع مکتوبی که دال بر هنر مادی باشد وجود ندارد. ادعاهای چندی در مورد آثار قرن هفتم و زیویه وجود دارد اما همچنان کاملا اثبات نشده است. با این وجود هنر مادی نقش عمده ای را در میانه سبک های هنری متفاوت قرون هشتم و نهم پیش از میلاد بازی می کرد. هنر پارسی هم در دوره حکومت هخامنشیان در اواخر قرون ششم و پنجم پیش از میلا د در ایران رواج داشت. تعدادی مقبره سنگی در شمال غرب ایران واقع در کردستان و آذربایجان وجود دارد که البته هیچ کدام از این مقبره ها به اعتقاد هرتزفلد قطع مسلم مربوط به مادها نیست و به پادشاهان هخامنشی یا پس از آن برمی گردد. جالب ترین مقبره از این نوع که قیزقاپان خوانده می شود در سرحد مرز ایران و عراق در کردستان عراق قرار دارد که حجاری بالای در آن، دو مرد را نشان می دهد که لباس مادی بر تن دارند و در دو سوی آتش ایستاده اند. این دو نفر لباس هایی همچون مادها؛ نیم تنه، شلوار چرمی و کلاه هایی با لبه های برآمده شال مانند که تصاویر آن در تخت جمشید هم موجود است، بر تن دارند. به علاوه مردی که در سمت چپ آتش ایستاده، نیم تنه ای احتمالا از جنس خز به تن دارد که آستین هایش از دو طرف آویزان است. هر دو مرد، کمانی در دست چپ گرفته و نوک آن را رو به پایین گرفته اند. نمونه یکی از این اشکال در جام طلا ی حسنلو قابل مشاهده است. نحوه قرارگیری این دو نفر، سبکی نظامی و تشریفاتی ای است که از اواخر هزاره در حسنلو تا مقبره های مادی در نیمه هزاره نخستین پیش از میلا د رایج بوده است. تاریخ تقریبی این آرامگاه را تنها می توان از روی سبک معماری آن حدس زد. این مقبره که در صخره ای سنگی واقع شده است، ایوانی است که چندین ستون و سرستون دارد و از این نظر مشابه ستون های یونانی پیچان است. شکل این سرستون ها و تزئین نخلی شکل آن، تاریخچه این بنا را به قرن ششم پیش ازمیلا د برمی گرداند. این احتمال نیز وجود دارد که این بنا در دوره هخامنشیان برای یک مادی ساخته شده است. به طور مشابه، مقبره سنگی دائو دختر به صورت حلقه ای شکل ساخته شده که یاد آور سرستون های یونانی قرن پنجم است و بیشتر احساس می شود که مربوط به دوره هخامنشی است و نه دوره دیگری. شاید سبک احداث مقبره های سنگی که در آسیای صغیر هم در نیمه هزاره اول پیش از میلاد رایج شده بود توسط داریوش وارد ایران شد. در عصر آساردهون، پادشاه آشوری، پیمانی برای اطمینان یافتن از جانشینی پسر آشوربانیپال و کسب اطلاعاتی مربوط به قبایل مادی و فرماندهانشان با ایران بسته شد. مطابق کشفیات به عمل آمده استفاده از ستون به این نحو، در نیمه قرن نهم پیش از میلاد با یافتن پایه های ورقه ورقه برای ستون ها در حسنلو کاربرد داشته است. با این وجود از تنه های چوبی و سرستون های این جرزها چیزی بر جای نمانده است. منابع سوری، آشوری و بابلی در قرن های نهم و هشتم پیش از میلاد به ستون هایی با سرستون های حلقه ای شکل اشاره دارند. چنین استفاده ای از سرستون های حلقه ای شکل راه را برای پذیرش بعدی این سبک در ایران باز کرد. این سبک بعدها اصلاح شد و بیش از پیش غنی گشت. ویژگی جالب دیگری که در تزئین ستون ها در تخت جمشید وجود دارد و ما را به سوی کاوش به دنبال شواهد و مدارکی از هنر مادی یا سبک های مادی می کشاند، نوعی ستون با دیواره ای چوبی است که با گچ پوشانده شده و کتیبه های آن به رنگ های قرمز، آبی یا سفید بوده اند. این الگوها با خطوط مورب نگاشته می شدند و کاملا با الگوهای متداول خاور نزدیک کهن که محوریتی متقارن داشت متفاوت بود.
یک شنبه 3 فروردین 1393  11:44 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:تاریخ هنر

سایه غرب بر نمایش ایران در این مقاله، تحلیلی پیرامون شرایط خاص سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشورمان و چگونگی زیست هنر نمایش 1320-1300ه.ش. صورت گرفته است. مطالعه و شناخت این شرایط، خود اهمیت موضوع را آشکار می سازد و شاید پاسخی باشد به چرایی و چگونگی نمایش اکنون ایران. نمایش اغلب کوشش هایی که در این زمینه صورت گرفته، جنبه ی روایت تاریخی داشته اند و همواره پرسش ها وجود داشته و دارند که آیا اساس و پیشینه ی نمایش در ایران قابلیت پیشرفت و تکامل، آنگونه که باید را داشته است یا خیر؟ و یا اینکه این شکل نمایشی که در حال حاضر موجود است تا چه حد متعلق به ما و ملیت ماست و چه عللی موجب شده اند که ما امروز از خود بپرسیم آیا اساساً دارای نمایشی به عنوان نمایش ملی هستیم یا خیر؟ چنانکه مسیر پیدایش نمایش را به سوی گذشته دنبال کنیم به آداب و رسوم و اعتقاداتی خواهیم رسید که نیاز زندگی آن روزگاران بوده است. با توجه به آثار به جای مانده ایرانیان باستان با انواع رشته های هنری از جمله مجسمه سازی، موسیقی و نقاشی آشنایی داشتند، لیکن هیچ گونه سند و یا اثری موجود نیست که گویای وجود نمایش در آن دوران باشد. با این وجود نمی توان نمایش و آیین های نمایشی را در این دوران انکار نمود. گفته می شود نخستین شکل نمایشی در ایران، تعزیه درسوگ سیاوش و به صدها سال قبل از ورود اسلام باز می گردد. «پس از اسلام نمایش اشکال گوناگونی به خود گرفت که از آن جمله باید به: میرنوروزی، پرده بازی، نقالی، پرده داری، لعبت بازی، شبیه خوانی(تعزیه) و دراین اواخر، بقال بازی و تخت حوضی اشاره داشت.(میرانصاری، 1381 :9) «دردوره ی صفویه تئاتر به شکل ابتدایی خود یعنی به شکل درام های مذهبی آغاز می گردد. این درام ها سراسر به شعر نوشته شده است» (همان.498) دوره ی قاجار،دوره ی پیشرفت تعزیه محسوب می شود. بطوری که در دوره ی ناصرالدین شاه آمفی تئاتز بزرگ«تکیه دولت» ساخته شد.«این تکیه چندان قدمتی نداشت لیکن از جهت شیوه ی معماری می توانست نمونه ی برجسته ای از آثار معماری و هنری تهران دوره ی قاجار باشد؛ پس از مشروطه و تأثیر و نفوذ فرهنگ و هنر غرب و پیدایش نمایش جدید در ایران این تکیه ارزش خود را از دست داد و فقط در سالهای 1302 و 1304 در اوایل سلطنت پهلوی او، برای نمایشگاه امتعه ی خورشیدی و تشکیل مجلس مؤسسان در نظر گرفتند و سرانجام در سال 1327-1326 به علل سیاسی، اقتصادی یا مذهبی آن را خراب و به جایش بانک ملی و دکانهای مجاور را ساختند»(تلخیص، شهیدی،41 ،1378-40) همچنین می بینیم که آغاز تئاتر غیر مذهبی نیز از همین دوره بوده است و ناصرالدین شاه علاوه بر حمایت نمایشهای مذهبی، دستور ساخت سالنی برای تئاتر به سبک اروپایی را نیز می دهد؛ بدین ترتیب «نقاش باشی تالاری به طرز تئاترهای اروپا ساخت که گنجایش سیصد نفر تماشاگر را داشت و خود او پیس میزان تروپ مولیر را به نام گزارش مردم گریز ترجمه کردو نمایش داد»(اسکویی، 1378 :499) در این دوره نمایش به هنری نقاد تبدیل می گردد و در اواخر قاجار، بخصوص در تهران گروهای تئاتری تحت نفوذ فرهنگ اروپایی پا به عرصه ی وجود می نهند. با روی کار آمدن پهلوی اول در 1925 تعزیه ممنوع شد. «سختگیری در مورد دسته های تقلیدچی و نمایش هایشان شدت یافت و قهوه خانه ها که مرکز نقالان و خیمه شب بازان بود، یک به یک از میان رفت»(بیضایی، 1344: 223) دوره ی دیکتاتوری پهلوی اول، دوره سرکوب نمایش، دوره ای است که راه برای ورود نمایش به صورت امروزین خود یعنی theatre هموار می گردد. از دیگر چهره های برجسته ی این دوران رضا کمال شهرزاد می باشد. هرچند در آغاز، علاقه و فعالیتش در زمینه ی موسیقی بود، ولیکن در کار تئاتر، گروهی را تحت عنوان «کمدی موزیکال» تشکیل داد وفعالیت خود را در عرصه ی تئاترآغاز نمود. بیست سال تحکیم، سرکوب، رکود با روی کارآمدن پهلوی اول در 25 آذر ماه 1304 و تحکیم رژیم، سیاست گذاری های مرتبط با آن از جمله اقدام به پایه ریزی سانسور نویسندگان و گروه های نمایشی و دور کردن آنها از مضامین والای اجتماعی، سیاسی و انتقادی آغاز می شود. به گونه ای که در فعالیتهای آنها انتقاد ازمسائل سیاسی و اجتماعی نه تنها به چشم نمی خورد، بلکه از آن فاصله گرفته و سمت و سویی فرمایشی و حتی تکراری به خود می گیرند. در همین شرایط اجرای تعزیه به عنوان مردمی ترین گونه ی نمایشی صرفاً به بهانه ی تجددخواهی تضعیف(1299) و سرانجام در سال 1311بطور کامل منع می شود وجای تأسف است که اگر این اتفاق رخ نمی داد، تعزیه می توانست مبنا و پایه ی ملی و مستقل ایران گردد زیرا به گفته ی محققان و پژوهشگران، تعزیه به لحاظ شخصیت پردازی، فضا سازی و موضوع یک نمونه ی کامل است. در این دوره گروه های متعددی هم در پایتخت و هم در شهرستان ها شروع به کار کردند که هر یک به نوعی مروج ره آوردهای فرهنگ غربی بودند که از آن جمله می توان به سیدعلی نصر اشاره داشت. وی که از مستخدمین عالی رتبه ی دولت به حساب می آمد و از طرفی زبان فرانسه نیز تسلط داشت درآغاز جنگ جهانی اول با مأموریتی به اروپا رفت و در همین سفر با تئاتر اروپا و به خصوص فرانسه آشنا گردید، تئاترهایی نظیر کمدی فرانسه، ادئون و رشیلیو. نصر به دلیل علاقمندی خود فن گریم را در آن جا آموخت و در بازگشت به ایران درصدد برآمد تجربه و آموخته های خود را البته در غالب سوژه های ایرانی و با استفاده از ترجمه در صحنه به اجرا درآورد. در خیابان لاله زار گروهی پا به عرصه ی فعالیت گذاشت که در آغاز بسیار کوچک بود، با نام «جامعه باربد». این گروه توسط اسماعیل مهرتاش شکل گرفت و با هدف آشنا کردن مردم با ارزشهای ملی، موضوعاتی را دست مایه ی کار خود قرار می دادند که بیشتر قصه هایی از متون کهن و عامیانه ی مردم بود. آنها سعی می کردند حتی در جزئیات از نظر دکور و لباس جنبه های ملی و ایرانی را رعایت کنند. از بارزترین اجراهای این گروه اپرای لیلی و مجنون، خسرو شیرین، وعدالت می باشد. از دیگر چهره های برجسته ی این دوران رضا کمال شهرزاد می باشد. هرچند در آغاز، علاقه و فعالیتش در زمینه ی موسیقی بود، ولیکن در کار تئاتر، گروهی را تحت عنوان «کمدی موزیکال» تشکیل داد وفعالیت خود را در عرصه ی تئاترآغاز نمود. در سال 1313 به دعوت نماینده ی گروه های تئاتر ارمنی یعنی دکتر میرزائیان«واهرام پاپازیان» به منظور تاسیس تئاتر ملی وارد ایران شد یکی از کارهای مهم شهرزاد اقدام به ترجمه ی آثارنمایشی از زبان فرانسه به فارسی بود. در سال 1302 علینقی وزیری موسیقی را با تئاتر در هم آمیخت و با کمک چندی از هنرمندان از جمله: لرتا، پری آقابایف وغلامعلی فکری نمایش هایی چون گلرخ، خانم خوابند و شوهر بدگمان و دائی کچل را نوشته و به اجرا درآورد، که واضح و روشن است این عناوین از چه محتوا و فضایی برخوردار بوده اند. درسال 1309 میرسیف الدین کرمانشاهی «استودیو درام کرمانشاهی» را ایجاد کرد و نمایشنامه های معروفی چون یوسف و زلیخا نوشته جلاالدین شادمان و بتکده ی هندی نوشته ارباب افلاطون شاهرخ را به روی صحنه برد».(آژند، 1373: 115) کرمانشاهی با توجه به مهارتی که در ساخت دکور داشت توانست به نمایش های خود از نظرجذب تماشاگران، جذابیتی خاص ببخشد. در سال 1300 صحنه های تئاتر ایران شاهد حضور و درخشش بانویی هنرمند و با استعداد با نام خانم لرتا هاراپتیان گردید.«او از سن ده سالگی فعالیت هنری خود را آغاز کرد در سن 18 سالگی با هنرمند بزرگ ارمنی پاپازیان نمایشنامه های شکسپیر را بازی کرد و در سال 1312، با عبدالحسین نوشین ازدواج نمود. این زوج تحولی بنیادی در تئاتر ایران ایجاد کردند و تئاترهای فردوسی و سعدی را پایه گذاری نمودند. لرتا پس از توقف فعالیت کلوپی موزیکال به کمدی ایران، جامعه باربد، نکیسا و صنعتی دعوت شد و در بسیاری از فعالیتهای نمایشی 15 ساله ی نخست زمان پهلوی اول به عنوان بازیگری برجسته مطرح شد»(همان، 528و 526) با فرمان کشف حجاب در سال 1314 و تاثیر این مسئله برفعالیت های نمایشی و در نتیجه حاکمیت خفقان و سانسور موجب تعطیلی تئاتر و تماشاخانه ها می گردید و از سویی دیگر جریانی تحت عنوان نمایش روحوضی رونق گرفت و در مجالس و جشن ها به اجرا درمی آمد که البته یک جریان تفریحی و سرگرمی بود تا یک کار جدی وتأثیرگذار. «در همین سالها«کانون بانوان» تشکیل شد که در فعالیت های خود، تعدادی نمایشنامه هم به کمک بعضی هنرپیشگان و نویسندگان معروف چون گرمسیری، نظام وفا و غیره روی صحنه آمد که همه ی آنها در جهت کشف حجاب و مساله ی زنان بود، سستی و بی محتوایی از خصوصیات این نمایشنامه ها محسوب می شد.»(آژند، 1373: 116) درسال 1313 و با توقف تئاتر، دسته های نمایش روحوضی توسعه و گسترش یافتند که از آن جمله وان به گروه نمایش تخت حوضی برادران موید اشاره کرد هر چند گروه اجرایی آنها با استقبال مردم روبرو نشدند، لیکن آنها توانستند مدتی به کار خود ادامه دهند. نمایش های روحوضی از لحاظ فرهنگی چندان مناسب نبودند. در سال 1313 به دعوت نماینده ی گروه های تئاتر ارمنی یعنی دکتر میرزائیان«واهرام پاپازیان» به منظور تاسیس تئاتر ملی وارد ایران شد درسال 1314 وزارت فرهنگ وقت اقدام به برگزاری هزاره ی فردوسی نمود که در طی برگزاری«عبدالحسین نوشین، رستم و سهراب را که خود نقش رستم را بازی می کرد بر صحنه ی «تئاتر نکویی» آورد. این کلاس ها در رابطه با توقف ساختمان نخستین اپرا و تأسیس هنرستان هنرپیشگی زیر نظر سیدعلی نصر تعطیل شد. یکی از مهمترین اقدامات در جهت آموزش علمی و عملی هنر نمایش تأسیس و راه اندازی هنرستان هنرپیشگی می باشد که سال ها بعدتأثیر این حرکت در تربیت و تعلیم هنرمندان مشهود بوده است. با نگاهی به نمایش های اجرا شده می توان به این نکته ی کلی رسید که غالب نمایش ها اخلاقی، خنده آور یا مفرح و از نوع ملودرام عشقی اند. نویسنده :صبا افضلی دلارستاقی/ راسخون
یک شنبه 3 فروردین 1393  11:45 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:تاریخ هنر

شکوه هنر عیلامی محوطه باستانی ارجان واقع در بهبهان از گنجینه های تاریخ هنر عیلامی است . از اشیای شگفت انگیز بدست آمده از این منطقه یک حلقه طلایی مشهور به حلقه قدرت ارجان است که از طلای خالص ساخته شده است. حلقه قدرت ارجان محوطه غنی و باستانی ارجان كه گنجینه مكشوفه آن شهرت جهانی دارد، با وسعت حدود 500 هكتار در كنار رودخانه مارون در 12 كیلومتری شمال شرقی بهبهان واقع شده و مربوط به دوران عیلامی تا اسلامی است اگرچه به دلیل وجود رودخانه‌ پرآب مارون، دشت‌های حاصلخیز بهبهان، شكارگاه‌ها و وجود جاده شاهی كه به سمت شیراز می‌رفته، در تمام دوره‌های تاریخی رونق داشته است نام اصلی محوطه تاریخی ارجان در شهرستان بهبهان، ارگان به معنی جایگاه و مكان بزرگان و خوبان است. مانند آریاگان، شادگان و سمنگان. اما «ار» نیز مخفف همان آریاست كه در طول زمان به ارجان تغییر نام یافته است شواهدی از سلسله عیلامیان در اولین مطالعات شهر ارجان، قدمت این شهر به دوره ساسانیان نسبت داده شد ولی كشف یك آرامگاه متعلق به چندین هزار سال پیش از میلاد، روی تخمین‌های قبلی درباره قدمت این محوطه خط بطلان كشید. ویژگی این آرامگاه استفاده از ملاط قیر و اندود گچ به منظور جلوگیری از نفوذ رطوبت رودخانه مارون بوده است سرپرست واحد پژوهشی اداره كل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری خوزستان در این باره می‌گوید: كشف این آرامگاه كه براساس كتیبه موجود در محل، متعلق به كیدین هوتران، یكی از پادشاهان سلسله عیلامی است، در سال 1361 و به طور كاملا تصادفی توسط بلدوزرهای جهاد سازندگی صورت گرفت كه در حال حفر كانال در منطقه بودند. به گفته سیدمحسن حسینی، این محوطه همان سال توسط مرحوم خلیلیان، معاون وقت حفظ و احیای سازمان میراث فرهنگی، مورد كاوش‌های نجات‌بخشی و اضطراری قرار گرفت و آثار تاریخی بسیار ارزشمندی همچون حلقه قدرت ارجان از آن مكان به دست آمد که تماما در آرامگاهی قرار داشت. نام اصلی محوطه تاریخی ارجان در شهرستان بهبهان، ارگان به معنی جایگاه و مكان بزرگان و خوبان است. مانند آریاگان، شادگان و سمنگان. اما «ار» نیز مخفف همان آریاست كه در طول زمان به ارجان تغییر نام یافته است این آرامگاه حاوی تابوتی بزرگ از جنس برنز بود به شكل وان كه در پوش آن در زمان كشف در زیر آن قرار داشت. آلات و ادوات تدفین هم در درون و هم در بیرون تابوت قرار داشتند. این اجسام عبارت بودند از یك حلقه طلایی، نود و هشت دگمه زرین، یك خنجر، یك میله نقره ای، تنگ برنزی، ساغر برنزی، ده ظرف استوانه ای شكل و یك سینی برنزی با تصاویر تاریخی، حلقه طلایی قدرت در دست چپ جسد متوفی قرار داشت . وزن حلقه معادل 237 گرم است كه به شكل لوتوس نیلوفر آبی است كه در قسمت لبه پهن شده حلقه نقش درخت نخل و دو شیر بالدار در حال نزاع دیده می شود، است. در محل دسته حلقه نوشته شده است: كیدین - هوتران پسر كورلوش باستان شناسان با کشف گورِ کیدین هوتران فرزند پادشاه عیلامی که درهزاره دوم پیش از میلاد مسیح سلطنت می کرده همراه با جام ارجان وحلقه قدرت ، قدمت تاریخی منطقه را به هزاره دوم پیش از میلاد مسیح متصل ساختند. گنجینه مكشوفه ارجان كه باستان‌شناسان معتقدند تاكنون نظیر آن در هیچ یك از حفاری‌های علمی جهان به دست نیامده، پیام‌های ذهنی و اساطیری و متعلق به قرن هشتم پیش از میلاد را در بر دارد این حلقه طلایی به نوعی آرم و نماد ملی معنوی پادشاهان سلسله عیلامی به شمار می‌رفته است. این آرامگاه حاوی تابوتی بزرگ از جنس برنز بود به شكل وان كه در پوش آن در زمان كشف در زیر آن قرار داشت. آلات و ادوات تدفین هم در درون و هم در بیرون تابوت قرار داشتند. این اجسام عبارت بودند از یك حلقه طلایی، نود و هشت دگمه زرین، یك خنجر، یك میله نقره ای، تنگ برنزی، ساغر برنزی، ده ظرف استوانه ای شكل و یك سینی برنزی با تصاویر تاریخی، حلقه طلایی قدرت در دست چپ جسد متوفی قرار داشت طبق تحقیقات سال‌های 88 و 89، قدمت این محوطه به 10 هزار سال پیش برمی‌گردد و شهر ارگان در 9 كیلومتری بهبهان تا 12 كیلومتری شرق آن وسعت داشته كه بخشی از آن قدمت عیلامی دارد و بخشی دیگر نیز متعلق به دوره ساسانیان است وجود سد ارجان، سدبند شهدا و تنگ تكاب كه خود از جاذبه‌های گردشگری منطقه است، باعث حضور گردشگران و رونق این منطقه شده است و لذا ارجان نیز كه در مسیر عبوری این جاذبه‌های گردشگری قرار دارد، از حضور این گردشگران بی‌نصیب نمی‌ماند. بازسازی حمام بكام تاریخی و استحكام بخشی كامل پایه‌های پل باستانی محوطه ارجان در كنار مطالعات باستان‌شناسی از جمله اقدامات صورت گرفته و در حال انجام سازمان میراث فرهنگی است. منطقه ارجان 3000متر مربع وسعت دارد و در وسط این محوطه، شركت ملی نفت برای اكتشاف و لرزه‌نگاری‌ها فعالیت می کرد. این عملیات از سال 86 تاكنون متوقف شده است و در حال حاضر هیچ گونه عملیاتی چه در عرصه اصلی و چه در حریم ارجان توسط هیچ نهاد و ارگانی در حال انجام نیست
یک شنبه 3 فروردین 1393  11:46 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها