0

هنر در اسلام

 
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

سینما در حوزه معارف دینی

سینمای دینی

هدف‌ از طرح‌ این‌ بحث‌ این‌ است‌ كه‌ ببینیم‌: ارزیابی‌ سینما در كدام‌یك‌ از حوزه‌های‌ معرفت‌ دینی‌ ممكن‌ است‌؟ برای‌ پاسخ‌دادن‌ به‌ این‌ سؤال‌، ابتدا باید به‌ برخی‌ نظرات‌ كه‌ جسته‌گریخته‌ درباره‌ی‌ سینمای‌ دینی‌ گفته‌ شده‌ است‌، اشاره‌ای‌ بشود.

بعضی‌ مبحث‌ «دین‌ و سینما» را بی‌حاصل‌ می‌دانند، زیرا اصولاً «سینمای‌ دینی‌» را «موجود» نمی‌دانند و اضافه‌شدنِ صفت‌ دینی‌ را به‌ سینما، كاری‌ توهمّی‌ و زائد می‌شمارند. اینان‌ می‌گویند سینما «هنر» است‌ و هنر خود تجلّی آفرینندگی‌ و لطافت‌ روح‌ بشری‌ است‌ و در ذاتِ «هنر»، مرتبه‌ی‌ خلیفة‌اللّهی انسان‌ بروز می‌كند و به‌ همین‌ دلائل‌، هنر خود هم‌عرضِ دین‌ و بلكه‌ برتر از آن‌ است‌. این‌ افراد معتقدند دین‌ در عینی‌ترین‌ بروزش‌، سلسله‌ای‌ از بایدها و نبایدها است‌ كه‌ درنهایت‌ به‌ یك‌ دستگاه‌ تكلیفی‌ تبدیل‌ می‌شود و اخلاق‌ را وضع‌ می‌كند كه‌ آن‌ هم‌ بیش‌تر اعتباری‌ است‌؛ در حالی‌ كه‌ هنر یك‌سره‌ در كار توصیف‌ و شناخت‌ هستی‌ است‌ و با «علم‌ حضوری‌» معرفتی‌ در هستی‌ ایجاد می‌كند كه‌ بسیار برتر از اخلاق‌ و تكلیف‌ است‌ و نیازِ كمال‌جویی‌ و شناخت‌ را در انسان‌ سیراب‌ می‌نماید. پس‌ اضافه‌كردنِ صفت‌ دینی‌ به‌ هنر و به‌ تبع‌ آن‌ به‌ سینما، كاری‌ عبث‌ و حتی‌ ویرانگر است‌، چرا كه‌ مانعِ وَجْهِ كمال‌جویانه‌ی‌ هنر و سینما است‌. اینان‌ درحقیقت‌، با تقدیس‌ مقام‌ هنر، بحثِ «هنر دینی‌» و به‌ تبع‌ آن‌ «سینمای‌ دینی‌» را منتفی‌ می‌دانند، كه‌ البته‌ سخنشان‌ جای‌ تأمّل‌ فراوان‌ دارد. 1

برخی‌ دیگر معتقدند «سینمای‌ دینی‌» و «هنر دینی‌» وجود ندارد، امّا سینماگر و هنرمندِ متدین‌ وجود دارد؛ چرا كه‌ اگر كسی‌ متدین‌ باشد و با چشم‌ دین‌ به‌ جهان‌ بنگرد، نگاهش‌ در حاصلِ هنری‌ و سینمایی‌اش‌ نیز جاری‌ می‌شود و ناگزیر حاصلِ كارش‌ دینی‌ است‌ ولی‌ این‌ حاصل‌ شكل‌ و گونه‌ی‌ سینمایی‌ خاص‌ و دستورالعمل‌ خاصی‌ ندارد بلكه‌ مهم‌ نگاه‌ هنرمند است‌. به‌ این‌ معنی‌ سینمای‌ دینی‌ عنوانی‌ غلط‌ و منحرف‌كننده‌ است‌؛ پس‌ باید دنبال‌ سینماگرِ متدین‌ بود. اینان‌ درحقیقت‌، امكانِ بروزِ محصولِ هنری‌ برخلافِ نگاهِ هنرمند را از جانب‌ او منتفی‌ می‌دانند. معنی دیگر این‌ سخن‌ این‌ است‌ كه‌ هیچ‌ محصول‌ هنری ریاكارانه‌ای‌ امكانِ تولید ندارد و هنرمند نمی‌تواند ریاكارانه‌ اثری‌ را برخلاف‌ نگاهش‌ به‌ هستی‌ بیافریند. از سوی‌ دیگر، همیشه‌ این‌ امكان‌ هست‌ كه‌ كسی‌ به‌ جهان‌بینی‌ خود، شاعر نباشد و در حالی‌ كه‌ خود را متدین‌ فرض‌ می‌كند، نگاهش‌ به‌ جهان‌، غیردینی‌ باشد. بلافاصله‌ این‌ سؤال‌ پیش‌ می‌آید كه‌ اگر بنا باشد به‌ جای‌ «سینمای‌ دینی‌»، «سینماگر متدین‌» را شاخص‌ بدانیم‌، چه‌ كسی‌ متدین‌ است‌: 1ـ آیا متدین‌ كسی‌ است‌ كه‌ به‌ ظواهر دین‌ آراسته‌ است‌؟ 2ـ آیا كسی‌ كه‌ به‌ احكام‌ دینی‌ عمل‌ می‌كند، متدین‌ است‌؟ 3ـ آیا كسی‌ كه‌ صرفاً اقرار به‌ تدین‌ می‌كند، متدین‌ است‌؟ 4ـ یا كسی‌ كه‌ قلباً و عمیقاً باورِ دینی‌ دارد، متدین‌ است‌؟ هر كدام‌ از این‌ها در چه‌ درجه‌ای‌ از معرفت‌ و شعورِ دینی‌ قرار دارند؟ معیار تشخیص‌ این‌ مراتب‌ چیست‌؟ اگر همه‌ی‌ این‌ها را فیلم‌ساز متدین‌ بدانیم‌، آیا حاصل‌ كارشان‌ یك‌ نوع‌ سینما با یك‌ جور تأثیرگذاری‌ (به‌ درجات‌ متفاوت‌) خواهد بود؟ آیا ممكن‌ نیست‌ فیلم‌سازی‌ به‌ ظاهر متدین‌ باشد، امّا حاصل‌ كارش‌ ضددینی‌ و تأثیرگذاری‌اش‌ ایجاد دافعه‌ی‌ دینداری‌ بكند؟ اگر این‌ احتمال‌ را بپذیریم‌ كه‌ ممكن‌ است‌ یك‌ فردِ متدین‌ فیلمی‌ ضددینی‌ بسازد، پس‌ به‌ این‌ نتیجه‌ می‌رسیم‌ كه‌ باید در خصوصیت‌ «سینمای‌ دینی‌» كنكاش‌ كنیم‌ نه‌ در خصوصیت‌ «سینماگر متدین‌»، چون‌ در هر صورت‌ در میان‌ مدعیانِ دین‌ هم‌ باب‌ بحث‌ نگاه‌ دینی‌ و نگاه‌ غیردینی‌ مفتوح‌ است‌.

برخی‌ دیگر معتقدند «سینمای‌ دینی‌» و «هنر دینی‌» وجود ندارد، امّا سینماگر و هنرمندِ متدین‌ وجود دارد؛ چرا كه‌ اگر كسی‌ متدین‌ باشد و با چشم‌ دین‌ به‌ جهان‌ بنگرد، نگاهش‌ در حاصلِ هنری‌ و سینمایی‌اش‌ نیز جاری‌ می‌شود و ناگزیر حاصلِ كارش‌ دینی‌ است‌ ولی‌ این‌ حاصل‌ شكل‌ و گونه‌ی‌ سینمایی‌ خاص‌ و دستورالعمل‌ خاصی‌ ندارد بلكه‌ مهم‌ نگاه‌ هنرمند است‌. به‌ این‌ معنی‌ سینمای‌ دینی‌ عنوانی‌ غلط‌ و منحرف‌كننده‌ است‌؛ پس‌ باید دنبال‌ سینماگرِ متدین‌ بود. اینان‌ درحقیقت‌، امكانِ بروزِ محصولِ هنری‌ برخلافِ نگاهِ هنرمند را از جانب‌ او منتفی‌ می‌دانند.

در كنار گفته‌های‌ پیشین‌ كه‌ مباحثات‌ جدّی‌ و عمیقی‌ را می‌طلبد، عده‌ای‌ نیز هستند كه‌ به‌ وجود «سینمای‌ دینی‌» اعتقاد دارند امّا معیار سنجش‌ سینمای‌ دینی‌ را در ظواهر عینی‌ آن‌ جست‌وجو می‌كنند و از قشری‌ترین‌ نمادهای‌ دینی‌، مثل‌ نشان‌دادنِ مناره‌ و گنبد مساجد و حجاب‌ زنان‌ و ریش‌ مردان‌ و انگشتر عقیق‌ و تسبیح‌ در دستِ مردان‌ آغاز می‌كنند تا درنهایتِ تكامل‌ خود، به‌ وجوهِ اخلاقی‌ شخصیت‌های‌ فیلم‌ و تعبّد و تشرع‌ آن‌ها برسند و ارزش‌هایی‌ از قبیل‌ نمازخوان‌بودن‌، درستكاربودن‌، اهل‌حلال‌وحرام‌بودن‌ و به‌ زیارتگاه‌ها رفتن‌ و امثال‌ آن‌ را نشان‌ دهند، كه‌ البته‌ تمامی‌ این‌ وجوه‌ را در مراتب‌ ظاهری‌ و عینی‌ و ملموس‌ و عوام‌فهم‌ جست‌وجو می‌كنند.

در مقابل‌ این‌ گروه‌، كسانی‌ می‌گویند ممكن‌ است‌ فیلمی‌ تمام‌ این‌ ظواهر را داشته‌ باشد، امّا در تأثیر نهایی‌، فیلمی‌ غیردینی‌ محسوب‌ شود و حتی‌ اثری‌ ضددینی‌ از آب‌ درآید؛ چرا كه‌ جوهر دینی‌ یك‌ اثر در نگاهی‌ است‌ كه‌ به‌ تماشاگر القا می‌كند و چه‌ بسا این‌ نگاهِ به‌ هستی‌ نگاهی‌ غیردینی‌ باشد. بنابراین‌ اگر به‌ ظواهر بسنده‌ كنیم‌، بسیار ممكن‌ است‌ دچار نفاق‌ شویم‌ و در حالی‌ كه‌ ظاهر فیلم‌ از دین‌ دم‌ می‌زند، باطنش‌ مدافع‌ كفر باشد و این‌ اوج‌ نفاق‌ است‌ و چنین‌ سینمایی‌ پیش‌ از آن‌كه‌ سینمای‌ دینی‌ باشد، سینمای‌ نفاق‌ است‌. در مقابل‌، ممكن‌ است‌ فیلمی‌ اصلاً ظاهر دینی‌ نداشته‌ باشد، امّا بر تماشاگرش‌ تأثیری‌ دینی‌ بگذارد و او را متوجه‌ مبدأ و معاد كند. چنین‌ فیلمی‌ به‌ ظاهر غیردینی‌ ولی‌ باطناً دینی‌ است‌. دسته‌ی‌ اول‌ كه‌ ظاهرپسندند از «برون‌ و قال‌» می‌گویند و دسته‌ی‌ دوم‌ به‌ «درون‌ و حال‌» می‌پردازند و هی‌هی شبانی‌ را كه‌ «وصل‌» می‌جوید، خداجویی‌ می‌دانند و جوهرِ دین‌ را در این‌ وصل‌ می‌دانند. امّا سینمای‌ متظاهر به‌ دین‌ چه‌ بسا به‌ لحاظ‌ تأثیر باعث‌ «فصل‌» (جدایی‌) شود. پس‌ ظاهرگرایی‌ دینی‌ نه‌ تنها معیار نیست‌، بلكه‌ گاه‌ مضّر هم‌ است‌ و به‌ جوهر باوردینی‌ لطمه‌ می‌زند. پندگویی‌ چنین‌ سینمایی‌ به‌ سخنان‌ آن‌ واعظ‌ شهر می‌ماند كه‌ عارف‌ را از مسجد و از مدرسه‌ بیزار می‌كند. 2

***

پس‌ نه‌ ظاهر دین‌ معیار است‌ و نه‌ سینماگر متدین‌ قابل‌ شناسایی‌. پس‌ تكلیف‌ چیست‌؟ با این‌ همه‌ اقوال‌ گوناگون‌ بالاخره‌ سینمای‌ دینی‌ را در كجا و بر اساس‌ چه‌ معیاری‌ ارزیابی‌ كنیم‌؟ و اگر بخواهیم‌ با زبان‌ معارف‌ دینی‌ در مورد هنر و سینما سخن‌ بگوییم‌، كدام‌ زبان‌ و كدام‌ حوزه‌ی‌ معرفتی‌ را باید برگزینیم‌؟

می‌دانیم‌ كه‌ معارف‌ دینی‌ مانند همه‌ی‌ معارف‌ بشری‌ دارای‌ مراتبی‌ است‌ و هر كدام‌ از معرفت‌ها برای‌ لایه‌ای‌ از شناخت‌ هستی‌ و سطحی‌ از توانایی‌ انسان‌ كاربرد دارد. همان‌طور كه‌ در انسان‌ غریضه‌ها و اخلاق‌ و ایمان‌ مراتب‌ گوناگون‌ دارند و همان‌طور كه‌ در معرفتِ بشری‌، علم‌ و فلسفه‌ و هنر مراتب‌ متفاوت‌ دارند، همان‌طور هم‌ در معارف‌ دینی‌ مراتبی‌ وجود دارد: ابتدایی‌ترین‌ و عینی‌ترین‌ بخش‌ معارف‌ دینی‌ «فقه‌» و «اخلاق‌» است‌ و بعد در مرتبه‌ای‌ عمیق‌تر و ذهنی‌تر و ثانوی‌ می‌شود «علم‌ كلام‌» كه‌ از مباحث‌ عقلی‌ و حِكمی‌ و فلسفی‌ نیز سود می‌برد و البته‌ در اثبات‌ حقانیت‌ دین‌ و تمیز حق‌ از باطل‌ در زمینه‌ی‌ منقولات‌ دینی‌، مرتبه‌ای‌ بالاتر از فقه‌ است‌ و «اصول‌» را نیز شامل‌ می‌شود. مرتبه‌های‌ بعدی‌ كه‌ اصولاً «علم‌ حصولی‌» نیست‌ و بیش‌تر جنبه‌ی‌ شهودی‌ و حضوری‌ دارد، عرفان‌ است‌. در مرتبه‌ی‌ عرفان‌، لایه‌ای‌ عمیق‌تر از معرفت‌ دینی‌ دریافت‌ می‌شود و باب‌ معرفت‌هایی‌ بر رهروِ گشوده‌ می‌گردد كه‌ برای‌ رهروان‌ اولیه‌ و سطحی‌ دین‌، تا حدّ كفر غیرقابل‌پذیرش‌ و غیرقابل‌درك‌ است‌. این‌ مرتبه‌، مرتبه‌ی‌ اسرار است‌. جملاتی‌ مثل‌ «حسنات‌ الابرار سیئات‌ المقربین‌» ــ خوبی‌ نیكان‌، گناه‌ نزدیكان‌ است‌ ــ و یا آن‌ جمله‌ی‌ پیامبر (ص‌) درباره‌ی‌ ابوذر كه‌ اگر از دل‌ سلمان‌ آگاه‌ می‌شد كافر می‌گشت‌، شاید ناظر بر همین‌ تفاوت‌ مراتب‌ معرفت‌ باشد. پس‌ در یك‌ تقسیم‌بندی‌ ابتدایی‌ و بی‌مناقشه‌، می‌توانیم‌ مراتبِ معارفِ دینی‌ را به‌ چهار مرحله‌ تقسیم‌ كنیم‌: 1ـ فقه‌، 2ـ اخلاق‌، 3ـ حكمت‌ و كلام‌، و 4ـ عرفان‌.

برای‌ تقریب‌ به‌ ذهن‌ و نوعی‌ مقایسه‌ می‌توان‌ گفت‌ مرتبه‌ی‌ فقه‌ شبیه‌ مرتبه‌ی‌ علم‌ (به‌ معنی‌ ساینس‌) است‌ و مرتبه‌ی‌ اخلاق‌ شبیه‌ مرتبه‌ی‌ اعتبارات‌ و قراردادهای‌ اجتماعی‌ و مرتبه‌ی‌ حكمت‌ و كلام‌ شبیه‌ مرتبه‌ی‌ فلسفه‌ و درنهایت‌ مرتبه‌ی‌ عرفان‌ شبیه‌ مرتبه‌ی‌ هنر است‌. اگر این‌ مراتب‌ و قرینه‌هایش‌ را اجمالاً بپذیریم‌، می‌توان‌ نتیجه‌ گرفت‌ كه‌ برای‌ ارزیابی‌ سینما ــ از آن‌ جهت‌ كه‌ هنر است‌ ــ باید زبانی‌ هم‌عرضِ آن‌ را در حوزه‌ی‌ معارف‌ دینی‌ برگزید و آن‌ زبان‌، زبانِ «عرفان‌» است‌؛ یعنی‌ وجهِ هنری‌ سینما، تنها با زبان‌ عرفان‌ قابل‌ ارزیابی‌ است‌ و اگر با مراتبِ پایین‌تر معرفت‌ دینی‌ به‌ سراغ‌ ارزیابی‌ سینما برویم‌، دچار مشكلات‌ و تناقضات‌ فراوان‌ خواهیم‌ شد و بسیاری‌ از مسائلی‌ كه‌ ذاتی سینما و ذاتی‌ آن‌ مرتبه‌ از معارف‌ دینی‌ است‌، به‌ صورت‌ لاینحل‌ باقی‌ خواهد ماند. هر كدام‌ از این‌ معارف‌ دینی‌ برای‌ لایه‌ای‌ از نیازهای‌ معرفتی‌ بشر كاربَری‌ دارند و به‌ عنوان‌ مثال‌، در حالی‌ كه‌ همه‌ی‌ ما به‌ كارآمدی عقل‌ و فلسفه‌ و استدلال‌ برای‌ شناخت‌ هستی‌ اذعان‌ داریم‌، حكیمی‌ الهی‌ مثل‌ مولوی‌ به‌صراحت‌ اعلام‌ می‌كند كه‌ «پای‌ استدلالیان‌ چوبین‌ بود» و «عقل‌ در شرحش‌ چو خر در گِل‌ بخفت‌» و «آزمودم‌ عقل‌ دوراندیش‌ را» و امثال‌ این‌ تعبیرات‌ كه‌ به‌وفور می‌توان‌ آن‌ها را در ادبیات‌ عرفانی‌ پیدا كرد. این‌ها نشانگر این‌ واقعیت‌ است‌ كه‌ مرتبه‌هایی‌ از معرفت‌ وجود دارد كه‌ پای‌ عقل‌ و استدلال‌ در آن‌ مرتبه‌ می‌لنگد، چه‌ برسد به‌ علم‌ كه‌ جای‌ خود دارد.

در معارف‌ دینی‌، مرتبه‌هایی‌ از معرفت‌ الهی‌ و شهودِ هستی‌ وجود دارد كه‌ پای‌ فقه‌ در آن‌ مرتبه‌ می‌لنگد و نیاز به‌ مرتبه‌ای‌ بالاتر از معرفت‌ دینی‌ است‌. آن‌جا كه‌ پای‌ فقه‌ می‌لنگد، فقیه‌ به‌ منازعه‌ی‌ با فیلسوف‌ و عارف‌ برمی‌خیزد و در پاره‌ای‌ از منازعات‌ او را كافر و مرتد قلمداد می‌كند و این‌ قبیل‌ منازعات‌ داستانِ همیشه‌ی‌ تاریخ‌ ادیان‌ و اسلام‌ بوده‌ است‌. فقیهان‌ همیشه‌ به‌ دو دلیل‌ ناچارند روشن‌ و عینی‌ سخن‌ بگویند: یكی‌ به‌ دلیلِ موضوع‌ كارشان‌ كه‌ روشن‌كردن‌ «تكالیف‌» بشر است‌ و دیگر به‌ دلیل‌ این‌كه‌ مجبورند برای‌ عمومِ مردم‌ تعیین‌ تكلیف‌ كنند. بنابراین‌، سخن‌ فقیه‌ باید قابل‌فهم‌ برای‌ عموم‌ مردم‌ تا پایین‌ترین‌ سطح‌ باشد و عموم‌ مردم‌ هم‌ كه‌ به‌ عوام‌ از آنان‌ تعبیر می‌شود، گاه‌ در درك‌ ساده‌ترین‌ مسائل‌ دچار اشتباه‌ می‌شوند. پس‌ سخن‌ فقیه‌ باید چنان‌ روشن‌ و عینی‌ باشد كه‌ جای‌ هیچ‌گونه‌ چون‌وچرایی‌ باقی‌ نگذارد و تفسیرپذیر هم‌ نباشد. به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ كه‌ در توضیح‌ احكام‌ دینی‌، جزئیات‌ مطلب‌ به‌ دقت‌ تبیین‌ می‌شود، و عمده‌ی‌ تلاش‌ فقه‌ به‌ ترسیم‌ دقیقِ «چگونگی‌» اعمال‌ و احكام‌ معطوف‌ می‌شود و نه‌ «چرایی‌» آن‌ها و نه‌ حتی‌ فلسفه‌ی‌ احتمالی‌شان‌! زیرا اولاً «فلسفه‌ی‌ احكام‌» خود بحثی‌ فرافقهی‌ است‌؛ ثانیاً خودِ این‌ بحث‌ ــ كشف‌ فلسفه‌ی‌ احتمالی‌ احكام‌ ــ ذومراتب‌ است‌. مثلاً وقتی‌ از فلسفه‌ی‌ «روزه‌» بحث‌ می‌شود، از خواص‌ بهداشتی فردی‌ آن‌ شروع‌ می‌شود و به‌ خواص‌ اجتماعی‌اش‌ كه‌ یاد فقیران‌ و گرسنگان‌ است‌ ارتقا می‌یابد و درنهایت‌ به‌ بحث‌ تسلط‌ بر نفس‌ كه‌ وجهی‌ زاهدانه‌ دارد منتهی‌ می‌گردد. این‌ها همه‌ مباحثی‌ فرافقهی‌ است‌ و فقیه‌ اصولاً به‌ مبحث‌ فلسفه‌ی‌ احكام‌ نمی‌پردازد و فقط‌ به‌ خودِ احكام‌ و چگونگی‌ انجامِ آن‌ها كار دارد: این‌كه‌ روزه‌ را چگونه‌ باید گرفت‌، در چه‌ موقع‌ باید امساك‌ كرد، مبطلات‌ روزه‌ چیست‌ و آداب‌ افطار كدام‌ است‌ و امثال‌ آن‌؛ در نماز و در سایر احكام‌ هم‌ چگونگی‌ انجام‌ عمل‌ به‌طور دقیق‌ و واضح‌ و غیرقابل‌ تعبیر و تفسیر وجهه‌ی‌ همّت‌ فقیه‌ را تشكیل‌ می‌دهد. حتی‌ در مواردی‌ كه‌ بُعدی‌ از احكام‌ جنبه‌ای‌ كیفی‌ دارد، فقیه‌ سعی‌ می‌كند آن‌ را به‌ جنبه‌ای‌ كمّی‌ نزدیك‌ كند. مثلاً یكی‌ از واجبات‌ نماز كه‌ شرط‌ درستی‌ آن‌ است‌، «طمأنینه‌» است‌. طمأنینه‌ در لغت‌ یعنی‌ «آرامش‌داشتن‌ در انجام‌ عمل‌». امّا این‌ یك‌ تعریف‌ عینی‌ و كمّی‌ نیست‌ و «آرامش‌داشتن‌» به‌ تناسب‌ سن‌ و جنس‌ و موقعیت‌ افراد، متفاوت‌ است‌. پس‌ باید دقیقاً بدانیم‌ كه‌ معنی‌ «طمأنینه‌» چیست‌ و فقیه‌ برای‌ این‌كه‌ معنی دقیق‌ و كمّی‌ طمأنینه‌ را ارائه‌ كند، می‌گوید معیار طمأنینه‌ این‌ است‌ كه‌ حركت‌ و ذكر نباید توأم‌ باشد. وقتی‌ حركت‌ می‌كنید، ساكت‌ باشید و وقتی‌ ذكری‌ از ذكرهای‌ نماز را می‌خوانید، حركت‌ نكنید. این‌ تعریف‌ عینی‌ و دقیق‌ و روشنِ طمأنینه‌ در نماز است‌ و همان‌ چیزی‌ است‌ كه‌ وظیفه‌ی‌ فقیه‌ و هدفِ فقه‌ است‌. امّا سؤال‌ از این‌كه‌ هدف‌ از طمأنینه‌ و معنی‌اش‌ چیست‌ و اثرش‌ كدام‌ است‌، این‌ها در دایره‌ی‌ بحث‌ فقهی‌ نمی‌گنجد و حتی‌ گاهی‌ مباحثِ فلسفی احكام‌ و معانی‌ جوهری‌ اعمال‌ در تناقض‌ ظاهری‌ با كیفیت‌ انجام‌ حُكم‌ قرار می‌گیرد، و مثلاً كسی‌ كه‌ دقت‌ می‌كند تا اعمال‌ نماز را بدون‌ اِشكال‌ انجام‌ دهد و الفاظ‌ را صحیح‌ ادا كند، از توجه‌ به‌ معنی‌ نماز غافل‌ می‌ماند. یعنی‌ گاه‌ در مرتبه‌ای‌ از معرفت‌ دینی‌، قضاوت‌ راجع‌ به‌ یك‌ حُكمِ مشخص‌ نتیجه‌ی‌ متفاوت‌ و گاه‌ متناقضی‌ با مرتبه‌ی‌ اولیه‌ی‌ حكم‌ دارد. «حسنات‌ الابرار سیئات‌ المقربین‌» همین‌ است‌.

سخن‌ فقیه‌ باید قابل‌فهم‌ برای‌ عموم‌ مردم‌ تا پایین‌ترین‌ سطح‌ باشد و عموم‌ مردم‌ هم‌ كه‌ به‌ عوام‌ از آنان‌ تعبیر می‌شود، گاه‌ در درك‌ ساده‌ترین‌ مسائل‌ دچار اشتباه‌ می‌شوند. پس‌ سخن‌ فقیه‌ باید چنان‌ روشن‌ و عینی‌ باشد كه‌ جای‌ هیچ‌گونه‌ چون‌وچرایی‌ باقی‌ نگذارد و تفسیرپذیر هم‌ نباشد. به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ كه‌ در توضیح‌ احكام‌ دینی‌، جزئیات‌ مطلب‌ به‌ دقت‌ تبیین‌ می‌شود، و عمده‌ی‌ تلاش‌ فقه‌ به‌ ترسیم‌ دقیقِ «چگونگی‌» اعمال‌ و احكام‌ معطوف‌ می‌شود و نه‌ «چرایی‌» آن‌ها و نه‌ حتی‌ فلسفه‌ی‌ احتمالی‌شان‌!

تمام‌ این‌ مباحث‌ برای‌ این‌ است‌ كه‌ روشن‌ شود برای‌ هر پدیده‌ای‌، مرتبه‌ی‌ جداگانه‌ای‌ از معرفت‌ دینی‌ لازم‌ است‌ و باید دقت‌ كرد كه‌ مرتبه‌ی‌ معرفت‌ و زبانِ معرفت‌، متناسب‌ با «موردِ معرفت‌» و پدیده‌ای‌ باشد كه‌ به‌ شناخت‌ و ارزیابی‌ آن‌ همت‌ گماشته‌ایم‌. برای‌ این‌كه‌ خطر این‌ ناهمخوانی‌ زبان‌ معرفت‌ با مورد معرفت‌ را بهتر درك‌ كنیم‌، بهتر است‌ مثال‌هایی‌ از این‌ امر بیاوریم‌. امام‌ خمینی‌ (ره‌) نمونه‌ی‌ كم‌نظیری‌ است‌ كه‌ درعین‌حال‌ كه‌ «فقیه‌» است‌، در همان‌ حال‌ «فیلسوف‌» و «عارف‌» هم‌ هست‌. او در زبان‌ فقهی‌، «نگاه‌» را ــ در بحثِ احكام‌ نگاه‌ ــ ولو بدون‌ قضیه‌ی‌ ریبه‌، حرام‌ می‌داند، امّا در زبان‌ عرفانی‌، خال‌ لبِ دوست‌ را می‌بیند و گرفتار می‌شود. در زبان‌ فقهی‌، استفاده‌ی‌ كلامی‌ و تصویری‌ از آن‌چه‌ را كه‌ حرام‌ است‌، حرام‌ می‌داند (مثل‌ نمایش‌ شراب‌خواری‌)، امّا در زبان‌ عرفانی‌ دم‌به‌دم‌ از می‌زدن‌ و مستی‌ حرف‌ می‌زند. در زبان‌ فقهی‌، تماس‌ بدنی‌ زن‌ و مرد را حرام‌ می‌داند، و در زبان‌ عرفانی‌ از (موسم‌ می‌زدن‌ و بوس‌ و كنار) سخن‌ می‌گوید. در زبان‌ فقه‌، از توهین‌ به‌ ظواهر دین‌ نهی‌ می‌كند، امّا در زبان‌ عرفان‌، از مسجد و از مدرسه‌ بیزار می‌شود و آن‌ها را دام‌ تزویر و ریا و زُهد ریایی‌ می‌داند. برای‌ كسی‌ كه‌ تفاوت‌ مرتبه‌ی‌ این‌ دو زبان‌ را در نمی‌یابد، چنین‌ تناقض‌گویی‌هایی‌ از یك‌ فرد عجیب‌ می‌نماید؛ امّا حقیقت‌ این‌ است‌ كه‌ هر كدام‌ از این‌ زبان‌ها برای‌ مرتبه‌ای‌ از شناخت‌ به‌كار می‌رود. در زبان‌ فقه‌، صِرف‌ بیان‌ «می‌خوردن‌» ــ صرف‌نظر از نوع‌ می‌ــ حرام‌ است‌؛ چون‌ احتمال‌ برداشتِ حرام‌ وجود دارد. امّا در زبان‌ عرفان‌، بدون‌ می‌ و مستی‌ شاید نتوان‌ حرف‌ زد.

 

ادامه دارد ...

 

شنبه 2 فروردین 1393  2:03 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

 

اينکه تصور بشود که هنر دفاع مقدّس در جامعه‏ي ما مخاطب ندارد، طالب ندارد، اين هم خطاي بزرگي است، از اشتباهات فاحش است؛ اگر کسي اين را خيال کند. تحقيقاً پر مشتري‏ترين آثار هنري بعد از انقلاب در زمينه‏هاي مختلف، آن آثار هنري است که مربوط به دفاع مقدّس بود؛ چه در زمينه‏ي فيلم و سينما، چه در زمينه‏ي کتاب، خاطره، داستان. همين چند تا کتابي که در واقع تيراژهايشان بي‏سابقه است در کشورما چنين تيراژهايي وجود نداشته که در ظرف دو سال، صد بار کتابي چاپ بشود. اين‏که به من گزارش دادند، کتابي است در باب دفاع مقدس، همين کتاب خاک‏هاي نرم کوشک يا کتاب را که در کمتر از دو سال، شنيدم بيش از هفتاد بار به چاپ رسيده! ما هيچ گونه کتابي ار کتاب‏هاي مربوط به دفاع مقدّس است. در زمينه‏ي فيلم هم همين جور است؛ پرفروش‏ترين فيلم‏ها و پرجاذبه‏ترين و پر مشتري‏ترين فيلم‏ها فيلم‏هايي است که مربوط به دفاع مقدّس است. از فيلم آژانس شيشه‏اي « و ليلي با من است». تا اين فيلم اخير اخراجي‏ها»‏ي آقاي ده‏نمکي، اينها بيشترين مشتري‏ها، بيشترين فروش‏ها را داشته که درباره‏ي دفاع مقدّس است. اين‏جور نيست که مشتري نداشته باشد، طالب نداشته باشد. البته بعضي از کارها هست، مشتري پيدا نمي‏کند؛ اين اشکال در مضمون و محتوا نيست، اشکال در ساخت است، در قالب است، در کيفيت است، در مايه‏هاي کم هنري است که به خرج داده مي‏شود و در يک اثر به کار مي‏رود و طبعاً طالب پيدا نمي‏کند. بنابراين در اين زمينه هر چه بتوان کار کرد، هر چه بتوان سرمايه‏گذاري مالي و مديريتي و وقتي و اينها کرد، جا دارد؛ و سفارش ما اين است. دوستان هنرمند هم با شوق و اميد، اين کار را دنبال کنند. البته اين کار افراد پايه‏ رکاب و آماده و مسئوليت‏شناس لازم دارد؛ يعني کساني که حقيقتاً احساس مسئوليت کنند و حالت تنبلي و خواب‏آلودگي و اينها در انسان نباشد. يک چنين عناصري مي‏توانند خوب در اين عرصه و در اين ميدان نقش ايفاء کنند.

يکي از نقص‏هاي کار ما هم البته اين است که ما آثارمان امکان انعکاس بين‏المللي، کمتر پيدا کرد. البته دلائلي دارد؛ اين جشنواره‏هاي بين‏المللي، کارهائي را که حقيقتاً راوي خوب و درستي از دفاع مقدّس يا از انقلاب يا از ارزش‏هاي نظام جمهوري اسلامي باشد، مطلقاً به خود راه نمي‏دهند و دوست ندارند؛ مگر وقتي مجبور باشند يک  چيزي را در مجموعه‏ي کار خودشان راه بدهند. سياست جشنواره‏هاي بين‏المللي، سياست برخلاف و برعکس اين است؛ اما بالاخره مستمع به اين جشنواره‏ها اختصاص ندارد و مي‏توان مستمعيني، طالباني، خوانندگاني براي کتاب‏ها، بينندگاني براي فيلم هاي دفاع مقدّس پيدا کرد؛ در صورتي که براي کار و اثر ترجمه‏ي

خوبي انجام بگيرد که به نظر من يکي از عرصه درست و خوبي انجام بگيرد که به نظر من يکي از عرصه‏هاي کار اين است. اميدواريم که خداوند متعال به شماها توفيق بدهد، بتوانيد در اين زمينه‏ي کار دفاع مقدّس هر چه تلاش ممکن است، انجام بدهيد. هم مسئولين تلاش کنند، هم هنرمندان تلاش کنند، هم در بخش‏هاي تحقيقاتي- که خيلي مهم است. خوشبختانه تحقيقات خوبي هم دارد در بعضي از مراکز انجام مي‏گيرد. هم در آن بخش‏هائي که اسناد را در اختيار دارند؛ نگهداري اسناد، پردازش اسناد، تدوين اسناد؛ اينها خيلي مهم است؛ انيها نبايستي بگذارند از دست برود؛ در اختيار محققين قرار بگيرد و ان‏شاء‏الله ادبيات دفاع مقدّس از تحقيق استفاده کند؛ هنر دفاع مقدّس هم از ادبيات و تحقيق حداکثر استفاده را ان‏شاء‏الله بکند. خداوند ان‏شاء‏الله به همه‏ي شماها توفيق بدهد.

والسّلام عليکم و رحمة‏الله و برکاته.

 

 

 

شنبه 2 فروردین 1393  2:04 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

استقبال از جشنواره

 به گفته خزاعي، امسال جشنواره با استقبال خوبي روبه‌رو شده‌است. 960 اثر در بخش‌هاي مختلف به دبيرخانه جشنواره رسيد كه در اين ميان 253 اثر در بخش صحنه‌اي و تجربي، 356 اثر در بخش عكس و پوستر، 75 اثر در بخش نمايش‌هاي آييني و تعزيه، 31 اثر در بخش خياباني، 65 اثر در بخش راديو و تلويزيون، 66 اثر در بخش توليد متون نمايشي، 20 اثر در بخش پژوهش و 77 اثر در بخش كودك و عروسكي بوده است.

شنبه 2 فروردین 1393  2:04 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

هنر مقدس،هنری عینی

هنر مقدس،هنري عيني

 خداوند خود را در قرآن چنین وصف کرده است: هو الله الخالق الباری المصور له الاسماء الحسنی، این سه اسمی که در این آیه آمده است اتفاقاً با هنر ارتباط دارد: خداوند خالق است، باری است، و مصور است و بدیع است، در واقع انسان به اعتبار اینکه صورت الهی دارد، این صفات در او تجلی کرده است.

 

 

اگر هنر مقدس باشد لازمه آن وحی است و از بطن و متن وحی الهی ناشی شده است.

هنگامی که می‌خواهیم از مبادی هنر از دیدگاه عرفانی سخن بگوییم، نخست لازم است به چند نکته یا چند سؤال اصلی توجه کنیم که یکی از آنها این است که آیا اصولاً هنر در دین ضرورت دارد یا خیر؟ سپس باید ببینیم که رابطه دین و متافیزیک (مابعدالطبیعه) چیست و توجه کنیم که دیدگاه عرفانی یا مابعدالطبیعه چه معنایی دارد. وقتی از مبادی مابعدالطبیعه هنر سخن به میان می‌آید، منظور همان مبادی الهی هنر است و اینجا باید ببینیم که مبادی الهي هنر چه نوع مبادي است؟ البته می‌توان به جای مبادی مابعدالطبیعی، حتی لفظ مبادی حکمی هنر را به کار برد كه به نظر بنده این الفاظ همگی مترادف هستند و البته در اینجا ما قصد نداریم که به بحث الفاظ بپردازیم.

اما نکته دیگر این است که در دنیا و فرهنگ جدید، هنر و بویژه هنر دینی، بشدت مورد سوء تعبیر واقع شده است.

از نظر اکثر مردم هنر یک جنبه عاطفی صرف دارد و هنر مربوط به اشیاء زائد و تجملی یا لوکس تلقی می‌شود یا چیزی تصور می‌شود که وجود آن برای دین ضرورت ندارد و حتی ممکن است این طور تصور بشود که امری حرام است.

 اما ببینیم که در اینجا مراد ما از هنر چیست؟ آن هنری که در دین ضرورت دارد و اینجا از آن به هنر مقدس تعبیر می‌شود، چیست؟ قبل از هر چیز لازم است بین هنر مقدس و هنر غیر مقدس هم تفاوت قائل شویم، یعنی هر هنر دینی هنر مقدس نیست در حالیکه برعکس هر هنر مقدسی هنر دینی هم هست. هر چیزی که هنر مقدس است یک هنر دینی است ولی چنان نیست که هر چیزی که هنر دینی باشد، یعنی یک موضوع دینی داشته باشد، واقعاً هنر مقدس باشد. حال سؤال این است که هنر مقدس چیست؟ و چه چیزی هنر را مقدس می‌کند؟

هنر مقدس،هنري عيني

برای اینکه به این سؤال پاسخ بدهیم، اول باید به سؤال دیگری پاسخ بدهیم و آن این است که خود هنر چیست؟ از طرف دیگر انسان موجودی است که هم داننده است و هم سازنده. انسان به اصطلاح بر صورت خداوند خلق شده‌ است. یک صفت او سازندگی یا به تعبیر یونانیان Poiesis است، و هنر با این صفت خلق و آفرنش و سازندگی ارتباط دارد. البته باید گفت هر نوع سازندگی هنر نیست؛ هنر آن نوع سازندگی است که با زیبایی توأم باشد و غایت آن زیبایی و بیان زیبایی باشد. در ضمن باید اضافه کنیم که زیبایی یک صفت الهی است و اصولاً لازمه واقعیت و حقیقت و وجود، زیبایی است و خداوند همه چیز را زیبا آفریده است. اگر این تعریف را برای هنر بپذیریم، باید ببینیم که با این تعریف چگونه می‌توان به تعریف هنر مقدس رسید. اول باید پرسید که ما چه چیزی را مقدس می‌گوییم؟ مقدس چیزی است که در آن حضور الهی باشد؛ یعنی امر الهی در آن حاضر باشد. مثلاً ما اولیا مقدس می‌گوییم به دلیل اینکه خودشان حضور الهی هستند یا اولیا مقدسند برای اینکه همیشه خداوند در آنها حضور دارد یا آنان پیوسته در محضر حق‌اند. اولیا عین حضور و قرب الهی‌اند. رسول اکرم (ص) در حدیثی فرمود: تنام عینی و لاینام قلبی یعنی چشم من می‌خوابد ولی قلب من نمی‌خوابد یعنی قلب من همیشه حتی در حالت خواب هم عین حضور الهی است. بنابراین یک مسجد یا معبد را مقدس می‌گوییم چون مکان حضور و قرب حق است و به همین دلیل هنر مقدس هم، هنری است که در آن حضور و قرب حق باشد و دیدن آن، انسان را به یاد خدا بیاندازد.

موسیقی می‌تواند مقدس باشد و در عین حال می‌تواند دنیوی و غیر مقدس هم باشد؛ معماری می‌تواند مقدس باشد به این معنی که انسان را از کثرت متوجه وحدت بکند، او را از غفلت و نسیان کنده به بارگاه قرب الهی برساند یا برعکس عمل کند.

پس هنر مقدس هنری است که خدا را فرض می‌کند و چیزی که خدا را فرض نکند و خدا و حضور الهی در آن نباشد، مقدس نیست.

اما ببینیم که آیا به طور کلی هنر مقدس و هنر بنا به تعبیری که فرنگیها دارند جنبه ترانساندانس (تعالی) دارد یا جنبه ایمنانس؟ خداوند یک جنبه ترانساندانس (یعنی تعالی و تنزیه)  دارد و یک جنبه ایمنانس (یعنی ظهور) دارد. هنر همیشه جنبه ایمنانس دارد. هنر یک امرانتزاعی ذهنی نیست بلکه واقعیتی است که بیش از هر چیز در زندگی تجلی و ظهور دارد و اصلاً زندگی ما با هنر ارتباط دارد. بیست و چهار ساعت شبانه روز را در فضا و محیطی زندگی می‌کنیم که چه بخواهیم یا نخواهیم با هنر مرتبط است و این اهمیت هنر را در زندگی روزمره، و اهمیت هنر مقدس را در فرهنگ دینی به خوبی مشخص می‌کند.

هنر مقدس،هنري عيني

انسان در دنیا زندگی می‌کند، در بازار مشغول معاش است، در مدرسه و دانشگاه درس می‌خواند، در منزلی زندگی می‌کند، در مسجد نماز می‌گزارد و در کلیسا عبادت می‌کند، همه اینها از مظاهر هنر است و نوع هنر آنها مؤثر است. یعنی اینکه این خانه را ما چگونه ساخته باشیم؛ زشت ساخته باشیم یا زیبا، به سبک سنتی ساخته باشیم یا ضد سنتی، همه این انواع در نفسانیت ما تأثیر می‌گذارد. اینکه کوچه و بازار و خیابان را چگونه ساخته باشیم در نفسانیت ما تأثیر دارد. می‌شود مسجد را طوری ساخت که اثر آن دو رکعت نمازی که در آنجا خواندیم را حتی خنثی بکند، یعنی آن معنویتی را که حاصل از عبادت است از بین ببرد. اکثریت قریب به اتفاق مردم در فضای نفس زندگی می‌کنند و نفس انسان تأثیرپذیر است. پس معماری و محیط می‌تواند طوری باشد که در نفس القاء معنویت کند یا بر عکس اثر معنویت را تا اندازه‌ای از بین ببرد.

قبلاً ذکر شد که جمال و زیبایی با حقیقت ارتباط دارد و جمیل یکی از اسماء حق است. در حدیث آمده است که ان الله جمیل و یحب الجمال یعنی خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد. البته هر کمالی مستلزم جمال هر جمال مستلزم کمال است. ما نباید جمال را از کمال منفک کنیم.

کمال خودش زیباست، خواه کمال کمال نفسانی باشد، خاه فضیلت باشد که فضیلت کمال و جمالش نفس است، یا زیبایی بیرونی و جمال محسوس باشد که آن هم زیباست. بنابراین

جمال ذاتاً با کمال ارتباط دارد و به همین جهت است که در قرآن از اسماء الهی به اسماء حسنی تعبیر شده است. منظور از اسماء حسنی، اسمایی است که زیباست و منشأ حسن است. در اسمای حسنای خداوند کمال با جمال توأم شده است.

 احسان به معنای زیبایی هم آمده است و در حدیثی آمده کتب الله الاحسان و علی کل شیء یعنی خداوند حسن و زیبایی را برهمه چیز نوشته است. اینجا احسان به معنی حسن است. درست است که احسان به معنی فعل نیکو است، ولی فعل نیکو صادر از ذات نیکوست، یعنی فعل نیکو از ذاتی صادر می‌شود که زیباست. خداوند زیبایی را بر هر چیزی نوشته است. محسن از اسمای حسنای الهی است، یعنی فاعل حسن، فاعل خیر و مبدأ کمال است.

نکته دیگر ی که می‌خواستم اشاره کنم این است که معمولاً زیبایی و هنر را در غرب امروزی یک معنای Subjective یا ذهنی و اعتباری می‌دانند و یک امر عاطفی احساسی تلقی می‌کنند، در حالی که به نظر نگارنده در هنر مقدس، مسئله کلاً فرق می‌کند.

هنر مقدس نه ذهنی و سوبژکتیو است و نه عاطفی و یک امر اعتباری است؛ بلکه واقعیت عینی دارد. هنر مقدس از بطن وحی برخاسته است. اگر هنر مقدس باشد لازمه آن وحی است و از بطن و متن وحی الهی ناشی شده است.

 اولاً هنر مقدس تابع یک قواعد و قوانین عینی در ظهور است. چطور اسمای حسنای الهی در عالم ظاهر شدند و آن ذات نامتناهی بدون اسم و رسم در عالم ظهور کرده است، همان اصول (البته در حد انسانی) نیز در واقعیت هنر نمودار است. انسان به اعتبار اینکه خلیفه خداست، صورت الهی دارد و همان صفاتی را که خداوند در خلقت به کار گرفته است، در آفرینش هنری به کار می‌گیرد.

خداوند خود را در قرآن چنین وصف کرده است: هو الله الخالق الباری المصور له الاسماء الحسنی، این سه اسمی که در این آیه آمده است اتفاقاً با هنر ارتباط دارد: خداوند خالق است، باری است، و مصور است و بدیع است، در واقع انسان به اعتبار اینکه صورت الهی دارد، این صفات در او تجلی کرده است.

دلیل دوم برای اینکه هنر مقدس عاطفی صرف نیست این است که مورد تعقل و مشهود واقع می‌شود، یعنی انسان آن را در آئینه روح مشاهده می‌کند و تعقل می‌کند. این مشاهده موجب کمال نفس می‌شود، واقعیتی را در نقس القا و آن را بیدار می‌کند. بنابراین چیزی که مورد شهود و تعقل نفس قرار بگیرد و موجب انتباه و بیداری و کمال آن شده، یک امر صرفاً عاطفی و ذهنی نمی‌تواند باشد.

دلیل سوم بر عینی بودن هنر این است که وصول به حقیقت است. کسانی که می‌خواهند واقعاً در این باره مطالعه‌ای داشته باشند بهترین اثر کتاب مهمانی افلاطون است که نشان می‌دهد انسان چگونه از مشاهده زیبایی محسوس گرفته، تا مشاهده زیبایی معنوی و معقول بالاخره به مشاهده جمال مطلق که جمال حق باشد، می‌رسد. زیبایی و هنر یک راه است و به نظر نگارنده هنر آسانترین راه برای شناخت یک فرهنگ است؛ همچنین هنر یکی از راه‌های اثبات دین هم می‌تواند باشد، یعنی اگر شما بخواهید اسلام یا مسیحیت را نشان بدهید یک راهش این است که آن کلیسا و آن مسجد را نشان بدهید. این مؤدنی که اذان می‌گوید، این اذان زیبا خودش واقعیت اسلام را اثبات می‌کند. اینکه یک قاری، قرآن را با عالیترین صدا و با زیباترین صوت می‌خواند خودش یک دلیل حقانیت و صدق قرآن است و نمی شود راحت از کنارش رد شد. یا فرض کنید که «آیکُنگرافی» (شمایل نگاری مقدس) در مسیحیت که جنبه قدسی دارد يا معماری فلان کلیسای بیزانسی، خودش واقعیت مسیحیت را به بهترین وجهی اثبات می‌کند. اما در هنر غیر مقدس میان دو جنبه حقیقت و جمال، تفکیک قائل می‌شوند و ميان حقیقت و جمال ارتباط وجود ندارد.

هنر مقدس،هنري عيني

 خداوند در تمدن جدید هنرمند و زیبا نیست و بنابراین در هنر غیرمقدس عصر جدید معمولاً میان حقیقت یعنی خداوند و همچنین میان زیبایی تفکیک قائل شده‌اند.

یعنی زیبایی پشتوانه‌ای از حقیقت ندارد و بنابراین یک امر عاطفی و یک امر نفسانی صرف به حساب می‌آنید. زیبایی چنان که گفتیم مظهر حقیقت و حقیقت مطلق است و حقیقت خداست. خداوند عین سرور و ابتهاج است، پس هر زیبایی لازمه‌اش یک نوع بهجت و سرور و یک نوع ابتهاج نفس است. بزرگی گفته است زیبایی آمیخته‌ای از حقیقت و شادی است، همچنین هنر حقیقی مستلزم نوعی صدق و اخلاص است؛ یعنی هنرمند برای اینکه یک اثر هنری بیافریند و کمالی را در خارج متحقق کند، مستلزم این است که خود آن کمال در او متحقق باشد، وگرنه در واقع نوعی دورویی و نفاق می‌شود. یعنی اگر به آن حقیقت نفسانی مخلق باشد و به آن کمال رسیده باشد و سعی بکند آن را در اثر هنری بیآفریند، هنر او خالی از دورویی است. او باید به آن کمال نفسانی رسیده باشد و بنابراین هنر با عقل و فهم حقایق ارتباط دارد. هنر حقیقی مبتنی بر حماقت و کودنی نیست، مبتنی است بر فهم و آن هم فهم حقایق، منتهی بیان این حقایق با زیبایی توأم می‌شود، مثلاً کسی که دیوان حافظ یا سعدی یا مولانا را می‌خواند، می‌بیند که کسی است که واقعاً به معرفت حقایق رسیده و آن را با بهترین زبان بیان کرده است، بنابراین هنر حقیقی با فهم حقایق یعنی با حکمت ارتباط دارد.

اما بین هنر دینی و هنر غیر دینی، تفاوت‌هایی وجود دارد. در واقع هنر دینی، هنر عرضی و دنیوی است و هنر دینی طولی است.

از میان تمام موجودات عالم، خداوند انسان را راست قامت آفریده است و در این میان مطلب سری نهفته است و عبث نیست. به تعبیر قرآن افمن یمشی مکبا علی وجهه اهدی ام من یمشی علی سواء السبیل. آیا کسی که چهار دست و پا و واژگونه راه می‌رود به هدايت نزدیکتر است یا کسی که به راه راست می‌رود؟

اینکه انسان راست قامت آفریده شده است یک معنای سمبلیک دارد؛ یعنی قامتی دارد راست و عمودی و طولی، و به تعبیر قرآن مکبا علی وجهه یعنی واژگونه نیست و بنابراین این امر باید در تمامی مظاهر وجود انسان جلوه گر باشد. هنر انسان و تفکر انسان باید عمودی باشد. دین هم یک مسئله عمودی است یعنی به طرف خداست، یعنی یک امر صرف دنیوی نیست. بنابراین هنر حقیقی همیشه به اصطلاح طولی یا عمودی است نه افقی و دنیوی. بزرگی گفته است اگر انسان در یک کلیسای واقعی یا در یک مسجد بایستد، فکر می‌کند که در مرکز عالم ایستاده است یعنی تمام عالم را به بالا می‌بیند ولی اگر در یک کلیسا یا مسجد غیر دینی بایستد (چون امکان دارد کلیسا یا مسجدی باشد که جنبه مقدسی نداشته باشد یا سبکی داشته باشد که سبک غیر دینی باشد) در آن حالت فکر می‌کند که در مرکز عالم نیست، فکر می‌کند مثلاً در وسط تهران یا پاریس ایستاده است. یعنی وجود زمینی را احساس می‌کند و افقی به سوی عالم بالا ندارد.

هنر مقدس،هنري عيني

از خصوصیات دیگر هنر مقدس این است که مبنی بر سمبولیزم یا رمز و تمثل است. سمبل به معنای انداختن یا پرتاب کردن است، یعنی مثل سکویی است که انسان در آن ایستاده و از آنجا به مراتب عالی پرتاب می‌شود. یک سمبل مثل آئینه شفافی است که حقایق عالم ملکوت را جلوه‌گر می‌کند. یک سمبل یک امر وجودی است و اساس وجود بر سمبولیزم است. قرآن مبتنی بر سمبولیزم است یعنی برای ما مثالی می‌زند و با آن مثال یک قاعده و اصل وجودی را برایمان تبیین می‌کند تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الاالعالمون، یعنی ما این مثالها را می‌زنیم ولی آن عالم است که معنای حقیقی مثال و رمز را در می‌یابد و از معنای ظاهری به معنای حقیقی رسوخ می‌کند.

اصولاً سمبولیزم اساس خلقت و اساس وحی الهی است و هنر مقدس مبتنی بر علم سمبولیزم است، یعنی هر چیزی در هنر مقدس در واقع رمز یک حقیقت برتر است، رمزی است که انسان را به حقایق برتر هدایت می‌کند و به مُثُل اعلا می‌رساند و در نتیجه باعث نوعی شهود محض می‌شود. یک سمبل، برخلاف آنچه امروزه تصور می‌کنند وضعی و قراردادی نیست، یک امر حقیقی و وجودی است. سمبل حقیقت را طبق یک قانون وجودی بیان می‌کند، سمبل در عین اینکه در یک صورت ظاهر شده است، در عین حال راه به بی‌نهایت دارد. انسان را به بی‌نهایت و به طرف حق هدایت می‌کند و شفافیت دارد. مثل آیینه در عین اینکه یک چیز است ولی انسان را به حقایقی مطلق هدایت می‌کند. حالا آیا به این معنی است که هر هنرمند سنتی از سمبولیزم آگاه است؟ ممکن است آگاه باشد یا نباشد، ولی وحی و جهانبینی دینی او را در حالتی قرار می‌دهد که حقایق را از طریق ایمان شهود می‌کند، چون مومن و معتقد است با فراست ایمانی و اتصال به سنت دینی این حقایق را مشاهده می‌کند و آن را در هنر خودش متجلی می‌سازد. سمبولیزم در هنر غیر دینی اصلاً وجود ندارد، مگر به معنای کاذب و قراردادی که هیچ اصل و اساسی در آن وجود ندارد. چنانکه قبلاً ذکر شد، هنر تابع قوانین ظهور است.

شنبه 2 فروردین 1393  2:05 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

سومین جشنواره طلاب غیر ایرانی

سومين جشنواره طلاب غير ايراني

 

گفتگو با حجة الاسلام سنگی مدیر محترم فرهنگی جامعةالمصطفی (ص) العالمیة

 

 

سوال: برنامه هاي فرهنگي جامعه المصطفي(ص) العالميه را توضيح دهيد.

 

با تلفيق مبارك سازمان مدارس سابق و مركز جهاني سابق يكي از فرصت هاي منحصر به فرد فرهنگي در گستره بين المللي در حيات سي ساله انقلاب اسلامي در جهان اسلام در اختيار جامعه المصطفي(ص) العالميه قرار گرفت.

اين مركز عظيم و فاخر علمي فرهنگي كه به جرات مي توان آنرا به عنوان يكي از مهمترين دستاوردهاي انقلاب اسلامي نام برد، رسالتي پيامبرگونه به عهده دارد. تعليم و نشر علوم الهي در سراسر دنياي مملو از كجي ها و نا خالصي هاي گوناگون  وظيفه اي بس سنگين ولي با اميد به عنايات وافر خداي متعال است و اين مهم تنها با يك برنامه ريزي سنجيده علمي و فرهنگي جواب گويي خواهد شد.

در بخش فرهنگ كه اتفاقاً مورد توجه فراوان اقشار فرهيخته جهان است  المصطفي(ص) با توجه به گستره مخاطبان خود سه دسته كلي را هدف قرار داده است. دسته اول برادران محترم طلبه ، دسته دوم خواهران محترم طلبه ودسته سوم خانواده معزز طلاب و براي هر دسته به فراخور برنامه هاي متعددي تنظيم كرده است. اين   برنامه هاي فرهنگي نيز از يك لحاظ كلي به دو بخش اساسي تقسيم مي شود : بخش اول برنامه هاي منظم و مستمر و بخش دوم برنامه هاي ابتكاري و مناسبتي. دربخش اول ميتوان از اردوهاي مشهد مقدس ، راهيان نور و اردوهاي يك روزه تفريحي علمي نام برد. مراسمات مناسبتي اهل بيت عصمت و طهارت (ع) ، مراسم معنوي اعتكاف، مسابقات فرهنگي،  نمايشگاه هاي متنوع  و جشنواره فرهنگي تبليغي طوبي نيز از قبيل همين فعاليتها مي باشد. اما در بخش دوم شركت در همايشهاي فرهنگي ، برگزاري نشستها و محافل موضوعي، برگزاري نمايشگاه هاي مختلف با توجه به اتفاقات روز دنيا و حمايت از مراسمات مليتي از جمله اين  گونه فعاليت ها مي باشد.

معاونت فرهنگي تربيتي المصطفي(ص) به دليل ماهيت ستادي خود ضمن پشتيباني و حمايت از فعاليت هاي فرهنگي مراكز صفي، به منظور حفظ روال منطقي اين فعاليتها و همچنين روزآمد كردن و نوآوري هاي لازم در سير تحولات سريع جهاني همواره طرح ها و آيين نامه هاي گوناگوني را دنبال ميكند. از جمله مهمترين آنها  را مي توان طراحي نظام امور فرهنگي  و مهندسي اوقات فراغت  را نام برد.   توجه ويژه به حفظ روحيه طلبگي، استفاده از فرصتهاي فرهنگي بين المللي و توجه ويژه به خانواده ها نيز از الويتهاي برنامه ريزان اين معاونت مي باشد.

سومين جشنواره طلاب غير ايراني

جشنواره فرهنگي تبليغي طوبي به مثابه نقطه عطف فعاليتهاي فرهنگي المصطفي(ص)،  بستري مناسب به منظور كشف ، شكوفايي و رشد استعدادهاي فرهنگي هنري و تبليغي طلاب و خانواده آنان است. اگر به كارگيري تمام ابزارهاي فرهنگي هنري را تبليغ بناميم سخن بيهوده اي نگفته ايم ولي از آنجا كه واژه تبليغ به بهره بردن مجموعه خاصي از ابزارهاي فرهنگي اطلاق مي شود مناسب است به طور جداگانه مورد توجه برنامه ريزان باشد.

سوال: ارزيابي جنابعالي از برگزاري دو جشنواره فرهنگي تبليغي طوبي چيست؟

 

سال 84 اولين جشنواره با همه سختيها و كم توجهي-ها به نحو مطلوبي برگزار شد. در آن سال تجربه بسيارارزشمندي براي مركز جهاني سابق بدست آمد. توانمنديهاي طلاب در آن سال آينده اي روشن براي ادامه جشنواره نويد ميداد. دو سال بعد يعني در سال 86 با همه كاستيهاي آن يك جهش چشمگير و يك حادثه اي به يادماندني در حافظه فرهنگي المصطفي(ص) به جاي گذاشت. تثبيت جشنواره قبل از تلفيق و انتقال آن به المصطفي(ص) نشانه اوج اهتمام مسولين به اين امر داشت. امسال نيز درآستانه برگزاري سومين جشنواره اميدواريم روند صعودي خود را حفظ و ارتقا بخشد.

سوال: برنامه¬هاي فرهنگي كه براي خانواده طلاب جامعه المصطفي  لحاظ كرديد را تشريح كنيد.

 

فرصت حضور خانواده هاي معزز طلاب در كشور جمهوري اسلامي ايران براي برنامه¬ريزان المصطفي بسيار مغتنم است. اين سرمايه عظيم انساني كه بدون هزينه مضاعفي در اختيار اهداف متعالي فرهنگي المصطفي (ص) مي باشد، ميتواند همكار شايسته ي طلاب درانتقال پيام معنوي از ام القراي جهان اسلام به نقاط گوناگون دنيا باشد. اگر فرض كنيم طلاب محترم بيشتر همّ خود را به فراگيري محتواي پيام الهي اسلام معطوف كنند، در كنار آنها خانوادها ميتوانند بيشترين توان خود را صرف فرا گيري غالب ارايه محتوي يعني روشهاي زيباي هنري كنند. در اين بخش مركز امور خانواده همراه بسيار خوب و شايسته جشنواره به شمار ميآيد. كلاسهاي مختلفي براي همسران و فرزندان طلاب محترم متناسب با جنسيت و سطوح مختلف سني برنامه ريزي شده است كه درموعد مقرر اعلام خواهد شد.  

سوال: تفاوتهاي اجرايي و برنامه¬اي سومين جشنواره با دو جشنواره گذشته را توضيح دهيد.

سومين جشنواره طلاب غير ايراني

 

سومين جشنواره فرهنگي تبليغي طوبي با شعار محوري هويت معنوي و حوزوي در نظر دارد با تمركز در بخش آموزش و با برگزاري كارگاه هاي تخصصي فرهنگي تبليغي توليدات جشنواره را از لحاظ كيفيت رشد قابل توجهي بخشد. كه اين فعاليت با همكاري صميمانه آموزشهاي كاربردي برنامه ريزي ميشود. آموزشهاي كلاسيك و با حضور اساتيد خبره مي تواند ضمن حفظ و تقويت بنيه فرهنگي تبليغي طلاب و خانواده هاي آنان، به ايجاد يك جريان فرهنگي مناسب در سطح المصطفي (ص) كمك كند.

تفاوت ديگر را بايد حضور طلاب و فضلای  خارج از كشور دانست. در اين بخش ظرفيت ناشناخته زيادي وجود دارد كه ميتوان با برنامه ريزي مناسب آنها را براي مشاركت فعال دعوت كرد. در سالهاي گذشته چون جشنواره در مركز جهاني سابق اجرا مي شده  است لذا ارتباطي با بخش خارج از كشور تقريبا برقرار نبوده است اما با حضور طلاب سازمان مدارس سابق اولين سال اين حضور تجربه خواهد شد.  البته تدابيري براي استفاده مناسب از فضاي سايبر براي سرعت انتقال مطالب و كاهش هزينه هاي شركت كنندگان ديده شده است و ميتوانند از سايت جشنواره بهره ببرند. 

شنبه 2 فروردین 1393  2:05 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

مريم دوران

اى دختــــر ديــن و خواهر ايمان

اى مهـــر سپــــهر دانش و عرفان

اى اســوة شــرم و عفت و عصمت

الـــگوىِ وقــار و حشمـتِ نسوان

مريم دوران

اى بنـــت امام هفتميــن، مــوسی

آن معـــدن صبر و حجّت يــزدان

در چـــرخ وفا، تو مهرِ رخشنــده

در بـــرج حيـا، تو اخـ‌ــــر تابان

اى رونــــق ديــــن احمـد مرسل

اى پايـــــة رفعتـت بر از كيـوان

بر اوج شــرف، مثـــالی از زهـرا

در قـــدس مقـــام، مــريم دوران

در بــاغ كمــال، نوگــــل ياسين

واز بَحـــر كرم، تو لؤلؤ و مرجان

فيــض تو رســد به كهتـر و مهتـر

كان جلـــوه بود ز رحمت رحمان

آباء تــو جمــله رَهبــران خلــق

عاليقـــدَر و جـــلال و عاليشــان

مريم دوران

مهــر تو به زخـم‌ها همــه مرهم

لطــف تو به دردها همـــه درمان

دشـــوارى كـــارها و سخـــتي‌ها

از فيــض عنايتـــت شـــود آسـان

در وصــف تو منطـقــم بـود الكن

در قــدر تــو عقــل واله و حيران

قــم از تو شــده اســت قبّةالاسلام

فخـــرش بـه تو پايدار و جاويدان

ميعـــاد تـــقرّب اسـت و عشّ آل

كانون علــــوم بى حــــدّ قــرآن

اى گوهــر بحــر رأفت و رحمت

اى عنصر جــود، معـــدن احسـان

بين «لطفى صافى» پــريشان حــال

سرگشته به تيه حسـرت و خسران

مريم دوران

طى كرده بهـــار عمـر در غفلــت

كرده اســـت سياه نامـه از عصيان

از خــوف گنـاه و هول روز حشر

چون بيد، تنــش همــى بود لرزان

در خجلـت از آن بـود كه در فردا

ظاهر شــود آنچه كرده در پنهـان

با ايـن همه خواهد از شما كاحوال

گــردد به شفــاعت شمــا جبران

با حــــبّ محمّــــــد و ولاى آل

امّيـــد نجـــات دارد و غفــــران

بر احمــد و آل، بــى حد و بسيار

تسليم و تحيّات قـــادر سبــــحان

 
شنبه 2 فروردین 1393  2:05 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

 

 

داستانهای قرآن را می توان به سه دسته تقسیم کرد :

- دسته اول داستانهای بلند است که داستانهایی چون زندگی حضرت یوسف (ع) و حضرت موسی (ع) از آن جمله اند . این داستانها ، دارای پرده های نمایش و حلقه های متعدد و پشت سر هم است . تمام سوره یوسف ،‌ روایت داستانی زندگی این پیامبر است و هیچ گفتاری ، پیوستگی حلقه هاي این حکایت را قطع نمی کند . همچنین بخش مهمي از زندگی حضرت موسی (ع) در سوره قصص ، به صورت پیوسته و با ترتیب زمانی نقل شده است .

- دسته دیگر از داستانها ، داستانهای نیمه بلند است ، داستانهایی چون داستان حضرت آدم (ع) ، حضرت نوح (ع) و حضرت داوود (ع) ، پرده های نمایش اين داستانها ، چندان پر شمار نیست و با شروع رسالت الهی آنان آغاز ، و با دعوت به یکتاپرستی و مسایل مربوط به آن ادامه و پایان می یابد . در این داستانها ، نشانه ای از دوران کودکی و رشد و جوانی اين پيامبران وجود ندارد .

- داستانهای کوتاه نیز یا مانند داستان حضرت صالح (ع) ، به ذکر مقطعی از دوران نبوت ايشان می پردازد و یا مانند داستان حضرت زکریا (ع) در حد اشاره ای مختصر تمام می شود.

پایان این بخش ، آیاتي از سوره یوسف است که به نام زیباترین قصه ها نامگذاری شده است . در آیات 1 تا 3 اين سوره می خوانیم:

" الف ، لام ، را . این آیات کتاب آشكار است . ما آن را به زبان عربی نازل کردیم ، شاید شما درك كنيد ( و بينديشيد ) . ما بهترين سرگذشتها را از طريق اين قرآن - که به تو وحی کرديم - بر تو بازگو مي كنيم و مسلما ً پیش از اين ، از آن خبر نداشتی . "

پس از آن ، داستان زندگي حضرت يوسف (ع) طي حدود يکصد آيه بيان مي شود و سپس در آيه آخر اين سوره مي خوانيم : " در داستانهاي آنها ، درس عبرتي براي صاحبان انديشه بود . اينها داستان دروغين نبود ، بلکه ( وحي آسماني است و ) هماهنگ است با آنچه پيش روي او ( از كتب آسماني پيشين ) قرار دارد و شرح هرچيزي ( كه پايه سعادت انسان است ) و هدايت و رحمتي است براي گروهي كه ايمان مي آورند ."

 

 

 

 

شنبه 2 فروردین 1393  2:08 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

قصه در قرآن

قصه در قرآن

استفاده قرآن از قصه بقدري زياد است كه ما تنها به فهرستي از آنچه به صورت مفصّل يا گذرا در چند سوره قرآن آمده است اشاره مي‏كنيم.

به عنوان مثال در سوره بقره اين داستانها بيان شده است:

1 ـ قصه آدم عليه‏السلام (آيات 30 تا 38).

2 ـ قصه گاو بني‏اسرائيل و زنده شدن مقتول (آيات 66 تا 73).

3 ـ قصه قيام موسي عليه‏السلام عليه فرعون و سرگذشت بني اسرائيل (آيات 49 تا 61).

4 ـ قصه نبرد طالوت و جالوت (آيات 245 تا 251).

5 ـ قصه مناظره ابراهيم عليه‏السلام با نمرود (آيات 257 تا 258).

6 ـ قصه شهر خراب و مردن و زنده شدن عزير عليه‏السلام (آيات 258 تا 259).

7 ـ قصه زنده شدن مرغابيها براي ابراهيم عليه‏السلام (آيات 259 تا 260).

و در سوره آل عمران اين قصه‏ها ذكر شده است:

1 ـ قصه همسر عمران و نذر دختر او (آيات 34 تا 37).

2 ـ قصه زكريا و همسر او و نازائي آنها (آيات 38 تا 41).

3 ـ قصه برگزيده شدن مريم و تولد عيسي عليهم‏السلام (آيات 41 تا 50).

4 ـ قصه حضرت عيسي عليه‏السلام و حواريون (آيات 51 تا 55).

5 ـ قصه نبرد بدر و تاييدات الهي (آيات 122 تا 128).

6 ـ قصه نبرد اُحد و امتحان الهي (آيات 139 تا 144) و ديگر جنگهاي رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم .

7ـقصه‏مباهله‏نصاراي‏نجران‏باپيامبراكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم .

و در سوره كهف داستانهاي زير آمده است:

قصه در قرآن

1 ـ قصه اصحاب كهف (آيات 9 تا 26).

2 ـ قصه باغي كه در آتش سوخت (آيات 31 تا 44).

3 ـ قصه ملاقات خضر و موسي عليهما‏السلام (آيات 60 تا 82).

4 ـ قصه ذي القرنَيْن (آيات 83 تا 99).

قرآن درباره هدف و اهميت قصه‏هاي خود دو تعبير جالب توجه دارد:

الف) «فاقصص القصص لعلّهم يتفكرون.»(24)

قصه‏ها را برايشان بازگو كن شايد بينديشند.

ب) «لقد كان في قصصهم عبرة لاولي الالباب ما كان حديثا يفتري ولكن تصديق الذي بين يديه و تفصيل كل شي‏ء و هدي و رحمة لقوم يومنون»(1) يعني همانا در قصه‏هاي ايشان صاحبان خرد را عبرت و پندپذيري است. اين سخني كه به دروغ بافته شده باشد، نيست بلكه تصديق آن معارفي است كه پيش از آن (قرآن) بوده است و تفصيل هر چيز و هدايت و رحمت است براي گروه مومنان.

در قسم سوم داستانها مي‏توان به داستان آدم و سجده ملائك و تمرّد و شيطان اشاره كرد كه برخي از مفسران آن را بيان نمادين حقايق دانسته‏اند.

البته روشن است كه اينجا سخن از خيال پردازي نيست بلكه منظور بيان هنرمندانه و سمبليك معارف و حقايق هستي است.

و در سنت مي‏توان به داستان بسيار مفصل بلوهر و يوذاسف كه در بحارالانوار از امام عسكري عليه‏السلام در طي 61 صفحه نقل شده است اشاره كرد.(2)

شيوه‏هاي هنري ديگري كه در قرآن از آن استفاده شده است از قبيل تشبيه‏ها، استعارات، كنايات، تمثيل‏ها، حقيقت و مجاز، خود نيازمند كتابي جداگانه است كه برخي نويسندگان قديم و جديد به اين مهم پرداخته‏اند و ما به واسطه رعايت اختصار از آن مي‏گذريم.

مرز ميان هنر متعهد و...

 

نكته‏اي كه در اين ميان هرگز نبايد از ديده پنهان بماند آن است كه همواره هنر با يك تقسيم ضروري و اساسي رو به رو بوده است. تمامي سلاحها را هم مي‏توان در خدمت ستم و بيداد و شكم و شهوت و آدمكشي و فساد و نسل سوزي و فرهنگ برافكني قرار داد و هم مي‏توان از آن براي ستم سوزي و گشودن مرزهاي عدالت و ايمان و رفاه به روي بندگان خدا مورد استفاده قرار داد و هنر نيز يك سلاح است.

سلاح هنر نيز مي‏تواند در خدمت ايمان و تعهد و انسانيت قرار گيرد و مي‏تواند عليه اين جبهه بكار گرفته شود.

هماره هنري مورد تأييد بوده است و بر استفاده از آن در هدايت خواهي مردم و امر به معروف و بازداشت از منكر تأكيد شده است كه سالم و متعهد و شورآفرين و شعور افزا باشد نه هنري غفلت‏زا و شهوت آفرين و فساد انگيز...

به اين تقسيم اساسي در عرصه‏هاي مختلف هنر نظري بيفكنيم.

شعر متعهد و شعر غير متعهد

 

هنگاميكه سخن از شعر به ميان مي‏آيد با كمال صراحت ميان شعر خيال‏آور و گناه‏زاي در خدمت شهوات و آلودگي‏ها يا در خدمت بيدادگران و شاهان و دربارها با شعر متعهد شورآفرين و شعورساز و در خدمت ارزشهاي متعالي انساني تفاوتي آشكار گذاشته مي‏شود.

گروه اول به چرك و آلودگي و كثافات و بلكه بدتر از آن تشبيه مي‏شود و پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مي‏فرمايد: اگر درون مرد از چرك انباشته باشد، به كه از شعر(3)

و در روايتي ديگر از احترام كردن و سلام كردن به شش گروه نهي مي‏كند و يكي از آن گروه شاعراني هستند كه زنان پاك دامان را مورد هجوم ادبي خود قرار مي‏دهند.(4)

قصه در قرآن

ولي گروه دوم آنقدر قدر مي‏بيند و بر صدر مي‏نشيند كه امام صادق عليه‏السلام مي‏فرمايد: «من قال فينا بيت شعر بني اللّه‏ له بيتا في الجنة» آنكس كه يك بيت شعر درباره ما بسرايد خداي در بهشت خانه‏اي براي او بنا كند.(5)

امام رضا عليه‏السلام مي‏فرمايد: هيچ مومني درباره ستايش ما شعر نمي‏سرايد مگر آنكه خداوند در بهشت شهري براي او بنا مي‏كند كه از هفت برابر اين دنيا گسترده‏تر است و در آن شهر همه فرشتگان مقرّب و انبياء مرسل به ديدار او مي‏آيند.

و در برخي روايات ثواب بزرگتري را وعده مي‏دهند كه شايد اين اختلاف ثواب بواسطه اختلاف درجات شعر و موقعيت شعر و شاعر باشد.

امام رضا عليه‏السلام مي‏فرمايد: هيچ مومني درباره ستايش ما شعر نمي‏سرايد مگر آنكه خداوند در بهشت شهري براي او بنا مي‏كند كه از هفت برابر اين دنيا گسترده‏تر است و در آن شهر همه فرشتگان مقرّب و انبياء مرسل به ديدار او مي‏آيند.(6)

هنرهاي صوتي

 

صداي زيبا و گوش نواز و روح‏پرور خود هنري والاست كه به تعبيري بهار گوش است و آرامش روح.

ولي اين هنر را نيز تيغ تيز واقعيت به دو بخش تقسيم مي‏كند؛

صداي خوشي كه در خدمت تن و شهوات و گناه قرار دارد و غفلت‏آور و لهوي است و به عنوان غنا شناخته مي‏شود. و صداي خوشي كه در خدمت كرامت والاي انساني و پرورش روح و بيدار كردن عاطفه و احساس زيبا دوستي و بدور از لهو و نامتناسب با جلسات خوش گذراني است كه بعنوان صداي خوش ارج مي‏بيند و ستايش مي‏شود.

درباره گروه اول آمده است: الغناء يورث النفاق(7) غناء موجب نفاق مي‏شود.

«الغنا رقيه الزنا(8)» سوق دهنده به سوي ناپاكدامني است.

و در روايتي ديگر غنا را شاخه‏اي از درخت زقّوم دانسته است كه در جهنم روييده و هر كس به آن چنگ زند او را به آن سمت و سو خواهد كشاند.(9)

ولي درباره صداي خوش در خدمت تعهد و ايمان آمده است:

«ليس منّا من لم يتغنّ بالقران» آنكس كه قرآن را با صداي خوش تلاوت نكند از ما نيست.(10)

و در روايتي آمده است: «حسنوا القران باصواتكم فان الصوت الحسن يزيد القران حسنا.»

قرآن را با صداي نيكو زينت بخشيد زيرا صداي زيبا بر زيبايي قرآن مي‏افزايد.(11)

و درباره امام سجاد عليه‏السلام آمده است كه آنقدر زيبا قرآن مي‏خواند كه گذر كنندگان در معابر مي‏ايستادند و به صداي دلنواز او گوش فرا داده و گاه از زيبائي آن بيهوش مي‏شدند.

و نظير اين حسن صوت و زيبايي قرائت درباره امام موسي بن جعفر عليهما‏السلام نيز وارد شده است.(12)

و درباره امام باقر عليه‏السلام آمده است كه آن حضرت بهترين و خوش صداترين قاريان قرآن بود.(13)

دو گونه قصه

 

داستان سرائي و قصه گويي نيز داراي تقسيمي بدين قرار است.

گاه قصه گويي براي اتلاف وقت و بطالت و غفلت است در اينجا قصه‏گو نهي مي‏شود و حتي گاه مورد تعزير قرار مي‏گيرد.

چنانكه اميرالمومنين عليه‏السلام قصه گويي را در مسجد مشاهده كرد او را زد و از مسجد بيرون كرد.(14)

و در روايتي امام صادق عليه‏السلام قصه گويان را لعنت كرد.(15)

و البته مطلب نسبت به سخنوري و سخنراني كه شعبه‏اي ديگر از هنر است نيز همين گونه است.

امام صادق عليه‏السلام مي‏فرمايد: «من اصغي الي ناطق فقد عبده فان كان الناطق عن اللّه‏ فقد عبداللّه‏ و ان كان الناطق عن ابليس فقد عبد ابليس.»(16)

قصه در قرآن

آنكس كه به سراغ گوينده و سخنراني برود او را پرستش كرده است اگر سخنگو از خدا سخن مي‏گويد پرستش خدا كرده و اگر از ابليس و به ميل و هواي شيطان سخن مي‏گويد پرستش ابليس كرده است.

ولي قصه‏گويي و سخنراني متعهدانه ارزش والا و مكانت عظماي خود را دارد. كه امام عسكري عليه‏السلام فرمود خداوند سنت خود را بر اين قرار داده است كه هر كس درمانده در اعتقادات و وامانده در بحث عقيدتي را ياري دهد تا بر معاندي پيروز شود خداوند آنچه ثواب و درجه براي او مقرر كرده است تا يك ميليون برابر مضاعف مي‏كند.(17)

و دانشمندي كه با نور علم خويش افرادي را از ظلمت جهل و ضلالت نجات بخشيده است در روز قيامت مي‏ايستد تا درباره تمامي كساني كه از او استفاده علمي برده‏اند شفاعت كند و با خود به بهشت ببرد.(18)

خلاصه سخن اينكه خداوند در قران، و معصومين عليهم‏السلام در سنت براي وادار كردن انسانها به معروف و باز داري از منكرات از بهترين شيوه‏هاي هنري سود جسته‏اند و در اين راه هنرمندان را تشويق و تقويت نموده‏اند و آنان كه براي خدا و بر اساس شيوه‏هاي الهي و اولياي او مي‏خواهند بدين مهم بپردازند موظفند در اين راه بهترين شيوه‏ها و ماندگارترين و هنرمندانه‏ترين آنها را انتخاب كنند.

 

 


 

 

 نویسنده : سيدمحمود مدني بجستاني 

تنظیم:امید واضحی آشتیانی_حوزه علمیه تبیان

 


پاورقيها:

(1) سوره يوسف، آيه 111.

(2) بحارالانوار، ج78، ص383 تا ص444.

(3) بحارالانوار، ج79، ص292، ح12.

 (4) همان، ص292، ح13 و 14.

(5) همان، ص291، ح9.

(6) همان، ح11.

 (7) همان، ص241، ح7.

(8) همان، ص247، ح26.

 (9) همان، ص262، ح8.

(10) همان، ص255. برخي اين حديث را اينگونه معني كرده‏اند: آنكه با قرآن خود را بي‏نياز نبيند از ما نيست.

(11) همان.

(12) همان، ص254، ح1.

(13) ميزان الحكمه، ج8، ص83.

(14) وسائل الشيعه، ج12، ص111، ح1.

(15) همان، ح2.

 (16) همان، ص111، ح4.

(17) بحارالانوار، ج2، ص8، ح15.

 (18) همان، ص2، ح2.

 

شنبه 2 فروردین 1393  2:08 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

هنر ملی و دینی جان شیفته می‌خواهد

داریوش ارجمند

داریوش ارجمند معتقد است اگر روزی در فرهنگ و هنر انسانی با خصوصیات فردیت قوام یافته و جان شیفته پیدا شود آثار بزرگی در سینما بخصوص فیلم‌های مذهبی و قرآنی خلق می‌شود، اما با بخشنامه نمی‌توان به سینمای ملی رسید.

داریوش ارجمند در گفت‌وگو با خبرنگار آیین و اندیشه فارس در خصوص ساخت فیلم‌های قرآنی و مذهبی همچون سریال تلویزیونی پرمخاطب امام علی (ع) اظهار داشت: ساخت سریال‌ها و فیلم‌های قرآنی و مذهبی كاری دلی و اعتقادی است و تاكنون همانند مجموعه تلویزیونی امام علی (ع) ساخته نشده است.

این بازیگر سینما و تلویزیون افزود: در مجموعه تلویزیونی امام علی (ع) قرار بر گرفتن دستمزد كلان و یا كسب شهرت نبود و همه بازیگران و دست‌اندركاران این فیلم، تنها برای عرض ارادت به پیشگاه امیرالمومنین علی (ع) كار می‌كردند.

وی ادامه داد: هیچ بازیگری در این فیلم دستمزد میلیونی نگرفت و قرار نبود سینمای هالیوودی را با ساخت صحنه‌های جنگاوری و وحشتناك به رخ مردم بكشیم، بلكه فیلم امام علی (ع) تماما كار دل و اعتقاد بود و به یمن محبت امام علی (ع) مشهور و معروف شد.

ارجمند گفت: كارهای بعد از فیلم امام علی (ع) هیچ‌كدام در سطح این فیلم نبود و نتوانست خواسته‌های مردم را برآورده كند.

داریوش ارجمند معتقد است اگر روزی در فرهنگ و هنر انسانی با خصوصیات فردیت قوام یافته و جان شیفته پیدا شود آثار بزرگی در سینما بخصوص فیلم‌های مذهبی و قرآنی خلق می‌شود، اما با بخشنامه نمی‌توان به سینمای ملی رسید.

این بازیگر سینما و تلویزیون در پاسخ به این پرسش كه چرا ما در سینمای قرآنی رشد نكرده‌ایم و در حال درجا زدن هستیم، اظهار داشت: در كار هنر نمی‌توان دستورالعمل صادر كرد و با بخشنامه سینمای ملی ساخت. مگر فردوسی كه حماسه ملی به وجود آورده بود، سلطان محمود غزنوی به او بخشنامه كرده بود؟

وی تاكید كرد: این حرف را برای اولین بار در ایران می‌زنم كه فرهنگ و هنر، فردیت قوام یافته و یك جان شیفته می‌خواهد و این كمبود در جامعه احساس شده كه اگر روزی در فرهنگ و هنر و هر بخش از كشور مردی با این خصوصیت پیدا شود، می‌توان تولید این چنین فیلم‌هایی را تصور كرد.

بازیگر نقش مالك اشتر در مجموعه تاریخی تصریح كرد: باید انسان‌هایی مزین و مسلح به دانش و ایمان و با هدف خدمت به مملكت تلاش كنند تا بتوان در این زمینه فیلم ساخت.

این بازیگر سینما و تلویزیون گفت: امكانات و ابزار هنر، نمی‌آفریند و سرمایه اصلی هنر در سلول خاكستری ذهن است، اما وجود بستر برای آفرینش هنر لازم است.

وی اظهار كرد: قبول ندارم كه غم نان انسان را از آفرینش شاهكاری دور كرده، چون در تاریخ هنر افراد زیادی همچون ونگوك، بتهوون و كمال‌الملك بوده‌اند كه با این وجود آثار شگفتی خلق كرده‌اند.

ارجمند افزود: فردوسی كه صدر هنرمندان ایران است و انسانی با ذكاوت، مادر دهر نزاییده و ایران باید آرزو كند روزی فرزندی همانند ابوالقاسم طوسی پیدا كند كه از كسی چیزی نمی‌گرفت و به جایی رسید كه هیزم باغ‌اش تمام شده بود و چوبی برای اجاقش نداشت، اما شاهنامه را به وجود آورد.

هنرمند برای خلق اثر خود آزادی كامل از یك پرنده رهاتر می‌خواهد تا بتواند كارش را بسازد. البته وظیفه جمع‌آوری اطلاعات آن را نیز دارد اما نباید برای ذهن او چارچوبی تعیین كرد.

وی تصریح كرد: حالا كه دوره شور و حال است، اگر آقایان مسئول و وزیر و ... از هنرمندی خوش‌شان بیاید، بودجه برقرار است و به علاوه آن چند كار دیگر هم برای او تصویب می‌كنند، دیگر چه مشكلی هست؟

ارجمند در خصوص چشم‌انداز سینمای قرآنی گفت: نباید سینما را بخش‌بندی كرد و سینمای قرآنی جدا از سینما نیست و سینمای دینی در وجود آدمی تعریف شده است. هنگامی كه هنر از یك هنرمند جوشش می‌یابد، آن وقت طبقه‌بندی در سینما به وجود می‌آید.

این بازیگر سینما و تلویزیون با بیان مضمون «از كوزه برون همان طراود كه در اوست» اظهار داشت: نمی‌توان قبل از خلق اثری تعریفی برای آن داشت و مرد مسلمان علاقه‌مند به قرآن، هركاری بسازد قرآنی خواهد شد.

وی افزود: نمی‌توان نسخه‌ای برای ساخت فیلم‌های قرآنی پیچید، چون چارچوب آن را هنرمند تعیین می‌كند و هنر از ذهن و جان هنرمند متبادر می‌شود.

ارجمند ادامه داد: هنرمند برای خلق اثر خود آزادی كامل از یك پرنده رهاتر می‌خواهد تا بتواند كارش را بسازد. البته وظیفه جمع‌آوری اطلاعات آن را نیز دارد اما نباید برای ذهن او چارچوبی تعیین كرد.

وی در خصوص فیلم «ملك سلیمان» كه بر اساس آیات قرآن مجید ساخته شده، استناد كرد و افزود: این فیلم را هنوز ندیده‌ام و در مورد آن‌هایی كه گفته‌اند این فیلم بهترین فیلم قرآنی جشنواره آینده فیلم فجر خواهد بود، نظرشان را محترم می‌شمارم، اما باید خودم این فیلم را ببینم و در مورد آن نظر بدهم.

این بازیگر سینما و تلویزیون در خصوص كارهای جدید خود گفت: هیچ كار جدیدی ندارم و تاكنون پیشنهاد خوبی ندیده‌ام كه آن را قبول كنم و به هیچ خبرنگاری هم راجع به كارهایم حرفی نمی‌زنم.

ارجمند در خصوص كارگردانی در فیلم‌ها اظهار داشت: اگر اجازه بدهند، من هم در این زمینه فعالیت خواهم كرد. من تنها برای كارگردانی فیلم به صحنه آمده‌ام و یك متن قوی را برای كارگردانی یك سریال در دست دارم اما متن آن 5 سال در تلویزیون مانده و این را نمی‌فهمم كسانی كه در سال چند فیلم و سریال تولید می‌كنند، خونشان چه رنگی است؟

شنبه 2 فروردین 1393  2:08 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

معصومین و هنر مندان

معصومين و هنر مندان

پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به حسّان بن ثابت كه شاعري چيره دست بود فرمود: «يا حسان اهج المشركين و جبرئيل معك. اذا حارب اصحابي بالسلاح فحارب انت باللسان» اي حسان مشركين را بدگوي و جبرئيل تو را مدد مي‏رساند چون ياران من با سلاح مي‏جنگند پس تو با زبان خود نبرد كن.(1)

 دادخواهي با زبان هنر

قرآن در آياتي از سوره شعراء شاعران را مذمت مي‏كند و آنان را افرادي بي‏ثبات و گويندگان بي‏عمل مي‏خواند ولي در نهايت گروهي را استثناء مي‏كند: آنانكه ايمان آورده و عمل صالح بجا مي‏آورند و خداي را بسيار ياد كرده و چون مورد ستم قرار گيرند دادخواهي و نصرت طلبي مي‏نمايند.(2)

چون اين آيات نازل شد شاعران مسلمان به هراس افتادند حسان بن ثابت و كعب بن مالك و عبداللّه‏ بن رواحه گريان به محضر رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم شتافتند و عرض كردند: اي پيامبر، خدا اين آيات را نازل فرمود و او مي‏داند كه ماشاعرايم.

در هنگامي ديگر شاعري به محضر رسول‏خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم عرضه كرد: خداوند درباره شعر اين آيات را فرو فرستاد اكنون نظر شما در اين رابطه چيست؟ حضرت فرمود: بدرستيكه مؤمن با جان و شمشير و زبانش نبرد مي‏كند به خدايي كه جانم در اختيار اوست اشعار شما درباره دشمنان چون تيرهايي است كه به سوي آنها مي‏افكنيد.

حضرت فرمود: آخر اين آيات را بخوانيد: مگر آنانكه ايمان بياورند و عمل صالح بجا آورند خداي را بسيار ياد كنند و نصرت طلبي و دادخواهي كنند اكنون شما (باشعرتان) دادخواهي كنيد ولي جز سخن حق بر زبان مرانيد و پـدران و مـادران را بـه زشتي ياد نكنيد.(3)

در هنگامي ديگر شاعري به محضر رسول‏خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم عرضه كرد: خــداونــد دربـاره شعر اين آيات را فرو فرستاد اكنون نظر شما در اين رابطه چيست؟ حضرت فرمود: بدرستيكه مؤمن با جان و شمشير و زبانش نبرد مي‏كند به خدايي كه جانم در اختيار اوست اشعار شما درباره دشمنان چون تيرهايي است كه به سوي آنها مي‏افكنيد.(4)

كه نمونه‏هائي از اين جهادگران ميدان شعر و ادبيات را مي‏توان در چهره فرزدق و كميت ديد.

شعري كوبنده در كنار كعبه

 

فرزدق در كنار كعبه با سرودن يك شعر تمام هنر خويش را يكجا به كمال در قالب يك قصيده مي‏گنجاند و سپس به همين جرم تمامي حقوق ساليانه خود را از دست مي‏دهد و به زنداني بين مدينه و مكه منتقل مي‏شود.

ولي شعر او بر تارك هنر متعهد مي‏نشيند و اين يك قصيده او در دادگاه ابدي تاريخ سنگين‏تر وبا اهميت تر از خروار خروار قصايد بلند تملق آميز پادشاهان و وزيران و توصيف گل ارج گذاري مي‏شود.

هشام بن عبدالملك قبل از رسيدن به خلافت و آن هنگام كه وليعهد امپراطوري بزرگ اسلامي بود حج گذارد چون طواف را تمام كرد و خواست حجرالاسود را ببوسد و بسياري مردم و ازدحام شگفت آنان مانع از آن شد كه دست وليعهد به حجرالاسود برسد يا اينكه به آن نزديك شود.

از اين رو چاره‏اي نديد جز آنكه در گوشه مسجدالحرام به انتظار خلوت شدن اطراف كعبه بنشيند براي او صندلي آوردند و بزرگان شام كه به همراهي او آمده بودند گردش حلقه زدند و همگي انبوه جمعيت طواف كننده و حج گذار را به نظاره و تعجب ايستاده بودند.

در همين حال مشاهده كردند مردي بسيار زيبا و جذاب كه آثار سجده بر پيشاني او آشكار بود به حلقه طواف كنندگان وارد شد و چون به نزديك حجرالاسود رسيد حاجيان راه بر او گشودند تا به راحتي به نزديك حجرالاسود رفت و آن را استلام كرد. شگفتا اين كيست؟! در اين غوغائي كه متشخص‏ترين افراد نيز در درياي انسانهاي طواف كننده و عبادت كننده غرق‏اند و هيچكس را منزلتي برتر نيست و حتّي وليعهد و همراهان بسيارش را كسي به رسميت نمي‏شناسد و وقعي نمي‏نهد اين مرد تنها، كه اينگونه افراد به او احترام مي‏گذارند كيست؟

معصومين و هنر مندان

يكي از همراهان وليعهد روي به هشام كرده با كمال شگفتي پرسيد: اين مرد كيست؟

هشام كه به خوبي امام زين‏العابدين عليه‏السلام را مي‏شناخت، براي اينكه مبادا دلهاي شاميان به طرف او تمايل پيدا كند اظهار كرد، من او را نمي‏شناسم در اين جمع شاعري توانمند و هنرمندي چيره دست به نام فرزدق شور ايمان و شرار تعهد او را برانگيخت و درياي درون او را متلاطم كرد، از تجاهل وليعهد مغرور سخت برآشفت و انكار نابجاي هشام را برنتابيد، روي به هشام كرد و با فريادي رسا گفت: اي امير آيا تو او را نمي‏شناسي؟

اگر تو او را نمي‏شناسي من بخوبي مي‏شناسم و اكنون او را معرفي مي‏كنم تا ديگران نيز بشناسند.

آنگاه بدون انديشه وزمان‏سوزي چهل‏بيت شعر ناب در اوج هنرنمائي وزيبائي وفصاحت وبلاغت انشاء كرد.

يا سائلي اين حل الجود والكرم عندي بيان اذا طلابه قدموا

هذا الذي تعرف البطحاء وطأته والبيت يعرفه و الحل و الحرم

 

اي پرسشگر كه از كان جود و كرم سراغ مي‏گيري پاسخ پرسش تو نزد من است اگر جويندگان و پرسش‏گران نزد من آيند.

اين مرد كسي است كه سرزمين مكه گامهاي او را مي‏شناسند.

و بيت اللّه‏ و حِلّ و حَرَم به عظمت وي آگاهند.

اين هنرنمائي فوق العاده همراه با اين شجاعت و شهامت بي‏اندازه چنان بر روح و روان جمع اثر گذاشت كه طنين زيبا و دلنشين و خرد آفرين و محبت گستر آن را هنوز در فضاي مسجدالحرام مي‏توان‏احساس كرد.

دقيقا به اندازه همين تأثير مثبت در دل دوستان و حتي ناآگاهان، در قلب تيره دشمنان بغض و كينه آفريد. گوئي امواج هزاران تير زهرآگين به سوي وليعهد پرتاب شد.

هشام دستور داد حقوق فرزدق را قطع كردند و او را به زنداني بين مكه و مدينه منتقل نمودند. امام سجاد عليه‏السلام فردي را به سراغ اين هنرمند متعهد فرستاد و دوازده هزار درهم به وي پيشكش نمود و فرمود به او بگو عذر ما را بپذير كه اگر بيش از اين نزد ما بود او را بيش از اين مي‏نواختيم.

هشام لبريز از خشم فرياد كشيد: چرا درباره ما اينگونه شعر نمي‏سرائي؟

فرزدق با كمال شهامت پاسخ داد: تو نيز پدري چونان پدر او و نيائي همچون نياي بزرگوار او و مادري بسان مادر او داشته باش تا تو را همانند وي بستايم و شعر گويم.

اين جواب كوبنده، سنگين‏تر ازتمامي‏آن قصيده‏بود.

هشام دستور داد حقوق فرزدق را قطع كردند و او را به زنداني بين مكه و مدينه منتقل نمودند.

امام سجاد عليه‏السلام فردي را به سراغ اين هنرمند متعهد فرستاد و دوازده هزار درهم به وي پيشكش نمود و فرمود به او بگو عذر ما را بپذير كه اگر بيش از اين نزد ما بود او را بيش از اين مي‏نواختيم و هر ساله به اندازه حقوق دريافتي او كه اكنون قطع شده است براي او خواهيم فرستاد.

فرزدق پولها را نپذيرفت و گفت: من اين اشعار را به خاطر خدا و پيامبر او گفتم اين كلمات شعله خشم دروني من بود كه بواسطه بي‏احترامي به خدا و رسول شعله كشيد و فوران نمود بنابراين حاضر نيستم در مقابل آن چيزي بستانم.

امام زين العابدين عليه‏السلام دوباره پول را به فرزدق باز فرستاد و فرمود: خدا از انديشه تو آگاه است و عمل پسنديده تو را پذيرفته است اكنون تو را به حق خودم سوگند مي‏دهم كه اين پولها را بپذيري. و فرزدق پس از اين سوگند امام هديه آن حضرت را پذيرفت.(5)

 شاعرترين عرب

 

كميت بن زيد اسدي شاعري شيعي است كه تمامي زندگي خود را وقف بيان عقايد اسلام راستين «تشيع» كرد و سرانجام پاداش اين جهاد مستمر را با شهادت در راه خدا دريافت نمود. هنر و شعر او يكي از نمونه‏هاي والاي امر به معروف و نهي از منكر با سلاح مؤثر هنر است. علامه سيد محسن امين، كميت را اينگونه معرفي مي‏كند: كميت شعر شيعي را از حالت رثا و گريه به شعري تعقلي و انديشه‏اي سوق داد و استدلالهاي محكم و براهين استوار تشيع را در جامه لطيف و پوشش زيباي هنر به جامعه عرضه نمود. او شاعري شيعي است كه عقيده او ژرف و خردورزي در شعر او بسيار عميق و برهانهاي او سخت استوار است. براساس عقيده ديني خود مبارزه مي‏كند و تفكر سياسي مشخصي را دنبال مي‏كند.

معصومين و هنر مندان

و با آشكاري تمام به نبرد با حكومت جائر مي‏پردازد. او اولين كسي است كه استدلال و برهان و مناظره را در دفاع از علويين در حوزه شعر وارد نمود و از حق پايمال شده و غصب شده آنان دفاع كرد. او سخن خود را با منطقي استوار و پشتوانه‏اي از آيات الهي عرضه مي‏كند و با تمامي اشعار ديگر شيعي به مخالفت برخاسته است. زيرا ديگران بر گريه و عزاداري و اظهار ناراحتي و ناله تكيه مي‏كنند و تنها عاطفه‏ها را مخاطب قرار مي‏دهند و گه گاهي سخن از انقلاب و قيام مي‏گويند ولي او شعر را در بستري قوي از تعقل و انديشه و احتجاج و محكم سازي تفكر شيعه قرار داده است.(6)

اين هنرمند و الامقام و خردگستر و شورآفرين هماره مورد تاييد معصومين عليهم‏السلام قرار مي‏گرفت و آنان مقام اين آمر به معروف و ناهي از منكر بزرگ غصب خلافت را ارج مي‏نهادند و وي را مي‏ستودند.

صاعد دوست كميت مي‏گويد: همراه او به محضر امام زين العابدين عليه‏السلام وارد شديم كميت به امام سجاد عرضه داشت در عشق به شما و در راه ثنا گستري شما شعر گفته‏ام و آن را ذخيره خويش نزد پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مي‏دانم... .

آنگاه قصيده معروف خويش را برخواند: من لقلب متيم مستهام... .

چون سخن و قصيده كميت به پايان آمد امام سجاد عليه‏السلام فرمود:

ما از پاداش دادن به تو عاجزيم ولي خداوند از پاداش دادن ناتوان نيست.

آنگاه امام عليه‏السلام خواست هديه‏اي به كميت عنايت كند، كميت عرض كرد: اگر بنا داريد به من هديه‏اي بدهيد برخي از لباسهايتان راكه با بدن شريف شما تماس داشته است به من عنايت كنيد تا به آنها تبرك جويم.

حضرت بلافاصله لباس خود را از تن بدر آورد و به او هديه نمود و دست به دعا برداشته گفت:

«خدايا به روزگاري كه مردم از خاندان پيامبرت دامن فراچيده و نسبت به آنان بخل ورزيدند كميت به آنها نزديك شد و از جان خويش در راه آنان مايه گذاشت حقايقي را كه ديگران كتمان كردند او اظهار نمود. او را با سعادت زنده بدار و در نهايت شهادت را روزي او فرما. و او را پاداش دنيايي نيز عنايت فرما كه ما از پاداش دادن او ناتوانيم... .»

بعدها كميت اظهار مي‏كرد: هماره بركت دعاي امام سجاد عليه‏السلام را در زندگي خويش مي‏يابم.(7)

امام باقر عليه‏السلام و شاعر حق گرا

معصومين و هنر مندان

 

كميت به محضر امام باقر عليه‏السلام بار يافت و قصيده پيشين را در محضر آن حضرت نيز قرائت كرد امام روي به او كرده و فرمود هماره مورد تاييد روح القدس هستي تا آن هنگام كه درباره ما شعر مي‏گويي.

سپس رو به سوي قبله آورد و سه بار فرمود: خدايا كميت را بيامرز و آنگاه به او رو كرده و فرمود اين صد هزار درهم را از ميان خويشان خود براي تو گرد آورده‏ام... .

كميت سوگند ياد كرد آنها را نخواهد پذيرفت و اظهار داشت، مي‏خواهم خدا خود پاداش شعرم را به من عنايت فرمايد، ولي اگر مي‏خواهيد مرا اكرامي كنيد پيراهني از لباسهايتان به من عنايت فرمائيد، امام باقر عليه‏السلام نيز به او پيراهني هديه داد.(8)

امام صادق عليه‏السلام و تشويق شاعر

 

در ايام حج در صحراي مِني كميت به حضور امام صادق عليه‏السلام مي‏رسد و از آن حضرت مي‏خواهد كه به شعر او گوش فرا دهند. امام در ابتدا مي‏فرمايد اين ايام زمان ذكر خدا و عبادت است... گويا كميت خود فهميده بود كه مانعي در كار است كه اكنون امام به شعر او گوش فرا نمي‏دهد.

از اين رو پس از گذشت اندك زماني دوباره به حضرت پيشنهاد كرد شعرش را قرائت كند حضرت كسي را فرستاد خانواده و خويشان را گرد آورد و چون خاندان امام صادق عليه‏السلام گرد آمدند فرمود: بخوان.

كميت به محضر امام باقر عليه‏السلام بار يافت و قصيده پيشين را در محضر آن حضرت نيز قرائت كرد امام روي به او كرده و فرمود هماره مورد تاييد روح القدس هستي تا آن هنگام كه درباره ما شعر مي‏گويي. سپس رو به سوي قبله آورد و سه بار فرمود: خدايا كميت را بيامرز و آنگاه به او رو كرده و فرمود اين صد هزار درهم را از ميان خويشان خود براي تو گرد آورده‏ام.

شعر سرشار از ايمان و عاطفه و حقيقت كميت، خردها را برانگيخت و عاطفه‏ها را تحريك كرد و صداي گريه از مجلسيان بلند شد و چون كميت اين بيت را قرائت كرد:

يصيب به الرامون عن قوس غيرهم فيا اخرا اسدي له الغيّ اولاً

امام صادق عليه‏السلام دستها را به دعا برداشت و عرض كرد: خدايا كميت را بيامرز.(9)

در جلسه ديگر كميت شعري را در محضر امام صادق عليه‏السلام قرائت مي‏كند و حضرت آن را گوش داده سپس آن را اصلاح مي‏كند و چون كميت اصلاح امام را مي‏بيند عرض مي‏كند مولاي من شما شاعرتر از من هستيد.(10)

و بالاخره اين شاعر غيرتمند و خردورز و حق گو در سال 126 ه" " ق در حالي كه ميراثي هنري بالغ بر پنج هزار و دويست و هشتاد و نه بيت به يادگار گذاشته بود با شمشير دشمنان به شهادت رسيد و آخرين سخني كه شاعرانه‏ترين و عاشقانه‏ترين كلام او بود و آن را بايد بيت الغزل و شاه بيت تمامي اشعار او دانست بر لبانش شكوفه زد و به يادگار ماند:

اللهم ال محمد اللهم ال محمد اللهم ال محمد.(11)

شنبه 2 فروردین 1393  2:09 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

گفت و گویی صمیمی با احسان علیخانی

احسان علیخانی

 

پنج سال است به خاطر لطف مردم اجرا می‌کنم

احسان علیخانی که از ابتدای ماه رمضان امسال برنامه "ماه عسل" را اجرا می‌کند، حضور در برنامه مناسبتی شبکه سه و پنج سال اجرا در تلویزیون را صرفا به خاطر لطف مردم و استقبال مخاطبان می‌داند.

به گزارش خبرنگار مهر، نوع اجرای علیخانی در برنامه ماه رمضان شبکه سه و برخی برخوردهای او با میهمانان "ماه عسل" موافقان و مخالفان زیادی دارد. این مجری جوان که چند سال پیش ناگهان جانشین فرزاد حسنی شد و حالا دیگر به مجری ثابت این برنامه شده است. با او درباره اجرا، "ماه عسل" و... سخن گفته‌ایم.

* برای شروع بگویید خودتان را چقدر مجری موفقی می‌دانید؟

ـ احسان علیخانی: این سئوال را من نباید جواب بدهم. این را باید از مخاطب بپرسید.

* چرا اجرای یک برنامه زنده را در یک ساعت پربیننده اجرا می‌کنید؟

ـ به خاطر لطف مردم پنجمین سالی است که اجرا می‌کنم. مردم من را دوست داشتند. اگر عالی‌ترین مقام کشور هم یک مجری را به برنامه زنده معرفی کند ممکن است در ابتدا او را به برنامه راه بدهند، اما وقتی اجرای او بد باشد همان مقام روز دوم می‌گوید مجری برنامه را تغییر بدهند. اجرا جایی نیست که رانت به درد شما بخورد، چون همه اظهار نظر می‌کنند. یک وزیر ممکن است بد عمل کند اما 50 نفر کار او را آنالیز می‌کنند، ولی کار ما طوری است که 70 میلیون درباره آن اظهار نظر و انتقاد می‌کنند.

* شما می‌گویید مخاطب شما را قبول دارد، برای همین روی آنتن اجرا دارید؟

ـ صد درصد. چیزی غیر از این نیست.

* یعنی 70 میلیون مخاطب شما را قبول دارند!

ـ منظورم همه مخاطبان نبود. ما منتقدان سرسخت بسیار جدی هم داریم که اصلاً دوست ندارند برنامه را بینند، ولی کسانی هم هستند که برنامه را می‌بینند. در همه جای دنیا رسانه همین است. همه برنامه را نمی‌بینند. کاملاً سلیقه‌ای است.

* لحن و نگاه شما در اجرا به میهمانان برنامه از بالا به پائین است. البته کلمات ایرادی ندارد، اما لحن‌ چرا.

ـ این را کی می‌گوید؟ این نظر شما است یا مردم؟

* نظر من است.

نوع اجرای علیخانی در برنامه ماه رمضان شبکه سه و برخی برخوردهای او با میهمانان "ماه عسل" موافقان و مخالفان زیادی دارد. این مجری جوان که چند سال پیش ناگهان جانشین فرزاد حسنی شد و حالا دیگر به مجری ثابت این برنامه شده است. با او درباره اجرا، "ماه عسل" و... سخن گفته‌ایم.

ـ پس نظر جمع نیست. نظر یک نفر مثل شما است.

* خب من به عنوان یکی از مخاطبان حق دارم اجرای شما را ارزیابی کنم.

ـ صد درصد می‌توانید اظهار نظر کنید. من برای لحن تعریف دارم. لحن بد به نظر من یعنی فحش، وقاحت و بی‌ادبی.

* چرا وقتی میهمان شما مشغول حرف زدن است، شما وسط بحث مسیر را تغییر می‌دهید؟

ـ ما از آوردن میهمان هدف داریم. شک نکنید من میهمان را ول نمی‌کنم.

 

*مثلاً در یکی از برنامه‌ها میهمان برنامه دختری بود که همراه پدرش آمده بود. دختر بعد از چند ماه کما و پشت سر گذاشتن جلسات فیزیوتراپی بهتر شده بود. در آن برنامه پدر دختر داشت شرایط آن زمان را می‌گفت و اینکه پزشکان ما روانشناسان خوبی باشند، اما شما بحث را قطع کردید و به دختر گفتید چرا به پدرت این طوری نگاه می‌کنی!

ـ شنیدن یک بحث تخصصی درباره پزشکان بهتر است یا نگاه معصومانه دختر به پدرش. اجرا به مراتب سخت‌تر از بازیگری است. شما باید تمرکز زیادی داشته باشید. حواستان به همه چیز باشد. مجری هویت برنامه است. قرار نیست کنار میهمان بنشیند و مرتب با او پاسکاری کند. مجری باید تحلیل خودش را ارائه دهد. من هم سعی می‌کنم مثل مخاطبم باشد. وقتی او می‌خندد من هم بخندم.

* مسلماً مجری برنامه باید هدایت‌‌کننده مباحث باشد، اما نه اینکه بحث را بیراهه بکشاند.

ـ اگر شما قبول دارید مجری باید هدایت‌کننده باشد، بنابراین صلاح دانستم محور بحث را عوض کنم. در آن برنامه‌ که مثال زدید با حرفی که من به آن دختر زدم یکی از زیباترین پلاتوها درآمد. البته درست می‌گویید. من هم وقتی کاری را می‌بینم خیلی بدسلیقه‌ام. هر برنامه‌ای را نگاه نمی‌کنم. به عنوان مخاطب می‌نشینم و چند ایراد هم می‌گیرم. ما دو دسته مخاطب داریم. یا ما را دوست دارند یا دوستمان ندارند.

برای من جالب است اگر دوستمان ندارند چرا نگاه می‌کنند. اگر در این برنامه من مرتضی مهرزاد را اذیت نمی‌کردم چیزی نمی‌گفت یا مادر او فردای آن روز که به برنامه آمدند به من زنگ نمی‌زد. گریه نمی‌کرد تا بگوید بچه من را زنده کردی. مشکل ما این است فاصله جسارت و وقاحت را در فرهنگمان نشناختیم. مردم کلی حرف برای گفتن و خیلی دغدغه دارند، اما وقتی یک مجری در سن و سال من این حرف‌ها را می‌زند. می‌گویند وای بچه پررو!

* نوع بیان شما ایراد دارد.

ـ نه اینطور نیست. برخی دوستان ما یک سوپراستار می‌آورند. در این برنامه‌ها مجری هم نیاید او بلد است صحبت کند، حتی اگر بیل جلویش بگذارند با او حرف می‌زند، اما ما میهمانانی به برنامه دعوت می‌کنیم که وقتی از پله‌های ساختمان تولید بالا می‌آید دست و پایش می‌لرزد، حتی بسم الله الرحمن الرحیم هم به دلیل استرسی که دارد نمی‌تواند درست بگوید. بنابراین با هر یک از میهمانان باید با ترفندی حرف بزنم. مثلاً مهمانی داشتیم که احساس می‌کردم اگر او را عصبی نکنم نمی‌تواند حرف بزند.

* در برنامه "ماه عسل" با آنکه بارها تاکید کرده‌اید شعاری نیست، اما خیلی شعار می‌دهید. به خصوص وقتی از افراد خیّر در برنامه دعوت می‌کنید مثل همان خواهر و برادری دانشجو که در کمیته امداد فعالیت می‌کردند.

ـ یک جاهایی شعار قشنگ است. اذان چند دفعه در طول روز پخش می‌شود. می‌خواهید اذان را حذف کنید تا ریا نشود.

* اما اذان را نمی‌توان با یک برنامه اجتماعی مقایسه کرد.

اگر عالی‌ترین مقام کشور هم یک مجری را به برنامه زنده معرفی کند ممکن است در ابتدا او را به برنامه راه بدهند، اما وقتی اجرای او بد باشد همان مقام روز دوم می‌گوید مجری برنامه را تغییر بدهند. اجرا جایی نیست که رانت به درد شما بخورد، چون همه اظهار نظر می‌کنند. یک وزیر ممکن است بد عمل کند اما 50 نفر کار او را آنالیز می‌کنند، ولی کار ما طوری است که 70 میلیون درباره آن اظهار نظر و انتقاد می‌کنند.

ـ وقتی شما از جایی رد می‌شود یک نفر فوت کرده، می‌گویید الله اکبر. این یک صحنه مذهبی است یا اجتماعی؟ اذان در دهان شما شعار است. ما در "ماه عسل" دنبال شعاری هستیم که پشت آن شعور باشد. من در برنامه از کلمات عربی یا قرآن استفاده نمی‌کنم، چون برنامه مذهبی نیست و به درد من نمی‌خورد. من هم توانایی آن را ندارم. ما دنبال شعور هستیم تا شعار. وقتی در برنامه از افراد خیّر دعوت کردیم. من هم دوست ندارم، چون ریا می‌شود، اما ما در این زمانه مجبوریم چرا که در دوره حضرت علی (ع) زندگی نمی‌کنیم تا هر کس بداند چه می‌کند. هدف ما فرهنگسازی است.

* شما که هدفتان فرهنگسازی است، چرا تلنگرتان نسبت به مسئولان کمتر است؟

ـ اتفاقاً تلنگرم من به مسئولان کم نیست. مثلاً در همان برنامه خواهر و برادر دانشجو وقتی گفتند آرزوی یک بچه یک تکه گوشت مرغ است، گفتم متاسفم برای مملکتی که دم از عدالت علی (ع) می‌زند، اما آرزوی یک بچه یک تکه مرغ است.

* در این برنامه این حرف را زدید، اما در چهار برنامه قبل از آن اینطور نبود؟ در واقع گزند به مسئولان در برنامه‌ سال‌های گذشته بیشتر بود.

ـ  شاید با خیلی از حرف‌های شما موافق باشم، اما با این موافق نیستم. چون ما در "ماه عسل" مردم را بغل گرفتیم و به مسئولان نگاه کردیم. اتفاقاً به دوستان گفتم ما در "ماه عسل" به اندازه دو سال گذشته حرف زدیم. در این برنامه من فتوایی از آیت‌الله فاضل لنکرانی گفتم که آقایان مدیر و مسئول نمی‌خواهد مستحبات انجام دهید، بروید مشکل مردم را حل کنید. یا درباره تصادفات خیلی حرف زدیم. یا در گفتگو با آقای نیری گفتم مردم ولی نعمت ما هستند، چرا که در جشن نیکوکاری بیشترین کمک را می‌کنند.

* و صحبت آخر.

ـ ممنونم از محبت شما.

شنبه 2 فروردین 1393  2:09 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

 

 

هنر در محضر قرآن

هنر در محضر قرآن

 ابزارهاي هنري، يكي از رساترين، بليغ‎ترين و كاري‎ترين ابزار ابلاغ و تبليغ پيام است. در واقع، هنر نيز يك شيوه بيان است، يك شيوه ادا كردن است، منتها اين شيوة بيان از هر شيوة تبيين ديگر، رساتر، دقيق‎تر، نافذتر و ماندگارتر است. اگر زبان علمي يا عادي داراي اين ويژگي و بيان مستقيم حقايق است، زبان هنر نيز، اين ويژگي را دارا خواهد بود كه بيان غير مستقيم همين حقايق است، با اين تفاوت كه زبان هنر، بيانگر حقايق به صورت واقعي آن‎ها نيست، بلكه بر عنصر تخيل استوار است.

به عنوان مثال، براي نشان دادن اهميت انفاق در راه خدا، گاهي مي‎گوييم: «هر كس براي خشنودي خدا اموال خود را انفاق كند» چند برابر آن پاداش خواهد داشت. قهراً اين سخن، يك بيان واقعي يا عادي و يا علمي است.

اما هنگامي كه همين مفهوم را در آيه 261 سوره بقره، مشاهده مي‎كنيم، مي‎بينيم، قرآن كريم اين تعبير را در قالب يك بيان «هنري» در آورده و در آن، يك رابطه جديد بين انفاق و دانة گندم به تصوير كشيده شده است: «كساني كه اموال خود را در راه خدا انفاق مي‎كنند، همانند بذري هستند كه هفت خوشه بروياند». ...

بنابراين، قرآن كريم، براي عمق بخشيدن و محكم‎تر كردن مظلوم و مقصود مورد نظر در ذهن مخاطب از يك شيوه هنري سود برده است.

در يك نگاه كل، چنين مي‎توان گفت:

هر چند در قرآن كريم، به صراحت آيه‎اي دربارة هنر و ارزش آن وارد نشده است، ولي از آن جا كه دعوت قرآن كريم و اسلام به چيزهايي است كه در فطرت آدمي است ميل به زيبايي و استفاده از شيوه‎هاي مختلف هنري براي جذب بيشتر از امور فطري است كه در وجود انسان است

 و قهراً قرآن كريم مي‎بايست، به گونه‎اي به زيبايي هنر و ارزش آن پرداخته باشد، برخي آيات كه در اين زمينه وارد شده‎اند عبارتند از:

 

1. «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ ...؛ (سجده، 7) او همان كسي است كه هر چه را آفريد، نيكو آفريد ...».

2. «وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ ...؛ (غافر، 64) و شما را صورت گري كرد و صورتتان را نيكو آفريد ...».

3. «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ ...؛ (مؤمنون، 14) پس بزرگ است، خدايي كه بهترين آفرينندگان است ...».

4. «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ...؛ (بقره، 138) رنگ خدايي (بپذيريد رنگ ايمان، توحيد و اسلام) و چه رنگي از رنگ خدايي بهتر است! ...».

5. «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ ...؛ (اعراف، 32) بگو چه كسي زينت‎هاي الهي را كه براي بندگان خود آفريده روزي‎هاي پاكيزه را حرام كرده است؟ ...»

6. «يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ ...؛ (اعراف، 31) اي فرزندان آدم! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود برداريد ...».

آيات فوق، همگي دلالت دارد بر اينكه خداوند متعال نيز از زيبايي واتقان و قامت موزون در پديده‎ها خبر مي‎دهد و به نقش هنر، زيبايي، هماهنگي، دلنوازي و صورت‎هاي زيبا و دلپذير در مخلوقات خود ذرات عالم، اشاره مي‎فرمايد، پس ما نيز بايد، درس گرفته و در كارها و اعمال مان، از هنر و زيبايي و خلق شيوه‎هاي نو و دلنواز كمك بگيريم.

 

 

هنر و اشكال هنري در قرآن:

هنر در محضر قرآن

هنر آهنگ - مراد از آهنگ، آوا داشتن و تجانس و توازن عبادات قرآني است. حروف تشكيل دهنده يك كلمه، جايگاهي خاص و سنجيده دارد، به شكلي كه اگر هر تعبيري از تعابير قرآن، بخواهد جايگزين تعبير مشابه آن شود و يا حذف گردد، فصاحت و بلاغت قرآن، دچار خدشه مي‎شود، آهنگ سازمان يافته حروف، موجب بر دل نشستن آن در قلب هر انساني است،[1] به عبارت ديگر، همساني صوتي يك كلمه با كلمة ‌ديگر و قرار داشتن اصوات و آواها در يك سيستم صوتي مكرّر و پي در پي، همانند اوزان شعري يا عبارات موزون و آهنگ داخلي و همساني و هماهنگي اصوات با مفهوم، از جمله شيوه‎هايي است كه مي‎توان به روشني در متن قرآن كريم و احاديث پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ مشاهده نمود.

عالي‎ترين هنر در پيوند ميان اصوات و صداها، تلاوت قرآن كريم است، كه همواره مورد ستايش پيشوايان دين قرار گرفته است[2] و در قرآن كريم نيز بدان تأكيد شده است.[3]

در تاريخ، حكايات متعدد و مختلفي در اين زمينه به چشم مي‎خورد. آيات قرآن در هنگام تلاوت، به گونه‎اي در جان و دل افرادي مي‎نشست كه آنان را از خود بي خود مي‎كرد.

وليد بن مغيرة مخزومي، شخصي است كه در ميان عرب به حسن تدبير، مشهور است و او را «گل سر سبد قريش» مي‎ناميدند. پس از نزول آيات اولية سورة مباركة غافر، پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در مسجد حضور يافت و اين آيات را، در حالي كه وليد در نزديكي آن حضرت بود، قرائت فرمود. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ چون توجه وليد به آيات را مشاهده فرمود، بار ديگر نيز آيات را قرائت نمود. وليد بن مغيرة، از مسجد خارج و در مجلسي از طايفة بني مخزوم حاضر شد و اين گونه شروع به سخن نمود:

به خدا سوگند، از محمد سخني شنيدم كه نه به گفتار انسان‎ها شباهت دارد و نه به سخن جنيّان. گفتار او حلاوت خاصي دارد و بس زيباست. بالاي آن (نظير درختان) پر ثمر و پايين آن (همانند ريشه‎ي درختان كهن) پرمايه است. گفتاري است كه بر همه چيز پيروز مي‎شود و چيزي بر‌ آن پيروز نخواهد شد.[4]

 

شعر:

هنر در محضر قرآن

 

شعر نه تنها از نظر تاريخي، حجم بسيار بزرگي از ادبيات عرب را به خود اختصاص داده، بلكه ديوان زبان عربي و شناسنامه تاريخ آن است.

اسلام، اين كار هنري را به رسميت شناخت و به تشويق آن پرداخت، به شاعران پايگاهي ارزشمند و والا و وعده ثواب اخروي داد. قرآن، ضمن نكوهش از شاعران بي‎هدف كه جز تأمين منافع مادي و ارضاء نامشروع احساسات جنسي و غرائز پست حيواني، محرك و انگيزه‎اي ندارند.[5] به تجليل از شعراء و گويندگاني پرداخته كه سرودة آنان را احساسات پاك و شورانگيز، از عشق به بيان حقيقت، مبارزه با باطل و دعوت به كارهاي نيك، برخوردار است.[6]

پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ، نيز دربارة‌اين دسته از شعراء فرموده: «ان من الشعر لحكمة؛ پاره‎اي از شعرها دانش و حكمت است.»[7]

پيشوايان اسلام، همواره از سروده‎هاي شاعران با هدف استقبال نموده و آن‎ها را مورد احترم و محبت خود قرار مي‎دادند. لحظه‎اي كه يكي از افراد طايفة بني كنانه برخاست و از حضرتش اجازه گرفت كه اشعاري را كه دربارة حضرت رسول ـ صلي الله عليه و آله ـ سروده بود، بخواند. حضرت اجازه داد و او اشعار خود را خواند.

پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ دربارة او چنين دعا فرمود: «لك لكل بيت قلته بيت في الجنة؛ در برابر هر بيتي از اين اشعار، خانه‎اي در بهشت داري.»[8]

تقديري كه امام سجاد ـ عليه السلام ـ از فرزدق و حضرت صادق ـ عليه السلام ـ، از «هاشميات» كميت و امام رضا ـ عليه السلام ـ از «دعبل خزاعي» نمودند. معروف و مشهور است.

به دليل اثرات بارزي كه شعر در ميدان دفاع از حق و زنده ساختن حقيقت، از خود مي‎گذارد، هنگامي كه عبدالرحمن بن كعب از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ دربارة شعر سئوال نمود، آن حضرت چنين پاسخ فرمود: مرد با ايمان با شمشير و زبان خود از حريم حق دفاع مي‎كند. به خدايي كه جان من در دست اوست، سروده‎هاي شما بسان تيري است، كه به قلب و چشم دشمن مي‎نشيند.»[9]

تمجيد از شعر از سوي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و امامان ـ عليهم السلام ـ، يا استشهاد آنان به شعر و حتي شعر سرودن آنان، نه به اين جهت است كه شعر يكي از انواع هنر محسوب مي‎شود، بلكه از آن روست كه شعر ابزاري است در راه بيان حقايق و به همين دليل نيز آن چه در نزد ايشان اهميت داشت، «مفهوم» شعر بود نه ساختار و تكنيك و معيارهاي هنري، همانند آن چه در ميدان‎هاي جنگ به صورت رجز خوانده مي‎شد.

 

هنر قصه در قرآن

هنر در محضر قرآن

يكي از شيوه‎هاي جذب مخاطبين و تأثيرگذاري مطالب، بيان آن‎ها در قالب داستان است كه در تعاليم انبياء الهي ـ عليهم السلام ـ و كتاب‎هاي آسماني و آموز‎ش‎هاي ديني، براي پيام رساني بيشتر و تأثير تربيتي مؤثرتر، مورد توجه قرار گرفته است.

داستان واقعي كه در قرآن كريم مطرح شده، نوعي از طرح حقيقي «واقعيت» است، نه آن كه صرفاً «حكايت» يا «كشف» و يا «نگاهي» كوتاه به واقعيتي باشد كه در دايرة واقعيت‎هاي ممكن يا محتمل در داستان قرار دارد، به عبارت ديگر، داستان‎هاي قرآن كريم، بر خلاف آن چه در داستان‎هاي ساخته و پرداختة انديشة بشر است، ساخته و پرداخته «حوادث مجهول» نيست، بلكه داستان قرآني، پرداختن به واقعيت‎هاي موجود است، پرداختن به واقعيت بر اساس «گزينش»، رخدادها، شخصيت‎ها و محيط‎هاي مناسب و مورد نظر است. اين گزينش و اين نحوة پرداختن به واقعيت‎ها به گونه‎اي است كه از داستان‎هاي ساختة فكر بشر به نام داستان‎هاي تاريخي، كاملاً متمايز است، زيرا داستان‎هاي تاريخي، به پاره‎اي از حوادث و رخدادهاي واقعي مي‎پردازند. و برخي از عناصر ساخته و پرداخته ذهن را نيز به آن مي‎افزايند، اين امر در راستاي اهداف هنري نويسنده، از جمله تشويق و غيره و نيز در راستاي اهداف فكري داستان كه نقطه نظرات و ديدگاه‎هاي نويسنده را مطرح مي‎كند صورت مي‎گيرد.

 افزودن عناصر غير واقعي باعث مي‎شود، ويژگي واقعيت عيني از داستان سلب شود، هم چنين نبود عناصر هنري و تخيلي نيز، از ديگر سوي، كار را از حالت يك كار هنري خارج خواهد كرد.

عنصر داستاني در قرآن كريم، گاهي يك سوره را به طور كامل و گاهي بخشي از يك سوره را به خود اختصاص داده است. با توجه به اين كار در برخي از سوره‎ها تنها يك داستان وجود دارد. و در برخي ديگر بيش از يك داستان، اين داستان‎ها بر اساس هدف فكري سوره و رسالت آن شكل مي‎گيرند.

داستان‎هاي قرآني را مي‎توان بر اساس معيارها و اصطلاحات بشري، به «رمان» نظير سورة يوسف ـ عليه السلام ـ و برخي از داستان‎هاي حضرت موسي ـ عليه السلام ـ، و نيز به داستان كوتاه، نظير اكثر داستان‎هاي قرآني و حكايات، نظير اكثر حكايت‎هاي قرآني كه كلمات نقل شده از كس ديگر، بدون آن كه حركت يا صيغه آن كلمه تغيير كند، قرآن آن را بيان داشته است مثل نقل گفتار حضرت موسي ـ عليه السلام ـ در مقابل فرعون و يا نقل گفتار فرعون به حضرت موسي ـ عليه السلام ـ و غيره.

در اصطلاحات بشري، به داستان‎هايي كه به «زندگي طولي» شخصيت داستان پرداخته شده باشد، «رمان» گفته مي‎شود، به عنوان مثال، در سورة‌ شعراء، به «زندگي طولي»، حضرت موسي ـ عليه السلام ـ، اشاره شده است و بخش عمده‎اي از سير زندگي آن حضرت، در آن مطرح شده است؛ از جمله به دريا افكنده شدن ايشان، نجاتشان از دريا و آزادي ايشان و ورودشان به شهر، كشتن يكي از آن دو نفري كه با يكديگر درگير بودند، رفتن به مدين، كمك به آن دو دختر، ازدواجشان با يكي از آن دو، نزول وحي بر ايشان و رفتنشان به سوي فرمون و ...،‌در مقابل در «داستان كوتاه»، به يك «مقطع عرضي»، يا وضعيتي استثنايي و بسيط از زندگي شخصيت داستان بسنده كرده است.

از ديگر امتيازات داستان‎هاي قرآني از داستان‎هاي بشري، اين است كه داستان‎هاي قرآني، داراي ساختار هندسي ويژه‎اي است كه بر اساس آن تمام جزئيات داستان و اجزاي آن اعم از آغاز و متن و انتها، داراي پيوندي زنده با يكديگر است، به نحوي كه هر جزيي از داستان يا تكامل و تحولي از جزء پيشين آن و يا شرح و تفصيلي بر آن و يا اثري از آن و يا امري در تجانس با آن است و همة اجزا در تابع محور فكري واحدي است.

در داستان‎هاي قرآني، از اصل «غافلگيري»، يعني مواجه ساختن خواننده، با وضعيت و يا رخدادي ناگهاني و غير قابل پيش بيني، «تعليق»، يعني نگاه داشتن سرّي كه تنها پس از گذشت زمان روشن خواهد شد و «تشويق»، يعني دلبسته كردن خواننده به پيگيري «آن چه رخ خواهد داد»، به خوبي استفاده شده است، مثلاً مي‎توان براي اصل غافلگيري، به داستان حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ اشاره كرد، اين داستان در سورة‌ انبياء آمده و به واقعة «درهم كوبيدن بت‎ها و نگهداشتن بت بزرگ» پرداخته است كه بهترين نمونه از عنصر «غافلگيري»‌ است.

اما عنصر «درنگ و تأخير»، را مي‎توان در داستان «اصحاب كهف»[11] كه در آن تعداد اصحاب كهف به عنوان سرّي پوشيده مانده است، مشاهده كرد.

 

 

هنر نوشتن

هنر در محضر قرآن

ويژگي نوشته آن است كه خطاب به شخص يا اشخاص و يا مردمي مشخص و معين در قالب نوشتار مي‎باشد. خداوند متعال، در قرآن كريم، به قلم نيز ارزش داده و به آن سوگند ياد كرده است: «سوگند به قلم و آن چه با قلم مي‎نويسند»[12]، از ظاهر آيه فوق بر مي‎آيد، منظور از قلم، مطلق هر نوشته‎اي است كه با قلم نوشته مي‎شود، از اين جهت به آن سوگند ياد كرده، زيرا قلم و نوشته، از عظيم‎ترين نعمت‎هاي الهي است كه خداوند بشر را به آن هدايت كرده است و به وسيلة‌ آن، حوادث غايب از انظار آدمي و معاني نهفته در دل افراد را ضبط مي‎كند. به همين منظور نيز يكي از نعمت‎هاي الهي به شمار رفته است.

صورت‎هاي هنري ياد شد، نمونه‎اي از جلوه‎هاي هنري قرآن كريم بود كه بدون آن كه به طور مستقيم، به مقولة هنر بپردازند، مطالب گهر بار خود را در قالب هنر‎هاي گوناگون بيان كرده‎اند.[13]

 


 محمود نياكان- مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه

 

تنظیم:امید واضحی آشتیانی_حوزه علمیه تبیان

 


 

پی نوشت :

[1] . اعجاز قرآن، سيد رضا مؤدب، انتشارات احسن الحديث.

[2] . مجلة فقه، شماره چهارم و پنجم، ويژه هنر، تابستان و پاييز 1374، ص 12.

[3] . مزمل، آية 4.

[4] . مجمع البيان، ج 10، ص 584.

[5] . شعراء، 226 - 224.

[6] . شعراء، 227.

[7] . تفسير ابن كثير، ج 3، ص 354.

[8] . امالي شيخ طوسي، ص 46.

[9] . الغدير، ج 2.

[11] . كهف، 12 ـ 10.

[12] . سورة قلم، آيه 1.

[13] . زيبايي و هنر از ديدگاه اسلام، محمدتقي جعفري، چاپ سوم، زمستان 1369، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي / اسلام و هنر، دكتر محمود بستاني، ترجمه حسين صابري، چاپ دوم 1378، آستان مقدس رضوي / هنر از ديدگاه مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه‎اي، چاپ چهارم 1373، چاپ و نشر فرهنگ اسلامي.

 

 

 

شنبه 2 فروردین 1393  2:09 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

 

 

هدايتگري در هنر ديني 

g/'j* ¯1j /1 gf1

 چون خداوند دست به كار آفرينش زد همه چيز را همچون خود زيبا، چون خداوند كامل و جميل آفريد تا جلوه‏اي از زيبائي، جمال و كمال او باشد

 

او در آفرينش، آن چنان زيبائي، هماهنگي، تناسب و كمال به خرج داد كه در نهايت، اين آفرينش خود را سزاوار بالاترين ستايش هستي، دانست و فرمود: فتبارك اللّه‏ احسن الخالقين(1) آفرين بر خدا زيباترين پديد آورندگان، و سپس با صراحت اعلام كرد:

ديدگان به پهنه گسترده هستي بنگرند و در آن به جستجو بپردازند. هرگز كژي، كاستي و ناهماهنگي نخواهند ديد و باز ديگر بار بنگرند و پي جوئي كنند، در پايان اين همه پي جوئي خسته و وامانده برخواهند گشت(2) و شگفت زده و حيرت زده از اينهمه زيبائي و جمال و كمال اعتراف خواهند كرد كه: «فتبارك اللّه‏ احسن الخالقين».(3)

در اين ميان از اقيانوس بي انتهاي جمال و كمال خويش جرعه‏اي به كام آدم ريخت و در او وديعه‏اي نهاد تا او نيز زيباشناس و زيبا آفرين باشد و بدين گونه هنر آفريده شد. به ديگر سخن؛ خداوند چون همه موجودات را آفريد به هر كدام سلاحي شايسته داد تا از هستي خود به دفاع برخيزند و از نابودي و تباهي خود جلوگيري كنند و چون نوبت به انسان رسيد و سخن از دفاع انسان از ثروت انبوه خود كه شامل تمامي استعدادها و كرامت ويژه الهي، فرهنگ و فكر و انديشه او است به ميان آمد خداوند براي دفاع انسان سلاح هنر را در اختيار او گذاشت تا با اين سلاح از فكر، كرامت، فرهنگ خويش، به دفاع بپردازد و در غوغاي گذر روزگار از بين نرود و در لابلاي چرخ زمان فراموش نشود.

 

هنر به انسان قدرت گذار از سه مرز را عنايت كرد:

1 ـ مرز زمان

2 ـ مرز مكان

3 ـ مرز ظاهر

هنر فراتر از زمان

امروز اندك نيستند اقوام و ملتهايي كه به طور كلي از صحنه روزگار محو شده‏اند و غبار گذر زمان آنان را چنان در خود فرو برده است كه به طور كامل فراموش شده‏اند ولي آنچه كه بر قدرت گذر زمان و غبار گذشت شب و روز فائق آمده است و در تمامي طول روزگاران باقي است تنها جلوه‏هاي هنري آنان است.

براستي از قوم عرب جاهلي چه چيز، به جز معلقات سبع و شعرهاي پراكنده‏اي كه تنها نمود هنري آن جامعه است، در تاريخ مي‏توان جست؟

آيا حمورابي، كورش و خسرو پرويزها جز در پرتو برخي آثار باقي مانده هنري دوران خويش زنده شده و به ياد مي‏آيند؟

ديريست كه شيرين و فرهاد و خسرو و همه قوم و قبيله و ثروت و قدرتشان نابود شده است و از آنان تنها نقشي بر ديوار كه آميخته با هنر و برآمده از هنرمندي است به يادگار مانده است.

هنر در گذر از تنگناي مكان

از سوئي ديگر اعمال انسان‏ها هر كدام رنگ جغرافيائي خاصي خورده است و محدود به مكاني خاص مي‏شود به طوري كه براي ساير اماكن و مناطق، ناشناخته و غير مأنوس است.

ولي هنر آشنا با همه مرزها و مناطق است و مرز نمي‏شناسد و در همه جا قدر مي‏بيند و بر صدر مي‏نشيند.

نمونه اين سخن، ترجمه سخنان حافظ شيرين سخن و امثال او به چندين زبان زنده دنياست.

توان سومين هنر آن است كه تنها گوش را نمي‏نوازد بلكه هوش را برمي‏انگيزد و عواطف، احساسات، عقل و وجدان را تحت سيطره خود قرار مي‏دهد.

هنر مسلط بر دل و ذهن

گاه مصرع شعري در درون انسان آنچنان طوفاني برمي‏انگيزد كه هزاران صفحه استدلال و برهان از ايجاد آن ناتوانند. و گاهي نثري بليغ و جان‏دار و وعظي هنرمندانه آنگونه انساني را متحول مي‏كند كه تحت تاثير اين هنر، براي تمام عمر روشي مغاير با گذشته خويش در پيش مي‏گيرد.

هدايت و هنر

اين سه توان هنر (گذر از زمان، مكان و ظاهر) بايد كه در خدمت تعهد، ايمان و ارزشهاي اسلامي قرار گيرد و به عبارت ديگر معارف الهي را بايد بر مركب هنر نشاند تا در تمامي مرزها و همه زمانها و عمق جانها نفوذ كند و سيطره و سلطه خويش بگستراند.

 

هدايت گرايي قرآن و هنر

در راستاي به خدمت گرفتن هنر براي هدايت گري است كه مي‏بينيم خداي هنر آفرين نيز در هدايت جوئي بندگان خويش از سلاح فصاحت، بلاغت و تناسب به گونه‏اي استفاده مي‏كند كه با نهايت سرافرازي تحدي مي‏كند و اعلام مي‏دارد كه كسي را توان آوردن سخن هنرمندانه هم سنگ قرآن نيست.

و اين قدرت و توان هنري قرآن است كه چون وليد بن مغيره مرد شماره يك عرب جاهلي به مسجد الحرام مي‏آيد و چند آيه ابتداي سوره غافر را مي‏شنود آنگونه متحول مي‏شود كه از ميان مردم مي‏گريزد و به گوشه خانه خويش پناه مي‏برد و چون جماعت قريشيان به او اعتراض مي‏كنند پاسخ مي‏دهد:

g/'j* ¯1j /1 gf1

«فما اقول فيه فواللّه‏ ما منكم رجل اعلم في الاشعار منّي و لا اعلم برجزه مني و لا بقصيده و لا باشعار الجن و اللّه‏ ما يشبه الذي يقول شيئا من هذا و اللّه‏ ان لقوله لحلاوة و انه ليحطّم ما تحته و انه ليعلو و لا يعلي.»

«من درباره سخنان محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم چه بگويم! بخدا سوگند هيچكدام از شما آگاهتر از من نسبت به شعر عربي نيستيد هيچكس چون من از رجزها و قصيده‏ها و اشعار جن شناخت و بصيرت ندارد ولي آنچه را من از محمد شنيدم به هيچكدام شباهت ندارد سخن او را شيريني ويژه‏اي است، كلام او تمامي سخنان ديگر را فرو مي‏كوبد و خود برتري مي‏يابد و هيچ سخني بر او فزوني و برتري ندارد.»(4)

و بنا به روايتي ديگر گفت: سخنان او را شيريني خاص و طراوت ويژه‏اي است شاخه‏هايش پربار و ريشه‏هايش محكم و استوار است...

 

تسليم در برابر هنر قرآن

و چون گروهي بناي معارضه با قرآن مي‏گذارند و هر يك عهده‏دار نگاشتن قسمتي از كتابي همانند قرآن مي‏شوند يكسال براي‏اين كارمهلت ومدت تعيين مي‏كنند و پس از يكسال تلاش و صرف فكر و انديشه و دقت در آيات و مضامين اين كتاب آسماني در كنار كعبه گرد هم مي‏آيند تا محصول يكساله خود را عرضه كنند اولين نفر آغاز سخن مي‏كند و مي‏گويد من در بررسيهاي خود چون به اين آيه رسيدم «قيل يا ارض ابلعي مائك»(5) هر چه در آن انديشه سوختم و به تفكر نشستم و به عظمت و ظرافت هنري و بلاغت و فصاحت آن انديشيدم بيشتر باورم آمد كه نگاشتن همانند آن غير ممكن است.

ديگري پاسخ داد من به هنگام مطالعه آيه «فلما استيئسوا خلصوا منه نجيّا.»(6)

به همين نظريه رسيدم و دست از كار بداشتم.

در اين هنگام امام صادق عليه‏السلام از كنار آنها گذشت و نگاهي به آنها كرد و اين آيه را برخواند «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان يأتوا بمثل هذالقرآن لا يأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا.»(7)

اي پيامبر ما اعلام كن كه اگر آدميان و جنيّان گرد هم آيند تا همانند قرآن بياورند از آوردن همسان آن ناتوانند اگر چه بعضي مدد كار بعض ديگر باشند.(8)

و اين اوج هنر نمائي خدا در كتاب هدايت بشر است.

اي پيامبر ما اعلام كن كه اگر آدميان و جنيّان گرد هم آيند تا همانند قرآن بياورند از آوردن همسان آن ناتوانند اگر چه بعضي مدد كار بعض ديگر باشند.

 

سنت و هنر

در تاريخ موارد بسيار متنوعي را مي‏يابيم كه معصومان عليهم‏السلام از سلاح هنر در هدايت گري انسانها استفاده كرده‏اند.

بلنداي فصاحت و بلاغت در خطبه‏هاي رسول‏اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و غوغاي زيبائي در نهج البلاغه امام علي عليه‏السلام و اوج هنر آفريني و شورگستري، در خطبه حضرت فاطمه عليها‏السلام و دخترش حضرت زينب عليها‏السلام و امثال آن بهترين درس براي هدايت گران و آمران به معروف و نيز شاهد صدقي بر سخن ماست.

 

هنر شعر در سنت

معصومين عليهم‏السلام هماره با بهره‏جوئي از هنرمندي و حس زيبايي‏شناسي و تحريك احساسات لطيف انساني سعي در هدايت افراد داشته‏اند.

و در اين راستاست كه شعرهاي مختلفي از آنان به يادگار مانده است.

كلام منظوم شاعرانه به گونه‏اي غريب در دل مي‏نشيند و به خوبي در حافظه جاي مي‏گيرد از آن رو هماره حكومتها براي تبليغات خود از اين سلاح بهره مي‏جستند و آشكار است همانگونه كه از اين سلاح بسيار برنده براي تباهي و زشتي و پليدي استفاده شده است شايسته و سزاوار است در مسير صحيح و براي راهيابي به ارزشهاي الهي و انساني و بازداشت از گناه و تباهي از آن استفاده شود.

تمامي معصومين عليهم‏السلام بجز پيامبراكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را مي‏بينيم كه به مناسبتهاي گوناگون اشعاري سروده، يا خوانده‏اند.

البته شعر نگفتن رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نيز علتي داشت زيرا يكي از اتهامهائي كه مشركان براي مقابله با رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و بي اهميت قلمداد كردن اعجاز جاويد او (قرآن) بيان مي‏كردند اين بود كه او را شاعر مي‏خواندند.

g/'j* ¯1j /1 gf1

و چون شعر در ذهن و زبان عرب جاهلي آميزه‏اي از خيال و دروغ بود اين نكته باعث شد كه خداوند مقام والاي رسالت را از اين اتهام بپيرايد و بگويد «و ما هو بقول شاعر».(9)

اما در كلمات ديگر معصومين عليهم‏السلام اشعار فراواني يافت مي‏شود كه به حق مي‏توان گفت شعر را آبرو بخشيده و شاعران را مايه افتخار گرديده است.

بر خلاف آنچه در آن روزگار مشهور بود كه «نيكوترين شعر دروغ ترين آن است» آنان با اشعاري سرشار از حقيقت اثبات نمودند كه شعر مي‏تواند وسيله‏اي رسا و توانمند در خدمت حقيقت گذاري و باطل ستيزي باشد و اتهام زشت دروغ زني و افترا پراكني را از دامان شعر متعهد، والا و همراه با شعور ستردند.

در اين رابطه به ديوان منسوب به امير مؤمنان عليه‏السلام و امام حسين عليه‏السلام و اشعار متنوعي كه در حافظه تاريخ و دل كتابها از ائمه عليهم‏السلام به يادگار مانده است مي‏توان مراجعه كرد.

به عنوان نمونه مي‏توان به شعر خواني امام هادي عليه‏السلام در مجلس متوكل اشاره كرد.

آن هنگام كه شبانه به خانه حضرت مي‏ريزند و آن حضرت را دستگير كرده به بزم ميگساري مي‏آورند و متوكل با بي‏شرمي به آن حضرت مي‏گويد: براي ما شعري بسراي آن حضرت پس از استنكافي كوتاه هفت يا هشت بيت شعر مي‏خواند و چنان مجلس بزم و رقص و شادخواري و گناه را دگرگون مي‏كند كه حتي شخص متوكل تحت تاثير قرار گرفته، آنقدر مي‏گريد كه صورتش از گريه خيس مي‏شود و با احترام آن حضرت را به خانه برمي‏گرداند.(10)

تشويق هنرمندان در مسير مبارزه با منكرات

دين به همان اندازه از فرو رفتگان وادي لذت و غرق شدگان گرداب بي‏خودي و تباهي دور است و با آنها بيگانه، كه از غافلان از جلوه‏هاي محبت و عاطفه و ذوق و زيبائي.

خداوند زيبا است و زيبائي را دوست دارد و تمامي دستورات خود را در هاله‏اي از زيبائي و ذوق و لطافت عرضه كرده است بنابراين اولياء او كه آئينه خدا نمايند نيز به زيبا گويان و زيبا نويسان كه در مسير زيبائي مطلق و زدودن زشتي‏ها باشند علاقمند و آنها را مورد لطف و تشويق قرار مي‏دهند و در اين تشويق مرز و مكاني نمي‏شناسند.

الف) كوبنده‏تر از هر سلاح

پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم وارد مكه مي‏شود تا عمرة القضا را انجام دهد مسلماني (عبداللّه‏ بن رواحه يا كعب بن مالك) در محضر آن حضرت شروع به شعر خواندن مي‏كند و با زبان شعر از شخصيت رسول اكرم دفاع مي‏كند.

عمر بن الخطاب پيش مي‏آيد و به وي اعتراض مي‏كند: آيا در محضر رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و در حرم امن الهي شعر مي‏گوئي؟!

پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم روي به عمر كرده، مي‏فرمايد: او را واگذار، سوگند به آن خدائي كه جانم در اختيار اوست سخن او بر كفار شديدتر و سخت‏تر است از افكندن تير. و در روايتي ديگر فرمود سخن او شديدتر است از ضربات شمشير(11)


 

تنظیم برای تبیان امید واضحی آشتیانی

 نویسنده : سيدمحمود مدني بجستاني 

 

پاورقيها:

(1) سوره مؤمنون، آيه 14.

(2) استفاده از آيات اول سوره ملك.

(3) سوره مؤمنون، آيه 14.

(4) تفسير البيان، ج1، ص 0.

(5) سوره هود، آيه 44.

(6) سوره يوسف، آيه 80.

(7) همان.

(8) بحارالانوار، ج92، ص16.

(9) سوره حاقه، آيه 41.

(10) مروج الذهب، ج4، ص93.

 (11) تفسير قرطبي، ج13، ص151؛ سنن ترمذي، ج5، ص127؛ كنزالعمال، ج3، ص580.

 

 

شنبه 2 فروردین 1393  2:09 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

 

 

 هنر مسلمانان، هنري قدسي است

هنر مسلمانان،هنري قدسي است
هنر مسلمان همچون هنر بودايي يا مسيحي، هنري صرفاً مذهبي نيست، بلكه هنري روحي است و آنچه به عنوان هنر اسلامي ارايه مي‏شود، بسيار سطحي است چرا كه مقيد به عملي است كه خود را ارج مي‏نهد نه هنرمند مسلمان را.

 فرازهايي از گفتگو با دكتر نقوي كه تنظيم شده است، در ذيل از نظرتان مي‏گذرد.

هنر مسلمان، هنري انتزاعي است كه در آن معشوق كه همان ذات حق‏تعالي است، تجلي مي‏يابد.

هنرمند مسلمان براي حضوري محسوس، با "بسم‏اللّه" كارش را آغاز مي‏كند و با "سبحان‏اللّه" و "ماشأاللّه" از آفريده‏اش تمجيد مي‏كند.

دكتر نقوي: من از واژه هنر اسلامي استفاده نمي‏كنم چرا كه در نظر من واژه هنر اسلامي نماينده تزي است كه در قرن نوزدهم توسط اروپايي‏ها در مناطقي كه مستعمره آنها بود به كار گرفته شد. براي من هنر اسلامي نوعي نظام خاص است كه مخلوق تز مستعمره‏گراي قرن 19 است كه فقط بايد در چنين مواردي استفاده شود پس به جاي آن بايد از چه كلمه‏اي استفاده كرد؟ من كتابي در بيشتر از 300 صفحه در خصوص اين موضوع نوشته‏ام كه اميدوارم سال آينده به چاپ برسد، كه در آن از واژه هنر مسلمان استفاده كرده‏ام چرا كه از نظر من هنر در قرآن و اسلام منع نشده است. زيرا هرگونه احساس مشروع با فعاليت و عمل مشروع كه باعث شود، خداوند را به خاطر بياوريد در دستور اسلام و قرآن جايز مي‏باشد و بنابراين هنرمندان مسلمان اساساً با اين دو مقوله سر و كار دارند. بدين‏معنا كه وقتي به اطراف مي‏نگرند و از خود مي‏پرسند چه كسي اينها را آفريده و خلق كرده؟ چه كسي مرا آفريده؟ و تمام اينها به كشف هنر مسلمان مي‏انجامد كه در قرن هشتم در تزيينات مقبره‏ها در   Jevoselenيافت شد و در حقيقت فرم اصلي بيان در هنر مسلمان در طي قرون مختلف و حتي امروز بوده بنابراين عقيده و ايده‏اي كه در قرن هشتم توسط هنرمندان مسلمان ظاهر شد و گسترش پيدا كرد بعدها به وسيله هنرمنداني چون ماتيس و ديگران مورد بهره‏برداري قرار گرفت.

من با كلمه "هنر اسلامي" مخالفم. من از اين كلمه استفاده نمي‏كنم و به جاي آن از "هنر مسلمان" نام مي‏برم چرا كه اين هنر، هنر مردم مسلمان است و هنر كشورهاي مسلمان.

هنر مسلمان به وسيله نكاتي شناخته مي‏شود و واضح است كه برخي آن را نمي‏بينند و آن را نمي‏دانند.

هنر مسلمان هنري مذهبي نيست، بلكه هنري روحي است. بدين معنا كه به فرد مسلمان كمك مي‏كند احساسات خود را بيان و يا خدا را به ياد آورد.

هنر مسلمان از زماني بوجود آمد كه خداوند جهان را آفريد همان خداوندي كه همه چيز است. وحدت خدا و همچنين كثرت و تعدد آنچه كه آفريده دو چيز كاملاً مشهود است: 1ـ وحدت خدا 2ـ كثـرت و تفاوت آنچه آفريده؛ و چگونه همه مي‏توانند يكي باشند.

اين مسائل نه از طريق زبان طبيعت‏گرايي بلكه از طريق زبان انتزاعي كه از طبيعت اخذ شده ولي طبيعت‏گرا نيست به طرح مسايل مي‏پردازد و آنچه هنرمند انجام مي‏دهد، ايجاد يك سري نشانه‏ها و الگوهايي از طبيعت است مانند برگ‏ها، درخت‏ها، گل‏ها، حيوان، انسان و غيره... و با استفاده از تعابير به خلق آثارش مي‏پردازد. اگر شما فرض كنيد كه خدا معشوق شما باشد و سعي در تعريف و تمجيد از معشوق خود داريد بنابراين از بهترين زبان براي ابراز بيان عشق استفاده مي‏كنيد. تمام اين مطالب بسيار مهم است چرا كه يك نقاش و يا خطاط در كشورهاي اسلامي مي‏خواهد مستقيماً به آفريننده‏اش فكر كند.

هنر مسلمانان،هنري قدسي است

شما مي‏دانيد كه اساس هنر مسلمان بالا بردن سطح فهم انسان‏ها است و بنابراين هنرمندان مسلمان از برخي اشكال هنر بهره گرفتند كه آبستره بود. اين هنر تزييني بسيار به خطاطي نزديك است، خطاطي در قرن 14 در مدارس صوفي به "حروفي" مشهور بود و در اين حروفي كه نوعي آبستره بود، افراد تصاويري از معشوق و خدا را مي‏ديدند در حقيقت در اين تصاوير تصوير واقعي خداوند را نمي‏بينيد ولي از طريق زيبايي‏هايي كه در شكل حروف و يا رنگ‏ها و يا تصاوير برگ و درخت و... وجود دارد تجلي خداوند را مشاهده مي‏كنيد. در حقيقت زيبايي معنوي روحي را لمس كرده و اين تجلي شما را به يك احساس عميق آزادي رهنمون مي‏شود و احساس مي‏كنيد كه از قيد و بندهاي دنياي انساني و مادي رها شده‏ايد، در اين هنگام به علو روحي رسيده‏ايد.

اين مسائل مطرح شده، بسيار اساسي و زيربنايي است و در حقيقت نكاتي است كه هنر مسلمان را از ساير هنرها جدا مي‏كند و وجه متمايز اين هنر و ساير هنرها مانند هنر مسيحيت، هنر بودايي و هنر هندو مي‏شود.

سوال: با عطف به سخنان شما، هنر مسلمان در هنرمند مسلمان احساس عميق و دوست‏داشتني آزادي و انسان‏دوستي و عشق به حق را تجلي مي‏دهد و او را به خلق اثري الهي مي‏كشاند تا بيننده را به ياد آفريدگارش آورد، و اين تفاوت هنر مسلمان با ساير هنرهاست. بنابراين واضح و روشن است كه مباني نظري و ديدگاه‏هاي زيبايي‏شناسي هنر مسلمان با ساير هنرها نيز متفاوت است. برايمان از اين تفاوت‏ها و فاصله‏ها صحبت كنيد.

 

دكتر نقوي: هنر مسلمان كلاسيك نوعي بيان تشكر و سپاسگزاري است، سپاسگزاري از خداوند سبحان؛ تفاوت هنر مسلمان و هنر غربي پس از رنسانس اين است كه در هنر غربي هنرمند با اهميت‏تر از بقيه اجزأ است. اما در هنر مسلمان هنرمند در پشت زمينه اثر مخفي است، هنرمند در اثرش غايب نيست بلكه به نوعي پنهان است و ما او را از طريق قلم، سبك و كاري كه انجام داده تشخيص مي‏دهيم و درك مي‏كنيم. و اشتباه است اگر بگوييم كه هنرمند در هنر مسلمان غايب است و اين مخفي بودن هنرمند گاهي اوقات قوي‏تر از آن چيزي است كه به نمايش درمي‏آيد. به عنوان مثال حقيقت مخفي قوي‏تر از حقيقت ظاهري است، به عنوان مثال: خداوند، حقيقت مخفي است كه نمي‏توانيم به وضعي او را مشاهده كنيم و يا لمس كنيم ولي حضور او و نفوذ او بر زندگي بشر بسيار قوي‏تر از يك حقيقت ظاهري است، همانگونه كه خداوند مخفي است ولي آثارش را در آنچه كه خلق كرده مي‏بينيم.

 


 

 

تنظیم:امید واضحی آشتیانی_حوزه علمیه تبیان

 


 دکتر اکبر نقوی: مدرس تاريخ هنر در مدرسه "هنر و معماري ايندوس والري" كراچي

 

 

تاكنون كتابهاي "تصاوير و هويت نقاشان پاكستاني"،1 "پاكستان و خلق هنر"،2 "مجموعه مقالاتي درباره هنر مسلمان"3 و همچنين تاليفاتي در زمينه "صنايع دستي"، "معماري رومي" و "باستان‏شناسي" از او چاپ و منتشر شده است.

 

 

1. (كتابي است كه 50 سال هنر در پاكستان را بررسي مي‏كند و شامل 350 اسلايد و عكس است).

2. كتابي است براي بچه‏هاي 9 تا 15 ساله؛ او معتقد است تعليم بچه‏هاي مدرسه‏اي بسيار مهم است چرا كه بايد در مورد كشور، فرهنگ و ميراث خود مطالبي بدانند.

3. تيتر اين كتاب، از سوره نور قرآن استخراج شده است، سوره زيبايي كه مي‏گويد : خداوند همچون نور است و درخشانتر از هر ستاره‏اي است.

 

 

 

شنبه 2 فروردین 1393  2:10 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

همبستگي دين و هنر

همبستگي دين و هنر

(بر گرفته ای از مقاله همبستگی دین و هنر در قلمرو تاریخ)

شريعت ديرينه‏ترين رفيق و همراه بشر است، به گونه‏اي كه لمحه‏اي از انسان جدا نشده و با ظهور پيامبران و يا به عبارتي با ظهور انسان مقارنت داشته است؛ چه نخستين انسان ـ حضرت آدم(ع) ـ خود اولين پيامبر نيز بوده است، از اين رو انسان و مذهب هيچ‏گاه از يكديگر مجزا نبوده و در تمامي طول تاريخ موافقت و مقارنت ذاتي با هم داشته‏اند.

گذشته از ابلاغ رسالت الهي به وسيله پيامبران،حتي اگر رسولي هم برانگيخته نمي‏شد، انسان بالفطره(عقلي و قلبي)به سوي خدا دلالت مي‏شد و به رغم تصوري كه كم و بيش شايع است،فلسفه ارسال رسل صرفاً نه براي دعوت مستقيم انسان به توحيد بلكه براي انذار او بوده است؛ و اينكه معبودهاي غيرحقيقي را به جاي خدا نگيرد؛ زيرا دعوت به

خداپرستي و توحيد به طور فطري در انسان وجود داشته است.

مذهب چون بستري به مثابه زيربناي كنش و واكنشهاي بشري در طول تاريخ تلقي مي‏شود كه در اين ميان، هنر داراي موقعيت خاصي است.

اولين اثر هنري مخلوق بشر با انگيزه‏هاي مذهبي و باورهاي ماورايي شكل گرفته است و چنانچه انگيزه ياد شده وجود نداشت بيش از نيمي از تاريخ هنر نانوشته باقي مي‏ماند،

چه هنري موجود نمي‏شد كه در مورد آن تاريخهاي قطور هنر به رشته تحرير درآيد و هدف اين نوشتار بحث درباره اين موضوع است.

"تمامي ابناي بشر، به نحوي با مقوله هنر سر و كار دارند و در مراتب مختلف وجودي خود، از اين اكسير بهره جسته و صورتهاي بديع براي تلطيف حيات خشك زندگي خاكي آفريده‏اند. بر ديوار غارها نقاشي كردند و از سنگهاي سخت و بي‏روح صورتهاي گونه‏گون هنري پديد آورده‏اند.و با موسيقي پاسخگوي نياز درون شده‏اند و تجسم روح تشنه و جوياي ابديت خود را در ترانه‏ها و سرودها و معابد و داستانها و اشعار، آشكار ساخته‏اند. حقيقت ذاتي هنر ممكن است عهده‏دار بيان چنين وسعتي در عرصه وجود گردد. عشق به زيبايي و هنر كاملاً فطري و قلبي و آميخته با وجود و هستي و حيات انساني است"2.

 

مساله التزام هنر با مذهب از دو زاويه قابل بررسي است:

همبستگي دين و هنر

1. از طريق فلسفه؛

2. از طريق علم.

نظر به آنكه هنر در معناي عام و مفهوم كلي مقوله‏اي فلسفي است و زيبايي‏شناسي (علم الجمال) موضوعي كاملاً حِكمي و فلسفي به شمار مي‏رود (حتي زيبايي‏شناختي تجربي)؛ يك هنرمند و هنرشناس موحد در طي استنتاجهاي فلسفي لاجرم به اين مقصد هدايت مي‏شود؛ زيرا هنر در اصل و ذات خود رحماني بوده و جلوه‏اي از تجلي وجود ـ باري ـ تعالي ـ است و هنري كه خارج از چنين چشم‏اندازي تبيين گردد، هنر نيست.

كوشش در تعريف عام هنر با تاكيد بر عنصر وحدت به مثابه اصليترين عامل تجلي هنر، نشان مي‏دهد كه اعتقاد به وحدت و اصولاً تمايل فطري انسان از پراكندگي و گسيختگي به سوي اتحاد و يگانگي، بايد ريشه‏اي در عالم هستي داشته باشد كه در نهايت انسان جستجوگر را به وجود اقدس الهي رهنمون مي‏سازد. گذشته از فلسفه، از طريق علم با كنار زدن حجابهاي هزار توي تاريخ و مطالعه و تحقيق درباره آثار هنري بيشماري كه به ارث رسيده، از وراي آنها و كشف موضوع و انگيزه‏هاي تكوين آنها به طور عملي و علمي، مهر تاييدي بر همراهي دين و هنر مي‏زند كه مقصود اين نوشتار با بررسي مختصر هنر انسانهاي اوليه و بعضي از ادوار نخستين و باستاني تاريخ هنر، برگرفتن جرعه‏اي از اين بحر لايتناهي است كه:

آب دريا را اگر نتوان كشيد

پس به قدر تشنگي بايد چشيد

حدود يك ميليون سال از زندگي انسان بر روي كره زمين مي‏گذرد. نخستين آثار به دست آمده به 400 هزار سال ق. م. تعلق دارد. بحث بر سر اين موضوع كه نياكان ما و انسانهاي اوليه به لحاظ فيزيكي و ساير ويژگيهاي اندامي با نمونه‏هاي فعلي متفاوت و يا مشابه انسانهاي امروزين بوده‏اند، به نتيجه قطعي نرسيده است و به نظر مي‏رسد كه هنوز نظريه داروين مبني بر تكامل انسان از نوع ميمون، بر ديدگاههاي محققان و هنرشناسان و انسان شناسان سنگيني مي‏كند، اين در حالي است كه بر اساس اخبار و روايات اديان نمي‏توان دقيقاً به موقعيت تاريخي حضرت آدم(ع) به مثابه پدر بشر پي‏برد. آيا اولين انسان در پهنه آفرينش حضرت آدم(ع) بوده است3 و يا حضرت آدم نمونه تكامل يافته‏اي از انسانهاي اوليه است؟ از آنجايي كه بر اساس روايات مذهبي قابيل كشاورزي مي‏دانسته است و همو بود كه به عنوان هديه، سنبله‏هاي گندم را به پيشگاه خداوندي عرضه كرد كه البته پذيرفته نشد و بويژه آنكه گفته مي‏شود اولين بار حضرت آدم(ع) كشاورزي را كشف كرد، مي‏توان نظر داد كه اين دوران مقارن با دوران نوسنگي است كه انسان به كشاورزي دست يافت؛ اما قدمت كشاورزي بيش از 12 هزار سال نيست، در حالي كه اولين آثار به دست آمده از انسانهاي اوليه متعلق به 400 هزار سال ق. م. است؛ بنابراين تطبيق هبوط حضرت آدم(ع) با تاريخ طبيعي انسان قدري با مشكل مواجه مي‏شود.

اميرمومنان حضرت علي(ع) به روايتي در پاسخ كسي كه پرسيده بود: پيش از حضرت آدم ساكنان كره زمين چه كساني بودند؟ حضرت فرمودند: "آدم" و ادامه دادند كه: "اگر باز هم بپرسي پيش از آن چه كسي؟ مي‏گويم: آدم.

البته روايت ديگري مبني بر زندگي جنها بر روي زمين پيش از انسان وجود دارد كه نمي‏توان دقيقاً و به طور قطع در اين زمينه اظهارنظر كرد.

همبستگي دين و هنر

قديميترين آثار هنري به دست آمده متعلق به بيست هزار سال قبل است كه با اين تفاسير ممكن است متعلق به انسانهاي ماقبل حضرت آدم(ع) باشد.

مورخان اعتقاد دارند كه قدمت دين با قدمت پيدايش انسان برابر است و اين حقيقت نص صريح قرآن كريم است4؛ اما صرف‏نظر از اعتقاد ديني، تاريخ بزرگترين گواه بر ديرينگي دين است به گونه‏اي كه در طول تاريخ شايد قبيله‏اي را نتوان يافت كه دين در آن ظهور و بروز پيدا نكرده باشد. ويل دورانت ضمن صحه بر اين مساله فقط يك قبيله بدوي در افريقا را نام مي‏برد كه مظاهر دين در آن يافت نشده كه بعيد نيست نتيجه سهو و عدم دقت وي باشد.

 

 

 
شنبه 2 فروردین 1393  2:10 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها