0

هنر در اسلام

 
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

مقام معظم رهبری در جمع شعرا

قام معظم رهبري در جمع شعرا

بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّحيم‏

مجدداً خوشامد عرض ميكنيم و تشكر ميكنيم از برادران و خواهران عزيز، بخصوص از اين دوستانى كه از سروده‏هاى خودشان ما را بهره‏مند كردند. من امسال هم مثل پارسال دقت كردم تا بالا آمدن سطح شعر انقلاب را و شعر اين نسل را بسنجم؛ پارسال هم به گمانم همين را گفتم، امسال هم تأكيد ميكنم: من بوضوح دارم بالا آمدن اين سطح را مشاهده ميكنم؛ يعنى واقعاً شعرِ مجموعه‏ى شاعران انقلاب، امروز نسبت به ده سال قبل و پانزده سال قبل، يك رشد تحسين برانگيزى كرده. من، هم آن كسانى كه ديروز جوانها و نوباوگان انقلاب محسوب ميشدند - كه امروز الحمدللَّه به ميانسالى رسيده‏اند و همچنان در اين صراط پيش ميروند - و هم آن جوانهايى كه تازه وارد اين ميدان شده‏اند را - حالا من تازه شعر اينها را ميشنوم؛ شايد سالهاست وارد شده‏اند، منتها در آن حدى نبوده كه توى مطبوعات و كتابهايى كه به دست بنده ميرسد بيايد - واقعاً تحسين ميكنم. اغلب شعرهايى كه امشب خوانده شد، شعرهاى خوبى بود؛ خوبِ به معناى حقيقى كلمه، يعنى لفظِ خوب، معناى خوب، آهنگ و موسيقى خوب، گزينه‏هاى واژگانى خوب و گسترش تخيل را در اين شعرها - بخصوص توى شعر جوانها - آدم مشاهده ميكند؛ اينها خيلى مهم است. اينها همه، چيزهايى است كه نشان‏دهنده‏ى رشد و بالندگى نهال شعر در كشور ماست.

خب، يك مطلب اين است كه شعر دوران انقلاب - يعنى اين دوران سى ساله - دارد آزمايش خوبى از خودش نشان ميدهد؛ شعراى خوب ما هيچ تنزل و توقف ندارند؛ انسان اين را حس ميكند. قبلها و در دوره‏هاى قبل از انقلاب شعرايى را ديديم - شعراى بعضاً معروف - كه در يك برهه‏اى از عمرشان، يك اوجى گرفتند، اما بعد نزول كردند يا متوقف شدند يا سقوط كردند؛ بعدها كه نگاه ميكرديم، ميديدم شعرهاى بعديشان اصلاً هيچ لطفى ندارد. من نگاه ميكنم، مي‏بينم تا الان در بين شعراى ما اين جورى نبوده. حالا مثلاً فرض كنيد در همين جلسه، آقاى فريد، آقاى اميرى و آقاى ميرشكاك - اين دوستانى كه از پيش خوب شعر ميگفتند، بخصوص آقاى فريد و اينها را كه من درست يادم مانده - اين حركتِ به سمت شعر بهتر با معيارها و ميزانهاى شعر خوب را ادامه دادند؛ يعنى توقف نكردند، به طريق اولي‏ تنزل هم نكردند؛ اين مهم است.

قام معظم رهبري در جمع شعرا

علاوه بر اينكه رويشهاى جديدى هم ما داريم. اين جوانهايى كه دارم مي‏بينم، حقيقتاً من را شگفت‏زده ميكنند. شعراى جوان بعضى از شهرستانها كه مي‏آيند اينجا و شعر ميخوانند، وقتى من اينها را با شعراى آن شهر - در دوره‏ى جوانى خود من - مقايسه ميكنم، مي‏بينم اينها از آنها بهترند؛ با اينكه آنها بعضاً نامهاى معروف و شعراى معروف و صاحب‏نامى هم بودند؛ اما وقتى من نگاه ميكنم، مي‏بينم اينها بهتر از آنها شعر ميگويند. الان توى همين جلسه‏ى ما هم - حالا نميخواهم اسم بياورم - از شهرى شعرى خوانده شد كه من شعراى قبلى آن شهر را هم ميشناختم؛ چون من آنجا انجمن ادبى هم رفته بودم و چهره‏هاى معروف شعري‏شان را هم ميشناختم. شعر اين آقايى كه امشب اينجا شعر خواند، از شعر همه‏ى آن شعرا كه من ميشناختم بهتر است! بنابراين اين يك آزمونى است براى شعر انقلاب؛ شعر انقلاب يك حركت مستمرِ رو به جلوى داراى اوج داشته. اين از لحاظ اصل اين معنا.

يك نكته‏اى كه در اينجا وجود دارد اين است كه شعر انقلاب بايد در خدمت مفاهيم انقلاب باشد. خب در بين شماها كسانى هستند كه شعرهاى آيينى ميگويند. شعرهاى مذهبى و شعرهاى مربوط به ايمه (عليهم‏السّلام) را، به اصطلاحى كه حالاها باب شده، تعبير ميكنند به «شعر آيينى». هستند؛ انصافاً شعرهاى خوبى هم گفته ميشود؛ بعضي‏ها هم اشعار مربوط به جنگ و دوره‏ى دفاع مقدس يا مربوط به شهدا يا مربوط به جانبازان و اينها را ميگويند. اينها خيلى خوب است؛ ليكن - پارسال هم من اشاره كردم به اين معنا - اهداف و آرمانهاى انقلاب منحصر در اينها نيست. انقلاب يك مجموعه‏اى از ستاره‏هاى درخشان آرمانى را بالاى سر ما قرار داده و ما را به حركت و پرواز و جهش به سمت اين نقاط نورانى دعوت كرده. ما هم امتحان كرديم، ديديم ميتوانيم پرواز كنيم؛ ديديم اين پرواز ممكن است. البته در دوره‏ى دفاع مقدس نمونه‏هاى بارزش ديده شد و ديديم وقتى اين ملت به سمت اين آرمان‏ها پر بگشايد، ميتواند خوب حركت بكند؛ اما بسيارى از اين آرمانها هنوز بالاى سر ماست؛ ما بايد حركت كنيم: به سمت عدالت بايد برويم، به سمت اخلاق بايد برويم، به سمت استقلالِ به معناى حقيقى كلمه - شامل استقلال فرهنگى كه از همه عميقتر و دشوارتر است - بايد برويم، به سمت بازيابى حقيقى هويت اسلامى- ايرانى خودمان بايد برويم.

قام معظم رهبري در جمع شعرا

در امتحانهايى از قبيل همين حوادثى كه حول و حوش انتخابات پيش آمد - بعد از انتخابات و قبل از انتخابات - ديديم كه در همين زمينه‏ها ضعفها و مشكلاتى داريم. اين حوادث براى ما نعمت بزرگى است؛ از اين جهت كه ضعفهاى خودمان را بشناسيم؛ مثل رزمايشهايى كه نيروهاى مسلح راه مي‏اندازند. رزمايش اصلاً براى همين است كه اين يگان نظامى يا اين سازمان نظامى، نقاط ضعفش را پيدا كند. هدفى را ميدهند، فرمان صادر ميشود كه به سمت آن هدف حركت بكنند؛ بعد چشمهاى بصير و بينايى - در همه‏ى رزمايشها اينجور است - مي‏ايستند و از بالاى صحنه، صحنه را نگاه ميكنند. مي‏بينند كه بله، در فلان نقطه، ضعف وجود دارد يا بعضاً ناتوانيهاى مزمن وجود دارد. اين براى ما يك رزمايش شد. البته به اختيار خود ما پيش نيامد؛ بر ما تحميل شد؛ اما خوب شد؛ ضعفهاى خودمان را فهميديم. بنابراين اين آرمانها، بالاى سر ماست و بايد به سمت اين آرمانها حركت كنيم؛ آن وقت اين ضعفها برطرف خواهد شد. اين هم يك نكته است.

خب، در اينجا شاعر چه نقشى دارد؟ مردِ هنرى و مردِ فرهنگى - مرد شامل زنها هم ميشود - يعنى انسانِ هنرى و انسانِ فرهنگى، در اين صحنه چه وظيفه‏اى دارد؟ به نظر من وظيفه خيلى سنگين است، خيلى بزرگ است. مهمترين وظيفه هم تبليغ و تبيين است؛ «الّذين يبلّغون رسالات اللَّه و يخشونه و لا يخشون احدا الّا اللَّه»؛(1) اين يك معيار است؛ حقيقتى را كه درك ميكنيد، آن را تبيين كنيد. كسى انتظار ندارد برخلاف آنچه كه ميفهميد حرف بزنيد. نه، آنچه را كه ميفهميد، بگوييد. البته براى اينكه آنچه ميفهميد درست و صواب باشد، بايد تلاش و مجاهدت كنيد؛ چون در حوادثِ فتنه‏گون، شناخت عرصه دشوار است، شناخت اطراف قصه دشوار است، شناخت مهاجم و مدافع دشوار است، شناخت ظالم و مظلوم دشوار است، شناخت دشمن و دوست دشوار است. اگر بنا باشد يك شاعر هم مثل ديگران گول بخورد، فريب بخورد و بي‏بصيرتى به سراغش بيايد، اين خيلى دون شأن يك انسان هنرى و يك انسان فرهنگى است. پس بايد حقيقت را فهميد؛ بعد هم بايد همان حقيقت را تبليغ كرد. نميشود با شيوه‏هاى سياسى - شيوه‏هاى سياستگران و سياستمداران - در عالم فرهنگ حركت كرد، اين خلاف شأن فرهنگ است. در عالم فرهنگ بايستى گره‏گشايى كرد؛ بايستى حقيقت را باز كرد، بايستى گره‏هاى ذهنى را باز كرد. و اين تبيين لازم دارد، يعنى همان كار انبياء؛ فصاحت و بلاغتى هم كه گفته‏اند در بيان لازم است، بلاغتش به اين معناست. اگر چه كه بلاغت را در كتب فنى به معناى مطابقه‏ى با مقتضاى حال معنا ميكنند، اما آن يك معناى خاصى از بلاغت است؛ معناى اوّلى و صريح بلاغت اين نيست؛ بلاغت يعنى رساندن، بلاغ يعنى رساندن. اينى كه مثلاً ميگويند حافظ اين شعر فصيح و بليغ را گفته، بليغش يعنى چه؟ يعنى مناسب مقتضاى حال گفته؟ چه ميدانيم ما آن وقتى كه اين شعر را گفته، مقتضاى حال بوده يا نبوده! ما الان داريم نگاه ميكنيم؛ بحث اقتضاى حال نيست؛ يعنى رساست. بليغ يعنى رسا؛ رسا بگوييد، روشن بگوييد، مبيَّن بگوييد؛ اما آنچه را كه ميفهميد بگوييد؛ هيچ انتظار نيست - حق هم نيست كه انتظار باشد - كسى بر خلاف فهميده‏ى خودش حرف بزند. سعى هم بكنيد كه آنچه كه فهميديد درست باشد.

قام معظم رهبري در جمع شعرا

من به شما عرض ميكنم كه اين حركت عظيم انقلاب اسلامى، يك حركت تمام شده نيست. حالا يك گوشه‏ى از لشكر آن من و شماييم كه حالا يك ذره مثلاً اهل ادب و فرهنگ و اينها محسوب ميشويم؛ «و للَّه جنود السّماوات و الارض»؛(2) لشكر او زمين و آسمان نميشناسد؛ «و كان اللَّه عزيزا حكيما»؛(3) خدا عزيز است - عزيز يعنى غالبِ لايغلب، يعنى بي‏نياز از همه - من و شما هم حالا يك گوشه‏اى از كار را در دست ميگيريم. اين حركت عظيمى كه با انقلاب اسلامى شروع شد، يك حركت تمام شده نيست؛ مطلقاً تمام شده نيست، آن حركت ادامه دارد. همينى كه حالا معمول شده كه در بيانها و در تلويزيون و توى تبليغات و توى دادگاه و توى زبان همه، ميگويند: جنگ نرم؛ راست است، اين يك واقعيت است؛ يعنى الان جنگ است. البته اين حرف را من امروز نميزنم، من از بعد از جنگ - از سال 67 - هميشه اين را گفته‏ام؛ بارها و بارها. علت اين است كه من صحنه را مي‏بينم؛ چه بكنم اگر كسى نمي‏بيند؟! چه كار كند انسان؟! من دارم مي‏بينم صحنه را، مي‏بينم تجهيز را، مي‏بينم صف‏آرايي‏ها را، مي‏بينم دهانهاى با حقد و غضب گشوده شده و دندانهاى با غيظ به هم فشرده شده عليه انقلاب و عليه امام و عليه همه‏ى اين آرمانها و عليه همه‏ى آن كسانى كه به اين حركت دل بسته‏اند را؛ اينها را انسان دارد مي‏بيند، خب چه كار كند؟ اين تمام نشده. چون تمام نشده، همه وظيفه داريم. وظيفه‏ى مجموعه‏ى فرهنگى و ادبى و هنرى هم وظيفه‏ى مشخصى است: بلاغ، تبيين؛ بگوييد، خوب بگوييد. من هميشه تكيه بر اين ميكنم: بايستى قالب را خوب انتخاب كنيد و هنر را بايستى تمام عيار توى ميدان بياوريد؛ نبايد كم گذاشت، تا اثر خودش را بكند.

می‌بينيد، ديگران با اين كارهاى هنرمندانه‏اى كه بعضاً دارند، دارند يك باطلهايى را تبليغ ميكنند؛ شگفت اينكه ما هم همان حرفها را قبول ميكنيم! همين سريال كره‏اى كه دارد پخش ميشود و همه دارند آن را مي‏بينند، يك تاريخ‏سازى و افسانه‏ى باطل است؛ آدم اگر بخواهد توى شاهنامه بگردد و اينجور داستانى را پيدا كند، ده پانزده تا از اين داستانها ميشود پيدا كرد. منتها طرف هنر به كار برده؛ وقتى كسى هنرمندانه كار ميكند، پاداشش همين است كه جنابعالى هم كه هيچ علاقه‏اى به آن تاريخ و به آن فرهنگ نداريد، مي‏نشينيد و با كمال علاقه گوش ميكنيد و خواهى نخواهى آن فرهنگ را جذب ميكنيد! اين خاصيت هنر خوب است.

قام معظم رهبري در جمع شعرا

هنر خوب لازم است. حالا شما كارتان در باب هنر، كار شعر است؛ ان‏شاءاللَّه بايد هر چه بهتر و هرچه بيشتر آثار قدما و آثار اساتيد را بخوانيد، در آنها متوقف نباشيد، اما از نيكوييهاى آنها اصلاً صرف‏نظر نكنيد و به آنچه كه تا حالا گيرتان آمده قانع نباشيد. من عرض بكنم تعريفهايى كه اول كرديم همه‏اش درست، اما اين معنايش اين نيست كه شعرهاى جوانهاى خوب و عزيز ما - كه ميخوانند و واقعاً تحسين ما را بر مي‏انگيزند - بي‏عيب است؛ نه، اينجا به آن معنا جلسه‏ى نقادى نيست كه آدم بنشيند، نقد كند و عيار شعر را مشخص بكند؛ والّا اگر پاى عيارسنجى باشد، اشكالاتى وارد خواهد شد. بايد اين اشكالات را خودتان پيدا كنيد. حالا اگر جلساتى مخصوص اين كار داريد - مثل آن انجمنهايى كه قديم ما در مشهد داشتيم و رفته بوديم و ديده بوديم؛ در تهران هم شنيده بوديم كه كم و بيش بود؛ اما نه به آن غلظت و استحكام مشهد؛ البته بنده جلسات تهران را شركت نكرده بودم و نديده بودم؛ اما مشهد خيلى جلسات خوبى بود؛ شعر را چكش‏كارى ميكردند - كه چه بهتر، اين خيلى خوب است، در آن جلسات شعر را كامل نقد كنيد؛ اگر هم نيست خود شما نگاه كنيد، دقت كنيد، فكر كنيد و عيب‏جويانه و با نگاه انتقاد به شعر خودتان نگاه كنيد تا ان‏شاءاللَّه اين را كامل كنيد. به نظر من اين ميشود. انس با شعر اساتيد موجب ميشود كه انسان بهتر بتواند بعضى از عيوب شعر خودش را پيدا كند.

اميدواريم ان‏شاءاللَّه خداوند به شماها توفيق بدهد؛ حالا نميدانم چند وقت ديگر و چند سال ديگر ما توفيق پيدا كنيم در اين شب متبرك، با اين جمع و جمع شعرا دور هم بنشينيم؛ ممكن است بار آخر باشد، ممكن است بار بعد يا بارهاى بعدى هم وجود داشته باشد. ...(4) البته جلسه‏اى به اين شكل، ما نديديم جايى انجام بدهند؛ در ميلاد نبى مكرم، برادران اهل سنت جلسه‏ى شعرخوانى و دف‏زنى دارند، اين را ديده‏ايم. به هر حال اگر چنانچه آقايان سيصد و شصت شب هر سال هم بخواهند تشريف بياورند، به شرطى كه وقت ما را نگيرند هيچ اشكالى ندارد! ان‏شاءاللَّه كه خداوند موفق بدارد. حالا ببينيم، اين هم يك پيشنهادى است؛ اميدواريم ان‏شاءاللَّه كه آنچه خير است و صلاح است، پيش بيايد. خداوند ان‏شاءاللَّه همه‏تان را موفق و مؤيد بدارد.

شنبه 2 فروردین 1393  2:10 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

سومین جشنواره بین المللی طوبی

سومين جشنواره بين المللي طوبي

 حجةالاسلام و المسلمین بنکدار :سومین جشنواره بین المللی طوبی(جامعةالمصطفی (ص) العالمیة) ویژه طلاب غیر ایرانی با مشارکت وزارت علوم تحقیقات و فن آوری در سال جاری برگذار می شود

مدیر کل فرهنگی جامعة المصطفی (ص) العالمیه ضمن اعلام این مطلب در ادامه افزودند:

 

مأموریت جامعة المصطفی (ص) در واقع آموزش و تربیت علاقه مندان خارج از کشور در حوزه های علمی است اعم از دانشگاهی و حوزوی البته با سبقه ی حوزوی و تقدم بحث های حوزوی . و لذا این مأموریت به این سازمان تعلق گرفته  مسئولین بر این باور هستند که آموزش به تنهایی ممکن است محتوا را در اختیار طلبه ی ما قرار بدهد ولی آن چیزی که موفق می کند طلبه را در تبلیغ دین ، در محقق ساختن آن هدفی که برای آن آمده اینجا ، آشنایی اسلام و آشنا ساختن مردم کشور خودش با این مقوله ها و آن نیاز به چیزی فراتر از آموزش کلاسیک دارد . آن هم توانمندی طلبه در بکارگیری این محتواها است که هر چه طلبه ی ما توانمندتر باشد در ابزارهای متنوع جامعة المصطفی(ص) به اهدافش نزدیکتر شده و لذا همچنان محتواهای آموزشی از اهمیت خاص برخوردار است . بحثهای شکلی و نحوه ی ارائه ی این محتواها هم به همین اندازه مهم هستند و به تعبیر ریاست محترم جامعة المصطفی ما برای موفقیت نیاز به دو بال علم و هنر داریم . هنری که بتواند این علم را به بروز و ظهور برساند .

با این مقدمه ی مختصر مشخص می شود که جشنواره ی طوبی در جامعة المصطفی یا حتی مرکز جهانی سابق ، دو دوره ی آن در مرکز جهانی سابق برگزار شده و دوره ی سوم اولین دوره ای است که در جامعة المصطفی(ص) العالمیه در حال  برگزاری است .

چرا این جشنواره باید برگزار بشود ؟

خب تا حدودی مشخص می شود هدف ما ترویج ، نهادینه کردن و توسعه ی فعالیتهای هنری ، تسلط طلبه ها بر روش های جدید بیان مفاهیم ، بر ابزارهای جدید ، بر رسانه های جدید اینها اهداف و سیاستهای کلی است که ضرورت چنین جشنواره هایی را رقم زده است .

اما جشنواره ی سوم با توجه به همین مقدمه ای که عرض کردم ویژگی هایی را دارد نسبت به جشنواره ی قبل . ما بحث بین المللی امسالمان و حضور طلبه هایی که در خارج از کشور و در نمایندگی ها دارند تحصیل می کنند در جشنواره ها یکی از ویژگی های جشنواره ی امسال ما است .ضمن اینکه همه ی شرکت کننده های ما از ملیتهای مختلف هستند ولی این ویژگی که از خارج کشور حضور داشته باشند مشخصه ی امسال است . مشخصه ی دیگری که این جشنواره دارد نسبت به جشنواره های قبلی ما این است که با هماهنگی که با وزارت علوم ، تحقیقات و فن آوری صورت گرفت این توافق حاصل شد که همه ی دانشجویان غیر ایرانی داخل کشور در این جشنواره شرکت داده بشوند و آنها هم در این مقوله سهیم باشند . این دو ویژگی بارزاین  جشنواره است .

در بحث محتوایی سعی شده که در این جشنواره سرمایه گذاری صورت بگیرد . سرف برگزاری نباشد که آثار انجام بشود . ما کلاسهای هنری را داریم بعد از این نشست خبری کلاسهای ما شروع می شود تا زمان آخرین مهلت ارسال آثار ما کلاسهایمان را برگزار می کنیم در رشته های مختلف هنری . ما یازده تا رشته را در نظر گرفتیم داستان ، شعر ، فیلم ، فیلم نامه ، نمایشنامه ، دوبله ، مدیریت فرهنگی ، عکس ، نشریات ،رسانه های شفاهی ، وبلاگ و سایت این یازده رشته و دوره ها کلاسهایش برگزار می شود برای طلبه ها که سطح علمی طلبه های ما افزایش پیدا کند و آثاری که ارسال می شود آثار با کیفیت تر و متنوع تری باشد .

سومين جشنواره بين المللي طوبي
چون انگیزه ی ما ترویج و نهادینه کردن استفاده از رسانه ها و زبان های    جدید و زبان هنر در بحثهای  حوزوی است لذا ما کلاسها برایمان اهمیت    خاصی دارد که این هم ترویج بشود ، دانش افزایی صورت بگیرد برای طلبه هایمان و در یک رقابتی که انگیزه ی کافی و وافی را طلبه هایمان داشته  باشند آثارشان ارسال بشود و ان شاء الله نتیجه ی آثار مسابقه ای برگزار بشود و داوری صورت بگیرد و جوایزشان اهداء بشود . به این لحاظ این         جشنواره روی کلاسها تأکید خاصی دارد .                                                

تشکل های فرهنگی را که طلبه ها تشکیل دادند اینها هم به عنوان یک شخصیت حقوقی و مستقل در این جشنواره شرکت داده می شوند . یک اثر ممکن است فردی و شخصی نباشد ولی یک جمعی تحت عنوان تشکل آثارشان را ارسال بکنند .

 کلاسهای هنری که برگزار می شود اینهم از ابتکارات این جشنواره است ، در سه شکل حضوری ، مکاتبه ای و مجازی برگزار می شود . طلبه های ما در اقصی نقاط می توانند در این کلاس ها شرکت بکنند و آن دانش افزایی لازم برایشان اتفاق بیافتد سوای اینکه در مسابقه ی ما شرکت بکنند یا نکنند .

 

شنبه 2 فروردین 1393  2:11 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

سومین جشنواره بین المللی طوبی

سومين جشنواره بين المللي طوبي

 حجةالاسلام و المسلمین بنکدار :سومین جشنواره بین المللی طوبی(جامعةالمصطفی (ص) العالمیة) ویژه طلاب غیر ایرانی با مشارکت وزارت علوم تحقیقات و فن آوری در سال جاری برگذار می شود

مدیر کل فرهنگی جامعة المصطفی (ص) العالمیه ضمن اعلام این مطلب در ادامه افزودند:

 

مأموریت جامعة المصطفی (ص) در واقع آموزش و تربیت علاقه مندان خارج از کشور در حوزه های علمی است اعم از دانشگاهی و حوزوی البته با سبقه ی حوزوی و تقدم بحث های حوزوی . و لذا این مأموریت به این سازمان تعلق گرفته  مسئولین بر این باور هستند که آموزش به تنهایی ممکن است محتوا را در اختیار طلبه ی ما قرار بدهد ولی آن چیزی که موفق می کند طلبه را در تبلیغ دین ، در محقق ساختن آن هدفی که برای آن آمده اینجا ، آشنایی اسلام و آشنا ساختن مردم کشور خودش با این مقوله ها و آن نیاز به چیزی فراتر از آموزش کلاسیک دارد . آن هم توانمندی طلبه در بکارگیری این محتواها است که هر چه طلبه ی ما توانمندتر باشد در ابزارهای متنوع جامعة المصطفی(ص) به اهدافش نزدیکتر شده و لذا همچنان محتواهای آموزشی از اهمیت خاص برخوردار است . بحثهای شکلی و نحوه ی ارائه ی این محتواها هم به همین اندازه مهم هستند و به تعبیر ریاست محترم جامعة المصطفی ما برای موفقیت نیاز به دو بال علم و هنر داریم . هنری که بتواند این علم را به بروز و ظهور برساند .

با این مقدمه ی مختصر مشخص می شود که جشنواره ی طوبی در جامعة المصطفی یا حتی مرکز جهانی سابق ، دو دوره ی آن در مرکز جهانی سابق برگزار شده و دوره ی سوم اولین دوره ای است که در جامعة المصطفی(ص) العالمیه در حال  برگزاری است .

چرا این جشنواره باید برگزار بشود ؟

خب تا حدودی مشخص می شود هدف ما ترویج ، نهادینه کردن و توسعه ی فعالیتهای هنری ، تسلط طلبه ها بر روش های جدید بیان مفاهیم ، بر ابزارهای جدید ، بر رسانه های جدید اینها اهداف و سیاستهای کلی است که ضرورت چنین جشنواره هایی را رقم زده است .

اما جشنواره ی سوم با توجه به همین مقدمه ای که عرض کردم ویژگی هایی را دارد نسبت به جشنواره ی قبل . ما بحث بین المللی امسالمان و حضور طلبه هایی که در خارج از کشور و در نمایندگی ها دارند تحصیل می کنند در جشنواره ها یکی از ویژگی های جشنواره ی امسال ما است .ضمن اینکه همه ی شرکت کننده های ما از ملیتهای مختلف هستند ولی این ویژگی که از خارج کشور حضور داشته باشند مشخصه ی امسال است . مشخصه ی دیگری که این جشنواره دارد نسبت به جشنواره های قبلی ما این است که با هماهنگی که با وزارت علوم ، تحقیقات و فن آوری صورت گرفت این توافق حاصل شد که همه ی دانشجویان غیر ایرانی داخل کشور در این جشنواره شرکت داده بشوند و آنها هم در این مقوله سهیم باشند . این دو ویژگی بارزاین  جشنواره است .

در بحث محتوایی سعی شده که در این جشنواره سرمایه گذاری صورت بگیرد . سرف برگزاری نباشد که آثار انجام بشود . ما کلاسهای هنری را داریم بعد از این نشست خبری کلاسهای ما شروع می شود تا زمان آخرین مهلت ارسال آثار ما کلاسهایمان را برگزار می کنیم در رشته های مختلف هنری . ما یازده تا رشته را در نظر گرفتیم داستان ، شعر ، فیلم ، فیلم نامه ، نمایشنامه ، دوبله ، مدیریت فرهنگی ، عکس ، نشریات ،رسانه های شفاهی ، وبلاگ و سایت این یازده رشته و دوره ها کلاسهایش برگزار می شود برای طلبه ها که سطح علمی طلبه های ما افزایش پیدا کند و آثاری که ارسال می شود آثار با کیفیت تر و متنوع تری باشد .

سومين جشنواره بين المللي طوبي
چون انگیزه ی ما ترویج و نهادینه کردن استفاده از رسانه ها و زبان های    جدید و زبان هنر در بحثهای  حوزوی است لذا ما کلاسها برایمان اهمیت    خاصی دارد که این هم ترویج بشود ، دانش افزایی صورت بگیرد برای طلبه هایمان و در یک رقابتی که انگیزه ی کافی و وافی را طلبه هایمان داشته  باشند آثارشان ارسال بشود و ان شاء الله نتیجه ی آثار مسابقه ای برگزار بشود و داوری صورت بگیرد و جوایزشان اهداء بشود . به این لحاظ این         جشنواره روی کلاسها تأکید خاصی دارد .                                                

تشکل های فرهنگی را که طلبه ها تشکیل دادند اینها هم به عنوان یک شخصیت حقوقی و مستقل در این جشنواره شرکت داده می شوند . یک اثر ممکن است فردی و شخصی نباشد ولی یک جمعی تحت عنوان تشکل آثارشان را ارسال بکنند .

 کلاسهای هنری که برگزار می شود اینهم از ابتکارات این جشنواره است ، در سه شکل حضوری ، مکاتبه ای و مجازی برگزار می شود . طلبه های ما در اقصی نقاط می توانند در این کلاس ها شرکت بکنند و آن دانش افزایی لازم برایشان اتفاق بیافتد سوای اینکه در مسابقه ی ما شرکت بکنند یا نکنند .

 

شنبه 2 فروردین 1393  2:15 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

وجوه افتراق و اشتراک دین و هنر

وجوه افتراق و اشتراک دين و هنر

خاستگاه دین- منشأحدوث آن- اراده خداوند یکتاست؛ وخاستگاه هنر فطرت اصیل انسان است. ومهمترین وجه اتفاق آن دو نیز خواستگاه مشترک است. خواستگاه دین وهنر- منشأ پذیرش آن دو- فطرت کمال طلب، حقیقت جو ، وزیباپسند آدمی است.

مقدمه

در طول تاریخ، دین همواره در تفسیر جهان هستی (در بعد نظری) ودگرگون ساختن جهان آدمی(در بعد عملی) محوریت بنیادی وتام وتمام داشته است. اما مهمترین مأموریت آن آموزش واقعیت ها به انسان وهدایت عملی او در جهت شکوفایی استعدادها وبه فعلیت رساندن توانمندیهای اوست.از جملهء این مجموعه استعدادهای فطری آدمی، دوعنصر اساسی: یکی عقل واندیشه ودیگری احساس و عاطفه است، که گفته اند: از اولی حکمت زاید واز دومی هنر. وشاید هم وحدت و باروری هردو عنصر-عقل واحساس- است که به آفرینش وپیدایش این دو پدیده - حکمت وهنر- انجامیده و می انجامد.

 در هر صورت حکمت وهنر زاییده انسان واستعدادهای او می باشند. در اینجا هنر به عنوان یکی از مظاهر بارز استعدادهای فطری آدمی ، انتخاب و رابطه آن با دین مورد نقد وبررسی قرار می گیرد. بدیهی است؛ در این مقال، هم هنر به مفهوم عام با گستردگی مصادیقش منظور نظر است وهم مراد از دین، ادیان بطور کلی، به اعتبار یگانگی آنها در منشأ ومبدأ صدوری و اشتراکشان درغایت و مقصد ، است. و همین اشتراک دراصول وحاکم بودن روح واحد بر همه آنهاست که، خداوند متعال صرفنظر ازتعدد ظاهری ادیان و شرایع که ریشه در شرایط ومقتضیات گوناگون تاریخ بشر دارد، دین را یکی دانسته ووحدت ذاتی وجوهری ادیان را اعلان می نماید. چنانکه می فرماید: دین در نزد خداوند، اسلام(وتسلیم شدن در برابر حق) است.

 مناسب است قبل از ورود به اصل بحث، تعاریفی از دین وهنر ارائه کرده و به ماهیت آن دو به اجمال اشاره نماییم.

 

دین

وجوه افتراق و اشتراک دين و هنر

دین که منشأ ومبدأ الهی دارد، مبتنی بر شعور ذاتی وفطرت وطبیعت زوال ناپذیر آدمی است. ماهیت درونی وباطن آن امری آرمانی وحقیقتی متعالی است، که ذاتاً مطلوب بشر بوده وهر انسانی بالطبع در آرزوی دست یابی ورسیدن به آن می باشد. حقیقتی که از آن به کمال مطلق تعبیر شده وآدمی خواسته یا ناخواسته در جستجوی آن حرکت کرده وتلاش می کند. تلاشی که بر تمام زندگی او سایه افکنده، بلکه تمام زندگی اوست. قالب ظاهری آن نیز مجموعه ای ازبرنامه هاوقوانین تصدیقی ورفتاری است که محتوای شریعت را شکل داده و می سازد. این نظام عقیدتی ورفتاری که مجموعه ای است ازهست ها ونیست ها و بایدها ونبایدها بهترین ابزار رشد وتعالی همه جانبه انسان به حساب آمده وتجسم آن در روح وجان آدمی وتبلور وظهور آن در رفتارش، او را درمقام وموقعیت احسن التقویم حیات قرار می دهد.

براین اساس، دین را باید به حقیقت تفسیر شده ای تعبیر کرد که برای راهیابی بشر به سرچشمه حیات ناب، از جانب مبدأ ومنتهای عالم هستی آمده است. قرار گرفتن در مسیر حرکتی آن، سیرنامنتهای آدمی را با سلوکی سالم وهدفمند ترکیب کرده، واو را در صراطی مستقیم قرار می دهد که متصل به قرب خداوند است و با طی این طریق ،سرانجام به کمال مطلق پیوند می خورد. مقام وموقعیتی که سرچشمه هر خوبی وزیبایی ومنبع تمامی لذایذ وخوشی های همه جانبه است.

 

 

هنر

چیستی وچگونگی هنر تابعی است از متغیرهای مبنایی که در تعریف هنر گنجانده شده و مبیّن نوع تلقی وبرداشتی است که ارائه کننده تعریف از آن دارد.در حوزه دانش های مختلف،کمتر موضوعی به گونه هنردر معرض اختلاف نظر وتفاوت های دیدگاهی است. تولستوی از شاسلو- زیبایی شناس آلمانی- در باره ماهیت زیبایی شناسی، که از آن نوعاً به هنر تعبیر می شود، می نویسد: مشکل بتوان در هیچیک از حوزه های علوم فلسفی به یک چنین تحقیقات متناقض وناقص وبه یک چنین شیوه توجیه، بدانگونه که در قلمرو زیبایی شناسی پیدا شده است، برخورد.

بنظر می آید اشاره به پاره ای از این دیدگاهها، باب مناسبی باشد برای ورود تدریجی بهبیت البحث اصلی، که در این مقاله باید به آن بپردازیم. قبلاً باید گفت بعضی از این تعاریف ارائه الگوهای برتر وجامع هنری است نه ارائه تعریفی از هنر. برخی از آنها تعریف به مصداق است. عده ای هم از لوازم هنر گفته اند؛ وبعضاً آثار ونتایج آن را به مثابه تعریف هنر عنوان کرده اند . وبه کمتر تعریفی برمی خوریم که یک تعریف مطابق حد منطقی با جامعیت ومانعیت التزامی آن باشد.

 ولی به هر حال شکی نیست که این تعاریف با مبانی مختلفی که پایه هر کدام محسوب می شود، ما را در شناخت هر چه بهتر این پدیده یاری می دهد.

شافتس بری((shafts bury1670-1713می گوید:  زیبایی فقط بوسیله روح شناخته می شود. خداوند زیبایی اصلی است هاچسون(Hutcheson 1694-1744) در کتاب خود بنام منشأ تصورات ما در باره زیبایی وتقوی- هدف هنر را زیبایی می داند که جوهرآن در تجلی وظهور وحدت در کثرت نهفته است. به اعتقاد فیخته(fikhteh1761-1814): هنر ظهور وبروز روح زیباست ومقصدش تعلیم وتربیت ، یعنی تربیت سراسر وجود انسان است.

 وشلینگ( (shelling 1775-1854می گوید:خصوصیت اصلی مفهوم هنر، بی نهایتی نا معلوم است. هنر از اتحاد ذهنی (subjective)با عینی(objective) بوجود می آید. یعنی از اتحاد طبیعت با عقل وبه عبارت دیگر از اتحاد غایب با حاضر ترکیب می پذیرد. بنابراین هنر عالیترین وسیله معرفت است.

 هگل(Hegel 1770-1813)هنر را تحقق همانندی تصور(ایده) با حقیقت زیبایی می داند ــ البته به اعتقاد او تنها در روح ومضامین روحانی یافت می شود ــ که توأم با دین وفلسفه وسیله ای برای بوجود آوردن شعور وبیان عمیق ترین مسائل انسانی وعالیترین حقایق روح است.

وجوه افتراق و اشتراک دين و هنر

جبران خلیل جبران می گوید: هنر گامی است در جهان ادراک به سوی ناشناخته!

 وبه عقیده موزلی(mostly) زیبایی در روان آدمی یافت می شود. طبیعت ما را از آنچه مقدس والهی است با خبر می سازد وهنر مظهر مرموز این چیز مقدس والهی است. تولستوی (Tolstoy)خود می گوید: برای اینکه هنر را دقیقاً تعریف کنیم، پیش از همه لازم است که بدان همچون یک وسیله کسب لذت ننگریم، بلکه هنر را یکی از شرایط حیات بشری بشناسیم.تأکید تولستوی در رابطه با ماهیت وغایت هنر، بیشتر بر ابزار ارتباطی میا ن انسانهاست. او می گوید: فعالیت هنر یعنی: انسان احساسی را که قبلاً تجربه کرده است در خود بیدار کند وبا برانگیختن آن بوسیله حرکات واشارات وخط ها ورنگ ها وصداها ونقش ها وکلمات، بنحوی که دیگران نیز بتوانند همان احساس را تجربه نمایند وآن را به سایرین منتقل سازد.هنر وسیله ارتباط انسان هاست برای حیات بشر، وبرای سیر بسوی سعادت فرد وجامعه انسانی، موضوعی ضرور ولازم است. زیرا افراد بشر را با احساساتی یکسان به یکدیگر پیوند می دهد.

اینها بعضی از دیدگاه های اندیشمندان معاصر در باب چیستی هنر بود.عناصری که در این نقطه نظرات، نمود وبروز بیشتری دارد، عبارتند از: ادراک ومعرفت- احساس تجربی- روح ومضامین روحانی- تجلی زیبایی، که عمدتاً عناصری مبنایی برای شناخت هنر بوده وملاک ومعیارهای تعاریف مذکور به حساب می آیند.

پس از بیان برخی از عمده ترین تعاریف از هنر وذکر دیدگاه های بعضی از نویسندگان و منتقدین سرشناس معاصر حوزه فلسفه وادبیات وهنر، بر اساس مبنای خود وتلقی و برداشتی که از هنر داریم ، تعریفی از هنر ارائه می دهیم تا بر اساس ملاک ومعیار های پذیرفته شده در آن، به بیان رابطه دین وهنر ونسبت آن دو با یکدیگر بپردازیم.

هنــر،شکلی نو ودلپذیر ونمودی پر جاذبه از حقیقتی اصیل وماهیتی آرمانی است که ریشه در فطرت پاک انسان داشته و ضمن اِخبار ازآنچه هست ارشاد است بهآنچه باید.

این تعریف دارای سه رکن اصلی است.1- فرم ومحتوای به هم پیوسته ای که پیوندشان ناگسستنی است.2- برخوردار از خاستگاه وخواستگاه فطری 3- دارای ماهیتی حقیقی وغایتی سودمند.

 

 

رابطه دین و هنر

تلقی ما از هنر به گونه ای است که هیچگاه مفهومی کهنه واستاتیک نداشته ومصداقی ایستا وهمراه با رکود وخمودی پیدا نمی کند.

همواره از ماهیتی دینامیک برخوردار بوده وهمیشه پویا، فعال وبا نشاط در نماهایی نو وزیبا جلوه گری می کند. فرم وشکل با محتوا وماهیت، در استواری ودرستی معیارها متحدند. در این برداشت، هر فعالیت هنری منحصراً از محتوایی اصیل برخوردار بوده وماهیتی شریف را در لایه های زیرین خود دارد؛ وهر نوع فرمی که از این نوع محتوا برخوردار نباشد، اصلاً هنر نیست. وهرنگاری که از ارائه چنین تصویری بی بهره باشد، نقشی هنرمندانه به حساب نمی آید. چنانکه حکمت، ایده وآرمانی هم که محتوای فعالیت هنری محسوب می شود، نیز نمی تواند ونباید در هر ظرفی ریخته شده وبه هر شکلی نمایش داده شود. ظرف این مظروف نیز باید در نهایت دقت، ظرافت،وتوانمندی انتخاب شود تا بتواند جاذبه لازم وکشش طبیعی خود را برای ارائه پیام دارا باشد. ودر نهایت این فرم ومحتوای حقیقی ، اصیل وزیبا، باید بتواند با مخاطب خود ارتباط برقرار کرده وشعور واحساس او را در جهت تعالی ورشد ی که رو به سوی سلامت و سعادت او دارد، هدایت ورهنمون سازد. بر این اساس ماهیت مقدس هنر، با غایت منوّرش متحد، و فعالیت هنری را بر صفحه ذهن وزبان وروان، ماندگار خواهد کرد.

با این برداشت وتلقی از هنر وتعریف ارائه شده از آن، وبیان مجملی که قبلاً از دین داشتیم، در اینجا به بررسی این مطلب می پردازیم که این دو چه ارتباطی بویژه در ماهیت و غایت با یکدیگر داشته ودارند؟ برای پاسخ هر چه بهتر به این پرسش، یعنی کشف ارتباط فلسفی میان دین وهنر، بررسی وتبیین وجوهاتفاق و افتراق میان آن دو لازم و راهگشاست؛ که در ذیل به آن می پردازیم.

 

 

وجوه افتراق ( ناهمانندی ها )

وجوه افتراق و اشتراک دين و هنر

1- منشأ فاعلی دین، خداوند واراده حکیمانه اوست؛ در حالی که منشأ فاعلی هنر، قدرت خلّاقه انسان ونیروی ابتکار اوست که ریشه در فطرت او دارد.

2- سایه دین بر تمام جنبه های مادی ومعنوی زندگی انسان گسترده است وشامل همه بخش ها ولایه های سطحی و زیرین حیات می شود؛ ولی هنر در برگیرنده بخشی از زندگی انسان وبرخی از خواسته های اوست.

3- ارائه هنر بطور طبیعی در بند قالب، فرم وشکل نمود پیدا کرده، وتا شکلی عینی  به مفهوم عام آن  وقابل مشاهده به خود نگیرد فعالیت هنری انجام نگرفته است. اما دین- حد اقل در بخشی از آن- نیازی به صورت ،هیئت وشکل نداشته؛ ودر افراد بدون ارائه عملی محسوس، نیز می تواند وجود داشته ویا ایجاد گردد.

4- دین نظام جامع وکاملی درابزار، برای وصول به غایت ارائه می دهد؛ که هنر از این جامعیت برخوردار نیست.

5- جوهره اصلی دین قرین تقدّس است؛ ولی هنر به یک اعتبار نمی تواند همواره مقدس باشد.

6- ادراک حقایق دینی برای عموم بیشتر از راه تعقل وتدبر است؛ ولی درک لطایف هنری بیشتر از طریق احساس وعاطفه است.

7- معنا گرفتن کار نخستین واوّلیه هنر است ؛ ولی  معنا بخشیدن عمل اصلی ونخستین دین است.

8- غایت وحقیقت دین وقوانین دینی ، ارتباطات چهار گانه: انسان با خود، انسان با خدا، انسان با جهان هستی، انسان با انسان، را در بر دارد؛ ولی هنر فاقد این گستردگی در زمینه ارتباطات می باشد. فعالیت های هنری بطور خاص بیشتر در حوزه ارتباط انسان با انسان بوده واین ارتباط را توسعه می بخشد.

9- دین - دست کم همه ارکان واجزا ترکیبی آن- لزوماً دارای جاذبه صوری وکشش ظاهری نیست ؛ ولی هنر با توجه به خصوصیت شکلی اش همواره از یک نوع جاذبه وکشش صوری برخوردار است.

10- دین برای هنر می تواند به منزله قلب باشد؛ وهنر برای دین می تواند به منزله قالب باشد.

 

وجوه اتفاق ( همانندی هــا )

1- دین وهنر دارای خواستگاه مشترک بوده وهر دو ریشه در فطرت وطبیعت آدمی دارند.

2- هر دو دارای محتوا وقالب، یا باطن وظاهر می باشند. .یعنی در هر دو، جنبه های بیرونی ودرونی یافت می شود.

3- بخشی از هر دو، در زمینه پیام رسانی، مربوط به هست و نیست  ، وبخشی نیز متعلق به  باید ونباید  است.

4- مقوله هایی از جنس  معرفت  و تربیت ، درهر کدام به نسبت اصالت وگستردگی شان موجود است.

5- بخشی از دین که عمدتاً لایه های زیرین آن به حساب می آید، قابل تجربه یا به اصطلاح کشف وشهود عرفانی است. وهنر نیز ماهیتاً از همین صبغه وخصوصیت بر خوردار است.

6- هر دو پویا ودینامیک بوده وهمواره از نشاط وزندگی برخوردارند.

7- هر کدام به اندازه وزن و ارزش ذاتی خود در ساختن بنای سعادت وخوشبختی انسان مؤثر بوده وبه توسعه مدینه فاضله انسانی کمک می کند.

8- هیچکدام در انحصار طبقه خاصی نیست ونباید باشد. وهمه انسان ها می توانند از نعم معنوی هر دو استفاده کرده وهمگان از حقوق مساوی در این زمینه برخوردارند.

9- گرچه طبیعت اصلی دین وهنر، پاک بوده؛ وجوهره دیندار وهنرمند، سالم وبه دور از آلودگی است؛ اما هر دو می توانند دچار آسیب شده، وآفات وامراضی مانند ریا وتظاهر آنها را آلوده نماید ؛ که در این صورت ماهیت آنها مسخ وحقیقت آنها دگرگون می شود.اینجاست که نه آن دین است ونه این هنر؛ هردو بکلی از خاصیت و تأثیر افتاده وبلکه تمام جاذبه آنها تبدیل به دافعه خواهد شد.

10- استعداد نوع بشر در رابطه با باورهای اصیل دینی وپذیرش آن بطور طبیعی یکسان بوده وهمگان از فطرتی هماهنگ برخوردارند. این استعداد در مورد هنر نیز در زمینه پذیرش وتأثیر پذیری از آفرینش های هنری اینگونه است. البته این مطلب با واقعیت متفاوت بودن آدمیان وذو مراتب بودنشان در کمیت وکیفیت پذیرش وهمچنین نوع ونحوه پذیرش منافاتی نداشته وآن را انکار نمی کند؛ بلکه در بیان اصل پذیرش وتأثیر پذیری است.

با تأملی در عناصر اصلی تشابه وتفاوت که در بالا آمد می بینیم، مهمترین وجه افتراق آن دو در خاستگاه متفاوت است.

خاستگاه دین- منشأحدوث آن- اراده خداوند یکتاست؛ وخاستگاه هنر فطرت اصیل انسان است. ومهمترین وجه اتفاق آن دو نیز خواستگاه مشترک است. خواستگاه دین وهنر- منشأ پذیرش آن دو- فطرت کمال طلب، حقیقت جو ، وزیباپسند آدمی است.

از آنچه گفته شد، روشن می شود؛ دین وهنر در طول هم می باشند نه در عرض هم. زیرا در مهمترین فصل مقوّم ماهیت، اشتراک داشته ودر یک راستا می باشند. یعنی در بدایت امر، خواستگاه مشترک- فطرت- ، هر دو را مورد پذیرش وحمایت قرار داده است.

 آدمی نسبت به هر دو احساس نیازی عمیق دارد وبطور تکوینی در جستجوی آنها ودر تکاپوی سیراب کردن خود از مشارب هردو است. وبر این اساس می فهمیم که هر دو - دین وهنر- درصدد پاسخگویی به نیازهای بنیادین او هستند؛ وهر کدام در حوزه توانایی خود این مهم را انجام می دهد.

اما در غایت هم ، هدف هردو تعالی ورشد انسان بوده وضمن پیوند دادن انسانها به یکدیگرو برقراری وحدت اصیل وپایداری میان آنان ، حرکتی را در جهت موافق طبیعت نخست انسان وفطرت اولیه او، برای ایجاد جامعه ایده آل وآرمانی اش سامان می دهند.

وجوه افتراق و اشتراک دين و هنر

البته بدیهی است؛ در این میان اصالت با دین بوده و اساس قانون و قانون اساسی از آن اوست. بر همین اساس باید گفت: حوزه کارکرد دین بسیار گسترده تر از هنر، و اراده او حاکم بر اراده هنر است . زیرا دین برای تمام حقیقت وجودی انسان ، آن هم بطور جامع نسخه وبرنامه ارائه می دهد وهنر تنها عهده دار انجام بخشی از این برنامه است. در واقع هنر همواره به کمک دین می آید تا آرمانی که دین برای بشر در دور دست در نظر گرفته است ، در حوزه مسئولیت وتوانایی اش، به سهم خویش انجام دهد. واین همکاری نیز کاملاً بطور طبیعی انجام می گیرد. این فعالیت نه یک حرکت قسری است ونه یک عمل تعاملی ، بلکه تعاونی است جبلی وذاتی. ولذا دیگرجایی برای موضوع به خدمت گرفتن دین ، هنر را برای مقاصد خویش، نمانده و نمی ماند؛چنانکه بعضی آن را عنوان می کنند.

شنبه 2 فروردین 1393  2:16 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

نماآواي ديني 

نماآواي ديني

 نماآواي ديني، نه نماهنگ است و نمانوا؛ زيرا كه پيام وحي نه با آهنگ همراه بوده است و نه با نوايِ ناسرشته با جوهره انساني.

 

 

 گرچه «نماآوا» ريشه در فرهنگ غرب داشته و از تمدّن غربي برخاسته است و اينك نيز با گذر از جغرافياي سياسي و فرهنگها به كشورهاي اسلامي و در اين اواخر به ايران اسلامي رسيده است، ولي به روشني مي‏توان همانند فيلم بلند و فيلم كوتاه، در اين نوع «سينماي مينياتوري» نيز مسلك را و در نتيجه مادّيت و يا دينداري را با مشخّصه‏هاي فنّي و محتوايي آن يافت و از آن زاويه افكار و باورها را عرضه كرد.

 

درست است كه در غرب با استفاده از دو هنر سينما و موسيقي، نماهنگها و نماآواهايي روائي و غير روائي ساخته شده است، ولي همانطوري كه دين در سينما داراي سخنِ فنّي و محتوايي است، و موسيقي را نيز مورد حكم و فرمان قرار داده است، نيز مي‏توان از نماآوا بهره گرفت. چه بسا شايد بتوان روزي را يافت كه بر خلاف شبكه‏هاي مبتذل و نامناسب ام تي وي، شبكه‏اي فرهنگي از نماآواي ديني ساخت و پيامهاي ديني را در كوتاهترين زمان ممكن و با تندترين و كوبنده‏ترين حالت به بينندگانِ جوان آن عرضه نمود.

به راستي اگر غربيان از تركيب‏سازي دو فنّ صدا و تصوير به ساخت سينماي مينياتوري پرداخته‏اند؛ و اگر از زاويه تمامي اجزاي آن همانند نورپردازي، رنگ، جمع نامتجانس اجزاء، عدم وحدت زمان و مكان، دوربين سيّال، نقش صدا در نما، به عرضه فرهنگ منحط غربي و ماهيت بربريّت خويش به جوامع با فرهنگ و تمدّن پرداخته‏اند، چرا موحّدان و پويندگان راه حق و سربازانِ دنياي تصوير سپاه اسلام نتوانند با بهره‏گيري از بسياري اصول عقلائيِ غيرِمعارض بادين وشناختن‏اصول و قواعد اختصاصي نماآواي ديني به عرضه دين بپردازند؟ و چرا نتوان با بهره‏گيري از نماآواي ديني دفاع شيعه را به نحو احسن انجام داد و زمينه را براي تهاجم شيعي آماده نمود؟

مي‏توان با بهره‏گيري از نماآواي ديني دفاع شيعه را به نحو احسن انجام داد

نماآواي ديني

باري! اينك كه معدود هنرمنداني متديّن با تشويق سازمانهاي رسانه‏اي انقلاب، به ساخت، تدوين و عرضه نماآوا و نماهنگهاي روائي سياسي ـ اجتماعي پرداخته‏اند، تعدادي از عناصر جريان سكولاريسم وطني نيز تلاش دارند، تا از نماآواي غير ديني و نماهنگهاي طنزآلود، فرهنگ غرب را از زاويه سينماي مذكور عرضه نمايند.

حزب‏اللّه‏ بر اين باور است كه با حضور متعهدانه و متخصّصانه در اين نوع سينماي مينياتوري مي‏توان به عرضه دين و معارف وحي پرداخت و با تدوين تصويري محتواهاي ديني از آن، براي دفاع و سپس تهاجم شيعي استفاده نمود.

حال كه حزب‏اللّه‏ بر اين باور است كه با حضور متعهدانه و متخصّصانه در اين نوع سينماي مينياتوري مي‏توان به عرضه دين و معارف وحي پرداخت، بايد قبل از هر چيز آن را خوب بشناسد و از تكنيكهاي عقلائي آن كه معارض با اصول وحياني نباشد، بهره گرفت و با تدوين تصويري محتواهاي ديني از آن، براي دفاع و سپس تهاجم شيعي استفاده نمود.

قبل از هر چيز، اشاره به نكات مقدّماتي زير ضروري است:

اوّل: نماآوا، رسانه‏اي است كه با بهره‏گيري از تصاوير تجريدي، گزيده، فشرده، ظريف و پر از گدازه و بر اساس تماثيل و استعارات، به بياني نظم‏آگين، از يك سوژه، روايت و توصيف مي‏نمايد.

نماآوا، رسانه‏اي است كه با بهره‏گيري از تصاوير تجريدي، گزيده، فشرده، ظريف و پر از گدازه و بر اساس تماثيل و استعارات، به بياني نظم‏آگين، از يك سوژه، روايت و توصيف مي‏نمايد.

بر اساس تعريف فوق، بايد بر اين باور بود كه:

1 ـ نماآوا رسانه‏اي با كاركردِ خياليِ جهت يافته است، بنابراين با سينماي داستاني و قصّه‏اي تفاوتي اساسي از حيث محتوا دارد. درست است كه نماآواي برتر از حيث فنّي، نماآوايي است كه از اصول فنّي و رؤيايي بهره دارد، ولي بايد توجّه داشت كه رؤياها و آرزوهاي مطلوب شارع ديني، بايد محور نماآوا قرار گيرد؛ زيرا كه تخيّل، وسيله‏اي براي رسيدن به تعقّل و تعقّل زمينه‏ساز يافت شهود و عرفان ديني است.

بنابراين نماآواي ديني، بياني صادق از رؤياي انسانِ آرزومند بر مطلوبات واقعي است؛نماآواي ديني، خلق واقعيّات ناپيداي احساس شده در درون فطرت انسانهاست.

ماوراء حسّ و ابزارهاي پست احساسي است؛ نماآواي ديني، خلق واقعيّات ناپيداي احساس شده در درون فطرت انسانهاست، به همين خاطر نيز جمعي است و به خاطر جمعي بودن، عرفي است و به خاطر عرفي بودن، كامل است، ولو تصاوير خود ناقص و گزيده‏اي عرضه شوند.

سينماي مينياتوري با زيركي، ذهن مخاطبان را به بازي مي‏گيرد، تا ذهن آنان به نحو «مصدري» ـ و نه «انفعالي» ـ سازنده حقايق و يا نتايج مطلوب و مورد نظر باشد.

بيان تصاوير و صداي نماآواي ديني بيش از تعداد تصاوير و صداي آن است، سينماي مينياتوري با زيركي، ذهن مخاطبان را به بازي مي‏گيرد، تا ذهن آنان به نحو «مصدري» ـ و نه «انفعالي» ـ سازنده حقايق و يا نتايج مطلوب و مورد نظر باشد. از اين جهت بايد مخاطبان نماآواي ديني را مخاطباني هوشمند، متفكّر و شريكان در ساخت دانست.

گزيده‏اي بودن تصاوير نماآوا، شرط مقوّم آن است.

2 ـ گزيده‏اي بودن تصاوير نماآوا، شرط مقوّم آن است، چنانكه فشردگي تصاوير جهت تعيين سوژه مورد نظر، از ديگر شرايط ضروري آن است.

نماآواي ديني، بايد با ريسك در عرضه همراه باشد.

بنابراين نماآواي ديني، بايد با ريسك در عرضه همراه باشد. به ديگر سخن، تحدّي تصويري داشته باشد؛ زيرا كه دين برگزيده را بايد با گزينش تصويري عرضه كرد، تا در عين سادگي، بتوان معارف پيچيده وحياني را با همان معاني پرمحتواي نهفته در درون براي تمام اقشار عرضه نمود. آري! نماآواي ديني بازسازي سريع و كوبنده از پيام وحي از زاويه تصاوير آواگر است، پس بايد بر كيفيت تصاوير، محتوا و نوع گزينش نورپردازي‏ها افزود.

نماآواي ديني بازسازي سريع و كوبنده از پيام وحي از زاويه تصاوير آواگر است.

دوّم: اگر نماآوا، يك ابزار سينمايي است؛ و اگر هر ابزار سينمايي، پيام‏رسان فرهنگي خاصّ است؛ و اگر عرضه فرهنگ خاصّ از راه نماآوا، تنها از راه شكل‏دهي تمام اجزاء دروني قابل ديدن و يا شنيدن ميسور است؛ و اگر فرهنگ ديني، فرهنگ اجتهادي ـ و نه تقليدي ـ است؛ و اگر تعارض ميان فرهنگها، ضرورتي انكارناپذير نماآواي ديني، غير از نمانواي غربي و معارض با نماهنگهاي شهواني است. و اگر عرضه فرهنگهاي ديني تنها براي سلطه نهايي آن است ـ و نه براي گفتمان بي‏حاصل و تداوم‏بخش جهل ابوجهلان فرصت جوي روزگار ـ و اگر نماآواي ديني، غير از نمانواي غربي و معارض با نماهنگهاي شهواني است؛ و اگر اقتضاء بيانِ ديني، وزن و قافيه آهنگيني است كه خود اقتضاءمند تصاويري همگون و متناسب با خود است، پس بايد بر اين باور بود كه:

1 ـ نماآواي ديني، نه نماهنگ است و نمانوا؛ زيرا كه پيام وحي نه با آهنگ همراه بوده است و نه با نوايِ ناسرشته با جوهره انساني.

2 ـ نماآواي ديني، در عين كامل بودن اجمالي از يك تفصيل است، نه آن كه ناقص باشد و در فرض «تمام» بودن، از قبض و بسط معرفتي برخوردار باشد.

نماآواي ديني تركيب معنادار، فشرده، گزينش شده بر اساس مباني وحياني هنر فيلم‏سازي و تركيب آن با مضامين بلند و جاودانه پيام وحي با همان مضامين ساده، با بهره‏گيري از صداهاي آشناي! ناشنيده و ساده طبيعي ـ و نه مصنوعي ـ است.

3 ـ نماآواي ديني، نماآوايي است كه در تمام تار و پود آن از تصاوير گرفته تا مضامين و از مضامين تا صدا و آواي دلنشين همه و همه پيام‏رسان جانسوز از يك معرفت ديني و يا يك واقعيّت مورد توجّه شارع ديني است، پس نماآواي ديني صرفا جمع تصاوير نيست، چنانكه التقاطِ تصاوير با صداي ديني نيست، تركيب تصاوير داراي مضامين آهنگين با صداي دلنشين نيست، بلكه تركيب معنادار، فشرده، گزينش شده بر اساس مباني وحياني هنر فيلم‏سازي و تركيب آن با مضامين بلند و جاودانه پيام وحي با همان مضامين ساده ـ در عين هفتاد بطني ـ و با بهره‏گيري از صداهاي آشناي! ناشنيده و ساده طبيعي ـ و نه مصنوعي ـ است.

نماآواي ديني

نماآوا بايد در محتوا، «دين» واقعي را ـ كه همانا تشيّع اثني‏عشري است ـ محور قرار دهد و بايد از تكنيكهاي متناسب با عرضه مفاهيم ديني و تحريك ساز از انگيزه‏هاي ديني بهره گيرد.

4 ـ نماآواي ديني، هرگز بياني روائي از شعر و موسيقي سكولاريستي نيست، تا با به هم درآميختن چندين خانواده از هنر، نمانوايي را بسازد كه جداي از تأثيرگذاري از نوع غربي و مادّي، بتواند از نوع نقاشي‏هاي سورناليستي و رادائيسمي و گرافيك مدرن! و يا حتّي «پاپ آرت» بهره داشته باشد. درست است كه ريشه «نمانوا» و «نماهنگ»، غربي بوده و زاييده فرهنگ ناهنجار آن است، ولي به راستي مي‏توان از اين ابزار سينمايي مينياتوري و با استفاده از عوامل فني و زيبايي شناختي استيتكي، از آن ابزاري ساخت كه بدون محو شدن در نوعي ذوق‏زدگي غربي، از آن براي بيان و عرضه مفاهيم و بلكه معارف ديني بهره گرفت.

آري! نه تنها نماآوا بايد در محتوا، «دين» واقعي را ـ كه همانا تشيّع اثني‏عشري است ـ محور قرار دهد و نه تنها بايد از تكنيك‏هاي متناسب با عرضه مفاهيم ديني و تحريك ساز از انگيزه‏هاي ديني بهره گيرد، بلكه بايد از روشها، استفاده فراوان و بي‏ظرفيت اسلوموشني، وُله‏هاي تصويري، نورپردازي‏هاي مسخره غبارآلود، خيمه‏هاي كدر، برهم‏اندازي‏هاي تصويري كه هيچ كاركرد مفهومي ندارند و نيز ايزالوها و نمادسازي‏هاي سطحي، زمان ناسنجي نماها و ريتم‏هاي نابخردانه تدويني، كنتراستهاي رنگي مزاحم و جلوه فروشي‏هاي بي‏مزه و ابتدايي و بالاخره كادرهاي كج و كوله ناشيانه نيز پرهيز كند.

شنبه 2 فروردین 1393  2:17 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

نقش هنر بر دین

نقش هنر بر دين
هنر نقشی‌ قطعی‌ در تحول‌ همه‌ی‌ دین‌های‌ جهانی‌ داشته‌ است‌. هنر با دیداری‌كردن‌ تجربه‌هـا، قصه‌هـا و آرزوها، معنای‌ انسان‌بودن‌ را به‌ تصویرهایی‌ قابل‌مشاهده‌ ترجمه‌ می‌كند؛ درحالی‌ كه‌ دین‌، در مقام‌ الهامی‌ معنوی‌ برای‌ خلاقیت‌ و فرهنگ‌ بشری‌، انسانیت‌ و الوهیت‌ را از طریق‌ آیین‌ و اسطوره‌ به‌ هم‌ می‌پیوندد.

 در اجرای‌ آیین‌ها و روایتِ اسطوره‌ها، دین‌ و هنر هم‌ در نظر و هم‌ در عمل‌ با هم‌ قرین‌ می‌شوند. هنر با داشتن‌ رابطه‌ای‌ ذاتی‌ و طبیعـی‌ با حقیقت‌ و زیبایی‌ و نیز حساسیت‌های‌ انسانی‌، ممكن‌ است‌ تجربه‌ای‌ دینی‌ یا به‌ قول‌ پدیدارشناس‌ دین‌، رودولف‌ اُتو، «تجربه‌ی‌ ملكوتیات‌ (the numinous) » را در پی‌ آورد. آثار هنری‌ می‌توانند معنای‌ آیین‌ یا تجربه‌ی‌ دینی‌ را «بگیرند» یا انتقال‌ دهند و با «منجمدكردن‌ آن‌» در صورت‌، امكان‌ تكرار (احتمالی‌) آیین‌ اصلی‌ یا تجربه‌ی‌ دینی‌ را بدهند. هنر در جست‌وجوی‌ زیبایی‌، ممكن‌ است‌ الگوی‌ اعلای‌ آرمانی‌ یا مقدس‌ را به‌ انسان‌ها معرفی‌ كند تا در راه‌ رستگاری‌، آن‌ را دنبال‌ كنند و ممكن‌ است‌ در بیان‌های‌ دیداری‌اش‌ از الوهیات‌، راهی‌ برای‌ ارتباط‌ با گیتی‌ پیش‌ پای‌ انسان‌ نهد. دین‌ هم‌ به‌ شكل‌ راه‌ رستگاری‌ و هم‌ الهام‌ معنوی‌، از میل‌ و نیاز بنیادین‌ انسان‌ به‌ بیان‌ خلاق‌ پشتیبانی‌ می‌كند. زمانی‌ كه‌ اغراض‌ موثق‌ دینی‌ از طریق‌ تصویر بیان‌ می‌شود، هنر به‌ ارتباط‌ دینی‌ تبدیل‌ می‌شود و این‌ صورت‌ ارتباطی‌ منحصربه‌فرد، باورها، رسوم‌ و ارزش‌ها را تقویت‌ می‌كند.

 

1ـ رابطه‌های‌ پایه‌

روابط‌ دین‌ و هنر همیشه‌ آكنده‌ از ابهام‌، جدل‌ و تنوع‌ بوده‌ ولی‌ بنیان‌ همه‌ی‌ این‌ رابطه‌ها مسئله‌ی‌ قدرت‌ (اجتماعی‌، سیاسی‌ و اقتصادی‌ و نیز معنوی‌) بوده‌ است‌. دست‌كم‌ پنج‌ روش‌ برای‌ تعریف‌ این‌ رابطه‌ها وجود دارد: اقتدارگرایانه‌، تقابلی‌،

 دوسویه‌،

 جدایی‌خواهانه‌

و یكپارچه‌.

 آن‌ دسته‌ از رابطه‌هایی‌ كه‌ در آن‌ها دین‌ بر هنر چیره‌ می‌شود، یعنی‌ جایی‌ كه‌ به‌ هنر جایگاهی‌ ثانوی‌ می‌دهند تا در خدمت‌ خواسته‌های‌ دین‌ باشد، اقتدارگرایانه‌ توصیف‌ می‌شود. در چنین‌ رابطه‌ای‌، هیچ‌ جایی‌ برای‌ خلاقیت‌ و اصالت‌ هنری‌ وجود ندارد، بلكه‌ هم‌ هنر و هم‌ هنرمندان‌ ابزاری‌اند كه‌ مقتدری‌ بالاتر آن‌ها را به‌ كار می‌گیرد، و در این‌جا هنر را می‌توان‌ تبلیغات‌ دیداری‌ تعریف‌ كرد.

 هنگامی‌ كه‌ هنر و دین‌ دو قدرت‌ برابر دارند، یعنی‌ وقتی‌ هیچ‌ یك‌ فرمانبردار دیگری‌ نیست‌، این‌ رابطه‌ را می‌شود از مقوله‌ی‌ تقابل‌ دانست‌. در چنین‌ مواردی‌، هنر و دین‌ به‌ هم‌ وابسته‌اند و هر كدام‌ می‌خواهد بر دیگری‌ چیره‌ شود. صورت‌ دیگرِ رابطه‌ی‌ به‌هم‌وابسته‌ را می‌توان‌ دوسویه‌ توصیف‌ كرد، یعنی‌ زمانی‌ كه‌ دین‌ و هنر، كه‌ در فرهنگ‌ جایگاهی‌ برابر دارند، در همزیستی‌ تغذیه‌ و الهام‌ معنوی‌، با هم‌ كار می‌كنند. رابطه‌ی‌ دین‌ و هنر به‌صورت‌ جدایی‌خواهانه‌ زمانی‌ رخ‌ می‌دهد كه‌ دین‌ و هنر مستقل‌ از هم‌ و بی‌توجه‌ به‌ هم‌ عمل‌ كنند. آن‌ دسته‌ از سنت‌های‌ دینی‌ كه‌ شمایل‌شكن‌ نام‌ می‌گیرند یا فرهنگ‌هایی‌ كه‌ هنرشان‌ غیرمذهبی‌ [ سكولار ] معرفی‌ می‌شود، نمونه‌ی‌ این‌ «جدایی‌»اند. سرانجام‌، در رابطه‌ای‌ كه‌ یكپارچه‌ شناخته‌ می‌شود، دین‌ و هنر در هم‌ ادغام‌ شده‌ و تشخیص‌ این‌كه‌ هنر كجا آغاز می‌شود و سنت‌ دینی‌ كجا پایان‌ می‌یابد دشوار می‌گردد. درست‌ همان‌گونه‌ كه‌ هیچ‌ تعریف‌ پذیرفته‌ی‌ جهانی‌ برای‌ هنر یا دین‌ نیست‌، هیچ‌ نگرش‌ روشن‌ یا منجسمی‌ نیز در هیچ‌ دینی‌ نسبت‌ به‌ هنر وجود ندارد. چنین‌ نگرش‌هایی‌ درون‌ یك‌ سنت‌ دینی‌ و در میان‌ سنت‌های‌ دینی‌ متفاوتِ درون‌ یك‌ فرهنگ‌ فرق‌ می‌كند. درواقع‌، همان‌گونه‌ كه‌ پدیدارشناس‌ دین‌، گِرادوس‌ وَن‌ دِر لیو، یادآور شده‌ است‌، درون‌ همه‌ی‌ مقوله‌هایی‌ كه‌ وصف‌ آن‌ها رفت‌، می‌توان‌، همزمان‌ یا به‌ شكل‌ تاریخی‌، یك‌ سنت‌ دینی‌ را مشخص‌ كرد.

 

2ـ ویژگی‌ها و مقوله‌های‌ هنر دینی‌

نقش هنر بر دين

هنر را می‌توان‌ به‌ چند دلیل‌ دینی‌ انگاشت‌. یك‌ عامل‌ تعیین‌كننده‌ی‌ مهم‌ كاركرد هنر است‌. اگر اثری‌ هنری‌ حكم‌ یا قصه‌ای‌ از یك‌ سنت‌ دینی‌ خاص‌ را به‌ تصویر كشد، آن‌ تصویر را تعلیم‌ دینی‌ توصیف‌ می‌كنند و می‌شود گفت‌ كاركردی‌ دینی‌ دارد. همچنین‌ می‌توان‌ گفت‌ لوازم‌ عشاء ربانی‌ مانند جام‌ها، شمعدانی‌ها یا كتاب‌های‌ مقدس‌ مصوری‌ كه‌ به‌ شیوه‌ای‌ مقدس‌گونه‌ یا به‌ عنوان‌ بخشی‌ از مراسم‌ نیایش‌ به‌ كار می‌روند نیز كاركردی‌ دینی‌ دارد.

 برخی‌ آثار هنری‌ مانند معرق‌كاری‌هایی‌ كه‌ ترتیب‌ آیین‌ عشاء ربانی‌ را در كلیسای‌ سن‌ ویتاله‌ در راوِنّا به‌ تصویر می‌كشند، یا دیوارنگاره‌ای‌ كه‌ حالت‌های‌ یوگا را در آجانتا 1 در غرب‌ هندوستان‌ نشان‌ می‌دهد، هم‌ هدفی‌ نیایشی‌ دارند هم‌ هدفی‌ تعلیمی‌. آثار دیگری‌ مانند چارپایه‌های‌ آسانته‌ 2 یا توتم‌های‌ انیوئیتی‌ 3 نیز به‌ شكل‌ هنر دینی‌ آیینی‌ عمل‌ می‌كنند. اثر هنری‌ ممكن‌ است‌ همچنین‌ به‌ خاطر محل‌ یا جای‌ آن‌ دینی‌ قلمداد شود. پس‌ آثاری‌ كه‌ در محدوده‌ی‌ مكانی‌ نیایشگاه‌ها، صومعه‌ها و مكان‌های‌ آیینی‌ و مقدس‌ مانند معبد، كنیسه‌، كلیسا یا مسجد قرار دارند، معمولاً دینی‌ توصیف‌ می‌شوند. در برخی‌ موقعیت‌ها، یك‌ اثر هنری‌ ممكن‌ است‌ از آغاز به‌ شكل‌ خاص‌ برای‌ مكانی‌ دینی‌ ایجاد شود.

ویژگی‌ دیگری‌ كه‌ معرف‌ هنر دینی‌ است‌ موضوع‌ و/یا شمایل‌نگاری‌ آن‌ است‌. ممكن‌ است‌ تصویری‌ به‌ شخصی‌ یا رخدادی‌ مقدس‌ اشاره‌ كند یا در قالب‌ سنت‌ مسلكی‌ خاص‌ درسی‌ را روایت‌ كند. در این‌ مورد آخر، ممكن‌ است‌ اثر هنری‌ از صورت‌ها و پیكرك‌هایی‌ تشكیل‌ شده‌ باشد كه‌ یا كسی‌ می‌تواند آن‌ها را تشخیص‌ دهد یا تنها فرد آشنایی‌ كه‌ آموخته‌ است‌ چگونه‌ شمایل‌های‌ آن‌ سنت‌ خاص‌ را بخواند، آن‌ را می‌فهمد. حمایت‌ یك‌ اجتماع‌ دینی‌ (كلیسا، معبد یا صومعه‌ای‌ خاص‌) از اثری‌ هنری‌ با هدف‌هایی‌ مذهبی‌، آیینی‌، مقدس‌، عبادی‌ و یا فكری‌ باعث‌ می‌شود آن‌ اثر سفارشی‌ دینی‌ شود.

 همچنین‌ نیت‌ فرد وقف‌كننده‌ای‌ كه‌ سفارش‌ اثری‌ هنری‌ را برای‌ بنایی‌ دینی‌ یا كاركردی‌ آیینی‌ داده‌ است‌ نیز آن‌ را دینی‌ می‌سازد. هنرمند و معنویت‌ او نیز ممكن‌ است‌ در تعریف‌ هنر دینی‌ نقش‌ داشته‌ باشد.

 در بسیاری‌ از دین‌ها، هنرمند شخصی‌ است‌ كه‌ خود را وقف‌ كیشی‌ معنوی‌ می‌كند. سرآغازِ این‌ فرآیند خلاق‌ مشابه‌ پاك‌سازی‌ روح‌ هنرمند است‌. او باید نخست‌ دوره‌ی‌ نیایش‌ باطنی‌ و معمولاً پرهیز  را بگذرانند؛ مانند راهبان‌ ارتدوكس‌ شرقی‌ كه‌ شمایل‌شكن‌اند و راهبان‌ بودایی‌ 

 در دین‌هایی‌ مانند مسیحیت‌ و هندوباوری‌، هنر ممكن‌ است‌ در خدمت‌ تعلیم‌ یا تربیت‌ و درنتیجه‌ الهیات‌ باشد: می‌توان‌ این‌ مقوله‌ از هنر دینی‌ را، كه‌ اصول‌ و قصه‌های‌ سنت‌ دینی‌ را با به‌كارگیری‌ تصویرپردازی بازنمودی‌ و نمادها به‌ تصویر می‌كشد، الهیات‌ دیداری‌ نامید. اصطلاح‌ «عبادت‌ دیداری‌» را می‌توان‌ در مورد هنری‌ به‌ كاربرد كه‌ كاركردی‌ عبادی‌ یا مقدس‌ و درنتیجه‌ آیینی‌ دارد. این‌ در مورد دین‌هایی‌ مانند دائوباوری‌ و شینتوباوری‌، كه‌ در آن‌ها ممكن‌ است‌ هنر به‌ تصاویر یا اشیائی‌ منتهی‌ شود كه‌ یا شیوه‌ و طرز عبادت‌ دینی‌ را به‌ شكل‌ دیداری‌ نشان‌ می‌دهند یا واقعاً در عبادتی‌ دینی‌ به‌ كار می‌روند، صدق‌ می‌كند. تصویرهایی‌ را كه‌ باعث‌ نیایش‌ فردی‌ می‌شوند یا آن‌ را می‌پرورانند، می‌توان‌ تأمل‌ دیداری‌ دانست‌. همچنین‌ هنر می‌تواند گرایش‌ و تصویرپردازی‌ عرفانی‌ داشته‌ باشد، مانند هنری‌ كه‌ در مسیحیت‌، به‌ویژه‌ سنت‌های‌ ارتدوكس‌ شرقی‌ به‌ وجود آمده‌ است‌. این‌ تصویرها، به‌ عنوان‌ نما یا نماد معنای‌ حضور مقدس‌، می‌تواند از تعالی‌ فردی‌ و وحدت‌ لحظه‌ای‌ با الوهیات‌ حمایت‌ كند یا وسیله‌ی‌ آن‌ شود. چنین‌ هنری‌ را می‌توان‌ عرفان‌ دیداری‌ نامید. هنر دینی‌ ممكن‌ است‌ صرفاً نمادین‌ باشد: از نقش‌مایه‌ها یا تصویرها می‌توان‌ برای‌ انتقال‌ پیامی‌ دینی‌ كه‌ تنها برای‌ آشنایان‌ روشن‌ خواهد بود، استفاده‌ كرد؛ مثل‌ سنت‌ قباله‌ای‌ (كابالایی‌) یهودیت‌. سرانجام‌ این‌كه‌ هنر ممكن‌ است‌ صرفاً تزئینی‌ باشد، چنان‌كه‌ شاید این‌ مسئله‌ در مورد الگوهای‌ هندسی‌ حكاكی‌ها و معرق‌كاری‌های‌ اسلامی‌ و خوشنویسی‌های‌ شیك‌ آن‌ صدق‌ كند. این‌ نوع‌ هنر می‌خواهد بُعدی‌ زیبایی‌شناختی‌ برای‌ تجربه‌ی‌ دینی‌ افراد یا اجتماع‌ ارائه‌ دهد. هنر همه‌ی‌ دین‌های‌ جهان‌ نیز ممكن‌ است‌ آمیزه‌ای‌ از چند یا همه‌ی‌ مقوله‌های‌ یادشده‌ باشد، یعنی‌ یك‌ اثر هنری‌ ممكن‌ است‌ تعلیمی‌ و عبادی‌ یا عرفانی‌ و نمادین‌ باشد. همچنین‌ باید تأكید كرد كه‌ دسته‌بندی‌ بعضی‌ صورت‌ها دشوار است‌، مانند مقرنس‌، یعنی‌ تزئین‌ استالاكتیت‌مانند خاص‌ معماری‌ اسلامی‌ كه‌ برخی‌ پژوهشگران‌ فكر می‌كنند نمایانگر وحدت‌ در عین‌ كثرت‌ خداوند است‌؛ ولی‌ برخی‌ دیگر آن‌ را صرفاً صورتی‌ زیبا می‌پندارند.

 

3ـ نگرش‌های‌ دینی‌ به‌ تصویرها

نقش هنر بر دين

همه‌ی‌ دین‌ها، خواه‌ به‌ صورت‌ مدون‌شده‌ (یعنی‌ دارای‌ شریعتی‌ مكتوب‌، سلسله‌مراتب‌، اصول‌، كیش‌ و نیایش‌) خواه‌ به‌ صورت‌ اولیه‌ (یعنی‌ مبتنی‌ بر سنت‌ شفاهی‌، آیین‌ و اسطوره‌)، نگرش‌هایی‌ را نسبت‌ به‌ هنر و تصویر ایجاد كرده‌اند. چنین‌ نگرش‌هایی‌ را عموماً می‌توان‌ شمایلی‌، غیرشمایلی‌ یا شمایل‌شكنانه‌ نامید. نگرش‌ شمایلی‌ طرفدار كاربرد تصاویر است‌ و تصویر را پیكركی‌ (انسان‌مانند) مبتنی‌ بر واقعیتی‌ قابل‌مشاهده‌ و شناخته‌شده‌ تفسیر می‌كند. این‌ نگرش‌ به‌ تصویر، در شكل‌ افراطی‌اش‌، به‌ بت‌پرستی‌ نزدیك‌ می‌شود. نمونه‌ی‌ خوب‌ آن‌ تصویرگری‌های‌ پیكره‌مانند در روایت‌های‌ كتاب‌ مقدس‌ در شمایل‌های‌ منقوش‌ صدر مسیحیت‌ و بیزانسی‌ و شیشه‌نگاره‌های‌ پنجره‌های‌ كلیساهای‌ گوتیك‌ مانند كلیسای‌ شهر شارترِه‌ 4 است‌.

نگرش‌ غیرشمایلی‌ نیز طرفدار كاربرد تصاویر است‌، ولی‌ آن‌ها را تصویرگری‌ نمادین‌ یا تلمیحی‌ از واقعیت‌ مقدس‌ تفسیر می‌كند. این‌ نگرش‌، در شكل‌ افراطی‌اش‌، از بازنمایی‌ پیكر انسانی‌ می‌پرهیزد و در عوض‌ از نمادگرایی‌ رمزآمیزِ تقریباً منحصربه‌فردی‌ حمایت‌ می‌كند. نمونه‌های‌ آن‌ عبارت‌ است‌ از بسیاری‌ صورت‌های‌ انتزاعی‌ رب‌النوع‌ هندو، یعنی‌ ویشنو مانند پادْما (چرخ‌)، و نمادگرایی‌ هندسی‌ شیشه‌نگاره‌های‌ پنجره‌های‌ سده‌بیستمی‌  مانند شیشه‌نگاری‌های‌ ماتیس‌ برای‌ نمازخانه‌ی‌ روسِر در وانس‌ واقع‌ در جنوب‌ فرانسه‌ برای‌ كمك‌ به‌ ایجاد جلوه‌ی‌ منشوری‌ آسمانی‌ در نمازخانه‌. نگرش‌ شمایل‌شكنانه‌ كلاً نقش‌ تصویر را، چه‌ پیكرمانند باشد چه‌ نمادین‌، نفی‌ می‌كند و در شكل‌ افراطی‌اش‌، می‌كوشد همه‌ی‌ تصاویر را از بین‌ ببرد. چنین‌ نگرشی‌ باعث‌ ایجاد شیشه‌های‌ صاف‌ پنجره‌های‌ بیش‌تر كلیساهای‌ پروتستان‌، به‌ویژه‌ كالوَن‌گرایان‌ 5 از اواخر سده‌ی‌ شانزدهم‌ شد.

 درست‌ همان‌گونه‌ كه‌ همه‌ی‌ دین‌ها روابط‌ مبهم‌ و مختلفی‌ با هنر دارند، در نگرششان‌ به‌ تصویر نیز تنوعاتی‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. بیش‌تر دین‌ها در زمره‌ی‌ یكی‌ از این‌ چندگونه‌ نگرش‌ به‌ تصویر قرار می‌گیرند: شمایلی‌؛ شمایلی‌ تا شمایل‌شكنانه‌؛ شمایلی‌ تا غیرشمایلی‌؛ غیرشمایلی‌ تا شمایلی‌؛ غیرشمایلی‌ تا شمایل‌شكنانه‌؛ یا شمایل‌شكنانه‌. برای‌ مثال‌، هم‌ مسیحیت‌ و هم‌ هندوباوری‌ زمانی‌ همه‌ی‌ این‌ نگرش‌ها را داشته‌اند؛ در حالی‌ كه‌ بوداباوری‌ و هندوباوری‌ با نگرشی‌ غیرشمایلی‌ آغاز شدند ولی‌ كم‌كم‌ با رشد و متنوع‌ شدن‌ خود، تصاویر را در عبادت‌ و اَعمال‌ دینی‌ وارد كردند و نگرششان‌ به‌ تصویر و نقش‌ دینی‌ هنر تغییر كرد. همچنین‌ ممكن‌ است‌ انواع‌ نگرش‌های‌ مختلفت‌ نسبت‌ به‌ موقعیت‌ تصویر، مثلاً در مسیحیت‌، وجود داشته‌ باشد.

 هنر صدر مسیحیت‌ هم‌ متأثر از نگرش‌های‌ شمایل‌شكنانه‌ (حكم‌ عهد عتیق‌ علیه‌ تصویرهای‌ كنده‌كاری‌شده‌) و هم‌ متأثر از نگرش‌های‌ غیرشمایلی‌ بود، ولی‌ با شكل‌گرفتن‌ مسیحیت‌، نگرشش‌ به‌ تصویر دو انشعاب‌ شمایلی‌ و شمایل‌شكنانه‌ پیدا كرد.

 

4ـ باورهای‌ دینی‌ و واكنش‌های‌ مختلف‌ به‌ هنر

نقش هنر بر دين

درست‌ همان‌گونه‌ كه‌ پذیرش‌/ درك‌ اثر هنری‌ به‌ عنوان‌ اثری‌ دینی‌ توسط‌ فرد مؤمن‌ از چند عامل‌ متفاوت‌ ریشه‌ می‌گیرد، آن‌ فرد نیز به‌ طرق‌ گوناگون‌ به‌ هنر دینی‌ واكنش‌ نشان‌ می‌دهد. اگر گمان‌ می‌رود تصویر واقعاً تجسم‌ مقدسات‌ یا ملكوتیات‌ است‌، پس‌ به‌ مؤمن‌ امكان‌ دسترسی‌ بی‌واسطه‌ و همیشگی‌ به‌ الوهیت‌ را می‌دهد. چنین‌ واكنشی‌ به‌ واسطه‌ی‌ پای‌بندی‌ مؤمن‌ به‌ ماهیت‌ مقدس‌ اولیه‌ و قدرت‌ تصویر تجربه‌ می‌شود.

واكنش‌ دینی‌ دوم‌ به‌ هنر این‌ است‌ كه‌ تصویر مظهر موقت‌ حضور الهی‌ است‌. با این‌كه‌ تصویر تداوم‌ دارد، حضور الهی‌ فرّار است‌؛ مثل‌ نیروی‌ مقدسی‌ كه‌ فراخوانده‌ می‌شود تا در آغاز مراسمی‌ آیینی‌ وارد تصویر شیوا شود و سپس‌ با پایان‌پذیرفتن‌ مراسم‌، از آن‌ خارج‌ می‌گردد. از نظر دیگران‌، تصویر پیوسته‌ یادآورنده‌ی‌ واقعیت‌ الهی‌ و كمكی‌ اولیه‌ برای‌ ایمان‌ فردی‌ است‌. این‌ واكنش‌ در مورد تصویر پیش‌بینی‌ می‌شود، البته‌ نه‌ به‌ صورت‌ تجسم‌ و نه‌ به‌ صورت‌ ظرف‌ موقت‌ مقدسات‌ بلكه‌ به‌ عنوان‌ بازتاب‌ دیداری‌ هستی‌ الوهیت‌. پس‌ مؤمن‌ می‌تواند از طریق‌ چنین‌ تصویری‌ الوهیت‌ را نیایش‌ كند یا جلوی‌ چنین‌ تصویری‌ عبادت‌ نماید. ممكن‌ است‌ همچنین‌ از تصویر به‌ عنوان‌ آغازگاه‌ اندیشه‌ورزی‌ و تجربه‌ی‌ دینی‌ استفاده‌ شود. امّا تصویر به‌خودی‌خود هیچ‌ وارداتی‌ برای‌ مؤمن‌ كه‌ می‌كوشد تصویر را متعالی‌ كند تا به‌ شكلی‌ عارفانه‌ به‌ حالت‌ وحدت‌ بی‌تصویر با الوهیت‌ برسد و تعالی‌ یابد، ندارد. دیگران‌ به‌ هنر صرفاً به‌ عنوان‌ تصاویری‌ كه‌ هدف‌ از آن‌ها تعلیم‌ است‌ نه‌ نیایش‌، دعا یا تجربه‌ی‌ دینی‌ فردی‌، واكنش‌ نشان‌ می‌دهند. در مقابل‌، شمایل‌شكنان‌ مستقیماً با الوهیت‌ ارتباط‌ می‌گیرند و درنتیجه‌ هیچ‌ نیازی‌ به‌ نقش‌ میانجی‌گرانه‌ی‌ تصویر ندارند: بدون‌ ترس‌ یا بی‌اعتمادی‌، ممكن‌ است‌ ویران‌كردن‌ تصاویر را وظیفه‌ی‌ خود بدانند.

 ماهیت‌ واكنش‌ مؤمن‌ هرچه‌ باشد، از طریق‌ تصاویر دینی‌ قادر است‌ به‌ طریقی‌ قدرت‌ و نیروی‌ الهی‌ را تجربه‌ یا در آن‌ مشاركت‌ كند.

آثار هنر دینی‌ صرفاً اشیائی‌ ساخته‌ از چوب‌ یا سنگ‌ یا رنگ‌ نیستند، بلكه‌ میانجی‌های‌ یگانه‌ی‌ قدرت‌ معنوی‌اند. همچنین‌ یادآوری‌ می‌كنند كه‌ الوهیت‌ به‌ یك‌ تصویر یا یك‌ مكان‌ محدود نمی‌شود، بلكه‌ همه‌جا حاضر است‌.

بااین‌وجود، اغلب‌ برای‌ تصاویر محل‌های‌ ویژه‌ای‌ در ساختار مكان‌های‌ مقدس‌ در نظر می‌گیرند و آن‌ها بخش‌ جدایی‌ناپذیر ابعاد آیینی‌ و زیبایی‌شناختی‌ عبادت‌ دینی‌اند. تصویرهای‌ دینی‌ باعث‌ شناسایی‌ مكان‌ مقدس‌ می‌شوند و نیز نیاز به‌ فاصله‌ای‌ مكانی‌ با عبادت‌كننده‌ دارند. ...

... سرانجام‌ این‌كه‌ گمان‌ می‌رود برخی‌ تصویرهای‌ دینی‌ فقط‌ زمانی‌ ستودنی‌ و گرامی‌ می‌شوند كه‌ به‌درستی‌ از جانب‌ منبعی‌ دیگر ــ یا الوهیت‌ یا اشخاص‌ مقدس‌ یا مقامات‌ دینی‌ ــ تقدیس‌ گردند. این‌ آئین‌های‌ مقدس‌گردانی‌ كه‌ نیروی‌ الهی‌ را در تصویر دینی‌ القا می‌كنند، تفاوت‌های‌ زیادی‌ با هم‌ دارند: از مراسم‌ «گشایش‌ ماه‌» با دمیدن‌ در مصر باستان‌ گرفته‌ تا مراسم‌ بودایی زِن‌ ژاپنی‌ كه‌ طی‌ آن‌ چشمان‌ تصویر كامل‌ می‌شود. بار دیگر، این‌ مقوله‌ها كاملاً از هم‌ متمایز نیستند؛ هر تصویر دینی‌ منفردی‌، مانند بانوی‌ سیاه‌ صومعه‌ی‌ آینزیدِلْن‌ یا تندیس‌ بودیساتْوا 8 آوالوكیتِشْوارا، را غیرروحانیون‌ گرامی‌ می‌دارند و دارای‌ قدرت‌های‌ معجزه‌آسا می‌پندارند، حال‌ آن‌كه‌ مقامات‌ دینی‌ تقدیس‌شدن‌ آن‌ها را لازم‌ می‌دانند.

 
شنبه 2 فروردین 1393  2:17 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

 گفتمان دين شناختي هنر  با رويكرد تفقه در دين 

                                                           گفتمان دين شناختي هنر  با رويكرد تفقه در دين

هجدهمين نشست از سلسله درس‌گفتار هاي تبيين ماهيت هنر اسلامي به همت كرسي هاي نظريه پردازي و معاونت پژوهشي فرهنگستان هنر برگزار شد.

حجة الاسلام دكتر آكوچكيان در آغاز اين سخنراني با اشاره به نياز احياي تفكر ديني در نسبت با مقولة هنر گفت: جامعه دانش، تمدن و هنر ايراني در دورة گذار تمدني خويش به جهان جديد و بر بنيان هرسه منبع هويتي خودي (ايراني بودن، اسلاميت و تجدد) چند اولويت راهبردي انديشه‌اي دارد. از منظرجنبش دانش تمدني احياي فكر ديني و نسبت با مقولة هنر، اولويت اول بر بنيان انقلاب معرفت شناختي در فضاي دانش در جهان ايراني- اسلامي است. پرداخت گفتمان دين‌شناختي، مديريت تغيير و در راستاي آن گفتمان تحقيق و توسعه‌ ملي اولويت‌هاي بعدي است كه در راستاي آن ضرورت بازخواني گفتمان تمدني هنر ديني و در متن آن گفتمان دورة مدرن هنر ديني در تعامل با جهان جديد درميان مي‌آيد.

گفتمان دين شناختي هنر  با رويكرد تفقه در دين

حجة الاسلام آكوچكيان با اشاره به چهارچوب نظرية خود گفت:‌ نقطه رهسپاري به پرداخت گفتمان دين‌شناختي هنر، بر بنيان انديشه و دانش درونزايي ترقي است كه درونزايي گفتمان تغيير و ترقي، در گروه نظام بخش آن، در نطقة گرانيگاه مؤلفه‌هاي هويت هر قوم و ملتي است و در فضاي هويت ايراني، عناصر ايراني بودن،‌ اسلامي بودن و تجدد و در برآيند آن سنت و عرف ايراني است. دستگاه ادراكي جامع‌نگر در دين پژوهي و بر بنيان آن تفسير دين‌شناختي پديدارها منجر به انذار و تدبير؛ امر فردي- اجتماعي، تا مرتبة خود تكاپويي جامعه در دفاع از كيان هويتي خويش مي شود.

او گفتمان دين‌شناختي هنر را زير مجموعة ‌نظام «تفقه در دين» دانست و گفت: گفتمان دين‌شناختي هنر در فرآيند مديريت تغيير كاركرد مي‌يابد و همان‌گونه كه در ايدة مهندسي تحقيق و توسعه هنر فصلي از نظام ولايت فقيه ديده مي‌شود؛ در گفتمان دين‌شناختي هنر نيز در منظومة عظيم «تفقه در دين» و ايدة مهندسي تحقيق و توسعه هنر در نظام «ولايت فقيه» تصوير مي‌شود. «تفقه در دين» الگوي معيار رشد را در سه سرفصل الگوي نظام تعليم و تربيت، الگوي مديريت و فرايند تحقيق و توسعه جامع‌نگر انساني و گفتمان هنر، به دست مي‌دهد.

گفتمان دين شناختي هنر  با رويكرد تفقه در دين

حجة الاسلام دکتر  آكوچكيان وجوه سه‌گانه‌اي را براي رويكرد تفقه در دين پيشنهاد كرد و گفت: وجوه سه‌گانة گفتمان دين شناختي هنر، يكي گفتمان به مثابة يك نظريه در حوزة انديشة هنر، دوم گفتمان به مثابة يك رويكرد در جريان هنر در هنرمند و سوم گفتمان به مثابة رويكرد مهندسي تحقيق و توسعة هنر است. در دينداري معرفت‌مدار از گفتمان دين‌شناختي هنر، توقع ارائة يك نظريه ادراكي دربارة هنر مي‌رود، مفهوم هنر نه به تفسير دين، و نه به سلوك دينداران و يا فرهنگ مذهبي، بلكه بايد به متن كتاب و سنت و گوهر دين ارجاع ‌شود و از دين انتظار پيشنهاد تجربه خودي و زبان خاص آشكارگر آن تجربه مي‌رود و سرچشمه هنر ديني در تكاپوي وجودي خودآگاه برگزيده ، آرمان رشدي براي آشكارگي و زبان دار كردن تجربه‌هاي وجود خويشتن دريافت مي‌شود.

دكتر آكوچكيان دربارة‌ معيارهاي زيبايي در هنر گفت:

در مباني زيبايي‌شناختي معيارزيبايي در برآيند پنج اصل حقيقت،‌ واقعيت اجتماعي، دنياي هنرمند، ديناي مخاطب و هماهنگي اجزاي اثر ديده مي‌شود و در مباني فقه هنر، نظام احكام اخلاقي، حقوقي حاكم بر جريان هنر در هنر مند- مخاطب و مهندسي هنر - استنباط مي‌شود و براي پرداخت گفتمان دين شناختي جريان هنر بر هنرمند، لازم است فرآيند دروني اين جريان و به طور خاص فرايند روانشناختي اين جريان را در نظر داشته باشيم.

 

شنبه 2 فروردین 1393  2:17 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

رابطه قرآن و هنر

رابطه قرآن و هنر

■انسان از آن هنگام كه در هبوط گرفتار آمد ، همواره اميد داشت تا روزي خود را به جايگاه حقيقي اش باز رساند ، همين اميد بود كه به او پويايي مقدسي بخشيد تا در حركت تكاملي خود در بازگشت به « فردوس برين » به هر ابزاري دست يابد تا مگر بتواند جام وصل را به دست آورد و جان خود را سيراب كند . بر اين مژده ، خداوند نيز تصريح مي كند :

« يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه »

اي انسان تو براي رسيدن به پروردگارت سعي بسيار داري و سرانجام به حضورش خواهي رسيد .( انشقاق / 16 )

و سرانجام در ميان راه هايي كه امتحان كرده بود . هنر و وحي را بهترين و مطمئن ترين راه ها يافت ؛ از يك سو ، با آفرينش

هر اثر هنري ، در واقع ، خاطره بهشت از دست رفته را زنده مي كرد و از سوي ديگر ، با نزول لوح محفوظ در قالب كلمات و آيات وحي ، تصوير آن را عيان مي ديد . از آن پس ، ديگر حجت بر او تمام گشت ، چه مي توانست هر كمبود و نقصاني را در آفرينش هنري خود با التجا به وحي جبران كند و از آن زمان بود كه انسان قدم به قدم مسير واقعي خود را شناخت .

تاريخ گواه است كه هر آينه انسان هنر را با مضامين روحاني و الهي آميخت و با ابزار خاكي درونمايه اي افلاكي آفريد ، به تعالي رسيد و هر اثر هنري كه بدين ترتيب آفريده شد ، به رغم پشت سر نهادن فراز و فرودهاي روزگار ، ماندگار شد و با ماندگاري خود ، هنرمند را نيز حتي در اين جهان فاني جاودان ساخت .

سخن گفتن از رابطه هنر و قرآن هم سهل است هم محال ؛ محال از اين نظر كه قرآن كلام بي واسطه خداوند است و هنر صرفاً تقليدي ـ هر چند خلاقانه ـ است از جلوه هاي هستي و بدين ترتيب هنر هرگز نمي تواند سر به ساحت رفيع قرآن برساند ؛ اما از نگاه ديگر ، هنر و قرآن يك جلوه از هستي اند ، بدين صورت كه از يك سو ، قرآن كريم دربردارنده عصاره رموز آفرينش است و از سوي ديگر ، هنر نيز در ماهيت خود جز آفرينش و تجلي بخشيدن به رموز هستي نيست ، چه ، هنرمند واقعي در خلق هر اثر هنري جلوه اي از جلوه هاي پنهان آفرينش را عيان مي سازد . از اين رو ، هنر مي تواند ـ در مفهوم راستين خود ـ بازگو كننده حقايق قرآني از زمان و مكان فراتر رود و در غايت خود ، در دل قرآن جاي گيرد .

قرآن در بردارنده همه آن چيزهايي است كه انسان براي رستگاري خود به آنها نياز دارد و از زمان جاري شدن وحي تاكنون ، منشا و سرچشمه پيدايش و تطور و تكامل حكمت ها و معارف ، شعر و ادب و هنرهايي همچون خوشنويسي ، تذهيب ، نگارگري و آداب تلاوت و قرائت بوده است .

رابطه قرآن و هنر

عظمت اين كتاب در جامعيت و كامل بودن آن است . زيرا سخن خداست و در همه قرون و اعصار ، انسان را به تفكر ، انديشه ، عقل و خردورزي دعوت مي كند و با وجود آن كه در قالب زباني مشخص و برپايه مقتضياتي معين نازل شده است فراتر از زمان و مكان و زبان ، شيوه و راهي پيش روي انسان مي نهد كه به شرط درك مكنوناتش هدايت گري مبين و صادق تواند بود : « انه لقرآن كريم . في كتاب مكنون ، لايمسه الا المطهرون » . به راستي قرآن كتابي است گرانمايه در كتاب و نوشته اي پنهان . كه جز پاكان دست بر آن ننهند .( واقعه / 77 ـ 79 )

از ديگر سو ، هنر نيز خلق و زيبايي نيست و غايت آن هم زيبايي و بيان آن نيست . هنرمند موحد در آفرينش خود ، تمام اشياي عالم را با همه كثرت ـ از زمين و آسمان تا جمادات و نباتات و از افلاك تا خاك ـ از خدا مي داند و در عين كثرت ، وحدت را مي نماياند . با اين تعبير ، هنر امري مقدس جلوه مي كند . اما همه اشكال هنرها مقدس نيستند .

اصالت در هنر مقدس بر اساس دستور ديني و باور مؤمنان معتقد شكل مي گيرد . ممكن است گونه اي از هنر در خدمت دين قرار گيرد و هنر ديني قلمداد شود اما هنر مقدسي نباشد زيرا چه بسا كه پيرايه ها و قرائت هاي متفاوت و تحريف ها از دين توسط زورمندان انجام گرفته ؛ اما هنري كه از اعتبار راسيتن قدسيت برخوردار بوده و تذكر دائمي حقيقت ازلي و ابدي را جلوه گر باشد ، ماهيتي مقدس دارد ؛ يعني با عنايت الهي توام است وسيله اي است براي تجلي ساحت قدسي و رهانيدن آن گوهر پاك و زيبا و در عين حال ارائه آن در قالبي جامع و آراسته و مقدس .

 

از اين روست كه هنر قدسي هم در درون و هم در بيرون عشق به حق را در ذات خود دارد و فارتر از يك مرز يا يك دوره يا حتي يك عمر عمل مي كند ؛ محدود به زمان و مكان خاصي نيست ، جوششي است از درون هنرمند كه همواره در گذر لحظه ها و ادوار جاري و ساري است زيرا اساس آن تقرب به حق و مقدس است .

 

 عشق به يگانه محبوب و جميل هستي ، در اين ميان ، ساخت و ساز هيات آن را در عهده دارد تا چهره قدسي در هنر شكل گيرد .

بهره گيري و تاثيرپذيري از قرآن كريم در حوزه هاي گسترده فرهنگي و هنري در جهان اسلام ، سنتي جاري بوده است كه در فراز و فرود تاريخ به گونه اي مختلف ، رواج و رونق داشته است . اين سنت در ايران اسلامي نيز منشا پديداري آثار گرانقدري شده كه حجم گسترده و غناي بسيارش اين سامان را از ديگر سرزمين هاي اسلامي متمايز ساخته است .

بدين ترتيب ، قرآن و هنر را مي توان دو عطيه الهي دانست كه خداوند نزد انسان به امانت گذارده است تا از رهگذر آنها انسان بتواند روزنه اي به سوي نجات بگشايد

 

هنر از ديدگاه قرآن

■هنر نردباني است كه به بام حقيقت منتهي مي شود ، به شرط آنكه بر ديوار قرآن تكيه كند و در واقع « هنر ، پلكان اضطراري در آسمانخراش روح است . البته هنر در قرآن ، در بردارنده حسي اجتماعي انسان جز با ديانت ممكن نيست :

هيچ هنرمندي نمي تواند از جان و دل به كار بپردازد مگر آنكه احساس كند جماعتي از مردم مخاطب او هستند ... هر هنرمندي كه بخواهد به مرتبه عالي برسد ، بايد به حس اجتماعي مردم توسل جويد و تا كنون بالاترين « حس اجتماعي » همان ديانت بوده است . كساني كه رابطه ضروري ميان هنر و ديانت را منكرند ، بايد حس اجتماعي ديگري معادل ديانت پيدا كنند كه براي هنر ، يك مداومت تاريخي غير ديني را تضمين كند ...

هنر در قرآن تمايلات اين جهاني را براي دستيابي به آرمان هاي معنوي به كار مي گيرد و پا به پاي اشراق انقلابي هر لحظه پويا و پويا تر مي شود

 

خدمات متقابل قرآن و هنر

■با نزول قرآن و آشنا شدن مسلمانان با اين معجزه الهي رفته رفته قرآن در اعماق جانها نفوذ كرد و در اين ميان هنرمندان راستين كه به واسطه داشتند طبعي ظريف ، مستعد پذيرش انوار حق بودند با تمام وجود آن را پذيرفتند و در هنر خود به كار گرفتند .

 

هنر اسلامي داراي ماهيتي ديني و معنوي است كه نه تنها در بارزترين مظهر آن ، يعني معماري مسجد بلكه همچنين در عرصه هاي خوش نويسي ، هنرهاي تزئيني و تصويري جلوه گر است و در واقع ، تبلور روح ايمان توحيدي مسلمان است . در درون مرزهاي جهان اسلام ، گوركاني هند ، تركي عثماني و غيره پديدار شدند كه هر چند هر يك ويژگي هاي خاص خود را داشتند ولي در ذات خود به آرماني يگانه وفادار بودند كه همان روح آموزه هاي قرآني بود .

 

 

 

تاثير قرآن در جوامع اسلامي چنان گسترده بود كه تمام زوايا و شئون فرهنگ مسلمانان را تحت شعاع قرار داده و از آنجا كه هنر همواره بخش جدايي ناپذيري از جوامع بشري بوده است ، به نوبه خود داد و ستدهايي با قرآن داشته است . از يك سو مضامين قرآني در خدمت بيان هنري قرار گرفتند و در اشاعه و گسترش آموزه هاي وحي كوشيدند و از سوي ديگر ، هنر نيز به سهم خود در تقويت و گسترش جايگاه قرآن كوشيد . كم نيستند قرآن هاي نفيسي كه اكنون ، صرفاً از لحاظ جنبه هاي هنري مورد توجه محافل هنري جهان قرار دارند و در موزه ها و مجموعه هاي هنري سراسر جهان نگهداري مي شوند و از اين طريق قرآن نه تنها در جوامع اسلامي ، بلكه حتي در جوامع غير اسلامي نيز به واقعيت شايان توجهي دست يافته است

 

 

هنرهاي قرآن و قرآن هاي هنري

■در داد و ستدي كه هنر و قرآن با يكديگر داشته اند ، از يك سو ، هنرهايي ابداع شد و هنرهايي تكامل يافت و از سوي ديگر قطعات و مصحف هاي نفيسي از قرآن پديد آمد كه بر تارك هنر اسلامي مي درخشيد . از اين ميان ، به موارد ذيل مي توان اشاره كرد :

 

1ـ خوش نويسي :

رابطه قرآن و هنر

در ميان هنرهاي اسلامي خوش نويسي نزديك ترين پيوند را با قرآن دارد و اساساً علت و سرچشمه پيدايش اين هنر نيز قرآن بوده است . تا آنجا كه كتاب كلام الله مجيد هم توفيقي ربوبي محسوب مي شد و هم هنري زيبا ؛ در سر حلقه اين هنر نيز مولاي متقيان حضرت علي ابن ابي طالب حضور دارد كه خط كوفي را در مقام امامت و ولايت مطلق در اوج زيبايي و كمال كتابت فرمود . رفته رفته هنر خوشنويسي مي توانست به سبب دستيابي به كمال زيبايي شناختي به جايگاهي محوري در ميان ساير هنرهاي بصري دست يابد . فراوانند مصحف هاي شريفي كه تنها از جنبه منحصر به فرد بودن شيوه خوشنويسي شان اهميت هنري دارند . هنر خوشنويسي تا آنجا پيش رفت كه تنوع و گوناگوني شاخه هاي آن ـ از انواع خط هاي رايج گرفته تا نقاشي خط ـ هر يك مهارت و استادي خاص خود را مي طلبد

 

2ـ تذهيب :

رابطه قرآن و هنر

از آنجا كه عنصر جوهر اساسي اسلام قرآن است ، با برآمدن تمدن اسلامي هنر كتاب سازي رواج يافت و شكوفا شد . تذهيب ، هنر تزيين صفحات كتاب است كه هر چند پيش از اسلام در چين و ژاپن و برخي كشورهاي اروپايي قرون وسطي سوابق باستاني داشت ، اما اين دين اسلام ـ و مشخصاً كتاب قرآن ـ بود كه اين هنر را در سطحي وسيع پروراند و به اوج عظمت رساند تا جايي كه اكنون صفحات مذهب و جلدهاي طلا كاري شده قرآن زينت بخش موزه هاي سراسر جهان است .

 

3ـ نگار گري قصص قرآني :

قرآن سرشار از قصه ها و داستان هاي پند آموز است كه در آنها به گونه اي نمادين عبرت هاي بشري آورده شده است . اساساً بهره گيري قرآن از قالب قصه براي بيان مقصود خود ، نشانگر توجهي است كه به هنر و جنبه هاي هنري در آن شده است و اين خود يكي از وجوه اعجاز قرآن به شمار مي آيد . هنرمندان اسلامي نيز از اين ويژگي قرآن نهايت بهره را بردند و تصاويري بديع و شگفت انگيز از قصه هاي قرآني ( همچون خلقت آدم و حوا ، يوسف و زليخا ، سرگذشت بني اسرائيل و ... ) را در لابه لاي صفحات كتابها و تابلوها و حتي ديوار كاخ ها آفريدند .

 

4ـ كتيبه نويسي و كاشيكاري :

رابطه قرآن و هنر

همراه با باليدن تمدن اسلامي ، در سراسر سرزمين هاي اسلامي ساخت و ساز مساجد رونق گرفت و هنرمندان مسلمان نهايت تلاش خود را در زيبا سازي مساجد به كار گرفتند كه از جمله اين تلاش ها نوشتن آيات قرآن بر روي كاشي ها و كتيبه هاي زيبا بود ؛ به گونه اي كه رفته رفته سبك هاي متنوعي در كاشيكاري و كتيبه نويسي پديد آمد و به هنر مستقلي تبديل شد و همراه آنها از انواع ريزه كاري هايي همچون معرق كاري و نقش گل و بته و جز اين ها بهره گرفته شد .

 

5ـ قرآن و هنر كلامي :

قرائت و حفظ قرآن مجيد ، به ويژه در اوايل اسلام ، از نخستين واجبات مسلمانان بوده است . عبارات قرآني به زبان گويندگان و نويسندگان جاري بود و در هر كار از دين ، شرع ، لغت ، انشا ، تهذيب اخلاق ، تدبير قول و سياست مدن مرجعيت يافته بود . خطيبان ، نويسندگان و شاعران از سبك قرآني بهره ها گرفته اند . از قصص قرآني بارها در شعر شاعران به تلميح اشاره رفته است . تقريباً هيچ نويسنده يا شاعر مسلماني نبوده است كه در تجربه هاي ادبي ـ شعري خود از مضامين قرآني استفاده نكرده باشد . اين رابطه به يقين دوسويه بوده است : از يك سو ، ادبيات در نشر و اشاعه مفاهيم قرآني كوشيده است و از سوي ديگر ، بهره گيري از همين مفاهيم قرآني ، رمز پرباري و غناي هنر كلامي ( شعر ، داستان ، قصه و ... ) بوده است .

بديهي است كه رابطه هنر با قرآن صرفاً به چند مورد ياد شده خلاصه نمي شود و شاخه هاي هنري بسيار ديگري نيز هستند كه مستقيم يا غير مستقيم از قرآن تاثير پذيرفته اند يا در ترويج آن مؤثر بوده اند ؛ هنرهاي همچون معماري ، قاليبافي ، نساجي ، سفالگري و جز اينها

شنبه 2 فروردین 1393  2:17 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

سينماي ديني ؛ تجربه اي مختص به ماوراء

3jfe'j /jfj*,1(g 'j e.*5 (g e'h1'!

درباره سينماي ديني در ايران چه مي توان گفت؟ با اين يكي- دو فيلمي كه در زمينه هاي مذهبي ساخته شده است، برخي چنين مي انديشند كه ما حركت مهمي را آغاز كرده ايم و اين فيلمها الگو هستند. بحث از سينماي ديني، بحث درباره آينده است. به نظر نمي رسد سينماي ايران تاكنون يافته هاي مهمي را به دست آورده باشد. با وجود اين، به عقيده بسياري، ما مهمترين مدعي سينماي ديني در دنيا هستيم.

 حال بايد ديد چه پيش فرض هايي براي اين ادعا وجود دارد؟

مهمترين دعوي سينماي ديني يا حتي روايتگري ديني كه شايد قدمت آن در بعد از انقلاب، بيش از دعاوي ديگر باشد، روايت تاريخ مقدس است. قصص قرآني يا تاريخ مقدس عبارت است از تاريخ انبيا، تاريخ صدر اسلام و آنچه برگرفته از قرآن است.

اينها بنيانهاي فرهنگي هر جامعه و هر فرهنگي است و بايد مكرر بازگو شود. جامعه اي كه اسطوره هاي مذهبي اش (به معناي اسطوره شناسي جديد، نه اسطوره به معناي قرآني آن) را به طور دائم تكرار نكند، نمي تواند به فرهنگ سازي بپردازد. در واقع، اين اسطوره ها و تاريخ قدسي، هم فرهنگ آفرين است و هم آن را تثبيت مي كند. بدين ترتيب، فرهنگي كه ما به آن وابسته ايم، همواره در حال تصوير و بازسازي و آفرينش خواهد بود.

 يكي از مهمترين ايرادهايي كه به اين حوزه وارد مي شود اين است كه آيا تاريخ قدسي يا تاريخ اسطوره اي، تاريخي است تقويمي يا خطي؟ يعني مثلاً ما از آدم و حوا كه شروع مي كنيم و مي آييم، آيا به ترتيب وقايع تاريخي پيش مي رويم يا اين كه دو گونه زمان وجود دارد.

اسطوره شناسان مي گويند، زمان دو نوع است؛ يكي زمان خطي كه همان زمان معمول تاريخ است كه وقايع به ترتيب وقوع نقل مي شوند. اين تاريخ خطي يا زمان خطي است. اعتقاد عمده اسطوره شناسان اين است كه اسطوره ها داراي زمان دايره اي هستند؛ يعني تكرار مي شوند. اين شايد حوزه اي باشد كه ما كمتر بدان توجه كرده ايم. تاريخ قدسي به طور مكرر در حال اجرا و وقوع است. وقايع زندگي حضرت علي(ع)، امام حسين(ع)، آدم و حوا، حضرت ابراهيم(ع) و... مربوط به گذشته هاي دور نيست، بلكه وقايعي است كه هم اكنون و در همين لحظه هم روي مي دهد.

3jfe'j /jfj*,1(g 'j e.*5 (g e'h1'!

مفهوم زمان دايره اي اين است كه دائماً در حال تكرار است و اگر در حال تكرار نباشد، به تجربه فرهنگ روز ما بدل نمي شود. ما بسياري اوقات در موقعيت حضرت ابراهيم(ع) قرار مي گيريم، در موقعيت امام حسين(ع) در فلان لحظه قرار مي گيريم. اگر بينديشيم كه حسين وار تصميم مي گيريم، ابراهيم وار تصميم مي گيريم و اگر اين را بپذيريم، پس اين بخشي از فرهنگ ماست. يعني ما داريم به اسطوره هايمان مي انديشيم و تصميم مي گيريم و فرهنگ سازي مي كنيم.

اما اگر حضرت ابراهيم(ع)، امام حسين(ع) و حضرت علي(ع) از ديدگاه ما، شخصيتهايي مربوط به گذشته هاي دور باشند كه وقايعي برايشان روي داده است، ديگر اين تاريخ براي ما تمام شده خواهد بود، مثل هر تاريخي كه مطالعه مي كنيم. مثلاً وقتي تاريخ بيهقي را مطالعه مي كنيم و داستان "بر دار كردن حسنك وزير" را مي خوانيم، از آن واقعه كه در گذشته روي داده، قدري تأسف مي خوريم. اما حسنك وزير بخشي از زندگي بالفعل فرهنگي ما نيست.

 تاريخ قدسي، هم تاريخ خطي است و هم دايره اي؛ هم زمان خطي است و هم زمان دايره اي. ولي ما هنوز آن را به مثابه وقايعي در گذشته دور نقل مي كنيم. اين ايراد، عمده برنامه هاي مذهبي كنوني است. از اين رو، اين پيش فرض از اهميت بسياري برخوردار است كه هر فرهنگي نياز دارد كه بنيانهاي اسطوره اي خويش را حفظ كند و براي حفظ آن بايد به طور دائمي آن را بازگو و نقل نمايد. اين روش در سنت ما معمول بوده است. يعني حتي در قصه گويي هاي خانوادگي، مادران و پدران، قصه هاي محدودي را به طور مكرر براي فرزندان نقل مي كردند. در شرايط زندگي امروز، رسانه ها بايد عهده دار اين حوزه ها باشند.

حوزه ديگري كه شايد در همه رسانه ها، بويژه در سينما نتواند شكل بگيرد اين است كه هنر ديني از اساس، هنري است آييني.

مثلاً در ايام محرم آيينهايي مذهبي در كشور ما برگزار مي شود و اسطوره هاي گذشته را به تجربه زمان حال و تجربه جمعي بدل مي كند كه چه بسا سينما در اين زمينه دعوي جدي نداشته باشد. تئاتر يك هنر آييني است، اما سينما چنين نيست و به همين دليل، اين دو هنر را از هم تفكيك مي كنند. حتي گاهي عنوان مي شود كه آيا آيين ها مي توانند در سينما شكل بگيرند؟

آيا يك روايت سينمايي مي تواند شكل آييني به خود بگيرد؟

اينها حوزه هايي است كه واقعش به نظر سينماي ما در اين حوزه، بسيار ضعيف است. ما در ترسيم آيينهاي مذهبي، حتي در حد فيلمبرداري مستند مراسم عاشورا يا تعزيه خواني هم ناموفقيم. ما به اين توانايي بندرت دست يافته ايم. اين يك امكان فني است كه تقريباً مانند تئاتر، نيازمند مشاركت آييني فيلمبردار و همه افراد گروه است. براي ضبط برخي برنامه ها از تعداد فيلمبرداران زيادي بهره گرفته مي شود. گاهي ده- دوازده دوربين به طور همزمان به تصويربرداري مي پردازند. از اين رو، وقتي يك مسابقه گرم فوتبال را مشاهده مي كنيد، احساس مي كنيد اين گرما از طريق تصوير به شما منتقل مي شود، تقريباً بايد مطمئن باشيد كه همه افراد گروه مجري در اين آيين اجتماعي (فوتبال هم در واقع، مانند يك آيين اجتماعي برگزار مي شود) مشاركت مي كنند. اين هم حوزه اي است كه در حكم يك پيشفرض مطرح مي شود و سينما زياد به آن توجه نكرده و به آن نپرداخته است. دست كم، سينماي ايران در اين مورد ادعاي جدي نداشته است. اما در سينماي غرب، اين دعوي وجود دارد كه سينما مي تواند مشاركت آييني داشته باشد و اين مشاركت آييني نوعي تجربه مذهبي است و فيلمهايي هم بر اساس اين تفكر ساخته شده است.

 

تأثير دين در سينما

3jfe'j /jfj*,1(g 'j e.*5 (g e'h1'!

لازم نيست داستاني را انتخاب كنيم كه در آن موقعيتها و شخصيتها انتخابها و تصميمهايي باشد كه براي ما الگوي ديني فراهم مي كنند. ممكن است داستان درباره شخصيتهايي مذهبي نباشد يا اصلاً شخصيتها غيرمذهبي باشند، اما داستان داراي تأثير ديني باشد. اين كه چنين تأثيري في نفسه از داستان ناشي مي شود يا از نحوه دريافت تماشاگر؟ به هر حال، بين اين دو تعامل وجود دارد. اما اين يك بحث جدي است كه وقتي فيلمي تأثير ديني ايجاد مي كند، چه مقدار از اين تأثير از خود فيلم است؟ مثلاً فيلمهاي مجيد مجيدي را اغلب در يك فضاي ديني تجربه مي كنيم. اگر كمي با بي طرفي و بدون تعلقات مذهبي با اين فيلمها رو به رو شويم، مي بينيم كه بخشي از اين تأثير را جامعه ما مي سازد؛ بدين صورت كه تأثير ديني آن را تشريح مي كند و مي بيند كه اين آثار در فضايي است كه ما دوست داريم در آن فضا تجربه اش كنيم. همان طور كه بيان شد اين تعامل وجود دارد. بخشي از آن تجربه ديني كه تماشاگران و منتقدان و مطبوعات ما توصيف مي كنند، تجربه اي است كه در تعامل به فيلم مي بخشند. بخشي از آن هم البته مال خود فيلم است. بنابراين، مي توان داستاني را روايت كرد، به گونه اي كه داراي تأثير ديني باشد.

اين پيشفرض چند سال است به ميدان آمده، در عمل هم به كار بسته مي شود و خاصيتهاي خودش را هم دارد. اين رويكرد خودش را به تاريخ قدسي و شخصيتهاي لزوماً مذهبي و داستانهايي كه لزوماً در يك فضاي مذهبي روي مي دهند، مقيد نمي كند. حتي ممكن است عناصر خاص مذهبي هم در داستان نباشد. اما تأثير ديني داشته باشد، يا مدعي چنين تأثيري باشد. در اين حوزه فقط ما مدعي نيستيم؛ بسياري از فيلمهاي خارجي هم چنين ادعايي دارند؛ البته در حد آنچه به نظر آنها ديني است و داراي تأثير ديني.

 

تجربه ديني سينما

اساساً هر گونه ارجاع به عالمي، جز عالم ماده و عالم تجربه ملموس و محسوس نوعي تجربه ديني است.

 حتي اخيراً بنياد فارابي يك گونه يا ژانري را براي خودش گشوده به نام سينماي ماوراء. در پس اين تفكر، اين پيش فرض هست كه تجربه ديني، تجربه اي است كه به ماوراء مي پردازد. شكي نيست كه تجربه ديني يا تفكر ديني به عالم محسوسات و ملموسات بسنده نمي كند. بسياري از مدعيان خارج از كشور ما هم از همين منظر به تجربه ديني مي نگرند.

وقتي فيلمي را به عنوان فيلم ديني تجربه مي كنيم، در واقع با اين پيشفرض با آن رو به رو مي شويم كه فراتر از عالم محسوسات حركت مي كند و عالم وراي محسوسات و ملموسات را عالم واقعي فرض مي كنيم، نه عالم توهمي و خيالي. اين دعوي، به قدمت همان دعوي كه فيلم مذهبي را فيلمي مي داند كه تاريخ قدسي را بيان مي كند، مسايلي هم به دنبال دارد. مسايل آن اغلب اين است كه آيا واقعاً عالم ماوراء از عالم ملموس و محسوس جداست؟ آيا تجربه ديني لزوماً به عالم ماوراء اختصاص دارد؟ آيا ما در همين زندگي روزمره و اين عالم ملموس، فاقد هر نوع تجربه ديني هستيم؟ گاهي هم در اين زمينه ساده انگاريهايي وجود دارد كه هر نوع تكنيك ديجيتالي و رايانه اي كه به تخيل ما كمك كند تا اموري را تصور يا باور كنيم، را بخشي از اين حركت قلمداد مي كنند. در رساله هاي برخي دانشجويان آمده است كه هر نوع حركت ماورايي از اين دست را ديني مي دانند.

 

وظيفه هنر

3jfe'j /jfj*,1(g 'j e.*5 (g e'h1'!

نكته اي كه در داستان گويي عرفاني ما مورد نظر بوده، اين است كه وظيفه يا كاركرد هنر ديني، تمرين قوه ذاكره است. اين كه ما وارد اين عالم شده ايم، يعني از عالمي ديگر گسسته ايم. مثنوي مولوي نيز از همين نكته آغاز مي شود:

بشنو از ني چون حكايت مي كند

از جدايي ها شكايت مي كند

مسأله كنده شدن از عالمي و وارد اين عالم ملموس شدن و ميل و اشتياق براي بازگشت، سنت ديرپايي است و حتي در قصه هايي كه از سنتهاي بسيار كهن يافت شده هم وجود دارد كه ما در اين عالم فرو افتاده و فراموش كرده ايم كه از كجا آمده ايم. وظيفه هنر اين است كه به طور دائم و مكرر اين موضوع را يادآوري كند و قوه ذاكره ما را به اين سمت بكشاند.

سهروردي و ابن سينا در "رساله الطير" و مولوي در "مثنوي" مكرر در اين باره سخن گفته اند. امروزه نيز افرادي كه در اين زمينه قلم فرسايي مي كنند، سخنشان اين است كه كار هنر، يادآوري آن وطن فراموش شده است.

ما در شرايطي زندگي مي كنيم كه ميل به فراموشي آن داريم و وظيفه هنر تمرين قوه ذاكره است. اين تفكر در شرق سابقه بيشتري دارد و در نمونه هاي غربي كمتر ديده شده است، ولي در تئاتر غرب بي سابقه نيست و حتي نظريه پردازاني در اين حوزه ها وجود دارند. اين متفكران مي گويند كه وظيفه هنر يادآوري چيزهايي است كه ما ميل به فراموشي آنها داريم؛ يادآوري اين كه ما چه گوهري بوديم، چه گوهري در نهاد ما هست، از كجا كنده شديم، به كجا وابسته ايم و به كجا مي رويم. اين مسايل بايد به طور دائم يادآوري شود.

 

ژانر ديني

3jfe'j /jfj*,1(g 'j e.*5 (g e'h1'!

اين پيشفرضها حداقل به عنوان دعوي موجودند. بعضي از آنها ممكن است در كشور ما قويتر باشند و برخي در كشورهاي ديگر. ما در حوزه تحليل، مسايل و پرسشهايي تحقيق نشده داريم كه برخي از آنها فهرست وار ذكر مي شود:

معلوم نيست وقتي از سينماي ديني يا هنر ديني صحبت مي كنيم، آيا مي توانيم آن را يك ژانر در كنار ژانرهاي شناخته شده ديگر بدانيم يا نه (ژانر مفهومي كاملاً انتقادي است؛ يعني بخشي از واژگان نقد است) اگر به ژانر نظر داريم، طبعاً بايد از واژگان نقد بهره بگيريم و با آن واژگان بحث كنيم. يعني از سينماي ديني به عنوان ژانر بحث كنيم. كسي به طور جدي وارد اين بحث نشده است. ما هنوز وارد اين پرسش جدي نشده ايم كه آيا سينماي ديني واقعاً يك ژانر است؛ به همان معنايي كه غربي ها به كار مي برند و در واژگان انتقادي وجود دارد. مثلاً سينماي گانگستري، سينماي وسترن، ملودرام خانوادگي، فيلمهاي جنگي، فيلمهاي دريايي كه همه ماجرا در دريا و درون كشتي مي گذرد، يا حتي ملودرام تراژدي. آيا واقعاً سينماي ديني به عنوان يك ژانر مورد نظر است؟ اين سؤالي است كه هيچ وقت به پيشفرضهايش هم نپرداخته ايم. تفكرهاي ديني ديگر، مثل مسيحيت هم به آن نپرداخته اند. دو حوزه اي كه تفكر مسيحي تا حدي به آن پرداخته، كمدي و تراژدي است. تفكر مسيحي به طور جدي، درباره اين كه كمدي ديني چيست، تراژدي ديني چيست، نسبت تراژدي و دين چيست، وارد بحث شده است. حتي تفكر مسيحي درباره اين كه خنده مذهبي چيست، توضيح داده است. ولي ما در اين زمينه، حرف جدي ـ در حدي كه بتوانيم فصولي را به آن اختصاص دهيم ـ نداشته ايم. بخشي از تفكر انتقادي غرب اعتقاد جدي دارد كه تراژدي ضد مذهب است. اما بسياري از حوزه هاي مسيحي چنين اعتقادي ندارند. اينها حوزه هايي است كه چون براي ما مسأله نشده بود، به آن نپرداختيم. كمدي و تراژدي دو حوزه اي است كه با ژانرشناسي روايت عجين شده است. شايد دليل نپرداختن ما به اين زمينه ها، ضعف ما در روايت شناسي و ژانرهاي روايتي باشد. اگر به طور جدي به حوزه روايت بپردازيم، اين مسايل هم جدي خواهد شد.

 

 

شنبه 2 فروردین 1393  2:17 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

سينماي ديني ؛ تجربه اي مختص به ماوراء

3jfe'j /jfj*,1(g 'j e.*5 (g e'h1'!

درباره سينماي ديني در ايران چه مي توان گفت؟ با اين يكي- دو فيلمي كه در زمينه هاي مذهبي ساخته شده است، برخي چنين مي انديشند كه ما حركت مهمي را آغاز كرده ايم و اين فيلمها الگو هستند. بحث از سينماي ديني، بحث درباره آينده است. به نظر نمي رسد سينماي ايران تاكنون يافته هاي مهمي را به دست آورده باشد. با وجود اين، به عقيده بسياري، ما مهمترين مدعي سينماي ديني در دنيا هستيم.

 حال بايد ديد چه پيش فرض هايي براي اين ادعا وجود دارد؟

مهمترين دعوي سينماي ديني يا حتي روايتگري ديني كه شايد قدمت آن در بعد از انقلاب، بيش از دعاوي ديگر باشد، روايت تاريخ مقدس است. قصص قرآني يا تاريخ مقدس عبارت است از تاريخ انبيا، تاريخ صدر اسلام و آنچه برگرفته از قرآن است.

اينها بنيانهاي فرهنگي هر جامعه و هر فرهنگي است و بايد مكرر بازگو شود. جامعه اي كه اسطوره هاي مذهبي اش (به معناي اسطوره شناسي جديد، نه اسطوره به معناي قرآني آن) را به طور دائم تكرار نكند، نمي تواند به فرهنگ سازي بپردازد. در واقع، اين اسطوره ها و تاريخ قدسي، هم فرهنگ آفرين است و هم آن را تثبيت مي كند. بدين ترتيب، فرهنگي كه ما به آن وابسته ايم، همواره در حال تصوير و بازسازي و آفرينش خواهد بود.

 يكي از مهمترين ايرادهايي كه به اين حوزه وارد مي شود اين است كه آيا تاريخ قدسي يا تاريخ اسطوره اي، تاريخي است تقويمي يا خطي؟ يعني مثلاً ما از آدم و حوا كه شروع مي كنيم و مي آييم، آيا به ترتيب وقايع تاريخي پيش مي رويم يا اين كه دو گونه زمان وجود دارد.

اسطوره شناسان مي گويند، زمان دو نوع است؛ يكي زمان خطي كه همان زمان معمول تاريخ است كه وقايع به ترتيب وقوع نقل مي شوند. اين تاريخ خطي يا زمان خطي است. اعتقاد عمده اسطوره شناسان اين است كه اسطوره ها داراي زمان دايره اي هستند؛ يعني تكرار مي شوند. اين شايد حوزه اي باشد كه ما كمتر بدان توجه كرده ايم. تاريخ قدسي به طور مكرر در حال اجرا و وقوع است. وقايع زندگي حضرت علي(ع)، امام حسين(ع)، آدم و حوا، حضرت ابراهيم(ع) و... مربوط به گذشته هاي دور نيست، بلكه وقايعي است كه هم اكنون و در همين لحظه هم روي مي دهد.

3jfe'j /jfj*,1(g 'j e.*5 (g e'h1'!

مفهوم زمان دايره اي اين است كه دائماً در حال تكرار است و اگر در حال تكرار نباشد، به تجربه فرهنگ روز ما بدل نمي شود. ما بسياري اوقات در موقعيت حضرت ابراهيم(ع) قرار مي گيريم، در موقعيت امام حسين(ع) در فلان لحظه قرار مي گيريم. اگر بينديشيم كه حسين وار تصميم مي گيريم، ابراهيم وار تصميم مي گيريم و اگر اين را بپذيريم، پس اين بخشي از فرهنگ ماست. يعني ما داريم به اسطوره هايمان مي انديشيم و تصميم مي گيريم و فرهنگ سازي مي كنيم.

اما اگر حضرت ابراهيم(ع)، امام حسين(ع) و حضرت علي(ع) از ديدگاه ما، شخصيتهايي مربوط به گذشته هاي دور باشند كه وقايعي برايشان روي داده است، ديگر اين تاريخ براي ما تمام شده خواهد بود، مثل هر تاريخي كه مطالعه مي كنيم. مثلاً وقتي تاريخ بيهقي را مطالعه مي كنيم و داستان "بر دار كردن حسنك وزير" را مي خوانيم، از آن واقعه كه در گذشته روي داده، قدري تأسف مي خوريم. اما حسنك وزير بخشي از زندگي بالفعل فرهنگي ما نيست.

 تاريخ قدسي، هم تاريخ خطي است و هم دايره اي؛ هم زمان خطي است و هم زمان دايره اي. ولي ما هنوز آن را به مثابه وقايعي در گذشته دور نقل مي كنيم. اين ايراد، عمده برنامه هاي مذهبي كنوني است. از اين رو، اين پيش فرض از اهميت بسياري برخوردار است كه هر فرهنگي نياز دارد كه بنيانهاي اسطوره اي خويش را حفظ كند و براي حفظ آن بايد به طور دائمي آن را بازگو و نقل نمايد. اين روش در سنت ما معمول بوده است. يعني حتي در قصه گويي هاي خانوادگي، مادران و پدران، قصه هاي محدودي را به طور مكرر براي فرزندان نقل مي كردند. در شرايط زندگي امروز، رسانه ها بايد عهده دار اين حوزه ها باشند.

حوزه ديگري كه شايد در همه رسانه ها، بويژه در سينما نتواند شكل بگيرد اين است كه هنر ديني از اساس، هنري است آييني.

مثلاً در ايام محرم آيينهايي مذهبي در كشور ما برگزار مي شود و اسطوره هاي گذشته را به تجربه زمان حال و تجربه جمعي بدل مي كند كه چه بسا سينما در اين زمينه دعوي جدي نداشته باشد. تئاتر يك هنر آييني است، اما سينما چنين نيست و به همين دليل، اين دو هنر را از هم تفكيك مي كنند. حتي گاهي عنوان مي شود كه آيا آيين ها مي توانند در سينما شكل بگيرند؟

آيا يك روايت سينمايي مي تواند شكل آييني به خود بگيرد؟

اينها حوزه هايي است كه واقعش به نظر سينماي ما در اين حوزه، بسيار ضعيف است. ما در ترسيم آيينهاي مذهبي، حتي در حد فيلمبرداري مستند مراسم عاشورا يا تعزيه خواني هم ناموفقيم. ما به اين توانايي بندرت دست يافته ايم. اين يك امكان فني است كه تقريباً مانند تئاتر، نيازمند مشاركت آييني فيلمبردار و همه افراد گروه است. براي ضبط برخي برنامه ها از تعداد فيلمبرداران زيادي بهره گرفته مي شود. گاهي ده- دوازده دوربين به طور همزمان به تصويربرداري مي پردازند. از اين رو، وقتي يك مسابقه گرم فوتبال را مشاهده مي كنيد، احساس مي كنيد اين گرما از طريق تصوير به شما منتقل مي شود، تقريباً بايد مطمئن باشيد كه همه افراد گروه مجري در اين آيين اجتماعي (فوتبال هم در واقع، مانند يك آيين اجتماعي برگزار مي شود) مشاركت مي كنند. اين هم حوزه اي است كه در حكم يك پيشفرض مطرح مي شود و سينما زياد به آن توجه نكرده و به آن نپرداخته است. دست كم، سينماي ايران در اين مورد ادعاي جدي نداشته است. اما در سينماي غرب، اين دعوي وجود دارد كه سينما مي تواند مشاركت آييني داشته باشد و اين مشاركت آييني نوعي تجربه مذهبي است و فيلمهايي هم بر اساس اين تفكر ساخته شده است.

 

تأثير دين در سينما

3jfe'j /jfj*,1(g 'j e.*5 (g e'h1'!

لازم نيست داستاني را انتخاب كنيم كه در آن موقعيتها و شخصيتها انتخابها و تصميمهايي باشد كه براي ما الگوي ديني فراهم مي كنند. ممكن است داستان درباره شخصيتهايي مذهبي نباشد يا اصلاً شخصيتها غيرمذهبي باشند، اما داستان داراي تأثير ديني باشد. اين كه چنين تأثيري في نفسه از داستان ناشي مي شود يا از نحوه دريافت تماشاگر؟ به هر حال، بين اين دو تعامل وجود دارد. اما اين يك بحث جدي است كه وقتي فيلمي تأثير ديني ايجاد مي كند، چه مقدار از اين تأثير از خود فيلم است؟ مثلاً فيلمهاي مجيد مجيدي را اغلب در يك فضاي ديني تجربه مي كنيم. اگر كمي با بي طرفي و بدون تعلقات مذهبي با اين فيلمها رو به رو شويم، مي بينيم كه بخشي از اين تأثير را جامعه ما مي سازد؛ بدين صورت كه تأثير ديني آن را تشريح مي كند و مي بيند كه اين آثار در فضايي است كه ما دوست داريم در آن فضا تجربه اش كنيم. همان طور كه بيان شد اين تعامل وجود دارد. بخشي از آن تجربه ديني كه تماشاگران و منتقدان و مطبوعات ما توصيف مي كنند، تجربه اي است كه در تعامل به فيلم مي بخشند. بخشي از آن هم البته مال خود فيلم است. بنابراين، مي توان داستاني را روايت كرد، به گونه اي كه داراي تأثير ديني باشد.

اين پيشفرض چند سال است به ميدان آمده، در عمل هم به كار بسته مي شود و خاصيتهاي خودش را هم دارد. اين رويكرد خودش را به تاريخ قدسي و شخصيتهاي لزوماً مذهبي و داستانهايي كه لزوماً در يك فضاي مذهبي روي مي دهند، مقيد نمي كند. حتي ممكن است عناصر خاص مذهبي هم در داستان نباشد. اما تأثير ديني داشته باشد، يا مدعي چنين تأثيري باشد. در اين حوزه فقط ما مدعي نيستيم؛ بسياري از فيلمهاي خارجي هم چنين ادعايي دارند؛ البته در حد آنچه به نظر آنها ديني است و داراي تأثير ديني.

 

تجربه ديني سينما

اساساً هر گونه ارجاع به عالمي، جز عالم ماده و عالم تجربه ملموس و محسوس نوعي تجربه ديني است.

 حتي اخيراً بنياد فارابي يك گونه يا ژانري را براي خودش گشوده به نام سينماي ماوراء. در پس اين تفكر، اين پيش فرض هست كه تجربه ديني، تجربه اي است كه به ماوراء مي پردازد. شكي نيست كه تجربه ديني يا تفكر ديني به عالم محسوسات و ملموسات بسنده نمي كند. بسياري از مدعيان خارج از كشور ما هم از همين منظر به تجربه ديني مي نگرند.

وقتي فيلمي را به عنوان فيلم ديني تجربه مي كنيم، در واقع با اين پيشفرض با آن رو به رو مي شويم كه فراتر از عالم محسوسات حركت مي كند و عالم وراي محسوسات و ملموسات را عالم واقعي فرض مي كنيم، نه عالم توهمي و خيالي. اين دعوي، به قدمت همان دعوي كه فيلم مذهبي را فيلمي مي داند كه تاريخ قدسي را بيان مي كند، مسايلي هم به دنبال دارد. مسايل آن اغلب اين است كه آيا واقعاً عالم ماوراء از عالم ملموس و محسوس جداست؟ آيا تجربه ديني لزوماً به عالم ماوراء اختصاص دارد؟ آيا ما در همين زندگي روزمره و اين عالم ملموس، فاقد هر نوع تجربه ديني هستيم؟ گاهي هم در اين زمينه ساده انگاريهايي وجود دارد كه هر نوع تكنيك ديجيتالي و رايانه اي كه به تخيل ما كمك كند تا اموري را تصور يا باور كنيم، را بخشي از اين حركت قلمداد مي كنند. در رساله هاي برخي دانشجويان آمده است كه هر نوع حركت ماورايي از اين دست را ديني مي دانند.

 

وظيفه هنر

3jfe'j /jfj*,1(g 'j e.*5 (g e'h1'!

نكته اي كه در داستان گويي عرفاني ما مورد نظر بوده، اين است كه وظيفه يا كاركرد هنر ديني، تمرين قوه ذاكره است. اين كه ما وارد اين عالم شده ايم، يعني از عالمي ديگر گسسته ايم. مثنوي مولوي نيز از همين نكته آغاز مي شود:

بشنو از ني چون حكايت مي كند

از جدايي ها شكايت مي كند

مسأله كنده شدن از عالمي و وارد اين عالم ملموس شدن و ميل و اشتياق براي بازگشت، سنت ديرپايي است و حتي در قصه هايي كه از سنتهاي بسيار كهن يافت شده هم وجود دارد كه ما در اين عالم فرو افتاده و فراموش كرده ايم كه از كجا آمده ايم. وظيفه هنر اين است كه به طور دائم و مكرر اين موضوع را يادآوري كند و قوه ذاكره ما را به اين سمت بكشاند.

سهروردي و ابن سينا در "رساله الطير" و مولوي در "مثنوي" مكرر در اين باره سخن گفته اند. امروزه نيز افرادي كه در اين زمينه قلم فرسايي مي كنند، سخنشان اين است كه كار هنر، يادآوري آن وطن فراموش شده است.

ما در شرايطي زندگي مي كنيم كه ميل به فراموشي آن داريم و وظيفه هنر تمرين قوه ذاكره است. اين تفكر در شرق سابقه بيشتري دارد و در نمونه هاي غربي كمتر ديده شده است، ولي در تئاتر غرب بي سابقه نيست و حتي نظريه پردازاني در اين حوزه ها وجود دارند. اين متفكران مي گويند كه وظيفه هنر يادآوري چيزهايي است كه ما ميل به فراموشي آنها داريم؛ يادآوري اين كه ما چه گوهري بوديم، چه گوهري در نهاد ما هست، از كجا كنده شديم، به كجا وابسته ايم و به كجا مي رويم. اين مسايل بايد به طور دائم يادآوري شود.

 

ژانر ديني

3jfe'j /jfj*,1(g 'j e.*5 (g e'h1'!

اين پيشفرضها حداقل به عنوان دعوي موجودند. بعضي از آنها ممكن است در كشور ما قويتر باشند و برخي در كشورهاي ديگر. ما در حوزه تحليل، مسايل و پرسشهايي تحقيق نشده داريم كه برخي از آنها فهرست وار ذكر مي شود:

معلوم نيست وقتي از سينماي ديني يا هنر ديني صحبت مي كنيم، آيا مي توانيم آن را يك ژانر در كنار ژانرهاي شناخته شده ديگر بدانيم يا نه (ژانر مفهومي كاملاً انتقادي است؛ يعني بخشي از واژگان نقد است) اگر به ژانر نظر داريم، طبعاً بايد از واژگان نقد بهره بگيريم و با آن واژگان بحث كنيم. يعني از سينماي ديني به عنوان ژانر بحث كنيم. كسي به طور جدي وارد اين بحث نشده است. ما هنوز وارد اين پرسش جدي نشده ايم كه آيا سينماي ديني واقعاً يك ژانر است؛ به همان معنايي كه غربي ها به كار مي برند و در واژگان انتقادي وجود دارد. مثلاً سينماي گانگستري، سينماي وسترن، ملودرام خانوادگي، فيلمهاي جنگي، فيلمهاي دريايي كه همه ماجرا در دريا و درون كشتي مي گذرد، يا حتي ملودرام تراژدي. آيا واقعاً سينماي ديني به عنوان يك ژانر مورد نظر است؟ اين سؤالي است كه هيچ وقت به پيشفرضهايش هم نپرداخته ايم. تفكرهاي ديني ديگر، مثل مسيحيت هم به آن نپرداخته اند. دو حوزه اي كه تفكر مسيحي تا حدي به آن پرداخته، كمدي و تراژدي است. تفكر مسيحي به طور جدي، درباره اين كه كمدي ديني چيست، تراژدي ديني چيست، نسبت تراژدي و دين چيست، وارد بحث شده است. حتي تفكر مسيحي درباره اين كه خنده مذهبي چيست، توضيح داده است. ولي ما در اين زمينه، حرف جدي ـ در حدي كه بتوانيم فصولي را به آن اختصاص دهيم ـ نداشته ايم. بخشي از تفكر انتقادي غرب اعتقاد جدي دارد كه تراژدي ضد مذهب است. اما بسياري از حوزه هاي مسيحي چنين اعتقادي ندارند. اينها حوزه هايي است كه چون براي ما مسأله نشده بود، به آن نپرداختيم. كمدي و تراژدي دو حوزه اي است كه با ژانرشناسي روايت عجين شده است. شايد دليل نپرداختن ما به اين زمينه ها، ضعف ما در روايت شناسي و ژانرهاي روايتي باشد. اگر به طور جدي به حوزه روايت بپردازيم، اين مسايل هم جدي خواهد شد.

 

 

شنبه 2 فروردین 1393  2:17 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

رابطه هنر با هنرمند و جامعه

رابطه هنر با هنرمند و جامعه

علامه محمد تقی جعفری

 

درباره رابطه هنر با هنرمند و جامعه دو عقيده مهم رواج دارد:

عقيده يكم مي‏گويد:

هنر بدان جهت كه هنر است مطلوب است، زيرا هنر كاشف از نبوغ و روشن كننده عشق آدمي است بر شهود واقعيات آن چنانكه بايد باشند. و هيچ قانون و الگويي نبايد براي هنر كه ابرازكننده شخصيت هنرمند و نبوغ او است، وجود داشته باشد.

 اگر ما براي هنر حد و مرزي قائل شويم، در حقيقت فرديت فرد را از نظر امتيازي كه دارد نابود ساخته‏ايم و مي‏توان گفت: «هنر براي هنر يكي از عالي‏ترين موارد آزادي در عقيده و بيان است كه مطلوبيت و مفيد بودن آن ثابت شده است.»

عقيده دوم مي‏گويد:

بدان جهت كه هنر نيز مانند ديگر محصولات فكر بشري براي تنظيم و بهره‏برداري در حيات جامعه است، لذا ضرورت دارد كه ما هر هنري را نپذيريم و نگذاريم هنرهايي كه به ضرر جامعه تمام مي‏شود، در معرض و ديدگاه مردم قرار بگيرند

، يك عقيده سوم نيز مي‏توان ابراز كرد و آن اينست كه «هنر انساني براي انسان» كه ما آن را «هنر براي انسان در حيات معقول» ناميده‏ايم.

براي توضيح و اثبات منطقي بودن اين‏عقيده مي‏گوييم: ما بايد نخست به اين مسئله حياتي توجه كنيم كه اگر نبوغ هنري را به آب حيات تشبيه كنيم، مسير اين آب حيات مغز پر از خاطرات و تجارب و برداشت‏هايي است كه هنرمند از انسان و طبيعت به دست‏آورده است.

 مسلم است كه جريان چشمه‏سار نبوغ از يك خلأ محض نيست، بلكه مسيرش همان مغز پر از محتويات پيشين است كه بطور قطع آب حيات را دگرگون خواهد كرد.

بعنوان مثال اگر توماس هابس يك هنرمند واقع‏گرا بود و مي‏خواست يك اثر هنري درباره انسان بوجود بياورد، بدون ترديد آن مواد و برداشت‏هاي بدبينانه و درندگي كه از طبيعت آدمي سراغ داشته است، در آن اثر نمودار مي‏گشت، آري، ما هرگز عظمت و ارزش نبوغ را منكر نيستيم و كدامين عامل پيشرفت جوامع به پايه نبوغ مي‏رسد؟ چيزي كه مي‏گوييم اينست كه: «هر موقع تعليم و تربيت بشري به آن حد رسيد كه مغز و روان انسان‏ها از هر گونه آلودگي‏ها و اصول پيش ساخته غيرمنطقي پاك گشت، و نبوغ هنري توانست از مغز صاف و داراي واقعيات منطقي عبور نمايد، هنر براي هنر بدون اندك ارشاد و اصلاح ضرورت پيدا مي‏كند.» اما همه مي‏دانيم كه تاكنون چنين وضعي را در مغزهاي نوابغ نمي‏توان تضمين كرد.

از اشعار ابوالعلاء معري، رباعيات منسوب به عمر خيام بعضي از آثار صادق هدايت از نظر هنر ادبي بسيار جالبند، اما جالب‏تر از اين آثار، جان‏هاي آدميان است كه پس از خواندن اين آثار كه شبيه به درد و آه و ناله بيمار تب‏دار است، (نه نسخه دواي آن) به اضطراب مي‏افتند و «تدريجا» به پوچي مي‏رسند، برعكس اثر هنري مولانا جلال الدين، كه تاكنون توانسته است هزاران جان آدمي را از پوچ گرايي تا جاذبه پيشگاه ربوبي پيش ببرد.

رابطه هنر با هنرمند و جامعه

بنابراين، تا مسئله تعليم و تربيت نتواند مغزها را تصفيه نموده و آنها را با واقعيات آشنا بسازد «هنر فقط براي هنر» اگر چه باز كردن ميدان براي به فعليت رسيدن نبوغ‏ها است ولي چون به فعليت رسيدن نبوغ ممكن است از مغزهايي پر از برداشت‏ها و اصول پيش ساخته غيرمنطقي به جريان بيفتد، لذا اين عقيده بطور مطلق قابل دفاع نيست. اما عقيده دوم كه مي‏گويد: «هنر براي انسان بدان جهت كه تفسير انسان از ديدگاه سياستمداران غير از تفسير انسان از ديدگاه اخلاقيون است و از ديدگاه تقوي و معرفت‏هاي برين و مردم متعهد در زندگاني غير از ديگر ديدگاه‏ها است.» لذا هر گروهي خواهد گفت:

«هنر براي آن انسان كه من تفسير و توجيه مي‏كنم!»

آنچه كه با نظر به هدف و فلسفه زندگي انسانها از ديدگاه اسلامي بر مي‏آيد، عقيده متوسط است كه مي‏گويد:

 

«هنر براي انسان در حيات معقول.»

حيات معقول يك هنرمند آن نيست كه هدف او از بوجود آوردن اثر هنري فقط جلب تحير و شگفتي مردم بوده باشد، بدون اينكه حقيقتي سودمند را در جريان زندگي آنان وارد نمايد. حيات معقول يك هنرمند آن نيست كه نامش را در كتاب‏ها ثبت كنند و با ذكر نام او در سخنراني‏ها كف بزنند.

براي توضيح و اثبات اين عقيده بر مي‏گرديم بار ديگر هدف زندگي و زندگي هدفدار انسان را تعريف مي‏كنيم: «آرمان‏هاي زندگي گذران را با اصول «حيات معقول» اشباع نمودن و شخصيت انساني را در تكاپو به سوي ابديت كه به فعليت رساننده همه ابعاد روحي در جاذبه پيشگاه الهي است، به ثمر رسانيدن اما زندگي هدفدار يا «حيات معقول»: «تكاپويي است آگاهانه، هر يك از مراحل زندگي كه در اين تكاپو سپري مي‏شود، اشتياق و نيروي حركت به مرحله بعدي را مي‏افزايد. شخصيت انساني رهبر اين تكاپوست، آن شخصيت كه لطف ازلي سرچشمه آنست، گرديدن در بي‏نهايت گذرگاهش، و ورود در جاذبه پيشگاه ربوبي كمال مطلوبش.»

حياتي كه با هدف مزبور به جريان بيفتد، «حيات معقول» ناميده مي‏شود.

معناي «هنر براي انسان در حيات معقول» اينست كه ما هنر را، چه با نظر به جامعه‏اي كه از اثر هنري برخوردار مي‏شود، يك واقعيت بسيار باارزش تلقي مي‏كنيم كه حذف آن از قاموس بشري چندان تفاوتي با حذف انسانيت انسان ندارد،

 ولي اين مطلب را اضافه مي‏كنيم كه حيات معقول يك هنرمند آن نيست كه هدف او از بوجود آوردن اثر هنري فقط جلب تحير و شگفتي مردم بوده باشد، بدون اينكه حقيقتي سودمند را در جريان زندگي آنان وارد نمايد. حيات معقول يك هنرمند آن نيست كه نامش را در كتاب‏ها ثبت كنند و با ذكر نام او در سخنراني‏ها كف بزنند. حيات معقول يك هنرمند مي‏داند كه:

هر كه را مردم سجودي مي‏كنند زهرها در جان او مي‏آكنند

همه ما اطلاع داريم كه ابتذال و سقوط هنر در مغرب زمين دوران ما، از آن هنگام شروع شده است كه مسئله رابطه جنسي ميان زن و مرد تا حد يك ليوان آب خوردني پايين آمد. ميلياردها بودجه و انرژي‏هاي مغزي و عمر گرانبهاي ميليون‏ها انسان به نام هنر دامن به آتش غريزه جنسي زدند، فيلم‏ها، عكس‏ها، مقاله‏ها و غير ذلك را به نام هنر به راه انداختند.

اگر يك هنرمند پيش از آنكه هنرمند باشد، از حيات معقول برخوردار بوده باشد، بارقه‏هاي ذهني خودرا پيش از آنكه كشتگاه حيات جامعه را بسوزاند، واقعيات ضروري و سودمند براي مردم را هدف قرار داده آن بارقه‏ها را در راه روشن‏ساختن آن‏واقعيات به كار مي‏برد، نه در آتش زدن به كِشتگاه حيات‏جامعه. از طرف ديگر اگر رهبران خردمند واقعا براي مردم جامعه خود، حيات معقول را مي‏خواهند مجبورند كه به وسيله تعليم و تربيت و ديگر رسانه‏ها، هنر و نتايج آن را براي مردم قابل درك بسازند، و خواسته‏هاي معقول و احساسات عالي آنان را تفسير و قابل درك و پذيرش نمايند.

رابطه هنر با هنرمند و جامعه

آري، اگر رهبران جوامع براي جامعه خود حيات معقول مي‏خواهند، نه حيات جبري كه از ناحيه محيط و هوا و هوس و خودخواهي‏ها بر مردم تحميل مي‏شود و با تماشا به زر و زيورهاي فريباي حيات جبري، احساس رضايت نموده و راهي قهوه‏خانه پوچ‏گرايي مي‏شوند، حتما بايد در استخراج معادن نبوغ انسانها جدي‏ترين اقدامات را انجام بدهند، تا بجاي اينكه نبوغ ما به شكل كوه‏هاي آتشفشان دود از دودمان بشريت در آورند، عالي‏ترين فوائد را نصيب جوامع بشري نمايند.

اين حمايت از حيات معقول انسان‏ها است نه سانسور هنر

 مثل اينكه كسي نبود كه بگويد كه نيرو و جريان غريزه جنسي خود به خود به قدري تند است كه احتياجي به تقويت هنرمندانه ما ندارد زيرا هر اندازه كه منبع آب مرتفع باشد جهش و فوران آب از فوّاره‏اي كه در زمين نصب شده نيرومندتر و مرتفع‏تر خواهد بود، در اين صورت تلمبه زدن براي به جريان انداختن آب از فواره مفروض چيزي جز حماقت و تخريب وضع طبيعي منبع و لوله‏ها و جريان آب نمي‏باشد.

آيا اين آثار هنري جنسي!! كه موجب اختلالات رواني و متلاشي شدن خانواده و سقوط ارزش حيات انساني گشته است، در يك حيات معقول مي‏تواند رها و آزاد بوده باشد؟! بيائيد اين قضيه را هم مورد توجه قرار بدهيم: آيا مي‏دانيد اين هنرهاي مبتذل جنسي چه كرده است؟ كاري كه كرده است، شمشير چنگيز و نرون و بناپارت و هيتلر را تيز كرده است. خواهيد گفت: اين هنرها چه ارتباطي به يكه تازان ميدان تنازع بقا دارند؟! اصلاً شما چه مجوزي براي بدگويي و غيبت از اين جلاّدان خود ساخته داريد؟!

حالا توجه فرمائيد تا ارتباطش را عرض كنم:

«وقتي كه اين هنرمندان!! سودجو و بردگان پول وارد ميدان اسافل اعضا شدند، قيد و شرط باز كردن دروازه ورود حيات را برداشتند، يعني با اين هنرمندي‏شان اثبات كردند كه دروازه ورود آدميان به حيات هيچ قيد و شرطي ندارد، و مي‏توان با اين دروازه به هر گونه بازي دست زد. بسيار خوب.»

حريف سفله در پايان مستي نينديشد ز روز تنگدستي

اما آن روز را فكر كردند كه وقتي جلادان خون آشام جوامع دست به كار شده با ادعاي وطن‏پرستي و نژادپرستي و به جهت عشق به قدرت، خواستند ده‏ها ميليون انسان را به خاك و خون بريزند، كسي قدرت دفاع از انسان را در برابر آن جلادان نخواهد داشت و حتي يك جمله هم نخواهند توانست به زبان بياورند و بگويند:

«چرا اين انسان‏ها را به خاك و خون مي‏اندازيد.»

از ديدگاه اسلامي چون اصالت با حيات معقول است و اين حيات بايد از همه جهات و با هر گونه وسايل مورد حمايت قرار بگيرد، لذا هر گونه نبوغ علمي و هنري را براي فعاليت آزاد مي‏گذارد، ولي براي قابل بهره‏برداري ساختن در اجتماع بايستي جوانب سودمند و مضر آن اثر هنري مورد بررسي كارشناسان متخصص قرار بگيرد بشرط آنكه كارشناسان به اضافه تخصص مربوط، از عدالت انساني و شناخت ابعاد متنوع حيات معقول برخوردار باشند،

زيرا آنان فورا پاسخ خواهند داد كه برويد خودتان را مسخره كنيد، مگر دروازه ورود به زندگي قانون داشت كه خروج از دروازه زندگي قانون داشته باشد؟ شما درست فكر كنيد، ما فكر كرده‏ايم و با يك منطق صحيح، كه شما به ما آموخته‏ايد، دست به كار شده‏ايم. آن منطق كه شما به ما آموخته‏ايد، اينست كه بازي با دروازه ورود به زندگي كاملاً آزاد است و رضايت نر و ماده مي‏تواند هر گونه قانون را در حيات معقول و محاسبه شده انسان‏ها منتفي بسازد.

ما در مقابل اين منطق، فقط نتيجه‏گيري نموده‏ايم و چيز تازه‏اي از خود نياورده‏ايم و آن اينست كه موجودي را كه شهوت بازيگرانه و بي‏اصل و بنياد يك انسان، از دروازه زندگي وارد به اين دنيا نمايد و نامش را انسان بگذارد، ما قدرتمندان هم با بازي قدرت همان موجودي را از دروازه خروج زندگي مرخص مي‏كنيم و نامش را مزاحم مي‏گذاريم كه شما آنرا ناتوان مي‏ناميد.

حال، درباره اين ويرانگري‏هاي هنرنما چه بايد كرد؟ از ديدگاه اسلامي چون اصالت با حيات معقول است و اين حيات بايد از همه جهات و با هر گونه وسايل مورد حمايت قرار بگيرد، لذا هر گونه نبوغ علمي و هنري را براي فعاليت آزاد مي‏گذارد، ولي براي قابل بهره‏برداري ساختن در اجتماع بايستي جوانب سودمند و مضر آن اثر هنري مورد بررسي كارشناسان متخصص قرار بگيرد بشرط آنكه كارشناسان به اضافه تخصص مربوط، از عدالت انساني و شناخت ابعاد متنوع حيات معقول برخوردار باشند، تا با تمايلات شخصي و اصول پيش ساخته بي‏اساس خود، هر اثر هنري كه نپسنديدند، محكوم و مطرود نسازند.

رابطه هنر با هنرمند و جامعه

در دست داشتن ملاك و الگوي منطقي براي هنر حتما بايد «حيات معقول» بوده باشد كه در تعريف هدف اعلاي حيات و حيات هدفدار متذكر شديم. بار ديگر تكرار مي‏كنيم كه كارشناسان هنري حتما بايد عادل بوده و از ابعاد متنوع حيات معقول آگاهي داشته باشند و گرنه، هم نبوغ‏هاي هنر جامعه تباه خواهد گشت و هم حيات مردم به پوچي كشانيده خواهد شد. مگر نوشته‏هاي امثال هدايت و رباعيات تباه كننده‏اي كه به خيام منسوبند، از نبوغ هنري برخوردار نيستند؟ مگر وقتي كه يك شاعر در تفسير جهان طبيعت با آن عظمت و با آن چهره رياضي شگفت‏انگيز، مي‏گويد:

«پرسيدم اين ستارگان چيست؟ گفت: تف سربالايي!»

ابراز هنرمندي نمي‏كند؟ اگر جنبه هنري نداشت كه عده فراواني از مردم موقع خواندن شعرش لذت نمي‏بردند. (البته اظهار نظر من در چگونگي تنظيم حدود هنر براي حيات معقول جامعه، منطقي نيست، اين كاري است كه همه قهرمانان هنرشناس و مربيان انساني كه واقعا معناي «حيات معقول» را با همه ابعاد آن درك كرده و پذيرفته‏اند بايد در آن شركت كنند.)

من در اين بحث فقط بيماري هنر فاسد را كه به «حيات معقول» انسان‏ها سرايت مي‏كند و آن را مختل و بيمار مي‏سازد و آنان را به قهوه‏خانه نيهيليستي (پوچ‏گرايي) مي‏فرستد و براي آنكه بتوانند در آن قهوه‏خانه همه نظم و رازهاي هستي را ناديده بگيرند و به خواب عميق فرو بروند، كتاب‏هاي آلبركامو و رباعيات منسوب به خيام را براي مطالعه در مقابلش مي‏گذارند، مي‏گويم:

«اين آزادي محاسبه نشده، جهان‏بيني‏هاي واقع‏گرايانه را هم در مغرب زمين با شكست روبرو ساخته و به قول خودشان كلاس‏هاي فلسفه كمترين دانشجوها را دارد. چرا، براي اينكه خاصيت اساسي‏زندگي كردن در اين قرن، برخورداري از آزادي مطلق است بطوريكه نه تنها اجازه مي‏دهد هر كسي با مطالعه چند مقاله و كتاب سطحي وحتي با تماشاي چند فيلم با حق آزادي فيلسوف شود! و سپس با حق آزادي! آنرا بيان كند. بدين ترتيب تَفَلْسُفْ‏هاي بي‏محاسبه و بي‏اساس كه خصيصه ذاتي آنها تضاد و تناقض در برابر يكديگر مي‏باشد جوّ جوامع و ملل را پر از فلسفه‏هاي متضاد و متناقض نموده است.»

 
شنبه 2 فروردین 1393  2:18 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

هنر سنتي،هنر مقدس

هنر سنتي،هنر مقدس

 

 بر وفق کلي  ترين بينش اسلامي از هنر، فقط روشي براي شرافت روحاني دادن به ماده است. هنر مقدس، هنر «نمادها و نشانه» هاست زيرا چنانکه گفته شد اصولا تمامي پديده هاي اين عالم نمادها و نشانه هايي هستند براي راهنمايي ما به اصل آن جهاني خود، هنري که جايگاه آن از نظر شرقي به تعبيري نه عالم مجردات است نه عالم محسوسات، نه بازتاب دنياي آگاه (سورئاليسم) است، نه خواست و قدرت و نه نيروي مضمحل کننده تجزيه و تحليل ، بلکه شکفتگي، از خود برآمدگي و تجلي اي است که در گنبدهاي فيروزه اي حاشيه کوير مي  درخشد.

 

 

 

گفته مي شود که يکي از وجوه شاخص هنر مشرق زمين، وفاداري به خاطره قومي است، خاطره اي که ساخت هاي ذهني و کليت سازنده نظام فرهنگي را همواره حفظ مي کند. در اين نظام الگوها، شکل ها و صور ديرينه در همشکلي ديدي نمايان مي شوند و نه فقط در تجليات ظاهري و نمودهاي عيني، بلکه در جوهر خود تجديد حيات مي کنند و چنانکه «بورکهارت» مي نويسد: «قدرت سنت آفريننده سبک تمدن سنتي است. اين سبک که از خارج نمي توان آن را تقليد کرد از جانب قدرت روحي و معنوي خويش بي هيچ زحمت و کوششي تقريبا به صورتي حياتي دوام مي يابد و پاينده و پايدار مي ماند.»

هنر سنتي،هنر مقدس

گواه اين واقعيت، هنرمندان آسيايي اند که قرن ها همان نقش ها و الگو هايي را که با تجربه دروني شان غني تر گرديده، تکرار مي کنند، زيرا در اينجا منظور وفاداري هنرمند به خاطره و احياي گنجينه هاي آن است و نه ابداع فردي و خود نمايي، و به همين دليل است که پرده گمنامي، نام آفرينندگان بيشتر آثار اين خطه را پوشانده و به آنها نوعي هاله آفرينندگي جمعي بخشيده است، با هاله اي که گويي از روح يکپارچه قوم بر مي خيزد و در تکوين آن اراده هيچ فردي دست اندرکار نبوده است، زيرا چنانکه آمد، اين «سنت» آفرينشگر است که با منتقل کردن نمونه هاي معنوي و قواعد کار از نسلي به نسل ديگر ضامن اعتبار روحاني صور و قالب مي گردد و از همين رو تجربه معنوي هنرمند آسيايي ارجي چنين  بي همتا يافته است زيرا فقط استغراق در آرماني  وراي اغراض شخصي است که مي تواند ديد هنرمند را به عرصه تشعشع اين هاله باز نگاه دارد و اين هاله، از سويي ديگر، عرصه شکوفايي خاطره قومي است که همه گنجينه هاي قوم در آن جمع است، خاطره اي که گذشته را به حال مي پيوندد و حال را به آينده و اين همه در افق بي  زمان لحظه مي شکوفد. در اينجا همان طور که منبع الهام تفکر واقعي تجربه «مبدا» است، هنر هم عرصه بروز طرح پذيري اين تجربه مي گردد. و به همين سبب است که براي تحقيق در مورد هر مقوله اي از هنر در اين منطقه از جهان بهتر آن است که ابتدا از آيين ها و سنن آغاز نمايي زيرا آنچنان که «مايل بکتاش» محقق عرصه نمايش هاي ايراني نيز تذکر مي دهد: «آيين نموداري از يک فضاي اسطوره اي را وارد زندگي مي نمايد و انسان آيين گذار به انگيزه اسطوره، مستعد پذيرش و ارائه نقشي سواي آنچه که در زندگي روزانه  اش دارد، مي شود.»و نمايش «شبيه خواني» (تعزيه) که مد نظر نوشته حاضر است و به عنوان شاخص ترين شکل نمايش مذهبي ايراني - که در جهان اسلام بي همتاست - مطرح است، نيز ريشه در آيين ها و مراسم عزاداري شيعيان به مناسبت گراميداشت ياد شهداي «حماسه عاشورا» دارد.

شبيه خواني هنري ديني است و هنرديني، هنري است که در ذيل دين محقق شده باشد، هنري که قالب و صورتي ديني نيز داشته باشد، هنري که نتيجه تاريخي تقرب انسان به حقيقت مطلق است و اين هنر، هنري است که مستقيما در کنار مناسک يک دين شکل مي گيرد

و با آيين ها مرتبط است چنانکه ريشه هنر شبيه خواني را، به صورتي که به شکل نهايي و نمايشي آن در نيمه دوم قرن سيزدهم هجري قمري درآمد، بايد در فاجعه مذهبي - تاريخي کربلا و شهادت «امام حسين (ع)» و يارانش در جنگ با سپاهيان يزيد، خليفه اموي در سال 16 هجري قمري جستجو کرد.در مورد آغاز اجراي مراسم سوگواري و به تعزيت نشستن در شهادت امام حسين و يارانش، خبرها و نظرات گوناگوني داده شده است و از مجموعه اين خبرها و نظرات مي توان چنين استنباط کرد که گويا با فرمان «معزالدوله ديلمي» در قرن چهارم اين مراسم براي اولين بار رسميت مي يابد و پس از آن تاريخ هر ساله مراسمي در گوشه و کنار برگزار شده، «دسته روي ها» و جلسات وعظ برپا گرديده و بعدها در قرن دهم با روي کار آمدن سلسله صفويه رونق و گسترش بيشتري يافته و شکل نمايشي گرفته و بالاخره، پس از قرن ها شبيه خواني از دل آنها بيرون مي آيد، نمايشي که بسياري از عناصر خويش را از پديده هايي چون «نوحه سرايي» ، «روضه خواني» ، «شبيه سازي»، «شمايل گرداني»، «دسته گرداني» و «نقالي» وام گرفته است.

هنر سنتي،هنر مقدس

مضمون شبيه خواني، رويارويي دو نيروي خوب و بد، خير و شر، نيکي و بدي و نور و ظلمت است. بنابراين، «شبيه» به عنوان يک «هنر ديني» طرح ثابت داستاني مختص هنرهاي ديني را نيز داراست. طرحي که در همه مذاهب و در انواع هنرهاي ديني، تقريبا به طور همسان وجود دارد. چنانکه اين طرح نيز در شبيه خواني خود را در هيات «اولياء» و «اشقياء» و رويارويي اين دو گروه در مقابل يکديگر ارائه مي نمايد. انگيزه ذهني ايجاد شبيه خواني را بايد در کيفيت پيدايش و چگونگي بسط و گسترش «شيعه» به عنوان يکي از شاخه هاي اساسي دين اسلام جستجو کرد. زيرا «غصب» خلافت از حضرت علي (ع) و خاندان او توسط امويان، و «مظلوميت» ايشان در چنان هنگامه تيره و تاري، در واقع جوهره تفکر مذهبي، فلسفي و اجتماعي برپايي اسباب شبيه خواني را مي سازد. چرا که اين دو انگيزه، جداي از ارتباط ذهنيت مذهبي آن با تماشاگر شبيه، خود در نزد تماشاگر نمودي اجتماعي، از «غصب» حقوقش توسط حکام و «مظلوميتي» که در اين رهگذر بر وي وارد مي آمد، نيز بود. و با توجه به اينکه اساسا در شرق علاوه بر «نظام قدرت سياسي»، «نظام ديرپاي قدرت مردمي»، که دليل اصلي استمرار تمدن هاست و توليد فرهنگي با آن است، هم وجو دارد و در جهان اسلام نيز «شيعه» تنها فرقه اي بود که با تاکيد بر اصل «مقتدا کسي است که حق با اوست» - که تلقي انعکاس نظام مردمي است - حکومت را نپذيرفت. بنابراين در هنر شبيه خواني باورهاي مذهبي و واقعيت هاي اجتماعي در هم مي آميزد و سبب مي شود که شبيه  به يکي از نادرترين اشکال هنري تبديل شود که ميان ارزشهاي زيبايي شناسي و بينش اجتماعي و فلسفي اش هماهنگي کاملي وجود دارد، نمايشي که نظر بسياري از محققين و مستشرقين غربي را نيز به سوي خود جلب نموده است چنانکه «سر لوئيس پلي» در مورد آن مي نويسد: ....« اگر موفقيت يک نمايش به ميزان تاثيراتي باشد که بر خوانندگان و يا تماشاگران خود مي گذارد، هيچ نمايشي تا کنون موفق تر از تراژدي جهان اسلام يعني تراژدي حسن و حسين (ع) نبوده است.»

و يا مستشرقي چون «پيتر جي چلکووسکي» درباره اش چنين مي نگارد: ...« ويژگي اين نمايش آن است که صراحت و انعطاف را با حقايق کلي در هم مي آميزد و با يگانه ساختن هنر عاميانه روستايي و شهري متفنن درباري هيچ مرزي ميان صورت ازلي و انسان، ثروتمند و فقير، خارق العاده و معمولي، تماشاگر و بازيگر باقي نمي گذارد، بلکه هر يک شريک و غنابخش ديگري است.» شبيه خواني هنري سنتي است، نمايشي سنتي که به سبب رابطه اش با «حقيقت» ازلي بدل به «نمايش مقدس» گشته است و شاخصه هاي هنري سنتي را به طور اجمالي و فهرست  وار مي توان چنين دسته  بندي نمود:

الف: در هنر سنتي، صورت، مثال و رمز حقيقت برتري است و پيوندي ميان اين صورت و آن حقيقت وجود دارد. پس هنر سنتي هم در مضمون و هم در صورت ديني است.

ب: هنر سنتي هنري پايدار، جاودانه و مقدس است. چون جوهر آن ثابت بوده و داراي چنين خصوصياتي است.

پ: درهنر سنتي هنرمند خادم سنت هاي پايدار هنري است و قابليت  خويش را در پاسداري از اين سنت ها و براي قرب و وصول به حقيقت به منصه ظهور مي رساند.

ت: در هنر سنتي فرديت هنرمند در اثر ذوب مي شود و قواعدي غير مشخص در اين هنر حکمراني مي کنند زيرا چنانکه عرفا گفته  اند براي اينکه قابليت يابد، بايد فنا شود و همين دليل است دليل گمنامي هنرمند سنتي ايراني و به همين دليل است که گزينش شاگرد و سپس رسيدن به استادي به سهولت انجام نمي پذيرد زيرا اين تنها تکنيک نيست که به وي منتقل مي گردد بلکه وي بايد آمادگي و استعداد پذيرش امانت را دارا باشد.

هنر سنتي،هنر مقدس

ث: در هر سنتي کار هنري نوعي عبادت محسوب مي گردد که براي قرب است و هنر سنتي پيوندي عميق با مناسک ديني دارد.

ج: هنر سنتي هنري تفنني نيست و کاربردي است، اين هنر پيغام آور معنا است، حضوري رمز گونه دارد و آسايش و آرامش را موجب مي گردد.

£: در هنر سنتي زمان و مکان غير مادي هستند.

حال ببينيم در شبيه خواني که از آن به عنوان هنري مقدس يادکرديم چه ويژگي هايي موجود است؟ چنانکه قبلا اشاره شد شبيه خواني نيز چون ساير اشکال هنري اصيل سرزمين ما متکي بر سنت ها و قراردادهايي از پيش تعيين شده  است که اين خود ريشه در انديشه اي دارد که اصولا پديده هاي عالم خاکي و روابط ميان آنها را نتيجه اعمال قدرت نيرويي ماوراء الطبيعي مي داند، طبق اين ايده آنچه ما با حواس خويش درک نموده و «واقعيت» مي ناميم سايه اي است از حقيقتي آن جهاني و خود به تنهايي داراي هيچ ارزشي نيست چنانکه سقراط و افلاطون دو استاد بزرگ حکمت و فلسفه چنين گفته اند که: ....« براي هر نوعي از انواع موجود در اين عالم که اسير ماده و رهين تعلقند فردي است مجرد از ماده و عاري از علائق جسماني که همواره جاويد و باقي و بنام رب النوع و يا مثل افلاطوني ناميده مي شود.» عقيده اي که «ملا صدراي شيرازي» انديشمند بزرگ شيعي دوران صفويه آن را تاييد نموده و خود چنين مطرح مي سازد که: ....« آنچه در اين عالم است از حقايق و ذوات و نفوس و ابدان و خطوط و اشکال و هر زيبايي و جمال و حسن و کمال، همگي به منزله عکوس و اظلال عالم عقل و مثالند و حقيقت هر چيز در اين عالم ادني رقيقه اي است از عالم اعلاء مانند ظل انسان و عکس و رسم حيوان که در هر گوشه و کنار بر در و ديوار منعکس گردد.»

پس عالي ترين هنرها آنهايي هستند که ما را به اين سرچشمه ازلي و ابدي رهنمون گردند و موجب وحدتي شوند که غايت آرزوها و آمال انسان دين مداراست، هنري مقدس که در مورد آن گفته اند: ....« ريشه و اصل آسماني يا ملک خصلت دارد، زيرا الگوهايش بازتاب واقعيات ماوراء عالم صورند. هنر مقدس که زبده خلقت - صنيع الهي - را به زبان تمثيل و تکرار و از سر بيان يا اعاده مي کند، نمودار سرشت رمزي عالم است و بدين گونه روح انسان را از قيد تعلق به «واقعيات» درشتناک و ناپايدار مي رهاند.» هنري که در شرق هميشه مورد توجه بوده است و حتي شايد بتوان گفت که تنها شکل هنري اصيل در سرزمين هاي پر رمز و راز شرقي است.

 هنر اصيل سرزمين ما نيز هنري مقدس است که بر پايه انديشه هاي باستاني نشو و نما يافته و پس از اسلام تحت رهنمودهاي انديشمندان «اسلامي - شيعي» پرورده شده اند. انديشمنداني که معتقد بودند هنر عبارت است از ساخت و پرداخت اشياء بر وفق طبيعت شان، که خود حاوي زيبايي بالقوه است، زيرا زيبايي از خداوند نشات مي گيرد، و هنرمند فقط بايد بدين بسنده کند که زيبايي را بر آفتاب اندازد و عيان سازد.

 هنر بر وفق کلي  ترين بينش اسلامي از هنر، فقط روشي براي شرافت روحاني دادن به ماده است. هنر مقدس، هنر «نمادها و نشانه» هاست زيرا چنانکه گفته شد اصولا تمامي پديده هاي اين عالم نمادها و نشانه هايي هستند براي راهنمايي ما به اصل آن جهاني خود، هنري که جايگاه آن از نظر شرقي به تعبيري نه عالم مجردات است نه عالم محسوسات، نه بازتاب دنياي آگاه (سورئاليسم) است، نه خواست و قدرت و نه نيروي مضمحل کننده تجزيه و تحليل ، بلکه شکفتگي، از خود برآمدگي و تجلي اي است که در گنبدهاي فيروزه اي حاشيه کوير مي  درخشد.

شنبه 2 فروردین 1393  2:18 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

جايگاه هنر در حوزه هاي علميه

جايگاه هنر در حوزه هاي علميه

 

گفتگوبا حجت الاسلام و المسلمين امير جوان آراسته، مدير مدرسه اسلامي هنر

  درباره تركيب عنوان مدرسه توضيح دهيد كه چرا مدرسه اسلامي هنر، نه مدرسه هنر اسلامي؟

 بايد اشاره كنم كه اين نامگذاري به منظور مخالفت با عنوان هنر اسلامي نيست.

 در عين حال تذكر سه نكته را لازم مي دانم: يكي اينكه خود هنر اسلامي محل تضارب آرا و همچنان شاهد اختلاف نظرهاست. بعضي ها به هنر مسلمانان و برخي ديگر به هنر از ديدگاه مسلمانان تعبير مي آورند و در رابطه با نام گذاري مراكزي با عنوان  هنر اسلامي اعتقاد دارند كه اول بايد خود هنر اسلامي اثبات گردد بعد نام گذاري ها صورت بپذيرد.

 نكته ديگر اينكه پذيرش عرصه اي به نام هنر اسلامي ما ر ا به يك سلسله قالب هاي خاص محدود مي كند، شبيه آنچه در معماري و نگارگري اتفاق مي افتد كه فقط چند حوزه بسيار محدود را شامل شده كه به عنوان مجموعه هنر اسلامي در تاريخ هنر مطرح اند. با توجه به اينكه رويكرد مدرسه، اين نبود كه فقط به اين موضوعات بپردازد. طبيعتا اگر عنوان مدرسه هنر اسلامي انتخاب مي شد يكي انحصار مفهومي به وجود مي آمد و عرصه فعاليت مدرسه در چند حوزه محدود مي گريد. حال آنكه مدرسه قصد دارد در قالب هاي متفاوت و مختلف هنري فعال باشد؛ قالب هايي كه به روز و كارآمدتر و در رساندن پيام دين و معارف ناب آن به مخاطبان موثرترند. در عين اينكه جايگاه، ارزش و اهميت قالب هاي سنتي هنر اسلامي محفوظ و محترم است.

 نكته آخر اينكه مدرسه اسلامي هنر يعني مدرسه اي كه در فضاي حوزوي با صبغه اسلامي و دغدغه هاي برخاسته از ارزشهاي اسلامي به هنر مي پردازد. يكي از ويژگي هايي كه طلاب را به سمت اين مدرسه مي كشاند همين نكته است كه متوجه مي شوند راس فعاليت هاي اين مدرسه، توجه اساسي به اسلاميت فضاهاي هنري است به طور خلاصه منظور از انتخاب عنوان، مدرسه اسلامي هنر، آن است كه اسلاميت در راس دغدغه هاي ماست و عرصه فعاليت هاي مدرسه،فراتر از قالب هاي شناخته هنر اسلامي است گو اينكه معتقديم هنري كه از بستري الهي و اسلامي بجوشد، ناگزير هنري اسلامي است كه توضيحش در اين اجمال نمي گنجد.

 پس شما عناوين  هنر اسلامي و  هنر ديني را مسلم و اثبات شده فرض كرده و دست به ايجاد چنين مدرسه اي زده ايد.

  بحث اثبات يا نفي هنر اسلامي از جمله مباحثي است كه بسياري در باب آن سخن گفته اند و كتاب ها نوشته اند اما با همه اين احوال هنوز قدم هاي اوليه را برمي داريم و به راحتي نمي شود گفت كه هنر ديني برآمده از اسلام داريم يا نه؟ بله اسلام كلياتي در باب زيباشناسي، جمال و جلال و ...ارائه كرده است اما اينكه بر مبناها آيا مي توانيم دستگاه كامل ارائه كنيم محل اختلاف نظر است كه نمونه اش را در مورد علوم ديگر مثل اقتصاد و روانشناسي و ... با پسوند  اسلامي شاهديم. اين حرف ها به معناي مخالفت قطعي با اين مساله نيست. خدا را شاكريم كه امروز فضايي در حال شكل گيري است كه اميدواريم بتوانيم به مدد آن دستگاهي راارئه بدهيم كه بگوييم اسلام چه در مقوله  فلسفه هنر و چه در ساحت زيبايي شناسي، نه تنها حرفي براي گفتن دارد بلكه  مبنا نيز ارائه مي كند.

 مدرسه اسلامي هنر بر اساس چه اهدافي شكل گرفت؟

 خلااصلي كه به تشكيل اين مدرسه انجاميد اين بود كه ما در يك كشور اسلامي و شيعي هستيم اما هنوز نتوانسته ايم پيام ها و آموزه هاي ناب ديني خودمان را آن گونه كه شايسته است منعكس كنيم و به تعبير روايت كه اگر مردم زيبايي هاي سخنان ما را مي دانستند از ما تبعيت و پيروي مي كردند. نتوانستيم زيبايي ها و محاسن نهفته در كلام وحي و ائمه اطهار را حتي به جامعه خودمان منتقل كنيم چه رسد به ديگران. و نيز از آنجا كه فعالان عرصه هنري كشور اغلب از فهم عميق ديني بي بهره اند با توجه به اين دو نكته مدرسه اسلامي هنر شكل گرفت تا با سوق دادن طلاب علاقمند كه هم از دين و معارف ناب آن بهره عميق دارند و هم از استعداد هنري خوبي برخوردار هستند. اين خلارا پر كند.

 وقتي كه يك فرد دين شناس، آشنا با تخصص هاي هنري باشد به راحتي مي تواند بين پيام و هنر رابطه برقرار كند و آن را در جذاب ترين و رساترين قالب به جامعه عرضه كند. اين مساله در سخن بسيار آسان است اما پيمودنش مسيري طولاني مي طلبد. و اين از خصوصيات كارهاي هنري است كه برون دادش، به سرعت ديگر امور نيست يعني تا بخواهد يك طلبه اي، علاوه بر متون حوزوي، دوره آموزش هنري را نيز طي كند وبه مرحله اي برسد كه توليدات قابل دفاع داشته باشد نيازمند يك دوره زماني طولاني است.

مدرسه اسلامي هنر صددرصد مدعي اين نيست كه مي تواند گسست را پر كند اما با عنايت الهي، مسيري نو در فضاي حوزه علميه آغاز كرده است تا با استفاده تخصصي از هنر، بتواند آموزه هاي ديني را در خدمت تعالي انسان به بهترين شكل ممكن قرار دهد، هنري كه همواره هماهنگ به فطرت پاك انساني بوده است و در تهذيب و فرهيختگي او بيشترين تاثير را داشته است.

 

 در بحث هاي هنري بعضي ها معتقدند به اينكه بايد محتوا محور باشد و بعضي ها بر محوريت تكنيك اصرار دارند، گرايش اين مدرسه به كدام ديدگاه است؟

بايد هر دو محور مدنظر باشد مبناي اين مدرسه اين است كه طلاب با ورود در بخش آموزش تخصصي هنر، خودشان را از پيگيري معارف ديني و دروس حوزوي بي نياز نبينند. طلاب مدرسه اسلامي هنر از پايه هاي شش به بالاهستند كه همچنان در تكميل اندوخته هاي ديني خود گام برمي دارند. و قسمت محتوايي كار خود را محكم مي كنند. اما رويكرد غالب آموزش مدرسه، تكنيك است و اين طبيعت هر مجموعه هنري است البته اين مدرسه خصوصا به بخش محتوايي نيز توجه اساسي دارد كه طلاب، هر دو وجه را با هم پيگيري كنند.

   چشم انداز شما از مدرسه اسلامي هنر؟

  چشم انداز ده سال آينده مدرسه اسلامي هنر اين است: مدرسه اسلامي هنر، مركزي است آموزشي- پژوهشي و توليدي كه در زمينه مباحث نظري و علمي هنر با رويكرد ديني در حوزه علميه مشغول فعاليت است و به مرجعي قابل اطمينان براي فعالان اين عرصه مبدل گشته است.

  توصيه شما به عنوان طلبه اي كه مدت طولاني در كارهاي هنري مشغول هستيد به طلبه هايي كه مي خواهند اين راه را آغاز نمايند؟

توصيه اكيدم اين است كه در انتخاب اين مسير از مشاوره با افراد با تجربه غفلت نكنند و نيز توجه داشته باشند كه مراكزي مانند مدرسه اسلامي هنر براساس تففن، سرگرمي و كسب اطلاعات عمومي ايجاد نشده است و هنرجوهاي جدي، با انگيزه و با پشتكار مي خواهد.

 طلبه اي كه تا پايان سطح دروس حوزه را جدي دنيال نكرده و به صورت فعال مشغول دروس خارج نباشد و از فضل و ارزش و جوهره طلبگي كم بهره باشد به فرض كه تكنيكي هم ياد گرفته باشد چون ثبات شخصيت طلبگي ندارد به راحتي از فضاهاي جديد هنري تاثيرپذير خواهد بود و كم كم ذي طلبگي اش را از دست خواهد داد و چنين طلبه اي نمي تواند اهداف مدرسه اسلامي هنر و نيز رسالت طلبگي اش را تحقق بخشد.

 مهمترين بعد شخصيت يك طلبه، وجه معنويت و علميت حوزوي است و مدرسه از طلبه هايي هنرجو مي پذيرد كه اين وجوه در آنان متبلور باشد.

شنبه 2 فروردین 1393  2:18 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

نگاه معنوي 

جايگاه هنر در حوزه هاي علميه

چنانچه نسبتي ميان هنرمند و امر معنوي نباشد، يا هنرمند به واسطه‏ي حجاب‏هاي نفساني خود از معنويت دور شده باشد، اثر او نيز به همان نسبت از امر معنوي تهي است و نگاه او نگاهي غير معنوي است كه نه تنها مخاطب را به هستي متعالي و حقيقي دلالت نمي‏كند، بلكه حقيقت و معنويت را از او پوشيده مي‏دارد.

اثر هنري پيش از هر چيز داراي معنا است. آن چه به اثر هنري شكل مي‏دهد چيزي جز معنا نيست و آن چه معنا را مجسم مي‏سازد اثر هنري است.

 در اثر هنري جهاني پيدا و جهاني پنهان است. ما در رويارويي با آن خود را در حضور معنايي مي‏يابيم كه از وجود هنرمند سرچشمه گرفته است؛ معنايي كه واسطه‏ي اثر هنري در ما ايجاد مي‏شود و معمولاً آن را به صراحت نمي‏توان بيان كرد يا توضيح داد، زيرا دنياي پنهان هنرمند به واسطه‏ي اثر به دنياي پنهان ما راه يافته است، آن چنان كه گويي زمزمه‏اي است از درون هنرمند با درون مخاطب، در حقيقت اثر هنري ما را به مرتبه‏اي از وجود خودمان رهنمون مي‏شود كه بر ما پوشيده است. به جهاني فراتر از روزمرگي تا خويشتن خود را ادراك كنيم و به معنايي فراتر از آدمي پنهان كرده‏اند به كناري مي‏زند و ما را روياروي هستي قرار مي‏دهد تا در آن آينه به آنچه ناديدني است توجه پيدا كنيم.

نگاه معنوي

 اثر هنري آينه‏ي وجود ماست، همچنان كه آينه‏ي وجود هنرمند است. به واقع اثر هنري وجود ما را بر خودمان مكشوف مي‏سازد. نگاه ما را تأويل مي‏كند و در وجود ما زنده مي‏شود. گويي نگاه هنرمند به واسطه‏ي خلق اثر در وجود ما چشم باز مي‏كند و ما را و جهان را از نو به ما باز مي‏نمايد آن گونه كه پيش از آن نبوده است. اين است نگاه معنوي.

اثر هنري محل ظهور ناديدني‏هاست. او ما را به درون خود فرا مي‏خواند. در واقع ما را از جهل روزمره‏ي پيرامون به جهان امور باطني مي‏كشاند تا معنايي را كه در خود دارد بر ما عرضه كند. به عبارت ديگر اثر هنري ما را از جهان ظاهر به جهان باطن مي‏برد. هم بدين گونه است كه مخاطب با اثر هنري هم صدا مي‏شود و زمزمه و شعر او را مي‏شنود. همچنان كه هنرمند نيز جهان روزمره خود را فرو مي‏گذارد، از آن جدا مي‏شود، به درون خود فراخوانده مي‏شود تا از نهفت خلوت خويش به جهاني داخل شود كه بازنمون آن چيزي است به نام اثر هنري. با همه مخاطبان ارتباطي يكسان ندارد، بلكه به مثابه منظره‏اي است كه هر كس از افق خود آن را مي‏بيند. در واقع وجود يك ارتباط دروني يا نوعي هم خواني ميان مخاطب و اثر هنري براي درك آن و براي وارد شدن به آنچه جهان فرو بسته‏ي اثر ناميده مي‏شود لازم است، آنچنان كه نسيم سحرگاهي در گذار خود از بوستان، غنچه‏هاي فروبسته را مي‏گشايد و آنچنان كه چشم و گوش را خاصيتي است كه نور و صدا را درمي‏يابند. به اين ترتيب اثر هنري به آن كس كه اهل بشارت است چراغ اشارتي مي‏دهد تا روشنايي را بازيابد و در پرتو آن به ادراكي متعالي از هستي نايل شود، چرا كه اثر هنري روشنايي خود را هم از آن جهان گرفته است.

بي‏شك آثار هنري با حقيقت هستي انسان ارتباطي معنايي دارند، زيرا جهان پرتوي از اراده‏ي خداوند و ذات سرمدي است و هنر جلوه گاه و جلوه‏اي از آن است. بنابراين آثار هنري نمادها و نشانه‏هايي هستند كه راه درك معنويت را بر مخاطبان خود خواهند گشود، همچنان كه اجزاء جهان آيات و نشانه‏هايي از وجود خداوند سبحان هستند. با اين وصف، اثر هنري به معناي اصيل خود، مرتبط و وابسته به سنت و امر مقدس و جلوه گاه فيض الهي است.

اما آنچنان كه مي‏دانيم همه‏ي آنچه آثار هنري به معناي عام ناميده مي‏شوند، حامل امر معنوي و جلوه گاه آن نيستند. به ويژه در دوران معاصر كه براساس ديدگاه‏هاي انسان مدارانه و سنت گريز، امر معنوي در پس پرده‏هاي غفلت پنهان مانده است آيا هنر به معناي جديد، آن گونه كه در اشكال بسيار متنوع عصر ما ظاهر شده است و مي‏تواند پرده‏هاي غفلت از امر متعالي را از نگاه ما بزدايد و ما را به جهاني معنوي رهنمون باشد؟

به نظر نمي‏رسد كه فاصله‏ي ميان انسان و امر متعالي به نسبت گذشت زمان بيش و كم شود، زيرا ميان عاشق و معشوق هيچ حايل نيست. اما مي‏توان تصور كرد كه تنوع و گوناگوني اشياء و صورت‏ها در جهان عيني مي‏تواند آنچنان ما را به خود مشغول دارد كه اشياء و صورت‏هاي ديگر نه تنها به عنوان نشانه و آيتي از براي كشف حقيقت و جهان غيب بر ما ظاهر نشوند، بلكه به واسطه‏ي آنها امر متعالي از چشم ما پنهان بماند. همين اتفاق مي‏تواند در رابطه‏ي مخاطب با آثار هنري و صورت‏هاي گوناگون و متنوع آن پيش آيد. آيا آثار هنري دوران ما با تنوع، گوناگوني و كيش فرديتي كه از تجارب نفساني هنرمندان در آنها موج مي‏زند، مي‏توانند همچنان پناهي و گريزگاهي براي احساس تعالي جوي انسان معاصر و مخاطبان آثار هنري باشند؟ شايد بتوان گفت گريز از بازنمايي واقعيت و البته گريز از اشياء و صورت‏هاي جهان پيرامون در آثار بي‏شكل و انتزاعي، به نوعي بازتابي است از گريز ناخودآگاه انسان معاصر از هجوم صورت‏ها و حجاب‏هاي بصري. شكي نيست كه قعر اين ظلمات ممكن است به جهان‏هايي از نور منتهي شود، اما درك اين مسئله و گشودن راه چگونه ممكن است؟ در مقابل اين پرسش شايد تنها پاسخ، رسيدن به نگاه معنوي در هنر باشد؛ نگاهي كه از درون شكوفا شود و در صورت‏ها عكس مه رويان بستان خدا بيند و هنرمند و مخاطب اثر هنري را به امر متعالي دلالت كند.

از آنجا كه اثر هنري بدون وجود هنرمند تحقق نمي‏يابد، و چنانچه هنرمند را به عنوان واسطه‏ي ظهور امر معنوي در اثر هنري بدانيم، بي‏شك علاقه و نسبت ميان هنرمند و امر معنوي لازمه‏ي ظهور و معنويت در اثر هنري است. در غير اين صورت امر معنوي چگونه مي‏تواند در كار هنرمند ظاهر شود؟ وقتي از هنرمند سخن به ميان مي‏آيد،منظور همه‏ي مراتب وجودي اوست كه در برگيرنده‏ي قوه‏ي تخيل و ناخودآگاه او نيز مي‏شود.

بنابراين شايد اولين شرط ظهور امر معنوي در اثر هنري، وجود معنويت در هنرمند يا وجود ارتباط باطني ميان او و امر معنوي است.

 با چنين گفتاري مي‏توان به اين نتيجه رسيد كه امر معنوي فيضي است از جهان ملكوت كه به واسطه‏ي نسبتي كه با وجود هنرمند پيدا مي‏كند در اثر هنري ظاهر مي‏شود.

 

يا بهتر است اين طور گفته شود كه امر معنوي به ميزان خلوصي كه در وجود هنرمند جلوه كرده و او را از خود دانسته است، در اثر هنري نمود مي‏يابد. در اين صورت اثر هنري مرتبه‏اي از ظهور هستي حقيقي است. هر چه ضمير هنرمند صافي‏تر و زلال‏تر باشد، ظهور امر معنوي در اثر او جلوه‏ي بيشتري دارد. چرا كه در اين صورت هنرمند فرديت خود را از ميان برداشته،

 

 يا فرديت از او برداشته شده است تا چيزي از غيب ظاهر شود؛ چيزي از نيستان وجود او از خود تهي مي‏شود تا صدايي از جهان ديگر در او بدمد. وجود او غايب مي‏شود تا امر غيبي ظاهر شود. در واقع نقش هنرمند نسبت به اثر هنري به مثابه سايه است كه حكايت از وجود چيزي مي‏كند اما در عين حال عدم آن را نشان مي‏دهد. هرگز وجود حاضر و غايب شنيده‏اي؟

نگاه معنوي

چنانچه نسبتي ميان هنرمند و امر معنوي نباشد، يا هنرمند به واسطه‏ي حجاب‏هاي نفساني خود از معنويت دور شده باشد، اثر او نيز به همان نسبت از امر معنوي تهي است و نگاه او نگاهي غير معنوي است كه نه تنها مخاطب را به هستي متعالي و حقيقي دلالت نمي‏كند، بلكه حقيقت و معنويت را از او پوشيده مي‏دارد. بنابراين خود ناگفته پيداست كه هنر دوران ما چه اندازه از معنويت تهي شده است و البته نه به كلي، زيرا جهان ما همچنان بر مدار اراده‏ي خداوند مي‏گردد و آسمان همچنان بر سر انسان سايه افكنده و زمين را چونان مادري در آغوش گرفته است. حتي آن گاه كه خورشيد بيفسرد، و زمان از حركت بازايستد، خاك تيره و چشم‏ها از وحشت دريده شود، آيا فرزندان زمين گريز گاهي جز رحمت پروردگار دارند؟ اين چنين است كه در درون انسان همچنان پنجره‏هايي به عالم غيب گشوده مي‏شود، پنجره‏هايي كه رو به آفتاب اشراق دارند. يا رب از ابر هدايت برسان باراني.

 

در واقع كار هنر در همه‏ي دوران‏ها زدودن حجاب‏هاي غفلت و خرق عادات است تا انسان را از هستي روزمره‏ي خود بر كند و چشمان ظاهر و باطن او را به نگاهي معنوي به جهان فرابخواند. به راستي اگر نباشد نداهاي پنهان و دروني، چگونه هنرمند و مخاطب اثر هنري از جهان روزمره بيرون مي‏شوند؟ و چگونه اثر هنري چشم انسان را بر جهان ديگر كه جز معنا نام ديگري بر آن نمي‏توان گذارد، مي‏گشايد؟

 

در واقع كار هنر در همه‏ي دوران‏ها زدودن حجاب‏هاي غفلت و خرق عادات است تا انسان را از هستي روزمره‏ي خود بر كند و چشمان ظاهر و باطن او را به نگاهي معنوي به جهان فرابخواند. به راستي اگر نباشد نداهاي پنهان و دروني، چگونه هنرمند و مخاطب اثر هنري از جهان روزمره بيرون مي‏شوند؟ و چگونه اثر هنري چشم انسان را بر جهان ديگر كه جز معنا نام ديگري بر آن نمي‏توان گذارد، مي‏گشايد؟ اثر هنري مثل هر شئي يا چيز ديگري در جهان هستي معنا دارد، همچنان كه در خلقت جهان چيزي به عبث آفريده نشده است. چنانچه معنا و نگاه معنوي از اثر هنري گرفته شود، اثر به قالب و صورتي بي‏معنا و تهي تنزل مي‏يابد و به همان نسبت مخاطب را به هاويه‏اي از سرگرداني و هراس پرتاب مي‏كند؛ او را از خويشتن خود دور مي‏سازد، آن قدر كه آرامش و ماواي باطني خود را از دست مي‏دهد، سرگردان و تحقير مي‏شود و چون گوي سرگردان در سراشيبي رها مي‏گردد. نگاه معنوي اما در آثاري كه جلوه گاه معنويت و سلوك هنرمندان است ما را به خود مي‏خواند، به منزلگاهي كه در آن آرامش بيابيم و نقوش و اشياء را آن گونه كه هستند، ببينيم.

 

 

شنبه 2 فروردین 1393  2:18 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

هنر مسلمانان

هنر مسلمانان

بررسی هنر مسلمانان و بالندگی آن در سرزمینهای مختلف ـ از قرن هفتم میلادی ـ سرنوشت سیاسی و فرهنگی بسیاری از ملتهای جهان را دگرگون كرد.

تأثیر جهان بینی و تعالیم متعالی اسلام، همچون بینش توحیدی و وحدت نوع بشر، میزان و عدالت در هستی، تقدّس علم و قلم،. .. بر روی هنر مسلمانان به خوبی پیداست، دین و هنر از آبشخور واحدی سیراب می شدند، چرا كه هر دو پاسخ به نیازهای متعالی انسان هستند.

 در بررسی هنر مسلمانان سه مقوله، مورد نظر قرار می گیرد:

1ـ تأثیر اسلام در هنر مسلمانان

2ـ رشته های مختلف هنری در میان مسلمانان

3ـ نحوه پراكندگی هنر در سرزمینهای اسلامی

پس از بررسی سه موضوع فوق مشخص خواهد شد كه آیا هنر مسلمانان هنر اسلامی است و یا اینكه هنر قومی و منطقه ای مسلمانان است؟ و یا تلفیقی از هر دو؟ موضوع نخست خود به سه زیر مجموعه می پردازد:

1ـ جهانبینی توحید: وحدانیت خالق و یكتائی و بی همتائی او

2ـ عدالت و هماهنگی و توازن در هستی

اهمیت آگاهی، علم، حكمت، دانش و قلم.. . از سوی دیگر با بررسی و دقت در هنر اسلامی، چند اصل را می توان از آن انتزاع كرد:

هنر مسلمانان

1ـ اشكال و تصاویر كروی در معماری و نقش و ابزار

2ـ پرهیز از محاكات یا تقلید از طبیعت بعنوان مخلوق خداوند

3ـ هماهنگی اشكال و تصاویر كـروی با علم نجوم و كروی بودن فضا و زمین از نظر علمی

4ـ رنگهای فیروزه ای، آبی و سبز در هنر اسلامی

مقایسه و تأمل در اصول اسلام و اصول هنر اسلامی نشان دهنده ارتباط تنگاتنگی در میان آنهاست:

1ـ تأثیر بینش توحیدی را در معماری اسلامی می توان در شكل گنبد جستجو كرد. شكل گنبد نمادی از مجموعه ای است كه در اوج خود به وحدت و یگانگی می رسد و می توان از آن به «وحدت در كثرت» تعبیر كرد.

2ـ تقدس قلم و علم در اسلام، مسلمانان را بسوی تحقیق و تفكر علمی هدایت كرد. چنانكه علم نجوم در سده نخستین اسلام در میان مسلمانان بیش از دیگر ملل متمدّن پیشرفت نمود، آنها به كروی بودن زمین و فضا زودتر از ملّتهای دیگر پی بردند. این علم در هنر نیز تأثیر گذاشت، كه تقریبا در تمام رشته های هنری اثـری از این آموزه را می توان یافت: در معماری، بناهای گنبدی شكل و مدور بجای بناهای مثلثی و زاویه دار در هنر مستظرفه، ظرفهای كروی و نقوش گرد و زنجیـره ای متصل به هم، در تسلیمات، شمشیرهای قوس دار و سپرهای گرد در مقابل شمشیرها و سپرهای مستطیلی مسیحیان در آلات موسیقی، تارو سه تار كروی و دایره زنگدار با زنگهای كروی، در سماع صوفیه چرخ زدن و گردش مدور سر و گردن و حركات دایره ای و بدون زاویه. ..

3ـ در رنگها نیز رنگ آبی و فیروزه ای شاید در توجّه به آسمان و بخصوص در نیایشها بعنوان نمادی از غیب، مورد استفاده قرار گرفته باشند.

 

رشته های مختلف هنری در میان مسلمانان:

به نظر می رسد مهمترین این رشته ها معماری مساجد باشد. چون در میان مسلمانان مساجد جزء مكانهای مقدّس به شمار می روند، بیشترین تلاش صرف ساختن آنها شده است، تا بر اساس الهام از تعالیم دینی مناسب و زیبا طراحی بشوند. مسجد، علاوه بر نقش دینی از كاركرد اجتماعی و سیاسی نیز برخوردار بوده است. و این امر بر اهمیت آن افزوده است. البته از معماری سایر بناهای مذهبی مانند آرامگاههای ائمه و امامزادگان نیز باید یاد شود. تزئینات بناها و نقوش مختلف بر آنها رشته مهم دیگری در هنر اسلامی است. شاید بتوان گفت كه به جهت تحریم مجسمه سازی و نقاشی در میان مسلمانان، استعداد هنرمند به سوی تنوع نقوش معطوف شده است. رشته دیگر، صنایع مستظرفه است، نكته مهم این است كه از ساختن ظروف بدون استعمال و صرفا تجملی و نمایشی اجتناب شده است. یعنی این ظروف، با وجود تزئینات و اشكال و نقوش متعدّد همگی موارد استفاده داشته اند. همچنین به رشته های دیگری مثل موسیقی، تعزیه گردانی، مرثیه، فرش و. .. نیز می توان اشاره نمود.

 

شكل پراكندگی هنر اسلامی در سرزمینهای مختلف:

هنر مسلمانان

در این بحث به اختصار می توان گفت، در سده های آغازین اسلام، در شرق سلسله های مستقل ایرانی مانند طاهریان، صفّاریان و سامانیان روی كار آمدند. و در هر دوره نیز سبك هنری ویژه ای پدیدار گشت. در دوره سامانیان هنرهای مختلفی چون سفال سازی، فلزكاری و معماری توسعه یافت و شهرهای معروفی چون بخارا، سمرقند و نیشابور از مراكز مهم هنر اسلامی بودند. ظروف سفالین زیبا با لعاب شفّاف و تزئینات و نوشته های كوفی و همچنین با طرح گیاهان و حیوانات متداول شد. صنعت فلزكاری نیز در شهرهای خراسان و نواحی دریای خزر رواج یافت و اوایل دوره سلجوقیان از درخشانترین دوره های صنایع اسلامی محسوب می گردد. در آن دوره معماری نیز به حدّ اعلای شكوفائی خود رسید. در هنر سفالسازی، ظروف لعابدار یكرنگ و رنگارنگ با نقوش قالب زده، طلائی و مینائی با نقوش كنده كاری شده و همچنین ظروف معروف به كلابی با تكنیك خاصی در مراكز سفال سازی مهم چون ری، كاشان، جرجان و نیشابور ساخته می شد.

تقدس علم و قلم در اسلام، مسلمانان را به سوی تحقیق و تفكر علمی هدایت كرد. چنانكه علم نجوم در سده نخستین اسلام در میان مسلمانان بیش از دیگر ملل متمدن پیشرفت نمود. آنها به كروی بودن زمین و فضا زودتر از ملّتهای دیگر پی بردند. این علم در هنر نیز تأثیر گذاشت كه تقریبا در تمام رشته های هنری اثری از این آموزه را می توان یافت. در دوره مغول، معماری، نقّاشی (نقش نگاری) سفال سازی، فلز كاری و تزئینات معماری رواج یافت كه مركز آنها تخت سلیمان و سلطان آباد و ورامین بود. همچنین مساجد، قصرها، كاروانسراها و پل ها، قالی بافی، فلز كاری، نقاشی و سفال سازی در شهرهای مختلف گسترش یافت. در این دوره ساخت ظروف سفالین دیگری بنام آبی و سفید، كو پاچه و طلائی و رنگارنگ در كرمان، اصفهان، تبریز و حوزه فارس متداول گردید. در دوره صفوی، ظروف چینی معروف به آبی و سفید با طرح هائی چون اژدها، گلهای شقایق و ابرهای پراكنده معروف بوده و در بازارها عرضه می شد. در آن روزگار فلزكاری اشیائی مانند شمعدان پایه بلند، سینی، بشقاب و كاسه با تزئینات مختلف آرایش می شد. اما از قرن دوازدهم هجری به بعد به دلیل تحوّلات عصر جدید، آفرینشهای هنری اسلامی گرفتار ركود شد و توسعه آثار هنری به شیوه جدید و مدرن جایگزین هنرهای سنتی گردید.

ویژگیهای هنر اسلامی

هنر مسلمانان

 اشتراك در اعتقادات دینی در میان مسلمانان تأثیری قوی تر از آنچه در دنیای مسیحیّت وجود دارد، بر فعّالیتهای فرهنگی آنان داشته است. اشتراك در مذهب باعث شد. تا بر روی اختلافات نژادی و سنن باستانی ملّتهای مسلمان پل بسته شود و از فراز آن نه تنها علایق معنوی بلكه حتی آداب و رسوم كشورهای گوناگون را بطرز حیرت انگیزی در جهت روشن و شخصی هدایت نماید. چیزی كه بیش از همه در این فعل و انفعال جهت ایجاد وحدت و پاسخ به جمیع مسائل زندگی قاطعیّت داشت، قرآن بود. انتشار قرآن به زبان اصلی در فرمانروائی خط عربی، پیوندی بوجود آورد كه تمام دنیای اسلام را به هم مربوط ساخت و عامل مهمی در خلق هر نوع اثر هنری گردید. آنچه در تزئین عمارات و تولید صنایع مستظرفه اهمّیت داشت، دوری از تضاد (Contrast) در كنده كاری بود. از همه مهمتر اینكه در هیچ كجا نمی بایست طرحی به تنهائی نظر بیننده را جلب می كرد، بلكه بدنبال هم قرار گرفتن و تكرار یك نقش بدون تاكید در برتری یك قسمت بخصوص، مورد توجه بود تا به كمك آن بتوان تاثیری كلی از یك اثر گرفت و قانون كلی «پر كردن مطلق سطوح» به بهترین وجهی با این نظریه مطابقت داشت.

 
شنبه 2 فروردین 1393  2:18 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها