0

هنر در اسلام

 
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

                             مقام معظم رهبری وسفارشات هنری       

                                                                                                                 

سفارشات مقام معظم رهبري در خصوص هنر

         «اين ملت، براي اينكه حيثيتش و كيان حقيقي و انساني و اسلامي و انقلابي و فرهنگ ملي‌اش حفظ شود، احتياج به مجاهدت و مقاومت و ايستادگي در مقابل تهاجم دشمن، و تهاجم كردن به نقاط ضعف دشمن دارد. اين را خوديها مي‌توانند بكنند.

من حرفم فقط همين است. من مي‌گويم:

اگر مي‌خواهيد هنر اين كشور رشد و اعتلا پيدا كند، به هنرمند جوان مؤمن تكيه كنيد. او مي‌تواند از اسلام و از انقلاب و از اين كشور دفاع كند.

 وال‍ّا آن كارگردان يا تهيه‌كننده‌اي كه وقتي دارد فيلمي را مي‌سازد، از پيش دارد فكر مي‌كند كه «اين نكته را در اين فيلم خواهم گنجاند، تا يكي از پايه‌هاي اعتقادي اين نظام را هدف قرار بدهم»، كه از اسلام و انقلاب دفاع نمي‌كند! با زبان خاص فيلم و با همان شكلي كه در فيلم امكان دارد، كار خودش را انجام مي‌دهد. يعني اكتفا نمي‌كند به اينكه به انقلاب كمك نكند؛ فيلم مي‌سازد براي اينكه به انقلاب حمله كند! از اول كه دارد اين فيلم را مي‌سازد، يا اين داستان را مي‌نويسد، هدفش اين است كه كارايي نظام اسلامي را زير سؤال ببرد، و بگويد: «اين نظام اسلامي، كارايي ندارد.» از اولي كه دارد اين مقاله را مي‌نويسد يا اين اثر هنري را توليد مي‌كند، هدفش اين است است كه نشان بدهد اين دولت كارايي ندارد؛ توان اداره ندارد. اين، در حال خدمت به مصالح اين كشور است يا در حال خيانت؟ به اين مي‌شود تكيه كرد؟! معلوم است كه نمي‌شود تكيه كرد! ما البته تصميم نگرفته‌ايم كساني را كه خيال كرده‌ايم خدمت نمي كنند يا خيانت مي‌كنند، يكي يكي به قانون معرفي كنيم. نه! هنوز خيلي كارها در اين كشور در زمينه فرهنگي وجود دارد كه بايد انجام بگيرد. منظورم اين است كه در محيطهاي فرهنگي، به نيروهاي مؤمن تكيه شود. اينها سدي در مقابل تهاجم فرهنگي هستند.»

(بيانات در ديدار جمعي از صاحبنظران، مسئولان،‌ نويسندگان، خبرنگاران و كاركنان دستگاههاي فرهنگي، هنري، تبليغي و خبري كشور، به همراه وزير و معاونين و رؤساي مناطق آموزش و پرورش سراسر كشور؛ 21/5/71)

 

                                    بايد به دنبال يك جوانه نو بود  

سفارشات مقام معظم رهبري در خصوص هنر

«در مورد اين كار،‌ عقيده‌ام اين است كه در هنر انقلاب و در اين بخش ـ يعني بخش داستان و خاطره و اين چيزها ـ بايد دنبال يك «جَست‌» نو باشيم. (وقتي از گوشه درخت كهنه‌اي يك شاخه جديد بيرون مي‌زند، به تعبير مشهديها، مي‌گوييم: جست.) بايد عرض كنم كه هنر نويسندگي و داستان‌نويسي در انقلاب، بدون اينكه ما خواسته باشيم سرمايه‌گذاري بكنيم، همين الان خودش را نشان داده است. اين، از همان جوششهاي طبيعي است.

چون صادق‌ترين جوششها آن است كه بدون درخواست و تقاضا، خود را نشان بدهد.

«پري روتاب مستوري ندارد/ چو در بندي، سر از روزن برآرد.»

بله؛ درها همه بسته است (همين كه ايشان مي‌گويند)، امكانات نيست. همين است. درها بسته است. اما سر از روزن بيرون مي‌آورد؛ و ناگهان مي‌بيند كه اين همه نوشته‌هاي خوب، خودش را نشان مي‌دهد.»

(در ديدار اعضاي حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي)

 

                      جوانان مستعد را شناسايي كنيد و آموزش دهيد    

«به نظر من، در زمينه‌هاي نويسندگي، ما خيلي نياز به كار داريم. ما مي‌بينيم هر جا كه يك فيلم خوب ساخته شده است، بر اساس يك قصه و فيلمنامه خوب بوده است. آن جاهايي كه جاذبه ندارد، عيب دارد، مشكل اصلي، فيلمنامه است. البته نقيصه‌اي است. من احتمال مي‌دهم كه زماني، با بعضي از شما اين صحبت را كرده باشم: مي‌گويم: شايد ذوق و سليقه ايراني در اين جهت تربيت نشده است. يعني ما قصه شعري خيلي داريم. مثلاً شاهنامه، كتابهاي نظامي و ديگر شاعران. اين قصه‌ها، خيلي هم خوب است و بعضي از قصه‌هايش هم، انصافاً از لحاظ قصه‌پردازي، بسيار قوي است. اما كار قصه‌نويسي از قديم نداريم. در غرب و اروپا، از پيش از ميلاد مسيح كار نمايشنامه‌نويسي و قصه‌نويسي رواج داشته است؛ حالت سنتي داشته است. كما اينكه آنها شعرشان نسبت به ما خيلي ضعيف و بسيار عقب است. ولي اين چيزي نيست كه نشود تأمين كرد. اينها جزو سرنوشت هميشگي بشر نيست.

خوب، يك وقت هم مي‌بينيد يك شاعر برجسته، در آنجايي كه مهد شعر نيست، به وجود مي‌آيد: ‌مثل شكسپير، كه نمايشنامه‌هايش هم به شعر است. چه عيبي دارد كه ما هم در بين خودمان، ناگهان يك قله‌هاي هنري در زمينه نويسندگي پيدا كنيم؟ اگر اين كار بشود، آن وقت ما در دو زمينه، پيشرفت خواهيم كرد: هم در زمينه فيلم پيشرفت مي‌كنيم، هم خود قصه.

موضوع قصه واقعاً بسيار مهم است.

من در مورد قصه با موضوع انقلاب اسلامي، احساس كمبود زيادي مي‌كنم. ما نسبت به انقلاب؛ قصه‌هاي كمي داريم، شايد بتوان گفت كه به يك معنا نداريم. در مورد جنگ هم همين‌طور ...

به هر حال، به نظر من كار رمان را بايد خيلي جدي بگيريد. اين جوانان را پيدا كنيد و براي آنان برنامه‌ريزي كنيد.»

(در ديدار هيئت اسلامي هنرمندان؛ 2/10/81)

 

         لزوم تشويق و تجليل از هنرمندان و نويسندگان معتقد به اسلام و انقلاب

«به نظر من، اين جريان هنرمندان معتقد به دين، معتقد به مباني اساسي اسلام و انقلاب، و معتقد به راه نوي كه ملت ايران با شجاعت انتخاب كرد و شناخت و پيمود، امروز بايستي خيلي احساس مسئوليت و تلاش كند.

جريان ضد اين حركت عظيم مردمي و ضد اسلام، از همه امكانات بهره‌برداري مي‌كند؛ از هنر هم به طور كامل بهره‌برداري مي‌كند.

امروز در دنيا دستگاههاي عظيم فيلمسازي‌ عليه اسلام، فيلمنامه‌هاي قوي مي‌نويسند و بازيهاي قوي ارائه مي‌دهند.

اين فيلمها را، براي بد چهره كردن و زشت كردن اسلام و مفاهيم اسلام ـ و از جمله مفهوم انقلاب ـ مي‌سازند و در دنيا پخش مي‌كنند. كما اينكه ـ شما ببينيد ـ براي خيلي از مفاهيم استعماري و استكباري و مفاهيمي كه مورد علاقه و نياز مراكز استعماري دنياست، كارها و پشتيبانيهاي هنري بسيار عظيمي انجام مي‌گيرد: آنچه را صهيونيستها لازم دارند، آنچه را كه صهيونيسم از اول لازم داشته، آنچه را كه براي غرق كردن فرهنگهاي ملتها در فرهنگ غالب آمريكايي يا غربي لازم است،

شما مي‌بينيد كه همه اين چيزها و همه اين نيازها را در گوشه و كنار آثار هنري فراوان، همچنين در كارهاي علي‌الظاهر علمي ـ فرهنگي، برآورده مي‌كنند. فيلمها و آهنگها مي‌سازند، نقاشيها مي‌كنند و كارهاي هنري فراواني انجام مي‌دهند، براي اينكه آن مفاهيم را در ذهنهاي مردم جا بيندازند.

البته، بديهي است كه همه چيز در دنيا، وابسته به فهم انسانهاست. اگر كسي، يا مركز قدرتي بتواند فهم انسانها را به سمتي سوق بدهد، همه چيز در آن جهت سوق پيدا خواهد كرد. اين، قهري است. بنابراين، ميل و تلاش دستگاههاي قدرت جهاني و قدرتهاي متجاوز زياده‌خواه، براي اينكه بتوانند بر افكار، آراء و تمايلات مردم غلبه پيدا كنند، چيز عجيبي نيست.قهري و طبيعي است.

دارند از همه امكانشان استفاده مي‌كنند: از پيشرفته‌ترين روشهاي ارتباطاتي امروز، براي جا انداختن يك دروغ به جاي يك حقيقت ناب استفاده مي‌شود. از قوي‌ترين هنرمندها براي اثبات ـ فرض بفرماييد ـ مظلوميت صهيونيزم (خنده‌آورترين چيزي كه امروز مي‌شود در دنيا مطرح كرد) استفاده مي‌شود، تا صهيونيستهايي را كه آمده‌اند و تجسم ظلم مسيطر و قاهري در منطقه‌اي از دنيا شده‌اند، به عنوان يك چهره مظلوم جلوه بدهند! اين، كاري است كه الان دارد در دنيا انجام مي‌گيرد.

با اين همه تلاشي كه شده، با اين همه كمك مالي كه به آنها شده، با اين همه سلاحي كه براي آنها فراهم كردند (يا امكان دادند كه خود آنها فراهم كنند)، با اين همه اغماضي كه از ظلمهاي آنها در دنيا شده است و در عين حال هنوز رها نكرده‌اند، مطبوعات، وسايل تبليغاتي، وسايل ارتباطاتي و هنر، در بخشهاي عظيمي، در خدمت اين است كه در مقابل افكار عمومي، همين گروه ستمگر متجاوز زورگوي زياده‌طلب را به عنوان يك مجموعه مظلوم و مورد ستم و قابل ترحم در دنيا منعكس كنند! هنوز دارد اين كار انجام مي‌گيرد. اما متقابلاً براي نشان دادن مظلوميت مظلومان حقيقي منطقه فلسطين، كار چنداني انجام نگرفته است. يعني تقريباً در دنيا هيچ كار انجام نگرفته است! البته، اگر در گوشه و كنار ـ يك وقتي در اينجا، يا در بعضي از كشورهاي عربي ـ بالاخره كارهايي از لحاظ كيفيت در هر حدي، انجام گرفته باشد، در مقابل آنچه كه آنها انجام داده‌اند، صفر است.

خلاصه،‌ برادران عزيز! امروز از ابزار معنوي (يعني از ابزار فرهنگ و هنر) دارد عليه ارزشهاي والاي بشري و اعتقادات انساني و اديان آسماني و خواستهاي انسانها، حداكثر استفاده مي‌شود! تصور من اين است و اميدم به اين قشر و اين نسلي است كه حقيقت را شناخته‌اند. البته، هميشه در دنياي هنر، در سراسر دنيا كساني هستند و بوده‌اند كه علي‌رغم اين حركت ظالمانه، كارهايي انجام داده‌اند. نمي‌شود گفت كه صحنه و عرصه هنر ـ يا فرهنگ ـ به كلي خالي از گرايشهاي حق‌طلبانه است. اما هر كاري كه انجام بگيرد، كم است.

سفارشات مقام معظم رهبري در خصوص هنر

 به نظر من، در اين زمينه، هنرمندان و اصحاب فرهنگ در كشور ما، مسئوليت مهمي دارند. يكي از مهم‌ترين مسئوليتها هم اين است كه اين جوانهاي تازه‌رس و تازه‌كار و تازه‌وارد ميدان هنر شده را، در مقابل ابهت كاذب آن كساني كه مايه‌هايي از هنر دارند (بعضي هم ندارند.بعضي هم فقط اسم دارند و حقيقتاً مايه هنري ندارند. ليكن با همان اسم هنري خودشان كه سعي هم مي‌شود به زور، بزرگ داشته و زيادي تفخيم بشود) مصونيت ببخشند.آنها روي هنرمندان جوان و هنرمندان در بين راه ما فشار مي‌آورند. سعي شود از اين جوانها حمايت بشود؛ هم حمايت معنوي، هم حمايت مادي. به ايستادگي، به استقلال، به حرف زدن با همان زبان هنر و سخن گفتن از حقايقي كه به آنها اعتقاد دارند، تشويق بشوند.چرا اين حقايق را پوشيده نگه مي‌دارند؟! من مي‌بينم امروز بعضي از هنرمندهاي مؤمن، حرفي را كه در دلشان درصحنه هنر هست، مي‌ترسند بگويند و بيان كنند! چرا؟! چرا بايد اين‌جوري بشود؟!بالاخره، اين مسئوليت مهمي است. امروز هر چه از هنرمند مسلمان، تجليل و هر چه هنرمندان مسلمان، تشويق بشوند، جا دارد. اين، يك وظيفه بزرگ است. اين، يك كار فرعي و حاشيه‌اي نيست؛ يك كار اصلي است...

(بيانات در ديدار جمعي از نيروهاي فرهنگي و هنرمندان دفاع مقدس؛ 20/1/1379)

 

راههاي احياي داستان ايراني

سفارشات مقام معظم رهبري در خصوص هنر

استفاده از متون كهن داستاني

«ما از داستانگويي چه قصدي داريم؟ چرا گفته مي‌شود «براي فرزندانتان داستان بگوييد»؟ چرا داستان اين‌قدر مورد توجه همه حكماي دوران تاريخ، و از جمله اسلام است؟ چون داستان، در چهره قهرمانهايش، درس زندگي مي‌آموزد. در داستان، هر انساني مي‌تواند كمال مطلوب‌ها و راههاي زندگي خودش را پيدا كند. لذا چنانچه بنا شود راه غلط به ما نشان بدهد، از آن فلسفه خودش دور افتاده است و ديگر ارزش ندارد. بنابراين، بايد روي اين نقطه تكيه كرد، كه بعضي از داستانها ارزش ندارد. و اما، در همين «مثنوي» يا در «منطق‌الطير» شيخ عطار، داستانهاي زيادي وجود دارد. در همين «هزار و يك شب» معروف، ‌كه دنيا را پر كرده، و گمان مي‌كنم هر جايي كه پاي فرهنگ بشري رفته، اسم «هزار و يك شب» هم وارد شده است، داستانهاي بسياري ـ از جمله «علاءالدين و چراغ جادو» و از اين قبيل ـ وجود دارد.

واقعاً «هزار و يك شب»، مجموعه عجيبي است! پر است از داستانهاي خوب. يا همين «چهل طوطي»؛ كه البته روايتهاي مختلفي دارد و بعضي از روايتهايش خيلي شيرين‌تر و منطقي‌تر و متين‌تر است، و مي‌تواند مورد استفاده قرار گيرد.

ما از اينها مي‌توانيم استفاده كنيم؛ و داستانهايشان را به زبان مناسبي درآوريم. چرا بايد با وجود اين مايه، از لحاظ فيلمنامه‌نويسي و به اصطلاح زمينه‌هاي داستاني، وضعمان خوب نباشد؟!»

(بيانات در ديدار گروه نمايش صدا؛ 29/10/71)

یک شنبه 3 فروردین 1393  3:14 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

محتواى هنر از نظرگاه مقام معظم رهبری

gf1 '3d'ej

 

اسلامى بودن بعضى از كارهاى هنرى به محتواى آن بستگى دارد،مثل قصه و نمايشنامه. براى يك قصه،با يك مقاله اسلامى چه تعريفى ارائه مى كنيد؟اينكه معيارهاى اسلامى يا مفاهيم اسلامى را درست بيان كند.اگر هم مسائل،مذهبى به معناى خاص آن،نيست بلكه اجتماعى يا سياسى و امثال آنهاست،در آنها هم نبايد با اصول اسلامى مغايرتى وجود داشته باشد.اينها را كه تامين كرديد،آن مقاله اسلامى است،حداقل ضد اسلامى يا غير اسلامى نيست. (1)

از جنبه ى هنرى كه در قصه نويسى هست،هيچ چيز خاصى كه بتوان آن را معيار اسلامى يا غير اسلامى بودن دانست،وجود ندارد

،هر چه كه بتواند قصه را زيباتر و هنرمندانه تر كند،نه تنها اشكالى ندارد،بلكه بهتر است.نمايشنامه هم همينطور. (2) اما اگر بد آموزى در آن بود،كج انديشى در آن بود،اغوا در آن بود و تهمت و افترا و فحاشى و بد زبانى در آن وجود داشت، غيراسلامى است.

تئآتر و ديگر هنرهايى كه در نيم قرن اخير يعنى در روزگار غربت و محكوميت ارزشهاى اسلامى و تهاجم همه جانبه به آن،وارد كشور ما شد،طبيعة بر پايه اى غير اسلامى بنا گشت و در جهت مغاير و حتى متضاد با مفاهيم اسلامى رشد كرد.

غربزدگانى كه نخستين رويش اين رشته هاى اساسى هنر را در كشور اسلامى ما ارائه كردند،از اسلام كاملا بيگانه و شايد با آن معاند بودند.لذا بتدريج اين تصور را در ذهن همه،مخصوصا نسل هاى نوخاسته برمى انگيختند كه تئآتر و سينما داراى طبيعتى غير مذهبى و ضد مذهبى است و نمى توان و نبايد از آن براى ارائه ى پيامهاى اسلامى بهره گرفت. (3)

در زمينه ى معيار اسلامى يا غير اسلامى،غير از محتواى،شكل هم مؤثر است مثلا در هنرهاى تجسمى.يك وقت است كه عكس يك زن عريان كشيده مى شود يا فرض بفرماييد يك شكل اغواگر ديگر يا يك منظره ى دروغ و تهمت آميز،اينها محتوى است.

gf1 '3d'ej

اما :

ظاهر و شكل هم مى تواند معيار اسلامى بودن قرار بگيرد

،يعنى خود مجسمه،منهاى اينكه اين مجسمه انسان پوشيده است يا عريان،كه از نظر بعضى فتاوى درست كردن آن خلاف شرع است.

اينجا ديگر بحث اين نيست كه اين مجسمه ى زن،روسرى دارد يا ندارد،بحث اين است كه خود تهيه ى اين عكس يا مجسمه ى انسان اشكال دارد يا ندارد. (4)

در اجراى نمايشنامه،منهاى محتواى آن،نوع بازى مى تواند در اسلامى بودن يا نبودن اثر بگذارد.فرضا زنى كه لباس مردى را پوشيده يا مردى كه لباس زنى را پوشيده،اين شرعا حرام است.

چه آن زن بيايد آيه ى قرآن بخواند،يا سخن شهوت انگيزى بر زبان بياورد. (5)

هنر اسلامى اساسا غير از هنر مسلمانان است.

اين را من بارها در صحبتهايم گفته ام،غالبا هنر مسلمانان با هنر اسلامى اشتباه مى شود.

خوب اگر يك مسلمانى يك آهنگ يا يك فيلم ساخت، آن آهنگ يا فيلم ساخته ى يك مسلمان است اما لزوما اسلامى نيست.

هنر اسلامى آن چيزى است كه در آن عنصر سازنده اى از انديشه ى اسلامى وجود داشته باشد...يعنى در قالب هنرى آن،نه فقط در محتواى،چيزى از اسلام و انديشه ى اسلامى وجود داشته باشد.اين مى شود هنر اسلامى

...برويد دنبال اين كه بتوانيد سر رشته هنر اسلامى را پيدا كنيد. (6)

پيام همين خونها و حكايت پر ماجراى ايثارگريهاى رزم آوران تاريخ ساز اسلام،بهترين موضوع و محتوايى ست كه به كمك هنر و ابزار و تكنيك مناسب آن،رسالت تئآتر در جمهورى اسلامى را به نحو شايسته اى به انجام مى رساند (7) .

اگر مساله ى هنر براى مردم،و«در خدمت مردم »،يك چيز جدى است و فقط شعار نيست، يقينا يكى از چيزهايى كه بايد محتواى هنر امروز را تشكيل دهد،مساله ى جنگ است،در حقيقت جنگ مظهرى است از بزرگ ترين حماسه ها و هنرنمايى ها و ارزش آفرينى هاى مردم ما در اين دوران. (8)

...براى مثال:آهنگ هاى قرآن يك هنر اسلامى و يك موسيقى كامل است،مثلا در برخى از كشورهاى عربى خوش ذوق ترين و هنرمندترين خواننده ها (در اين زمينه) وجود دارند.اين همان كيفيت خواندن قرآن است.

قرآن به همين كيفيت بايد خوانده شود تا درست مضمون خودش را برساند.

gf1 '3d'ej

مدتى پيش،مقاله اى از يك نويسنده ى خارجى مى خواندم.او در اين باب خيلى خوب تشبيه كرده و نمونه ها و مثالهايى آورده بود.از جمله هنر اسلامى را در مسجد نشان داده و گفته بود كه گنبد مسجد دقيقا يك هنر اسلامى است و اين نشان دهنده ى جهان بينى اسلام بر محور توحيد است،يعنى همه چيز در جهان بينى اسلام بر يك محور حركت مى كند كه آن «الله »است.

وقتى انسان زير آن گنبد مى نشيند خود را در مركز عالم احساس مى كند و خود را با همه ى كائنات مرتبط مى داند.محراب جايى ست كه پيشنماز مى ايستد و قاعدة قرآن يا كتاب در دست مى گيرد تا چيزى را به مردم ياد بدهد.

جايى كه مردم او را مى بينند.لذا بالاى سر محراب حتما يك چراغ هست كه به مرور در محرابهاى جديد به شكل چراغها و لوسترهاى زيبا مشاهده مى شود.

حتى در محراب هاى قديمى هم،چراغى از يك زنجير آويزان است،اين همان مفهوم «الله نور السموات و الارض »است كه «مثل نوره كمشكوة فيها مصباح،المصباح في زجاجة »يعنى آن چراغ داخل يك شيشه است.يا پاى ستون مساجد به صورت سنتى مقدارى پهن تر است يعنى با يك قاعده ى استوانه اى مستقيم بطرف پايين نيامده،اين نخل هاى ستون مسجد پيغمبر اكرم (ص) را تداعى مى كند.چون مسجد الرسول را با ستونهايى از نخل ساخته اند،و همينطور گلدسته ها و چيزهاى ديگر را كه در معمارى،هنر اسلامى به حساب مى آيند. (9)

یک شنبه 3 فروردین 1393  3:14 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

 هنر از منظر امام وفقها       

                         

                                                         gf1 '2 ef81 'e'e h abg'

( قسمت پنجم و نهایی)                 

 

 

 

 

عكاسي، نقاشي، مجسمه‏سازي 

 

 

تاريخ پيدايش مجسمه‏سازي و نقاشي تقريباً مقارن با تاريخ پيدايش بشر است.

 اما اين هنر به دليل پيشينه نادرست آن و بهره گرفتن در بتكده‏ها مورد بي‏مهري واقع شده است.

 قرآن كريم در ضمن بيان سرگذشت اقوام و ملل و سنتهاي رايج آنان به تمثالها و تنديسهاي آنان حتي با ذكر نام57 پرداخته و بيان داشته انگيزه اصلي پيكرتراشي، مجسمه‏سازي و تصويرگري، بت‏پرستي بوده است.

-1e* ,'/h

 در تاريخ زندگي پيامبران همواره مبارزه با بت‏پرستي مشهود بوده است.

در مدارك تاريخي نيز به نمونه‏هايي از مجسمه‏سازي و تصويرگري با هدف طلسم و جادو اشاره شده است.58

 

 

 

 

 

 

 

به عبارت ديگر اين ذوق و قريحه هنري گرچه از فطرت زيباجوئي انسان سرچشمه گرفته اما همواره مورد بهره برداري‏هاي سوء و ناروا واقع شده است. در حاليكه خداوند از خود به عنوان بهترين صورتگر ياد مي كند:

"و صَوّركُمُ ما اَحَسَن صُوَرُكُمْ و اِليْهِ المَصيرُ" 59صورتگري كرد و زيبا شكل و صورتي به شما داد و بازگشت به سوي اوست.

60 مراد از "تمثال" در آيات قرآني مجسمه‏هايي است كه به عنوان بت مورد عبادت و پرستش مشركان قرار مي‏گرفته 61و در برخي از آيات هم بجاي تماثيل، اصنام و آلهه آورده شده است كه منظور همان بتهايي است كه حضرت ابراهيم(ع)آنها را با تبر درهم شكست.

چصورتگري و نقاشي در مضامين روايات به گونه‏هاي مختلفي است. ساختن مجسمه و كشيدن شكل درخت جايز شمرده شده است و نماز خواندن با انگشتري كه شكل جانداران يا پرنده بر آن نقاشي شده يا لباسي كه مصور به تصاوير و تمثال باشد باطل اعلام شده است.62 اما پهن كردن آن بعنوان زيرانداز جايز است63 اما سلار ديلمي نماز در لباس داراي تمثال را مكروه مي‏داند.64

اجمالاً اقوال فقهاي گذشته در باب مجسمه سازي و حرمت تصوير چنين است:

1.قول به حرمت تصوير مطلقاً خواه مجسمه باشد يا منقوش، موجود جاندار باشد يا بي‏جان(ابوصلاح حلبي ابن براج)65

2. قول به حرمت مجسمه‏سازي فقط، خواه مجسمه موجود با روح باشد يا بي‏روح(شيخ مفيد، شيخ طوسي، سلار ديلمي، علامه)

3. قول به حرمت تصوير خصوصي موجودات جاندار خواه به طور مجسمه باشد يا نقش و عكس(ابن ادريس حلي در سراير، محقق كركي در جامع المقاصد)

4. قول به حرمت خصوص تصوير جانداران به طور مجسمه(در اكثر كتابهاي فقها تلقي به قبول شده است).66

5. قول به جواز تصوير مطلقاً چه جاندار چه بي‏جان چه مجسمه چه نقش و عكس(شيخ طوسي در التبيان. امين اسلام طبرسي در مجمع البيان)

روايات وارده در اين خصوص دو دسته است: دسته اول مطلقاً حرام مي دانند چه مجسمه چه غير مجسمه چه از جاندار چه غير آن.

و دسته دوم: فقط ساختن مجسمه از موجودات جاندار را نهي مي‏كنند.67

گفته شده 68در جمع بين دو دسته حديث بهتر است به حرام بودن مجسمؤ موجودات جاندار اكتفا كنيم به دليل اينكه اخبار مقابل آن ضعيفند.

فقهاي معاصر مانند امام خميني و آية اللّه خويي69 و آقاي سيد احمد خوانساري و شيخ جواد تبريزي70 حكم به حرمت مجسمه‏سازي حيوانات را از باب قدر متقين از ادله و اخبار استفاده كرده‏اند و نسبت به اجماع تعبيرشان اين است كه در اين مورد ادعاي اجماع يا حكايت اجماع شده است.

آية اللّه سيستاني نظرشان چنين است: ساختن مجسمه جاندار مطلقاً بنا بر احتياط حرام است ولي خريد و فروش آن اشكال ندارد. گرچه احوط ترك آن است، اما نقاشي جاندار بنا به اقوي جايز است.

آية اللّه مكارم شيرازي: ساختن و خريد و فروش مجسمه اشكال دارد ولي خريد و فروش صابون و مانند آن كه روي آنها مجسمه با نقشهاي برجسته است اشكال ندارد.71

gf1 '2 ef81 'e'e h abg'

آية اللّه گلپايگاني: ساختن مجسمه حرام است ولي خريد و فروش آن بعيد نيست جايز باشد و احوط ترك آن است.72

محمد جواد مغنيه مي نويسد:

ساختن مجسمه حتي جانداران به عنوان تزييني، زيبائي، لذت بردن، يادمان بزرگان، نشانه تمدن است و در پيشرفت و ترقي كشور جايز است، خداوند متعال مي فرمايد: براي سليمان آنچه مي خواست از مجسمه‏ها ساختند.

شيخ انصاري در مكاسب معتقد است كه اگر نياز افتد انسان چيزي همانند آفريده‏هاي خدا بسازد هرچند جاندار باشد به يقين جايز خواهد بود. سپس مغنيه ادامه مي‏دهد بنابراين فتواي به حرام بودن مجسمه‏سازي منشئي جز احتياط و ترس از گرفتار شدن در دام شرك ندارد.73

البته نكته مهم اين است كه ساختن مجسمه يا عروسك و يا ترسيم نقاشي‏هايي كه محرّك بوده و موجب مفسده و تحريك گردد ـ چنانچه در بازار امروز كم نيستند ـ هيچ توجيه عقلايي و شرعي براي جواز آن نيست و به عنوان مقدمه حرام است. اين قيد و شرط براي تمامي هنرهاي شناخته شده در عصر امروز قابل صدق و تطبيق است و اگر هنري با تمام انواع آن، متعهد و در مسير كمال بخشيدن به انسان باشد البته جايز و ارزشمند است.

امام مي فرمايد: آنچه به نظر ما قويتر مي‏آيد حرام بودن ساختن مجسمه جانداران است.

 74و آية اللّه خويي مي نويسد: در حرمت و ساخت مجسمه حيوانات بين علماي ما اختلافي نيست بلكه ادعاي اجماع بر آن شده است.75 از طرفي اين اجماع همانند بسياري از اجماعاتي كه در كلمات علمأ ادعا يا حكايت شده است اجماع مصطلح و تعبدي كاشف از راي معصوم(ع) نيست بلكه اجماع مدركي است.

 امام خميني در بسياري موارد به اين گونه اجماعات ترتيب اثر نداده‏اند مانند بحث خريد و فروش اعيان نجسّه و متنجسه كه ادعاي اجماع بر منع و حرمت آن شده و فرموده اند.

تحصيل اجماع يا شهرت معتبر قابل اعتماد در مثل چنين مساله‏اي كه اين همه اختلاف نظر درباره آن وجود دارد و باب اجتهاد راي بر آن باز و معركه آرأ است. بخصوص كه گروهي از بزرگان در اين حكم به ادله لفظيه يعني اخبار و روايات تمسك كرده‏اند، امكان ندارد چون اجماع مدركي است و بي اعتبار.76

عمده دلايل مساله حرمت تصوير بطور مطلق رواياتي است كه به آنها تمسك شده و در آنها از تزيين خانه‏ها به تصوير نهي شده و خبر داده شده كه حضرت امير(ع) دستور شكستن مجسمه‏ها را به فرمان رسول خدا دادند و همچنين در منع از تجديد قبرها روايت وارد شده و آن را سبب خروج از اسلام مي دانند. يا رواياتي كه امام(ع) فرموده است در خانه‏اي كه سگ يا مجسمه انسان باشد وي داخل نمي‏شود.

 

امام خميني در اين باره مي‏نويسد:77

 

مراد از مجسمه‏هايي كه حضرت رسول(ص) به حضرت امير(ع) دستور نابودي آن را صادر كرد هياكل عبادات و مجسمه بتهاي مورد پرستش مردم بت‏پرست و مشرك بود كه مورد تعظيم و پرستش مردم بوده و آنها را به عنوان معبود مي‏پرستيدند و شايد در اين حديث به كسر لام باشد كه نوعي بيماري است شبيه به جنون كه عارض سگها مي‏شود و اگر سگي مبتلا به آن كسي را گاز بگيرد اين بيماري به انسان هم منتقل مي‏شود و اگر مراد از مجسمه‏ها هياكل عبادت و بتهاي مورد پرستش و غرض از قبرها قبرهايي كه تعظيم و پرستش شود نباشد، اين قدر اهميت ندارد كه پيامبر به حضرت علي(ع) اين ماموريت را واگذارد.

به اين ترتيب امام خميني اجماع را مدركي دانسته و روايات را كافي در بيان حرمت نمي‏دانند. ايشان همچنين مي‏فرمايد: فهم و شناخت روايات بايستي با دقت و تحقيق انجام گيرد چراكه با رعايت مناسبت، حكم و موضوع بدست مي‏آيد كه مقصود از تماثيل و تصاوير، تمثال بتهايي است كه در عصر صدور روايات وجود داشته چنانكه از برخي روايات استفاده مي‏شود از جمله:

gf1 '2 ef81 'e'e h abg'

"من جَدّد قَبراً او مَثّلَ مِثالاً خَرَجَ عَنِ الاِسلامِ"78

و نيز اَشّدُ النّاسِ عَذاباً يَوم القيامه... و مُصوّر تَصْويرَ التَماثيلِ.79

از نوع نهي‏ها بدست مي آيد كه مطلق تمثال و تصوير مورد نظر نيست چراكه اين عمل بزرگتر از كشتن فرد محترم يا از زنا و شرب خمر نمي‏باشد. بنابراين اين گونه روايات در موقعيت زماني خاصي وارد شده است و گروهي از اعراب مسلمان پس از نابودي كفر و شكستن بتها، علاقه گذشته را در دل پنهان داشته براي نگهداري آثار پيشينيان خود اقدام به اين اعمال مي‏كردند همانطور كه توسط گروهي حفظ آثار مجوس تبليغ مي‏شود.80 اينك برخي از فتاوي ايشان كه بيانگر جواز و برخي حرمت است را از نظر مي‏گذرانيم.81

* به تصوير كشيدن غير جانداران مانند درختان و گلها جايز است هرچند مجسمه‏اي باشد و در اين مورد فرقي ميان انواع تصوير نيست خواه نقاشي ترسيمي و خواه گلدوزي و خواه كنده‏كاري و غيره.

* صورت‏سازي موجودات جاندار مانند انسان و حيوان، در صورتيكه مجسمه‏اي باشد مانند مجسمه‏هايي كه از سنگ و فلزات و چوب و مانند آن مي‏سازند، حرام است.

* بنابر اقوي در صورتيكه تصوير، مجسمه‏اي نباشد، جايز است هرچند كه احتياط(و مستحب) ترك آن است.

* همچنانكه مجسمه‏سازي جانداران حرام است، تجارت با آن و گرفتن دستمزد براي آن نيز حرام است.

البته اين مربوط به عمل تصويرسازي است.اما خريد و فروش و مالك شدن و بكار بردن و نگاه كردن به تصوير هرنوع كه باشد(چه نقاشي، چه گلدوزي ، چه كنده‏كاري و حتي مجسمه‏ها) بنابر اقوي جايز است.* نقاشي مانع ندارد ولي ساختن مجسمه حيوان جايز نيست.

* ساختن مجسمه حرام است و عكس ولو روي پارچه اشكال ندارد.

 

عكاسي

gf1 '2 ef81 'e'e h abg'

بحث از عكاسي در ادامه بحث از ساختن مجسمه و نقاشي مطرح مي‏شود. آية اللّه حسيني روحاني بيان مي‏كند: تصاوير متعارف در زمان ما اشكالي ندارد اگر عكس گرفتن با دوربين عكاسي و يا براي بيماري كه تصوير به صورت سايه برداشته مي‏شود (تصاوير راديولوژي) اگر حرام باشد پس نگاه كردن در آينه و ايجاد تصوير ما در آينه هم بايد حرام باشد چون فرقي بين تصوير دائمي و لحظه‏اي نيست.

و نيز مي‏نويسد: عكس‏برداري و عكاسي حرمتي ندارد و خريد و فروش آن با آن اشكالي ندارد به دليل82 نصوصي كه نگهداري بالشهايي كه داراي عكس هستند را جايز مي‏داند و بر جواز خريد آن از بازار دلالت مي‏كند.83

از فقهأ معاصر، "آية اللّه تبريزي" ، "صافي"، "گلپايگاني" و "اراكي" عكس گرفتن مرد از زن نامحرم را جايز مي‏دانند 84و اگر زن نامحرم را هم بشناسد نبايد بنا به احتياط واجب به آن نگاه كند. اما اگر از طريق تلويزيون و غيره پخش شود جايز است بشرطي كه قصد لذت بردن نداشته باشد و به حرام نيفتد.85

امام خميني: عكس برداشتن مرد از زن نامحرم حرام نيست. اما اگر براي عكس گرفتن مجبور شود حرام ديگري انجام دهد مثلاً به بدن او دست بزند يا نظرش به صورت آرايش كرده او يا بدن بيفتد نبايد عكس بگيرد.86

 

یک شنبه 3 فروردین 1393  3:51 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

هنر و زيبايي در سيره پيشوايان 

هنر وزيبايي در سيره پيشوايان

 

نویسنده : حجة الاسلام و المسلمين محمد محمدي اشتهاردي 

 

  

معني هنر

هنر به معني زيبايي‏شناسي و زيبايي آفريني است، كه شامل هر نوع فن و پيشه زيبا و جالب در عرصه‏هاي گوناگون مي‏شود.

هنرمند كسي است كه با شناختن زيبايي‏ها، در پرتو علم و عقل بتواند از آنها بهره گيرد، و عامل خلّاقيّت و سازندگي و رشد و تعالي خود و ديگران گردد.

 به عنوان مثال اگر بانويي با شناخت زيبايي‏ها و عوامل پيدايش آنها در مورد تربيت كودك از آغاز انعقاد نطفه ـ بلكه قبل از آن ـ تا هنگام تولد و بعد از آن، و سپس رعايت دقيق آنها، همت كند، مي‏تواند از نظر صورت و سيرت فرزندي زيبا پديد آورد، و همين هنر مهم اجتماعي است كه مي‏تواند سرچشمه آثار و نتايج درخشان گردد، و محتواي شعر فردوسي را تحقّق بخشد كه گفت:

زنان را همين بس بود يك هنر نشينند و زايند شيران نر

و مانند حضرت زينب (سلام اللّه عليها) در حضور ابن زياد، ماجراي شهادت و سختي‏هاي كربلا را، جميل و زيبا خواند و فرمود: «ما رأيت الّا جميلاً؛ جز زيبايي نديدم» (1)

هنر وزيبايي در سيره پيشوايان

 

و شايد حضرت امام خميني (قدس سرّه) اين سخن معروف خود را از اين گفتار زينب (سلام اللّه عليها) اقتباس كرده كه گفت: «شهادت هنر مردان خدا است» يعني شهادت يك نوع زيور و زيبايي براي انسان‏ها است.

و به طور كلّي پديده‏هاي خلقت، زيبايي و زيبايي آفريني است، و نشان دهنده هنرهاي خيره كننده و گوناگون است كه ذات پاك خدا در جهان هستي پديدار ساخته است، به عنوان مثال در ميان

حشرات، زنبور عسل را در نظر بگيريد كه با زيبايي‏شناسي و زيبايي آفريني غريزي و حركات ظريف خود، شكوفه‏ها و گلهاي خوشبو را مي‏شناسد، و از آنها مي‏خورد، و با تلاش‏هاي آگاهانه و هوشيارانه و خستگي ناپذيرش، ده‏ها و صدها و گاهي هزارها كيلومتر ره مي‏پيمايد، و در نتيجه عسل تهيه مي‏كند كه در ميان غذاها شيرين‏ترين و پرمحتواترين غذاها است كه قرآن از اين هنر الهي چنين ياد مي‏كند:

(وَ اَوحي ربّك اِلي النَّحلِ اَن اتَّخِذِي مِنَ الجِبال بُيُوتاً...يَخرُجُ مِن بطُونها شَرابٌ مُختَلِفٌ اَلوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنّاس)

( و پروردگار تو به زنبور عسل وحي (و الهام غريزي) نمود كه از كوه‏ها و درختان و داربست‏ها كه مردم مي‏سازند، خانه‏هايي برگزين، سپس از تمام ثمرات (و شيره گل‏ها) بخور، و راه‏هايي را كه پروردگارت براي تو تعيين كرده است، به راحتي بپيما، و از درون شكم آنها نوشيدني با رنگ‏هاي مختلف خارج مي‏شود كه در آن شفا براي مردم است.)(2)

اين يك نمونه از هنر جهان طبيعت از ميلياردها نمونه‏هاي ديگر است،

 بايد با دقت و تفكّر در مورد آن، بر هنر خود افزود، هنرها را شناخت، و هنرآفريني كرد، چنان كه رسول اكرم (صلي اللّه عليه و آله و سلّم) در اين راستا مي‏فرمايد:«المؤمن كالنّحلة تأكل طيّباً و تضع طيّباً؛ مؤمن مانند زنبور عسل است كه چيز پاك (شيره گل) مي‏خورد، و چيز پاك (عسل) تحويل مي‏دهد.»(3)

توضيح بيشتر اين كه: روان شناسان مي‏گويند: روح و روان انسان از چهار بُعد تشكيل شده كه عبارتند از: حسّ مذهبي، حسّ نيكي، حسّ دانايي و حسّ زيبايي. آنها معتقدند كه تمام زيبايي‏هاي ادبي، شعري، صنايع ظريف، و هنر به معني واقعي از حس زيبايي نشأت گرفته، و از آثار اين حس است، و سراسر جهان را زيبايي‏ها فرا گرفته، و همه آن‏ها نشانه هنر دوستي خدا، و هنر آفريني او است.

هنر وزيبايي در سيره پيشوايان

 

 پس ما كه جزيي از جهان آفرينش هستيم، نمي‏توانيم از هنر فاصله بگيريم. بنابراين هنر دوستي و زيبايي‏طلبي از امور فطري، و برخاسته از سرشت انسان است، كه بايد آن را شكوفا و بارور نمود، و به‏وسيله هنر به آفرينش زيبايي‏ها در ابعاد گوناگون پرداخت.

 

هنر متعهد و سازنده، و هنر صوري ويرانگر

 

در اينجا آنچه كه مهم است اين است كه هنر در خدمت انسان باشد، و چنين هنري همان هنر متعهد و هنر مورد امضاي اسلام ناب است،

 ولي با كمال تأسّف امروز در جهان به نام هنر، به جاي سازندگي، در راه ويران‏گري استفاده مي‏شود، و با تحريف و به انحراف كشاندن زيبايي‏ها، بزرگترين ضربه‏ها بر انسانيت وارد مي‏گردد،

 به عنوان مثال از زيبايي‏هاي زنان تحت عنوان هنر پيشه، به فساد و انحراف دامن مي‏زنند، و موجب بي‏محتوايي و پوچي زندگي جوانان شده، و آنها را از هنر حقيقي و سازنده باز مي‏دارند، اينجا است كه بايد مرزها را

شناخت، و هنر صوري را از هنر واقعي جدا نمود، و پس از شناخت هنر خلّاق، آن را وسيله و نردبان رشد و ترقي قرار داد. تا نكبت در جاي نعمت، و زشتي در مكان زيبايي قرار نگيرد.

 به عبارت روشن‏تر هنر مانند زبان است، كه اگر به حق حركت كند سازنده است، وگرنه مخرّب و فتنه‏انگيز خواهد شد، و از سخن گفتن زبان به خوبي مي‏توان به عيب و هنر صاحب زبان، پي‏برد.

 

اگر حضرت علي (عليه السلام) مي‏فرمايد: «كونوا في النّاس كالنّحلة؛ همانند زنبور عسل باشيد.»(4)

يعني از هنر اين‏گونه بهره بگيريد، و با تلاش‏هاي خستگي‏ناپذير و آگاهانه، هنر را در خدمت جامعه و مردم در عرصه‏هاي گوناگون قرار دهيد...(ادامه دارد)

 

 

یک شنبه 3 فروردین 1393  3:52 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

 

 

 

 

آیاسینما میتواند مظهر تجلیات دینی واقع شود؟

 

(-+j /1(

                        بحثی درباره قابلیتهای سینما در پذیرش مفاهیم دینی

 

 

(قسمت سوم)

حسین معززی نیا

 هنر مدرن نيز ذاتاً با اصالت دادن به سوبژكتيويسم و فرديت منقطع هنرمند شكل مي‌گيرد و التزامي به هيچ منبع الهام از پيش تعيين‌شده‌اي ندارد و از اين حيث همچون ديگر دستاوردهاي تمدن جديد، غير ديني است.

با عنايت به مقدمات ذكر شده است كه وقتي در تاريخ مباحث تئوريك سينماي جهان به جست و جو مي‌پردازيم و سعي مي‌كنيم عقايد مطرح‌ شده درباره‌ي تعابيري از قبيل سينماي ديني را دسته‌بندي كنيم، به نوشته‌هايي بر مي‌خوريم كه در توصيف آثار و احوال سينماگراني نوشته شده‌اند كه موضوع آثارشان دين بوده است.

 و كمتر به مكتوباتي بر مي‌خوريم كه دغدغه‌ي بررسي نسبت سينما و دين در معناي عمومي‌اش را داشته باشند.

 چرا كه مطابق با اقتضائات عالم جديد و متناسب با آن چه پيش از اين مرور كرديم، فرض اوليه‌ي آنها اين است كه سينما مي‌تواند به حوزه‌هاي مضموني متنوعي بپردازد كه يكي از آنها هم دين است.

(-+j /1(

 پس همان‌طور كه مي‌شود آثار   سينماگري را مورد مطالعه قرار داد كه در طول دوران كاري‌اش به روايت داستان‌هايي درباره‌ي نسبت انسان و طبيعت علاقه نشان داده، به همين ترتيب مي‌توان مجموعه فيلم‌هاي كسي را ارزيابي كرد كه نسبت انسان با دين را موضوع كارش قرار داده است. و به همين دليل كمتر پيش مي‌آيد كه صرف روايت كردن يك داستان مذهبي، باعث شود كه يك فيلمساز در زمره‌ي سينماگراني درآيد كه دغدغه‌ي ديني دارند و بعيد است كه مثلاً سيسيل ب. دميل را به دليل ساختن فيلم ده فرمان يك سينماگر ديني به حساب آورند يا هنري كينگ را به خاطر فيلم آهنگ برنادت و يا هنري كاستر را به خاطر فيلم خرقه. اين نوع فيلم‌ها در رده‌ي فيلم‌هاي متعلق به ژانر تاريخي مذهبي قرار مي‌گيرند و سازندگان‌شان ممكن است قبل از اين فيلم يك وسترن ساخته باشند و پس از اين هم يك كمدي. فيلمسازان زيادي بوده‌اند كه در ژانرهاي گوناگون طبع‌آزمايي كرده‌اند و

معمول نيست كه اگر كسي در كارنامه‌ي سينمايي‌اش، تجربه‌اي هم در ژانر تاريخي مذهبي ثبت كرده، او را فيلمسازي با دغدغه‌هاي ديني معرفي كنند هر چند كه يكي از فيلم‌هايش درباره‌ي مشهورترين شخصيت‌ها و وقايع ديني باشد.

اما در آن سو مشاهده مي‌كنيد كه سينماگري همچون اينگمار برگمان را كه تقريباً هيچ‌گاه فيلمي درباره‌ي عناصر و نشانه‌هاي مشخص ديني نساخته، يك فيلمساز ديني به حساب مي‌آورند به اين دليل كه در عمده‌ي آثارش در پي جست و جوي نسبت ميان انسان و منبع آفرينش است و شخصيت‌هايش معمولاً در سرگرداني بين كفر و ايمان به سر مي‌برند. و يا فيلمسازي مثل كارل تئودور دراير. و حتي فيلمسازي مثل لوييس بونوئل را كه با پيروي از مرام سوررئاليست‌ها عموماً از جنبه‌ي سلبي به موضوع مذهب پرداخته و بسياري از آثارش به ترويج الحاد مي‌پردازند.

(-+j /1(

 بنابراين مي‌بينيم كه در اين نوع نگاه، با پيروي از همان قاعده‌ي هنر مدرن كه پيش از اين ذكر شد، فيلمسازي كه دين و موضوعات حول و حوش آن را «سوبژه» خود كرده و تلاش كند كلنجارهاي ذهني‌اش با موضوع را از طريق آفريدن شخصيت‌هاي مختلف داستان و نوشتن گفت‌وگو‌هايي براي آنها تجسم بخشد، يك فيلمساز ديني به حساب مي‌آيد؛ حالا چه مجموعه آثارش در جهت ترويج دين شكل گرفته باشد و چه در نفي دين. و چه در فيلم‌هايش با شخصيت‌ها و تعاليم يك دين مشخص سر و كار داشته باشد و چه نداشته باشد.

 و فيلمسازاني را كه صرفاً به روايت ابژكتيو يك داستان مذهبي پرداخته‌اند در زمره‌ي سينماگران ديني محسوب نمي‌كنند.

و اما درباره‌ي خودمان؛ شرايط ورود سينما به كشور ما و توسعه يافتن‌اش تفاوت مهمي با همان تلقي رايج از كاركرد سينما در مغرب‌ زمين نداشته و تا پيش از وقوع انقلاب اسلامي، دست اندركاران سينماي ايران نيز در پي تحقق همان غاياتي بودند كه در سينماي دنيا مرسوم بود. حداكثر اين كه سينماي ما به دليل مواجهه‌اش با مخاطب ايراني، خصوصياتي بومي يافته بود كه وجه تمايز آن با سينماي ديگر كشورها به حساب مي‌آمد. شرايط عمومي اين سينما به گونه‌اي پيش رفت كه به ظهور پديده‌ي فيلمفارسي و رواج ابتذال و بي‌اخلاقي در دهه‌ي پنجاه انجاميد و در نهايت، پيش از پيروزي انقلاب در سال 1356 رسماً ورشكسته شد.

 آن چه پس از انقلاب رخ داد اين بود كه ....

ادامه دارد

یک شنبه 3 فروردین 1393  3:52 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

 

                             آیا سینما میتواند مظهر تجلیات دینی واقع شود؟

 آيا سينما ميتواند مظهر تجليات ديني واقع شود؟

 

بحثی درباره قابلیتهای سینما در پزیرش مفاهیم دینی

(قسمت دوم )                                                                                                                                                             
 سينما به هر شكل كه تعريف شود، بي‌شك از مهم‌ترين و پيچيده‌ترين دستاوردهاي مدرنيته است. و گمان مي‌كنم روشن است كه تفكر مدرن، باز به هر شكل كه تعريف شود، بي‌شك تفكري سكولار و غير ديني است.

امروز براي ما روشن است كه تفكر مدرن اساساً با كنار گذاشتن دوران تعهد ديني موجوديت پيدا مي‌كند و با التزام به «علم» و تأكيد بر محوريت علم تجربي به ظهور مي‌رسد. و خود به خود عالمي را محقق مي‌كند كه «غير ديني» است. يكي از سوءتفاهم‌هاي رايج در هنگام طرح اين نوع مباحث‌ ـ به‌خصوص در ميان مخاطباني كه التزام ديني دارند ـ اين است كه تصور مي‌شود اشاره به غير ديني بودن دنياي مدرن به اين معناست كه عالم جديد همه‌ي تلاش‌اش را در جهت مخالفت با دين و براندازي دين به كار برده است.

 و آن وقت گروهي اظهار تعجب مي‌كنند كه پس چه‌طور خودشان هنوز مؤمن باقي مانده‌اند و اگر دنياي جديد دين‌ستيز است چرا به غارت ايمان آنها نپرداخته، و گروهي ديگر هم به اين باور مي‌رسند كه در بهره‌گيري عملي از اين سخنان بايد به مقابله با دنياي جديد و تلاش براي نابود كردن‌اش برخيزند، چرا كه ما دينداريم و دنياي جديد، دين‌ستيز و بنابراين بايد به جنگ با اين دشمن پرداخت. مشكل از آن جا شروع مي‌شود كه عموماً به اين نكته توجه نمي‌كنند كه:

«غير ديني» بودن يك تفكر و تمدن لزوماً به معناي «ضد ديني» بودن‌اش نيست.

 آيا سينما ميتواند مظهر تجليات ديني واقع شود؟

 عالم امروز با قصد نابود كردن دين شكل نگرفته است. البته بديهي است كساني در دنيا هستند كه چنين قصدي دارند، اما چنين افرادي در همه‌ي ادوار تاريخ بشر وجود داشته‌اند و مشخصاً از عوارض دنياي مدرن به حساب نمي‌آيند. عالم امروز غير ديني است به اين معنا كه با تعهد به دين و با التزام به اين كه دين، دائرمدار امور عالم باشد شكل نگرفته است، بلكه دين را به عنوان امري موجود به رسميت شناخته و در كنار ديگر پديده‌ها قرار مي‌دهد. مي‌گويد افراد بشر اختيار دارند كه درباره‌ي نحوه‌ي به سامان رساندن زندگي خويش تصميم بگيرند و دين هم يكي از چند پيشنهاد موجود است براي تعيين اصول زندگي فردي و اجتماعي.

 اما دنياي مدرن خودش از ابتدا ترجيح داده كه بر خلاف قرون پيش از رنسانس، انتخاب‌اش براي تعيين راه و رسم زندگي، دين نباشد.

آن چه در ابتداي تاريخ جديد، جايگزين دين شده، علم است و پايه‌گذاران تفكر مدرن پيشنهاد كرده‌اند كه علم را زيربناي دوران جديد فرض كنيم و به همه‌ي امور ـ حتي به دين ـ  از منظر علمي نگاه كنيم. بنابراين شأن دين در اين تمدن، هم‌عرض معرفت‌هاي ديگري است كه انسان‌ها مي‌توانند براي خود برگزينند و يا از آن دوري كنند.

اين نگاه در همه‌ي آن چه كه در قرون اخير از ناحيه‌ي تفكر مدرن صادر شده و موجوديت پيدا كرده جاري است و مقوله‌اي مثل سينما هم در اين ميان استثنا به حساب نمي‌آيد و از هر وجه كه بررسي‌اش كنيم به زمينه‌هاي ديني برنمي‌خوريم: در شأن علمي‌اش، اختراعي است شگفت‌آور كه به آرزويي درازمدت براي متحرك كردن تصوير ثبت‌شده پاسخ مي‌گويد.

 در شأن رسانه‌اي‌اش، ادامه‌ي تحولي است كه متخصصين علم ارتباطات با اشاره به جايگزيني تصوير به جاي خط و نقاشي و ديگر نشانه‌هاي ارتباطي دوران ما قبل مدرن، مشخصات‌اش را توصيف‌اش مي‌كنند و آن را دستاوردي بي‌نظير در تركيب ويژگي‌هاي رسانه‌هاي پيش از خود مي‌دانند.

 آيا سينما ميتواند مظهر تجليات ديني واقع شود؟

در شأن صنعتي‌اش، تا سال‌ها بي‌رقيب‌ بود و پردرآمدترين صنعت سرگرمي‌ساز جهان به حساب مي‌آمد كه درآمد هنگفت و بي‌دردسري را نصيب صاحبان‌اش مي‌كرد و چرخه‌ي درآمدزايي مطمئن و با دوامي داشت. و در شأن هنري‌، يكي از دستاوردهاي هنر مدرن به حساب مي‌آيد و زبان و قواعد زيبايي‌شناسي و قوانين ساختاري‌اش را به تمامي از اصول هنر مدرن اخذ مي‌كند. و مي‌دانيم كه هنر مدرن نيز ذاتاً با اصالت دادن به سوبژكتيويسم و فرديت منقطع هنرمند شكل مي‌گيرد و التزامي به هيچ منبع الهام از پيش تعيين‌شده‌اي ندارد و از اين حيث همچون ديگر دستاوردهاي تمدن جديد، غير ديني است.

ادامه دارد....

یک شنبه 3 فروردین 1393  3:52 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

گزيده‌اي از بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با سينماگران‌

رهبري در جمع سينماگران

... از اول كه خواستيم اين جلسه تشكيل بشود، من دو هدف را دنبال مي‌كردم؛ يكي اينكه خواستم به سينماگران كشور احترام كنم؛ در واقع به سينماي كشور. من اين نشست و انعكاس بيروني اين را به معناي تكريم هنر سينما و هنرمندان سينما تلقي كرده‌ام و دوست دارم اين احساس در كشور گسترش پيدا كند و اهميت سينما براي همه آشكار شود. هر كسي داعيه‌اي دارد، جهتگيري‌اي دارد و توقعي دارد؛ اما بالاخره همه بر اين معنا اتفاق‌نظر داشته باشند كه اين هنر بسيار پيچيده و برجسته‌ي سينما، براي كشور يك ضرورت و يك نياز است.

هدف دوم هم شنيدن بود كه بحمداللَّه تا حدود زيادي حاصل شد و از شماها شنيديم. البته من واقعاً ترجيح مي‌دادم كه همين مقدار باقيمانده‌ي از اين وقت را هم باز شما صحبت بكنيد و بيشتر بشنوم...

يك نكته را اول بگويم، كه ديدم دغدغه‌ بسياري از دوستان است؛ و آن، يك نوع احساس ناامني يا دغدغه ناامني يا توهّم ناامني است كه مي‌بينم در برخي از دوستان وجود دارد؛ حتّي آدم مي‌بيند در دو سرِ اين طيف وسيع، اين دغدغه هست. من واقعاً جايي براي اين دغدغه نمي‌بينم.

درست است، ممكن است ما نسبت به برخي از فيلمها معترض باشيم - خود من در آن حدي كه حالا مي‌فهمم و از تماشاي فيلم لذت مي‌برم، ممكن است ايرادي به يك فيلم داشته باشم؛ چه آن فيلمي كه در تلويزيون پخش مي‌شود، چه آنچه در سينماست كه گاهي براي ما مي‌آورند و ما بعضي از فيلمها را مي‌بينيم - ليكن من كارگردان را متهم نمي‌كنم. عوامل گوناگوني براي خطا در جهتگيري يك فيلم هست؛ يكي‌اش هم ممكن است نقش كارگردان باشد - كه حالا من بعداً راجع به مسئله كارگردان، يك مقداري بيشتر عرض خواهم كرد - ليكن عوامل گوناگوني هست. ما اگر احساس مي‌كنيم كه به‌وسيله يك كارگردان يك معرفت عميق صحيحي در يك فيلم منعكس نمي‌شود، بايد ببينيم اين معرفت عميق، چگونه مي‌توانست به دل اين كارگردان القاء شود تا او بتواند معرفت دروني خودش را منعكس كند.

هر كسي بايد آنچه را كه خودش مي‌فهمد، خودش ادراك مي‌كند و خودش احساس مي‌كند، آن را در هنرش بگنجاند؛ والّا هنر يك چيز مصنوعي خواهد شد.

طبيعت قضيه هم همين است كه آن سازنده‌ي فيلم و عنصر كارگردان، بالخصوص در اين ميان، يك معرفت دروني را منعكس مي‌كند. چگونه مي‌شد اين معرفت دروني، آن‌چناني كه منِ بيننده مي‌پسندم، به اين كارگردان منعكس بشود و چرا نشده؟ اين جاي سؤال دارد...

هنر سينما - همان‌طور كه گفتيد - بلاشك يك هنر برتر است؛ يك روايتگر كاملاً مسلط - كه هيچ روايتگري تاكنون در بين اين شيوه‌هاي هنريِ روايت يك واقعيت و يك حقيقت، تا امروز به اين كارآمدي نيامده - و يك هنر پيچيده و پيشرفته و متعالي. شما اين دريچه را دمِ دست داريد؛ يعني دريچه‌ي سينما به سوي معارف و پرتوي كه از اين دريچه به داخل افكنده مي‌شود.

اين دريچه در اختيار شماست...

 شما مي‌توانيد سازنده‌ي اخلاق باشيد؛ عكسش هم ممكن است.

سينما

 شما مي‌توانيد در نسل جوان اين كشور صبر، اميد، شوق، انگيزش، سلامت، نجابت و همه‌ چيزهايي كه يك جامعه‌ پيشرفته نياز دارد، القاء كنيد. مي‌شود هم به جاي اميد، نوميدي القاء كرد؛ مي‌شود به جاي شوق، ركود القاء كرد. <انتقاد> كه دوستان ذكر مي‌كنند و به تعبير اين دوستمان مي‌گويند انتقادگري <نق نقو> تلقي نشود؛ نه، انتقاد، نق‌نق نيست؛ انتقاد - معناي لغوي انتقاد را نمي‌خواهيم بگوييم - يعني همان عيب‌جويي.

 منظور از انتقادي كه ممكن است نق‌نقو بودن از آن تلقي شود؛ يعني عيب‌جويي كردن. دو نوع عيب‌جويي ممكن است؛ الان من و شما روبه‌روي هم نشسته‌ايم، خيلي آزادانه مي‌توانيم از هم عيب‌جويي كنيم؛ شما هم از من عيب‌جويي كنيد، من هم از شما عيب‌جويي كنم. منتها اين عيب‌جويي دو نوع است؛ يك وقت عيب‌جويي جنبه‌ تحقير، اهانت، طرف را به خاك سياه نشاندن، از طرف انتقام گرفتن و چهره‌ او را در نظر ديگران زشت كردن است و اين كار در هيچ عرف نجيبانه‌اي - نمي‌گويم اسلامي - ممدوح نيست.

يك وقت هم نه، هدف از انتقاد، دلسوزي است، تكميل است، برطرف كردن عيب است و آيينه‌وار نمودن عيب شخص يا نظام يا مدير يا مردم به خود آنهاست و اين ممدوح است.

ممكن است اين هم به نظر شنونده تلخ باشد؛ اما اين تلخي، تلخي گوارايي است...

سينماي معناگرا                   

سينماي معناگرا

خوب كدام معنا شيواتر و عميق‌تر از احساس فداكاري و ايثار و گذشت يك جوان هجده، نوزده ساله، كه از خانواده‌ي مرفهي بلند مي‌شود مي‌آيد اهواز - كه من ديدم از اين قبيل جوانها؛ حالا چند موردش يادم هست، بالخصوص خودم با اينها معاشرت داشته‌ام و ديدم - خانواده‌ي مرفه، زندگي راحت، پدر و مادر مهربان، نه دچار عقده است و نه دچار كمبود است، مي‌آيد در ميدان جنگ، آن‌چنان فداكارانه حركت مي‌كند كه انسان مبهوت مي‌ماند. حالا خيلي از اين جوانها با توصيه‌ي امثال بنده وارد اين ميدان شده بودند. من نگاه مي‌كردم و مي‌ديدم، ما كجا، اينها كجا! اصلاً انسان به گَرد اينها نمي‌رسد. خوب، اينها زيبايي است، اينها را توصيف كنيد، اينها را استخراج كنيد. آقاي حاتمي‌كيا مي‌گويند، من نمي‌دانم راجع به جنگ چه بگويم. خيلي حرف داريد براي گفتن؛ شما سينماگران جنگ، پشت صحنه‌ي جنگ را چقدر تصوير كرديد؟ چه شد كه اين جنگ شروع شد؟ كدام فيلم سياسيِ بين‌الملليِ پليسي، مي‌تواند شيرين‌تر از اين در بيايد كه شما تصوير كنيد - اسناد هم الان وجود دارد - چطور شد كه صدام حسين به خودش جرئت داد و اين گستاخي را كرد كه به قصد تسلط بر ايران، به ايران حمله كند؟ نه اينكه همه‌ي ايران را بگيرد، بدون شك، قصد او اين بود كه خوزستان و يكي، دو استان دور و بر را بگيرد و به عنوان يك همسايه‌ي مقتدر بر حكومت مركزي ايران - هر كه باشد آن حكومت؛ يا جمهوري اسلامي يا هر كس ديگر - مسلط بشود، كه مي‌شد؛ يعني اگر اين دفاع جانانه نبود و اگر آن تسلط بر خوزستان انجام مي‌گرفت، مگر ممكن بود يك حكومت مركزي اينجا سر كار باشد و به آن كسي كه بخشي از كشور را قدرتمندانه تصرف كرده، باج ندهد؟! خوب، چه شد كه اين را وادار كردند كه اين حمله را انجام بدهد و او حمله كرد؟ و چگونه به او كمك كردند؟ و كدام كارخانجات به او سلاح شيميايي فروختند؟ آنهايي كه آن سنگرهاي هشت‌ضلعي و پنج‌ضلعي را درست كردند، چه كساني بودند؟ كدام كشورها آن هواپيماها را به او دادند؟ آن مأمورين عالي‌رتبه‌ي سياسي، امنيتي و نظامي‌اي كه از كشورهاي مختلف - از جمله امريكا - به بغداد آمدند و با او و مردان او ملاقات كردند، چه كساني بودند؟ شما به اينها نپرداختيد. اصلاً شخصيت صدام كيست؟ اينها براي قصه‌نويسي جا دارد...

سينما

بعضي از دوستان گفتند كه قصه را براي سينما بنويسند. من نمي‌دانم، بيشتر از من شما وارديد؛

آيا واقعاً بايد قصه را براي سينما نوشت؟ خيلي از آثار بزرگ سينمايي كه وجود دارد، از آثار كلاسيك و قصه‌هاي قديمي گرفته شده است؛

معلوم نيست رماني براي اين خصوص نوشته شده باشد. حالا گيرم كه آن هم باشد، ما اگر در مسئله‌ي داستان و رمان و داستان‌سرايي پيشرفت كنيم، اين كار انجام مي‌گيرد. آن وقت بياييد اين موضوعات را به سينما بكشانيد؛ خيلي برجستگي پيدا خواهد كرد. ما در زمينه‌ جنگ هنوز خيلي كارهاي نكرده داريم...

اين خانم گفتند كه من دنبال احساسات شخصي خودم هستم، خيلي خوب، عيب ندارد، تشخيص شخصي خودتان را بسازيد؛ اما با همين كار، نيت خدايي بكنيد. نيت كنيد كه خدا را از خودتان راضي كنيد و اجر ببريد. كار مهمي داريد انجام مي‌دهيد؛ چرا خودتان را از اجر محروم مي‌كنيد؟ با اين كار اجر ببريد و مي‌شود.

اجر فقط اين نيست كه شما فيلم نماز و روزه درست كنيد؛ نه، آن چيزي كه اخلاق جوانها، رفتارهاي اجتماعي، انضباط اجتماعي، جديت در كار، ايمان قوي و احساس مسئوليت را در نسلهاي جوان زنده مي‌كند، اين پيش خدا اجر دارد.

اميرالمؤمنين (عليه‌السّلام) به امام حسن و امام حسين مي‌گويد: <اعملا للاجر> براي مزد كار كنيد. اين مزد درهم و دينار دنيا نيست كه براي اميرالمؤمنين ميلياردهايش به قدر يك ذره خاك ارزش ندارد؛ اين مزد، مزد خدايي و مزد الهي است. اين را به شما عرض بكنم، هيچ‌كدام از شماها هم از مزد الهي بي‌نياز نيستيد. از اين مرز كه ما عبور كرديم - مرز مردن - اين اول نياز ماست به اين مزد؛ چه بخواهيم و چه نخواهيم، از اين مرز عبور مي‌كنيم و آنجا احتياج داريم؛ آنجا تنها هستيم و به اجر الهي احتياج داريم؛ شما در اين ميدان داريد حركت مي‌كنيد، كار كنيد براي خداي متعال. البته به عنوان يك انسان نخبه، يك هنرمند و يك نگاه نافذ به جامعه و كشور و انسانها، مي‌توانيد احساس مسئوليت كنيد و اجر انساني و وجداني هم مي‌توانيد ببريد...

مقام معظم رهبري در جمع اهالي سينما و تلويزيون( 23/03/1385)

یک شنبه 3 فروردین 1393  3:52 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

نجوای شاعراته

f,h'j 4'91'fg

  شعر

 

 

من از اينكه احساس مى كنم كه بحمد لله در جامعه ى ما شعر اين چنين با مفاهيم زنده ى اين جامعه آميخته شده،و از يكنواختى و تكرار بيرون آمده،به عنوان يك دوستدار ادبيات و شعر احساس خوشحالى مى كنم...البته استثناء هميشه بوده و هست...اما قبلا جريان شعر كلا تكرارى بود و شعر در خدمت آرمانهاى عالى و بلند انسان و در اختيار مسائل اساسى زندگى انسانها،نبود. (1)

در هر دوره اى كه تحولى در جامعه بوجود آمده،تغييرى در خط مشى جامعه ايجاد شده و... شعر هم تغييرى كرده لكن باز برگشته به روال معمولى.

مثلا در كشور خود ما،شعر در دوران مشروطيت تكانى خورد،مضمونها نو شد و در خط جديدى افتاد اما باز تدريجا برگشت به همان آهنگ و روال سابق. (2)

...آنچه بود تكرارى بود و چيز جديدى براى مردم زمان خودشان نداشت،پيامى،خبرى، احساسى.انقلاب ما بحمد لله در ادبيات و هنر و بخصوص درشعر يك تحول ايجاد كرده است. (3)

f,h'j 4'91'fg

يكى از پرشورترين موضوعات...همين موضوع شهادت و شهيد است...همين چند تا شعر كه خوانده شد...اينها را بگذاريد پهلوى مرثيه هاى معروفى كه در تاريخ هست...مثل خاقانى كه مرثيه براى پسر خودش سروده...بينى و بين الله،اين شعرى كه امروز براى يك شهيد گفته شد،با آن تلقى از شهادت،با آن معناى زيبا و فاخر،مردن در راه خدا و به خون غلطيدن در راه آرمانهاى انسانى،كه اين شاعر آن را حس مى كند،لمس مى كند...اين شعر اصلا يك نوع ديگر است...و قابل مقايسه با آن شعر بلند و محكم فلان شاعر بزرگ در مرثيه فلان عزيزش نيست.

 اگر چه زبان آن شاعر بزرگ و هنر شعرى او ممكن است بالاتر هم باشد،اين يك راه و يك پديده ى تازه است و بايد آن را دنبال گرفت. (4)

...اين مفاهيمى كه امروز در انقلاب ما وجود دارد:مساله ى مجاهدت در راه خدا،مساله ى طرفدارى از مستضعفين،مساله ى مبارزه با مستكبران و ظالمان اين مساله ى همگانى عشق به رهبر و احساسات عاشقانه و صادقانه نسبت به امام...اينها همه موضوعات جديد و پر طراوتى ست. (5)

آدم معمولى براى اينكه بفهمد،احتياج دارد كه توجهش جلب شود...دل و نگاهش كشيده شود...چه موقع نگاه خواهد كرد؟آن وقتى كه جاذبه وجود داشته باشد،آن وقتى كه هنر باشد، زيبايى باشد،شعر،تجسم زيبايى است پس براى تبيين و تفهيم حقيقت شعر بايد رشد كند. (6)

اين برادران جوان كه اينجا شعر خواندند،اين استعدادها و چشمه هاى جوشان...من تعجب مى كنم كه اينهمه استعداد در اين مملكت كجا بود،چرا قبل از انقلاب نبود يا پيدا نبود؟ آنروزها ما خبر داشتيم در عالم ادبيات و شعر چه مى گذرد،اين همه استعداد جوشان وجود نداشت و خود انقلاب بود كه دلها را براى جوشش اين استعدادها آماده كرد...تا دلى آتش نگيرد حرف جانسوزى نگويد.اين دلها كه باز شد،زبانها هم باز شد،گنجينه هاى هنر از جانها استخراج و آشكار شد. (7)

بحمد لله اين همه استعداد خوب در جامعه ى ما وجود دارد،اينها بايد كار كنند.من توصيه ام به جوانهاى هنرمند،به جوانهاى شاعر اين است كه استعداد،كافى نيست،كار بايد بشود. (8)

f,h'j 4'91'fg

در گذشته...شجاعتى چشم يك شاعر را بخود جلب مى كرد...در وصف شجعان چه سخنها كه گفته شده.خوب بفرماييد امروز،اين شجاعت ها در ميدان نبرد،...شجاعت جوانان،شجاعت مردان،شجاعت زنان و همسران،شجاعت مادران،آن مادرى كه چهار يا پنج شهيد مى دهد،هيچ دلى به شجاعت اين گونه خانواده ها در تاريخ نبوده است...اين زيبايى هاى چشمگير گوناگون معنوى كه هميشه شعرا و اهل زبان و اهل دل به دنبال آنها بودند تا هنر خودشان را به پاى آن زيبايى معنوى بريزند.پس آنانكه هنر دارند بريزند در پاى اين زيباييها. (9)

كارگردانان سلطه ى فرهنگى غرب،تلاش گسترده اى كردند كه شعر و ادب فارسى را در خدمت هدفهاى انحرافى يا پوچ در آورند و در اوج حركتى كه «تجدد مآبى »ناميده و پنداشته مى شد،كوشيدند شعر را...به فساد و هرزگى و پستى آلوده كنند...حجم شعرى كه به كار ضلال ذهن و دل مردم گرفته شد يا به آستان جباران قدر ناشناس نثار گشت،در دوران سلطه فرهنگى كم نيست. (10)

اسلام كلام والا،و نيز،سخنسراى خداجوى را ارج مى نهد.سخن زيبا نشانه اى از خداوند جميل است و خداوند،زيباترين گفته ها را كه كلام الهى ست،بر بالهاى فصاحت و بلاغت نشانيده،به پروازى جاودانه درآورده و همه ى تاريخ را با فروغ درخشان آن،منور ساخته است. (11)

رسول امين پروردگار...شاعران متعهد را فرمانروايان كشور سخن مى خواند.

اين سيره ى نيكوى اولياء الله است كه ارجمندترين حقايق را در نفيس ترين حله هاى بيان،بر دلهاى پاك عرضه كنند و سخن فاخر و برنده ى خود را همچون ذوالفقارى پيروز بر پيكر سيه كاران دوران فرود آورند. (12)

به بركت صدور همين بيانات شيوا و شور انگيز كربلاست كه عاشورا فقطيك حادثه نيست، يك فرهنگ است،تابلويى است كه در آن شعر بلند عشق را با خون نگاشته اند و بر تاريخ عرضه كرده اند. (13)

جنگ،خود شعرى ست كه رساتر از هر سخن بر صفحه ى روزگار نقش مى بندد و آزادگان جهان بيت الغزل عشق و ايمان و ايثار را بر سنگرهاى جوانمردان رشيد،خواهند خواند. (14)

چگونه مى توان هنرمند و شاعر بود و جدال خونين حق و باطل را،و نور و ظلمت را،كه امروز از همه جا برجسته تر در جبهه هاى نبرد شجاعانه ى ما با دشمن مهاجم و متجاوز در جريان است،نديد و حس نكرد و از آن سخن نگفت؟ (15)

بدون مجاهدت وقفه ناپذير شما شاعران،آگاه و متعهد،جبران خسارتهاى دوران سلطه ى فرهنگى ميسر نخواهد شد و شعر انقلابى آن شكوفايى و جهش متناسب را نخواهد يافت.بايد:

اولا-همه ى ظرفيت شعرى جامعه به كار بيفتد،استعدادهاى جوشان شناخته و تربيت شود و فعليت هاى فراموش شده و به دست غفلت يا تغافل سپرده شده در صورت سلامت به صحنه باز گردانده و نواخته شود.

ثانيا-بايد شعر به فخامت و شيوايى لازم برسد و سخافت و سستى و خشكى مطلقا از آن زدوده شود.

ثالثا-در موضوعات و اهداف شعرى بيشتر به مسائل مهم كنونى جامعه و نيز به معارف اسلامى كه مايه ى رسوخ پايه هاى نظام اسلامى ست،پرداخته شود و شعر كاملا در جهت هدفهاى انقلابى حركت كند.

رابعا-در زبان و تعبير و زيبايى آرايش،و اگر لازم شود،در شيوه و قالب،ابتكار و نوآورى شود.و بسى بايدها و كارهاى ديگر نيز هست كه كمال مطلوب ارباب شعر اين زمان از آن بى نياز نيست. (17)

استمرار و تداوم اين حركت دانشجويى،نويد بخش آن است كه نهال شعر جوان انقلاب،در كار بالندگى و شكوفايى ست...در حقيقت شعر دوران انقلاب بايد چاووش خوان قافله ى انقلاب باشد. (18)

شاعران جوان مى توانند منعكس كننده ى همه ى آرمانها،سياستها،روشها و واقعيتهاى انقلاب در آثار شعرى خود باشند...پيام انقلاب بايد به زبان شعر و هنر كه اصيل ترين و خالص ترين و گيراترين زبانهاست به آنان منتقل شود. (19)

 
یک شنبه 3 فروردین 1393  3:53 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

جلوه های هنر از نگاه امام و فقه

 

(قسمت چهارم)

هنرهاي نمايشي و ديدگاه فقها

 

بازيگري و نمايش

بيان فيلم و هنرهاي نمايشي بيان بسيار رسايي است كه در رساندن پيام از بقيه مقوله‏هاي هنر بليغ‏تر و جاذب‏تر است. هنر نمايش ظرفيت بالايي در بيان حقايق ديني و بشري دارد كه بايد مناديان دين آن را در كار تبليغ و هدايت بسوي ارزشها ارج نهند و اين ابزار شگفت انگيز و معجزه‏گر را در جهت ساختن تمدني متين و مبتني بر اعتقادات ديني بكار گيرند.

 وانهادن پديده هاي نوين نمايش كه آميزه‏اي از تكنولوژي و ذوق و احساس است ناهنجاريهاي فرهنگي غير قابل جبراني در پي دارد. امروزه در جهان ارتباطات كه دنيا به دهكده كوچكي تبديل شده و سينما و تلويزيون و ماهواره حرف اول را مي زند بايد باورها و انتظاراتمان را نسبت به ابزار بياني و تبليغي كهن مانند وعظ و سخن گفتن تغيير داده و از شيوه‏هاي نوين در ارسال پيام‏هاي ديني و انقلابي مدد جوئيم.

خداوند مي فرمايد: "ما اَرْسَلنا مِنْ رَسوُلٍ الاّ بِلِسانِ قَوْمِه لِيُبيّنَ لهم"32

ما هيچ رسولي را نفرستاده‏ايم مگر به زبان قومش تا براي آنان بيانگر باشد.

امام خميني مي فرمايد:

 

... شما بايد به تبليغات و تعليمات در جهت معرفي و بسط اسلام همت بگماريد.33

تبليغات مساله‏اي است پر اهميت و حساس، يعني دنيا با تبليغات كار مي كند. آن قدري كه دشمنان ما از حربه تبليغات استفاده مي‏كنند ما از طريق ديگري نمي‏كنيم. ما هم بايد به مساله تبليغات بسيار اهميت دهيم و از همه چيزهايي كه هست بيشتر به آن توجه كنيم.34

... چون بچه ها علاقه دارند به نگاه كردن اين عكسها. نگاه به اين فيلمها، آنها را نگاه مي كنند اگر فيلم يك فيلم آموزنده باشد اين بچه ها تربيت مي شوند به ترتيب صحيح و اگر يك فيلمي باشد كه برخلاف باشد، انحراف كننده باشد بچه ها تربيت مي شوند به تربيت انحرافي. بزرگترها هم همينطور.35

هنرهاي نمايشي و ديدگاه فقها

من غالباً فيلم هايي كه خود ايراني ها درست مي‏كنند به نظرم بهتر از ديگران است، مثلاً فيلم "گاو" آموزنده بود. اما حالا اين فيلم‏ها بايد حتماً از آمريكا يا اروپا بيايد با يك بي بند و باري تا روشنفكران غربزده شاد شوند؟ فيلم‏هايي كه از خارج به ايران مي آيند اكثر استعماري هستند. لذا فيلمهاي خارجي استعماري را حذف كنيد مگر صددرصد صحيح باشد.36

فيلمهايي كه در راديو و تلويزيون نمايش داده مي‏شود بايد آموزنده باشد. فيلم‏هايي باشد ولو خود ايران درست كند آموزنده باشد يا فيلمهايي كه از خارج مي آيد درست تفتيش شود كه چنين نباشد، آنها ممكن است با شيطنت فيلم هايي به ايران بفرستند كه بخواهند جامعه را فاسد كنند.37

نمايش و بازيگري در شكل تعزيه‏خواني براي امام حسين(ع) گرچه سابقه‏اي به قدمت شعر و تلاوت قرآن ندارد به مرور زمان با همه نفي و اثباتهايي كه وجود داشته هرگاه با توافق فقها روبرو گشته، زمينه‏اي عاميانه براي احيأ عاشورا شده است.

 اگر هنر بازيگري حافظ ارزشهاي اسلامي و عفت و پاكدامني بوده و با معيارهاي اخلاقي و عرفي جامعه تناقضي نداشته باشد مورد تاييد اسلام است. مواردي كه بازيگري هنر ارزشي را به ضد ارزش تبديل كند و يا با موازين مطابقت نكند در نظر فقها حرام مي تواند باشد.38

الف ـ بازيگري مرد و زن در نقش يكديگر

 

اگر مرد نقش زن را ايفا كند و يا برعكس چنانچه مستلزم هتك حرمت و از بين بردن ارزشهاي اخلاقي باشد قطعاً به دليل فساد و تباهي كه به دنبال دارد باطل و حرام است.

چه بسا اينگونه ايفاي نقش به جلب توجه و ريبه بيننده به بازيگر كه در واقع هم جنس خود است كشيده شده و مفسده برانگيز شود و يا از باب اينكه مقدمؤ حرام حرام است

 بازيگري مرد و زن در نقش يكديگر مستلزم پوشيدن لباس مختص جنس مقابل و استفاده از وسايل زينتي و آرايش براي مردان و تقليد صداي جنس مخالف و غيره مي شود كه همه اين موارد حرام است.

پوشيدن لباس مختص به مردان براي زنان و پوشيدن لباس مختص زنان براي مردان بنابر احتياط واجب جايز نيست.39

پوشيدن لباس مخصوص مردان براي خانمها و پوشيدن لباس مخصوص خانمها براي آقايان حرام است.40

پوشيدن لباس مختص زنانه براي مردان و بالعكس محل اشكال است.41

در اين خصوص رواياتي نيز وارد شده است كه برخي فقها از آن حكم به حرمت و برخي حكم به كراهت را استنباط كرده‏اند. از جمله ابن براج، 42محقق اردبيلي،43 شيخ يوسف بحراني، 44شيخ انصاري 45و از فقهاي معاصر سيد محسن طباطبايي46 (حكيم) و سيد ابوالقاسم خويي47 قائل به اين نظرند كه روايات بر حرمت مطلقاً دلالت ندارد، بلكه جز پوشيدن طلا و حرير براي مردها بقيه موارد را حرام نمي‏دانند.

در مقابل شهيد ثاني48 حرمت را مختص به النگو، خلخال و جامه‏هايي كه عادتاً ويژه زنان است و به اختلاف زمان و مكان تفاوت مي‏كند مي‏داند.

و سيد علي طباطبائي49، صاحب جواهر،50 مرحوم نراقي51 و محمد جواد حسيني عاملي52 قائل به حرمت هستند و هر نوع پوشش مختص به جنس مخالف را حرام و آن را منحصر به طلا و حرير نمي‏دانند.

هنرهاي نمايشي و ديدگاه فقها
اما برخي از علمأ شيعه نسبت به پوشيدن لباس مختص به زنان براي تعزيه گردانان عاشوراي حسيني يا ديگر وقايع عزاداري، اشكالي قائل نمي‏شوند.

از جمله مرحوم آية اللّه خويي مي نويسد:

 

پيش از اين روشن شد در جواز پوشيدن مردان لباس زنان را، براي اظهار غم و اندوه و نماياندن حادثه "طف" و برپا شدن عزاداري سيد جوانان بهشت ترديدي نيست و پندار حرام بودن آن به خاطر نهي از همانندي كه در اخبار آمده وسوسه‏هاي شيطاني است. زيرا اين اخبار بر حرام بودن همانندي دلالتي ندارد.53 و 54

آرايش و گريم هم اگر مصداق همانندي مرد به زن و برعكس باشد بحثهاي فوق در آن جاري است.

موارد ديگري چون شنيدن صداي زن نامحرم كه قطعاً در بازيگري پيش مي آيد مشروط به آنست كه با نرمي و كرشمه نباشد به گونه‏اي كه سبب تحريك و مفسده گردد.

هرگونه تماس و ارتباط نزديك ميان بازيگران مرد و زن به عنوان دو نامحرم حرام است و دست دادن مرد و زن با يكديگر بنا به فتواي امام خميني در صورتي كه ريبه و لذت جويي در كار نباشد و مرد دست زن بيگانه را نفشرد جايز است. 55 امام خميني مي فرمايد:

نظر نمودن به اين قبيل فيلمها و نمايشنامه‏ها هيچ اشكالي ندارد. بسياري از آنها آموزنده است. پخش آنها نيز اشكالي ندارد و همين طور فيلم‏هاي ورزشي و آهنگها اكثراً بي اشكال است.

گاهي خلاف بطور نادر ديده مي‏شود كه بايد بيشتر مواظبت كرد. لكن دو نكته بايد مراعات شود. اول آن كساني كه گريم مي كنند بايد محرم باشند و اجنبي حرام است چنين كاري انجام دهد. دوم آنكه بينندگان از روي شهوت نظر نكنند.56

البته گرچه ديدن تصاوير زنان از تلويزيون و سينما در صورتي كه آنان را نشناسيم و از روي ريبه و لذت نباشد جايز شمرده شده اما تبعاتي در بازيگري مردان و زنان وجود دارد كه بايد كاملاً دقت شود. حرمت نگاه به نامحرم و ابراز و آشكار نمودن آرايش و زيور آلات براي نامحرم و غيره و رودر رو قرار گرفتن بازيگران در مقابل يكديگر و نيز جمع كثير فيلمبرداران و كارگردانان و غيره قطعاً توجه و رعايت بيشتري را مي‏طلبد و بايد كاملاً مطابق موازين شرعي باشد.

(ادامه دارد)

یک شنبه 3 فروردین 1393  3:54 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

آيا سينما مي‌تواند مظهر تجليات ديني واقع شود؟

                                                       سينماي ديني ،آري يا خير

حسین معززي‌نيا

 

 

□بحثي درباره‌ي قابليت‌هاي سينما در پذيرش مفاهيم ديني

پرداختن به تعابيري از قبيل «سينماي ديني» و «سينماي معنوي» و ساختن تركيباتي مثل «سينماي معناگرا» و «سينما در جست‌و‌جوي حقيقت» در نزد ما دلايل و سوابقي دارد به كلي متفاوت با جريان عمومي سينما در جهان.

گمان مي‌كنم ابتدا بايد اين تفاوت مشخص شود و مورد تأكيد قرار گيرد تا بدانيم تلقي ما از اين تعابير چيست و چرا به آن‌ها مي‌پردازيم و تا چه اندازه ممكن است بتوان بين دغدغه‌هاي خاص ما با مباحث طرح‌شده در تاريخ نظريه‌پردازي سينما به نقطه‌ي اشتراكي دست يافت.سينماي ديني ،آري يا خير

روشن است كه خاستگاه سينما در جهان يك خاستگاه ديني نيست. از هر جنبه كه بنگريم، چه سينما را هنر بدانيم، چه صنعت، چه تكنولوژي و چه رسانه، جست‌ و جوي‌مان براي يافتن يك منشأ ديني براي اين پديده‌ي قرن بيستم حاصلي در بر نخواهد داشت.

 و از سوي ديگر چنان چه در پي يافتن دلايل پيدايش سينما باشيم نيز، چه در بررسي تاريخي فلسفي و چه در ارزيابي فني تكنولوژيك، باز هم انگيزه‌ و بستري ديني ملاحظه نخواهيم كرد.

از منظر تاريخي، پيدايش و رشد سينما ادامه‌ي سيري است كه با ظهور وسايل تكنولوژيك در دوران پس از رنسانس آغاز شد. همان‌طور كه مي‌دانيم، مقدمه‌ي ماجرا به اين ترتيب است كه از دل تفكر تكنولوژيك، وسايل و ابزار تكنولوژيك پديدار مي‌شوند و ظهور ماشين و گسترش اتوماسيون باعث مي‌شود تفكر تكنولوژيك، خودش را در قالب وسايل و اشيايي قابل استفاده براي بشر جديد به ظهور برساند.

از هر جنبه كه بنگريم، چه سينما را هنر بدانيم، چه صنعت، چه تكنولوژي و چه رسانه، جست‌ و جوي‌مان براي يافتن يك منشأ ديني براي اين پديده‌ي قرن بيستم حاصلي در بر نخواهد داشت.

 و از سوي ديگر چنان چه در پي يافتن دلايل پيدايش سينما باشيم نيز، چه در بررسي تاريخي فلسفي و چه در ارزيابي فني تكنولوژيك، باز هم انگيزه‌ و بستري ديني ملاحظه نخواهيم كرد.

در ابتدا مهم‌ترين ويژگي اين محصولات جديد، سهل كردن كار براي انسان پنداشته مي‌شد، اما به تدريج وسايل ديگري نيز عرضه شدند كه از يك سو به كار برقراري آسان‌تر «ارتباط» ميان آدم‌ها مي‌آمدند و از سوي ديگر مفرح بودند و سرگرم‌كننده، و قرار بود «اوقات فراغت» توده‌هاي انساني را پر كنند؛ اوقات فراغت كساني را كه خسته از كار دشوار روزانه به خانه برمي‌گشتند تا ساعات فراغت از كارشان را به خوشي سپري كنند.

سينما از سوي ديگر نتيجه‌ي سال‌ها اختراع و اكتشاف علمي است؛ سرگذشتي كه از پيدايش عكاسي در سال‌هاي ابتداي قرن نوزدهم آغاز مي‌شود و تا تكميل دستگاه‌هاي اوليه‌ي اديسن و استفاده از دوربين فيلمبرداري توسط برادران لومي‌ير، داستان پر فراز و نشيبي را طي مي‌كند و به تدريج در كمال ناباوري ناظران اوليه، از قالب يك اختراع شگفت‌انگيز علمي در مي‌آيد و تبديل به يكي از درآمدزاترين صنايع قرن جديد مي‌شود.

سينماي ديني ،آري يا خير

اما نكته‌ي اصلي در بحث ما اين است كه همه‌ي اين عرصه‌ها، يعني پيشينه‌ي تكنولوژيك منجر به پيدايش سينما، قلمرو علم تجربي، و حوزه‌ي اقتصاد و صنعت، در يك نقطه با هم اشتراك دارند و آن هم تعلق‌شان به دنياي مدرن است.

 

سينما به هر شكل كه تعريف شود، بي‌شك از مهم‌ترين و پيچيده‌ترين دستاوردهاي مدرنيته است. و گمان مي‌كنم روشن است كه تفكر مدرن، باز به هر شكل كه تعريف شود، بي‌شك تفكري سكولار و غير ديني است.

 امروز براي ما روشن است كه تفكر مدرن اساساً با كنار گذاشتن دوران تعهد ديني موجوديت پيدا مي‌كند و با التزام به «علم» و تأكيد بر محوريت علم تجربي به ظهور مي‌رسد. و خود به خود عالمي را محقق مي‌كند كه «غير ديني» ا

است.(قسمت اول)

یک شنبه 3 فروردین 1393  3:54 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

 

 

 

 

جلوه‏هاي هنر از ديدگاه امام خميني و فقها

 

 

 
                                                                                    
حضرت امام خميني

(قسمت سوم )                                           

موسيقي

 

امروز پر مصرف‏ترين نوع هنر، موسيقي است بويژه با حضور پر رنگ و جايگاه خاصي كه دو رسانه عمومي، تلويزيون و راديو، يافته‏اند و در جهان ارتباطات كمتر كسي مي‏تواند خود را از اين دو رسانه بي‏نياز ببيند.

 در باب غنا و موسيقي حرام گرچه سخن بسيار گفته شده است اما همچنان در تعيين موضوع و مصداق توهم و ترديد وجود دارد.

صوت خوش با طبع آدمي آميخته است و لذتي وصف ناپذير در پي دارد.

 عاليترين شكل موسيقي در اسلام تلاوت قرآن است كه همواره مورد ستايش پيشوايان دين قرار گرفته است.

ابن ابي الحديد 4درباره صداي حضرت داود(ع) و جذبه بسيار آن بياني دارد.

همچنين در شرح ديگر نهج البلاغه آمده است5 حضرت داود(ع) علاوه بر نغمه خوش مزمار(ني) داشته كه اميرالمومنين(ع) وي را "صاحب مزامير" و "قاري اهل بهشت" معرفي كرده است.

هنر تلاوتِ قرآن به عنوان موسيقي زيبا و خوش در نزد پيامبر اكرم(ص) و ديگر معصومان(ع) در تاريخ بيان شده،

امام زين‏العابدين و امام باقر(ع) با صداي خوش قرآن را مي‏خواندند كه گاه نيكويي قرائت آنان، مردم را از هوش مي‏برده است.

 نوع ديگر موسيقي در اسلام اذان است كه سفارش شده با صداي خوش ادا شود. مدح اهل بيت(ع) و مرثيه خواني‏ها نيز با الحاني خوش و محزون گواه صادقي است كه اسلام هنر موسيقي را بطور كلي امضأ نموده است.

                            موسيقي حلال و حرام چيست؟

موسيقي-بايدها و نبايد ها در فقه

غنا بي‏شك حرام است و فقهاي شيعه به جز اندكي همگي به حرمت ذاتي آن فتوا داده‏اند. 7فقهأ تعاريف مختلفي بيان كرده اند كه نشانگر اختلاف نظرهاي بسياري در اين زمينه است. گروهي از چهره هاي برجسته فقاهت شيعي تشخيص معناي آن را به عرف گذاشته اند.

علامه فقيه شيخ محمدرضا آل ياسين در تفسير غنا مي گويد.

"غنا عبارت است از صوت انساني كه كار آن ايجاد طرب و رامشگري به تناسب آن براي مردم معمولي است و "طرب" حالت رخوتي است كه به انسان دست مي دهد و تقريباً عقل را كنار مي‏زند و همان كاري را مي كند كه نوشيدنيهاي مست كننده روي مردم عادي انجام مي دهد".8اين تعريف را امام خميني مي پسندند و بر آن اضافاتي دارند كه اشاره خواهيم نمود.

شهيد ثاني مي نويسد:

 

"اَلاولي الرُجوعُ فيه اِلي الْعُرفِ فَما يُسمّي فيهِ غِنا و يَحْرُمُ لعِدَم وُرود الشرعِ ما يَضْبطُهُ فيكوُنُ مَرْجعُهُ الي الْعُرفِ" اولي و بهتر آن است كه درباره آن به عرف مراجعه شود سپس هرچه را كه عرف غنا بداند حرام است چون شرع در اين مساله وارد نشده و آن را ضابطه‏مند نساخته پس مرجع آن عرف است.9

و نيز صاحب جواهر رجوع به عرف را ملاك تشخيص موضوع مي داند و چون ملاك عرف در زمان و مكان متفاوت، تفاوت دارد پس نظر فقها نيز يكسان نيست. 10علت رجوع به عرف نبودن ضابطه از سوي شرع براي تعيين آن است.

امام محمد غزالي درباره موسيقي تعريفي دارد11 و ضمن آن موسيقي را سه قسمت مي كند:

ـ موسيقي كه از روي غفلت و سرگرمي بشنود اين نوع موسيقي از لحاظ ضرر و فسادي كه دارد حرام است.

 كسي كه دوستـي زن يا كودكي در دل دارد، در حضورش موسيقي گوش كند تا بيشتر لذت ببرد يا سرودي كه آتش عشق را گرم‏تر كند بشنود اين حرام است.

3 ـ در دل صفتـي نيكو باشد كه شنيدن موسيقي آن را قوّت دهد، مانند سرود و اشعار حجاج بيت اللّه الحرام ، سرود نوحه سرايان مانند نوحه سرايي حضرت داود، سرودهاي شادي آفرين كه به شادي حلال بيفزايد مثلاً در عروسي، سرودهايي كه عشق الهي را در دل فروزانتر كند.

وي ضمن برشمردن عللي كه موسيقي حلال را به حرام تبديل مي كند به اين مورد اشاره دارد كه اگر شنونده جوان باشد شهوت بر او غالب شود يا مردم عوامي باشند كه به موسيقي به عنوان خوشگذراني عادت كرده باشد موسيقي آنان حرام است.

یک شنبه 3 فروردین 1393  3:55 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

 

 

 

هنر در کلام شیوای امام خمینی

امام

 

ادامه ...

گونه گوني ديدگاه‏ها در مقوله‏هاي هنر بويژه موسيقي، مجسمه سازي در فقه بسيار مشهود است، چنانچه در موسيقي تا هيجده نظريه برشمرده‏اند.

 اين نظريات امروزه جنبه كاربردي پيدا كرده است و تقابل نظريات به تقابل اعمال و رفتار مقلدين انجاميده است. و جامعه امروز اين اندازه اختلاف را بر نمي‏تابد و بايد هرچه بيشتر ديدگاه‏ها و راه‏كارهاي مبتني بر فقه سنتي و اجتهادي، اما نزديك به واقعيت موجود، ارائه گردد تا وحدت نسبي در عملكردها نسبت به رويكردهاي هنري پيش آيد و از تقابل و تضارب عملكردها، مانعي بر راه ترقي حكومت اسلامي فراهم نيايد.

 مثلاً نمي‏توان بطور كلي رسانه‏هاي عمومي، بازيگري و تصويرسازي را تعطيل كرد و يا براي آن قيودي دست‏نايافتني زد، از طرف ديگر بازگزاردن دست هنرمندان و فراخي بي حد و مرز هنر سرانجام هنر را به ورطه ابتذال يا پوچي خواهد كشاند. پس راهي بايسته و مناسب با مقتضيات زمان و مكان و مطابق شرع از سوي مجتهد آگاه، هنر را متعهد و مسئول نگه مي‏دارد.

هنر متعهد

هنر متعهد از ديدگاه امام خميني

هنر امروز از موثرترين و بهترين ابزار در جهت ارائه حقايق و معارف ديني است و آميزؤ هنر و تكنولوژي امكانات جديدي را بدست مي دهد كه حقايق ديني و وصف ارزش‏ها به سراسر عالم ابلاغ شود و به دست همگان برسد.

 نگرشي واقع بينانه و منصفانه نشان مي‏دهد هر جا انديشمندان اسلامي و فقيهان آگاه خود را از آن جدا كرده‏اند قطعاً هنر بدست اربابان و سودجويان اقتصادي افتاده و استفاده‏هاي ناروا و غير اخلاقي از آن شده است.

 

امام خميني مي‏فرمايد:

 

 

 

هنر در مدرسه عشق نشان دادن نقاط كور و مبهم معضلات اجتماعي، اقتصادي، سياسي و نظامي است.

 هنر در عرفان اسلامي ترسيم روشن عدالت و شرافت و انصاف و تجسيم تلخكامي گرسنگان مغضوب قدرت و پول است.

 هنر در جايگاه واقعي خود تصوير زالوصفتاني است كه از مكيدن خون فرهنگ اسلامي، فرهنگ عدالت و صفا لذت مي‏برد. تنها به هنري بايد پرداخت كه راه ستيز با جهانخواران شرق و غرب در راس آنان آمريكا و شوروي را بياموزد.1

رسانه‏ها بايد بيشتر كار كنند، از گردانندگان و هنرمندان متعهد بخواهند در راه تعريف صحيح تهذيب جامعه وضعيت تمام هنرجوها را در نظر گرفته راه و روش زندگي شرافتمندانه و آزادمنشانه را با هنرها و نمايشنامه‏ها به ملت بياموزند و از هنرهاي بدآموز و مبتذل جلوگيري كنند.

همچنين مي فرمايد:

 

... در رژيم سابق همه چيز خصوصاً فرهنگ و هنر محتوايش عوض شده بود يعني كسي كه نام سينما را مي‏شنيد خيال مي كرد در آنجا بايد مركز فساد و سوء اخلاق، مركز مخالفت با همه چيز باشد .

يا كلمه تئاتر در ذهن انسان چيز مبتذلي بود كه از آن بهره فساد برده شود و هكذا همه چيز ديگر...اينها همه به خاطر آن بود كه ما فرهنگمان را فراموش كنيم.3

آنچه كه از مجموعه فرمايشات گهربار امام راحل و سيرؤ عملي ايشان در طي سالهاي قبل و بعد از انقلاب بدست مي آيد اين است كه

ايشان نگاه متحجرانه به مقولات و پديده‏هاي هنري ندارند كه بطور كلي آنها را رد و تعطيل نمايند بلكه با توجه به دخالت و عنصر زمان و مكان و مقتضيات و مصالح استفاده از اين دو وسيله را براي تبليغ دين بسيار موثر مي‏دانند اما شرط اساسي اين نقش موثر را، مطابقت با اصول اعتقادي ديني و اخلاقيات انساني قرار مي دهند.

 هنري كه نتيجه آن وابستگي به قدرتهاي استعمارگر غرب و شرق باشد، هنري كه فساد، انحطاط و تخدير مغزهاي جوانان جامعه را به بار آورد، هنري كه دردمند نباشد و از مستضعفين و اقشار محروم جامعه بي‏خبر باشد هنر اسلامي نيست و از نظر ايشان كاملاً مردود و ترويج آن حرام است.

 لذا ايشان استفاده از رسانه هاي هنري مانند راديو، تلويزيون، تئاتر و سينما را در زمان طاغوت حرام مي‏دانستند.

اين ملاك اساسي در هر هنري است وگرنه اصل هنر مفهومي با ارزش و قابل تحسين است كه همواره در اسلام مورد تاييد و بهره برداري تبليغي قرار گرفته است.

 در سرزميني كه شعر و سخنوري حرف اول را مي زد قرآن با عاليترين بيان و با آوايي خوش ارائه گرديد. معماري اسلامي، تذهيب و خوشنويسي قرآن و كتيبه‏هاي ديني بي‏ترديد شاهدي بر اين ادعاست. حتي تعزيه خواني، مداحي و مرثيه خواني نيز جلوه‏هاي زيبايي از موسيقي اسلامي و هنر بازيگري است. اينك با بيان برخي از جلوه هاي هنر به بيان اجمالي ديدگاه امام خميني و برخي فقهأ شيعه مي‏پردازيم:

ادامه دارد

 

 

یک شنبه 3 فروردین 1393  3:55 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

      هنر دینی 

  

دکتر هادي صادقي
 حجه الاسلام و المسلمین دکتر هادی صادقی    

نویسنده ، ‌پژوهشگر و مترجم - دبیر و طراح جشنواره هنر آسمانی طلاب سراسر کشور

ورود طلاب به عرصه هنر چيز تازه اي نيست، فضلا و علما در همه اعصار با هنر سر و كار داشته اند.

از قديم در اسلام اهل علم، اهل هنر هم بوده‌اند و همچنين اهل شعر. بسياري از علما خطاط هاي درجه يك و اهل معماري، نگارگري ، تهذيب ، نقاشي و مانند آن ها بوده اند بنابراين نگاه به هنر هميشه در ميان فضلا وجود داشته است.

 البته طبيعي است كه هنري كه آن ها به آن مي پرداختند هنر متعالي بود نه پست.

هنر از گذشته معمولاً متعالي بوده است ولي در عصر حاضر (عصر مدرن) در كشورهاي امريكايي و غربي چيزهايي به اسم هنر به ميدان آورده اند كه من اسم آن‌ها را شبه هنر مي گذارم، كه در واقع ساحت متعالي هنر را خدشه دار كرده اند و شبه هنري غير متعالي را عرضه كرده اند.

از يك منظر هنر متعالي همان هنر ديني است و آن منظر اين است كه ارزش نهايي حق مطلق است، حق مطلق وقتي كه جلوه كند تمام زيبايي ديده مي شود

هميشه علما از اين قسم پرهيز داشته اند و هيچ‌گاه وارد آن نشده و نمي شوند. اما هنرهاي جديدي پا به عرصه ظهور گذاشته اند كه رويكرد جديد علما به اين هنرهاي جديد هم هست. در دوره هاي جديد تأثير هنرهايي مثل سينما، تلويزيون، فيلم سازي و رمان نويسي كه هنرهاي جديدي هستند يا لااقل تازه به عرصه اسلامي وارد شده اند.

با توجه به اثر ديني هنرها و با توجه به اين كه هنر مي تواند حركتِ متعالي داشته باشد، هم چنان كه ممكن است حركت غير متعالي هم داشته باشد. پس طبيعي است كه اهل فضل و معرفت اين فضا را بشناسند و به آن ها روي بياوردند، هم به خاطر ارزش ذاتي آن ها و هم به خاطر ارزش ابزاري آن ها. (اين هنر هاي جديد مي توانند مهمل پيام هاي بلند و متعالي دين باشند)

هنر ديني

خيلي از طلاب به اين هنرها روي آورده اند مثل گرافيك يا فيلم نامه نويسي ، توليد فيلم داستاني و غير داستاني و از تأثير اين هنرها آگاهند.

مطلق هنر متعالي نيست، چيزهايي كه امروزه اسم آن را هنر مي گذارند ، واقعاً متعالي نيستند و واقعاً ارزش ذاتي ندارند ولي هنر واقعي ذاتاً متعالي است. آن چه اسم هنر روي آن گذاشته شده است، شبه هنر است، قيافه و ظاهري هنري دارند، ظاهرش خلاقيت دارد و به خاطر اين خلاقيت به آن هنر مي گويند، نوآوري دارد ولي در جهتي است كه با ارزش هاي انساني و اخلاقي در تضادند.

 در واقع هنري شيطاني مي شود نه رحماني. در جهت بسط شهوات و نفسانيات انسان حركت مي كنند، نه در جهت بسط و تعالي روح آدم و منِ علوي او، منِ سِفلي او را گسترش مي دهند كه به اسم هنر بسيار عرضه مي شوند، اين ها هنر نيست بلكه شبه هنر غير متعارف است.

هنر ديني

 

هنر ديني و هنر متعالي را از دو ديدگاه مي توان بررسي كرد:

 

از يك منظر هنر متعالي همان هنر ديني است و آن منظر اين است كه ارزش نهايي حق مطلق است، حق مطلق وقتي كه جلوه كند تمام زيبايي ديده مي شود

 و جمال مطلق هم هست و وقتي انسان روي به آن آورد روي به جمال مطلق آورده است و وقتي مي تواند بداعت و نوآوري داشته باشد براساس جلوه گري در نفس هنرمند، خلاقيت زيبا و هنري خواهد داشت، اين حتما‍ متعالي خواهد بود و هنر متعالي با اين نگاه حتماً ديني است. اما اگر چنين نگرشي نداشته باشد، آن وقت بخواهيم بگوييم چه هنري متعالي است آن وقت با يك نگاه اومانيسمي، هنر انساني متعالي است كه آن وقت هم چيز ديني نيست ارزش هاي انساني مطرح مي شود كه نهايتاً آن ارزش هاي انساني نمي توانند دوام بياورند و استقامت كنند و نياز به قيوم دارند و چون قيوم آن ها را گرفته اند و قيوم ندارد، اين ها به زودي از بين مي روند و تبديل به غير خود مي شود يعني استحكام، ضمانت اجرايي و ضمانت ماندگاري ندارد.

مثلاً اگر بخواهيم ارزش و زيبايي صداقت را به تصوير بكشد، چرا اصلاً آن را زيبا مي دانيد؟ اين سوال پيش مي آيد، كم كم وقتي تأمل كنيد مي بينيد نه ديگر براي شما زيبايي نخواهد داشت . به جاي صداقت ، قدرت زيبايي پيدا مي كند؛ هر آن چه كه بتواند منافع شما را بيشتر تأمين كند، براي شما زيباتر است.

 

بر مبناي (ديدگاه) دوم زيبايي نسبي است، زيبايي كه نسبي شد و در نسبت با ارزش ها قرار گرفت ، ارزش ها هم كه نسبيت يافته اند، آن ها هم چون از حق مطلق بريده اند نسبي مي شوند و وقتي نسبي شدند بستگي پيدا مي كنند به تمايلات شخصي آدمي، تمايلات آدم ها هم وقتي كه از حق مطلق بريد به خودپرستي و خود محوري منعطف مي شود، وقتي به خود محوري رسيد و تمايلات اصل خواهد شد ديگر مواردي چون عدالت، صداقت ، ايثار و مانند اين امور، زيبايي نخواهند داشت زيرا خود محوري ها را تأمين نمي‌كند.

 پس چه چيزي در نظر ما زيبايي پيدا مي كند پول، قدرت وشهوت. اين سه زيبايي هاي ما را تأمين مي كنند. نهايتاً لذت مي شود اوج خواست هنري يك فرد غير متدين و (به اصطلاح هيمن فرد) هنري بهتر و متعالي تر است كه بيشتر لذت بياورد ولي به اعتقاد ما اين هنر تعالي حقيقي ندارد، هر چه در زمينه لذت جويي پيش برويم منِ سفلي را توسعه داده ايم و با توسعه آن، آن چه پديد مي آيد توقف نيست، بلكه سقوط است.

هنر ديني

اگر با ديدگاه اول ( نگاه الهي) به هر چيزي بپردازيم و ربط و نسبتش بدهيم با اين جمال مطلق حق آن گاه مي تواند تعريف و جايگاه خود را پيدا كند. به اين صورت كه نسبت همه چيز از جمله هنر و زيبايي ها با آن جمال مطلق بايد سنجيده شود. هر چيزي به او نزديك تر باشد متعالي تر و هر چه از او دورتر باشد تعاليش كمتر است، تا به جايي كه به صفر برسد يا به مادون صفر. وقتي كه روي برميگرداند از آن جمال در واقع توليد زشتي مي كند ، اين توليد زيبايي نيست، هنر نيست.

همين زيبايي كه ارزش هنري است اگر حق باشد ارزش خود را حفظ مي كند و اگر اين زيبايي ناحق باشد، ضد ارزش مي شود و ارزش هنري خود را هم از دست مي دهد و شبه هنر مي شود.

 

 

فلسفه هنر اسلامي و نسبت آن با تبليغ و جايگاه جشنواره هنرهاي آسماني:

هنر در يك كلمه بايد تجلي بخش جمال الهي باشد و تبليغ درست دين يعني بيان زيبايي هاي نهفته در دين و رساندن آن ها به مخاطبان كه نتيجه اش آن مي‌شود كه كارِ هنرمندِ ديني همان ترويج و تبليغ زيبايي هاي دين است و كار مبلغ ديني بيان هنرمندانه دين است، كه هر دو آن ها به يك جا ختم مي شوند.

 البته هر محتوايي را نبايد به هر فرمي عرضه كرد .ممكن است محتواي كاري، كار يك هنرمند يا يك هنرمند باشد ولي فيلم ساز آن قدر بد سليقه آن را عرضه كند كه هيچ كار هنري نكرده باشد و ممكنه كه در عرضه كار هنرمند اصلاً هنر به خرج ندهد. پس اگر موضوعتان را يك هنرمند يا يك هنر قرار داديد يا يك مبلغ ديني قرار داديد، الزاماً نمي توان به آن كار هنرمندانه گفت. بلكه بايد شكل كار و نحوه عرضه و معرفي آن هم هنرمندانه و هنري باشد.

فرم آزاد به نسبيت و نهايتاً به بي ارزشي مطلق منتهي مي شود. ما آزادي مطلق در حوزه مخلوق نداريم، فرم ها نمي توانند آزاد و رها باشند. حتماً در چهارچوب قوانين ديني قرار مي گيرند چون هنري متعالي است كه تجلي بخش جمال مطلق حق باشد. تجلي خدا در هستي قانون و قائده دارد و هم براساس ضوابط است.

اين تجلي هم در تكوين است هم در تشريع، اين دو با يكديگر نسبت مستقيم دارند و ضد هم نيستند.

بنابراين نمي تواند خارج از تجلي تشريع الهي بيايد، تجلي تكويني الهي را عرضه كنيد، نمي توانيد در تضاد با تشريع الهي، تجلي تكويني الهي را عرضه كنيد، آن تجلي الهي نخواهد بود، اشتباه شده است، آن تجلي رحماني نيست، تجلي شيطاني است...

یک شنبه 3 فروردین 1393  3:55 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

هنر در کلام شیوای امام خمینی

هنر،امام،فقه،تبيان

 

 

در اين مقاله برآنيم تا به مقوله هنر از ديد امام خميني و منظر فقهاي شيعي بپردازيم. رهنمودهاي امام راحل قطعاً مي‏تواند از پيچيدگيهاي اين بحث تا حد زيادي پرده بردارد، اما تطبيق كليات بر مصاديق همچنان رفتارها و پرسمانهاي ضد و نقيضي را پيش روي مي‏آورد كه بر فقيهان آگاه جامعه است وحدت رويه و نظري واحد در اين عرصه ارائه دهند و گرد حيرت را از ديدگان مقلدين معتقد و محتاط بزدايد.

تعريف هنر و رابطه آن با فقه     

انسان فطرتاً زيبايي‏خواه آفريده شده است و حواس او آنچنان با محيط اطرافش هماهنگي يافته كه نغمه دلنشين و بوي خوش، منظره دلفريب، لطافت و سرسبزي، براي او لذت آور و فرحبخش مي‏نمايد،

 از طرفي وقتي روح كمال‏جويي با اين حس درمي‏آميزد از او انساني آفرينش‏گر و خلاق مي‏سازد. پديده‏هاي جهان را گزينش كرده با احساس خود آن را بازآفريني مي‏كند و از مدد نيروي خيال از پديده‏هاي هستي مقوله هنر را به نمايش

مي‏گذارد چنين كوششي كه به آفرينش اثري زيبا مي‏انجامد هنر و آفرينندؤ آن هنرمند ناميده مي‏شود.

 

هنر تجلّي احساس انسان است در قالب محسوس، زبان درون است با مخاطباني اهل دل، حقيقت را مي‏نماياند بدون آنكه به وعظ و استدلال بپردازد.

زباني دردمند، زيبابين، پرشور كه همه آدميان را با هر مليّت و نژادي به يكديگر پيوند مي‏دهد. تكنولوژي و تمدن به هنر توانائي مي‏بخشد و آن را فراتر از مرزهاي جغرافيايي به اقصي نقاط جهان انتقال مي‏دهد.

اما هنر، اين وديعه الهي همچنان در ميان دو قطب جان و جسم، ماده و معنا، خداجويي و كفر در نوسان بوده است. و از دستبرد آفتهايي همچون نفس‏پرستي، قدرتمداري، استعمار و ابتذال در امان نمانده است.

 لذا هنر با همه عظمت و رسالتي كه دارد به هنر متعهد و مسئول و نيز هنري كه ابزار دست سودجويان و قدرت‏طلبان و سرمايه‏داران است تقسيم شده است. هنري كه در مسير تكامل بشري حس خداپرستي و خلقيات انساني است هنر متعهد و ديني است و هنري كه جامعه را به فساد و ابتذال و گمراهي مي‏كشاند هنر مبتذل و منفي است. اينجاست كه "تكليف" سر بر مي آورد و "فقيه" در بيان تكليف به تكاپو مي‏افتد و فقه ميان بايدها و نبايدها مرز مي سازد. گرچه پيچيدگي هنر، بيان دقيق مصاديق احكام تكليفي، حرمتها و حلّيتها را دشوار ساخته است و اگرچه كتب فقه سنتي برخي از مصاديق موجود در زمان خود را مانند خريد و فروش مجسمه و ساخت و يا نگهداري آن و تصويرگري و موسيقي و خريد و فروش آلات موسيقي و ... مورد بحث قرار داده‏اند كه مي‏تواند دستمايه خوبي براي دوران حاضر باشد. اما امروزه جلوه‏هاي هنر به اندازه‏اي گسترده شده است كه هنوز صدها پرسش در هنر فراروي مجتهد و مقلد است و تغييرات و مقتضيات زماني و مكاني بازنگري جديدي را در موضوع هنر مي‏طلبد.(قسمت اول)

 

ادامه دارد.....

یک شنبه 3 فروردین 1393  3:55 PM
تشکرات از این پست
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام

زیبایی و هنر

زيبايي وهنر

                                   آیت‌الله جوادی آملی                                      

 

 

تفاوت زیبایی و هنر

جمال که همان زیبایی است با هنر یک فرق اساسی دارد. جمال چیزی است که با دستگاه ادراکی ملائمت داشته باشد، و هنر، خلاقیت این دستگاه است.

یعنی اگر موجودی زیبا بود الزاماً هنرمند نیست. موجودی هنرمند است که بتواند زیبایی بیافریند و آن‌چه هنرمند بیافریند جمال و زیبایی است. پس زیبایی عبارت است از شیء محسوس یا نامحسوس که با دستگاه ادراکی ما هماهنگ باشد، یعنی قوای ادراکی از آن لذت ببرد. جمال یک پدیده ملموس، مثل پرنیان و حریر، در نرمی آن است که لامسه از آن لذت می‌برد؛ جمال یک آهنگ در خوش‌نوایی است که سامعه از آن لذت می‌برد؛ جمال شیئی که به بویایی می‌آید در تلائم آن با حس بویایی است که شامه از آن لذت می‌برد و جمال یک مأکول و مشروب در گوارایی آن است که ذائقه از آن لذت می‌برد. پس جمال هر شیء نسبت به قوه‌ی ادراکی ماست. اما هنر، خلق یک شیء جمیل است. نقاش ماهر، هنرمندی است که صورت زیبا ترسیم کند تا باصره لذت ببرد، خواننده یا نوازنده هنرمند وقتی در کارش موفق است که نیاز سامعه را تـأمین کند و سامعه از شنیدن آن آهنگ لذت ببرد.

 همان طور که یک بافنده ماهر می‌تواند نیاز لامسه را تأمین کند و یک آشپز ماهر می‌تواند نیاز ذائقه را تأمین کند، کسی هم که بتواند عطر تولید کند شامه را ارضاء کرده است. بنابراین، مطلب اول حاکی از تفاوت جوهری است که بین جمال و هنر وجود دارد، (چه حق و چه باطل) اما این‌ها هیچ کدام هنوز در محور دین جای نگرفته‌اند و هر دو زیر مجموعه کمال هستند.

زيبايي وهنر،تبيان ،جوادي آملي ،دين

تشریح کمال، جمال و جلال

کمال گاهی به صورت جمال و گاهی به صورت خلق جمال ظهور می‌کند.

پس جلال، صبغه دیگری از کمال مطلق است. کمال گاهی در کارهای مثبت ظهور می‌کند که نام آن جمال است و گاهی در کارهای منفی ظهور می‌کند که نام آن جلال است.

 آن‌جا که جای قهر است جلال ظهور دارد و جلال، کمال است. آن‌جا که جای مهر است، مهر جمال است و جمال، کمال است.

 در سابق می‌گفتند کمال یک جراح در جلال و جمال او جلوه می‌کند. جراح هم رگ‌زن و هم مرهم‌نه است. به تعبیر مصلح الدین، جایی که رگ می‌زند یا عضوی را قطع می‌کند، جلال او جلوه دارد و آن‌جا که مرهم می‌گذارد و مداوا می‌کند جمال او جلوه‌گر می‌شود.

گاه ذات اقدس الاه با چهره‌ی قهر ظهور می‌کند که این جلال اوست، و گاه با چهره مهر ظهور می‌کند که این جمال اوست. جلال و جمال هر دو ذیل کمال مطلق الهی هستند.

 

تفاوت هنر و زیبایی از منظر دین و جامعه انسانی کنونی

دیگر این‌که اگر بخواهیم مسأله هنر و جمال و کمال را در مدار دین ارزیابی کنیم این کار فرهنگ خاص خود را می-طلبد؛ اگر بخواهیم در سطح جوامع انسانی و در سطح بین المللی آن را بررسی کنیم این کار فرهنگ مخصوص خود را دارد.

آن‌چه در سطح بین الملل مطرح است این است که انسان را در مدار و محور و اصل این جهان قرار می‌دهند. و آن‌چه نیاز دستگاه ادراکی او را تأمین کند جمال و آفرینش و هنر می‌دانند.

نتیجه هنر مطرح در سطح بین الملل

چون دستگاه ادراکی انسان‌ها در اثر عادات و آداب و رسوم و سنن در اقلیم‌ها و فرهنگ‌های مختلف گوناگون است، لذا جمال هم در نظر آن‌ها متفاوت است. به همین دلیل هنر و جمال بین المللی نخواهیم داشت. زیرا هر کس درک خاص خود را از هنر و جمال دارد. و اگر درک خود را محور و مدار قرار بدهیم باز هم در ارزیابی جمال و هنر به یک معنای مشترک نمی‌رسیم. اگر همین معنا را بخواهیم در موجودات دیگر ارزیابی کنیم هر موجودی برابر با مدار ادراکی خود فتوا می‌دهد و زیبایی را در همان می‌داند.

 هزارپا زیبایی را برای خود به همان حد تلقی می‌کند که طاووس زیبایی را برای خود.

 طاووس لذتی که از خود می‌برد معادل لذتی است که هزارپا از خود می‌برد. قمری و قناری از صوت و آهنگ خودشان همان لذتی را می‌برند که زاغ یا حمار از صوت خود. هر موجودی دستگاه ادراکی خاص خود را دارد. بنابراین نمی‌توان گفت که معیار، صدای عندلیب است یا هزار دستان یا حمار. لذا از آن‌جا که هر موجودی دستگاه ادراکی خاص خود را دارد از هرچه مطابق با دستگاه ادراکی‌اش باشد، لذت می‌برد.

 انسان از بوی نافه آهو لذت می‌برد و برخی حیوانات از زباله‌ها، مثل سوسک و مانند آن. این حیوانات طوری در زباله‌ها غلط می‌غلتند و از آن لذت می‌برند که یک انسان خردمند از نافه و مشک آهوی ختن بهره می‌برد. پس اگر بخواهیم سلیقه‌های اشخاص را ارزیابی کنیم هر شخصی سلیقه خاص خود را دارد؛ به این معنی که از رنگ و لباس و فرش و نقش خاصی لذت می‌برد. مردم اقلیم‌های گوناگون نیز همین طور هستند. در حیوانات هم همین‌طور است.

با این مقدمه ظاهراً مفهومی جامع برای هنر و جمال و هنرمند خواهیم داشت. چیزی که ملائم با دستگاه ادراکی ادراک کننده باشد در نظر او زیباست، و کسی که چنین شیء هماهنگی را بیافریند هنرمند تلقی می‌شود.

 این مفهوم جامع معیار و الگوی مشخصی نخواهد داشت، چون یک مفهوم ذهنی و نظری محض است که در انسان‌ها و حیوانات و در مردم اقلیم‌های گوناگون متفاوت است اما چون دین داعیه جهان‌شمولی دارد و همه انسان‌ها را به یک حق و حقیقت دعوت می‌کند و همه انسان‌ها را

زيبايي وهنر،تبيان ،جوادي آملي ،دين

1- از یک اصل می‌داند.

2- مبداء همه را یکی میداند

 ،3- منتهای همه را یکی میداند

4- مسیر همه را یکی میداند

 5- و گوهر ذات همه را یکی می‌‌داند

، پس معلوم می‌‌شود که اول باید آن شیء واحدی را که1- آغازش یکی،2- انجامش یکی، 3- مسیرش یکی، 4- گوهرش یکی است ارزیابی کنیم. و تنها بعد از ارزیابی این عناصر محوری چهارگانه است که مشخص می‌‌شود جمال این گوهر واحد چیست. تا روشن بشود که آفرینش چنین جمالی هنر است و هنرمند کسی است که بتواند چنین جمالی را که ملائم با این گوهر واحد است بیافریند.

بحثی پیرامون انسان

انسان، که در این‌جا طلیعه بحث هنر دینی و هنر در فضای دینی است، از نظر قرآن کریم یک تنی دارد که به طبیعت وابسته است و یک روحی دارد که به فراطبیعت وابسته است.

 در قرآن کریم، ذات اقدس اله می‌‌فرماید: «انی خالق بشرا من طین فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین»[1] یعنی بشر یک طبیعتی دارد که به گل وابسته است و یک فطرتی دارد که به فراطبیعت وابسته است. چون طبیعت متغیر و متلون و گوناگون است، جهت مشترکی برای جنبه طبیعی انسان‌ها نمی‌‌شود فرض کرد و هرکسی در هر اقلیمی‌ به سر ببرد خلق و خوی و آداب و سنن او که بخشی به بدن و طبیعت او برمی‌‌گردد رها و آزاد و مجاز است. هر غذایی که بخورد، هر وقت که بخوابد هر زمانی که استراحت کند و هر وقت که کار بکند مانعی ندارد. اما درباره جنبه فراطبیعی انسان است که خداوند می‌‌فرماید: «فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین» فرشتگان در پیشگاه آن جنبه فراطبیعی که همان روح الهی است کرنش و سجود دارند، و این روح، مشترک میان همه ابناء بشر است. به همین دلیل، نه غربی است، نه شرقی، نه شمالی، نه جنوبی، نه استوایی، نه قطبی، نه سردسیری و نه گرمسیری. لذا فصول گوناگون، هواهای مختلف، زمین‌های گوناگون و زمان‌های متنوع در او اثر نمی‌کند، نظیر مسائل ریاضی. شما مسائل ریاضی را وقتی می‌خواهید ارزیابی کنید، جدول ضرب را حل می‌کنید، جبر و مقابله را حل می‌کنید، دیگر نمی‌گوئید که این فکر غربی است یا شرقی، شمالی است یا جنوبی، چون این فراطبیعی است و بخش حکمت و کلام که مافوق ریاضی است آن هم یقیناً فراطبیعی است.

بنابراین روح مجرد موجودی است فراطبیعی و چنین روح مجردی لوح نانوشته نیست،

 اگرچه علوم حصولی حوزوی و دانشگاهی در چهره این لوح فطرت نوشته نشده است،یعنی مثلاً فقه و اصول و طب و هندسه هیچ کدام در این لوح نوشته نشده است. اما معرفت خدا، معرفت مبداء، معرفت معاد، معرفت وحی و نبوت و خطوط کلی عبادات و اخلاق و حقوق به عنوان تقوا در او ترسیم شده است. ذات اقدس اله این دو بیان را در سوره مبارکه نحل و سوره شمس تشریح کرده است. در سوره نحل می‌فرماید انسان یک لوح نانوشته دارد، هرکس که به دنیا می‌آید چیزی از علوم نمی‌داند «والله اخرجکم من بطون امهاتکم لاتعلمون شیئاً»[2] و برای اینکه عالم بشود، خواه حوزوی و خواه دانشگاهی، مجاری ادراکی را به او عطا کرد و لذا می‌فرماید: «وجعل لکم السمع و الابصار و الافئدة لعلکم تشکرون»[3]

این‌ها علومی است که مهمان فطرت است،

اما علومی هم وجود دارد که میزبان و صاحب خانه است. و آن علوم الهی است که از آن‌ها به عنوان خداشناسی، معادشناسی، وحی و نبوت شناسی در سوره شمس یاد شده است: «و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها»[4] انسان با روح الهام یافته به بدن متعلق شده است، این چنین نیست که یک لوح نانوشته باشد. این چهره او به فجور و تقوا ملهم است، که خداوند در سوره مبارکه روم درباره آن می‌فرماید:«فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم»[5] این دو پیام دارد: یکی این‌که لوح جان آدمی گرچه از نظر علوم حوزوی و دانشگاهی نظیر کشاورزی، دامداری، مهندسی، پزشکی و مانند آن نانوشته است، ولی این لوح از در آشنایی به فجور و تقوا و از در آشنایی به مبدأ و معاد جهان و وحی و نبوت یک لوح نوشته است. و این لوح نوشته چون به قلم قدرت حق نوشته شده است، هیچ کس توان تغییر آن را ندارد. همگان با این لوح مکتوب به دنیا می‌آیند (لاتبدیل لخلق الله). از این مسائل سه مطلب به دست می‌آید. یکی در سوره نحل است که می‌فرماید انسان از علوم بیرونی که علوم مهمان است بی‌خبر است و باید آن‌ها را خود فرا بگیرد، نظیر پزشکی، دامداری، مهندسی و سایر علوم. مطلب دیگر این است که بر لوح وجود او یک سلسله علوم هم به صورت میزبان و صاحب خانه نوشته شده است (که صاحب‌دل در حقیقت همان علوم‌اند) و آن علوم، همان معارف الهی و خطوط کلی خداشناسی و تقوا و پرهیز از فجور است.

مطلب سوم این است که نه آن نانوشتن استثنا است و نه این نوشته شدن. همگان این را دارند (لاتبدیل لخلق الله) هیچ کسی مهندی و طبیب به دنیا نمی‌آید و هیچ کسی هم غافل و جاهل نسبت به آن علوم فطری به دنیا نمی‌آید. پس ما یک سلسله دانش‌های میزبان داریم و یک سلسله دانش‌های مهمان.

 اولاً باید تلاش کنیم که این علوم مهمان ما صاحب خانه را بیرون نکند؛ ثانیاً با او هماهنگ و همدل باشد؛ ثالثاً او را شکوفا کند و این علوم میزبان و مهمان‌دار هم باید مواظب باشد که جای برای او تنگ نشود، هم مهمان‌ها را بپذیرد و هم با آن‌ها درگیر نشود و آن‌ها را راهنمایی کند که این‌ها در جای خود بیارامند. این هم یک وسیله است.

(خوب از این‌جا کم کم شروع بخش هنر است. ذات اقدس اله کمال را مشخص کرد. اکنون مشخص شد که حقیقت انسان یگ گوهر اصیل و مشترک است و با او می‌شود به زبان بین المللی سخن گفت. زبان مشترک بین المللی نه فارسی است، نه تازی، نه رومی است و نه ترکی، چون این زبان‌ها اقلیمی است. زبان فطرت زبان بین المللی است زبان بین المللی کاملاً یک‌سان است، هماهنگ است، چون از دل برمی‌خیزد نه از گل) ذات اقدس اله هم جمال را مشخص کرد، هم هنر را. خداوند می‌فرماید آن‌چه را اشخاص و انسان‌ها و حیوان‌ها ملائم با دستگاه ادراکی خودشان می‌دانند معیاری ندارد، زیرا این‌ها به تن برمی‌گردد. به همان دلیل که یک عندلیب از صوت خود لذت می‌برد، به همان دلیل حمار هم از صوت خود لذت می‌برد، زاغ هم از صوت خود لذت می‌برد. زاغ اگر قارقار می‌کند یا عندلیب ای حبیب، هر دو نواخوان کوی حق هستند (به تعبیر استاد الهی قمشه‌ای) خوب زاغ هم دارد ثناگویی حق می‌کند و عندلیل هم همین‌طور. پس این مسئله را باید کلاً از بحث‌های علمی خارج کرد و قهراً سینما و امثال آن زبان مشترکی پیدا نمی‌کنند، برای این‌که هر کسی یا هر گروهی آداب و صور و نقوش خاص خود را می‌پذیرد و این‌ها صبغه علمی هم ندارند.

 اما آن‌چه دین می‌تواند ارائه بکند و بین المللی هم می‌تواند باشد آن است که فطرت‌پذیر و دل‌پسند باشد.

 برای روشن شدن مسأله، اصل جمال و هنر را قرآن کریم تبیین می‌‌کند.

قرآن آن‌چه را که نحوه هستی است و به وجود و هستی برمی‌‌گردد ، نه به اعتبار و قرار داد ، آن را کمال می‌داند. و آن‌چه که از همین سنخ و صبغه است و در کمال او سهم مؤثری دارد او را جمال می‌داند ، جمال وجودی. و اگر کسی بتواند چنین کمال و جمالی را ارائه کند او را هنرمند می‌داند و چنین کاری را هنر می‌‌شمارد.

پس آن‌چه به متن هستی برمی‌‌گردد می‌‌شود کمال و جمال و زیبایی. و ارائه دادن آن زیبایی می‌‌شود هنر و هنرمند کسی است که بتواند جمال وجودی را ارائه کند، نه جمال قراردادی را بعضی از امور است که جمال هست اما جمال قوه حسی است، مثلاً قوه باصره لذت می‌‌برد ولی عاقله می‌‌رنجد. در اسلام آمده است که «ایّاکم بخضراء دمن» پیغمبر اسلام (ص) به جوانان عزب فرمود که در عین حال که ازدواج و نکاح سنت من است، ولی از آن گل‌های زیبایی که از مزبله می‌‌روید پرهیز کنید. عرض کردند خضراء دمن چیست؟ فرمود آن دختران زیبا که در خانواده‌‌های غیر اصیل رشد می‌‌کنند، این‌ها گل‌های زیبایی هستند که از مزبله روئیده‌اند و زیرشان متعفن است. این جمال باصره هست، ولی جمال عاقله نیست. عاقله را می‌‌رنجاند. پس چیزی که به کمال هستی برمی‌‌گردد می‌‌شود جمال حقیقی. و ذات اقدس اله، همان طور که در دعای سحر و سایر ادعیه آمده است، جمال محض است و جمیل محض است «اللهم انی اسئلک من جمالک باجمله و کل جمالک جمیل. اللهم انی اسئلک بجمالک کله»[6] جمال ذات اقدس اله، هستی محض است و هستی جمیل است. هستی محض، جمیل محض است. هرجا جمال هست به هستی برمی‌گردد. هرجا نقص هست به عدم برمی‌گردد. این‌که ما می‌گوییم فلان تابلو زیبا نیست، یعنی باصره از دیدن آن می‌رنجد. رنجش، یعنی آن لذت را از دست می‌دهد. این از دست دادن لذت رنج است.

زيبايي وهنر،تبيان ،جوادي آملي ،دين

یا شامه متأثر می‌شود و رنج می‌‌برد. پس هرچه به اصل هستی برمی‌گردد می‌شود کمال وجودی و جمال وجودی. و ذات اقدس اله که هست محض است، جمال محض و جمیل صرف است.

 و خداوند ما را در بهترین ماه‌ها و در بهترین فرصت‌های ماه مبارک رمضان یعنی سحر به جمال خوانی خود دعوت کرده است. این دستوری است که به ما داده است. بعد وقتی نظام کیهانی را تدوین و تشریح می‌کند می‌بینیم که نظام، نظام زیبایی است. در قرآن آمده است: «الله خالق کل شیء»[7] یعنی هرچه مصداق شیء است مخلوق خداوند است و چیزی نیست که در عالم شیء به او اطلاق بشود و آفریده خداوند نباشد. در آیه دیگری می‌فرماید: «الذی احسن کل شیء خلقه»، یعنی هرچه آفرید زیبا آفرید؛ همه چیز حسن و زیبا است و نقصی در او نیست، چون زیبایی هر موجودی به آن است که دستگاه و سازمان درونی او با هدفمندی او هماهنگ باشد، یعنی راهی که در پیش دارد، هدفی که پیشاپیش اوست و دستگاه داخلی او با هم هماهنگ باشند، به طوری که بتواند با پیمودن این راه به آن هدف برسد. چیزی که هدف دارد، ولی راه ندارد زیبا نیست. چیزی که هم راه دارد هم هدف ولی ابزار ندارد که بتواند آن راه را طی کند تا به هدف برسد زیبا نیست. این‌که خداوند فرمود همه چیز را زیبا آفرید و از این زیباتر ممکن نیست، سرش آن است. پس در یک آیه فرمود: «الله خالق کل شیء» و در آیه دیگر فرمود: « الذی احسن کل شیء خلقه»[8] هرچه آفرید، زیبا آفرید ولی در بین همه مخلوقات انسان را با زیبایی ویژه‌ای تشریح کرد و فرمود «فتبارک الله احسن الخالقین» یا درباره انسان فرمود: «خلق الانسان فی احسن التقویم»[9] درباره آفرینش انسان در سوره مبارکه مؤمن می‌فرماید: «فتبارک الله احسن الخالقین»[10] این زیبایی و جمال به روح او برمی‌گردد. برای این‌که در آفرینش انسان در سوره مبارکه مؤمنون می‌فرماید: «انسان نطفه بود» خوب، خیلی از حیوانات نطفه بودند علقه شدند، مضقه شدند، جنین شدند، استخوان شدند، استخوان‌بندی شدند، و بر استخوان‌ها گوشت روئیده شد. خوب، همه این‌ها در حیوانات دیگر هم هست. بعد از این‌که فرمود: «... فکسونا العظام لحماً»[11] نفرمود: «فتبارک الله احسن الخالقین» بلکه، بعد از این‌که فرمود: «ثم انشأناه خلقاً آخر» آن‌گاه فرمود: «فتبارک الله احسن الخالقین» پس معلوم می‌شود که احسن الخالقین بودن خداوند به آفرینش احسن المخلوقین است. احسن المخلوقین بودن انسان هم به داشتن روح برتر است، وگرنه جنبه بدنی او در حیوانات دیگر هم هست. لذا خیلی از بیماری‌ها مشترک است بین انسان و دام و نیز خیلی از درمان‌ها مشترک است بین انسان و دام. اما آن بیماری یا سلامتی که مربوط به روح انسان است، مخصوص به خود انسان است. این‌که خداوند فرمود انسان را در احسن التقویم قرار دادیم با توجه به این‌که بهترین نمونه‌‌ها بلال حبشی است معلوم می‌شود آن احسن التقویم بودن به چهره و لب، دهن و دندان و چشم و ابرو نیست. برای این‌که حضرت بلال حبشی را احسن التقویم می‌داند.

 پس خداوند اولاً کار خود را جمال محض معرفی کرده است به جمیل صرف؛ ثانیاً کل نظام آفرینش را صنع خود می‌داند؛ و ثالثاً این صنع خود را زیبا معرفی می‌کند.

 ما آن‌گاه می‌‌فهمیم که زیبایی یعنی چه؟ یعنی آن‌چه به کمال وجودی برمی‌گردد، وجود حقیقی می‌شود جمال. و اگر کسی بتواند چنین کمالی را بیافریند می‌شود هنرمند و کار او را می‌گویند هنر.

در تعریفی که قرآن از زیبایی کرده است، بهره از لذت‌های ماوراء طبیعی را بالاتر از لذت‌های طبیعی شمرده است؛ مثلاً درباره رنگ‌ها هنگامی که درباره گاو بنی اسرائیل سخن می‌گوید می‌فرماید: «صفراء فاقع لون‌ها تسر الناظرین»[12] این‌که نگاه کننده‌‌ها را مسرور می‌کند معلوم می‌‌شود که بعضی از رنگ‌ها وجود دارد که بیننده‌‌ها را مسرور می‌کند. و این هم اختصاصی به باصره ندارد؛ خوب این تمثیل است نه تعیین. بعضی از چیز‌ها شامه را محظوظ می‌کند و بعضی لامسه را و الی آخر.

زيبايي وهنر،تبيان ،جوادي آملي ،دين

یا در اوایل سوره مبارکه نحل وقتی که منافع اقتصادی و غیر اقتصادی دامداری را گوشزد کرد، هنر و جمال را تشریح می‌کند و می‌فرماید: «و لکم فیها جمال حین تریحون و حین تسرحون»[13] وقتی که بامداد این گوسفندها را به چرا می‌فرستید و بره‌ها از مادرها جدا می‌شود برای شما یک زیبایی است و عصرها که از چرا برمی‌گردند و بع بع کنان می‌آیند آن هم یک زیبایی است «و لکم فیها جمال حین تریحون و حین تسرحون» خوب این را برای شیلاتی‌های کنار دریا به صورت دیگر ذکر می‌کند، برای باغبان‌های باغدار به سبک دیگری است. این به عنوان نمونه است که قرآن این گونه جمال‌ها را تشویق کرده است. این‌ها را حفظ کرده است،

 اما همه را به عنوان برکات الهی تأمین می‌کند. آن‌گاه هنری می‌تواند دینی باشد که بین طبیعت و فطرت هماهنگی برقرار کند، یعنی طبیعت را به سمت فطرت ببرد، یعنی بدن را تابع روح کند، روح را امام بدن کند، بدن را مأموم روح کند، نه بالعکس که روح و فطرت را مأموم کند و تن را امام کند، که او بشود فرمان‌روا و روح بشود فرمان‌بردار. در یکی از بیانات نورانی امیرالمومنین (ع) آمده است که «کم من عقل اسیر تحت هوی امیر» چه بسا عقلی که تحت هوس به اسارت رفته است، یعنی ر‌هاورد‌های علمی را باید در اختیار تن و لذت‌های طبیعی قرار بدهد؛ همان لذتی که حیوانات هم دارند. کدام لذت است که از نظر تن انسان دارد و حیوان ندارد؟ اما لذت‌هایی که مربوط به کمال وجودی است (که از این‌جا در حقیقت هنر دینی شروع می‌شود) آن است که اولاً آن‌چه که ملائم با فطرت است جمال فطری است.

ثانیاً کاری که فطرت‌پذیر باشد و خلاقیتی که فطرت‌پذیر باشد، هنر دینی است. و کسی که چنین خلاقیتی را داشته باشد هنرمند دینی است.

این گاهی در ادبیات ظهور می‌کند؛ گاهی در نقاشی و گاهی در خطاطی و مانند آن؛ گاهی در نحوه نشستن و گاهی در نحوه حرف زدن ظهور می‌کند. مثلاً عباس (ع) عموی پیامبر (ص) از او بزرگ‌تر بود. کسی سؤال کرد که شما بزرگ‌ترید یا پیغمبر «انت اکبرٌ ام رسول الله (ص)؟» فرمود: «هو اکبر و انا اَسَن» یعنی او بزرگ‌تر است ولی سن من بیش‌تر است. این ادب در گفتن است که معنویت را حفظ می‌کند. این‌که او فرمود «هو اکبر و انا اَسَن» یک هنر ادبی است. از این نمونه‌‌ها فراوان است.

از کسی سوال کردند مسواک جمعش چیست؟ گفت: «ضد محاسنک»، چون «مسواک» جمعش «مساویک» است، معنای دیگر مساویک این است که سیئات و سوء‌های تو (اگر کافش کاف خطاب باشد) اگر این شخص می‌گفت جمع مسواک مساویک است یعنی سیئات تو. چون مهم آن معنا است، لذا گفت «ضد محاسنک» یعنی محاسن و زیبایی‌های تو اصل است و آن مساویک ضد این محاسن است. این یک نحوه حرف زدن است که هنر ادبی است. قرآن که عصاره نظام تکوین است سراسر هنر است، یعنی اگر شما بخواهید نظام هستی را به صورت کتاب دربیاورید می‌شود قرآن؛

قرآن را اگر بخواهید به صورت تابلو ترسیم کنید می‌شود نظام آفرینش.

 قرآن نظام آفرینش را از سماوات و ارض، از دریا و اهل دریا، از صحرا و اهل صحرا از بهشت و اهل بهشت، از دوزخ و اهل دوزخ و از فرشتگان و کار‌های آن‌ها طوری تنظیم کرد که شده قرآن. و این را با زیباترین وجه بیان کرد؛ هم آن پرده نشینان غیب را هنرمندانه در کرسی شهادت نشاند (آن معارف غیبی را) و هم با الفاظ فصیحانه و بلیغانه سخن گفت، که کسی توان آوردن مثل آن را ندارد. هم در انتقال معنا از غیب به شهادت هنرمندانه ارائه کرد (هنر اعجازی) و هم در این‌که آن معانی را به صورت و در قالب الفاظ در بیاورد هنرمندانه ارائه کرد، که شده معجزه. بنابراین خود نحوه ارائه کردن قرآن شده اعجاز.بنابراین هنر دینی عبارت از این است که ما اولاً حقیقت انسان را بشناسیم؛ ثانیاً کمال او را ارزیابی کنیم؛ و ثالثاً کمال او را ملائم با فطرت او بیافرینیم. این می‌شود هنر دینی.

زيبايي وهنر،تبيان ،جوادي آملي ،دين

گاهی قرآن کریم نمونه‌هایی به ما ارائه می‌کند که دال بر همین است، مثلاً می‌گوید اذان مستحب است، ولی شایسته است که مؤذن صَیِّت باشد، یعنی خوش صدا باشد. و در انتخاب امام جماعت، اگر در یک مسجدی چند نفر بتوانند امامت جماعت را برعهده بگیرند، آن که اعلم است، افقه است، اقرأ است، مقدم است؛ اما اگر دو نفر در علم و فقاهت و قرائت و سیادت و امثال ذلک همتای هم بودند فرمود: «اصبحُ وجهاً» یعنی آن که زیباتر است امام جماعت بشود، که مردم با یک چهره زیبایی آشنا باشند. پس اگر اذان مسجد است، اذان خوب؛ و اگر امام جماعت مسجد است، خوش چهره. این نشان می‌دهد که دین می‌‌کوشد که خوش چهره را به محراب ببرد نه به جایی دیگر. این هنر را در خدمت دین قرار دادن است. کسی که در محراب می‌‌گوید: «اللهم انا اسئلک من جمالک باجمله»، قهراً جمال معنوی خواهد داشت. و

ما تلاش‌مان در هنرها باید این باشد که اولاً وقتی با زبان فطرت که بین المللی است سخن می‌‌گوییم آن معارف دین را از پرده بیرون بیاوریم و ترسیم بکنیم؛ یعنی معقول را محسوس بکنیم، نه متخیل را محسوس بکنیم. معقول و دلپذیر را محسوس بکنیم، نه موهوم را دلپذیر بکنیم.

 مثلاً همین جریان یوسف صدیق (س)، این قصه است و قرآن طوری این قصه را هنرمندانه ارائه کرده است که جز درس عفاف چیزی از آن برنمی‌آید. قرآن داستان زیبایی را طوری ترسیم می‌کند که نتیجه آن عفاف است. این می‌‌شود هنر دینی.

 این، معقول را محسوس کردن است، نه متخیل را محسوس کردن، نه موهوم را محسوس کردن. ممکن است هنرمندی تا سقف خیال و وهم پرواز بکند آن‌گاه هنرش دیگر دینی نخواهد بود، چون وقتی چیزی عقل‌پذیر نبود دین‌پذیر هم نیست. آن‌چه از منابع قوی و غنی دین به شما می‌‌رود عقل است نه وهم. اگر هنرمند فقط به دنبال زیبایی باشد معیاری برای چنین هنری نیست. خوب او زیبایی را این طور تشخیص می‌‌دهد و دیگری آن طور. طاووس خود را زیبا می‌داند، به همان مقداری که هزارپا خود را زیبا می‌داند. عندلیب آواز خود را زیبا می‌داند همان‌طور که حمار و زاغ صوت خود را زیبا می‌دانند. این معیاری ندارد. اما اگر فطرت باشد، معارف غیب را به صورت محسوس درمی‌‌آورد، که هم ادراکات حسی تأمین شود، و هم نیروهای ادراکی و به دنبال آن نیروهای تحریکی. و بعد وضو بگیرند و به امامت عقل نمازی عاقلانه بخوانند. آنگاه عقل به دنبال وحی نمازی عاشقانه می-خواند. بعد سراسر آن می‌شود هنر و زیبایی. اما انسان از کسی که چهره زیبا دارد یا آهنگ زیبا دارد اما ادب ندارد می‌رنجد، همان‌طور که از مزبله می‌رنجد، یعنی بینی‌اش را می‌گیرد. گاهی بزرگانی از کنار اشخاصی می-گذشتند ممکن بود بینی خود را بگیرند و بگویند چه بوی بدی دارد این شخص. وجود مبارک پیغمبر (ص) از جایی عبور می‌کردند دیدند کسی حالش به هم خورده و افتاده است و عده‌ای اطراف او جمع شده‌اند. مرد صرع داشت؛ حضرت فرمود این کیست و چیست؟ عرض کردند دیوانه‌ای است که حالش به هم خورده. فرمود: او مجنون نیست. عرض کردند اگر او مجنون نیست پس مجنون کیست؟ فرمود او مریض است و او را باید درمان بکنند. مجنون کسی است که «تؤثرون الحیوة الدنیا»[14] دنیا را به آخرت ترجیح می‌دهد. آن کسی که عمر کوتاه را بر زندگی ابد ترجیح می‌‌دهد، چنین آدمی‌ دیوانه است. اگر کسی بتواند آن معارف را حسی بکند، این می‌شود هنر دینی. این معیار است.

از وجود مبارک پیغمبر (ص) نقل شده است: «تعطروا بالاستغفار» خود را با استغفار معطر کنید (لاتفضحنکم روائح الذنوب) تا بوی بد گناه رسوایتان نکند. ممکن است کسی در مجلسی نامحرمی‌ نامحرمانه کاری را انجام بدهد و همه برای او کف بزنند و این کار را زیبا بدانند، لکن پیغمبر می‌‌فرماید این بوی بدی دارد، یک وقتی بوی آن در می‌‌آید. فرمود خود را با استغفار معطر کنید، تا بوی بد گناه شما را رسوا نکند. بعد هم فرمود: «طهّروا افواهکم فانها طرق القرآن» (پیامبر اکرم) می‌‌فرماید: دهن را پاک کنید، دهن غیر از دندان است. یک وقت کسی دندان را تمیز می‌کند، این یک گوشه از دستورات دینی است، گاهی هم دهان را پاک می‌کند. غذایی که به این فضا، یعنی مجموعه دندان‌ها، لثه‌‌ها، زبان و حلق وارد می‌‌شود اگر ناپاک باشد آن را آلوده می‌‌کند. حرفی که از این فضا بیرون می‌‌آید اگر آلوده باشد تباه می‌‌شود. لذا فرمود دهن را پاک کنید، برای این‌که قرآن می‌‌خواهد عبور کند.

وقتی شما می‌‌خواهید نماز بخوانید حمد می‌‌خوانید؛ سوره‌ای از قرآن را می‌‌خوانید؛ این‌ها همه قرآن الهی است.

بنابراین، محصول بحث این است که جمال، زیبایی است؛ و هنر زیبایی‌آفرین است؛ زیبایی دو قسم است: حسی و عقلی؛ حسّی به طبیعت برمی‌‌گردد و عقلی به ماوراء طبیعت. حسّی معیار خاص ندارد، چون مردم اقلیم‌های مختلف حواس مختلف و آداب و عادات و رسوم مختلف دارند، پس نمی‌شود برای آن حدّی مشخص کرد

، هرکس برای خود برنامه‌ای دارد، سینمایی دارد، تئاتری دارد و هنری دارد، اما هنر بین‌المللی با زبان بین‌المللی است؛ زبان بین‌المللی، زبان دل است. نه زبان زبان، نه زبان چشم، نه زبان گوش، نه زبان بویایی، نه زبان ذائقه. همان‌طور که همگان عدل را می‌‌پذیرند، همگان از ظلم می‌‌رنجند؛ همان‌طور که همگان هنر را می‌‌پذیرند. همگان هنر معنوی را هم می‌‌پذیرند.

 برخی از بزرگان اهل معرفت می‌‌گویند سرّ پیشرفت هنرهای تمثیلی و ترسیمی‌ در مسیحیت این است که اصولاً در بخشی از دستورات دینی آن‌ها این هنر ظهور کرده است: در مادر شدن مریم (س) جریان تمثیل و تمثل جلوه کرده است، که فرشته غیب برای او متمثل شد. این یک نمونه و خود عیسی مسیح (ع) به عنوان معجزه از گِل، مجسمه‌ای به صورت حیوان می‌‌ساخت، نه تنها مجسمه‌ای که فقط بیرون بدن را نشان بدهد، بلکه حیوان‌گونه جسم می‌‌ساخت، یعنی دستگاه گوارشی داشت و دستگاه بیرونی. بعد در آن می‌‌دمید و آن زنده می‌شد («و اذ تخلق من الطّین کهیة الطیر باذنی فتنفخ فیها فتکون طیراً باذنی»[15]) این کارهایی که قرآن کریم از عیسی مسیح (س) نقل کرد نشان می‌دهد که مثلاً زمینه شکوفایی هنر در مسیحیت چه بوده است. این را بعضی از بزرگان اهل معرفت در کتاب تفسیرشان ذکر کرده‌اند که مسلمان‌ها این بخش را ندارند. اما این هم البته باید ترمیم و اصلاح بشود، چرا که مسلمان‌ها جامع‌تر و کامل‌تر از این را دارند. اما درباره‌ی مجسمه‌سازی که بحث فقهی مبسوطی دارد که ساختن آن نارواست، برای این‌که بوی شرک و امثال ذلک می-دهد. ما اگر بتوانیم از راه صحیح بشریت را به سمت هنر معقول ببریم، نیازهای هنردوستانه آن‌ها را تأمین کنیم و جامعه دیگر از ما توقع هنر کاذب ندارد؛ اگر ما هنر صادق را ارائه کردیم قطعاً این طور می‌شود. مثل این‌که همین الان علما و روحانیون، قشر کمی هم نیستند، هزاران نفرند که از خواندن غزل‌های پیام‌دار خیلی بیشتر لذت می-برند تا از خواندن‌های بی‌پیام. به این چیز‌ها گوش هم نمی‌دهند. خود ما هم همین‌طور هستیم، اما وقتی می-بینیم غزلی از حافظ یا سعدی می‌خواند که پیام دارد کاملاً گوش می‌دهیم. ما هم از همین مردم هستیم و همین لذایذ را داریم، ولی وقتی که دین آدم را هدایت کرد به سمت دیگری این طور می‌شود. یکی درس خوانده، یک عالم از یک غزل دل‌پذیر پندآموز بیش از آن لذت می‌برد که دیگری از یک ترانه. این هست، مطمئن باشید یک متدین از خط خوبی که سوره‌ای از قرآن را ترسیم کرده است بیشتر لذت می‌برد تا دیگری از خط خوبی که یک تصنیف را نگاشته است. وجود مبارک امیرالمؤمنین (ع) به نویسنده‌اش دستور داد: «اَلِقِ الدوات»؛ لیقه بگذار؛ «بسم الله» را این چنین بنویس؛ بین حروف فاصله بگذار. این زیبایی خط در اسلام ترسیم داشته است.

 بنابراین، ما اگر بتوانیم جامعه را به سمت یک هنر معقول هدایت کنیم نیازهای آن‌ها را تأمین کرده‌ایم. نمی‌دانم شما در آن شب‌ها و روز‌های عملیات در خط مقدم جبهه بوده‌اید یا نه؟ در آن‌جا ترانه یا آهنگ‌های دیگر نبود، مرثیه سیدالشهدا بود. این هنر است.

زيبايي وهنر،تبيان ،جوادي آملي ،دين

 هنری که بتواند انسان را از زن و بچه و زندگی و همه و همه منصرف بکند و جان برکف در اختیار خدا قرار دهد. چه هنری بالاتر از این است؟ هنری که باعث بشود کسی یک لبخندی بزند یا کفی بزند، این که هنر نیست. هنر این است که انسان از کل هستی بگذرد. این با مرثیه تأمین می‌شود. و کشور ما این را نشان داد. این کشور هشت سال با هنر مرثیه شد. من خودم در متن یک عملیات دیدم که آن‌جا هرچه هست مرثیه است؛ سرود‌های دیگر در خط‌های دوم و سوم و چهارم است. خوب کدام هنر بالاتر از این است که انسان از همه چیزش بگذرد. هنر این قدرت را دارد که موجب شود انسان سر خود به دست گیرد و بگوید «چرا دست یازم، چرا پای کوبم، مرا خواجه بی دست و پا می‌پذیرد» پس اگر ما بتوانیم جامعه را به سمت هنر دینی و معقول ببریم، آن خلاء پر می‌شود. البته در مرحله انتقال از هنر حسی به عقلی، از هنر غیر دینی به هنر دینی، یک مقداری فاصله هست. باید این تلفات را تحمل کرد، ولی بنابراین باشد که ما این

یک شنبه 3 فروردین 1393  3:56 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها