درادبیات عرفانی ما ،درساحت ایمان ،زیبا شناسی مطرح نیست بلکه زیبا بینی مطرح است . ادبیات قدیم ما مملو از زیبا بینی است .
اما چگونه می توان به وادی زیبا بینی رفت .در نزد کسانی که قائل به زیبا بینی هستند این عشق است که تولید زیبایی می کند. زیبا بینی یک نوع مکاشفه عمیق است .همگان به این وادی نمی رسند .وادی زیبا بینی وادی اقلیت است .پارادایم حاکم در زیبابینی ،معرفت و ایمان است . به قول حضرت حافظ "منم که دیده نیالودم به بد دیدن " این یک هنر است .که اساسا شاعر عارف ما چیزی را بد نمی بیند.
اهل ایمان وعرفان اول به خدا دل می بندد بعد به عنوان اوج کمال به او ایمان می آورند بعد هرچیزی را که متعلق به اوست زیبا می بیند به قول سعدی :
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم برهمه عالم ، همه عالم از اوست
در زیبا بینی بیشتر عشق برتر – خداوند- مخاطب است . چراکه تنهااوست واجد همه کمالات و محسنات است .درزیبا بینی گاه معشوق زمینی یا شی و طبیعت واسطه قرار می گیرد .همان اتفاقی که بین شمس و مولانا می افتد ارادتهای مولانا نسبت به شمس تبریزی بخاطر بینش و ایمان بی نظیری است که در اومی بیند .اگر هم مبالغه ای است بخاطر عظمت مقام شهودی شمس است که کرانه هایی را درنوردیده که چنین مولانا را بی تاب و شوریده حال کرده است .
گفت كه دیوانه نه ای، لایق این خانه نه ای
رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفت كه سر مست نه ای، رو كه از این دست نه ای
رفتم و سر مست شدم وز طرب آكنده شدم
گفت كه تو شمع شدی، قبله ی این جمع شدی
جمع نیم، شمع نیم، دود پراكنده شدم
ارادتهای مجنون نسبت به لیلی درادبیات ما از این نمونه است .آنجا که مجنون ظرفش توسط لیلی شکسته می شود آ ن را جوردیگر تفسیر می کند .
اگر در دیده ی مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی
اما در نزد کسانی که قائل به زیبا شناسی اند این مساله به این صورت مطرح می شود که زیبایی است ،که تولید عشق می کند.زیبایی است که محور عشق می شود کانون ثقل عشق ورزی زیبا بودن است. .زیبا شناسان نسبت به زیبا بینان دراکثریت هستند. زیباشناسی مقدمه ای است برای زیبا بینی . همواره حرکت از زیباشناسی به سمت زیبا بینی است . در زیباشناسی محور زیبا بودن است .طبیعت و انسان به دلیل زیبایی های ظاهری که دارند .مخاطب می شوند.انواع متون ادبی معاصر – داستان و شعر - در ستایش زادگاه ومناظر طبیعت و مکان های جغرافیایی را می توان درمقوله زیبا شناسی قرار داد .به عنوان مثال شعر سپید رود ملک الشعرای بهار مصداق بارز زیبا شناسی است
هنگامِ فرودین كه رساند ز ما درود
بر مرغزارِ دیلم و طرفِ سپید رود
كز سبزه و بنفشه و گل هایِ رنگ رنگ
گویی بهشت آمده از آسمان فرود
دریا بنفش و مرز بنفش و هوا بنفش
جنگل كبود و كوه كبود و افق كبود
جایِ دگر بنفشه یكی دسته بدروَند
در زیبا بینی بیشتر عشق برتر – خداوند- مخاطب است . چراکه تنهااوست واجد همه کمالات و محسنات است .
شعر اشک یتیم پروین اعتصامی نمونه خوبی اززیبا شناسی شاعراست .گرچه مخاطب متامل می شود اما زاویه نگاه شاعر از نوع زیباشناسی است .قیاس گذر پادشاه با اشک یتیم شاهکاری آفریده است که شعرش زمان و مکان درمی نوردد و ورد زبان کوچه بازار می شود
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک یتیم کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست
مخاطب قراردادن کوه حیدربابا ،توسط شاعر معاصر شهریار نیز ازهمین مصداق است که آن همه خاطره را زیبایی را در آن پیکره می بیند.و از بین همه کوهها کانون عشق ورزی شاعرمی شود .
حیدر بابا دنیا یالان دنیادی
سلیماندان نوحدان قالان دنیادی
اوغول دوغان درده سالان دنیادی
هركیمسیه هر نه وئریب آلیبدی
افلاطوندان بیر قوری آد قالیبدی
این شعر سپید شاعر ساره دستاران را ببینید
گنجشک ها از جیک جیک خسته نمی شوند
من از دوست داشتن تو !
استمرار دوست داشتن با قیاس جیک جیک گنجشک گرچه هم مرتبه نیستند اما قیاس زیبایی شده است.
نتیجه این که در ادبیات کلاسیک ما خاستگاه شعر زیبابینی است .افق اندیشه زیبابینان، عرفان بوده است .عرفای شاعر ما بدون شک در دسته زیبابینان قرار می گیرند .وقتی انقلاب صنعتی رخ عیان می کند شعر وارد زندگی و اجتماع مردم می شود وصف طبیعت زندگی ومراودات اجتماعی محور قرار می گیرد و شعر کانون زیبا شناسی می شود .امیدکه شعر پارسی درخیزشی دیگر زیبابینی را درسطح و اندازه معرفت امروزیش بیابد.