0

هنر در اسلام

 
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

اعتقادات ديني در آيين‌هاي نمايشي

تعزيه

ايرانيان كه دل در گرو عشق پيامبر ، امامان و اولياءالله دارند با آيين‌ها، مراسم و مناسك گوناگون ارادت خود را به اين بزرگان نشان مي‌دهند. آيين‌هاي مذهبي اين سرزمين با فرارسيدن محرم اوج مي‌گيرد و بر كوي و برزن سايه‌اي از غم مي‌افكند.

راه افتادن دسته‌هاي سينه‌زني و زنجيرزني، برگزاري مراسم عزاداري در هيات‌هاي مذهبي ، اجرا شدن مجالس تعزيه ، برپايي نمايش‌واره‌هاي شمايل‌خواني، پرده‌خواني و ... همه و همه از يك‌سو ريشه در اعتقادات ديني مردم دارد و از طرف ديگر نشان‌دهنده حس زيبايي‌شناسي و هنري آنان است.

به گزارش جام جم ، مطلب زير به قلم دكتر اردشير صالح‌پور، مدرس تئاتر در دانشكده‌هاي هنري در پي آن است تا با هستي‌شناسي آيين‌ها و مناسك، راه را بر معرفت بهتر و عميق‌تر آنها بگشايد و رمز و رازشان را آشكار كند.

آيين‌ها، جلوه‌هايي از معرفت‌شناسي يك قوم و جامعه به شمار مي‌روند. شكلي از هستي‌شناسي يك دنياي ذهني و دروني كه تجلي بيروني و هنري پيدا كرده و با زيباشناسي خاصي همراه است.

ريشه اين آيين‌ها در اساس به اسطوره‌ها بازمي‌گردد كه قديمي‌ترين و ازلي‌ترين تجليات حيات فرهنگي بشر به شمار مي‌روند. اگرچه آيين‌ها زاده اسطوره‌ها هستند، اما از طرف ديگر، اسطوره‌ها را در طول تاريخ زنده نگاه داشته‌اند.

 

 

آيين‌ورزي انسان

در جامعه‌شناسي فرهنگي، ديدگاه‌هاي متفاوتي درباره منزلت و ساحت‌هاي وجودي انسان وجود دارد. يكي از اين نظريه‌ها، انسان را موجودي آيين‌ورز معرفي و بر نقش انكارناپذير مناسك در طول تاريخ در جوامع بشري تاكيد مي‌كند. اين نظريه‌پردازان، انسان را موجودي آيين‌باز، آيين‌ساز و آيين‌پرور مي‌دانند كه از تولد تا مرگ با مراسم و مناسك ويژه، زندگي خود را سپري مي‌كنند.

براساس اين نظريه، آيين‌ها در جامعه‌هاي گوناگون و رنگارنگ ساكن بر كره خاك، شاخصه‌هاي شناخت و بازشناخت فرهنگ بشري به شمار مي‌آيند.

آيين‌ها طيف گسترده‌اي از رفتارهاي اجتماعي، فرهنگي و ديني جوامع مختلف را تحت پوشش قرار داده و اين جلوه‌ها و مظاهر را در ابعاد گوناگون به ظهور مي‌رسانند. اين مفاهيم كه در قالب سنت‌ها تداوم مي‌يابند، وسيله‌اي براي تجسم‌بخشي به سطوح مختلف و متنوع فرهنگ يعني باورها، اعتقادات با برخورداري از مظاهر زيبايي‌شناسي و جهان‌بيني انساني است كه به‌مثابه ماندگارترين رفتارهاي بشري و به عبارتي ميراث معنوي فرهنگ بشري تلقي مي‌شوند.

ايرانيان كه دل در گرو عشق پيامبر ، امامان و اولياءالله دارند با آيين‌ها، مراسم و مناسك گوناگون ارادت خود را به اين بزرگان نشان مي‌دهند. آيين‌هاي مذهبي اين سرزمين با فرارسيدن محرم اوج مي‌گيرد و بر كوي و برزن سايه‌اي از غم مي‌افكند.

آيين‌ها، انسان‌ها را به انديشيدن و تفكر درباره ارزش‌ها، منزلت‌ها و قداست‌ها و در نتيجه حركات اجتماعي سمت و سو مي‌دهند و چيستي و كيستي اين جهان و آن جهان، رمز و رازها و آرمان‌هاي بشري و فلسفه حيات او را گوشزد مي‌كنند. پس به همين دليل محملي براي تحليل و بررسي دوباره زندگي به شمار مي‌آيند.

در اين نگره آييني، همبستگي، همدلي، وفاق ملي، پيوند و الفت اجتماعي مدنظر است و مردم هر جامعه، گروهي همبسته و پيوسته محسوب مي‌شوند كه زيرسايه مجموعه‌اي از مراسم، آيين‌ها و مناسك دور هم گرد مي‌آيند تا يك باور و اصل و نهاد مشترك را پاس دارند.

 

رمز و نماد در مناسك

آيين‌ها و مناسك، سرشار از نمادها و نشانه‌ها هستند و در اساس هنري رمزي و نمادين تلقي مي‌شوند. در اين‌خصوص، هر حركت و عملي به مثابه جلوه‌اي از مفاهيم و انديشه‌هاي بنيادين است كه به قالب رمز نشسته و آشكاركننده جوهره‌هاي پنهان آن است. موسيقي، ضرباهنگ و ريتم، حركات موزون، آداب، اصول و قواعد، لباس، پوشش‌ و خوراكي‌هاي ويژه و البته ادعيه و ذكرهاي متنوع از اركان و اجزاي اجتناب‌ناپذير آيين‌ها و مناسك‌‌اند. چنين مراسمي موسمي‌اند و درگاهشماري و تقويم‌هاي ويژه برگزار مي‌شوند تا مناسبت‌ها، ارزش‌ها و باورها را پاس بدارند و بزرگ بشمارند.

عشق و علاقه ايرانيان به بزرگان دين اسلا‌م جلوه‌هاي پرشوري ازآيين‌هاي نمايشي پديد آورده استآيين‌ها، بهترين انگيزه براي برپايي تجمعات انساني هستند و از اين‌رو همگرايي و مشاركت مردمي را در پي دارند. آداب و مناسك، تقويت حس معنوي را جزو بنيان‌هاي خود قرار داده‌اند، نشانه‌هاي قديم و جديد را با هم در د ل خود دارند، عرصه‌اي عمومي براي ايجاد وحدت و همدلي هستند، كهنگي‌ناپذيرند و تجلي دوباره زندگي به شمار مي‌آيند.

آيين‌ها به طور معمول داراي مكاني خاص براي برگزاري هستند و جايگاهي را با توجه به شكل و محتوايشان براي تجلي خود طلب مي‌كنند.

 

پيوند آيين و سنت

فرهنگ و هنر همواره با 2 مقوله سنت و مدرنيته درگير بوده و اين تعامل و تعارض همچنان ادامه خواهد داشت.

پرداختن به مقوله سنت به منزله غفلت ورزيدن از هنر معاصر نيست، بلكه اين مقولات ويژگي‌ها و مختصات خود را دارند، هر كدام در قلمرو ويژه‌اي عمل و گاه در تركيب و حضور متفاوتي عرض اندام مي‌كنند. چنانچه در هر كدام از اين دو مقوله، جوهره حقيقت كه اصل و ذات هنر است يافت شود، منزلت و ماندگاري يافته و تداوم خواهد داشت.

البته جوامع مدرن امروزي همواره نگاهي تحقيرآميز به سنت داشته و به دليل كشف نشدن رمز و رازهايي مستمر و مكتوم آن يكباره آن را به چوب خرافه مي‌رانند و ارزش‌هاي آن را ناديده مي‌انگارند. آنها اين تصور را دارند كه پديده سنت، عقل گريز و ايستا و كهنه است، چرا كه تقيد و محدوديت‌ها انسان را از هرگونه نوآوري باز مي‌دارد.

بر خلاف نگاه غالب جوامع امروزي به سنت‌ها، وجه قدسي و معنوي آنها را نبايد ناديده انگاشت. در واقع سنت‌ها، مسيري پيچيده براي رسيدن آدم‌ها به معنويت هستند و پيوند ميان آسمان و زمين و مفاهيم مادي و معنوي را شكل مي‌دهند.

در هر سنتي خير، فضيلت و زيبايي اصل بوده و الهام‌بخش حيات اين دنيايي در پيوند با جهان ديگر است.

آيين‌ها اگر دوام يابند و ارزش و قابليت سازگاري پيدا كنند، به سنت تبديل مي‌شوند. در چنين شرايطي،‌ آنها استحكام پيدا مي‌كنند و ديگر براساس روال و قاعده ادامه خواهند يافت.

ابعاد قدسي و هاله معنوي كمتر اجازه مي‌دهد اين سنت‌ها دستخوش تحولات و تغييرات زياد شوند و براي همين دوامشان طولاني و مستمر است.

سنت‌ها در جوامع شرقي،‌ اصل و اساس بقاي فرهنگي به شمار مي‌آيند و از اين رو در برابر آنها بايد با احتياط رفتار كرد. نه تسليم و نه انكار، مناسب‌ترين روش برخورد با سنت‌هاست و در جامعه‌‌اي چون ايران كه داراي سنت‌هايي عميق و ريشه‌دار است، نبايد براحتي روي به نفي و اثبات آورد.

 

جايگاه آيين‌ها در ايران

قدمت و سابقه ديرينه فرهنگ كهن ايراني اسلامي و جلوه‌هاي ذوقي و زيبايي‌شناسي مردمان اين ديار همواره منشأ خلق و پيدايي آيين‌ها، سنت‌ها و مناسك بسيار بوده است. هر كدام از اين مراسم،‌ نمادي از هويت و شاخصه‌هاي اعتقادي مردم اين مرز و بوم است و به جنبه‌‌هاي گوناگون زندگي آن از جمله معنوي و مادي مي‌پردازد.

مناسبت‌هاي سور و سوگ مذهبي و ديگر مراسم خاص، آيين‌ها را به يك فرهنگ زنده تبديل كرده و آيينه‌ تمام نماي روح ايراني شده است.

سرزمين ايران با اقوام گوناگوني كه در خود جاي داده است،‌ نمايشگاهي بزرگ از آيين‌ها به شمار مي‌آيد كه هريك رنگ و حال و هواي خاص خود را دارند. اين آيين‌ها با بن‌مايه‌هاي معنوي نهفته در آنها، رنگ، موسيقي،‌ حركت، شكل و ظاهرشان،‌ جلوه‌هاي گوناگون حيات فرهنگي مردم اين سرزمين را به ظهور مي‌رسانند.

عشق و علاقه ايرانيان به پيامبر(ص)‌، امامان(ع)‌ و آل عترت(ع)‌، جلوه‌هاي متفاوت و پرشوري از هنر و زيبايي را در شكل‌هاي گوناگون آييني پديد آورده است. پرده‌خواني، شمايل‌خواني، مقتل‌خواني، مناجات خواني، حمله‌خواني،‌ منقبت‌خواني و حماسه ‌خواني‌هاي مذهبي و شبيه‌خواني از جمله آيين‌هاي مذهبي اين مرز و بوم هستند.

اين آثار، فرآورده‌هاي هنري، مذهبي و نمايشي‌‌اند كه به مدد عناصر و اجزايي برآمده از دل فرهنگ اين سرزمين، موسم و ايام ويژه را رنگ و لطافتي قدسي مي‌بخشند. اين تجلي‌ها برخاسته از دل عاشقاني است كه در كوي و برزن بي‌هيچ‌ تكلف به ابراز ارادت به خاندان پيامبر مي‌پردازند.

راز ماندگاري اين آيين‌ها و مراسم ديني، آن است كه از سرچشمه تمدن كهن ايراني بهره‌هاي بسياري گرفته و با فرهنگ اسلامي غني شده است. اينك پس از قرن‌ها، آيين‌هاي شيعي و ايراني به نمايش‌هايي عميق و زيبا تبديل شده‌‌اند كه علاوه بر فرهنگ خودي، بر هنر ديگر كشورها نيز اثر گذاشته‌اند.

شنبه 2 فروردین 1393  1:54 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

 دلم می‌خواهد مداح بشی !

میرزاحسین مهاجرانی

 

پدرم گفت دلم می‌خواهد مداح بشوی، گفتم یا علی!

 

 

 هشت ساله بودم كه در همدان، وقتی پدرم به مجالس اهل بیت (ع) می‌رفت، جلوی پایش فانوس می‌گرفتم. در مجالس او، بعد از اینكه به كربلا گریز می‌زد، با اشاره‌ خودش، چند خط می‌خواندم. در واقع، مداحی را با خود او آموختم.

 

 

به گزارش خبرگزاری فارس، آقا میرزاحسین مهاجرانی، از شاگردان آخوند ملاعلی همدانی و از مداحان سرشناس ابتدای سده 13 همدان است. او در ایام محرم، 5 مجلس در روستاها و دهات اطراف همدان قبول می‌كرد. اول از همه، «حیدره»ای‌ها برایش به همدان اسب می‌فرستادند تا به روستایشان برود. از آنجا با اسب سواری «جورقانی‌ها» به آنجا می‌رفت و بعد از اینكه مجلس آنها را اداره كرد، اسبی از «ده پیاز» می‌آوردند و او را به آنجا می‌بردند. بعدش، یك روستای دیگر بود و از آنجا به «حصار» می‌رسید. حصار هم كه نزدیك همدان بود و از آنجا به خانه برمی‌گشت. مرحوم میرزاحسین با آیت‌الله حسین نوری همدانی، از مراجع عظام تقلید همدرس بود و در همدان اسم و رسمی داشت.

اما فرزند او، یعنی رضا مهاجرانی، از مداحان سرشناس سنتی تهران است. او هم اصالتاً همدانی است و می‌تواند اشعار شاعر بلندآوازه همدان را با همان لهجه شیرین و بومی باباطاهر بخواند؛ عاشقانه، غمگین و نمكین.

هنوز هم نوارهایی از مجالس قدیمی روی طاقچه خانه‌اش جاخوش كرده‌اند. با یك ضبط صوت كهنه مأنوس است؛ برای آنكه گذشته‌ها را با آن به خاطر آورد و هركس كه به عیادتش می‌رود، روزهای «علی اكبرخوانی» این مداح پیشكسوت را بازخوانی كند.

هشت ساله بودم كه در همدان، وقتی پدرم به مجالس اهل بیت (ع) می‌رفت، جلوی پایش فانوس می‌گرفتم. در مجالس او، بعد از اینكه به كربلا گریز می‌زد، با اشاره‌ خودش، چند خط می‌خواندم. در واقع، مداحی را با خود او آموختم.

شاید 77 سالگی برای دوباره برخاستن از روی تخت و ویلچر دیر نباشد. سرشار از امید و آرزوهای منطقی است. انگار روزی از این بستر ملال‌آور برمی‌خیزد و خودش را به هیأت تابعین آل محمد (ص) می‌رساند و همه را به شنیدن روضه جانسوز «وداع»، همان كه پدرش هم دوست می‌داشت، مهمان می‌كند.

 

* مرگ پدر در یك روز برفی

برف سختی در همدان باریده بود. میرزا حسین، برف را از بام پایین ریخت و سرمای سختی خورد. وقتی به بستر افتاد، زبانش بند آمد. 3 روز بیشتر دوام نیاورد. فرزند كوچك‌تر به برادرش علی گفت: انگار آقاجان خوابش برده. دیگر سكسكه نمی‌كند. هر دو جلو رفتند. میرزا مرده بود.

می‌گوید: «میراث پدر خواهی، علم پدر آموز» و بعد، خودش را پیرو طریقت پدرش می‌داند و می‌گوید: «شاعرانی مثل محجوب همدانی و صغیر اصفهانی از دوستان پدرم بودند كه بعد از او از شعر آنها استفاده‌های زیادی كردم و سرانجام، آنچه میرزا می‌خواست محقق شد. البته، میرزا تركی می‌خواند و من حیفم می‌آید از اشعار آذری در منبر استفاده نكنم.»

اما چه شد كه رضا مهاجرانی، لباس مداحی پوشید و ذاكری اهل بیت (ع) را انتخاب كرد: «پدرم را در خواب دیدم. گفت: دلم می‌خواهد مثل خودم مداح بشوی. من هم گفتم:‌ یا علی!»

میرزاحسین مرده بود و همدانی‌ها، دیگر آن مداح خوش صدا و پرهیبت همدانی را در مجالس خود نمی‌دیدند. رضا مهاجرانی در نوجوانی با خانواده به تهران آمد و در این شهر از مداحانی مثل مرحوم حاج اكبر مظلوم، مرحوم حاج اكبر محبی، مرحوم مرشد قاسم، مرحوم حاج آقا كمال حسینی و ... استفاده كرد تا توانست به یكی از مداحان خوش‌نام و سرشناس آقا عبدالله الحسین تبدیل شود. خودش می‌گوید: «اگر بخواهم دقیق بگویم، شاگرد مستقیم هیچكس نبودم، اما از هركدام، چیزی یاد گرفتم و بعد از فوت پدرم، لباس مداحی پوشیدم. اولین لباس مداحی‌ام را دوزندگی شمس در خیابان ناصرخسرو دوخت و از آن به بعد، همشهریانم مرا به هیأت‌هایشان دعوت كردند. هیأت سقاهای همدان، اولین جایی بود كه خواندم. مرشد اسماعیل نوری همدانی، رئیس سقاها همیشه به من می‌گفت كه كم بخوانم كه اگر خوب خوانده بودم، مردم تشنه خواندنم بشوند.»

 

* الآن وقت شعر گرفتن است؟

رضا مهاجرانی از آنجا به هیأت‌های دیگر هم معرفی شد. جوراب‌فروشان بازار تهران، جای بعدی بود كه در میانشان مداحی ‌كرد و باز هم در شهر كوچكی به نام تهران، به هیأت‌های دیگری مانند بنی‌الزهرا (س) معرفی شد: «یادم هست اولین مجلس باشكوهی را كه اداره كردم، در سرای گلشن شكن برپا شده بود. آنجا با مرحوم كافی و حاج اشرف می‌خواندم و خیلی از مداحان سرشناس امروز تهران، پای منبر من می‌آمدند.»

آهن فروشان، تابعین آل محمد (ص)، اتاق‌سازان، علی‌اصغری‌ها و جامعه مداحان تهران، جلساتی بودند كه مهاجرانی، یك پای ثابتشان بود. مثلاً او پس از این 50 سال، هنوز در هیأت تابعین می‌خواند یا سقاها، هنوز او را برای گرداندن جلسات هفتگی‌ دعوت می‌كنند.

در یكی از سال‌های دهه 40، حاج علی آهی مدیر جامعه مداح تهران بود و می‌خواست رقابتی بین مداحان جوان و تازه‌كار به وجود آورد. رضا مهاجرانی در آن زمان، حدود 26 سال داشت. وقتی مسابقه بین مداحان برگزار شد، مهاجرانی توانست در این رقابت اول بشود. در آن مجلس، آنقدر خوب خواند كه اولین بار، لقب «بلبل شرق تهران» را به او دادند.

خودش می‌گوید: «همین لقب باعث شد كه سرم شلوغ بشود و كمتر خانه باشم. برای خواندن در مجالس بعد از نماز صبح از خانه بیرون می‌رفتم و گاهی سر اینكه به كدام مجلس بروم، اختلاف می‌افتاد و هیأتی‌ها از دستم دلخور می‌شدند، چون وقت خالی نداشتم كه به آنها قول بدهم.»

و ادامه می‌دهد: «مداحان از هر فرصتی برای گرفتن شعر استفاده می‌كردند و چون نمی‌توانستند مرا در خانه پیدا كنند، فرصت را در خیابان و كوچه غنیمت می‌شمردند. شبی باران سختی می‌بارید. عبا را دور گردن پیچیده بودم و با دوچرخه به خانه می‌رفتم. یك دفعه مداحی را دیدم كه به تركی می‌گفت: «اَب اَب ور منه!» یعنی آن شعر اَب اَب حضرت رقیه را به من بده. گفتم: آخر پدر بیامرز! الآن وقت شعر گرفتن است؟»

 

* خانه‌نشینی‌اش 4 ساله شد

دیروز (دوم محرم) كه به خانه‌اش رفتم، خانه‌نشینی رضا مهاجرانی 4 ساله شد. وقتی روضه ورود كاروان اهل بیت (ع) به كربلا را می‌خواند، آرزو می‌كند كه روزی در كنار حرم باصفای اربابش مداحی كند. یعنی كه باز هم امید دارد روزی بتواند با آن بنز قدیمی سفید رنگش برود هیأت تابعین یا حسینیه فاطمیون بخواند. صدایش خش افتاده است و چین و چروك چهره‌اش افزون‌تر از قبل به نظر می‌رسد.

حاج رضا مهاجرانی، همان مداحی كه بلبل شرق تهران لقب گرفته بود، حال و روز خوشی ندارد و رنجور و نحیف روی تختخواب بیماری است.

شنبه 2 فروردین 1393  1:55 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

 

ساماندهی فعالیت هیئت‌های مذهبی

حسن بنیانیان

 

حسن بنیانیان در همایش مسئولان هیئت‌های مذهبی استان یزد ساماندهی برنامه‌ها و فعالیت‌ هیئت‌های مذهبی در مناسبت‌های مختلف را خواستار شد.

به گزارش خبرگزاری مهر، دکتر حسن بنیانیان با اشاره به اینکه هیئت‌های مذهبی سرمایه‌های ملی کشور محسوب می‌شوند، گفت: فعالیت هیئت‌ها علاوه بر بزرگداشت ماه محرم به ویژه تاسوعا و عاشورا باید در اعیاد و جشن‌های اسلامی نیز با بهره‌گیری از تعالیم اسلامی و هنر متعهد دینی صورت گیرد.

وی با بیان اینکه ما هم اکنون در برابر تهاجم فرهنگی و ابزار جدید تبلیغی دشمن قرار داریم، بر تقویت و توسعه همه جانبه هیئت‌های مذهبی تاکید کرد و افزود: ایجاد شناخت و آگاهی برای بهبود و اثربخشی رفتار هیئت‌ها، از نیازهای امروز جامعه است.

این مدیر فرهنگی توجه به نقش کودکان، نوجوانان و جوانان در هیئت‌ها، استفاده از اشعار و مطالب پرمحتوا، بهره‌گیری از امکانات، تجهیزات و تکنولوژی نوین برای اثربخشی مطلوب و استفاده از هنر اسلامی در تزئین فضای مراسم را از جمله مسایل مهم برشمرد که باید مورد توجه مسئولان هیئت‌های مذهبی قرار گیرد.

فعالیت هیئت‌ها علاوه بر بزرگداشت ماه محرم به ویژه تاسوعا و عاشورا باید در اعیاد و جشن‌های اسلامی نیز با بهره‌گیری از تعالیم اسلامی و هنر متعهد دینی صورت گیرد.

رئیس حوزه هنری در بخش دیگر سخنان خود در همایش مسئولان هیئت‌های مذهبی استان یزد، بر زنده نگه داشتن وقف، نذر و پرداخت وجوه شرعی در هیئت‌ها تاکید کرد و اظهار کرد: هیئت‌ها با این سه عنصر مردمی فعال هستند و به حیات خود ادامه می‌دهند و بر همین اساس باید در این زمینه نیز برنامه‌ریزی و ساماندهی اساسی صورت گیرد.

بنیانیان، ایجاد تحول در نهادهای اصیل و مذهبی در چارچوب شرع مقدس اسلام با حفظ ارزش‌های اسلامی را یکی از روش‌های مقابله با حرکت‌های غیر مذهبی و معاند دانست و افزود: تلویزیون به عنوان یک رسانه فراگیر و تاثیرگذار می‌تواند با تولید برنامه‌های مناسب این نهادهای اصیل را تقویت کند.

وی در ادامه به گسترش و ترویج حضور هیئت‌ها در جامعه و عمق بخشیدن به این تشکل‌های سازمان یافته اشاره کرد و گفت: ما به عنوان مسئولان حوزه هنری باید هنر خود را در خدمت مساجد، هیئت‌های مذهبی و احیای فرائض دینی قرار دهیم و از ابزارهای خاص اسلامی برای رویارویی با نقشه‌های دشمنان استفاده کنیم.

وی با اشاره به اینکه هیئت‌های مذهبی همواره نقش موثر خود را در اعتلای تعالیم اسلامی و فرهنگی ایفا کرده‌اند،یادآوری کرد: همین هیئت‌های مذهبی هم اکنون و هم در آینده، در راه مبارزه با دشمن پیش قدم هستند و نقش تعیین کننده‌ای دارند.

شنبه 2 فروردین 1393  1:55 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

پيرغلامان برتر تجليل شدند

پيرغلامان برتر تجليل شدند

عزت‌االله ضرغامي ، رئيس سازمان صداوسيما در پيامي كه در هفتمين همايش تقدير از پيرغلامان امام حسين (ع) قرائت شد، گفت: همايش تجليل از پيرغلامان اباعبدالله الحسين، مجلس تجليل از شرف، غيرت، بصيرت و عزت انساني است كه رفت تا ماندگاري را به همه عصرها و نسل‌ها به وديعت بگذارد.

رئيس سازمان صداوسيما در بخش ديگري از پيام خود آورده است: حسين(ع) چكيده همه ايمان است. حسين (ع) برترين انسان‌ها براي همه زمان‌هاست و در يك كلام حسين(ع) مظهر آني است كه خداوند پس از خلقت انسان فرمود «فتبارك‌الله احسن الخالقين» و راستي مگر جز حسين مي‌توان در همه احسن خلقت ديگري انديشيد؟

به گزارش فارس، محمدحسين صوفي، معاون صداي سازمان نيز در اين همايش كه در حسينيه اعظم زنجان برگزار شده بود، با اشاره به حركت اخير حرمت‌شكنان ساحت امام راحل گفت: دشمنان قسم‌خورده امام و انقلاب در طول انقلاب جانسپاري ملت ايران را به رهبر خود برنمي‌تابند كه در اين راستا هر از چندي شيطنت‌ها و اقداماتي را انجام مي‌دهند.

وي افزود: يكي از اين اقدامات خبيثانه دشمنان پاره‌كردن عكس امام(ره) در مراسم روز دانشجو بود كه ملت ايران با راهپيمايي خود در روزهاي جمعه و شنبه نشان دادند كه تا ملت زنده است ولايت زنده است و تا ملت زنده است ياد و نام امام و مقام معظم رهبري زنده است.

حسين(ع) چكيده همه ايمان است. حسين (ع) برترين انسان‌ها براي همه زمان‌هاست و در يك كلام حسين(ع) مظهر آني است كه خداوند پس از خلقت انسان فرمود «فتبارك‌الله احسن الخالقين» و راستي مگر جز حسين مي‌توان در همه احسن خلقت ديگري انديشيد؟

 

دعوت از 400 مداح كشور

دبير هفتمين دوره همايش تجليل از پيرغلامان حضرت اباعبدالله‌الحسين (ع) نيز گفت: بيش از 400 مداح و پيرغلام از سراسر كشور به ‌همايش تجليل از پيرغلامان حضرت اباعبدالله‌الحسين (ع) دعوت شد‌ند.

مهدي دهقان‌نيري گفت: اين همايش با سه هدف برگزار مي‌شود كه تبيين سياست‌هاي رسانه ملي در ماه محرم يكي از اين اهداف است.

وي با بيان اين‌كه دومين هدف از برگزاري اين همايش ترويج عزاداري صحيح براي حضرت اباعبدالله‌الحسين (ع) است، تصريح كرد: تجليل از پيرغلامان و آنان‌كه عمر خود را در راه امام‌حسين(ع) و عاشورا صرف كرده‌اند از ديگر اهداف برگزاري اين همايش محسوب مي‌شود. دبير هفتمين دوره همايش تجليل از پيرغلامان حضرت اباعبدالله‌الحسين (ع) با اشاره به اين‌كه همايش تجليل از پيرغلامان حضرت اباعبدالله‌الحسين (ع) براي نخستين‌بار است كه در خارج از تهران برگزار مي‌شود، ادامه داد: بيش از 400 مداح و پيرغلام از سراسر كشور به اين همايش دعوت شده‌اند. وي با بيان اين‌كه از اين تعداد از 15 نفر تجليل مي‌شود، بيان كرد: همايش تجليل از پيرغلامان حضرت اباعبدالله‌الحسين (ع) از سال 82 به همت صداي جمهوري اسلامي ايران هر ساله در تهران برگزار مي‌شد، كه امسال در زنجان برگزار مي‌شود.

دهقان‌نيري با اشاره به اين‌كه اين 15 نفر همگي بالاي 70 سال دارند، گفت: اين افراد بيش از 2 هزار بيت شعر آئيني از حفظ دارند و يك يا چند كتاب تاليف كرده‌اند.

وي با بيان اين‌كه در طول 6 دوره برگزاري اين همايش تاكنون از 98 پيرغلام حضرت اباعبدالله‌الحسين (ع) تجليل شده است، گفت: از اين تعداد 9 پيرغلام به ديار باقي شتافتند.

 

تجليل از مرحوم صبحدل

در اين مراسم از 15 نفر از پيرغلامان بر‌گزيده كشور كه از ميان 400 پيرغلام انتخاب شده بودند، تقدير شد. بر اساس اين گزارش، حاج سيدحبيب صدر از آذربايجان‌‌شرقي، حاج رحيم حيدري از اردبيل، حاج حسين خرمايي‌پور از بوشهر، حاج حميد فرسادي، حاج نصرالله اشرفي و حاج حسين خلج از استان تهران، حاج محمد‌علي شاهمرادي (مرشد) از خراسان رضوي، حاج حبيب‌الله معلمي از خوزستان، حاج ميرزا علي‌اكبر خلدي از زنجان، حاج محمدرضا مولف از قزوين، حاج قنبرعلي خرم‌شكوه از فارس، حاج اصغر مهجور از قم، حاج اسدالله خيري از مازندران، حاج محمد خراطي از استان مركزي و حاج علي‌اصغر سپهري از همدان به عنوان برگزيدگان هفتمين همايش تقدير از پيرغلامان امام حسين (ع) مورد تجليل قرار گرفتند.

هيات خبرگان هفتمين همايش تقدير از پيرغلامان امام حسين‌(ع)، حضور در دوران دفاع مقدس، داشتن بيش از 70 سال سن و بيش از 40 سال تلاش در دستگاه امام حسين (ع)، تربيت شاگردان، تاثير‌پذيري و حسن شهرت را از جمله ملاك‌هاي انتخاب افراد برتر برشمرد.

در پايان اين مراسم از مرحوم صبحدل، موذن بزرگ كشورمان تجليل به عمل آمد و از تمبر حسينيه اعظم زنجان نيز رونمايي شد.

شنبه 2 فروردین 1393  1:55 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

رهنمودهای رهبر معظم انقلاب چراغ راه ما است 

سلحشور

 

نویسنده و کارگردان سریال حضرت یوسف (ع) با ابراز خرسندی از دیدار عوامل این مجموعه تلویزیونی با رهبر معظم انقلاب اسلامی ، گفت: رهنمودهای مقام معظم رهبری چراغ راه همه هنرمندان است.   

"فرج الله سلحشور" در گفت و گو با خبرنگار فرهنگی ایرنا با اشاره به بیانات مقام معظم رهبری مبنی بر نقش اساسی قصه در نوشتن فیلمنامه و تولید فیلم، اظهار داشت: حضرت آیت الله خامنه ای فرمودند که من بارها به هنرمندان تذکر دادم که قصه های خوب نوشته و از روی این قصه ها فیلمنامه بنویسند. اما گوش شنوایی نبوده و تا به امروز به این نصیحت و راهنمایی گوش نکرده اند.

وی افزود: رهبر معظم انقلاب تاکید کردند که قصه ها و فیلمنامه های خوب تا آنجایی که به خاطرشان هست از روی حوادث واقعی ساخته و نوشته شده و حوادث واقعی اسکلت و پیکره داستان ها و فیلم های خوب بوده است.

سلحشور،یادآور شد: رهبر فرزانه انقلاب به هنرمندان نصیحت کردند که به سمت تهیه فیلمنامه از روی حوادث واقعی حرکت کنند.

حضرت آیت الله خامنه ای فرمودند که من بارها به هنرمندان تذکر دادم که قصه های خوب نوشته و از روی این قصه ها فیلمنامه بنویسند. اما گوش شنوایی نبوده و تا به امروز به این نصیحت و راهنمایی گوش نکرده اند.

این کارگردان و تهیه کننده خاطر نشان کرد: رهبر معظم انقلاب در بخش دیگری از بیانات خود تصریح کردند که هالیوود آلت دست سیاستمداران است و سیاست آنها را پیاده می کند.

سلحشور افزود: ایشان همچنین به نگارش فیلمنامه و ساخت فیلم هایی به منظور ترویج ارزشهای کشور اشاره داشتند و فرمودند که این گونه فیلمها قطعا مورد استقبال هالیودی ها قرار نخواهد گرفت و جایزه ای هم دریافت نخواهند کرد. البته جایزه های کن، هالیوود و اسکار ارزش نیست، کار مکتبی برای مردم و خدا کردن ارزش است حتی اگر کن و اسکار جایزه ندهند و استقبال نکنند.

وی گفت: رهبر معظم انقلاب هنرمندان را به ساخت فیلم هایی در مورد ویژگی ها و ارزش های مکتبی و انقلابی کشور خودمان تشویق کردند.

سلحشور درادامه به درخواست هنرمندان و سازندگان سریال حضرت یوسف(ع) برای ملاقات با رهبر انقلاب اشاره کرد و گفت که این تقاضا روز دوشنبه اجابت شد.

به گفته وی در این دیدار "عزت الله ضرغامی" رییس سازمان صدا و سیما، از ویژگی های سریال، استقبال کشورهای خارجی، شاخصه های مثبت، سرعت فیلمبرداری، صرفه جویی مالی، نظم و برنامه ریزی و فضای مذهبی سخن گفت.

وی اضافه کرد: من نیز در مورد یکسری ارزش ها و عوامل سریال که موجب جذابیت و استقبال مردم شده بود، تفاوت این علت ها با دیگر فیلم ها و سریال ها و برخوردهای مثبت و منفی مطبوعات و مسئولان با این سریال ،صحبت کردم و مقام معظم رهبری رهنمودهایی دادند که برای من بسیار ارزشمند بود.

شنبه 2 فروردین 1393  1:55 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

بررسي ارتباط دين و هنر

خوشنويسي

 

درباره هنر دو تصور وجود دارد: اول اينكه هنر ارتباطي با دين ندارد و دوم، دين در ذات، با هنر ارتباط دارد. بنا بر نظر دوم مي‌توان اثبات كرد كه هنر از اركان بنيادي دين است و زندگي معنوي و الهي بدون هنر نيست.

از ديد هستي‌شناسي، در حكمت قديم در غرب و شرق، بناي هستي را بر سه اصل استوار مي‌دانستند: حقيقت، خير، جمال. هستي بدون حقيقت و علم به آن متصور نيست. هستي ظهور حقيقت و علم الهي به حقيقت است. حقيقت، خير و جمال، بدون يكديگر معنا نمي‌شوند.

در انسان هم سه قوه وجود دارد: الف) قوه عالمه (عقل) كه در پي علم به اشياء است و غايت آن حقيقت است. ب) قوه عامله (اراده) كه غايت آن خير است. ج) قوه مبدعه (خلق) كه غايت آن زيبايي است.

اين سه قوه نيز با هم ارتباط دارند. در نگاه دين و حكمت، خلق زيبايي بدون حقيقت و خير معنا ندارد؛ چون زيبايي، ظهور، جلوه و شكوه حقيقت است. همان‌گونه كه حقيقت هم بدون زيبايي نيست. هر چه حقيقت عالي‌تر باشد، زيباتر است. از سوي ديگر، زيبايي بدون خير نمي‌شود، به شرطي كه زيبايي را محدود به امور حسي ندانيم و به تمام وجود گسترش دهيم. «الوجود كله حق، كله خير، كله جميل» و اين هر سه، صفت خدا هستند. در زبان فارسي، هنر به معناي كمال در مقابل عيب به كار مي‌رود:

 

تا مرد سخن نگفته باشد

 

عيب و هنرش نهفته باشد

هنر، فضيلت و كمال دروني است كه به صورت جمال بيروني آشكار مي‌شود. كمال دروني مراتبي بر اساس كمال عقل و كمال نفس دارد. در عربي و در زبان قرآن «حس» كه معناي هنر را دارد، به كار نيكويي گفته مي‌شود كه از باطن نفس آمده باشد. احسان بعد از اسلام و ايمان از مراتب نفس است.

زيبايي برخلاف آنچه در انديشه غيرديني هست، به امور حسي و جسماني محدود نيست. غربيان از قرن هجدهم به بعد و پس از دكارت، براي زيباشناسي لفظ «aesthetic» را به كار مي‌برند كه به معناي امور حسي است، ولي از ديد حكمت و دين، اين، مرتبه پايين زيبايي است. بالاتر از آن، زيبايي نفس است. افلاطون كه در رساله ميهماني، منشأ زيبايي را بررسي كرده است، مي‌گويد: «امور حسي واقعاً زيبا نيستند؛ چون در كنار خودشان و از ديد ديگر زشت هستند. همان‌طور كه نمي‌توان گفت واقعاً زنده هستند؛ چون براي آن‌ها مرگ وجود دارد. امور حسي بهره‌مند از زيبايي و حيات هستند كه در آن‌ها تجلي يافته است، ولي حقيقت و اصيل نيستند. بالاتر از آن‌ها زيبايي نفس به دانش و حكمت است و اصل زيبايي، صفت خداست.»

هنر، ظهور، بيان و تجلي است كه مي‌تواند بيان حقيقت باشد و حكمت معنوي را بگويد كه كامل‌ترين بيان است يا در امور حسي و مادي محصور باشد كه هنر غيرديني به شمار مي‌رود. تيتوس بوركهارت، هنرشناس الهي كه كتاب‌هاي زيادي در حكمت معنوي و زيباشناسي همچون هنر اسلامي، هنر مسيحي، هنر تطبيقي و نقد هنر جديد نوشته است در يكي از كتاب‌هايش مي‌نويسد: «بهترين راه براش شناخت يك دين، هنر آن است كه آسان‌ترين راه نيز هست. بدون خواندن كتاب، مي‌توان با چشم، اسلام را در هنرش ديد.»

از ديد هستي‌شناسي، در حكمت قديم در غرب و شرق، بناي هستي را بر سه اصل استوار مي‌دانستند: حقيقت، خير، جمال. هستي بدون حقيقت و علم به آن متصور نيست. هستي ظهور حقيقت و علم الهي به حقيقت است. حقيقت، خير و جمال، بدون يكديگر معنا نمي‌شوند.

براي ديدن حقيقت، بايد از دنيا رو برگردانيم، ايمان و حكمت، ما را از دنيا روگردان مي‌كنند. هنرمند بايد اين بازگشت و تحول دروني را داشته باشد و بداند كه دنيا مظهر اسم‌هاي خداوند است و به سوي او رجعت كند «ولله الاسماء‌الحسني فأدعوه بها و ذروا الذين يلحدون في‌اسمائه». آيات پاياني سوره حشر، اسماي الهي را بيان مي‌كند. از آن‌ها مي‌توان فهميد كه چگونه هنرمند در آفرينش‌ هنري نقش دارد: «هوالله‌الذي لااله‌الاهو».

هنرمند ديني اهل توحيد است و اين اعتقاد در اثرش هم ظاهر مي‌شود. مساجد سنتي از يك گنبد ديده مي‌شود و پايين‌تر رو به كثرت مي‌رود: «عالم‌الغيب و الشهاده» اصل زيبايي در عالم غيب است. در هنر بايد وجوهي از عالم غيب هم باشد و تنها براي عالم شهادت و ظاهر نباشد.

در فضاهاي سنتي كه هنرمندان ديني ساخته‌اند، آرامش دست مي‌دهد و يادآور بهشت است. ما را به مبدأ متصل مي‌كند و موجب تذكر و طمأنينه مي‌شود، ولي در هنرهاي جديد كه ديني نيستند، هنر، حجاب است و چون در تمام زندگي جاري است، موجب حجاب عظيم مي‌شود. هنر، تمامي زندگي را دربر مي‌گيرد. هر چه كه ساخت دست بشر است، اثر هنري است. طبيعت اثر خداست. براي همين، موجب احساس آرامش و سكون و تذكر و تدبر مي‌شود. هنر سنتي و ديني هم تكميل كار طبيعت است و همين اثر را دارد و مي‌خواهد به صورت شهودي از طبيعت به حقيقت اشياء برسد. هنر در اين صورت، مظهر اسم خداوند مي‌شود و حجاب براي اتصال به او نيست. خداوند نام‌هاي خودش را به آدمي آموخت: «و عَلَّمَ اَدَمَ الأسماءَ كُلَها» هنرمند ديني بايد مظهر اين اسماء باشد و جهت‌دهي او به اشياء قدسي باشد. اين نگاه، افق ديد را قدسي مي‌كند. امر قدسي، امري است كه حضور خدا را مي‌رساند. خدايي كه در همه جا حضور دارد: «وَ هُوَ مَعَكُمْ أينَما كُنْتُم»‌ شهود اين حضور با امر قدسي صورت مي‌گيرد. كافر اين را نمي‌داند و بر او پوشيده است. هنر او هم صفات الهي را تداعي نمي‌كند. هنر قدسي، نمادين است. اشاره به ماوراي خودش دارد. در خودش فرو افكنده نشده است. همچنين وانمود نمي‌كند كه حقيقت است. رمزي براي ماوراي خودش است. هنر مي‌تواند عين حكمت يا ضد حكمت باشد.

در هنر سنتي، معلم هنر، افزون بر تربيت در فن تهذيب نيز سررشته دارد. فتوت‌ها با حرفه‌ها و صناعت‌ها همراه بوده است. بسياري از هنرمندان افزون بر امور واجب شرعي به نوافل و مستحبات هم مي‌پرداخته‌اند. رابطه هنر با زيبايي، حقيقت و  خير تنها با آموزش درك نمي‌شود.

در معماري اسلامي، كعبه مركز زمين است و تمام زمين را مقدس كرده است. هر جا كه رو به كعبه باشد، محل عبادت است و مقدس مي‌شود. در جغرافياي اسلامي، خانه‌ها امتداد كعبه هستند و آن را يادآوري مي‌كنند، ولي در فضاي مدرن، خانه به چيزي اشاره ندارد. خانه امتداد خيابان است. در قرآن از زبان پيامبر آمده است كه خدا، زمين را عبادتگاه و مقدس قرار داده است. «جعل‌الارض لي مسجداً و طهوراً». طهور به معناي مقدس نيز به كار مي‌رود.

متأسفانه هنرمندان و دين‌داران توجه ندارند و هنر غربي را در زندگي ديني‌شان استفاده و تقليد مي‌كنند، در حالي كه نمي‌توان هنر سكولار را با دين آشتي داد. هنر آن‌ها حجاب است و هنرمند، خليفه خدا نيست.

شريعت، تزكيه و تطهير نفس است. در هنر سنتي، معلم هنر، افزون بر تربيت در فن تهذيب نيز سررشته دارد. فتوت‌ها با حرفه‌ها و صناعت‌ها همراه بوده است. بسياري از هنرمندان افزون بر امور واجب شرعي به نوافل و مستحبات هم مي‌پرداخته‌اند. رابطه هنر با زيبايي، حقيقت و  خير تنها با آموزش درك نمي‌شود. راه اين معرفت، وحي و هدايت الهي است. وحي فضيلت انساني مي‌دهد و تزكيه مي‌كند و معجزه الهي اين است كه در طول تاريخ اين كار را كرده است و از هيچ چيز ديگري حتي فلسفه ساخته نيست. وحي اين قدرت را دارد كه پس از هزار و چهارصد سال به همان قدرت اوليه هدايت و تربيت كند. بنابراين نيازي نيست خارج از آن قدم گذاشت. ارتباط هنر و وحي مستحكم است.

هنر ديني و الهي، بزرگ‌ترين و بهترين پشتوانه دين است. زندگي ديني و معنوي بدون هنر الهي معنا ندارد. انسان ديني و معنوي در عالمي كه هنر ديني نباشد، نمي‌تواند زندگي كند، چون هنر، تمام زندگي را احاطه مي‌كند.

زيبايي با شادي ارتباط دارد. شادي الهي است. وجود رحمت است. در حكمت هند گفته مي‌شود كه وجود، انتزاعي از علم و شادي الهي است. انسان در فطرتش شاد است. به طبيعت كه مي‌رويم، شاد مي‌شويم. جهان امروز، افسرده است. هنر، امروزه ماشيني و زشت است. هنري كه از معاني الهي دور است، نمي‌تواند شادي بياورد. هنر الهي موجب شادي روح و تذكر معنوي انسان مي‌شود.

اشتباه بزرگ و بسيار رايج آن است كه همان ابداع‌ها و همان معماري غربي و نظريه‌هايي را كه مبدأ الهي ندارند، تقليد و مطرح مي‌كنيم. فلسفه‌ها وارداتي است. پشتوانه هر فلسفه‌اي يك فلسفه هنر قوي است كه شايد با ديدگاه ما سازگار نباشد. بايد اين شناخت را داشته باشيم كه ابداع آن‌ها با ما تفاوت دارد. نمي‌توانيم التقاطي باشيم. خلأ فكري و عدم پشتوانه نظري كه از آن رنج مي‌بريم نتيجه چنين رويكردي است. بايد مطالب آن‌ها را بخوانيم اما تنها خواننده نظر آن‌ها باشيم. مي‌بايست انديشه‌هاي خودمان را بيشتر بخوانيم و به آن‌ها عمل كنيم: «الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه».

 

منبع : سازمان تبليغات اسلامي

شنبه 2 فروردین 1393  1:56 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

هنر و معماري اسلامي

معماري اسلامي

 

تأثير هنر و معماري اسلامي بر هنر و معماري اروپا و امريکا (بخش اول)

جهاني­شدن را با سه رويکرد، مورد توجه و تأمل قرار داده‌اند. گروهي آن را معادل غربي­شدن قلمداد کرده و چون اين تمدّن را فاقد صلاحيت‌هاي لازم براي جهان­شمولي فرهنگ و انديشه‌اش (به ويژه در ابعاد اخلاقي و آرمان­گرايي) مي‌دانند، جهاني­شدن را خطري براي جهان معاصر ارزيابي مي‌کنند و البته دلائل کافي و وافي براي اثبات مدعاي خويش-در فقدان صلاحيت‌هاي لازم تمدن غربي- دارند. اما اين که جهاني­شدن کاملاً معادل غربي­شدن باشد، فيه تأمل.

گروهي ديگر جهاني­شدن را تحقق رؤياهاي بشري در رسيدن به زبان و انديشه‌اي مشترک دانسته و آن عاملي براي رسيدن به نوعي عدالت جهاني و توزيع همسان و يکسان ماده و معنا در سطح جهان مي‌دانند. از ديدگاه اينان، جهاني­شدن فرصتي طلايي براي رسيدن به سطحي از ترقّي است که ضعف‌ها و قوّت‌ها در هم آميزند و حاصل اين آميختن، نوعي عدالت در بهره‌بري از امکانات مادّي و معنوي زمين باشد و گروه سوم، صحّت و واقع‌نگري هر دو ديدگاه فوق را در تبيين دقيق جهاني­شدن، انکار، و آن را محصول ذوق‌زدگي از يک­سو و بدبيني مفرط از ديگر سو مي‌دانند. اينان عقيده دارند، جهاني­شدن از براي ملّت‌ها و تمدّن‌هايي که صاحب ايده و انديشه‌اند، يک فرصت است. جهاني­شدن تنها فرصتي براي عرضه کردن استعدادها قابليت‌هاي تمدن‌ها و فرهنگ‌ها -به ويژه معنايي و معنوي- در جهان آيينه‌گوني است که رسانه‌ها آن را ساخته و پرداخته‌اند و نه صرفاً بستري مطيع و مهيّا براي سلطه‌گري جهاني تمدّن‌هايي خاص. به يک عبارت از تصوّر جهاني­شدن لزوماً استعداد جهاني بودن حاصل نمي‌گردد. لذا بايد از اين فرصت براي رسيدن به جهاني بهتر، عادلانه‌تر و بخردانه‌تر بهره جست‌ و اين با شناخت جهان و فرهنگ‌هايش و نيز ايده‌ها و انديشه‌هايش حاصل مي‌شود. جهاني­شدن، پروسه‌اي است که مي‌بايست مقدمه‌اي چون جهان‌شناسي داشته باشد. گروه سوم قبل از صدور حکم نفي يا قبول جهاني­شدن، سعي بر آن دارند که جهان را با تمامي جلوه‌هاي فکري و فرهنگي و هنري‌اش بشناسند و خود را بشناسانند. اين جهاني­شدن مطلوب تمامي کساني است که به کرامت، عزت و استعدادها و قابليت‌هاي شگرف انسان اعتقاد دارند.

اين مقاله از رويکردهاي فوق، رويکرد سوم را برگزيده است و در همين راستا از قابليت‌هاي تمدّني سخن مي‌گويد که به دليل اعتقاد به وحدانيت مصوري خالق و نيز کرامت انسان، زبان و بياني جهاني دارد. و اين جهاني بودن آن‌گاه بيش­تر آشکار مي‌شود که به نگره‌هاي شهودي و بنيان‌هاي اشراقي هنر اين تمدن به ديده دقت و تأمل نظاره شود.

اندلس (يا همان اسپانياي امروزي)، حلقه واسط فرهنگ و هنر اسلام و غرب است. حضور هشت­صد ساله مسلمين در اين سرزمين و به بار نشستن عميق فرهنگ و هنر اسلامي، اسپانيا را پلي ميان دو تمدّن تبديل نمود. شايد اولين حاکم اسلامي که اندلس و به ويژه قرطبه را به مرکزي فرهنگي تبديل و آن را مهم­ترين نقطه اتصال فرهنگ و هنر اسلامي با غرب قرار داد، عبدالرحمان دوم (متوفي 238 هجري/852م) باشد. در زمان وي اندلس به پيشرفت‌هاي فرهنگي، علمي، فنّي و هنري شگرفي دست يافت و طلايه‌دار فرهنگي متعالي در رويارويي با تمدّني گرديد که آغازين قرون دوره تاريکي خود را پشت سر مي‌گذاشت.

جهاني­شدن را با سه رويکرد، مورد توجه و تأمل قرار داده‌اند. گروهي آن را معادل غربي­شدن قلمداد کرده و چون اين تمدّن را فاقد صلاحيت‌هاي لازم براي جهان­شمولي فرهنگ و انديشه‌اش (به ويژه در ابعاد اخلاقي و آرمان­گرايي) مي‌دانند، جهاني­شدن را خطري براي جهان معاصر ارزيابي مي‌کنند و البته دلائل کافي و وافي براي اثبات مدعاي خويش-در فقدان صلاحيت‌هاي لازم تمدن غربي- دارند. اما اين که جهاني­شدن کاملاً معادل غربي­شدن باشد، فيه تأمل.

شوق و ذوق او در تبديل قرطبه به يکي از علمي‌ترين شهرهاي جهان، سبب گسيل شاعر دربارش «عباس بن‌ناصح» به مشرق­زمين شد. وي مأموريت داشت تا کتب با ارزش را خريداري و علوم ايران و يونان را استنساخ کند. تلاش‌هاي او در اين مورد به خلق کتابخانه‌اي در قرطبه انجاميد که به گفته «لويي پرونسال» چهارصد هزار کتاب در آن موجود بود. (بخش مهمي از اين کتب پس از قدرت يافتن کاردينال خمينس در اندلس در جشن کتاب سوزان غرناطه سوزانده شد.)(1)

حضور دانشمندان و رياضي­دانان مشهوري چون ابن‌فرناس، (اولين دانشمندي که در قرن نهم ميلادي برنامه پرواز را با ساختن بال‌هايي براي خود و طي مسافتي، طراحي نمود) يحيي ‌بن حبيب منجم، عبيدالله شمس و عبدالواحد بن اسحاق ضبي و نيز موسيقي­دانان بزرگي چون زرياب (شاگرد اسحاق موصلي و يکي از مشهورترين موسيقي­دانان دربار هارون‌الرشيد که خود آغازي بر ورود هنر به نقطه اتصال دو تمدن اسلامي و غربي بود) بر اهميت و شکوه علمي اندلس مي‌افزود.

از ديگر سو بلند آوازه‌اي چون محي‌الدين ابن عربي که سلطان مباحث عرفان نظري تمدن اسلامي است، خود زاييده مرسيه اندلس و ميراث بر فرهنگ غني و عميقي است که در آن سرزمين ريشه دوانيده بود. به عنوان مثال او در «فصوص» و «فتوحات» چه بسيار از «ابن مسره» (متوفي 899 ميلادي) به عنوان يکي از مهم‌ترين عرفاي اندلس نام مي‌برد که به تحقيق و تصديق محققان، کاملاً مؤثر بر انديشه‌هاي ابن عربي بوده است. ديدار مشهور ابن عربي با ابن رشد در مرسيه نيز خود بيان­گر حضور فلاسفه و انديش­مندان مهم اسلامي در اقصي­نقاط غربي تمدن اسلامي است. فلاسفه‌اي چون ابن باجه (متوفّي 1138 ميلادي) که او را در مقايسه با ساير فلاسفه مسلمان، به فارابي (معلم ثاني) شبيه کرده‌‌اند و صاحب کتاب مشهوري چون «تدبير المتوحد» است (کتابي که به سبک جمهوري افلاطون، در پي بنيادگذاري تئوريک مدينه‌اي فاضله است) بر اهميت علمي و فرهنگي اندلس مي‌افزايد. اين لغت‌شناس، شاعر، اديب، حافظ قرآن، رياضي­دان و منجّم بزرگ، هم­چنين صاحب کتب ديگري چون «کتاب النفس» و «رساله الاتصال» علاوه بر تعليقاتش بر آراء جالينوس، فارابي و ارسطو است. ابن طفيل، فيلسوف نام­دار ديگري از اندلس است که در سال 520 هجري (1106 ميلادي) در شهر قادس به دنيا آمد و در اهميت و نقش او همين بس که وي استاد ابن رشد، مهم­ترين مروج آراء فلسفي جهان اسلام در اروپاست.

علاوه بر فلسفه، در علوم ديگر نيز اندسل مسلمان، صاحب آوازه است. علومي چون ستاره‌شناسي، علم‌الافلاک و رياضيات. به عنوان مثال مجريطي (متوفي 1007م) که در مجريط (madrid) ديده به جهان گشود و از سرآمدان روزگار خود و به تعبير صاعد در «طبقات‌الامم» امام رياضي­دانان عصر خويش بود، زيج خوارزمي را که بر اساس تقويم ساساني تنظيم گرديده بود به تقيوم هجري اسلامي تغيير داد و کتب مهمي در نجوم، رياضيات و کيميا تأليف نمود. ابوالحکم عمرو کرماني، شاگرد مجريطي (1066 ميلادي) و اميه ابن ابي صلت (رياضي­دان و مکانيک بزرگي که اولين دانشمندي است که چون يک کشتي باربري با محموله مس در درياي مديترانه غرق شد با ساختن آلات و وسائلي کشتي را از کف دريا به سطح آب منتقل نمود) نمونه‌هاي برجسته ديگر اندلس در علوم رياضي و نجوم هستند.

مسلمانان اندلس علاوه بر علوم فوق‌الذکر ديگر چون گياه‌شناسي و داروسازي با دانشمنداني چون ابن سبعين (متوفي 1269م)، غافقي (متوفي 1165م) و ابن بيطار (متوفي 1248م)، در علوم پزشکي با طبيباني چون الزهراوي (متوفي 1009) که تأليفاتش طي قرون متوالي مرجع دانشکده‌هاي پزشکي در اروپا بود، ابن زهر (متوفي 1162)، الباهلي (متوفي 1154م. به عنوان اولين کسي که بيمارستاني سيار با چهل شتر تأسيس نمود) و علي بن عباس (متوفي 994م) متبحّر و صاحب­سبک بودند. اين علوم از طريق ترجمه (توسط مترجماني چون «قسطنطين آفريقايي»، «جرارد کرموني» و «فرج بن سليم کليمي») و نيز آشنايي اروپائيان با مسلمين از طريق جنگ‌هاي صليبي به اروپا منتقل شده و سرآغاز بيداري اروپائيان گرديد.

هنر و معماري، مظهر و مجلاي ديگري براي ظهور نبوغ و استعداد شگرف مسلمين در اروپا از طريق اندلس بود. اين حضور در رشته‌هاي مختلف هنري چون شهرسازي، معماري مساجد، کاخ‌ها، پارک‌ها و پل‌ها، ضرب سکه، خوش­نويسي، زردوزي بر روي پارچه، نساجي و کاغذسازي، چشمگير بود و در بطن خود داراي چنان روح زيباشناسانه و قدرت­مندي بود که به همان صورت مورد تقليد اروپائيان قرار مي‌گرفت.

در معماري، اولين نمونه شگفت‌انگيزي اين حضور، مسجد جامع قرطبه است. مسجدي که يکي از معماري‌هاي شکوه­مند جهان اسلام است و در سال 168 هجري بناي آن توسط «عبدالرحمن داخل» آغاز شده و توسط هشام فرزندش در سال 177 هجري به پايان رسيده بود. اين مسجد داراي 1392 ستون ازسنگ مرمر بود که با طاق‌هاي نيم‌دايره مانندي به هم پيوند مي‌خوردند در شب براي روشن کردن آن از ده­هزار آويز و شمعدان بزرگ ساخته شده از مس استفاده مي‌شد. (لازم به ذکر است که مسيحيان پس از تسخير اندلس، با تخريب قبه‌هاي بزرگ مسجد و از بين بردن تزئينات ديوارها، محراب و منبر سعي کردند هويت اسلامي بنا را از بين ببرند گرچه حضور آيات قرآني بر سنگ‌هاي محراب اين هويت را حتي تا به امروز فرياد مي‌کند.) عبدالرحمان دوم به تقليد از همين مسجد عظيم، مسجد جامع اشبيليه را بنا نمود و با توسعه قصر قرطبه و نيز کشيدن دو خيابان در دو کناره رود «وادي کبير»، گردش­گاه بسيار زيبايي براي قرطبه فراهم نمود. اين حاکم مسلمان، غرناطه را از حيث زيبايي و آباداني بدان­جا رساند که محققاني چون «مسيو سيمونه» و «اولوجيو»، غرناطه را شهر زيبايي و عظمت ناميدند.(2) هم­چنين عبدالرحمن سوم (متوفي 350 هجري 961 ميلادي) ملقب به «الناصر» پس از عبدالرحمن دوم، نقشي مهم و عظيم در فرهنگ و هنر اندلس دارد. يکي از مهم­ترين کارهاي اين حاکم، ساخت شهري تحت عنوان «الزهرا» (در سال 324 هجري) بود. به نقل ابن خلدون، ناصر، با فراخواندن معماران، هنرمندان، معبدسازان، خطاطان و نقاشان از سراسر اندلس، بغداد، مصر و حتي قسطنطنيه، شهري بسيار زيبا با بناهايي باشوکه بنا کرد.(3) يکي از شکوه‌مندترين اين بناها، قصر الزهرا و به ويژه تالار پذيرايي آن بود. در وصف اين تالار آورده‌اند: «اين تالار زير قبه‌اي مرتفع که ديوارهاي آن از سنگ مرمر بنا شده و با طلا و شنگرف تزئين شده و حوضي بزرگ و زيبا را در ميان داشت، بنا شده بود. در وسط حوض، مجسمه کم‌نظير و زيبايي نصب شده بود که از دهانه‌هاي آن آب مي‌پاشيد و امپراتور روم اين مجسمه را با در گران­بهاي ديگر به خليفه الناصر هديه کرده بود. در اين حوض از جيوه (زنبق) به جاي آب استفاده شده بود که با وزش باد و يا ايجاد حرکتي، مايع جيوه به حرکت و جنبش درآمده و چون آيينه‌هاي شکسته و يا متحرک، نور و روشنايي را به اطراف منعکس مي‌کرد، و گاهي چون درخشش برق در آسمان موجب لذت و خوشايند و يا ايجاد وحشت و رعب مي‌کرد و گاهي حاضران در تالار دست‌هاي خود را در برار چشمان خود قرار مي‌دادند که از فشار نور و شدت برق آن بکاهند.»(4) به نقل «ابن عذاري» که با دقت و وسواس تعداد ستون‌هاي کاخ‌هاي «الزهرا» را شمرده است، اين کاخ‌ها 4313 ستون مرمرين داشتند.(5)

حضور دانشمندان و رياضي­دانان مشهوري چون ابن‌فرناس، (اولين دانشمندي که در قرن نهم ميلادي برنامه پرواز را با ساختن بال‌هايي براي خود و طي مسافتي، طراحي نمود) يحيي ‌بن حبيب منجم، عبيدالله شمس و عبدالواحد بن اسحاق ضبي و نيز موسيقي­دانان بزرگي چون زرياب (شاگرد اسحاق موصلي و يکي از مشهورترين موسيقي­دانان دربار هارون‌الرشيد که خود آغازي بر ورود هنر به نقطه اتصال دو تمدن اسلامي و غربي بود) بر اهميت و شکوه علمي اندلس مي‌افزود.

باغ‌ها و پارک‌هايي که در الزهرا ساخته شد اين شهر را به يکي از زيباترين شهرهاي جهان تبديل نمود به قسمي که برخي مورّخان، اين شهر و به ويژه قصر الزهرا را با افسانه‌هاي هزار و يک شب مرتبط ساختند. تزئين هنري اين قصر با نقش و نگار آيات قرآني و گچ‌بري‌ها و نقاشي­هاي هنرمندانه‌اي همراه بود که به تعبيري تا آن زمان، و همو خيال هيچ بلند پروازي قتدر به آفرينش نظير آن نبود. در کنار قصر مسجد عظيمي نيز ساخته شد که يکي از بي‌نظيرترين معماري‌هاي اندلسي بود.

تمامي اين هنرمندي‌ها و معماري‌هاي باشکوه، خود تمهيد و مقدمه‌اي براي «الحمراء» بود. اين «لؤلؤي نشانه در ميان زمرد» (به تعبير شاعران مراکشي)، «شاهکار بي‌رغيب هنر اسلامي غربي» بود که مدت­ها چشم اروپا را خيره کرد. الحمراء که شهر پادشاهان بني‌نصر بود به واسطه کاخ­هايش به شهرتي افسانه‌اي رسيد و به جواهرنشاني پرشکوه تبديل شد چنان‌ که ويکتور هوگو در مدحش سرود: «اي حمراء، اي قصري که فرشتگان تو را چنان که در خيال آيد تزئين کرده و نشانه‌‌اي دل­فريب داده‌اند، اي قلعه با شکوه کنگره‌دار که با گل‌ها و بوته‌ها و شاخ و برگ پر نقش شده‌اي و اکنون به ويراني مي‌روي، شب هنگام که اشعه نقره­فام ماه بر طاق­نماها و ديوارهاي تو پرده مي‌افکند، آواز دلربا و سحرانگيزي از تو به گوش مي‌رسد»(6) شگفت‌انگيزي و بي‌همتايي الحمراء، محققان را به تلاشي رمزگشايانه در ادراک ماهيت اين اثر برانگيخت و در اين راه جهان‌بيني اسلامي همراه با آيات قرآن هزار توي هزار بطنش (ان للقرآن بطنا او سبعين بطون) و نيز عرفان رازورانه و عاشقانه‌اش، مبنا و مسند محققان و متفکران بسيار در رمزگشايي آثاري از اين دست گرديد. چنان که در شرح طاق منبت‌کاري الحمراء آورده‌اند: «گفته‌اند که طاق منبّت‌کاري الحمراء مي‌خواهد به هفت آسماني اشاره کند که در کتبيه قرآني همراه آن ذکر شده است: (بزرگوار و متعالي است آن‌که فرمانروايي به دست اوست و او بر هر چيزي تواناست ... آن که هفت آسمان طبقه­طبقه را بيافريد. در آفرينش خداي رحمان هيچ خلل و بي‌نظمي نمي‌بيني. پس بار ديگر نظر کن، آيا در آسمان شکاف مي‌بيني؟ بار ديگر نيز چشم بگشا و بنگر. نگاه تو خسته و درمانده به نزد تو باز خواهد گشت). پس مطبق بودن اين طاق با رديف‌هاي روي هم نشسته و هم­نشيني شمسه‌ها و چند ظلعي‌هاي سازگار و بي‌هيچ رخنه را مي‌توان مثالي از طرح شگفت آسمان­ها دانست که مخلوق حکمت الهي است. سخن قرآن بدين معناست که خلقت خداوند شبيه به آفرينش نقش پردازي است که با موضوع هم­نشيني دقيق و هماهنگ و متناسب اشکال سازگار و حجم‌هايي سر و کار دارد که سخت و بي‌هيچ رخنه‌‌اي به هم بسته‌اند. مبهوت ماندن ناظر خسته و درمانده در درک رمز نظم پنهان عالم مخلوق خدا هم­چون حال ناظر نقوش گره است که ستاره‌ها و چند ظلعي‌هاي درهم بافته‌‌‌‌شان گويي پيوسته به هم متبدل مي‌‌‌شوند بي‌‌‌‌‌‌‌‌آنکه هندسه پنهان خود را بر ملا سازند. «گرابار» طاق مقرنس تالار دو خواهران را تجسم تعبير «طاق دوار فلک دانسته که در شعر عربي کتيبه پاي طاق آمده است. اين شعر از شاعر اندلسي، ابن‌زمرک (795-733/1393-1333) است. روزنه‌هايي که لابه‌لاي کتيبه گشوده‌اند موجب بازي سايه و نور مي‌شود، و رديف‌هاي مقرنس طاق، که ترکيبي ستاره‌‌گون و مطبق است، اين نور را به ظرافت در مراتب طاق پخش مي‌کند. گرابار نوشته است، «گويي اين گنبد را گنبدي دوار مي‌‌يافته‌اند که گردش روزانه نور و تاريکي و منازل متغير بروج را باز مي‌نمايد.» بخش‌هاي ذي­ر‌‌بط شعر مذکور چنين است: «اين­جا گنبدي است چندان رفيع که از حد ديد برون است، حس آن هم پنهان باشد و هم پيدا. جوزا دست خود (بهر کمک) سوي آن گشوده است و ماه بدر به نجوا سر پيش آورده. کواکب دري خواهند که درآن مأوا گيرند تا هم­چنان در طاق فلک سرگردان نمانند... در طاق آن­چه قوس‌ها بر افراشته‌اند، قوس‌ها‌يي استوار بر ستون‌هايي که شامگاهان به نور مزيّن مي‌‌گردد! گويي کواکب آسماني‌اند که در مداراتشان همي گردند، و استن‌‌فجر، که چون آسمان را پيمود اندک آشکار شدن گيرد، در پرتو ايشان رنگ ببازد.»(7)

ارنست گاميبريچ نيز در کتاب پر نفوذ خود «تاريخ هنر»، نگاره‌هاي دل‌انگيز و نقوش پرمايه رنگين ‌‌الحمرا را مديون اسلام مي‌داند: «که فضايي را به وجود آورد که در آن هنرمندان از مسائل دنيوي و امور واقع روي برگيرند و در سپهر رؤيايي و تخيلي خط و رنگ ناب سير کنند.»(8)

اين­جا مجال سخن نيست که از رازها‌ي پنهان و اسرار باطني هنري سخن بگوييم که هنرمندش جهان را چون جلوه‌اي از جمال بي‌همتاي وجود مطلقي واحد مي‌‌انگارد و تمامي ذوق و استعداد خدادادش را در تصوير‌‌گري اين جمال بي‌مثال به خدمت مي‌‌گيرد که آن را بايد در کتب و تأليفات مفصّلي که از سوي متفکّران نگاشته شده جست‌وجو نمود، اما مي‌توان از اثر شگفت‌‌انگيز اين هنر بر تمدّن‌هاي ديگر، به ويژه تمدن غرب که از طريق اندلس با اين رمز و رازها روبه­رو گشت، سخن گفت: اين مقاله تنها ذکر مصاديقي محدود از اين تأثيرپذيري است.

شنبه 2 فروردین 1393  1:56 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

هنر و معماری اسلامی

معماری اسلامی

 

قسمت اول

 

«هلن گاردنر» که در کتاب «هنر در گذر زمان» خود، گچ¬بری‌های الحمراء را همتای خیال‌‌پردازی‌‌‌های ظریف شاعران مسلمان می‌داند، در تأثیر سبک معماران الحمراء بر اروپا و آمریکا می‌آورد: «نفوذ این سبک بر هنر اسپانیا در سراسر سده‌‌‌‌های میانه هم¬چنان قوی بود و تا دوره رنسانس نیز رسید و رگه‌هایی از آن را می‌توان حتی در هنر مستعمرات اسپانیا در قاره امریکا مشاهده کرد.»(9) البته در این¬جا ذکر نکته‌‌‌‌‌ای را ضروری می‌دانیم و آن عمد و قصد وسیعی است که در انکار یا دست کم، نادیده گرفتن تأثیرات هنر، فرهنگ و معماری اسلامی بر غرب، مجموعه تحقیقات و مطالعات غریبان را در بر گرفته است. هنگامی که کتب تاریخ دوره‌های مختلف مدارس امروز اسپانیا، از حضور مسلمین در اسپانیا، تنها به دو صفحه بسنده می‌کنند و از محققان منصف غربی کسی چون «گانیگوس» مستشرق اسپانیایی در مقدمه ترجمه کتاب «نفخ‌‌الطیب» می‌نگارد: «ماریانا مورخ اسپانیایی و سایر مورخان بزرگ این کشور با احساسات ملی و تعصّب دینی همراه با دشمنی و کینه‌توزی عمیق نسبت به عرب، همیشه تألیفات مورّخان عرب را تحقیر کرده و ناچیز شمرده‌اند، در نتیجه روش علمی بحث و مقارنه اسناد تاریخی عرب با نوشتارهای مسیحی را رد کرده‌اند و ترجیح داده‌اند تألیفات خود را بر پایه دیدگاه مسیحیان از تاریخ گذشته تنظیم کنند، لذا تاریخ اسپانیای قرون وسطی با وجود تحقیقات مورخان معاصر، هم¬چنان جولان¬گاه خرافات و تناقضات است»(10) بنابراین نمی‌توان انتظار داشت منابع مکفی و مستندی را در مجموعه آثار محققان غربی، (جز در موارد معدود و نادری) پیرامون بررسی این تأثیرات یافت. این وظیفه مراکز تحقیقاتی و مطالعاتی جهان اسلام است که با ارسال محققان و نیز اختصاص رساله‌های دکتری توسط دانشگاه‌های اسلامی و به ویژه ایرانی، این بخش از تاریخ غبار گرفته هنر و معماری اسلامی و به تعبیر جهانی را که قطعاً یکی از ناب¬ترین دوره‌های هنر و معماری اسلامی است، روشن سازند.

با این وجود خیره‌کنندگی این آثار و نیز انصاف برخی محققان، نمونه‌ها و مستندات تاریخی روشنی را از تأثیر هنر و معماری اسلامی بر غرب -هم¬چنان که «گاردنر» متذکر شده است- در برابر رویمان می‌نهد. به عنوان مثال «مارتین بریگز» در مقاله‌ای تحت عنوان «معماری و ساختمان»، در کتاب «میراث اسلام»، وجود خصوصیات معماری اسلامی در کلیای ژرمینی دوپره -که در قرن نهم میلادی ساخته شد- را به حضور معماران مسلمان در اسپانیا و تأثیر آنان بر معماری این کلیسا مرتبط می‌سازد. از دیدگاه وی یکی از نمونه‌های دیگر این تأثیرات کنار هم قرار دادن گنبد و مناره به تقلید از معماری مسمانان است: «شکی نیست که در نظر معماران و مهندسین اسلامی، ساختمان گنبد و مناره پهلوی هم بسیار مطلوب بوده و این قسمت در (رن) نفوذ نموده به طوری که در بنای سنت پا، گنبد و برج پهلوی یکدیگر دیده می‌شود»(11) وی همچنین متذکر می‌شود در ساخت برج و باروی نظامی، اروپائیان از سبک معماری مسلمین در ساخت کنگره‌هایی به نام machicolation متأثر بودند: «در سوریه نظیر این کنگره‌ها که به دست مسلمین ساخته شده نیز کشف شده که متعلق به سال 729 بعد از میلاد می‌باشد. یکی از دروازه‌های قاهره که به باب‌النصر معروف است (1087) و به وسیله معماران ارمنی ساخته شده، دارای ماچیکولیشن می‌باشد.

نکته مهم¬تر در همین فضا تأثیر معماری اسلامی -به ویژه در استفاده از هلال‌های نوکدار- بر معماری گوتیک است. این نکته گرچه در اکثر تألیفات مورخان هنر معمولاً نادیده انگاشته شده و از آن ذکری به میان نمی‌آید اما شباهت فوق‌العاده برخی معماری‌های گوتیک با معماری اسلامی (که در تصاویر زیر مشهود است) تقریباً هرگونه تردیدی در این تأثیرگذاری را از بین می‌برد.

این ساختمان‌ها از لحاظ تاریخی بر بناهای نظیر آن در اروپا از قبیل قصر گیارد (1184)، شاتیون (1186)، نورویچ (1187) و وینچستر (1193) تقدم دارد. بدین طریق واضح می‌گردد که جنگ¬جویان جنگ‌های صلیبی در معماری این قسمت را از اعراب آموخته‌اند.(12)

ساختمان کلیسا (که در اندیشه و حکمت مسیحی به مثابه تن عیسی بود) نیز از الگوهای معماری مسلمین بهره‌های فراوان برد: «در سیسیل در سال 1132 کاپلاپالتینا، و در سال 1136 کلیسای مارتورانا و در 1154 لازیزا و در 1180 لاکوبا ساخته شد این بناها از حیطه تسلط مسملین خراج بود. ولی باید دانست که حتی اگر بناهای مذکور به وسیله نورمان‌ها ساخته شده باشد باز مشخصات ساراسنیک (عربی) که در امالفی و سالرنو در خاک ایتالیا مشهود می‌گردد در آن‌ها فراوان است.»(13)

نکته مهم¬تر در همین فضا تأثیر معماری اسلامی -به ویژه در استفاده از هلال‌های نوکدار- بر معماری گوتیک است. این نکته گرچه در اکثر تألیفات مورخان هنر معمولاً نادیده انگاشته شده و از آن ذکری به میان نمی‌آید اما شباهت فوق‌العاده برخی معماری‌های گوتیک با معماری اسلامی (که در تصاویر زیر مشهود است) تقریباً هرگونه تردیدی در این تأثیرگذاری را از بین می‌برد.

شرح مستند «بریگز» در این تأثیرگذاری چنین است: «سبک تزییناتی که در ساختمان برج و باروها بکار می‌رفت از بین‌النهرین به قاره و از آن¬جا به ایتالیا نفوذ نمود و بعداً یکی از مشخصات معماری گوتیک گردید. حروفی که بر روی سنگ و چوب کنده می‌شده و در قرن نهم در مسجد ابن‌طولون در قاهره مشهود می‌گردد بعداً در ساختمان‌های گوتیک دیده می‌شود بعلاوه نوشتن حروف کوفی هنگام اشغال ایالات جنوبی به وسیله مسلمین در فرانسه نفوذ نمود و در انگلستان نیز مواردی هست که نفوذ تزیینات ساختمانی عرب را در آن کشور مشهود می‌سازد از آن جمله بنای کلیسای «وست مینیستر» نشانه خوبی است. نقوشی که اعراب در چوب می‌کندند، بعداً در انگلستان بر روی فلزات معمول شد. طرح عرسبك و استعمال نقوشی هندسی جهت تزئینات محققاً جزو دیون  ما به مسلمین محسوب می‌شود یعنی همان مسلمینی که خود مبدع اصول بسیاری در علم هندسه بودند. تمام آن¬چه گفته شد نکات بخصوصی بودکه مختصراً به ذکر آنها و بعداً به طور دوستانه در قرون وسطی در معماری‌های مغرب¬زمین نفوذ بسیار داشته که در این مختصر ذکری از آن نگردیده است. در اسپانیا سبک ساختمانی اعراب تا اواخر دوره تجدد به خوبی پیش می‌رفت و مطالعه در این قسمت بسیاری از نکات مبهم و عجیب معماری اسپانیایی گوتیک را مشهود می‌سازد. بالاخره باید دانست که معماری اسلامی هنوز در بعضی از ممالک که به نظر ما عقب مانده‌اند به نشو و نمای خویش ادامه می‌دهد.»(14)

آن¬چه تحت عنوان تأثیرپذیری معماری اروپا، از معماری اسلامی ذکر شد، مختص همان قرون اولیه آشنایی غرب با جهان اسلام بود. این معنا در دوره‌های بعد حتی پس از فتح اندلس به دست مسیحیان و نیز نهضت رنسانس که در معماری احیای دوره کلاسیک یونانی (با ساختمان‌های پرشکوه و مجلل) را آرمان خود می‌دانست، ادامه یافت. اوج‌گیری سفر اروپائیان به شرق و شرح گزارشاتی که این مستشرقان و جهانگردان از زیبایی‌های رازگونه شرقی ارائه می‌کردند در الگوگیری معماری اروپا از مسلمین بسیار مؤثر بود. «شیلابلر» و «جاناتان بلوم» در کتاب ارزش¬مند خود «هنر و معماری اسلامی» با اختصاص بخشی تحت عنوان «تأثیر هنر اسلامی» از تداوم تأثیرپذیری معماری اروپا از معماری اسلامی و به ویژه اسپانیا، چنین سخن می‌گویند: «اسپانیا با آن بناهای چشم¬گیر، در دسترس‌ترین کشور برای اخذ الگو از سوی اروپائیان بود. پیش‌تر در نیمه دوم قرن 18م/12هـ. آکادمی سن فرنادو، دو معمار به نام «خوان دویلانو» و «پدروروآرنال» را فرستاده بود تا به نظارت «خوزه دهر موسیلا»، ترسیم‌هایی از غرناطه و قرطبه (گرانادا و کوردوبا) بکشند، این ترسیم‌ها در 1780م/1195هـ با عنوان (antigvedades qrabes de espena)  منشتر گردید. هم-چنان که این کشور با اقبال فزاینده جویندگان مناظر بدیع مواجه بود، الحمراء به تخیل کلامی و تجسمی غرب نفوذ پیدا کرد. «جیمزکاوانه»، مورخی که از 1802 تا 1809م/1217 تا 1224هـ در اسپانیا بسر برد، آثار عتیقه از دوران عربان (لندن 1813) را منتشر ساخت، و چندی نگذشت که ادبا و نجبای اروپایی و امریکایی چون «شاتوبریان»، «ویکتور هوگو»، «واشینگتن اروینگ» و «تئوفیل گوآتیه» با نگارش شرح مسافرت خود بدان¬جا کار او را پی گرفتند. هم¬سو با این گزارش‌های کلامی گزارش‌های تجسمی هم ارائه گردید: در سال 3-1832م/1248هـ «ژرالد پرانژه» از اسپانیا دیدن کرد و چهار سال بعد «سوغات‌ها، الحمراء غرناطه» (پاریس، 7-1836)، و به دنبال آن «بناهای تاریخی مسلمانان و مورها در قرطبه و اشبیلیه و غرناطه» (پاریس،1839) را که در واقع فقط به قرطبه و اشبیلیه می‌پردازد، منتشر ساخت. چند سال بعد هم او رساله‌ای در باب معماری مسلمانان و مورها در اسپانیا و سیسیل و شمال آفریقا (پاریس،1841) نگاشت و در آن به معرفی بناهای تاریخی شمال آفریقا در تونس، الجزایر و «بون» پرداخت. «جول گوری» و «اون جونز» در 1834م/1250هـ، تصویر الحمراء را کشیدند، گوری درگذشت و جونز یک تنه کار را ادامه داد و در 1837م/1253 تنها بازگشت. اثر آنان بنام نقشه‌های کف، نقشه‌های نما، برش‌های مقطعی و تفصیلات الحمراء (لندن، 45-1836م/61-1252هـ) که در دو اطلس انتشار یافت کتاب الگوی معماران تلقی شد.»(15)

«سبک تزییناتی که در ساختمان برج و باروها بکار می‌رفت از بین‌النهرین به قاره و از آن¬جا به ایتالیا نفوذ نمود و بعداً یکی از مشخصات معماری گوتیک گردید. حروفی که بر روی سنگ و چوب کنده می‌شده و در قرن نهم در مسجد ابن‌طولون در قاهره مشهود می‌گردد بعداً در ساختمان‌های گوتیک دیده می‌شود بعلاوه نوشتن حروف کوفی هنگام اشغال ایالات جنوبی به وسیله مسلمین در فرانسه نفوذ نمود و در انگلستان نیز مواردی هست که نفوذ تزیینات ساختمانی عرب را در آن کشور مشهود می‌سازد از آن جمله بنای کلیسای «وست مینیستر» نشانه خوبی است.

هم¬چنین یکی دیگر از مواردی که در معماری غرب تأثیر گذاشت، الگوگیری از الحمراء در ساخت تاترها و تالارهای موسیقی است. جان سوییتمن در کتاب «شرق‌زدگی، الهامات اسلامی در هنر و معماری انگلستان و امریکا» (1500-1920) چاپ کمبریج (1987) از افتتاح بنایی تحت عنوان «رویال پانوپتیکون» در سال 1856 در میدان لیسستر لندن سخن به میان می‌آورد که متأثر از طرح‌های الحمرا بود و دو سال بعد از افتتاح، به «تالار موسیقی الحمرا» تغییر نام یافت. به زعم نویسندگان کتاب هنر و معماری اسلامی «بدون تردید این سبک به شیوه‌ای شرق‌گرایانه در بعضی دیگر از سالن‌های تئاترها و تالارهای موسیقی انگلستان و امریکا تثبیت گردید»(16) علاوه بر آن چه ذکر شد این نکته نیز لازم به ذکر است که در تاریخ هنر سبکی به نام سبک مد جنی (mude jar)  در معماری و هنرهای تزیینی وجود دارد که «در واقع دستاوردهایی بود که پس از فتح مجدد اسپانیا، از مسلمین به جای ماند، اصطلاح مدجنی اساساً برای توصیف آثاری است که صنعت¬گران دستی مسلمان برای اربابان مسیحی اجرا کردند و از آن هنگام این اصطلاح برای توصیف آثار متأخر اسپانیایی در سنت اسلامی، به ویژه آجرکاری، گچ¬بری، آثار چوبی، و کاشی¬کاری که به شیوه مغربی انجام شده‌اند، گسترش یافته است.»(17)

ادله و مصادیق پیرامون تأثیرپذیری معماری غرب از معماری اسلامی، بسیار فراتر از اسلام، مصادیق معدودی است كه تا بدین¬جا ذكر شد و تفصیل آن را باید در منابع مستندی چون «میراث اسلام» (چاپ‌های جدید آکسفورد) و کتب ارزش¬مند دیگری چون «شرق‌زدگی، الهامات اسلامی در هنر و معماری انگلستان و امریکا» (1920-1500) جست‌وجو نمود (هم¬چون بناهای تاریخی هند اسلامی که الهام‌بخش بسیاری از هنرمندان و معماران انگلیسی گردید) لیک پیش از اتمام این بخش ذکر نکته‌ای دیگر در این راستا خالی از لطف نیست که در سال 1976 موزه «مترو پولیتن» و کالج «هانتر» پروژه‌ای را هدف آموزش ریاضیات متوسطه از طریق هنر آغاز نمودند. اولین قسمت این پروژه تماماً به نقوش هندسی اسلامی (که از بنیان‌های تئوریک معماری و نیز اسلیمی‌های هندسی اسلامی است) اختصاص داشت. طراحان این پروژه محققان، مؤلفان و معلمان ریاضی امریکا را به استفاده از این نقوش هندسی تشویق کردند: «طرح‌هایی که تجرد، منطق ذاتی و کلیتشان، آنها را به ابزارهای بسیار ارزش¬مندی برای تدریس موضوعاتی چون معرق¬کاری، جبر و گسترش هندسی تبدیل کرده است.»(18)

شنبه 2 فروردین 1393  1:56 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

دیدار رهبر انقلاب با عوامل سریال حضرت یوسف(ع)

دیدار  رهبر انقلاب با هنرمندان مجموعه یوسف پیامبر

 

هنرمند بدنبال ساخت آثار هنری برای حقیقت باشد

 

 

 

دیدار كارگردان، هنرمندان و عوامل تولید سریال حضرت یوسف علیه السلام

حضرت آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی امروز در دیدار كارگردان، هنرمندان و عوامل تولید سریال حضرت یوسف (ع) ضمن تشكر و قدردانی از این كار هنری برجسته، تأكید كردند: این سریال در واقع شروعی برای كارهای هنری خلاقانه با پردازش داستانی قوی در مجموعه هنر انقلابی است كه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، صدا و سیما، و همچنین هنرمندان باید در این زمینه بیش از پیش سرمایه گذاری كنند.

ایشان پردازش هنرمندانه قصه در سریال حضرت یوسف (ع) را یكی از ویژگی های بارز این مجموعه تلویزیونی برشمردند و افزودند: در دنیای كنونی هنر و سینما، معمولاً برای جذب مخاطب، از برخی مسائل از جمله جاذبه های جنسی استفاده می شود اما در این سریال كه بسیار پرمخاطب و مورد رضایت بینندگان در ایران و سایر كشورها هم بود، برخلاف غالب فیلم ها و مجموعه های نمایشی، محور داستان عصمت و پاكدامنی است.

رهبر انقلاب اسلامی این موضوع را بسیار ارزشمند دانستند و خاطرنشان كردند: یكی دیگر از ویژگیهای این سریال، به تصویر كشیده شدن شخصیتی جامع الاطراف و نبوت واقعی از یوسف پیامبر بود كه این شخصیت دینی علاوه بر معنویت و توجه به دعا و ذكر، در صحنه مدیریت جامعه، تدبیر امور، مبارزه با ظلم، و ایستادگی در مقابل فشارها نقش بارزی داشت.

حضرت آیت الله خامنه ای، صنعت سینمای امروز را صنعتی بظاهر هنری ولی در باطن سیاسی دانستند و افزودند: بیشتر شركتها و مؤسسات سینمایی در هالیوود مظهر اراده سیاسی دستگاه منسجمی هستند كه پشت صحنه سیاست امریكا قرار دارد و حتی در برخی موارد فراتر از دولتها نیز قرار گرفته است.

ایشان با تأكید بر اینكه پیشرفت وسایل ارتباطاتی و هنری، صنعت سینما و فیلم سازی را به ابزاری تأثیرگذار برای بیان افكار و همچنین اهداف سیاسی تبدیل كرده، خاطرنشان كردند: نظام جمهوری اسلامی ایران حرفها و ایده های جدیدی برای گفتن دارد كه باید با استفاده از شیوه های هنرمندانه و تأثیرگذار، مطرح شوند.

رهبر انقلاب اسلامی، مردم سالاری دینی را یكی از ایده های نو و بی سابقه در دنیا دانستند و افزودند: مردم سالاری همراه با حقیقت دینی، اكنون در ایران تحقق پیدا كرده و می توان با شیوه های هنری و نمایشی این واقعیت بی نظیر را به جهانیان معرفی كرد.

حضرت آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی در دیدار کارگردان، هنرمندان و عوامل تولید سریال حضرت یوسف (ع) ضمن تشکر و قدردانی از این کار هنری برجسته، تأکید کردند: این سریال در واقع شروعی برای کارهای هنری خلاقانه با پردازش داستانی قوی در مجموعه هنر انقلابی است که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، صدا و سیما، و همچنین هنرمندان باید در این زمینه بیش از پیش سرمایه گذاری کنند.

حضرت آیت الله خامنه ای، ایستادگی بی محابای نظام اسلامی در مقابل ظلم را یكی دیگر از واقعیت های بی سابقه در دنیا برشمردند و افزودند: حرفها و ایده های جذاب و بسیار پرطرفدار در میان ملتها، در نظام اسلامی ایران وجود دارد، كه می توان آنها را در قالب داستانهای نمایشی بلند و یا كوتاه و با شیوه ای هنرمندانه عرضه كرد.

ایشان با تأكید بر لزوم استفاده بیشتر از این ظرفیت برای ترویج تفكر نظام اسلامی، خاطرنشان كردند: چنین آثار هنری، قطعاً آثار بزرگی خواهند شد اما هیچگاه جایزه اسكار و یا نوبل هنری را دریافت نخواهند كرد زیرا امروز كوس رسوایی دستگاههای جهانی پشتیبان هنر، در دنیا زده شده است.

دیدار  رهبر انقلاب با هنرمندان مجموعه یوسف پیامبر

رهبر انقلاب اسلامی افزودند: این جایزه ها هیچ ارزشی ندارند و هنرمندان نیز نباید برای كسب این جایزه ها به دنبال ساخت اثر هنری باشند.

حضرت آیت الله خامنه ای با تأكید بر اینكه هنرمندان باید بدنبال ساخت آثار هنری برای حقیقت باشند، خاطرنشان كردند: باید روش های هنرمندانه را فراگرفت و برای ساخت اثرهای هنری مبتنی بر حقیقت، همت كرد كه این هدف نیز جز با تلاش هنرمندان متعهد و جوانان مؤمن محقق نخواهد شد.

ایشان تأكید كردند: در كارهای سینمایی و مجموعه های تلویزیونی به هیچ وجه نباید از هنر و روشهای هنرمندانه كم گذاشت.

رهبر انقلاب اسلامی یكی از ضعف های اصلی فیلم ها و مجموعه های نمایشی داخل را نداشتن قصه خوب، دانستند و افزودند: قوام یك اثر هنری به قصه پردازی مناسب، قوی و جذاب است كه باید در این زمینه توجه جدی تری شود.

حضرت آیت الله خامنه ای با قدردانی از تلاشهای آقای سلحشور كارگردان مجموعه تلویزیونی یوسف پیامبر تأكید كردند: قطعاً همه عوامل این مجموعه با ارزش و برجسته، در پیشگاه خداوند مأجور هستند.

ایشان خاطرنشان كردند: البته برخی ایرادهایی هم كه به این مجموعه گرفته شد، یا صحیح نبود و یا آنقدر اهمیت نداشت كه بخواهد به این كار بزرگ، خدشه ای وارد كند.

در این دیدار آقای ضرغامی رئیس سازمان صدا و سیما، مجموعه تلویزیونی یوسف پیامبر را یكی از موفق ترین مجموعه های نمایشی رسانه ملی برشمرد و گفت: ارتباط گسترده با همه اقشار مردم، مخاطب بالای هشتاد و پنج درصد، رضایتمندی بالای نود درصد، پژوهش قوی و گسترده، گروه حرفه ای و متعهد از هنرمندان و عوامل، و استقبال بسیار گسترده در كشورهای مختلف دنیا از ویژگیها و برجستگی های سریال حضرت یوسف (ع) است.

دیدار  رهبر انقلاب با هنرمندان مجموعه یوسف پیامبر

وی توجه به موضوعات معارفی در قالب كارهای نمایشی را از جمله رویكردهای رسانه ملی بیان كرد و افزود: با توجه به برخی تجربه های موفق، استفاده از ظرفیت داستانهای كوتاه برای موضوعات معارفی در دستور كار صدا و سیما قرار گرفته است.

آقای فرج الله سلحشور كارگردان مجموعه تلویزیونی یوسف پیامبر نیز در این دیدار با اشاره به استقبال گسترده از این سریال در داخل و خارج كشور گفت: قصه زیبای سریال، واقعی و مستند بودن داستان، عبرت آموزی داستان، محتوای غنی اسلامی، و جلوه های بصری از عوامل اصلی موفقیت این مجموعه نمایشی بوده است.

وی همچنین خواستار توجه بیشتر مسئولان و هنرمندان به حقیقت گرایی در فیلم ها و مجموعه های نمایشی و استفاده از ظرفیت داستانهای قرآنی شد.

در پایان این دیدار، عوامل و هنرمندان سریال حضرت یوسف (ع) از نزدیك با رهبر انقلاب اسلامی گفتگو كردند.

سپس نماز ظهر و عصر به امامت حضرت آیت الله خامنه ای اقامه شد.

شنبه 2 فروردین 1393  1:57 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

 سلحشور و حضور بین المللی یوسف پیامبر

 

گفت وگو با فرج الله سلحشور درباره حضور بین المللی یوسف پیامبر

 

نشان خادم قرآن را با جوایز جشنواره ها عوض نمی كنم

سلحشور و ریاحی در نمایی از یوسف پیامبر

مجموعه تلویزیونی «یوسف پیامبر» به كارگردانی فرج الله سلحشور، پس از موفقیت در داخل و استقبال كم نظیر هموطنانمان از آن، اینك تبدیل به سفیر محبوب فرهنگی كشورمان در دنیا شده است. محبوبیت خارجی یوسف، البته یك امر عجیب نیست. چون در حوزه فرهنگی یك اصل وجود دارد كه طبق آن، اثر هنری هر چقدر ملی تر و در داخل «مردمی»تر باشد، می تواند جهانی تر شود. تجربه یوسف پیامبر درس بسیار خوبی برای دوستان هنرمند و آن دسته از مسئولینی است كه معیار جهانی شدن آثار هنری، سینمایی و تلویزیونی را حضور در جشنواره های خارجی می دانند. هر چند كه سلحشور جایگاه كنونی یوسف پیامبر را بالاتر از كن و اسكار می داند. بقیه مباحث را در گفت وگوی ما با كارگردان یوسف پیامبر بخوانید:

¤ مجموعه تلویزیونی یوسف پیامبر پس از استقبال گسترده در داخل كشور، در خارج نیز مورد استقبال قرار گرفته است. آیا شما سریال تلویزیونی دیگری را هم سراغ دارید كه در سایر كشورها چنین مخاطبی را به دست آورده باشد؟

- به گفته مدیریت سیما، تا به حال سابقه نداشته كه یك اثر تلویزیونی و حتی سینمایی، در عرصه جهانی با چنین استقبالی مواجه شود و در سرتاسر كره زمین مخاطب داشته باشد. بنده در دیدارهایی كه با مسئولان فرهنگی كشورهای لبنان، عراق و سوریه و همچنین مهمانان كنگره اتحادیه رادیو تلویزیون های كشورهای اسلامی داشتم، همین سأال شما را از آن ها پرسیدم، كه آنان نیز معتقد بودند هیچ فیلم و سریال ایرانی دیگری را سراغ ندارند كه به اندازه یوسف پیامبر در دنیا مخاطب داشته باشد.

¤ بینندگان خارجی، یوسف پیامبر را به چه طرقی می توانند ببینند؟

- شبكه های جهانی سحر، الكوثر و العالم، این سریال را با دوبله عربی پخش می كنند كه تا به حال از 54 كشور عرب زبان برای ما ایمیل آمده كه درباره یوسف پیامبر نظر داده اند. همچنین شبكه جام جم كه تمام دنیا را پوشش می دهد نیز این سریال را پخش می كند.

¤ در برخی از كشورها نیز به صورت سی دی و دی وی دی عرضه می شود.

- با توجه به این كه سریال در شبكه های ماهواره ای پخش می شود، از روی آن ضبط و تكثیر می كنند و می فروشند. خوشحال هستیم كه در دنیا، عده ای از قبل مجموعه یوسف پیامبر تأمین معیشت می كنند.

¤ از نظرات بینندگان یوسف پیامبر در كشورهای مختلف و میزان رضایت آن ها اطلاع دارید؟

- طبق آخرین نظرسنجی،

92 درصد بینندگان خارجی از یوسف پیامبر رضایت دارند كه مشابه آمار داخلی است. همچنین به تازگی از سوی رئیس مسلمانان تایلند هدیه ای ارسال شده و از یوسف پیامبر تقدیر كرده است. در پیام او عنوان شده است كه علاوه بر مسلمانان، سایر فرق مذهبی و حتی بودایی ها نیز به این سریال توجه كرده اند.

¤ به جز مردم عادی، نظر سیاستمداران خارجی درباره سریال یوسف پیامبر چیست؟

- در لبنان و در جلسه ای با سیدحسن نصرالله (دبیر كل جنبش مقاومت اسلامی لبنان) و در عراق با مقامات آن كشور صحبت كردم كه این سریال را بسیار دوست داشتند و آن را تأیید می كردند. به طوری كه سیدحسن نصرالله، تأثیرپذیری از این سریال را با تأثیرپذیری از سال ها بهره گیری از محضر عرفا مقایسه می كرد. در عراق هم دكتر ابراهیم جعفری (نخست وزیر سابق عراق؛ كه آشنایی فراوانی با قرآن دارد) از یوسف پیامبر به عنوان الگویی برای سایر كارهای تلویزیونی و سینمایی جهان اسلام یاد می كرد. یك سیاستمدار عراقی دیگر هم می گفت كه اگر مصطفی عقاد (كارگردان فیلم محمد رسول الله(ص)) زنده بود، در مقابل صحنه به صحنه سریال یوسف پیامبر سجده می كرد. در تاجیكستان نیز معاون رئیس جمهور و وزیر فرهنگ و هنر آن كشور، از سریال به شدت تعریف و تمجید و یك مراسم تجلیل از آن برگزار كردند. علاوه بر آن، در مطبوعات آن كشور نیز انعكاس فراوانی یافت.

در تمام دنیا، یوسف پیامبر دیده شده است و تا جایی كه به ما خبر داده اند یوسف پیامبر در كشورهای آلمان، هلند، آمریكا، فرانسه و سوئیس مورد استقبال خاصی قرار گرفته است.

¤ نظرات هنرمندان این كشورها چطور بود؟

- هم در تاجیكستان، هم عراق و هم لبنان، سریال یوسف پیامبر مورد استقبال شدید هنرمندان قرار گرفت و جلسات متعددی با هنرمندان این كشورها داشتیم كه گفت وگوهای مفصلی انجام دادیم كه این مسئله در مطبوعات آن كشورها انعكاس فراوانی یافت. خود هنرمندان آن كشورها تبدیل به مبلغان سریال یوسف پیامبر شدند. برعكس هنرمندان و نشریات داخل كشور كه علیه این سریال هموطن خودشان جبهه گرفتند و آن را در تضاد با آرمان های سینمای موجود می دانند، در آن كشورها، واكنش هنرمندان و روزنامه ها، متفاوت بود.

سریال حضرت یوسف

¤ از كشورهای اروپایی و آمریكایی چطور؟ آیا در آن ها نیز از سریال استقبال كردند؟

- بله، همان طور كه عرض كردم، در تمام دنیا، یوسف پیامبر دیده شده است و تا جایی كه به ما خبر داده اند یوسف پیامبر در كشورهای آلمان، هلند، آمریكا، فرانسه و سوئیس مورد استقبال خاصی قرار گرفته است.

¤ آقای سلحشور! در پاسخ های قبلی به جلسه با سیدحسن نصرالله اشاره كردید. این جلسه كی و در كجا برگزار شد؟

- اوائل ماه مبارك رمضان امسال به لبنان سفر كردیم. جای شما خالی بود، سیدحسن نصرالله ما را پذیرفتند و همراه با آقای شورجه نزد او رفتیم. قرار بود كه یك گفت وگوی نیم ساعته داشته باشیم، اما دو ساعت و ربع به طول انجامید...

¤ نظر نصرالله درباره هنر و سینما چه بود؟

- او می گفت كه دشمنان خیلی خوب از این ابزار استفاده می كنند، اما ما تا به حال آن طور كه شایسته است از آن بهره نبرده ایم. به نظر سیدحسن نصرالله، سینما یك سلاح است كه جهان اسلام در استفاده از آن كوتاهی كرده است. معتقد بود كه راه استفاده از سینما هم همین شیوه ای است كه ما در سریال یوسف پیامبر به كار بردیم. نصرالله می گفت باید در فیلمسازی به یك شیوه، قاعده و فرمول درست برسیم تا هركس دیگری هم خواست، بتواند با پیروی از آن فرمول، به هدف برسد.

¤ فكر می كنید دلیل این همه استقبال از «یوسف پیامبر»، حتی در بین غیرمسلمانان چیست؟

- مجموعه یوسف پیامبر با فطرت انسان ها ارتباط برقرار می كند. فطرت یك قدرت تشخیص و تمیز امر عادلانه و منصفانه است كه خداوند در نهاد انسان قرار داده است و باعث می شود كه انسان ها فارغ از مسلمان یا غیرمسلمان بودن خوب را بپذیرند.

یوسف پیامبر حقیقت است نه دروغ. حقیقت و راستی هم موافق با فطرت انسان است. آدم ها همان قدر كه از دروغ و توهم و سر هم بافی بدشان می آید، حق را می پذیرند. متاسفانه، غالب فیلم های امروز دنیا دروغ هستند، مگر آن بخشی كه براساس مستندات ساخته می شوند. علاوه بر این، یوسف پـیامبر قصه زیبایی دارد و انسان ها قصه زیبا را دوست دارند. نكته دیگر این است كه این داستان عبرت آموز است. معمولا فیلم هایی كه در آن ها عبرت آموزی وجود دارد، بیشتر مورد استقبال قرار می گیرند و این ویژگی مورد تاكید قرآن هم قرار گرفته است. ویژگی دیگر سریال یوسف پیامبر، محتوادار بودن آن است. عبادت، عشق، ایثار، گذشت، ایمان و ... محتوای این مجموعه است. به این موارد اضافه كنید جذابیت های بعدی همچون دكورها، بازیگری، فیلمبرداری، موسیقی متن و ... را كه همه این عوامل دست در دست هم قرار داده اند تا یوسف پیامبر با چنین استقبالی مواجه شود.

مجموعه یوسف پیامبر با فطرت انسان ها ارتباط برقرار می كند. فطرت یك قدرت تشخیص و تمیز امر عادلانه و منصفانه است كه خداوند در نهاد انسان قرار داده است و باعث می شود كه انسان ها فارغ از مسلمان یا غیرمسلمان بودن خوب را بپذیرند.

¤ استقبال جشنواره های بین المللی از یوسف پیامبر چطور بوده است؟

¤ این سریال در كنگره اخیر اتحادیه رادیو و تلویزیون های كشورهای اسلامی جایزه ویژه را دریافت كرد. تاكنون جشنواره دیگری در حوزه تلویزیون برگزار نشده است كه یوسف پیامبر هم در آن ها شركت كند.

¤ شما نمایش داده شدن در جشنواره ها و گرفتن جایزه از آن ها را ترجیح می دهید یا نمایش برای عموم و مورد استقبال قرار گرفتن از سوی مردم را؟

سریال یوسف پیامبر

¤ جشنواره ها اگر جهت گیری سیاسی نداشته باشند و آلوده به اغراض سیاسی قدرت ها نباشند، به گونه ای كه در گزینش و اهدای جایزه به آثار، اهداف سیاسی را دنبال نكنند اهمیت دارند. هرچند این گونه جشنواره ها بسیار كم هستند. اما اگر یك اثر از طرف مردم مورد استقبال قرار گیرد، ارزشمندتر است. گرچه بازتاب رسانه ای برنده شدن در جشنواره ها بیشتر است، اما ارزش توجه مردم را بالاتر می دانم.

¤ اگر جشنواره های اسكار و كن شما را دعوت كنند و بخواهند جایزه بدهند، دعوتشان را می پذیرید؟

- نخیر، نمی پذیرم. چون هیچ ارزشی برای كن و اسكار قائل نیستم. این جشنواره ها صهیونیستی و در جهت اهداف آمریكا هستند و حتی اگر به من جایزه هم بخواهند بدهند، نمی گیرم.

¤ اما اكثر فیلمسازان، حضور در كن و اسكار و جشنواره هایی از این قبیل را یك افتخار می دانند.

- این به خاطر غلبه رویكرد مادی گرایانه، دنیا دوستی و نفسانی در سینماست.طبیعی است كه در این شرایط سینماگران علاقه مند به كن واسكار شوند. ضمن این كه انتخاب سریالی چون یوسف پیامبر توسط چنین جشنواره هایی غیرممكن است.

¤ چرا؟

- چون «یوسف پیامبر» از اساس با اغراض آن ها در تضاد است.این سریال ریشه صهیونیسم را می زند و علیه تفكر صهیونیستی است.در این مجموعه، اسلام و قرآن ترویج می شود و انبیاء انسان هایی كارآمد و مدیر معرفی می شوند. این در حالی است كه از نگاه صهیونیست ها، انبیا نه معصومند و نه كارآمد و تنها كارشان عبادت است و این هم كه مردم از پیامبران پیروی می كنند، از نظر آن ها، اشتباه است. به این ترتیب، بر فرض محال هم اگر اسكار و كن به یوسف پیامبر جایزه بدهند، نباید پذیرفت، چون حتما اغراضی غیرانسانی دارند.

بگذارید صراحتا بگویم؛ یك جایزه از سوی فرهنگسرای قرآن به عنوان خادم قرآن به بنده اعطا شده است كه این را بزرگترین افتخار خودم می دانم و آن را با جایزه كن و اسكار هرگز عوض نخواهم كرد.

¤ اتفاقاً این روزها گروهی از فیلمسازان جشنواره ای كه آثارشان را «فیلم فرهنگی» می دانند، نسبت به اكران كمرنگ فیلم هایشان معترض شده اند. نظر شما درباره این اعتراض چیست؟

فیلم های موسوم به فرهنگی از نظر من دو دسته هستند: یك سری كارها كه برای جشنواره های خارجی ساخته می شوند، اما یك سری هم آثار ارزشی هستند كه به دلیل تضاد با اهداف غالب بر سینما، مورد بی مهری قرار می گیرند. گروه دوم اعتراضشان به حق است. این گروه از فیلم ها باید هم از سوی دولت و هم از طرف سینماداران حمایت شوند. زیرا توجه تام و تمام به گیشه، سینما را به سقوط و نابودی خواهد كشید. البته باید به سازندگان فیلم های فرهنگی هم گفت كه این نوع فیلم ها هم می توانند گیشه داشته باشند. شاید آن ها فیلم به معنای واقعی فرهنگی نساخته اند. چون واقعیت این است كه مردم فیلم های فرهنگی را دوست دارند. نمونه اش، همین سریال «یوسف پیامبر» است كه یك فیلم فرهنگی است، نه گیشه ای. این اثر، نه اكشن دارد، نه آرتیست بازی، نه خشونت و نه موارد غیراخلاقی. اما مورد استقبال قرار گرفت. پس می توان نتیجه گرفت كه فیلم های فرهنگی هم قادر به جذب مخاطب هستند. حتماً در آن دسته از آثار موسوم به فرهنگی كه از آن ها استقبال نمی شود، ایرادی وجود دارد. هر چند سینماداران هم نسبت به فیلم های ارزشی و فرهنگی عناد دارند، اما لازم است كه سازندگان این طیف از فیلم ها نیز نسبت به نگاه خود تجدیدنظر كنند.

محمود پاك‌نیت:بازی در سریال «حضرت یوسف» سخت است

¤ آقای سلحشور! شما از منتقدان سرسخت سینما و وضعیت غالب بر آن هستید. با این نگاه، آیا تا به حال فیلمی را هم دیده اید كه از آن خوشتان بیاید؟

-بله دیده ام!

¤مثلا چه فیلم هایی؟

-خیلی فیلم ها؛ مثل «آژانس شیشه ای»، «رنگ خدا»، «زیر نور ماه»، «لیلی با من است»، «پرواز در شب» و... اما مسئله این است كه این گونه آثار استثنا هستند و به قول فلاسفه، استثناء قاعده نیست.

¤بازیگران مورد علاقه تان چه كسانی هستند؟

-من بازیگران ایرانی را، هنرمندانی خوب و توانمند می دانم؛ پرویز پرستویی، رضا كیانیان، اكبر عبدی، كتایون ریاحی، محمود پاك نیت و... بازیگران بسیار خوبی هستند. برای مصطفی زمانی (بازیگر نقش یوزارسیف) هم آینده بسیار درخشانی را پیش بینی می كنم.

¤ شكایت خانه سینما به كجا رسید؟

- هنوز ادامه دارد و هرازگاهی به خاطر آن به دادگاه می روم و به برخی از سؤالات پاسخ می دهم.

¤ شنیده ایم كه قرار است نسخه سینمایی «یوسف پیامبر» هم بیاید. این فیلم دارای چه ویژگی هایی است و كی اكران می شود؟

- این اثر، یك نسخه 135 دقیقه ای است كه با آنچه در سریال به نمایش درآمد بسیار متفاوت است. فعلاً در مرحله لابراتوار و صداگذاری است و

ان شاءالله در جشنواره فیلم فجر اكران خواهد شد.

¤ برنامه های آینده تان چیست؟

- یك سری فیلم مستند از عزاداری ها، مسائل خانواده، ازدواج، معضلات اجتماعی، شیطان پرستی و... را تولید خواهم كرد. پـی گیر هستم تا با گروهی از نویسندگان، داستان هایی را براساس برخی واقعیت ها بنویسیم. همچنین تحقیقات قرآنی را نیز دنبال می كنم.

¤ قصد همكاری در زمینه تولید تله فیلم برای صدا و سیما ندارید؟

- تا به حال پیش نیامده است. نه من پیشنهادی در این زمینه داده ام ونه رسانه ملی تقاضایی داده است.

¤ نظرتان درباره تله فیلم ها چیست؟

- اگر از آن ها مراقبت شود، فیلمنامه هایشان زیرنظر كارشناسان و بزرگان دینی نوشته شود و اشكالاتش برطرف شود، بسیار مفید خواهند بود. 

 

 

 

گریه برای یوسف

 

محمد نوید (شاعر تاجیك)

شاید، نه، بلكه به طور حتم و یقین بیننده تاجیك تاكنون اینقدر عاشق نبوده است. عاشق پاكی، عاشق بری بودن از هرگونه آلایشات و این عشق را گویا او سال ها و شاید تمام عمر منتظر بود و چون روی صفحه تلویزیون خود فیلم «یوسف پیامبر(ع)» را دید این احساس به او دست داد كه بالاخره گم شده خود را پیدا كرد. قدرت تأثیرگذاری روایت و قصه های الهی و هنر كارگردان و بازیگران را با این وسعت كه در فیلم دیدم قبل از این كمتر مشاهده كرده بودیم. به ندرت صحنه ای را به یاد می آورم كه از دیدن آن پیر و جوان، متدین و مرتد تأثیر همگون و مشترك گرفته باشند، به طور یكسان و به یك اندازه متأثر شده و اشك بریزند. آری در قسمت های ابتدایی فیلم برای «یوسف(ع)» گریستند و بعد از آن برای «زلیخا» نیز با پایان یافتن فیلم و به سعادت رسیدن آنها خود نیز احساس خوشبختی نمودند. هردوی این شخصیت ها آنقدر در وجود بیننده تاجیك نفوذ كرده بودند كه همه آنها بدون اطلاع خود «یوسف(ع)» و «زلیخا» شدند. شاهد بودیم كه چگونه همه مردم روستای وخش كه بیش از یك ماه روی برق را نمی دیدند به دنبال «یوسف (ع)» و «زلیخا» می گشتند.

مردم در خانه كسانی كه ژنراتور داشتند گروه گروه جمع می شدند و فیلم را تماشا می كردند و بعد از پایان هر قسمت ساعت ها پیرامون آن با هم بحث می نمودند. در هر محفل و مسجدی سخن از «یوسف پیامبر(ع)» بود و هنوز هم هست. حتی در زمستانی كه گذشت، عشق و علاقه به «یوسف» دل های مردم را آنقدر گرم كرد كه سردی را از یاد برده و جدی نمی گرفتند. آنها با دیدن صبر و شكیبایی پیامبر خدا در برابر سختی ها و محرومیت های روزگار، كمتر از مشكلات خود شكایت می كردند. این یكی از خدمت های «یوسف پیامبر(ع)»، بود.

فرج الله سلحشور کارگردان یوسف پیامبر

مجموعه «یوسف پیامبر(ع)» این ادعا را كه گویا مشكلات مادی باعث فاصله گرفتن مردم از معنویت می شود كاملاً رد كرد. معنویت واقعی بزرگترین كمك برای رفع موانع و مشكلات مادی است و باید بپذیریم كه در كشور ما از این ابزار بسیار مؤثر حداقل استفاده بهینه برده می شود. استقبال گرم و صمیمی مردم از «یوسف پیامبر(ع)» بدین معنا است كه هنوز ما توانایی عرضه كارهای ارزشمند فرهنگی را نداریم. در ظاهر به مسائل و موضوعات بزرگ اخلاقی و حتی دینی می پردازیم، اما به طور كامل كاری از پیش نمی بریم. چون راهی را كه در دوره استقلال طی كردیم از پایه و اساس اشتباه و خطا بود. حوزه های هنر و فرهنگ ما دارای مكتب خاص خود نیستند. بوی تقلید كوركورانه از دهلیز و دالان آنها به مشام می رسد. فكر نمی كنم كه فیلم دیگری به این نزدیكی بتواند با «یوسف پیامبر(ع)» رقابت نماید. برای رقابت با این مجموعه غیر از موضوع آن هزاران مورد دیگر مطرح است تا یك مجموعه حرفه ای بودن خود را به اثبات برساند.

معمولاً هر فیلمی مخاطب خاص خود را دارد كه غالباً به قشر خاصی از جامعه محدود می شود. اما در كشور ما همه اقشار مردم خریدار «یوسف پیامبر(ع)» هستند. در بازار كاروان زنی را مشاهده نمودم كه پوشش غیراسلامی و غیرملی داشت، اما در جستجوی قسمت هایی از مجموعه بود كه موفق به دیدن آنها نشده بود. جادوی اصلی هنر همین است. موافق و مخالف را مجذوب خود می نماید. خداوند شاهد است كه بدون هیچ تشویقی پسر دو نیم ساله خود من به محض دیدن «یوسف پیامبر(ع)» در تلویزیون بر چهره او بوسه می زند. اگر خودم با چشم نمی دیدم و برایم نقل می كردند كه كودكی در این سن وسال مخلص مجموعه «یوسف پیامبر(ع)» شده است وروزی چندبار تقاضای دیدن آن را دارد هرگز باور نمی كردم. اما این حقیقت است. حقیقت هنر فیلم سازان ایرانی كه موفق شده اند حتی كودكان خردسال را مجذوب هنر خویش نمایند. به بركت همین مجموعه سخن روانشناسان را باور نمودم كه باید با كودكان نیز با شخصیت برخورد كرد. چراكه در فطرت آنها تمیز خوب و بد نهاده شده است.

در اینجا این سؤال به ذهن می رسد كه چرا «یوسف پیامبر(ع)» تا این اندازه مورد استقبال مردم تاجیك قرار گرفته است؟ آیا به دلیل قرآنی بودن داستان آن است و یا اینكه كارگردان آن حرفه ای عمل كرده است؟ به نظر می رسد كه هر دو مورد صحیح باشد. اما بهتر است كه هنرمندان وكارشناسان و سایر علاقه مندان با برگزاری جلسه بحث و مناظره جزئیات این موضوع را بررسی نمایند.

شنبه 2 فروردین 1393  1:57 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

بحثي در باب هنر اسلامي

هنر اسلامي

 

 ما در پياله‌ عكس‌ رخ‌ يار ديده‌ايم‌

 

 

 چيستا يثربي

مينياتوري‌ با صحنه‌ي‌ حماسي‌، نبرد قهرمانان‌ ايراني‌ را در شاهنامه‌ به‌ تصوير كشيده‌ است‌. وقتي‌ دقيق‌تر نگاه‌ مي‌كنيم‌، جنبه‌هاي‌ ديگري‌ از تصوير برايمان‌ آشكار مي‌شود. گويي‌ براي‌ اين‌ حكايت‌ رزمي‌، تعبيري‌ عرفاني‌ پيدا مي‌كنيم‌ و عالمي‌ مثالي‌ را ماوراي‌ عالم‌ جسماني‌ احساس‌ مي‌كنيم‌. آن‌ سوي‌ صحنه‌هاي‌ نبرد حماسي‌، گويي‌ «اسرار صغير» مخاطب‌ را براي‌ درك‌ «اسرار كبير» آماده‌ مي‌سازد.

بخش‌هايي‌ از قرآن‌ مجيد با فرم‌ها و اشكال‌ گياهي‌، استيليزه‌ و يا اسليمي‌ خوشنويسي‌ شده‌ است‌. اگر بيش‌تر دقت‌ كنيم‌، متوجه‌ مي‌شويم‌ كلمات‌ و حروفي‌ كه‌ تجسم‌ آيات‌ قرآني‌ را نشان‌ مي‌دهند، خود بخشي‌ مستقل‌ و قدرتمند پيدا كرده‌اند و از طريق‌ شكل‌ و قالب‌ بصري‌ خويش‌، «كيفيت‌ الهي‌» را تجسم‌ بخشيده‌اند. گويي‌ حروف‌ الفباي‌ مقدس‌ با خصايص‌ و ويژگي‌هاي‌ پروردگار ارتباط‌ نزديكي‌ دارد.

به‌ يكي‌ از مساجد اسلامي‌ وارد مي‌شويم‌، نقوش‌ دروني‌ معبرهاي‌ طاقدار مسجد تحت‌تأثير بازتاب‌ نور، فضايي‌ قدسي‌ را متجلي‌ مي‌كند. ظرافت‌ ستون‌ها و درخشش‌ سقف‌ها با كاشي‌كاري‌هاي‌ سبز و آبي‌رنگ‌، چشم‌ را خيره‌ مي‌كند. گويي‌ در اين‌ مكان‌ همه‌چيز به‌ نور بدل‌ مي‌شود و نور به‌ نوبه‌ي‌ خود، به‌ بلور مبدل‌ مي‌شود. فضاي‌ مسجد به‌ گونه‌اي‌ طراحي‌ شده‌ است‌ كه‌ با ورود به‌ آن‌، به‌ نحوي‌ ملموس‌، حضور الهي‌ را احساس‌ مي‌كنيم‌. گويي‌ پرتو نور حقيقت‌ بر همه‌ چيز متجلي‌ شده‌ است‌.

***

مفهوم‌ رمزي‌ جنبه‌هاي‌ مختلف‌ هنر اسلامي‌ با جنبه‌هاي‌ معنويت‌ اسلام‌ ارتباط‌ نزديك‌ دارد و همين‌ معنويت‌ توحيدي‌ است‌ كه‌ خلق‌ معماري‌ قدسي‌ اسلامي‌ را كه‌ يكي‌ از اصلي‌ترين‌ هنرهاي‌ اسلامي‌ است‌، ممكن‌ مي‌سازد. خوشنويسي‌، معماري‌، نقاشي‌، مينياتور، سفالگري‌ و تعزيه‌ همگي‌ شاخه‌هاي‌ مختلف‌ هنر اسلامي‌اند كه‌ به‌ شيوه‌اي‌ بي‌واسطه‌ از روحانيت‌ اسلامي‌ سرچشمه‌ مي‌گيرند.

ذات‌ فرافردي‌ هنر اسلامي‌ مي‌تواند صرفاً بر اساس‌ شهود يا خلاقيت‌ فردي‌ تجلي‌ پيدا كند. اين‌ ذات‌ به‌ نحوي‌ در تفكر و جهان‌بيني‌ اسلام‌ ريشه‌ دارد. هنرمند مسلمان‌ به‌ هر كجا كه‌ بنگرد، جلوه‌اي‌ از حقيقت‌ را مي‌يابد. گويي‌ شيوه‌ي‌ زيستن‌ او مصداق‌ همان‌ آيه‌ي‌ معروف‌ است‌ كه‌ مي‌گويد: «پس‌ به‌ هر طرف‌ رو كنيد، به‌ سوي‌ خدا روآورده‌ايد.» (بقره‌، 115)

از مهم‌ترين‌ ويژگي‌هاي‌ هنر اسلامي‌، «حكمتي‌» است‌ كه‌ در وراي‌ آن‌ نهفته‌ است‌. اين‌ حكمت‌ سرشت‌ الهي‌ انسان‌ را جلوه‌گر مي‌سازد، نه‌ اين‌ كه‌ پنهانش‌ كند. شايد اگر بخواهيم‌ چند ويژگي‌ مشخص‌ را براي‌ هنر اسلامي‌ برشماريم‌، با نگاهي‌ به‌ انواع‌ هنرهاي‌ اسلامي‌، به‌ ويژگي‌هاي‌ مشترك‌ زير برسيم‌:

1ـ هنر اسلامي‌ از اصل‌ وحدت‌ و انسجام‌ ريشه‌ مي‌گيرد و بينشي‌ كامل‌ و مجموعه‌نگر بر آن‌ حاكم‌ است‌ و تمام‌ انواع‌ آن‌، پيوند نزديكي‌ با اعمال‌ مذهبي‌ و راز آشنايي‌ دارد و از جنبه‌هاي‌ رمزي‌ و روحاني‌ برخوردار است‌.

2ـ هنر اسلامي‌، در هر شكل‌ خود، جنبه‌اي‌ از دين‌ است‌ كه‌ ذهن‌ انسان‌ را به‌ جست‌وجو و پرسش‌ وامي‌دارد؛ اما خود، پاسخ‌ نهايي‌ را به‌ او ارائه‌ نمي‌كند. گويي‌ قصد ايجاد انگيزه‌ و حركت‌ در مخاطب‌ را دارد، اما خود از ارائه‌ي‌ كامل‌ترين‌ پاسخ‌ پرهيز مي‌كند، چرا كه‌ مخاطب‌، خود بايد كامل‌ترين‌ پاسخ‌ را بيابد. هنر اسلامي‌ تنها به‌ مخاطب‌ خود ياري‌ مي‌رساند تا حقايق‌ الهي‌ را در ساحت‌ مادي‌ تجربه‌ كند و سوار بر بال‌هاي‌ زيبايي‌، به‌ سوي‌ جايگاه‌ اصلي‌ خود كه‌ همانا «قرب‌ الهي‌» است‌، حركت‌ كند.

به‌ يكي‌ از مساجد اسلامي‌ وارد مي‌شويم‌، نقوش‌ دروني‌ معبرهاي‌ طاقدار مسجد تحت‌تأثير بازتاب‌ نور، فضايي‌ قدسي‌ را متجلي‌ مي‌كند. ظرافت‌ ستون‌ها و درخشش‌ سقف‌ها با كاشي‌كاري‌هاي‌ سبز و آبي‌رنگ‌، چشم‌ را خيره‌ مي‌كند. گويي‌ در اين‌ مكان‌ همه‌چيز به‌ نور بدل‌ مي‌شود و نور به‌ نوبه‌ي‌ خود، به‌ بلور مبدل‌ مي‌شود. فضاي‌ مسجد به‌ گونه‌اي‌ طراحي‌ شده‌ است‌ كه‌ با ورود به‌ آن‌، به‌ نحوي‌ ملموس‌، حضور الهي‌ را احساس‌ مي‌كنيم‌. گويي‌ پرتو نور حقيقت‌ بر همه‌ چيز متجلي‌ شده‌ است‌.

3ـ هنر اسلامي‌، مانند همه‌ي‌ انواع‌ هنرهاي‌ مقدس‌، به‌نوعي‌ واجد سادگي‌ و خصوصيت‌ «تهي‌بودن‌» است‌ كه‌ عرفا از آن‌ با نام‌ «فقر معنوي‌» ياد مي‌كنند. اين‌ فقر معنوي‌ به‌ نحوي‌ با مفهوم‌ ازلي‌ و ابدي‌ پيوند دارد و حاصل‌ آن‌ خلق‌ هنر بي‌زمان‌ يا فرازمان‌ است‌. شايد به‌ همين‌ دليل‌ است‌ كه‌ هنوز پس‌ از گذشت‌ سال‌ها، آثار عارفان‌ بزرگ‌ اسلام‌ چون‌ مولانا، عطار و خواجه‌ عبدالله‌ انصاري‌ به‌ نيازهاي‌ روحي‌ مخاطبان‌ خود پاسخ‌ مي‌دهد، زيرا اين‌ آثار در عين‌ سادگي‌، پيوند ريشه‌داري‌ با نيازهاي‌ معنوي‌ انسان‌ دارد.

4ـ هنر اسلامي‌ از «بطن‌ وحي‌» برخاسته‌ است‌. اگر هنر مقدس‌ باشد، لازمه‌ي‌ آن‌ وحي‌ است‌. اما هنرمند اسلامي‌ براي‌ اين‌كه‌ اثر هنري‌ بيافريند، بايد واجد حالتي‌ از صدق‌ و اخلاص‌ باشد تا بتواند با روح‌ وحي‌ ارتباط‌ داشته‌ باشد. هنرمند اسلامي‌ براي‌ اين‌كه‌ كمالي‌ را تجسم‌ بخشد و يك‌ اثر هنري‌ بيافريند، نخست‌ بايد خود در راه‌ كمال‌ قدم‌ بردارد وگرنه‌ نمي‌تواند هنر مقدس‌ بيافريند؛ هنري‌ كه‌ در آن‌، حضور و قرب‌ حق‌ باشد و ديدنش‌ انسان‌ را به‌ ياد خدابيندازد.

5 ـ هنر اسلامي‌، مانند همه‌ي‌ هنرها، با عنصر «زيبايي‌» آميخته‌ است‌. بزرگي‌ گفته‌ است‌ زيبايي‌ آميخته‌اي‌ از حقيقت‌ و شادي‌ است‌؛ زيبايي‌ مظهر حقيقت‌ مطلق‌ است‌ و حقيقت‌ خداست‌؛ خداوند عين‌ سرور و ابتهاج‌ است‌. پس‌ هر زيبايي‌ لازمه‌اش‌ يك‌ نوع‌ بهجت‌ و سرور روحي‌ است‌ و اوج‌ زيبايي‌ در هنر اسلامي‌ رسيدن‌ به‌ احساسي‌ از قرب‌ الهي‌ است‌ كه‌ بالاترين‌ و متعالي‌ترين‌ وجه‌ سرور و جذبه‌ را براي‌ انسان‌ به‌ ارمغان‌ مي‌آورد.

6ـ از ديگر ويژگي‌هاي‌ هنر اسلامي‌ نمادگرايي‌ (سمبوليسم‌) يا رمز و تمثيل‌ است‌. رمز و نماد همچون‌ آينه‌ي‌ شفافي‌ است‌ كه‌ حقايق‌ عالم‌ ملكوت‌ را جلوه‌گر مي‌سازد. قرآن‌ مجيد نيز بر رمز و نماد و تمثيل‌ استوار است‌. خداوند در قرآن‌ نخست‌ براي‌ ما مثالي‌ مي‌زند و سپس‌ با آن‌ مثال‌، يك‌ قاعده‌ يا اصل‌ وجودي‌ را برايمان‌ تبيين‌ مي‌كند. خواننده‌ از معناي‌ ظاهري‌ مثل‌ها، به‌ معناي‌ حقيقي‌ آن‌ها رسوخ‌ مي‌كند. نمادگرايي‌ اساس‌ هنر مقدس‌ است‌ چرا كه‌ در هنر مقدس‌، هر رمز نشانه‌ي‌ يك‌ حقيقت‌ برتر است‌. اين‌ رمزها و نمادها وضعي‌ و قراردادي‌ نيست‌، بلكه‌ يك‌ امر حقيقي‌ و وجودي‌ است‌. نمادهاي‌ ديني‌ در عين‌ اين‌كه‌ در يك‌ صورت‌ ظاهر شده‌ است‌، راه‌ به‌ بي‌نهايت‌ دارد.

***

هرچند بسياري‌ از صاحب‌نظران‌ درباره‌ي‌ ويژگي‌هاي‌ مشترك‌ هنرهاي‌ اسلامي‌ هم‌عقيده‌اند، ولي‌ نبايد از ياد برد كه‌ هنر محصول‌ تقابل‌ انسان‌ با هستي‌ است‌. به‌ همين‌ دليل‌ از بدو تشكيل‌ جوامع‌ اوليه‌، هنر در انجام‌ مراسم‌ و مناسك‌، نيايش‌ها و آيين‌ها به‌تدريج‌ جاي‌ خود را باز كرد و به‌اين‌ترتيب‌، جزء جدايي‌ناپذير زندگي‌ انسان‌ شد. بنابراين‌، هنر در همه‌ي‌ اديان‌ به‌ شكلي‌ خاص‌ نمود يافته‌ است‌. هنر اديان‌ مختلف‌، جلوه‌هاي‌ تبلور انديشه‌هاي‌ متفاوت‌ اما ديني‌ محسوب‌ مي‌شوند.

در اين‌ ميان‌، هنر اسلامي‌ واجد يك‌ ويژگي‌ منحصربه‌فرد است‌ و آن‌ ويژگي‌ توحيدي‌ آن‌ است‌. در همه‌ي‌ جلوه‌هاي‌ هنر اسلامي‌، حركت‌ دروني‌ اشيا به‌ سوي‌ بالا و حقيقتي‌ وراي‌ اين‌ جهان‌ است‌ و تمام‌ مراتب‌ وجود در عالم‌ هستي‌ به‌ نحوي‌ به‌ پروردگار يكتا مربوط‌ مي‌شوند. كاربرد فضاي‌ خالي‌ در هنر اسلامي‌، يكي‌ از مهم‌ترين‌ ثمرات‌ مستقيم‌ اصل‌ متافيزيكي‌ توحيد است‌. توحيد، به‌ گونه‌اي‌ صريح‌ و موجز، در كلمه‌ي‌ شهادت‌ يعني‌ «لااله‌الاالله‌» متجلي‌ است‌. اين‌ اصل‌ يكي‌ از عميق‌ترين‌ رموز متافيزيك‌ و واجد جنبه‌ها و سطوح‌ معنايي‌ متفاوت‌ است‌. اولين‌ آن‌ها تأكيد بر سرشت‌ گذرا و غيراصيل‌ «هرچه‌ به‌ جز خدا» يا «ماسوي‌الله‌» يا همان‌ كلّ نظام‌ خلقت‌ است‌ كه‌ در اين‌ ميان‌، عالم‌ ماده‌ از ساير عوالم‌ ناپايدارتر است‌.

دومين‌ سطح‌ معنايي‌ شهادتين‌ بر غيريت‌ و متفاوت‌بودن‌ حقيقت‌ مطلق‌ تأكيد مي‌كند، يعني‌ اين‌كه‌ خداوند كاملاً وراي‌ تمام‌ چيزهايي‌ قرار دارد كه‌ ذهن‌ و حواس‌ معمولي‌، به‌ مفهوم‌ رايج‌ كلمه‌، آن‌ها را «واقعيت‌» مي‌شناسد. اگر اشيا را به‌ مفهوم‌ متداول‌ تلقي‌ كنيم‌، آن‌گاه‌ خلأ، يعني‌ آن‌چه‌ از اشيا تهي‌ است‌، به‌ صورت‌ پژواك‌ حضور خداوند در نظام‌ هستي‌ جلوه‌گر مي‌شود. زيرا از طريق‌ نفي‌ «اشياء»، درواقع‌ به‌ آن‌چه‌ وراي‌ همه‌ي‌ چيزهاست‌، اشاره‌ دارد. بنابراين‌، فضاي‌ خالي‌ مظهر تعالي‌ پروردگار و حضور او در تمام‌ اشيا است‌. اين‌ اصل‌ اساسي‌ متافيزيك‌ كه‌ بر پايه‌ي‌ توحيد و شهادت‌ استوار است‌، عميقاً بر نقش‌ مهمي‌ دلالت‌ مي‌كند كه‌ فضاي‌ خالي‌ در هنر اسلامي‌ ايفا مي‌كند و اهميت‌ معنوي‌ آن‌ در هنر و معماري‌ قابل‌ بررسي‌ است‌. فضاي‌ خالي‌، اثر محدودكننده‌ي‌ فضاي‌ كيهاني‌ بر انسان‌ را حذف‌ مي‌كند و از آن‌جا كه‌ حجاب‌ جسم‌ برداشته‌ مي‌شود، نور الهي‌ به‌ درون‌ مي‌تابد. پس‌ فضاي‌ خالي‌ باعث‌ مي‌شود كه‌ موجود پذيراي‌ نور الهي‌ شود.

هنر اسلامي‌ به‌نوعي‌ همه‌ي‌ هستي‌، شعر، وزن‌، تناسب‌، قدرت‌ و افسون‌ خود را از انديشه‌ي‌ توحيدي‌ مي‌گيرد. اما موضوع‌ آن‌ چيست‌؟ آيا هنر اسلامي‌ صرفاً به‌ موضوع‌هاي‌ مطرح‌شده‌ در دين‌ اسلام‌ محدود مي‌شود؟ آيا هنر را مي‌توان‌ صرفاً از آن‌ جهت‌ كه‌ موضوعي‌ اسلامي‌ را انتخاب‌ كرده‌ است‌، هنر اسلامي‌ خواند؟ پاسخ‌، منفي‌ است‌. تنها موضوع‌ هنر نيست‌ كه‌ اسلامي‌ بودن‌ آن‌ را مشخص‌ مي‌كند، بلكه‌ ساختار، شيوه‌ي‌ بيان‌ و صورت‌ آن‌ نيز بايد با دين‌ اسلام‌ هماهنگي‌ داشته‌ باشد؛ يعني‌ تجلي‌ وحدت‌ را در ساحت‌ كثرت‌ به‌ نمايش‌ بگذارد. شايد بسياري‌ از شاعران‌ مسلمان‌ و عارف‌مسلك‌ ايراني‌، همچون‌ مولوي‌ و عطار، به‌ بهترين‌ وجه‌ تجلي‌ وحدت‌ را در ساحت‌ كثرت‌ به‌ نمايش‌ گذاشته‌ باشند. براي‌ مثال‌، شعر مولانا ثمره‌ي‌ شهود روحاني‌ اوست‌؛ نوعي‌ برانگيختگي‌ و بيداري‌ كه‌ با تحولي‌ در روح‌ آغاز مي‌شود و «به‌ تحول‌ كيمياگرانه‌» مي‌انجامد. شعر مولانا وسيله‌اي‌ براي‌ بيان‌ حقيقت‌ است‌ و از اين‌ جهت‌ به‌ منطق‌ (لوگوس‌) شباهت‌ دارد. در جاي‌جاي‌ مثنوي‌ معنوي‌، مولانا براين‌ حقيقت‌ پاي‌ مي‌فشارد كه‌ شاعر نيست‌ و سرودن‌ شعر امري‌ اختياري‌ و دست‌ او نيست‌.

قافيه‌ انديشم‌ و دلدار من‌ گويدم‌ منديش‌ جز ديدار من‌

 

حرف‌ چه‌ بود تا تو انديشي‌ از آن‌ حرف‌ چه‌ بود خار ديوار رزان‌

 

حرف‌ و صوت‌ و گفت‌ را برهم‌ زنم‌ تا كه‌ بي‌ اين‌ هر سه‌ از تو دم‌ زنم‌

سرودن‌ اين‌گونه‌ شعر، به‌ نوعي‌ بيان‌ حقيقت‌ است‌ كه‌ معرفت‌ حاصل‌ از آن‌ باعث‌ دگرگوني‌ هستي‌ آدمي‌ مي‌شود. اين‌ همان‌ عرفان‌ يا متافيزيك‌ سنتي‌ است‌ كه‌ در آن‌ منطق‌ و شعر به‌ هم‌ مي‌رسند و يا به‌ قول‌ لئوتولستوي‌، نويسنده‌ي‌ روسي‌، نوعي‌ «اشراق‌ ادبي‌» است‌ كه‌ در آن‌ «احساس‌ عشق‌ به‌ خداوند» تجلي‌ يافته‌ است‌. همين‌ اتفاق‌ در نمايش‌هاي‌ مذهبي‌ـ آييني‌ نيز رخ‌ مي‌دهد. اگرچه‌ همواره‌ ميان‌ تئاتر و ديانت‌ ارتباط‌ تنگاتنگي‌ وجود داشته‌ و از نگاه‌ بسياري‌ از نظريه‌پردازان‌، تئاتر منشعب‌ از مراسم‌ ديني‌ و آيين‌واره‌هاي‌ نيايشي‌ است‌، اما در نمايش‌هاي‌ مذهبي‌ـ آييني‌ كه‌ اوج‌ آن‌ در تعزيه‌ نمود دارد، انسان‌ با نيروهاي‌ غيبي‌، جهان‌ ملكوت‌ و ناخودآگاه‌ و دنياي‌ رمزوراز و به‌ عبارت‌ بهتر، با عالم‌ قُدسي‌ سروكار دارد. عنصر اصلي‌ نمايش‌ آييني‌ اسلامي‌، جوهره‌ي‌ روحانيت‌ است‌، چرا كه‌ اين‌ نوع‌ نمايش‌ به‌ دنبال‌ تزكيه‌ي‌ تماشاگر، تعالي‌ روح‌ او و نشان‌دادن‌ حقايق‌ بزرگ‌ و ازلي‌ است‌. اين‌ نوع‌ نمايش‌ بيش‌ از آن‌كه‌ سرگرمي‌ و تفريح‌ باشد، نوعي‌ عبادت‌ و وظيفه‌ محسوب‌ مي‌شود. «زيستن‌ حياتي‌ است‌ مشترك‌ براي‌ وحدت‌ بيش‌تر جمع‌ بر اساس‌ ايده‌اي‌ مقدس‌».

به‌ همين‌ دليل‌، در نمايش‌هاي‌ آييني‌ نيز مانند اشعار مولانا يا معماري‌ اسلامي‌، هنرمند خود را خالق‌ نمي‌داند، بلكه‌ تنها خود را واسطه‌ي‌ فيض‌ مي‌داند و خالق‌ اصلي‌ را خدايي‌ مي‌داند كه‌ همه‌ چيز از آنِ اوست‌. هدف‌ غايي‌ همه‌ي‌ نمايش‌هاي‌ آييني‌ تزكيه‌ و تخليه‌ي‌ رواني‌ و درنتيجه‌ رسيدن‌ به‌ يك‌ آگاهي‌ برتر است‌. اين‌ اتفاق‌ در بهترين‌ شكل‌ خود در مراسم‌ نمايشي‌ تعزيه‌ رخ‌ مي‌دهد. در تعزيه‌، مقصود تماشاگر صرفاً تماشا كردن‌ نيست‌، بلكه‌ شركت‌كردن‌ در يك‌ مراسم‌ عبادي‌ـ آييني‌ است‌. تماشاگر تعزيه‌ از بيرون‌ به‌ آن‌ نمي‌نگرد، از درون‌ با آن‌ يكي‌ مي‌شود. تماشاگر به‌راستي‌ مي‌داند كه‌ در دل‌ خلاقيتي‌ حاضر است‌ كه‌ بر مبناي‌ ارزش‌هاي‌ اخلاقي‌ـ ايماني‌ يك‌ جامعه‌ي‌ يك‌دست‌ و داراي‌ وحدت‌ و يگانگي‌ شكل‌ گرفته‌ است‌. او مي‌داند كه‌ قرار نيست‌ پيامي‌ را بگيرد و يا انتقال‌ دهد، بلكه‌ هدف‌ اين‌ است‌ تا با شركت‌ در يك‌ واقعه‌، زنگار از آينه‌ي‌ روحش‌ بزدايد، اشك‌ بريزد و آرام‌ شود. تماشاگر در اين‌ نمايش‌واره‌، به‌ سكوت‌ و تمركز نيازمند است‌ نه‌ به‌ هشياري‌ عقل‌ يا واكنش‌ حسي‌. اين‌ احساسي‌ است‌ كه‌ انسان‌ در زمان‌ انجام‌ نيايش‌ دارد. اين‌گونه‌ نمايش‌ها، تماشاگر را به‌ نوعي‌ «امنيت‌ رواني‌» مي‌رساند و به‌ او آرامش‌ فكر و جلاي‌ روح‌ مي‌بخشد. در اين‌ نوع‌ آثار نمايشي‌، تلاش‌ انسان‌ براي‌ دستيابي‌ به‌ اسطوره‌ها نيز مشاهده‌ مي‌شود، گويي‌ همه‌چيز در زمان‌ اسطوره‌ و در زمان‌ بدايت‌ هر چيز رخ‌ مي‌دهد.

اين‌ نوع‌ هنر به‌ نحوي‌ به‌ تصوف‌ شباهت‌ دارد. تصوف‌ راهي‌ است‌ براي‌ دسترسي‌ به‌ آن‌ سكوت‌ و آرامشي‌ كه‌ در مركز هستي‌ انسان‌ نهفته‌ است‌؛ سكوتي‌ كه‌ زيباترين‌ موسيقي‌هاست‌ و تنها توسط‌ حكيم‌ يا صوفي‌ شنيده‌ مي‌شود و آرامشي‌ كه‌ منشأ هرگونه‌ فعاليت‌ و تحرك‌ معني‌دار است‌ و سرچشمه‌ي‌ حيات‌ و مبدأ هستي‌ انسان‌ است‌. همان‌گونه‌ كه‌ تصوف‌ براي‌ بيان‌ حقيقت‌ خود مي‌تواند از هر وسيله‌ي‌ مشروع‌ سود جويد، هنر اسلامي‌ نيز براي‌ رسيدن‌ به‌ اين‌ آرامش‌ و سكون‌ الهي‌، مي‌تواند از محمل‌هاي‌ مختلف‌ بهره‌ گيرد. اين‌جاست‌ كه‌ هنر اسلامي‌ به‌ صورت‌ روي‌ مي‌آورد.

صورت‌، حجاب‌ عالم‌ معناست‌ ولي‌ درعين‌حال‌ نماد عالم‌ قدسي‌ و وسيله‌اي‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ آن‌ است‌. هنر بدون‌ حمايت‌ ماده‌ و صورت‌، نمي‌تواند به‌ عالم‌ قدسي‌ راه‌ يابد. اما اين‌ صورت‌ و حجاب‌ بايد آن‌چنان‌ زيبا و صيقل‌يافته‌ بيان‌ شود كه‌ چون‌ آيينه‌اي‌ زيبايي‌هاي‌ عالم‌ معنا و ملكوت‌ را بازتاب‌ دهد. اين‌ صورت‌ مي‌تواند يك‌ حركت‌ در آيين‌ نمايشي‌، يك‌ شكل‌ هندسي‌ در معماري‌، طرحي‌ يا اسليمي‌ در نقاشي‌ و خطاطي‌ و يا نوايي‌ در موسيقي‌ باشد. هر چه‌ باشد، هنر نيز چون‌ تصوف‌ مي‌تواند از همه‌ي‌ امكانات‌ صورت‌ استفاده‌ كند و تأثير عميق‌ خود را بر روح‌ انساني‌ برجا گذارد. به‌همين‌ دليل‌، هنر اسلامي‌ از اسرار الهي‌ است‌. روح‌ آدمي‌ از عالم‌ قدسي‌ سرچشمه‌ مي‌گيرد و توسط‌ طلسم‌ و افسون‌ هنر دوباره‌ با اين‌ عالم‌ معنا پيوند مي‌يابد. تمام‌ كوشش‌هاي‌ هنرمندان‌ اسلامي‌ براي‌ نيل‌ به‌ كمال‌ و رسيدن‌ به‌ اين‌ لحظه‌ي‌ عظيم‌ كشف‌ و پيوند ميان‌ صورت‌ و معناست‌... هنر اسلامي‌ مَركبي‌ براي‌ انسان‌ است‌ تا با آن‌ به‌ اوج‌ عالم‌ پهناور وجد و شادي‌ الهي‌ پرواز كند. آغاز آن‌ هنر است‌؛ اما پايانش‌، احساس‌ عروج‌ معنوي‌ است‌ كه‌ به‌راستي‌ پاياني‌ براي‌ آن‌ نمي‌توان‌ قائل‌ شد.

از اين‌ جهت‌، رابطه‌ي‌ هنر اسلامي‌ و تصوف‌ رابطه‌اي‌ حقيقي‌ است‌. سالك‌ و هنرمند هر دو براي‌ رسيدن‌ به‌ حق‌، مراحل‌ وصول‌ مختلفي‌ را طي‌ مي‌كنند: 1) مرحله‌ي‌ فيض‌، كه‌ در آن‌ بايد جنبه‌اي‌ خاص‌ از نفس‌ انسان‌ ببرد؛ 2) مرحله‌ي‌ بسط‌، كه‌ در آن‌ وجهي‌ از نفس‌ انسان‌ انبساط‌ مي‌يابد و وجود انسان‌ از حدود خود گذشته‌، همه‌ي‌ عالم‌ را در برمي‌گيرد؛ 3) مرحله‌ي‌ آخر وجد و سرور و شوق‌ الهي‌ است‌ كه‌ از آن‌ با عنوان‌ «ابتهاج‌» ياد مي‌كنيم‌. در اين‌ مرحله‌، هنرمند يا سالك‌ به‌ مقام‌ فنا و بقا نائل‌ مي‌شود و از تمام‌ احوال‌ و مقامات‌ ديگر مي‌گذرد و به‌ مشاهده‌ي‌ چهره‌ي‌ يار راستين‌ توفيق‌ مي‌يابد و از تماشاي‌ اين‌ چهره‌، چنان‌ درگير وجد مي‌شود كه‌ گويي‌ تمام‌ مراسم‌ سير و سلوك‌ را به‌ شبي‌ پيموده‌ است‌. اين‌ همان‌ احساسي‌ است‌ كه‌ مولانا و عطار در كنار صوفيان‌ مسلمان‌، به‌خوبي‌ آن‌ را تجربه‌ كرده‌اند. اين‌ شهود و وجد راز ماندگاري‌ هنري‌ اسلامي‌ است‌. در اين‌جاست‌ كه‌ ديگر كلام‌، صوت‌، خطوط‌ و آوا جنبه‌هايي‌ از واقعيت‌ جهان‌ مادي‌ نيستند، بلكه‌ چون‌ سلسله‌مراتب‌ هستي‌، به‌ واقعيتي‌ ماورايي‌ دلالت‌ دارند. آن‌ها به‌ اين‌ عالم‌ مثالي‌ تعلق‌ دارند، اما اشاره‌ي‌ آن‌ها به‌ معناي‌ ديگر است‌.

اين‌ همان‌ اتفاقي‌ است‌ كه‌ در مينياتور اسلامي‌ و به‌ويژه‌ مينياتور ايراني‌ رخ‌ مي‌دهد. حتي‌ قالي‌ ايراني‌ به‌ منزله‌ي‌ تذكاري‌ است‌ از واقعيتي‌ كه‌ ماوراي‌ محيط‌ دنيوي‌ و مادي‌ حيات‌ روزانه‌ي‌ بشري‌ قرار دارد. بنابراين‌، اگر هنر در مفهوم‌ عامش‌ قصد دارد كه‌ انسان‌ را به‌ درك‌ عميق‌تري‌ از واقعيت‌هاي‌ ملموس‌ زندگي‌ برساند و او را با شادي‌ها و لذت‌هاي‌ زيستن‌ آشنا كند، هنر اسلامي‌ تا آن‌جا براي‌ او وجد و سرور و زيبايي‌ به‌ ارمغان‌ مي‌آورد كه‌ خود، پرنده‌وار و بال‌زنان‌ به‌ سوي‌ اصل‌ اين‌ مثال‌ها و سايه‌ها و به‌ سوي‌ خورشيد حقيقت‌ به‌ پرواز درآيد. اين‌جا ديگر هنرمند نيست‌ كه‌ مخاطب‌ خود را هدايت‌ مي‌كند، بلكه‌ غريزه‌ي‌ خداجويي‌، كمال‌طلبي‌ و احساس‌ و نياز مذهبي‌ مخاطب‌ است‌ كه‌ او را به‌ جلو مي‌برد. در اين‌جا، ديگر روح‌ طالب‌ زيبايي‌ مطلق‌ و عشق‌ حقيقي‌ است‌ و از آن‌جا كه‌ هنر اسلامي‌ هرگز ادعاي‌ كمال‌ ندارد و تنها شمه‌اي‌ از زيبايي‌ و حقيقت‌ را به‌ او نشان‌ داده‌ است‌، روح‌ تشنه‌ بال‌زنان‌ به‌ سوي‌ مبدأ و اصل‌ اين‌ زيبايي‌ پرواز مي‌كند. شايد راز و رمز داستان‌ سيمرغ‌ عطار در منطق‌الطير بيان‌ همين‌ حقيقت‌ باشد كه‌ سيمرغ‌ حقيقي‌، گوهر وجود انساني‌ است‌ كه‌ به‌ سوي‌ قرب‌ الهي‌ در حركت‌ و پرواز است‌.

به‌ همين‌ دليل‌، هنر اسلامي‌ نمي‌خواهد مخاطب‌ خود را به‌ نهايت‌ كمال‌ و زيبايي‌ برساند، زيرا قصد گسترش‌ احساس‌ پرواز او را دارد. كمال‌ و غايت‌ نهايي‌ در جاي‌ ديگر است‌، جايي‌ كه‌ اين‌ هنر و صورت‌، تنها اشارتي‌ مختصر به‌ آن‌ است‌. وجد نهايي‌ نه‌ از اين‌ هنر، كه‌ از شوق‌ رسيدن‌ به‌ آن‌ سوي‌ اين‌ صورت‌ (صوت‌، نقاشي‌، معماري‌، نمايش‌ و...) ناشي‌ مي‌شود. هنر اسلامي‌ قصد پنهان‌ كردن‌ چيزي‌ را ندارد، بلكه‌ قصد فاش‌ كردن‌ ذات‌ الهي‌ انسان‌ را دارد. به‌ همين‌ دليل‌، مخاطب‌ هنر اسلامي‌ از سادگي‌ و طهارت‌ اين‌ هنر ناگهان‌ به‌ خود مي‌آيد و امتداد اين‌ هنر را در وجود خود مي‌يابد. گويي‌ با نگاه‌ خود، خالق‌ اين‌ هنر است‌ و گويي‌ اثر هنري‌ با تمام‌ «خالي‌بودن‌ و سادگي‌»، او را وامي‌دارد كه‌ به‌ لحظه‌ي‌ شوق‌، لحظه‌اي‌ ماوراي‌ صورت‌، كلمات‌ و آواها دست‌ يابد. اين‌جاست‌ كه‌ هنر اسلامي‌ حتي‌ از عبادت‌ تأثيرگذارتر مي‌شود، زيرا با بهره‌گيري‌ از نياز زيبايي‌شناسي‌ انسان‌، او را به‌ سرچشمه‌ و مبدأ همه‌ي‌ زيبايي‌ها مي‌رساند و به‌ قول‌ خواجه‌ حافظ‌:

ما در پياله‌ عكس‌ رخ‌ يار ديده‌ايم‌ اي‌ بي‌خبر ز لذت‌ شرب‌ مدام‌ ما

هرگز نميرد آن‌ كه‌ دلش‌ زنده‌ شد به‌ عشق‌ ثبت‌ است‌ در جريده‌ي‌ عالم‌ دوام‌ ما

 

شنبه 2 فروردین 1393  1:57 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

تأثير بقاياي‌ هنر سنّتي‌ در جامعه‌ي‌ نيمه‌مدرن‌ ايران‌

ترديدي‌ نيست‌ كه‌ انباشتگي‌ آثار سنّتي‌ و گسترش‌ بناهاي‌ اسلامي‌ مانند مسجدها و كتيبه‌ها و مقرنس‌ها و بناهاي‌ عمومي‌ با اصول‌ سنّتي‌ معماري‌ مي‌تواند محيطي‌ نسبتاً معنوي‌تر را براي‌ ايرانيان‌ معاصر و تبعاً براي‌ جامعه‌ي‌ نيمه‌مدرن‌ ـ نيمه‌سنّتي‌ ايران‌ كنوني‌ فراهم‌ آورد. امّا با اين‌ شيوه‌، گشايش‌ و فتوحي‌ بنيادي‌ براي‌ ما مهيا نمي‌شود. راه‌اندازي‌ پي‌درپي‌ قهوه‌خانه‌هاي‌ سنّتي‌ و جشنواره‌هاي‌ مذهبي‌ و آييني‌ و همايش‌ها و هم‌انديشي‌ها چيزي‌ جز طريق‌ تأخير در نفوذ بيش‌تر حوالت‌ غربي‌ و هنر نفساني‌ آن‌ نخواهد بود، چنان‌ كه‌ نهضت‌ و جنبش‌ها و نظام‌هاي‌ نيم‌بند سياسي‌ ديني‌ معاصر و كنوني‌ در جهان‌ اسلام‌ نيز بيش‌تر جنبه‌ي‌ مهارشدگي‌ نسبي‌ سيطره‌ي‌ تام‌وتمام‌ غربي‌ و استمرار وضع‌ برزخي‌ در سرزمين‌هاي‌ اسلامي‌ را پيدا كرده‌اند. از اين‌جا همه‌ي‌ نهضت‌هاي‌ اسلامي‌ تا آن‌جا كه‌ ممكن‌ است‌ بايد به‌ حفظ‌ و صيانت‌ ميراث‌ فرهنگي‌ و هنر اسلامي‌ بپردازند و در مرتبه‌ي‌ ثاني‌ به‌ احياي‌ اين‌ فرهنگ‌ و هنر بكوشند.

البته‌ بدترين‌ روش‌ آن‌جاست‌ كه‌ نمايندگان‌ سرزمين‌هاي‌ اسلامي‌ بكوشند تا جديدترين‌ و مدرن‌ترين‌ جريان‌هاي‌ هنري‌ غرب‌ را به‌ خدمت‌ تبليغ‌ ديني‌ بگمارند. آن‌ها به‌زودي‌ توجه‌ خواهند يافت‌ كه‌ اين‌گونه‌ امور، فقط‌ گسستگي‌ عقل‌ و خرد ديني‌ سنّتي‌ را از عالم‌ دين‌ و حقيقت‌ تسريع‌ خواهد كرد. بيم‌ آن‌ هست‌ كه‌ تدين‌ مدرن‌ يا دين‌ مدرن‌شده‌ قرباني‌ گسستگي‌ و اضمحلال‌ عقل‌ سنّتي‌ يا قلب‌ سليم‌ الهي‌ باشد.

 

 

طريقت‌ بازگشت‌ به‌ حقيقت‌ هنر اسلامي‌، نه‌ ظاهر سنّتي‌ آن‌

مؤمنان‌ مسلمان‌ و شهروندانِ هرگونه‌ جامعه‌ي‌ ديني‌ و معنوي‌ بايد بها و فضيلت‌ تمامي‌ اشيا و اموري‌ را كه‌ مؤيد سرمديت‌ و جاودانگي‌ آن‌ است‌، به‌ طرزي‌ برجسته‌ و نمايان‌ خاطرنشان‌ سازند. از آن‌ پس‌، هنر اسلامي‌ و هرگونه‌ هنر ديني‌ كه‌ هنوز نسخ‌ و مسخ‌ نشده‌ است‌، چون‌ به‌ مبادي‌ قدسي‌ و نمونه‌هاي‌ اصلي‌اش‌ بازگردد، مي‌تواند نه‌ تنها نقش‌ هنر عمومي‌ و جمعي‌ را كه‌ دربرگيرنده‌ي‌ كلّ تمدني‌ است‌ برعهده‌ گيرد، بلكه‌ تكيه‌گاهي‌ معنوي‌ باشد كه‌ چون‌ صادقانه‌تر با سيطره‌ي‌ صورت‌هاي‌ وهمي‌ دنياي‌ مدرن‌ و جديد به‌ مخالفت‌ برمي‌خيزد، دوچندان‌ مؤثرتر شوند.

نشانه‌هايي‌ از تحوّلي‌ كه‌ در اين‌ جهت‌ پيش‌ مي‌رود شايد در آغاز انقلاب‌ و جنبش‌ هنرهاي‌ سنّتي‌ و نگارگري‌ وجود داشت‌. ما علاقه‌ي‌ روزافزون‌ محافل‌ ديني‌ غيررسمي‌ را به‌ هنرهاي‌ سنتي‌ مي‌توانيم‌ متذكر شويم‌، امّا تجديد هنر اسلامي‌ فارغ‌ از تجربه‌ي‌ سنّتي‌ و كهن‌ عصر تمدن‌ اسلامي‌ يا وابسته‌ به‌ آن‌، بدون‌ بيداري‌ روح‌ تأمل‌ و سير و نظر در بطن‌ اسلام‌ ممكن‌ نيست‌. بي‌ اين‌ مبنا، هرگونه‌ كوشش‌ براي‌ تجديد و احياء هنر اسلامي‌ ناكام‌ خواهد ماند و چيزي‌ جز نوعي‌ بازسازي‌ صوري‌ بي‌ثمر نخواهد بود. درواقع‌، آماده‌گري‌ براي‌ رسوخ‌ در حقيقت‌ هنر اسلامي‌ و ديني‌ شرق‌ صرفاً بدون‌ توسّل‌ به‌ انكشاف‌ اين‌ حقيقت‌ تحويل‌ به‌ امر محال‌ خواهد بود. اين‌گونه‌ انديشه‌ي‌ خودبنيادانه‌ همان‌قدر باطل‌ است‌ كه‌ هنر مدرن‌ غربي‌ در خودبنيادي‌ ذاتي‌ خود كه‌ جز به‌ اهواء نفس‌ ابتدا نمي‌كند.

با درك‌ اصول‌ حكمت‌ هنر اسلامي‌ چنان‌ كه‌ اشاره‌ كرديم‌، مي‌توانيم‌ امكان‌ درك‌ شرايط‌ تجديد و احياء آن‌ را نيز تميز دهيم‌. تصديق‌ اين‌ امر كه‌ هنر اسلامي‌ بتواند انتزاعي‌ باشد، يعني‌ مجاز و برحق‌ دانستن‌ اين‌كه‌ هنر اسلامي‌ به‌ويژه‌ هنرهاي‌ تجسّمي‌ اسلامي‌ براساس‌ صُوَر صرفاً انتزاعي‌ و هيولايي‌ بسط‌ و گسترش‌ يابد، محال‌ است‌. درحقيقت‌، صُوَر انتزاعي‌ نه‌ تجريدي‌ ماهيت‌ و هويتي‌ نفساني‌ دارند و راه‌ هنر اسلامي‌ نمي‌تواند راه‌ انتزاعي‌ و وهم‌آشفتگي‌ باشد كه‌ بر بنياد روح‌ نيست‌انگاري‌ غربي‌ گسترش‌ يافته‌ است‌؛ آن‌ هم‌ از نوع‌ نيهليسم‌ و نيست‌انگاري‌ منفعل‌ نه‌ فعال‌ و انقلابي‌ چپ‌.

علي‌رغم‌ نظريه‌هاي‌ شبه‌مدرن‌ يا مدرن‌ هنر، اثر هنرمندانه‌ي‌ ديني‌ از اطوار و اشارات‌ هنرمند ناشي‌ نمي‌شود، بلكه‌ برعكس‌، از تصويري‌ باطني‌ و نمونه‌ي‌ مثالي‌ اثر نشأت‌ مي‌گيرد.

در نظر گروهي‌ از مدرنيست‌هاي‌ اسلامي‌ نيز دوراني‌ كه‌ هنر ديني‌ سنّتي‌ ضرورت‌ داشته‌ سپري‌ شده‌ و درنتيجه‌ اعاده‌ و بازگشت‌ هنر اسلامي‌ سده‌هاي‌ گذشته‌ محال‌ است‌. آنان‌ مي‌گويند اسلام‌ عصر ما كه‌ با هنرهاي‌ انتزاعي‌ و تجريدي‌ بسياري‌ از اقوام‌ كهن‌ و سنّتي‌ آشنايي‌ يافته‌، نگرش‌ اساسي‌ را فقط‌ در تصاوير انتزاعي‌ و عاري‌ از هرگونه‌ صورت‌ انضمامي‌، يا قياس‌ به‌ سيرت‌ و صورت‌ انضمامي‌ باز تواند يافت‌. اين‌ جماعت‌ درواقع‌ طالب‌ آن‌اند كه‌ هنر اسلامي‌ و روحانيت‌ آن‌ درنظرگاه‌ كاندينسكي‌وار غربي‌ تجربه‌ شود، يعني‌ تجربه‌اي‌ محال‌. حقيقت‌ آن‌ است‌ كه‌ هنر تجريدي‌ اسلامي‌ كه‌ ريشه‌ در سنت‌ حكمت‌ انسي‌ دارد با هنر انتزاعي‌ مدرن‌ كه‌ ريشه‌ در سوبژكتيويته‌ و موضوعيت‌ نفساني‌ و نيهيليسم‌ دارد زمين‌ تا آسمان‌ فاصله‌ دارد و روحانيت‌ و معنويت‌ هنر اسلامي‌ چيزي‌ غير از روحانيت‌ و معنويت‌ هنر غربي‌ به‌ويژه‌ نوع‌ و گونه‌ي‌ مدرن‌ آن‌ است‌.

از اين‌جا است‌ كه‌ بوركهارت‌ در خطاب‌ به‌ مدرنيست‌ها و نوگرايان‌ مسيحي‌ به‌ قرينه‌ مي‌گويد: دوراني‌ كه‌ سنت‌ و هويت‌ تاريخي‌ و فرهنگي‌، آن‌ را تعيين‌ نكند، محلي‌ از اعراب‌ ندارد. حقيقت‌ آن‌ است‌ كه‌ حكمت‌ هنري‌ اسلام‌ و نوع‌ تشبيه‌ و تنزيه‌ روحاني‌ اين‌ هنر از مبادي‌ الهي‌ آن‌ نشأت‌ مي‌يابد. بنابراين‌، همه‌ي‌ مسلمانان‌ اصيل‌ بايد بدانند هر دور جديدي‌ كه‌ از خارج‌ الزام‌ و تحميل‌ شود، چيزي‌ جز دور شيطاني‌ و دجالي‌ نمي‌تواند بود. 8

معنوي‌ و الهي‌ بودن‌ مميزه‌ي‌ ذاتي‌ و نه‌ عرضي‌ هنر اسلامي‌ است‌، بدين‌ معني‌ كه‌ نقاشي‌ مسيحي‌ نمي‌تواند از نمونه‌هاي‌ سنّتي‌ كه‌ حافظ‌ آن‌ از گزند هرگونه‌ خودبنيادي‌ است‌، چشم‌ بپوشد. اين‌ نمونه‌هاي‌ ابدي‌ و ازلي‌ همواره‌ ميدان‌ وسيعي‌ به‌ نبوغ‌ ابداعي‌ و نيز به‌ توقعات‌ محيط‌ ديني‌ و مؤمنان‌ مسلمان‌ براي‌ جولان‌ مي‌دهند، تا آن‌جا كه‌ انتظارات‌ محيط‌ برحق‌ باشد. اين‌ قيد در دوراني‌ كه‌ براي‌ «زمانه‌ي‌ ما» حق‌ تقريباً نامحدودي‌ قائل‌اند، حائز اهميت‌ اساسي‌ است‌.

معنوي‌ و الهي‌ بودن‌ مميزه‌ي‌ ذاتي‌ و نه‌ عرضي‌ هنر اسلامي‌ است‌، بدين‌ معني‌ كه‌ نقاشي‌ مسيحي‌ نمي‌تواند از نمونه‌هاي‌ سنّتي‌ كه‌ حافظ‌ آن‌ از گزند هرگونه‌ خودبنيادي‌ است‌، چشم‌ بپوشد. اين‌ نمونه‌هاي‌ ابدي‌ و ازلي‌ همواره‌ ميدان‌ وسيعي‌ به‌ نبوغ‌ ابداعي‌ و نيز به‌ توقعات‌ محيط‌ ديني‌ و مؤمنان‌ مسلمان‌ براي‌ جولان‌ مي‌دهند، تا آن‌جا كه‌ انتظارات‌ محيط‌ برحق‌ باشد. اين‌ قيد در دوراني‌ كه‌ براي‌ «زمانه‌ي‌ ما» حق‌ تقريباً نامحدودي‌ قائل‌اند، حائز اهميت‌ اساسي‌ است‌.

عالم‌ اسلامي‌ و آن‌چه‌ به‌ تفكّر قدسي‌ هنرمنداني‌ چون‌ سنايي‌ و عطار و علي‌رضا عباسي‌ و بهزاد و محمدحسين‌ اصفهاني‌ و عيسي‌ شيرازي‌ مربوط‌ مي‌شود، ابداً در غم‌ مسائل‌ آني‌ و روزمره‌ نبود و حتي‌ از آن‌، مفهومي‌ هم‌ در خيال‌ خود نداشت‌ و شايد بتوان‌ گفت‌، زمان‌ هنوز از مقوله‌ي‌ مكان‌ محسوب‌ مي‌شد. اين‌ بيم‌ كه‌ هنرمند نسخه‌بدل‌ساز جلوه‌ كند، بي‌وجه‌ است‌ و همچنين‌ همّوغم‌ «اصالت‌» و اتصال‌ به‌ مبدأ قدسي‌ كه‌ خلاف‌ پيش‌داوري‌هاي‌ عصر مدرن‌ است‌، غايت‌ هنر اسلامي‌ است‌ و ركن‌ و بنيان‌ نهايي‌ اين‌ هنر است‌ كه‌ مبدأ را به‌ معاد مي‌پيوندد.

در سراسر تمدن‌ اسلامي‌ و حتي‌ تا اندازه‌اي‌ بعد از سقوط‌ صفويه‌ و اضمحلال‌ تمدن‌ سنّتي‌ اسلامي‌ تا به‌ امروز، هنرمندان‌ از ميراث‌ قديم‌ كه‌ همواره‌ در هر عصر در آن‌ها به‌ چشم‌ كامل‌ترين‌ آثار مي‌نگريستند، نسخه‌ برمي‌داشتند و محاكات‌ از ابداع‌ اصيل‌ مي‌كردند و با محاكات‌ از آن‌ آثار طبيعتاً وجوهي‌ را كه‌ بيش‌ از ديگر ساحات‌ آن‌ آثار برايشان‌ ظهور و بروز بيش‌تري‌ داشته‌، يعني‌ جنبه‌هايي‌ را كه‌ آنان‌ اساسي‌ تلقي‌ مي‌كردند، نمايان‌ مي‌ساختند و به‌ اين‌ ترتيب‌ هنر به‌ طور طبيعي‌ دائماً احيا مي‌شد.

در تمدن‌ اسلامي‌، هر هنرمند در مرتبه‌ي‌ نخست‌ از نقش‌ونگارها و الحان‌ ازلي‌ محاكات‌ و يا ابداع‌ مي‌كرد، تحقيقاً به‌ اين‌ سبب‌ كه‌ خود را با آن‌ نمونه‌ها و صورت‌ها يكي‌ كند و به‌ ميزاني‌ كه‌ اين‌ وحدت‌ و يگانگي‌ مربوط‌ به‌ ذات‌ نمونه‌ها مي‌شد، هنر هنرمند كار و اثري‌ زنده‌ بود. البته‌ تكثير مكانيكي‌ صورت‌ نمي‌پذيرفت‌، بلكه‌ از صافي‌ خيال‌ و قلب‌ مطّهر مؤمن‌ مسلمان‌ مي‌گذشت‌ و با محاكات‌ و ابداع‌ شرايط‌ محسوس‌ هماهنگ‌ مي‌شد. درنهايت‌ آن‌كه‌ احياي‌ هنر اسلامي‌ صرف‌ محاكات‌ صوري‌ نيست‌ تا با اسقاط‌ اضافات‌ و زوايد طبيعي‌، هنر اسلامي‌ تلقي‌ شود، بلكه‌ در پي‌ سيروسلوكي‌ است‌ كه‌ پيش‌ از هر چيز، تابع‌ شناخت‌ شهودي‌ و اشراقي‌ است‌. از اين‌جا اصالت‌ و لطف‌ اثر هنري‌ به‌ معرفت‌ شهودي‌ و حضور حاصل‌ مي‌آيد و اين‌ خود به‌ معني‌ انكشاف‌ مجدد حقيقت‌ اسلام‌ و تشرّف‌ دگرباره‌ و تحول‌يافته‌ي‌ متناسب‌ با عصر موعود و امام‌ عصرش‌ (عج‌) است‌.

هنر ديني‌ و اسلامي‌ اگر هرگونه‌ نسبت‌ خردانگارانه‌ را نگسلد و به‌ سرچشمه‌ي‌ الهام‌ خود كه‌ به‌ حسب‌ وصف‌ هر قدسي‌ در «زمان‌ بي‌زمان‌» و روز ازل‌ و سرمد واقع‌ است‌ باز نگردد، احيا نخواهد شد.

 

پايان‌ تمدن‌ سنّتي‌ اسلامي‌ نه‌ پايان‌ تدين‌ اسلامي‌

اگر گفتيم‌ تمدن‌ اسلامي‌ گذشته‌ انحطاط‌ پيدا كرده‌ و به‌ پايان‌ رسيده‌ است‌، در ضمن‌ به‌ آن‌ اشاره‌ داشتيم‌ كه‌ هرگز اسلام‌ در مقام‌ دين‌ كه‌ همواره‌ امكان‌ تكوين‌ تمدني‌ را داشته‌، به‌ پايان‌ نرسيده‌ و نخواهد رسيد. همان‌ تمدن‌ كهن‌ اسلامي‌ وآثار سنّتي‌ باقي‌مانده‌ از آن‌ نيز كه‌ بر بنياد حكمت‌ نبوي‌ است‌، هنوز مي‌تواند شهروندان‌ نيمه‌مدرن‌ مسلمان‌ را در اين‌ سرزمين‌ها جذب‌ كند، درحالي‌ كه‌ تجلّي‌ ديگري‌ از حقيقت‌ اسلام‌ و آماده‌گري‌ براي‌ حضور در افق‌ اين‌ حقيقت‌ عالمي‌ نو بر اساس‌ همان‌ اصل‌ نور محمدي‌ پيدا خواهد آورد.

شنبه 2 فروردین 1393  1:58 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

احیاء هنر دینی‌ و گذر از جامعه‌ و هنر مدرن 2

هنر اسلامی و جامعه مدرن

 

قسمت اول

ماهیت‌ و هویت‌ هنر اسلامی‌ و ممیزات‌ آن‌

هنر اسلامی‌ درواقع‌ هنری‌ است‌ كه‌ حاصل‌ تفكر و بینش‌ دینی‌ مسلمانان‌ در مواجه‌ آن‌ با آثار هنری‌ بیگانگانی‌ است‌ كه‌ هنر آن‌ها در ضمن‌ فتوحات‌ اسلامی‌ تسخیر و تصرّف‌ شده‌ و به‌تدریج‌ در حكم‌ مواد در صورت‌ و روح‌ هنری‌ اسلامی‌ هضم‌ و جذب‌ شده‌اند. قرآن‌ و روایات‌ معصومان‌ اسلامی‌ نخستین‌ راه‌های‌ چگونگی‌ تخیل‌ و تفكر در باب‌ عالم‌ وجود و تمثّل‌ معنویت‌ اسلامی‌ را در عرصه‌ی‌ خیال‌ به‌ آدمی‌ آموخت‌. البته‌ در این‌ میان‌ بودند هنرهایی‌ كه‌ در آغاز جذب‌ عالم‌ اسلامی‌ نمی‌شدند مانند آن‌چه‌ در نقاشی‌ و هنرهای‌ تجسمی‌ یونانی‌ و مسیحی‌، هندوـ بودایی‌ می‌بینیم‌. در حالی‌ كه‌ تجسم‌ الوهیت‌ در این‌ هنرها امری‌ مقدس‌ و اصیل‌ تلقی‌ می‌شد، در تعلیمات‌ اسلامی‌ چنین‌ تصویری‌ حرام‌ و غیرمباح‌ شمرده‌ می‌شد. درحقیقت‌، نقاشی‌ و تصویر امور غیبی‌ و جاندار در عالم‌ اسلامی‌ به‌ واسطه‌ی‌ تعبیرات‌ معصومانه‌ و دینی‌ حرمت‌ یافته‌ و ممنوع‌ بود. امّا این‌ هنرها و فنون‌ شرقی‌ و غربی‌ به‌ مسلمانان‌ تازه‌تشرف‌پیداكرده‌ به‌ اسلام‌ به‌ ارث‌ رسیده‌ بود. اسلام‌ از مسلمانان‌ می‌خواست‌ كه‌ از تقلید طبیعت‌ جاندار چونان‌ بتان‌ پرهیز كنند.

مسلمانان‌ نه‌ تنها از هنرهای‌ نگارگری‌ دست‌ نكشیدند، بلكه‌ كوشیدند با ابداع‌ گونه‌ای‌ زیبایی‌شناسی‌ اسلامی‌ از تصوّر طبیعت‌انگارانه‌ یونانی‌ـ بیزانسی‌وار اجتناب‌ كرده‌، راه‌های‌ نویی‌ را برای‌ تجربه‌ی‌ هنری‌ بیازمایند. این‌ زیبایی‌شناسی‌ با اقتباس‌ دائمی‌ مواد تجسمی‌ از بیگانگان‌ با روح‌ و بینشی‌ اسلامی‌، ابداعات‌ بی‌سابقه‌ای‌ در هنر جهانی‌ پیدا آورد كه‌ سرزمین‌های‌ مجاور نیز از شیوه‌های‌ آن‌ اقتباس‌ كردند چنان‌ كه‌ آن‌ را در گوتیك‌ بین‌المللی‌ معماری‌ و نقاشی‌ مسیحی‌ می‌بینیم‌. 6

متفكران‌ مسلمان‌ به‌ویژه‌ حكیمای‌ اُنسی‌ و عارفان‌ كه‌ اهل‌ طریق‌ در سیر به‌ سوی‌ معبود و در قرب‌ وجود بوده‌اند، هنر اسلامی‌ را در همین‌ حقیقت‌ و حكمت‌ دیده‌اند. بنابراین‌، حقیقت‌ و حكمت‌ هنر اسلامی‌ در گذشتن‌ از ظواهر كثرت‌ و رسوخ‌ به‌ باطن‌ امور و شهود فقر ذاتی‌ و عدم‌ماهوی‌ آنان‌ در قبال‌ حق‌ است‌ كه‌ این‌ خود عین‌ شهود ماهیات‌ در حضرت‌ علمی‌ و اعیان‌ ثابته‌ است‌. تفكر حقیقی‌ از این‌ منظر، گذشتن‌ از حجاب‌ كثرت‌ و شهود حق‌ در تمامی‌ موجودات‌ است‌. به‌ سخن‌ شیخ‌ محمود شبستری‌ در منظومه‌ی‌ گلشن‌ راز :

 

تفكر رفتن‌ از باطل‌ سوی‌ حق       ‌ به‌جزو اندربدیدن‌ كل‌ مطلق‌

پیداست‌ كه‌ این‌ شهود حقایق‌ بی‌حضور و بدون‌ دل‌آگاهی‌ تحقق‌ نمی‌پذیرد و طوری‌ ورای‌ طور عقل‌ و ادراكات‌ حصولی‌ و ذهنی‌ است‌. از این‌ معناست‌ كه‌ می‌توان‌ دریافت‌ كه‌ عارفان‌ و حكیمان‌ اُنسی‌ در مقام‌ شناخت‌ هنر هم‌ متعهد به‌ بینش‌ وحیانی‌ و هم‌ معتقد به‌ مفتوح‌بودن‌ آن‌ از طریق‌ شهود قلبی‌ و حضور دل‌ و رؤیت‌ و دیدار حضوری‌اند. به‌ بیان‌ دیگر، می‌توان‌ گفت‌ شهود و حضور در این‌ نحوه‌ی‌ حكمت‌ عین‌ اُنس‌ به‌ حق‌ و از آن‌جا اُنس‌ به‌ كلام‌ الله‌ و وحی‌ است‌. در این‌ نحوه‌ی‌ از تفكر، حقیقت‌ را باطن‌ دیانت‌ می‌دانند و شریعت‌ را ظاهر آن‌ و طریقت‌ را راه‌ورسم‌ وصول‌ به‌ حقیقت‌، چرا كه‌ جز با طریقت‌ از ظاهر به‌ باطن‌ رسوخ‌ نتوان‌ نمود و به‌ حقیقت‌ كه‌ باطن‌ دین‌ است‌، دست‌ نتوان‌ یافت‌. این‌ طریقت‌ امری‌ است‌ كه‌ راه‌ورسم‌ آن‌ بر هر كس‌ آشكار نیست‌.

باتوجه‌ به‌ مراتب‌ فوق‌، حكمت‌ و هنر اُنسی‌ 7 جز در تعلق‌ و وصول‌ به‌ حق‌ و حقیقت‌ نیست‌ و صورت‌های‌ خیالی‌ و كشف‌ معنوی‌ و صوری‌ جز در این‌ راه‌ به‌ كار نیاید. به‌ سخن‌ حافظ‌:

حالی‌ خیال‌ وصلت‌ خوش‌ می‌دهد فریبم‌ تا خود چه‌ نقش‌ بازد این‌ صورت‌ خیالی‌

برای‌ هنرمند در مقام‌ هنر اُنسی‌ و قدسی‌ اسلام‌، هر نقش‌ و خیالی‌ كه‌ در نظر می‌آید حسنی‌ و جمالی‌ و جلالی‌ از حق‌ می‌نماید و یا هر دم‌ از روی‌ حق‌ نقشی‌ در خیال‌ هنرمند می‌افتد:

هر نقش‌ و خیالی‌ كه‌ مرا در نظر آید حسنی‌ و جمالی‌ و جلالی‌ بنماید

یا:

 

هر دم‌ از روی‌ تو نقشی‌ زندم‌ راه‌ خیال‌          با كه‌ گویم‌ كه‌ در این‌ پرده‌ چه‌ها می‌بینم‌

البته‌ راه‌ هنر اُنسی‌ فراتر از این‌ می‌رود و از راه‌ خیال‌ نیز می‌گذرد و صورت‌ خیالی‌ را چونان‌ بت‌ و صنم‌ می‌بیند. بدین‌معنی‌، هنرمندان‌ حقیقی‌ كه‌ در مقام‌ حكیم‌ اُنسی‌ و لاقی‌ شاهد غیبی‌اند تا آن‌جا پیش‌ می‌روند كه‌ صورت‌ خیالی‌ را در مرتبه‌ی‌ اعلی‌، حجاب‌ نورانی‌ می‌دانند. از همین‌رو، عارفان‌ آن‌ را «آیینه‌ی‌ اوهام‌» خوانده‌اند و دیگران‌ آن‌ را «پرده‌ی‌ خیال‌» یا «عالم‌ خیال‌ هم‌» نامیده‌اند و این‌ به‌ دلیل‌ انعكاس‌ صور خیال‌ در آن‌ است‌. در این‌ مرتبه‌، معشوق‌ صورتگری‌ است‌ كه‌ به‌ قول‌ مولوی‌ هر لحظه‌ بتی‌ می‌سازد و سالك‌ را اصطلاحاً بت‌پرست‌ می‌گویند، چون‌ معشوق‌ را به‌ لحاظ‌ صورت‌هایی‌ كه‌ از او در پرده‌ی‌ خیال‌ تجلی‌ كرده‌ است‌، می‌پرستد؛ اگرچه‌ این‌ها هم‌ صور علمی‌اند و این‌ مرتبه‌ای‌ از مراتب‌ شناسایی‌ است‌ و مرتبه‌ای‌ است‌ كه‌ معدودی‌ از اهل‌الله‌ بدان‌ می‌رسند و بسیاری‌ طالب‌ آن‌اند و در آرزوی‌ رسیدن‌ به‌ آن‌ در سفر روحانی‌ و عرشی‌ خویش‌اند:

برای‌ هنرمند در مقام‌ هنر اُنسی‌ و قدسی‌ اسلام‌، هر نقش‌ و خیالی‌ كه‌ در نظر می‌آید حسنی‌ و جمالی‌ و جلالی‌ از حق‌ می‌نماید و یا هر دم‌ از روی‌ حق‌ نقشی‌ در خیال‌ هنرمند می‌افتد:

 

هر نقش‌ و خیالی‌ كه‌ مرا در نظر آید حسنی‌ و جمالی‌ و جلالی‌ بنماید

...

 

نقشی‌ نبسته‌ایم‌ به‌ غیر از خیال‌ او          حسنی‌ نیافتیم‌ جدا از جمال‌ او

ولی‌ این‌ مرتبه‌ از نظر اولیا و كاملان‌ طریق‌ حق‌ مرتبه‌ای‌ است‌ ناقص‌ و به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ كه‌ حافظ‌ در مقایسه‌ با مراتب‌ بالاتر شناسایی‌ عرفانی‌ آن‌ را «آیینه‌ی‌ اوهام‌» می‌خواند:

حسن‌ روی‌ تو به‌ یك‌ جلوه‌ كه‌ در آینه‌ كرد این‌ همه‌ نقش‌ در آیینه‌ی‌ اوهام‌ افتاد

او كمال‌ شناسایی‌ و معرفت‌ را مرتبه‌ای‌ دانسته‌ است‌ كه‌ حتّی‌ علم‌ صورت‌ هم‌ به‌ آن‌جا راه‌ ندارد، چون‌ در این‌ مرتبه‌ صورتی‌ نیست‌:

 

ز جیب‌ خرقه‌ حافظ‌ چه‌ طرف‌ بتوان‌ بست‌    كه‌ ما صمد طلبیدیم‌ و او صنم‌ دارد

با وجود این‌كه‌ برای‌ هنرمندانی‌ صورت‌ خیالی‌ مشاهده‌ و مكاشفه‌ی‌ شاهد غیبی‌ است‌ وصورت‌ منعكس‌ در آیینه‌ی‌ خیال‌ و چشم‌ اولیا و نمایش‌ آن‌ حقیقت‌ و دیدار الهی‌ است‌، سعی‌ هنرمند در گذشت‌ از این‌ مرتبه‌ است‌. معتقد است‌ باید از دو عالم‌ فانی‌ و باقی‌ و صُوَر محسوس‌ و نامحسوس‌ دو عالم‌ و سلطانی‌ دو عالم‌ بگذرد و حضور و تعلّقی‌ خاص‌ به‌ حق‌ پیدا كند و لاقی‌ روی‌ او شود:

جهان‌ فانی‌ و باقی‌ فدای‌ شاهد و ساقی‌ كه‌ سلطانی‌ عالم‌ را طفیل‌ عشق‌ می‌گیرم‌

 

 

تلقی‌ متباین‌ هنر جدید با هنر اسلامی‌

اما هنر و هنرمند جدید كه‌ صورت‌های‌ خیالی‌اش‌ زبان‌ ساخت‌ اهواء و اختیار نفسانی‌ بشر شد، دیگر نه‌ تنها با روی‌ حق‌ سروكار ندارد، بلكه‌ عالم‌ باقی‌ را نیز به‌ هیچ‌ می‌گیرد و دودستی‌ به‌ فرش‌ عالم‌ خاكی‌ می‌چسبد و قربی‌ تا نهایت‌ به‌ نفس‌ امّاره‌ و عالم‌ فانی‌ كه‌ محل‌ ارضای‌ شهوات‌ این‌ نفس‌ ابلیس‌ زده‌ است‌، پیدا می‌كند. اساساً با این‌ هنر نمی‌توان‌ از عالم‌ كثرت‌ و جهان‌ فانی‌ و نفس‌ و نفسانیت‌ فراتر رفت‌. گرچه‌ ممكن‌ است‌ در حالت‌ بحرانی‌، به‌ نحوی‌ از این‌ وضع‌ هنر و هنرمندی‌ جدید بگذرد، امّا این‌ نه‌ از جهت‌ صورت‌ خیالی‌ نفسانی‌ جدید و مدرن‌ بشری‌ است‌، بلكه‌ به‌كل‌ با رجوع‌ به‌ گذشت‌ از این‌ صورت‌ و هنر و حقیقت‌ و زیبایی‌شناسی‌ نفسانی‌ آن‌ در كلّ عالم‌ دارد.

در دو تلقی‌ متفاوت‌، دوگانگی‌ ویژگی‌های‌ هنر اسلامی‌ و هنر غربی‌ را می‌توان‌ اجمالاً دریافت‌. امّا این‌ دو هنر از نظر صورت‌ ظاهری‌ در عصر صفوی‌ به‌ هم‌ آمیختند و چنان‌كه‌ دیدیم‌ در آغاز با ابداع‌ محمدی‌ و رضا عباسی‌ غلبه‌ با صورت‌ و روح‌ اسلامی هنرهای‌ تجسمی‌ و خیالات‌ و كشف‌ صوری‌ بود، امّا در محمد زمان‌ غلبه‌ با صورت‌ غربی‌ و نفسانی‌ هنر بود؛ بی‌آنكه‌ فاقد همان‌ عمق‌ نیست‌انگارانه‌ و خودبنیادانه‌ی‌ این‌ هنر باشد و بر شهود نفسانی‌ تام‌وتمامی‌ متكی‌ گردد. به‌ همین‌ دلیل‌ تصاویر محمد زمان‌ مانند شخصیت‌ خود وی‌ به‌ روایت‌ تاریخ‌، متزلزل‌ و بیمارگونه‌ به‌ نظر می‌رسد.

عجیب‌ آن‌ است‌ كه‌ در آغاز تاریخ‌ جدید ضمن‌ طلب‌ و تمنای‌ بازگشت‌ به‌ گذشته‌، دو جریان‌ به‌ پیدایی‌ می‌آید: نخست‌، جریانی‌ است‌ كه‌ طلب‌ و تمنای‌ دینی‌ دارد و سپس‌ جریانی‌ است‌ كه‌ می‌خواهد به‌ طبیعت‌انگاری‌ و عقل‌اندیشی‌ یونانی‌ رومی‌ كهن‌ بازگردد.

بنا بر سیطره‌ی‌ حوالت‌ نیست‌انگاری‌ در تقدیر غربی‌ نهایتاً جریان‌ دینی‌ در پرتستانیسم‌ و دین‌زدایی‌ مسیحی‌ مسخ‌ می‌گردد و دین‌ جدید موجب‌ تأسیس‌ تام‌وتمام‌ نظام‌ مدرن‌ می‌شود و پس‌ از آن‌كه‌ مذهب‌ كاتولیكی‌ در آغاز به‌ رنسانس‌ متقدم‌ و متأخر مدد رساند، در مرحله‌ی‌ دوم‌ مذهب‌ پرتستانی‌ نفس‌ كاتولیسیم‌ و پاپ‌ را برید و عصر خرد و روشنایی‌ كه‌ غلبه‌ی‌ تام‌وتمام‌ هنر و فلسفه‌ی‌ ناسوتی‌ و دنیوی‌ را به‌ همراه‌ داشت‌، به‌ فرجام‌ رساند.

 

 

مراتب‌ قدسی‌ و ناسوتی‌ و عرفی‌ هنر دینی‌

شاید چنین‌ به‌ نظر آید كه‌ هنر اسلامی‌ كلاً به‌ معنی‌ هر آن‌چه‌ كه‌ در عالم‌ و تمدن‌ اسلامی‌ به‌ ظهور آمده‌، واجد صفت‌ قدسی‌ است‌، امّا چنین‌ نیست‌. قدرمسلم‌ آن‌چه‌ در جهان‌ اسلامی‌ به‌ پیدایی‌ آمده‌ است‌ نه‌ همه‌ قدسی‌ است‌ بلكه‌ شاهد شیطانی‌ترین‌ آثار نیز در این‌ سرزمین‌ هستیم‌. اگر شاعرانی‌ چون‌ سنایی‌ و عطار به‌ نهایت‌ وادی‌ وجد و حال‌ عشق‌ و فنا و بقا رسیده‌اند، امّا شاعرانی‌ شیطانی‌ یا نفسانی‌ چون‌ بشار و ابوالعطاهیه‌ و معری‌ و خیام‌ نیز در میان‌ آمده‌اند. دیگر این‌كه‌ نباید تصور كرد فقط‌ نقاشی‌ نفسانی‌ و طاغوت‌انگاری‌ یونانی‌ در هنر تجسمی‌ و موسیقی‌ از سوی‌ قرآن‌ و حضرت‌ نبی‌ ختمی‌ مرتب‌ (ص‌) و ائمه‌ی‌ معصومین‌ تحریم‌ و تكریه‌ شده‌ است‌، بلكه‌ قرآن‌ صریح‌ترین‌ موضع‌ را علیه‌ شاعران‌ تابع‌ غاوون‌ و گمراهی‌ و اضلال‌ گرفته‌ است‌؛ چنان‌كه‌ تصویرگری‌ بت‌پرستانه‌ را حجاب‌ و رداع‌ حق‌ تلقی‌ كرده‌ و همراه‌ شراب‌ و قمار به‌شدت‌ نفی‌ كرده‌ است‌. حقیقت‌ آن‌ است‌ كه‌ راه‌ قرآن‌ و هنر اسلامی‌ باید با تلطیف‌ و تصرف‌ و ابداع‌ در ماده‌ی‌ هنر بیگانه‌ به‌ اقامه‌ی‌ عالم‌ دین‌ مدد می‌رساند و واسطه‌ برای‌ تقرب‌ به‌ حق‌ و حقیقت‌ می‌شد.

هنرمندان‌ چه‌ در شعر و معماری‌ و چه‌ در نقاشی‌ و موسیقی‌ و غیره‌ بسیار همت‌ خویش‌ را مصروف‌ داشتند تا هنرشان‌ جلوه‌گاه‌ حقیقت‌ اسلام‌ شود و آن‌چه‌ در آرای‌ حكیمان‌ اُنسی‌ در باب‌ هنر گفتیم‌، تحقق‌ پیدا كند. هنر در عالم‌ اسلامی‌ به‌تدریج‌ در حقیقت‌ و انكشاف‌ اسماءالحسنای‌ الهی‌ جذب‌ شد و هویت‌ سنّتی‌ و دینی‌ و قدسی‌ خویش‌ را یافت‌. این‌ هنر در ساحت‌ عرف‌ و طبیعت‌ نیز باید منادی‌ عشق‌ مجازی‌ به‌ مثابه‌ی‌ پلی‌ به‌ عشق‌ حقیقی‌ باشد. بنابراین‌، نازل‌ترین‌ هنر در عالم‌ اسلامی‌ چونان‌ هنری‌ مباح‌ به‌ كلیت‌ این‌ عالم‌ می‌پیوندد و نازل‌تر از آن‌ به‌ دنیای‌ منسوخ‌ ناسوتی‌ یونانی‌ و اساطیری‌ كهن‌ بازمی‌گردد كه‌ همان‌ هنر حرام‌ است‌.

در گذر زمان‌ پس‌ از ظهور عالم‌ نفسانی‌ و حوالت‌ جدید، میراث‌ هنر اسلامی‌ به‌ تبع‌ فراموشی‌ تفكر و اسماء وجودی‌ كه‌ در تاریخ‌ اسلام‌ تجلّی‌ و ظهور كرده‌ بود، نهان‌ می‌شود و بخشی‌ از آن‌ در حكم‌ ماده‌ی‌ هنر جدید و بخشی‌ از آن‌ نیز در حاشیه‌ به‌ حیات‌ خویش‌ ادامه‌ می‌دهد. امروز آن‌چه‌ به‌ نام‌ هنرهای‌ سنّتی‌ و صنایع‌دستی‌ و شعر و موسیقی‌ و نمایش‌ كلاسیك‌ كهن‌ و امثال‌ آن‌ در حاشیه‌ بعضاً چونان‌ آلترناتیوی‌ بی‌اهمیت‌ تلقی‌ می‌شود، بخش‌ ثانوی‌ میراث‌ هنر اسلامی‌ است‌ و بخش‌ اول‌ آن‌ نیز در تصرّف‌ هنرمندانی‌ مانند ماتیس‌ و یانی‌ قرار می‌گیرد و مسخ‌ می‌شود.

به‌این‌ترتیب‌ مقارن‌ با انحطاط‌ تمدن‌ اسلامی‌، هنر نیز در حدّ عتیقه‌ و ابزارهای‌ جلب‌ گردشگر و جهانگرد تنزّل‌ پیدا می‌كند. حتی‌ مسجدها و مكان‌های‌ مقدس‌ با نسخه‌های‌ خطی‌ قرآنی‌ و نگارگرانه‌ برای‌ جلب‌ گردشگر به‌ موزه‌ تبدیل‌ می‌شود.

اما هنر و هنرمند جدید كه‌ صورت‌های‌ خیالی‌اش‌ زبان‌ ساخت‌ اهواء و اختیار نفسانی‌ بشر شد، دیگر نه‌ تنها با روی‌ حق‌ سروكار ندارد، بلكه‌ عالم‌ باقی‌ را نیز به‌ هیچ‌ می‌گیرد و دودستی‌ به‌ فرش‌ عالم‌ خاكی‌ می‌چسبد و قربی‌ تا نهایت‌ به‌ نفس‌ امّاره‌ و عالم‌ فانی‌ كه‌ محل‌ ارضای‌ شهوات‌ این‌ نفس‌ ابلیس‌ زده‌ است‌، پیدا می‌كند.

 

 

پایان‌ تمدن‌ سنتی‌ اسلامی‌ به‌ دست‌ متجددان‌ غربزده‌

با این‌كه‌ تمدن‌ سنّتی‌ اسلامی‌ كه‌ به‌ دست‌ خودمان‌ ویران‌ شده‌ و به‌ پایان‌ رسیده‌ هنوز جاذبه‌های‌ موزه‌ای‌ و خیالی‌ خویش‌ را كاملاً از دست‌ نداده‌ است‌، ولی‌ زنده‌ و جاندار و فعال‌ نیز به‌ شمار نمی‌آید. بی‌تردید آثار ابن‌سینا و سهروردی‌، میرداماد و ملاصدرا در كنار مسجد شیخ‌ لطف‌الله‌ و مسجد جامع‌ عتیق‌ شیراز و یزد و دیگر آثار بی‌شمار در موسیقی‌ نظری‌ و نمایش‌ تعزیه‌ با جاذبه‌های‌ تخیلی‌ هنوز اقلیتی‌ از نخبگان‌ و عامه‌ی‌ مردم‌ جهان‌ را برمی‌انگیزد. امروزه‌ میلیون‌ها دلار و یورو و پوند را صرف‌ خرید نسخه‌های‌ خطی‌ و صنایع‌ دستی‌ مانند فرش‌ و اشیاء عتیقه‌ عصر صفوی‌ و سلجوقی‌ می‌كنند؛ و یادواره‌ها و سمینارهای‌ مفصلی‌ درباره‌ی‌ شیخ‌ طوسی‌ و ابن‌سینا و میرفندرسكی‌ و حاج‌ ملا هادی‌ سبزواری‌ و ابن‌خلدون‌ و ابن‌خرم‌ و رضا عباسی‌ و عبدالقادر مراغی‌ و دیگر بزرگان‌ دوران‌ كهن‌ تمدن‌ اسلامی‌ برپا می‌شود و صدها كتاب‌ درباره‌ی‌ تمدن‌ اسلامی‌ مانند تمدن‌های‌ دیگر تألیف‌ می‌گردد. امّا تمدن‌هایی‌ كه‌ هنوز وجوهی‌ از آیین‌ها و ادیان‌ كهن‌ را به‌ صورت‌ نیمه‌جان‌ و ممسوخ‌ و به‌ دور از ساحات‌ عمومی‌ حیات‌ بشری‌ و درنتیجه‌ عقیم‌ و خصوصی‌ و فردی‌شده‌ در پی‌ اعصار صیانت‌ كرده‌اند، عملاً در جهان‌ مدرن‌ از صورتی‌ آلترناتیو با امكانات‌ احیای‌ تمدنی‌ برخوردار نیستند. ولی‌ اسلام‌ هنوز علی‌رغم‌ فروپاشی‌ تمدّن‌ سنّتی‌ و كهنش‌، امكانات‌ تام‌وتمام‌ یك‌ دین‌ جهانی‌ و فراگیر را دارد و می‌تواند به‌ تناسب‌ فروپاشی‌ و انحطاط‌ و بحران‌ حوالت‌ تاریخی‌ تمدن‌ جدید غرب‌ كه‌ امروز در عصر پست‌مدرن‌ خویش‌ با خویشتن‌ به‌ چالش‌ افتاده‌ است‌ و به‌تدریج‌ موضوعیت‌ خود را از دست‌ می‌دهد، رخ‌ نماید.

به‌هرحال‌، اكنون‌ كه‌ ذات‌ و عوارض‌ و صفات‌ هنر اسلامی‌ در صورِ مختلفش‌ شرح‌ شد و چگونگی‌ غلبه‌ی‌ هنر مدرن‌ را در جامعه‌ی‌ مدرن‌ غربی‌ و جامعه‌ی‌ نیمه‌مدرن‌ـ نیمه‌ سنّتی‌ شرق‌، به‌خصوص‌ ایران‌ و خاورمیانه‌ی‌ اسلامی‌ دریافتیم‌، آیا می‌توانیم‌ مطرح‌ كنیم‌ كه‌ در جامعه‌ی‌ مدرن‌ فراتر از نیازهای‌ گردشگری‌، هنر سنّتی‌ و میراث‌ هنر اسلامی‌ پاسخ‌گوی‌ نیازی‌ خواهد بود؟ و این‌كه‌ آیا هنر اسلامی‌ ورود به‌ همان‌ هنر سنّتی‌ هزار سال‌ آغازین‌ تاریخ‌ اسلام‌ است‌ یا می‌تواند گشاینده‌ی‌ افقی‌ نو از عالم‌ و وجود برای‌ آدمی‌ باشد؟

می‌دانیم‌ كه‌ تمدن‌ اسلامی‌ كهن‌ دیگر به‌ دست‌ خودمان‌ نابود و سپری‌ شده‌ و هنوز هنری‌ نو كه‌ از ذات‌ و صفات‌ هنر اسلامی‌ كهن‌ ولی‌ با صورتی‌ نو برخوردار باشد به‌ حضور نیامده‌ است‌ و همه‌ی‌ آثار هنری‌ اسلامی‌ شناخته‌شده‌ به‌ عالم‌ كهن‌ می‌پیوندد كه‌ آن‌ هم‌ فقط‌ اقلیتی‌ را ارضا می‌كند.

آن‌چه‌ امروز در جامعه‌های‌ مدرن‌ مسلمان‌نشین‌ رایج‌ است‌، شیوه‌های‌ مدرن‌ شكلی‌(فیگوراتیو) و انتزاعی‌(آبستره‌) اروپایی‌ و آمریكایی‌ است‌. این‌ شیوه‌ها و سبك‌ها را در دانشگاه‌ها و مؤسسات‌ آموزشی‌ رسمی‌ و كارگاه‌های‌ و آتلیه‌های‌ رسمی‌ و غیررسمی‌ نزدیك‌ به‌ مراكز جدید علمی‌ تدریس‌ می‌كنند؛ در حالی‌ كه‌ مؤسسات‌ سنّتی‌ و اندك‌ مراكز دانشگاهی‌ به‌ هنرهای‌ سنّتی‌ می‌پردازند. البته‌ فرقی‌ نمی‌كند: هر دو تقلیدی‌اند، چه‌ آن‌ها كه‌ از غرب‌ تقلید می‌كنند و چه‌ آن‌ها كه‌ از شرق‌ و ایران‌ قدیم‌. ظاهراً گروهی‌ از جریان‌ اول‌ كه‌ اكثریت‌ جامعه‌ی‌ هنری‌اند، مدعی‌ ابداع‌ آثاری‌ با سبك‌ و شیوه‌ای‌ جهانی‌اند. جریان‌ دوم‌ كه‌ اقلیت‌ بسیار قلیل‌ جامعه‌ی‌ هنری‌ ما را تشكیل‌ می‌دهند، همان‌ راه‌ رضا عباسی‌ یا كمال‌الدین‌ بهزاد را به‌ نحوی‌ تنزل‌یافته‌ ادامه‌ می‌دهند و مورد توجه‌ عتیقه‌فروشان‌ و مجموعه‌داران‌ نیویورك‌ و لندن‌ و پاریس‌ و برلین‌اند. درحالی‌ كه‌ گروه‌ اول‌ در همین‌ حدّ نیز مورد توجه‌ گالری‌ها نمی‌توانند بود و دچار نحوی‌ افسردگی‌اند. جالب‌ آن‌ است‌ كه‌ امروز در سرزمین‌های‌ اسلامی‌ و شهرهایی‌ كه‌ در آن‌ها بهزاد و سلطان‌ محمد و آقامیرك‌ و رضا عباسی‌ و قاسم‌علی‌ به‌ ابداع‌ درخشنده‌ی‌ آثار نگارگری‌ خود پرداخته‌ بودند، اكنون‌ تحت‌ سیطره‌ی‌ سبك‌هایی‌ است‌ كه‌ ربطی‌ به‌ عالم‌ قدسی‌ این‌ آثار ندارد و نه‌ تنها نسبتی‌ با معراج‌ آسمانی‌ ندارند بلكه‌ از طبیعت‌ انضمامی‌ نیز بیگانه‌اند. البته‌ آن‌ هم‌ صرفاً با افتادگی‌ در سطحیت‌ و تقلید سطحی‌ محض‌ بدون‌ انكشاف‌ نیست‌انگارانه‌ی‌ هستی‌ و عالم‌ مدرن‌. از همین‌ مراتب‌ است‌ كه‌ موزه‌ی‌ هنرهای‌ معاصر و مسلمانان‌ ایرانی‌ كه‌ روزگاری‌ داعیه‌ی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ داشتند، به‌ منحط‌ترین‌ شیوه‌های‌ هنرهای‌ تجسمی‌ به‌ نام‌ هنر كانسپچوال‌ و مفهومی‌ پناه‌ برده‌اند و كسب‌ جمعیت‌ از زلف‌پریشان‌ هنر پست‌مدرن‌ و شاید اولترامدرن‌ و ترانس‌مدرن‌ غرب‌ می‌كنند!

 

ادامه دارد...

 

یادداشت‌ها:

1. نام‌ این‌ نقاش‌ را جان‌ هلست‌ نیز خوانده‌اند.

2. محمد زكی‌ حسن‌، تاریخ‌ نقاشی‌ در ایران‌ ، ترجمه‌ی‌ ابوالقاسم‌ سحاب‌ (تهران‌: سحاب‌ كتاب‌، 1364)، ص‌152.

3. فلسفه‌ی‌ یونانی‌ قبلاً به‌واسطه‌ی‌ نسطوریان‌ و یعقوبیان‌ مسیحی‌ و گروهی‌ از اهل‌كتاب‌ به‌ نام‌ مصائبی‌ها در حوزه‌ی‌ ترجمه‌ و تألیف‌ صورتی‌ شرقی‌تر یافته‌ بود.

4. باید عرفان‌ ایرانی‌ و یهودی‌ و مسیحی‌ را نیز به‌ عرفان‌ هندوـ بودایی‌ افزود كه‌ در حكم‌ ماده‌ برای‌ صورت‌ اسلامی‌ در كار آمده‌ است‌.

شنبه 2 فروردین 1393  2:03 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

احیاء هنر دینی‌ و گذر از جامعه‌ و هنر مدرن

قسمت اول

هنر اسلامی و جامعه مدرن

 

تفكر معنوی‌ و احیاء دین‌، احیاء هنر دینی‌ و گذر از جامعه‌ و هنر مدرن

چند پرسش‌ اساسی‌

هنر اسلامی‌ چیست‌؟ آیا با تعریف‌ هنر اسلامی‌، می‌توان‌ نحوه‌ی‌ حیات‌ آن‌ را در متن‌ زندگی‌ مدرن‌ بشر دریافت‌؟

بوركهارت‌ در فصل‌ پایانی‌ هنر مقدس‌ در شرق‌ و غرب‌ ، از خود پرسیده‌ بود آیا هنر مسیحی‌ [ از این‌جا، هرگونه‌ هنر دینی‌ و شرقی‌ ] خواهد توانست‌ روزی‌ دوباره‌ زاده‌ شود؟ تجدید و احیای‌ این‌ هنرها در چه‌ شرایطی‌ ممكن‌ خواهد بود؟

در این‌جا، با چند پرسش‌ اساسی‌ نزدیك‌ به‌ یكدیگر مواجهیم‌. ابتدا این‌كه‌ هنر اسلامی‌ چیست‌ و چه‌ ویژگی‌هایی‌ برای‌ آن‌ می‌توان‌ قائل‌ شد؟ قدرمسلم‌ با شناخت‌ هنر اسلامی‌ می‌توان‌ تا حدودی‌ به‌ درك‌ و شناخت‌ وضع‌ آن‌ در جهان‌ معاصر و از آن‌جا به‌ امكان‌ احیاء آن‌ در صورت‌ افتادگی‌ در تنگنای‌ نخوت‌ رقیب‌ نائل‌ آمد.

 

 

انحطاط‌ تمدن‌ و هنر اسلامی‌ بر اثر حوالت‌ غربی‌ تاریخ‌ جهان‌

بی‌مقدمه‌، باید گفت‌ كه‌ بخت‌ و اقبالی‌، ولو بسیار ناچیز برای‌ تحقق‌ امری‌ در این‌ امكان‌ فی‌نفسه‌ هست‌. امّا آن‌چه‌ بیش‌تر محتمل‌ است‌، این‌ است‌ كه‌ سنّت‌ و هنر اسلامی‌ و تمدن‌ مدرن‌ غربی‌ كه‌ در سرزمین‌های‌ اسلامی‌ عمیقاً درحال‌ نفوذ است‌، بیش‌ازبیش‌ از هم‌ جدا شوند و دور افتند. چیزی‌ كه‌ در قرن‌ یازدهم‌ و دوازدهم‌ اسلامی‌ در سرزمین‌های‌ اسلامی‌ مقارن‌ قرن‌ هفدهم‌ و هجدهم‌ میلادی‌ رخ‌ می‌دهد، تحوّلی‌ است‌ كه‌ از مبانی‌ زیبایی‌شناسی‌ و حكمت‌ هنر اسلامی‌ بروز و ظهور می‌كند. هنرمندان‌ مسلمان‌ در این‌ دوران‌ تحت‌الشعاع‌ معیارها و ارزش‌های‌ مسلط‌ به‌ فرهنگ‌ تصویری‌ و معماری‌ هنر غربی‌ به‌ویژه‌ هنر باروك‌ قرار می‌گیرند. نخستین‌ دانشجوی‌ ایرانی‌ جهت‌ تعلیم‌ نقاشی‌ به‌ شهر رُم‌ اعزام‌ شد و نخستین‌ كارمندان‌ دولتی‌ حرفه‌ای‌ در مقام‌ نقاش‌ و نقشه‌كش‌ از خارجیان‌ به‌ استخدام‌ درآمدند و اولین‌ شیوه‌های‌ فرنگی‌ساز از طریق‌ این‌ نقاشان‌ یا همراهان‌ سفیران‌ كشورهای‌ غربی‌ در میان‌ نقاشان‌ ایران‌ و هند و عثمانی‌ رایج‌ گردید؛ به‌ نحوی‌ كه‌ روش‌های‌ سنّتی‌ هنر نگارگری‌ ایرانی‌ به‌شدت‌ رو به‌ اضمحلال‌ نهاد و می‌رفت‌ تا تابع‌ حوالت‌ و مظهریت‌ تاریخی‌ هنر و فرهنگ‌ هنری‌ دیگر شود. شیخ‌ محمد و شیخ‌ كمال‌ سبزواری‌ و محمد زمان‌ هنرمندانی‌اند كه‌ نظام‌ زیبایی‌شناسی‌ ایرانی‌ را متزلزل‌ می‌كنند، هرچند كار مقدماتی‌ به‌ دست‌ رضا عباسی‌ با به‌كارگیری‌ معیارها و ارزش‌های‌ مقتبس‌ از هنر تصویر غرب‌ آغاز شده‌ بود.

تأثیر نقاشی‌ اروپایی‌ در دوره‌ی‌ شاه‌عباس‌ به‌ نحو جدّی‌ در تاریخ‌ هنر نگارگری‌ ایران‌ آشكار شد. درحقیقت‌، شاه‌عباس‌ توجه‌ زیادی‌ به‌ تصاویر و نقش‌ و نگار ابنیه‌ و عمارت‌ داشت‌ كه‌ از آن‌ صُوَر بدیعه‌ هنوز در دو كاخ‌ سلطنتی‌ اصفهان‌ باقی‌ و پایدار است‌. در این‌ تصاویر، بسیاری‌ از رسوم‌ به‌ طرح‌ و اسلوب‌ نقاشی‌ اروپا دیده‌ می‌شود كه‌ با نقاشی‌ ایران‌ درآمیخته‌ و محتمل‌ است‌ كه‌ از كارهای‌ یوحنای‌ هلندی‌ 1 باشد كه‌ سال‌های‌ چندی‌ در خدمت‌ شاه‌عباس‌ بوده‌ است‌. 2

از نظر برخی‌ از نویسندگان‌ مسلمان‌ تحت‌تأثیر شرق‌شناس‌ غربی‌، این‌ تحول‌ مثبت‌ تلقی‌ شد؛ چنان‌كه‌ گفتند تنوع‌ محصول‌ هنری‌ و رنگارنگ‌شدن‌ فنون‌ و هنر بر اثر تأثیر هنری‌ اروپا بوده‌ است‌ زیرا استادان‌ ایران‌ را از این‌ طریق‌ از میدان‌ تنگ‌ كتابت‌ و تصویر و تذهیب‌ كتاب‌ به‌ میدان‌های‌ پهناور دیگری‌ وارد كرده‌ كه‌ به‌ ترسیم‌ صور مستقل‌ و آرایش‌ و تزیین‌ ابنیه‌ و دیوارها گراییده‌اند.

باید پذیرفت‌ كه‌ نهضت‌ هنری‌ ایرانی‌ مقارن‌ مواجهه‌ با هنر اروپایی‌ بعضاً تأثیر مثبتی‌ در هشیاری‌ و تفكر هنری‌ ایرانیان‌ را آشكار كرده‌ است‌، به‌خصوص‌ در آن‌جا كه‌ قالب‌ ثابت‌ نگارگری‌ كهن‌ فروپاشیده‌ می‌شود و صحنه‌ی‌ تجربه‌ به‌ فضایی‌ مثالی‌ امّا واقعی‌ و خلقی‌ روی‌ می‌آورد. هنرمند در این‌ فضا صرفاً به‌ نقاشی‌ نسخه‌های‌ خطی‌ گران‌بها و تذهیب‌ آن‌ نمی‌پردازد بلكه‌ می‌كوشد تصویر را با سیاه‌قلم‌ بعضاً بدون‌ هیچ‌گونه‌ رنگی‌ تجربه‌ كند.

باید پذیرفت‌ كه‌ نهضت‌ هنری‌ ایرانی‌ مقارن‌ مواجهه‌ با هنر اروپایی‌ بعضاً تأثیر مثبتی‌ در هشیاری‌ و تفكر هنری‌ ایرانیان‌ را آشكار كرده‌ است‌، به‌خصوص‌ در آن‌جا كه‌ قالب‌ ثابت‌ نگارگری‌ كهن‌ فروپاشیده‌ می‌شود و صحنه‌ی‌ تجربه‌ به‌ فضایی‌ مثالی‌ امّا واقعی‌ و خلقی‌ روی‌ می‌آورد. هنرمند در این‌ فضا صرفاً به‌ نقاشی‌ نسخه‌های‌ خطی‌ گران‌بها و تذهیب‌ آن‌ نمی‌پردازد بلكه‌ می‌كوشد تصویر را با سیاه‌قلم‌ بعضاً بدون‌ هیچ‌گونه‌ رنگی‌ تجربه‌ كند. این‌ روش‌ كم‌خرج‌تر بود و نقاشی‌ و هنر را به‌ دل‌های‌ مردم‌ نزدیك‌تر می‌كرد. رنگ‌روغن‌ نیز می‌توانست‌ روحیات‌ دینی‌ و سنّتی‌ مردم‌ را در فضاهایی‌ جدید و متفاوت‌ از مینیاتورها بازگوید و به‌ نحوی‌ همان‌ مواجهه‌ای‌ صورت‌ گیرد كه‌ در قلمروی‌ فلسفه‌ و عرفان‌ اسلامی‌ در برخورد با فلسفه‌ی‌ یونانی‌ 3 و عرفان‌ هندوـ بودایی‌ 4 رخ‌ داده‌ بود.

علی‌رغم‌ این‌ تحوّل‌ مثبت‌، محمد زكی‌ حسن‌ تلویحاً می‌پذیرد كه‌ تمام‌ این‌ اهتمامات‌، انحطاطی‌ را كه‌ در هنر نگارگری‌ در حال‌ وقوع‌ بود چاره‌ نمی‌كرد. هنرمندان‌ دیگر چندان‌ مورد حمایت‌ دربار و اعیان‌ نبودند و آن‌ كوشش‌ها مانند تهیه‌ی‌ نسخه‌های‌ خطی‌ مصور و گران‌بهای‌ شاهنامه‌ها و خمسه‌های‌ درباری‌ و غیره‌ بعد از نیمه‌ی‌ قرن‌ دهم‌ هجری‌ متوقف‌ شده‌ و یا رو به‌ كمی‌ گذاشته‌ بود و تقریباً ازدیاد صور و نقوش‌ وضع‌ تجاری‌ به‌ خود گرفته‌ و بدون‌ فخامت‌ و عظمت‌، كارهایی‌ صورت‌ می‌گرفت‌.

امّا آشنایی‌ ایرانیان‌، چنان‌ كه‌ آمد، با تصاویر اروپاییان‌ و نقاشی‌ آن‌ها مربوط‌ به‌ اوایل‌ قرن‌ دهم‌ هجری‌ می‌شود كه‌ شرح‌ آن‌ را بازیل‌گری‌ در كتاب‌ نقاشی‌ ایرانی‌ داده‌ است‌. مجموعه‌ای‌ از آثار تقلیدی‌ دورِر آلمانی‌ به‌ دست‌ مبلغان‌ مسیحی‌ یا تجار به‌ ایران‌ آورده‌ شد كه‌ گزارش‌ آن‌ در آلبوم‌ كتابخانه‌ی‌ ملی‌ پاریس‌ به‌وضوح‌ مشاهده‌ می‌شود. در منابع‌ ادبی‌ و تاریخی‌، از نقاشانی‌ كه‌ تصاویر اروپایی‌ و طرز كار آن‌ها را تقلید نموده‌اند یاد شده‌؛ مثلاً از شیخ‌ محمد سبزواری‌ یا شیرازی‌ كه‌ در كتابخانه‌ی‌ شاه‌ اسماعیل‌ دوم‌ ملقب‌ به‌ عادل‌ كار می‌كرده‌ (984ـ985ه/1576ـ1578م‌) و پس‌ از آن‌ به‌ خدمت‌ شاه‌عباس‌ پیوسته‌ است‌. 5

به‌ اعتقاد توماس‌ آرنولد در كتاب‌ نقاشی‌ در اسلام‌ تأثیر هنر غربی‌ در نقاشی‌ ایرانی‌ بطئی‌ و به‌ كندی‌ صورت‌ گرفته‌ است‌. این‌ تأثیر ابتدا در زمینه‌ی‌ گزینش‌ موضوعات‌ و سپس‌ در شیوه‌ها از نظر فرم‌ وصورت‌ و بزرگی‌ تصویر بود. نكته‌ آن‌ است‌ كه‌ روح‌ ایرانی‌ مانع‌ از رسوخ‌ تام‌ و تمام‌ حوالت‌ هنری‌ نقاشی‌ غربی‌ در آثار آنان‌ شده‌ است‌. از این‌جا برخی‌ معتقدند كه‌ ایرانیان‌ هرگز نتوانستند ارزش‌های‌ غربی‌ اروپایی‌ را به‌ شایستگی‌ آن‌چنان‌ كه‌ سزاوار است‌، هضم‌ و جذب‌ كنند. به‌ همین‌ جهت‌، در تصویرگری‌ كتاب‌ هرگز از معیارهای‌ زیبایی‌شناسی‌ اسلامی‌ و ایرانی‌ تاریخی‌ تخطی‌ نكردند و این‌ ابداعات‌ فقط‌ به‌ آثار جدید تصویری‌ مربوط‌ می‌شد. درحقیقت‌، شیوه‌های‌ كهن‌ تذهیب‌ و نگارگری‌ مقدس‌ و غیرقابل‌تصرّف‌ از عالم‌ اسلامی‌ تلقی‌ می‌شد، هرچند قدری‌ توان‌ فنی‌ آثار تنزل‌ می‌كرد.

به‌ اعتقاد بسیاری‌، تحول‌ در تصویرگری‌ ایرانی‌ از آثار محمدی‌ نقاش‌ فرزند سلطان‌ محمد در نیمه‌ی‌ دوم‌ قرن‌ دهم‌ هجری‌ آغاز می‌شود. او تصاویر دهاتی‌ و برزگری‌ و عامه‌ را به‌ نحوی‌ نو ارائه‌ كرده‌ است‌. اوضاع‌ روستایی‌ و مناظر طبیعی‌ در پرده‌های‌ نقاشی‌ او متحول‌ شده‌ و جنبه‌ی‌ این‌جهانی‌ یافته‌ است‌. وی‌ راه‌ورسم‌ مقدس‌ نسخه‌های‌ خطی‌ را نفی‌ می‌كند. همین‌ طریقه‌ است‌ كه‌ با ظهور نقاش‌ بزرگ‌ صفوی‌، یعنی‌ رضا عباسی‌ متحول‌ می‌شود و به‌ درجه‌ی‌ اعلای‌ ترقی‌ و پیشرفت‌ می‌رسد.

درهرحال‌، هنر نقاشی‌ اروپایی‌ در نیمه‌ی‌ قرن‌ یازدهم‌ هجری‌/هفدهم‌ میلادی‌ و در قرن‌ 12ه / 18 میلادی‌ تأثیری‌ تمام‌ در طرز اسلوب‌ نقاشی‌ رضا عباسی‌ ایجاد كرده‌ است‌. در خدمت‌ این‌ استاد، شاگردانی‌ بودند كه‌ به‌ روش‌ و سبك‌ او رفتار می‌نمودند. مهم‌تر از همه‌ی‌ آن‌ها معین‌ مصوّر بود كه‌ در نیمه‌ی‌ دوم‌ قرن‌ یازدهم‌ و سال‌های‌ اولیه‌ قرن‌ بعدی‌ كار می‌كرد.

شاه‌ عباس‌ دوم‌ مشوق‌ و مروج‌ اسلوب‌ نقاشی‌ غرب‌ و فنون‌ چهره‌كشی‌ اروپایی‌ بود. ازجمله‌ او محمد زمان‌ نقاش‌ را به‌ اروپا فرستاد تا در آن‌جا هنر خود را تكمیل‌ كند. او كه‌ فنون‌ اروپایی‌ را در ایتالیا فراگرفته‌ بود، به‌ فضای‌ مدرن‌ مسیحی‌ عصر متأخر رنسانس‌ تمایل‌ یافت‌ و به‌ تصویركردن‌ خانواده‌ی‌ مقدس‌، قدیسان‌ و كشیش‌ها و فرشتگان‌ و دیگر مناظر مسیحی‌ پرداخت‌.

با این‌ اوصاف‌، قرن‌ دهم‌ و یازدهم‌ باید آغاز تحولی‌ معقول‌ در نقاشی‌ ایرانی‌ تلقی‌ گردد، امّا این‌ تحولی‌ مثبت‌ به‌ تحول‌ منفی‌ و صرفاً تقلیدی‌ از فضای‌ تمدن‌ غربی‌ تبدیل‌ شد؛ به‌ نحوی‌ كه‌ راه‌ورسم‌ نقاشی‌ اسلامی‌ را از شیوه‌های‌ هنری‌ تمدن‌ مسلط‌ غربی‌ كه‌ در ایران‌ مستولی‌ می‌شد، جدا كرد. به‌این‌ترتیب‌، به‌واسطه‌ی‌ نفوذ اروپاییان‌ و تحولات‌ سیاسی‌ كه‌ بر اثر حضور آن‌ها در ایران‌ رخ‌ نمود، نقاشی‌ و هنر ایران‌ راه‌ فنا و اضمحلال‌ را پیمود و به‌ هنری‌ حاشیه‌ای‌ تبدیل‌ گردید. از همین‌ نظر است‌ كه‌ در سراسر قرن‌ 12 هجری‌/18 میلادی‌ و نیز قرن‌ سیزدهم‌/19 میلادی‌ اثر شایان‌ ذكری‌ در هنر اسلامی‌ جز كپی‌ها و تقلیدهای‌ ناقص‌ نمی‌بینیم‌.

آن‌چه‌ در این‌ دوره‌ی‌ فترت‌ انجام‌ یافته‌، نقاشی‌های‌ رنگ‌روغنی‌ و پرده‌های‌ بزرگ‌ است‌ كه‌ صنعت‌ و رنگِ اروپایی‌ آن‌ها زیادتر از صنعت‌ و صبغه‌ی‌ ایرانی‌ به‌ نظر می‌رسد.

حال‌ پس‌ از این‌ شرح‌ مختصر از سیر انحطاطی‌ هنر اسلامی‌، به‌خصوص‌ هنر نگارگری‌ به‌ مثابه‌ی‌ نماینده‌ی‌ تجسمی‌ آن‌، بی‌آن‌كه‌ از هنر معماری‌ و نمایشی‌ و به‌ویژه‌ ادبیات‌ غافل‌ مانیم‌ ــ كه‌ این‌ سه‌ در قرن‌ سیزدهم‌ اسلامی‌ فروپاشی‌ و اضمحلال‌ كامل‌ خود را آشكار كرده‌اند ــ باید به‌ اصل‌ هنر اسلامی‌ بازگردیم‌ كه‌ در چند پرسش‌ اساسی‌ آغازین‌ به‌ طرح‌ آن‌ها پرداختیم‌.

شنبه 2 فروردین 1393  2:03 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

سینما در حوزه معارف دینی ( 2)

سینمای دینی

قسمت اول

بنابراین‌، چنان‌كه‌ در ابتدای‌ سخن‌ گفتیم‌، به‌ دلیل‌ هم‌ترازبودنِ هنر با عرفان‌، اگر بخواهیم‌ با زبان‌ فقه‌ به‌ ارزیابی‌ هنر بپردازیم‌، دچار مشكل‌ می‌شویم‌ و احتملاً مجبور خواهیم‌ شد واژه‌هایی‌ از قبیل‌ مِی‌ و ساقی‌ و رقص‌ و عشوه‌ و خال‌ لب‌ و نرگس‌ چشم‌ و بیزاری‌ از مسجد و مدرسه‌ و... امثال‌ این‌ها را از كتاب‌های‌ شعر حافظ‌ و سعدی‌ و مولوی‌ و امام‌ خمینی‌ (ره‌) حذف‌ كنیم‌ و مثل‌ آن‌ وزیر بی‌بصیرتِ علوم‌، سعدی‌ را در گزینش‌ دانشگاه‌ مردود نمائیم‌! امّا چنین‌ كاری‌ یك‌ فاجعه‌ی‌ ادبی‌ و هنری‌ خواهد بود و به‌ حذف‌ عظیم‌ترین‌ دستاوردهای‌ فرهنگِ اسلامی‌ و تخریب‌ رفیع‌ترین‌ كاخ‌های‌ ادبی‌ اسلام‌ خواهد انجامید. حتماً شنیده‌اید كه‌ برخی‌ فقیهان‌ مثنوی‌ مولوی‌ را با انبر می‌گرفته‌اند و حتی‌ جلد آن‌ را نجس‌ می‌دانسته‌اند! این‌ است‌ فاجعه‌ی‌ دهشتبار نشناختن‌ عرصه‌های‌ معرفت‌. امّا وقتی‌ با هر زبانی‌ درخورِ مرتبه‌ای‌ از معرفت‌ سخن‌ می‌گوییم‌، موضوع‌ به‌ مسیر درست‌ خود باز می‌گردد. در اسرارالتوحید از ابوسعید نقل‌ می‌شود: «شیخ‌ ما را گفتند مِی‌خوردن‌ حرام‌ است‌؟! گفت‌ تا كه‌ بخود؟!» و این‌ البته‌ به‌ معنی‌ مُجاز شدن‌ می‌خوارگی‌ و توجیه‌ احكام‌ نیست‌؛ مطلب‌ در مرتبه‌ی‌ دیگری‌ است‌. همان‌ جمله‌ی‌ پیامبر(ص) كه‌ فرمودند اگر ابوذر از دلِ سلمان‌ آگاه‌ می‌شد، كافر می‌گشت‌ اشاره‌ به‌ همین‌ معنا است‌. عجیب‌ است‌ كه‌ این‌ دو نفر كه‌ هر دو شاگردِ مستقیم‌ پیامبر اسلام‌ (ص‌) و هر دو خالص‌ و هر دو مؤمن‌ و هر دو دارای‌ نیت‌ پاك‌ و وصلِ به‌ منبع‌ وحی‌اند، این‌قدر در مرتبه‌ی‌ شناخت‌ متفاوت‌اند! این‌قدر تفاوت‌ در ظرفیتِ شناخت‌ و این‌قدر فاصله‌ در مراتبِ معرفت‌ شگفت‌آور است‌!

ارزیابی‌ سینما نیز مرتبه‌های‌ متفاوتی‌ دارد. آن‌چه‌ قبلاً به‌ آن‌ اشاره‌ شد، ارزیابی‌ سینما در وجه‌ هنری‌ آن‌ بود. امّا در موارد دیگر سینما نیز باید با زبان‌های‌ متناسب‌ با آن‌ سخن‌ گفت‌. وقتی‌ در موردِ خودِ فیلم‌ساز قضاوت‌ می‌كنیم‌، ملاك‌ همان‌ فقه‌ و اخلاق‌ است‌. وقتی‌ در مورد شرایط‌ تولید حرف‌ می‌زنیم‌ ملاك‌ همان‌ قراردادهای‌ اجتماعی‌ و احكام‌ است‌.

 

ارزیابی‌ سینما نیز مرتبه‌های‌ متفاوتی‌ دارد. آن‌چه‌ قبلاً به‌ آن‌ اشاره‌ شد، ارزیابی‌ سینما در وجه‌ هنری‌ آن‌ بود. امّا در موارد دیگر سینما نیز باید با زبان‌های‌ متناسب‌ با آن‌ سخن‌ گفت‌. وقتی‌ در موردِ خودِ فیلم‌ساز قضاوت‌ می‌كنیم‌، ملاك‌ همان‌ فقه‌ و اخلاق‌ است‌. وقتی‌ در مورد شرایط‌ تولید حرف‌ می‌زنیم‌ ملاك‌ همان‌ قراردادهای‌ اجتماعی‌ و احكام‌ است‌. وقتی‌ از میزان‌ توانایی‌ فیلم‌نامه‌ و كارگردانی‌ و سایر امور فنی‌ در رسیدن‌ به‌ یك‌ مفهومِ تجریدی‌ـ دینی‌ سخن‌ می‌گوییم‌، باز هم‌ مباحث‌ ما مباحث‌ فنّی‌ است‌. امّا وقتی‌ در مورد میزان‌ تأثیرگذاری‌ یك‌ فیلم‌ و نحوه‌ی‌ تأثیرگذاری‌ آن‌ بر تماشاگر سخن‌ می‌گوییم‌، به‌ مهم‌ترین‌ بخش‌ داوری‌ سینما از منظرِ دین‌ پرداخته‌ایم‌. آن‌چه‌ باید مورد ارزیابی لایه‌ای‌ مناسب‌ از معارف‌ دینی‌ قرار گیرد، درنهایت‌ همین‌ اثرگذاری‌ فیلم‌ بر تماشاگر است‌. مابقی‌ اصلاً در مضانّ قضاوتِ دین‌ نیست‌ و اصلاً اهمیت‌ چندانی‌ ندارد؛ حاصلِ كار مهم‌ است‌. البته‌ برای‌ سینماگر، نیت‌ هم‌ مهم‌ است‌. امّا برای‌ دیگران‌، برای‌ مخاطبان‌ و برای‌ كسانی‌ كه‌ به‌ ارزیابی‌ سینما در حوزه‌ی‌ معرفت‌ دینی‌ نشسته‌اند، حاصل‌ كار مهم‌ است‌ و حاصل‌ كار هم‌ صرفِنظر از وجوهِ فنی‌ و هنری‌، در بخشِ اثرگذاری‌ فیلم‌ بر تماشاگر است‌ كه‌ دین‌ قضاوت‌ می‌كند و نه‌ هیچ‌ امر دیگری‌. سایر امور همگی‌ وسائلی‌ هستند برای‌ رسیدن‌ به‌ این‌ هدف‌، یعنی‌ تأثیر بر مخاطب‌!

مهم‌ترین‌ خطری‌ كه‌ سینمای‌ دینی‌ را تهدید می‌كند، خطر ظاهرگرایی‌ دینی‌ است‌. چنین‌ سینمایی‌ به‌ جای‌ این‌كه‌ به‌ سینمای‌ دینی‌ برسد، به‌ سینمای‌ تزویر و ریا و نفاق‌ می‌انجامد و همچنان‌ كه‌ به‌ قول‌ امام‌ خمینی‌ (ره‌) «منافقین‌ از كفّار بدترند»، سینمای‌ نفاق‌ نیز از سینمای‌ كفر بدتر است‌!

پس‌ می‌توان‌ با توجه‌ به‌ بخش‌های‌ پیش‌گفته‌، نتیجه‌ گرفت‌ سینمایی‌ كه‌ می‌تواند تماشاگر را با خود به‌ دنیایی‌ دینی‌ هدایت‌ كند و یا به‌ زبان‌ روشن‌تر، سینمایی‌ كه‌ بتواند نوعی‌ شناخت‌ شهودی‌ به‌ تماشاگر منتقل‌ كند و این‌ عالم‌ شهودی‌ عالمی‌ دینی‌ باشد، سینمایی‌ كاملاً دینی‌ است‌. یعنی‌ با ارزش‌ترین‌ نوع‌ سینمای‌ دینی‌ ــ از آن‌ جهت‌ كه‌ سینمای‌ هنری‌ است‌ ــ شباهتی‌ دارد به‌ علم‌ حضوری‌ از هستی‌ وتنه‌ می‌زند به‌ معرفت‌های‌ عرفانی‌. در این‌ مرتبه‌، فیلم‌ساز خود در عالمی‌ حاضر شده‌ است‌ و حالا با ابزار سینما سعی‌ می‌كند تماشاگر را نیز به‌ حضور در آن‌ عالم‌ بكشاند و اگر توفیق‌ داشت‌ و تأثیرگذار بود، صرف‌نظر از مسائل‌ دیگرش‌، این‌ تأثیرات‌ است‌ كه‌ باید مورد قضاوت‌ معرفتِ مناسبی‌ از دین‌ قرار گیرد.

پس‌ می‌توان‌ نتیجه‌ گرفت‌ كه‌ سینمای‌ دینی‌، تعریفِ فرم‌گرایانه‌ 3 ندارد و تنها در تأثیرگذاری‌ بر مخاطب‌ است‌ كه‌ ارزیابی‌ می‌شود و بدین‌ترتیب‌ تمامی‌ كسانی‌ كه‌ سینمای‌ دینی‌ را در ظواهر آن‌ جست‌وجو می‌كنند، ره‌ به‌ جایی‌ نمی‌برند! اینان‌ كه‌ دین‌ را در ظواهر اَعمال‌ و اطوارِ مردم‌ جست‌وجو می‌كنند و در سینما به‌ نمایش‌ تصاویر آن‌ ظواهر دل‌خوش‌ دارند، غافل‌ از این‌ نكته‌ی‌ ظریف‌اند كه‌ با چنین‌ نگرشی‌ نه‌ تنها به‌ دین‌ نزدیك‌ نمی‌شوند، بلكه‌ با دامن‌زدن‌ به‌ قشریت‌ و نفاق‌، خود حجابی‌ در برابر سینمای‌ دینی‌ می‌گسترند.

اكنون‌ اگر پذیرفته‌ باشیم‌ كه‌ معرفت‌ مناسب‌ دینی‌ برای‌ ارزیابی‌ سینما «عرفان‌» است‌ و اگر پذیرفته‌ باشیم‌ آن‌چه‌ باید از سینما مورد قضاوت‌ قرار بگیرد، صرفاً میزان‌ و نحوه‌ی‌ تأثیرگذاری‌ بر مخاطب‌ است‌، پس‌ می‌توانیم‌ در یك‌ تعریف‌ كوتاه‌ بگوییم‌ كه‌ سینمای‌ دینی‌ سینمایی‌ است‌ كه‌ بشر را از غفلت‌ برهاند و او را به‌ خود و به‌ هستی خود و درنهایت‌ «هستی‌بخش‌» متوجه‌ كند. سینمای‌ دینی‌ سینمایی‌ است‌ كه‌ هرچند برای‌ یك‌ لحظه‌ی‌ كوتاه‌، تلنگری‌ بر دل‌ و ذهن‌ مخاطب‌ بزند و او را متوجه‌ «حالِ» خود كند. سینمای‌ دینی‌ سینمایی‌ است‌ كه‌ بتواند حالتی‌ از اِنكسار و توجه‌ به‌ مبدأ و معاد را در تماشاگر برانگیزد و لختی‌ رهایی‌ از تعلقات‌ به‌ كثرت‌ را در وجودِ تماشاگر ایجاد كند و او را متوجه‌ وحدت‌ سازد ولو این‌كه‌ این‌ توجه‌ خودآگاه‌ نباشد! رهایی‌ بشر از زندان‌ كثرت‌ و خیزش‌ او به‌ رهایی‌ وحدت‌ هدف‌ غائی‌ دین‌ است‌ و سینمای‌ دینی‌ به‌ این‌ معنی‌ سینمایی‌ رهایی‌بخش‌ از زنجیرهای‌ اسارت‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ است‌. آزاده‌پروری‌ انسان‌ از اسارت‌های‌ فردی‌ و اجتماعی‌ گام‌ مهّم‌ ابتدایی‌ است‌ كه‌ لازمه‌ی‌ رسیدن‌ به‌ رهایی‌ از تعلقّات‌ نفسانی‌ است‌. انسانی‌ كه‌ اسیر بندهای‌ فردی‌ و اجتماعی‌ است‌، انسانی‌ كه‌ غرق‌ در روزمرگی‌ است‌، و انسانی‌ كه‌ اسیر نیازهای‌ كوچك‌ و بزرگ‌ دورودراز خویش‌ است‌، نمی‌تواند از بند تعلقات‌ نفسانی‌ آزاد باشد. آزادگی‌ نیز مرتبه‌هایی‌ دارد و سینمای‌ دینی‌ سینمایی‌ است‌ كه‌ در هر مرتبه‌ای‌ به‌ آزادگی‌ مخاطب‌ كمك‌ می‌كند. پس‌ می‌توان‌ خلاصه‌ كرد كه‌ سینمای‌ دینی‌، سینمایی‌ رهایی‌بخش‌ است‌: رهایی‌بخش‌ از دام‌ طاغوت‌ها، شیطان‌ها، نفس‌ و هر دامی‌ غیر از دام‌ یار.

***

سینمایی‌ كه‌ بتواند نوعی‌ شناخت‌ شهودی‌ به‌ تماشاگر منتقل‌ كند و این‌ عالم‌ شهودی‌ عالمی‌ دینی‌ باشد، سینمایی‌ كاملاً دینی‌ است‌. یعنی‌ با ارزش‌ترین‌ نوع‌ سینمای‌ دینی‌ ــ از آن‌ جهت‌ كه‌ سینمای‌ هنری‌ است‌ ــ شباهتی‌ دارد به‌ علم‌ حضوری‌ از هستی‌ وتنه‌ می‌زند به‌ معرفت‌های‌ عرفانی‌. در این‌ مرتبه‌، فیلم‌ساز خود در عالمی‌ حاضر شده‌ است‌ و حالا با ابزار سینما سعی‌ می‌كند تماشاگر را نیز به‌ حضور در آن‌ عالم‌ بكشاند و اگر توفیق‌ داشت‌ و تأثیرگذار بود، صرف‌نظر از مسائل‌ دیگرش‌، این‌ تأثیرات‌ است‌ كه‌ باید مورد قضاوت‌ معرفتِ مناسبی‌ از دین‌ قرار گیرد.

مهم‌ترین‌ خطری‌ كه‌ سینمای‌ دینی‌ را تهدید می‌كند، خطر ظاهرگرایی‌ دینی‌ است‌. چنین‌ سینمایی‌ به‌ جای‌ این‌كه‌ به‌ سینمای‌ دینی‌ برسد، به‌ سینمای‌ تزویر و ریا و نفاق‌ می‌انجامد و همچنان‌ كه‌ به‌ قول‌ امام‌ خمینی‌ (ره‌) «منافقین‌ از كفّار بدترند»، سینمای‌ نفاق‌ نیز از سینمای‌ كفر بدتر است‌! سینمای‌ ریا و تزویر، سینمای‌ تظاهر، سینمایی‌ كه‌ ظاهری‌ دینی‌ و باطنی‌ عوام‌فریب‌ و دنیاگرا دارد، از یك‌ سینمای‌ لائیك‌ و خنثی‌ بدتر است‌. همچنین‌ است‌ شعر نفاق‌ كه‌ از شعر كفر بدتر است‌ و رمان‌ و قصّه‌ی‌ نفاق‌ كه‌ از رمان‌ و قصّه‌ی‌ كفر بدتر است‌ و بالاخره‌ هنرِ نفاق‌ كه‌ از هنر كفر بدتر است‌. در سینمای‌ نفاق‌، از صداقت‌ خبری‌ نیست‌ و همین‌ بی‌صداقتی‌ و دورویی‌ در لحن‌ و تأثیر فیلم‌ بروز می‌كند و مخاطب‌ را متأثر می‌نماید. سینمای‌ نفاق‌ نه‌ تنها مخاطب‌ را به‌ دین‌باوری‌ جلب‌ نمی‌كند، بلكه‌ در چشم‌ دلِ او دافعه‌ای‌ نسبت‌ به‌ ظواهر دینی‌ ایجاد می‌كند كه‌ نتیجه‌گیری‌ معكوس‌ دارد. البته‌ مخاطبِ صادق‌ در مقابل‌ چنین‌ سینمایی‌ جبهه‌ می‌گیرد و ناخودآگاه‌ «از مسجد و از مدرسه‌»ی‌ این‌ سینما بیزار می‌شود و «درِ میخانه‌» را به‌ «درِ خانه‌ی‌ تزویر و زیانش‌» ترجیح‌ می‌دهد. سینمای‌ نفاق‌ «بی‌ایمانی‌» را ترویج‌ می‌كند و بر غفلتِ مخاطبان‌ دامن‌ می‌زند و همه‌ی‌ آثار ایمان‌ را به‌ مسخره‌ می‌گیرد و از ظواهر دین‌ همچون‌ كالایی‌ كه‌ در بازار می‌فروشند، سود می‌برد. سینمای‌ نفاق‌ سینمایی‌ دین‌فروش‌ است‌ و دكانی‌ است‌ برای‌ خریدوفروش‌ ارزش‌ها و قلبِ اصالت‌ها و دادوستد ایمان‌! امّا این‌ سینما ویژگی‌هایی‌ دارد كه‌ به‌راحتی‌ می‌توان‌ آن‌ را از «سینما صداقت‌» بازشناخت‌ــ اصطلاحی‌ كه‌ یك‌بار حاتمی‌كیا به‌ كار برد و من‌ آن‌ را اصطلاح‌ مناسبی‌ در مقابل‌ «سینمای‌ نفاق‌» می‌دانم‌. برای‌ این‌ كه‌ سینمای‌ نفاق‌ را از سینمای‌ صداقت‌ ــ كه‌ همان‌ سینمای‌ دینی‌ است‌ ــ بازشناسیم‌ و مرز این‌ دو را با هم‌ خلط‌ نكنیم‌، ویژگی‌های‌ سینمای‌ نفاق‌ و سینماگر نفاق‌پیشه‌ را بیان‌ می‌كنم‌ تا معیاری‌ به‌دست‌ داده‌ باشم‌. ویژگی‌های‌ «سینما صداقت‌» در جهت‌ عكسِ آن‌ چیزی‌ است‌ كه‌ درباره‌ی‌ سینمای‌ نفاق‌ وجود دارد.

 

ویژگی‌های‌ سینمای‌ نفاق‌

سینمای‌ نفاق‌ عوام‌فریب‌ و عوام‌زده‌ است‌؛ متظاهر است‌، قشری‌ است‌، تنها بر پوسته‌ی‌ دین‌ تأكید می‌كند و كاری‌ با مغز ندارد؛ دنیاگراست‌، فقط‌ به‌ جیبش‌ می‌اندیشد و تنها نگرانی‌اش‌ گیشه‌ است‌ و تماشاگر را نیز به‌ سوی‌ دنیاگرایی‌ می‌راند. سینمای‌ نفاق‌ مراسم‌ و آیین‌های‌ دینی‌ را در حدّ ابتذال‌ لوث‌ می‌كند و آن‌قدر نابجا و مكرّر از آن‌ها استفاده‌ می‌كند كه‌ دچار كثرتُالبذل‌ می‌شود و این‌ عین‌ ابتذال‌ است‌. سینماگرِ نفاق‌ نیز به‌ فیلم‌ خود شبیه‌ است‌: در فیلم‌ به‌ گذشت‌ و زهد توجه‌ می‌كند، امّا خود بی‌گذشت‌ و دنیاپرست‌ است‌؛ اهل‌ تهمت‌ و دروغ‌ و شایعه‌پراكنی‌ است‌، نانش‌ را از به‌ نرخ‌ روز می‌خورد، و در هیچ‌ موضعی‌ محكم‌ نمی‌ایستد. سینماگرِ نفاق‌ شیفته‌ی‌ قدرت‌ است‌ و به‌ همین‌ دلیل‌، نوكر و چاپلوس‌ قدرتمندان‌ است‌. او رونق‌ بازارش‌ را در ارعاب‌ دیگران‌ می‌بیند و برای‌ این‌كه‌ كالایش‌ رقیب‌ جدّی‌ نداشته‌ باشد، با اِرعاب‌ دیگران‌ و تهمت‌زدن‌ و انگ‌چسباندن‌، آن‌ها را از میدان‌ به‌ دَر می‌كند و برنده‌ی‌ یك‌ مسابقه‌ی‌ بی‌رقیب‌ است‌. سینماگر نفاق‌ خود و دنیای‌ اطراف‌ خود را مركزِ هستی‌ می‌داند و مدعی‌ است‌ كه‌ حقیقت‌ منحصراً در اختیار او است‌ و هر كس‌ غیر از او بیندیشد و بپسندد، گمراه‌ و دیگراندیش‌ و لیبرال‌ قلمداد می‌شود. سینماگر نفاق‌ در بیرون‌ متشرّع‌ است‌ و در خلوت‌ «آن‌ كار دیگر» را می‌كند. به‌ همین‌ دلائل‌، سینمای‌ نفاق‌ جز كاشتنِ تخم‌ كینه‌ و عداوت‌ و خشونت‌ و بدبینی‌، هُنرِ دیگری‌ ندارد. سینمای‌ نفاق‌ دم‌ از اخلاق‌ می‌زند، امّا سینماگرش‌ و سینمایش‌ مروج‌ بداخلاقی‌ است‌؛ دائم‌ نصیحت‌ می‌كند و خود را مقدس‌ می‌نمایاند، امّا خود عامل‌ نیست‌ و مقدس‌نمایی‌ را تنها به‌ عنوان‌ سپری‌ برای‌ محافظت‌ از منافع‌ خود به‌كار می‌برد. او خود را با قداست‌های‌ مردم‌ چندان‌ نزدیك‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ هر كس‌ به‌ او تعرّض‌ كند، انگار به‌ آن‌ مقدسات‌ تعرّض‌ كرده‌ است‌ و مخالفت‌ با او، مخالفت‌ با مقدسّات‌ انگاشته‌ می‌شود. سینماگرِ نفاق‌ حاضر به‌ گفت‌وگوی‌ دوطرفه‌ و برقراری‌ دیالوگ‌ نیست‌؛ او فقط‌ یك‌ خطابه‌ی‌ یك‌طرفه‌ و یك‌ منولوگ‌ بی‌رحمانه‌ و لجن‌وار و ارعاب‌ كننده‌ را می‌پسندد و از هر تریبونی‌ كه‌ به‌ دست‌ می‌آورد، سخنانِ خود را بر علیه‌ رقبایش‌ طرح‌ می‌كند. او البته‌ تریبون‌ را به‌جای‌ منبر به‌ كار می‌گیرد و بدون‌ این‌كه‌ صلاحیت‌ منبر را كسب‌ كرده‌ باشد، درحقیقت‌ منبر را غصب‌ می‌كند.

سینماگرِ نفاق‌ در فتوی‌دادن‌ بر علیه‌ دیگران‌ بی‌محابا عمل‌ می‌كند و قلمش‌ را همچون‌ ورق‌های‌ قمار به‌ بازی‌ می‌گیرد و از این‌ شاخه‌ به‌ آن‌ شاخه‌ می‌پرد. اطلاعات‌ او نسبتاً وسیع‌ امّا كم‌عمق‌ است‌؛ جنجالی‌ و غوغاسالار است‌؛ در مقابل‌ هر مخالفتی‌ فوراً فریادِ «وا اسلاما» سر می‌دهد و فغان‌ بر آسمان‌ می‌برد؛ مدعی‌ تمامی‌ مناصب‌ فرهنگی‌ جامعه‌ است‌؛ تنگ‌نظر و حسود است‌، تحمل‌ دیگران‌ و موقعیت‌ آن‌ها تقریباً برایش‌ غیرممكن‌ است‌ و بر علیه‌ هر آدمِ موفقی‌ توطئه‌ می‌كند و دست‌ به‌ پرونده‌سازی‌ می‌زند و... سرانجام‌ سینمای‌ نفاق‌ یك‌ انگل‌ متعفّن‌ در بدنه‌ی‌ سینمای‌ دینی‌ است‌ و برای‌ سلامتِ سینمای‌ دینی‌ و ادامه‌ی‌ حیاتش‌، باید این‌ غدّه‌ی‌ چركین‌ را جراّحی‌ كرد و به‌ دور انداخت‌ تا گسترش‌ عفونت‌، بدنه‌ی‌ نحیف‌ سینمای‌ دینی‌ را از پا نیندازد. بزرگ‌ترین‌ مشكل‌ سینمای‌ دینی‌ همین‌ جراحی‌ مداوم‌ است‌:

مشكلی‌ دارم‌ ز دانشمند مجلس‌ بازپرس

‌ توبه‌فرمایان‌ چرا خود توبه‌ كم‌تر می‌كنند

گوییا باور نمی‌دارند روز داوری‌

كاین‌ همه‌ قلب‌ و دغل‌ در كار داور می‌كنند

یا رب‌ این‌ نودولتان‌ را با خر خودشان‌ نشان‌

كاین‌ هنرها از غلام‌ ترك‌ و استر می‌كنند

بنده‌ی‌ پیر خراباتم‌ كه‌ درویشان‌ او

گنج‌ را از بی‌نیازی‌ خاك‌ بر سر می‌كنند.

شنبه 2 فروردین 1393  2:03 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها